زندگی و آثار
علامه سید جلالالدین آشتیانی پرچمدار حکمت صدرایی در دوران معاصر و شارح بزرگ مکتب فلسفه اشراق و عرفان اصیل اسلامی، بیگمان یکی از شخصیتهای استثنایی تاریخ و فرهنگ معاصر ایران زمین بود. نکتهای که درباره وی مورد اتفاق همگان است، این است که: علامه آشتیانی، انسانی متعالی و فیلسوفی والامقام و به قول هانری کربن در حد ملاصدرای زمان بود. زندگی او، زندگی فیلسوفی زبده و دانشمندی پرمایه است که فقط با عشق به علم و فلسفه و عرفان، سپری شد و او هرگز از این عشق خود نیاسود و هیچ یک از تحولات کوچک و بزرگ روزگار، سبب نشد که او راه و روشی را که برای خود برگزیده بود، ترک کند!
در این قسمت درنگی خواهیم داشت درباره زندگی و آثار این شخصیت فرهیخته که یاد و خاطرهاش زنده و جاوید خواهد ماند.
استاد آشتیانی طبق نقل در «زندگی خودنوشت» در سال 1304 ش. در خانوادهای معمولی در قصبه آشتیان از «مضافات سلطانآباد اراک» پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش فردی مؤمن و کاسب عادی و مادرش بانویی خانهدار بود. جلالالدین دروس ابتدایی تحصیلی را در دوران ستمشاهی رضاخانی آغاز کرد و در مدارس جدید، که به تازگی در ایران پاگرفته بود، حضور یافت.
وی پس از چندی با راهنماییهای یک روحانی پارسا که تا پایان عمرش از او به نیکی یاد میکرد، به تحصیل علوم دینی و مطالعات اسلامی روی آورد. نخستین گامهای این مسیر را که آموزش مقدمات زبان عربی بود، در زادگاه خود آشتیان برداشت. آشتیان با اینکه در آن زمان دهکدهای بیش نبود، اما در همان عصر هم عالمانی بزرگ و فیلسوفانی بینظیر را در دامن خود پرورده بود ـ آن هم درست در همان زمان که آشتیانی نوجوان به فراگیری «الهیات» میاندیشید ـ در آفاق فکر و فلسفه در عالیترین حد ممکن میدرخشید. در این راستا، میتوانیم از دو فیلسوف بزرگ و علیالاطلاق، نام ببریم که پسوند «آشتیانی» را در نام خود داشتند: علامه میرزا مهدی آشتیانی که استاد مسلم در میان فلاسفه عهد خود محسوب میشد و دیگری آیتالله آقا میرزا احمدآشتیانی که فردی باتقوا، عالم، فرهیخته و فیلسوف بود و گمنامی را میپسندید.
یکی از بزرگان در پاسخ به این سؤال که مرحوم میرزا احمد چرا ناشناس و گمنام بود؟ گفته بود: «الناسالی اشباههم امیل»!...
چندی بعد ـ سال 1323 ش ـ استاد آشتیانی در حالی که از نوجوانی چندان فاصله نگرفته بود، به قم آمد و در درسهای کسانی حضور یافت که بعدها هرکدام به ستارهای از ستارههای علم و فقه تبدیل شدند: شیخ محمدصدوقی یزدی، میرزا عبدالجواد جبل عاملی اصفهانی و...
در آن زمان، حوزه علمیه قم تازه «استقرار» یافته بود و با رفتن رضاخان از ایران، حوزه تحرکات علمی و فرهنگی خود را با جذب عملی و غیر ارادی استعدادهای توانمند که یکی از آنها استاد آشتیانی بود، آغاز کرده بود و میرفت که نقشی بزرگ در تاریخ علمی و فرهنگی ایران و حتی همه جهان اسلام ایفا کند. استاد آشتیانی در همین دوران، چندی نیز به اصفهان رفت و در نزد حاجآقا رحیمارباب مکاسب شیخ انصاری را خواند و آنگاه به صورت جدی وارد حوزه فلسفه و علوم عقلی گردید.
استاد حتی برای همین منظور به تهران سفر کرد تا محضر فیضبخش همشهری خود و فیلسوف بزرگ میرزامهدی آشتیانی را درک کند. فیلسوفی بزرگ که به سن کهولت رسیده بود، و از دیگر سو با بیماریهایی طاقتفرسا دستوپنجه نرم میکرد، ولی وقتی اشتیاق طلبه همشهری خود را دید، وی را به حضور پذیرفت و اجازه داد که سؤالات خویش را مطرح نماید. نظر به اینکه فاضل جوان اساساً نیاز به زانو زدن در برابر استادانی برجسته داشت، و میرزا اغلب مریض و ناتوان بود، طی نامهای جلالالدین را به یکی از همدورههای خود در قم که منزوی بود، معرفی کرد. این شخص «میرزا مهدی مازندرانی» نام داشت که از حکمای بزرگ و باز ناشناخته، به شمار میرفت.
او بنا به سفارش دوست حکیم خود ـ میرزا مهدی حکیم آشتیانی ـ از سید جلالالدین آشتیانی استقبال نمود و دروسی چون «شرح منظومه» و «شوارقالالهام» را که از متون دست اول فلسفی به شمار میرفتند، به صورت کامل به خاطر او تدریس نمود و پس از آن بود که مقام علمی و فلسفی این مرد حکیم که در گوشه انزوا میزیست، به آرامی کشف شد و مورد توجه دیگر فضلای جوان حوزه علمیه قم قرار گرفت و کسانی چون: علامه محمدتقی جعفری و آیتالله سید ابوالحسن مولانا نیز از محضر وی استفاده نموده و درسها آموختند که در شرح زندگی و تاریخ حیاتشان ذکر شده است. جالب اینکه شهید آیتالله مرتضی مطهری نیز با اینکه خود عالمی استاد دیده بود، زبان به تمجید مقام درخشان فلسفی مرحوم مازندرانی گشوده است...
علاوه بر این، همزمان، استاد جلالالدین آشتیانی از محضر حکیم دیگر، میرزا احمد آشتیانی نیز بهره برد که نشان میداد برای فهم مسائل حکمت از هیچ کوششی و تلاشی و درک محضر استادی، فروگذار نمیکند. آشتیانی طبق نوشته خود در این ایام با مدرس بزرگ حوزه حاجآقا روحالله خمینی آشنایی نزدیک یافت. و مدتی نیز پای درس وی نشست... این آشنایی برای او امری کاملاً سرنوشتساز بود. این آشنایی که خود را در رفاقت و دوستی با فرزند بزرگ امام، مرحوم حاج سید مصطفی خمینی نشان میداد، بعدها عمق بیشتری یافت و تا آخرین روزهای حیات امام خمینی(ره) همچنان برقرار بود، تا آنجا که وقتی یک سال پیش از ارتحال امام، استاد برای معالجه در یکی از بیمارستانهای تهران بستری بود، ایشان فرزند دیگرش را برای عیادت فرستاد و تمایل خود را برای تجدید دیدار به او ابلاغ نمود که استاد آشتیانی در چندین مصاحبه خود به این موضوع اشاره کرده است.
آشتیانی مقام علمی و موقعیت والای فقهی و فلسفی مرحوم امام خمینی را میستود و حق استادی او را پاس میداشت؛ همچنان که به رفاقت و صمیمیت خود با فرزندش اشاره کرده و به آن افتخار مینمود. (برای تفصیل مراجعه شود به مقاله چاپ شده وی تحت عنوان: «در رثای امام عارفان»).