دكتر یدالله سحابى

مسلمانى پاك، فداكار، مخلص، متعهد

اشاره: در سال 1377 یادنامه اى درباره استاد دكتر یدالله سحابى، به كوشش پژوهشگر تاریخ، جناب آقاى محمد تركمان منتشر گردید كه شامل مصاحبه ها و مباحث ارزنده اى درباره تاریخ زندگى و مبارزات ایشان است...

به مناسبت درگذشت شادروان دكتر سحابى، به نقل از آن یادنامه، مصاحبه اى را كه با حجت الاسلام والمسلمین استاد سید هادى خسروشاهى انجام شده، با كمى تلخیص جهت استفاده علاقمندان در این كتاب نقل مى كنیم...

جناب آقاى خسروشاهى، شما كه از آشنایان قدیمى دكتر سحابى و مرحومان مهندس بازرگان و آیت الله طالقانى هستید، لطفاً خاطراتى از آن دوران و چگونگى آغاز آشنایى خود با استاد دكتر سحابى را براى درج در «یادنامه دكتر سحابى» بیان فرمایید.

آشنایى من با دكتر یدالله سحابى، همزمان با آشنایى با آیت الله طالقانى و آقاى مهندس بازرگان از «مسجد هدایت» آغاز شد.

تاریخ آن به سال هاى بعد از كودتاى 28 مرداد 1332 بر مى گردد. حضور در «مسجد هدایت» و بعد در بعضى از جلسات عمومى و مراسم و جشن هاى مذهبى «انجمن اسلامى دانشجویان» یا «انجمن اسلامى مهندسین»، موجب تقویت گسترش این آشنایى و بعد، «رفاقت» و «اخوت» گردید.

من حداقل ماهى یكى دو بار براى شركت در جلسات تفسیر «مسجد هدایت» یا حضور در جلسات مختلف انجمن اسلامى دانشجویان، از قم به تهران مى آمدم. در آن دوران، از طلاب قم در این قبیل جلسات كسى شركت نمى كرد. البته بعدها آقایان على حجتى كرمانى و محمد مجتهد شبسترى هم گهگاهى شركت مى كردند، اما آن كسى كه تقریباً حضور مستمر یا نیمه دائم داشت، من بودم و به همین دلیل، به طور طبیعى شناخت من از آقایان، بیشتر از دیگر دوستان است. درباره مرحوم آیت الله طالقانى و مرحوم مهندس بازرگان، باید به طور جداگانه سخن گفت. در مورد جناب آقاى دكتر سحابى هم باید در یك جمله خلاصه كرد كه: او یك مسلمان پاك، آگاه، روشن، مخلص، فداكار، متعبد، بى غل و غش بود كه متأسفانه در عصر ما، قدر امثال ایشان شناخته نمى شود!

آقاى دكتر سحابى در اغلب اجتماعات عمومى، چه در «مسجد هدایت» و چه در مدرسه «نارمك» یا «دانشكده كشاورزى» كرج به مناسبت جشن هاى عید فطر و غیره حضور مى یافت و با كمال لطف و صفا، خضوع و یكرنگى، با بچه ها و دانشجویان مى جوشید و همواره احترام خاصى براى آیت الله طالقانى و مهندس بازرگان قائل بود و با حضور آنان، خود كمتر آماده سخن گفتن بود.

در عید فطرى كه مراسم آن در مدرسه «كمال نارمك» برگزار شد، غذاى ناهار با پرداخت وجهى مختصر، نمى دانم دو یا سه تومان به طور «سلف سرویس» براى عموم آماده بود! من پس از نماز ظهر، دیرتر به صرف نهار رسیدم. آقاى دكتر سحابى غذاى مرا هم گرفته بود كه وقتى برگشتم، مرا صدا كردند كه «غذاى شما حاضر است». البته اتفاقاً من آن روز، پول نهار را هم همراه نداشتم و اگر نهار مرا نمى گرفتند، قاعدتاً مى بایست بى نهار مى ماندم!

