- کتاب مجموعه خاطرات درباره: دكتر سامى، مهندس چمران، مهندس بازرگان، دكتر سحابى، مهندس حسیبى، مهندس سحابى، محمد نخشب
- مهندس مهدی بازرگان
-
یادی از شادروان مهندس مهدی بازرگان
یادى از:
شادروان مهندس مهدى بازرگان
مهدى بازرگان در سال 1286 شمسى در خاندانى معروف و متدین، در تهران به دنیا آمد. پدرش حاج عباسقلى بازرگان، از تجار بنام تبریزى مقیم تهران بود كه در امور مذهبى، اجتماعى و خیریه همواره از پیشگامان بشمار مى رفت و «مهدى بازرگان» در كنار او رشد نمود و پرورش یافت و درس خواند و... تا آنكه در 20 سالگى، در سال 1306 شمسى، همراه 119 نفرى كه نخستین گروه از دانشجویان ایرانى عازم تحصیل در خارج بودند، به فرانسه رفت و 7 سال تمام در رشته مهندسى ترمودینامیك، به تحصیل پرداخت و در سال 1313 به ایران بازگشت.
البته پاریس نتوانسته بود در روحیه مهندس مهدى بازرگان تأثیرى منفى بگذارد و او علیرغم پیدایش «غرب زدگانى بسیار»! همان مسلمان ایرانى باقى مانده بود، با انبوهى از علوم تجربى - غربى و ایمانى محكم تر به اصول اسلامى و مبادى اخلاقى، به عنوان واكنشى طبیعى در قبال فسادى كه در غرب دیده بود.
مهدى بازرگان پس از بازگشت، به خدمت نظام رفت و سپس به تدریس در دانشگاه مشغول شد و به موازات آن به همكارى با محافل مذهبى پرداخت و شاید نخستین مقاله وى بود كه تحت عنوان «مذهب در اروپا» در نشریه «دانش آموز» كه از سوى «كانون اسلام» چاپ مى شد، منتشر گردید.
این مقاله در سه قسمت - در شماره هاى 9 و 10 و 11 آن نشریه - در سال 1319، منتشر گردید و در واقع سرآغاز فعالیت هاى منظم و مستمر و بعدى وى در زمینه هاى اجتماعى - مذهبى بشمار مى رود. این تلاش و كوشش خستگى ناپذیر، در همه زمینه هاى سیاسى، فرهنگى، اجتماعى ادامه یافت و اوج گرفت... و در اثر آن تلاش ها، ده ها جوان مسلمان و مؤمن پرورش یافته و به جامعه ایرانى تحویل داده شد و ده ها جلد كتاب تألیف و چاپ گردید كه در تجدید حیات فكرى بخشى از نسل جوان معاصر ما نقش عمده اى را به عهده داشت تا آنجا كه در حوزه هاى علمیه ما، براى ارشاد جوانان، مطالعه كتاب هاى بازرگان از سوى بزرگانى چون شهید دكتر بهشتى، توصیه مى گردید...
* * *
مهدى بازرگان از آغاز كار تا پایان - آخر دیماه 1373 - همواره وقف راه خدا و خدمت به خلق بود و در تربیت كسانى چون شهید چمران كوشید كه یك نمونه از آنها، به تنهایى یك امت بود و بى تردید خود وى نیز نمونه كامل یك مسلمان روشنفكر متشرع در قرن ما بشمار مى رفت كه یك عمر با صداقت و طهارت و صراحت بدون نیاز مالى و انگیزه مادى كار كرد و خدمت نمود و انتظار مقام و پاداش از كسى نداشت و صراحت را هم لازمه اندیشه و عمل یك مسلمان مى دانست.
اما این، به این معنى نیست كه او هم «مطلق» بود. نقد اشتباهات او در اندیشه هاى نخستین «بازى جوانان با سیاست» و واپسین او «دین و ایدئولوژى» نیاز به فرصت و وقت كافى دارد... ما ـ اگر توفیق یار شد ـ به این كار خواهیم پرداخت و با توجه به این نكته كه بزرگان علماى ما!، رساله اى خاص در «سهوالنبى» نوشته اند و دو جلد «فصل الخطاب» در اثبات تحریف الكتاب! و چند جلد كتاب در موهومات! - مدینة المعاجز -... و آنوقت ما!، آنان را، چون از خود مى دانیم، همه را دربست «تنزیه» مى كنیم ولى كسانى را كه در كسوت ما نیستند و بیشتر از ما هم خدمت كرده اند، «تكفیر»!
طبیعى است كسى كه 50 جلد كتاب بنویسد و نیم قرن كار فكرى - فرهنگى بكند، خالى از اشتباه نخواهد بود، اما نقد اشتباه، نباید همگام با تفسیق و تكفیر باشد كه اگر با این قبیل خطاها قرار باشد افراد را تكفیر كنند، به نظر مى رسد كه كمتر كسى از چوب آن رهایى خواهد یافت!