گفتید آشنایى شما با آقایان پس از كودتاى 28 مرداد بود، خب در آن دوران مرحوم بازرگان و دوستانشان، «نهضت مقاومت ملى» را اداره مى كردند، شما خاطره اى از آن دوران ندارید؟

البته من گفتم كه آشنایى و روابط ما با آقایان، پیش از كودتاى 28 مرداد آغاز شد و پس از آن، بیشتر و گسترده تر گردید و اتفاقاً من بدون آنكه عضو «نهضت مقاومت» یا گروه سیاسى خاصى باشم، با آقایان همكارى داشتم و اغلب یا همه نشریات «نهضت مقاومت» را كه چاپ مى شد، در «حوزه علمیه قم»، به طور محرمانه، تكثیر و یا پخش مى كردم. آن هم با این خصوصیت كه مطلقاً ارادتى به رهبرى شكست خورده قبلى جبهه ملى، آقاى دكتر مصدق، نداشتم و بیشتر هوادار آیت الله كاشانى و فدائیان اسلام بودم، اما بى تردید كودتاى 28 مرداد مسئله اى نبود كه به سادگى انسان بتواند از كنار آن بگذرد و اگر اقدامى، از سوى گروهى بر ضد آن انجام بگیرد، با آن همكارى نداشته باشد.

در مراحل بعدى همكارى شما چگونه بود؟

در مراحل بعدى، یعنى در آغاز تأسیس «نهضت آزادى»، مرحوم آیت الله طالقانى و مرحوم مهندس بازرگان همراه آقاى دكتر یدالله سحابى به قم آمدند و از من خواستند كه از مراجع تقلید وقت، قرار ملاقاتى براى آنها بگیرم. از مرحوم آیت الله آقاى آقانجفى و مرحوم آیت الله آقاى شریعتمدارى وقت ملاقات گرفتم و ساعت آن را به آقایان ابلاغ كردم. سراغ امام كه رفتم ـ آن وقت ها ما به ایشان حاج آقا مى گفتیم ـ ایشان فرمودند: «من علاقه اى به ارتباط سیاسى حزبى با آقایان ندارم!» گفتم: «مى فرمایید من در پاسخ چه بگویم؟» امام لبخندى زدند و بدون اینكه چیزى بگویند، آیه اى را از قول حضرت ابراهیم قرائت كردند: «قال ربى انى سقیم!» من هم رفتم و به آقایان گفتم كه: «حاج آقا كسالت مختصرى دارند!» كه بلافاصله آقاى بازرگان گفت: «پس لازم شد برویم عیادتشان!» البته من دیگر در آن دیدار شركت نكردم، ولى بعد آقاى صانعى گفتند كه آقایان آمدند با «حاج آقا» دیدار كردند.

این در واقع آغاز نوعى همكارى من با «نهضت آزادى» یا در واقع استمرار همكارى با آقایان بود، چون من بعضى از اعضاى وابسته به نهضت را به طور دقیق نمى شناختم، ولى با آقایان: دكتر شیبانى، مهندس بازرگان، مهندس سحابى، دكتر سید مهدى جعفرى و... آشنایى هایى داشتم.

روزى هم براى شركت در یك سخنرانى سیاسى به محل نهضت كه ساختمانى در نزدیكى هاى «بلوار كشاورز» بود، رفتم. در مراجعت، كنار خیابان ایستاده بودم كه تاكسى برسد. ناگهان آقاى مهندس بازرگان با یك پژو، در حالى كه خود رانندگى مى كرد، جلوى من ترمز كرد. آقاى دكتر سحابى هم در كنار ایشان نشسته بود، پرسیدند: «كجا مى روید؟» گفتم توپخانه! گفتند: «ما تا فردوسى مى رویم، شما را هم مى رسانیم.» من هم سوار شدم. در طول راه آقاى مهندس بازرگان به عنوان پیشنهاد گفت: «شما با این همه فعالیت براى نهضت، چرا عضو نهضت نمى شوید؟» گفتم: «من اولاً مصدقى نیستم و شما در اول مرامنامه، نهضتى ها را پس از مسلمان بودن، «مصدقى» نامیده اید و این را من نوعى «شرك» مى دانم (در اینجا آقاى بازرگان خندید و گفت: خوب مشرك هم كه شدیم... من گفتم: مرادم شرك مصطلح نیست، بلكه شرك خفى مذموم در مكتب «عرفان» است).

و ثانیاً اگر در راه هدف، بدون وابستگى حزبى ـ رسمى كار كنم، مفیدتر خواهد بود، به ویژه كه حوزه ما هنوز آمادگى پذیرش یك عضو سیاسى را ندارد. مگر از خاطرتان رفته است كه بعضى از معمّمین با چوب و چماق و شاید قربتاً الى الله (!) در مدرسه فیضیه سر شهید سید عبدالحسین واحدى را شكستند و اعضاى فدائیان اسلام را زدند و سركوب كردند؟...

آقاى دكتر سحابى، حرف مرا تأیید كردند و گفتند: «راست مى گویند، صلاح ایشان نیست كه عضو رسمى بشوند، حالا چه فرق مى كند، هدف فعالیت است كه الحمدلله ایشان دارند.» آقاى بازرگان گفت: «اتفاقاً به آقاى مطهرى هم كه این پیشنهاد را كردم، همین پاسخ را دادند و گفتند: من اگر عضو رسمى نباشم بیشتر مى توانم براى نهضت مفید باشم».

البته در بخش توزیع نشریات نهضت در قم، من نقش عمده را به عهده داشتم، ولى گاهى این اعلامیه ها و نشریات به دست آقاى دكتر عباس روحانى ـ از پزشكان معروف قم ـ كه هوادار جبهه ملى بود، مى رسید و ایشان هم توزیع مى كرد.

بعد از دستگیرى اعضاى مؤسس نهضت، روابط شما با آقایان در چه حدود بود؟

قبل از تشكیل نهضت آزادى، «شركت انتشار» محل تجمع دوستان بود. در دوران فعالیت نهضت، آیت  الله طالقانى از من خواستند كه یك سرى كتاب درباره فلسطین و اسرائیل در اختیار برادرمان آقاى محمدمهدى جعفرى قرار دهم تا مقالاتى براى نشریه ارگان نهضت كه نشریه اى مخفى بود، تهیه كنند...

من هم تعدادى از كتاب هاى خود را از قم آوردم و در «شركت انتشار» كه آن وقت ها در «باب همایون» محلى داشت و آقاى جعفرى هم در آنجا مشغول كار بود، تحویل دادم... ایشان هم مقالاتى را با استفاده از آن كتاب ها، ترجمه و تهیه نمود كه در نشریه نهضت چاپ مى شد... تا اینكه همه آقایان را دستگیر كردند و كتاب هاى ما را هم كه به زحمت توسط دوستان عرب، از خارج تهیه كرده بودم و برایم خیلى ارزش داشت، همگى همراه آقاى جعفرى توقیف شد و ضمیمه پرونده ایشان گردید! بعد دوران محاكمه آیت الله طالقانى، مهندس بازرگان و دكتر سحابى و یارانشان در «دادگاه نظامى» شروع شد و من همراه آقاى على حجتى كرمانى، اغلب در آن دادگاه به عنوان تماشاچى، شركت مى كردیم و در ساعات تنفس با آقایان ملاقات و گفتگو مى نمودیم كه البته بعدها این نوع دیدارها، محدود شد و در واقع مانع شدند كه افراد زیادى در دادگاه حضور یابند.

... باز در همان دوران محاكمه، من از علما و مراجع قم و مشهد همچون آیات عظام آقایان: شهاب الدین نجفى مرعشى، محمدكاظم شریعتمدارى، سید محمدهادى میلانى، سید صادق روحانى، حاج سید احمد زنجانى، شیخ مرتضى حائرى و... نامه هایى در تأیید آقایان، ولى خطاب به آیت الله طالقانى گرفتم[1] كه هنوز هم اصل آن نامه ها در اختیار من قرار دارد، ولى رونوشت یا كپى آنها را به آقاى تراب حق شناس دادم كه عضو «سازمان جوانان نهضت آزادى» بود، بعد هم عضو مجاهدین خلق شد، سپس رهبرى «پیكارى»ها را به عهده گرفت و ماركسیست شد!... تراب و دوستانش هم با مقدمه اى تند، آن را به نام «نهضت آزادى» چاپ كردند. من یك نسخه چاپ شده را با خودم به دادگاه بردم. در ساعت تنفس، یواشكى تحویل آقاى دكتر سحابى دادم و اصل موضوع را هم به ایشان گفتم... ایشان تشكر كردند، ولى از چاپ آن با مقدمه تند كه من اشاره كردم ـ چون مطالعه آن تحت مراقبت سربازان مقدور نبود ـ اظهار رضایت نكردند و گفتند: «خوب اقلاً مى گذاشتند دادگاه تمام مى شد بعد با مقدمه چاپ مى كردند!» گفتم كه: «تصمیم چاپ به عهده دوستان بیرون از زندان نهضت بوده و من دخالتى در آن ندارم، ولى آنها فكر مى كردند كه اگر نامه هاى مراجع را در دفاع از شما و دوستان چاپ كنند، مى تواند در تخفیف رأى دادگاه مؤثر واقع شود!»

ایشان لبخندى زدند و گفتند: «شاید هم در تشدید مؤثر واقع شود!»

در مراحل بعدى چه گذشت؟

خوب ما در مدتى كه آقایان در «زندان قصر» بودند، باز اغلب با آقاى على حجتى كرمانى، به دیدارشان مى رفتیم... تا آنكه آقایان آزاد شدند و باز دیدارها تجدید شد.