نقد علمى اشتباه هر فردى، همراه با عدل و انصاف، یك عمل اسلامى و عقلانى و انسانى است و هیچ اندیشه اى را نمى توان - از غیر معصوم - به طور چشم بسته و بدون چون و چرا پذیرفت... و اینكه ما فقط خود را متولى اسلام بدانیم و به افرادى كه هم لباس ما نیستند، اجازه ندهیم درباره مسائل و مفاهیم اسلامى به بحث و كنكاش بپردازند، این، نوعى تفكر ارتجاعى مربوط به قرون ماضیه است.
در این سطور قصد ورود كامل در «معقولات»! نیست. این موضوع را به عنوان مقدمه و تذكار در نقد اندیشه هاى مهندس بازرگان، مطرح مى كنیم تا روشن شود كه هدف، نقد و بررسى اندیشه ها است، نه تنزیه یا تكفیر بى دلیل افراد...
* * *
... آشنایى بیشتر نگارنده این سطور با مهندس بازرگان از سال 1332، علاوه بر بیت آیت الله طالقانى و مجله «دانش آموز» و مسجد هدایت، از طریق مجله «گنج شایگان» آغاز شد. این مجله ماهانه بود و بیش از 5 شماره از آن منتشر نگردید (دوره آن در كتابخانه نویسنده محفوظ است) و پس از چاپ شماره پنجم در شهریور ماه 1332، به علت نشر ویژه نامه اى درباره «قیام حسینى» از سوى سردمداران رژیم كودتا، تعطیل گردید... نخستین مقاله مهندس بازرگان كه در شماره دوم آن درج شده بود، «پراگماتیسم در اسلام» نام داشت كه نظر مرا به خود جلب كرد و علیرغم «صغر سن» به سراغ نویسنده آن رفتم و در همین رابطه ها، روابط با آیت الله طالقانى نیز بیشتر و استوارتر گردید.
نقل خاطرات چهل ساله درباره مهندس بازرگان و شهود و حضور عینى نگارنده در بسیارى از حوادث سیاسى از سال 1332 تا به امروز، به طور طبیعى یك كتاب تواند بود! و محدودیت صفحات مجله ما[1] متأسفانه اجازه و امكان نقل و نشر همه آنها را نمى دهد... و به همین دلیل در این شماره، فقط به نشر این مقدمه! و یكى دو عكس تاریخى منتشر نشده از 37 سال پیش و یك نامه محرمانه از ایشان به آیت الله مرعشى نجفى، و متن آخرین نوشتار ـ وصیت نامه - اكتفا مى كنیم[2]... به امید آنكه نقل بحث هاى خاطرات گونه صادقانه و بى ریاى برادر عزیز، مخلص حق، حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقاى محمدجواد حجتى كرمانى دام مجده، خلأ این موضوع را در این شماره از فصلنامه، جبران نماید.
البته اگر توفیق یار شود و «دفتر خاطرات» باز گردد، آنچه را درباره آیت الله طالقانى و مهندس بازرگان دیده ایم و مى دانیم، همراه عكس ها و اسناد نقل و منتشر خواهیم كرد... اگر هم نشر «دفتر خاطرات» به طول انجامید! به یارى حق، این واجب را در ویژه نامه آیت الله طالقانى - در ضمن مجموعه ویژه نامه هاى تاریخ و فرهنگ معاصر - انجام خواهیم داد.
بهمن 1373 - تهران: سید هادى خسروشاهى[3]
* * *
* توضیح: رساله «مذهب در اروپا» همراه مقاله «احتیاج روز» با مقدمه و پاورقى هاى اینجانب از جمله آثار استاد بازرگان بود كه در سال 1341 در تبریز، تجدید چاپ شد و موجب گرفتارى گردید... «تیمسار! مهرداد» رئیس ساواك تبریز پس از دستگیرى اینجانب با گستاخى ویژه خود ضمن فحاشى گفت: این!... آمده تبریز و كتاب بازرگان را كه هم اكنون به جرم اقدام علیه امنیت كشور دستگیر و محكوم به زندان شده، چاپ كرده است!... باید او را به پادگان قوشچى بفرستیم تا ضمن انجام وظیفه مقدس سربازى كه از آن فرار كرده است!! تنبیه شود!
گفتم: تیمسار! من در این لباس، و در حوزه علمیه قم، در شرایطى سخت تر از شرایط سربازى، سالیانى است به سربازى اسلام مشغولم... در پادگان زندگى كردن براى ما آسانست ولى این را باید بگویم كه چاپ كتاب جرم نیست. اگر این كار قانونى نیست، كتاب را توقیف كنند!... البته سرانجام با وساطت امام جمعه تبریز و مرحوم آیت الله حاج میرزا عبدالله مجتهدى، به جاى قوشچى! ما را از تبریز اخراج كردند... و به «قم» بازگشتیم!