در مراحل قبل از پیروزى انقلاب نقش آقایان چه بود؟

بررسى نقش آقایان: طالقانى، بازرگان، دكتر سحابى و یارانشان در نهضت ضد رژیم شاه یا مبارزه با استبداد، نیاز به مرور زمان و فرصت و داشتن «انصاف»! دارد. انشاءالله در آینده باید به آن بپردازیم، ولى باید به طور كلى یادآور شد كه آقایان نهضت آزادى، همواره از حركت امام خمینى و مبارزات حوزه علمیه قم پشتیبانى كردند، این پشتیبانى تا پس از پیروزى انقلاب هم با پذیرفتن بار سنگین دولت موقت، ادامه یافت. البته این دولت هم توسط حضرت امام خمینى(ره) «دولت امام زمان» معرفى شد... ولى متأسفانه بعضى ها، كاتولیك تر از پاپ!، امروز آن را هم زیر سؤال مى برند!

آیا خاطره خاصى از آقاى دكتر سحابى به یاد دارید كه به عنوان حسن ختام بفرمایید؟

خاطره كه البته زیاد است، نقل آنها در یك گفتگوى كوتاه طبعاً مقدور نیست، ولى بد نیست به یك خاطره اشاره كنم و تفصیل را به وقت دیگرى موكول كنم.

در سال 57 در ماه هاى قبل از پیروزى انقلاب، توقیف و تبعید علما و روحانیون و طلاب از حوزه علمیه قم به دیگر شهرها دامنه وسیعى یافت. من هم جزو تبعیدشدگان از حوزه علمیه قم به عنوان یكى از محركان اصلى آشوب ها از روحانیون افراطى! بودم ـ آن طور كه در اسناد نقل شده و در كتاب خاطرات آقاى هاشمى رفسنجانى هم آمده است ـ و به «انارك یزد» تبعید شدم. آیت الله سید مرتضى پسندیده (برادر بزرگ حضرت امام)، آیت الله ناصر مكارم شیرازى، حجت الاسلام سید احمد كلانتر، مرحوم شیخ عباس ضیغمى هم به آنجا تبعید شده بودند.

بعد از مدتى كه آنجا بودیم، روزى دیدم كه آقاى مهندس بازرگان و آقاى دكتر سحابى، به دیدار ما آمده اند. در آن بیابان برهوت لم یزرع كویرى، دیدار آقایان خیلى مسرت بخش بود. آمدن این دو مرد بزرگوار براى دیدار تبعیدى ها حاكى از اخلاص آنها بود. یكى دو ساعتى ماندند، استراحتى كردند و سپس عازم شهرهاى دیگرى شدند كه تبعیدیان در آنجا بودند.

البته در این سفر، آقاى دكتر سحابى مبلغى هم ـ ظاهراً حدود پنجاه هزار تومان ـ به من دادند كه بین تبعیدى ها تقسیم كنم. من گفتم كه: «آقایان تبعیدى ها وضعشان خیلى بد نیست! آیت الله صدوقى از یزد و علماى دیگر از شهرهاى نزدیك مانند اصفهان، مرتباً به اینجا مى آیند و به ماها مى رسند، اجازه دهید كه این وجه را بین فقراى «انارك» كه تعدادشان هم كم نیست، تقسیم كنیم.» آقاى بازرگان گفت: «هر طور كه شما صلاح مى دانید عمل كنید، این مبلغ كه قابل آقایان را ندارد، اما اگر وجهى ولو مختصر هم به آقایان بدهید كه آمدن ما به اینجا، بدون شیرینى و میوه نباشد، بهتر است!» آقاى سحابى هم از كمى وجه عذرخواهى كرد، در حالى كه در آن دوران، پنجاه هزار تومان كم پولى نبود، البته من هم به پیشنهاد ایشان عمل كردم و به بعضى از آقایان، هر كدام پنج یا سه هزار تومان دادم و بقیه را هم بین فقراى آن روستا تقسیم كردم.

در هر صورت دیدار از تبعیدى ها و فراموش نكردن آنها، آن هم در آن بحران حاد سیاسى، خود نشان دهنده عمل صالح و اخلاق اسلامى این دو بزرگوار بود.

رحمة الله علیهما، رحمة واسعة[2]

 


[1]. متن نامه ها در بخش اسناد آمده است.

[2]. منبع: یادنامه دكتر یدالله سحابى، به كوشش و مقدمه جناب محمد تركمان، چاپ تهران