- کتاب خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی درباره آیت الله سید محمود طالقانی
-
آیت الله طالقانی در حوزه علمیه قم
درآمد
در طول سالیانى كه مفتخر به همكارى با استاد سیّد هادى خسروشاهى بوده ایم، هیچ گاه بسان تدوین این دفتر، او را با انگیزه ندیدیم. بیش از ربع قرن تعامل نزدیك با آیت الله طالقانى و زمینه سازى براى ارتباط فضلاى روشن بین حوزه قم با ایشان و نیز همگامى در عرصه هاى گوناگون با آن بزرگوار، آن قدر مهم و شامل خاطرات ناگفته بود كه باعث شد استاد بیش از دو ماه براى پاسخ گویى به سؤالات به فحص و تلاش مشغول باشند و اسناد و تصاویر مربوطه را از دل آرشیوى بزرگ بیرون آورند.
بى تردید آن چه در این گفتوگوى پرحجم و مستند آمده، از منابع ارجمند تحقیق در باب كاركرد نظرى و عملى آیت الله طالقانى و نیز از فصول مهم زندگى فرهنگى و سیاسى استاد خسروشاهىاست. لطف جناب ایشان را در همگامى صمیمانه در تدوین این یادمان سپاس مى گوییم و بقاى توفیقشان را از ذات بارى خواهانیم.
فصلنامه «یادآور»
• در مقطع حضور شما در حوزه علمیه قم، ارتباط طلاب، فضلا و بزرگان حوزه با مرحوم آیت الله طالقانى تا چه میزان بود؟ در میان علماى حوزه كدامین چهره ها ارتباط خود را با ایشان حفظ كرده بودند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در آن مقطع، زمانى كه خروش مردم ایرانبراى بیرون راندن انگلیس و ملى كردن صنعت نفت به اوج رسیده بود، علماى معروف اكثر شهرهاى ایران و مراجع عظام قم، با توجه به نقشى كه آیت الله كاشانى در رهبرى آن نهضت داشت، به حمایت از نهضت ملى پرداختند كه در طلیعه آن ها: آیت الله سیّد حسین بروجردى، آیت الله سیّد محمّد تقى خوانسارى، آیت الله سیّد صدرالدین صدر قرار داشتند... و روحانیون و علماى بزرگ و معروف تهران نیز هر كدام به نحوى در این حركت عظیم مردمى، حضور عینى و ملموس داشتند. آیت الله طالقانى از جمله این علماى معروف حاضر در صحنه بود و به همین دلیل هم روابط صمیمانه خود با مراجع و علماى حوزه علمیه قم را نه تنها ادامه داد، بلكه آن را در راه اهداف مقدس نهضت، تحكیم بخشید...
البته همزمان، حضور فعال و مخلصانه رهبرى فدائیان اسلام در حوزه علمیه قم و هوادارى طلاب جوان از فعالیت هاى این جمعیت، ارتباط بعضى از فضلا را با آیت الله طالقانى بیشتر و عمیق تر نمود، چون رهبرى و اعضاى این جمعیت با مرحوم طالقانى ارتباطى نزدیك و صمیمانه داشتند. از سوى دیگر شخصیت هاى برجسته اى چون آیات: شیخ مرتضى حائرى، سیّد رضا صدر، سیّد حسین بدلا، امام موسى صدر، مهدى حائرى یزدى، شیخ محمّد مفتح، سید محمد حسینى بهشتى و امثالهم، از چهره هاى معروف حوزوى بودند كه با آیت الله طالقانىروابط حسنه اى داشتند... پس از این مرحله و احساس ضرورت «روابط حوزه و دانشگاه»، بعضى از مراجع عظام وقت و نیز علماى طراز اوّل حوزه با ایشان روابطى صمیمانه تر و مؤثرترى برقرار كردند كه در طلیعه آن ها حضرات آیات: سیّد كاظم شریعتمدارى، سیّد شهاب الدین مرعشى نجفى، علامه سیّد محمّد حسین طباطبایى، سید احمد زنجانى و شیخ مرتضى حائرى قرار داشتند... بنابراین باید گفت كه در كل، روابط آیت الله طالقانى با حوزه، همیشه برقرار بوده و على رغم فراز و نشیب هایى، هیچ وقت قطع نشده بود.
• برخى از افراد در ضمن خاطرات و تحلیل هاى خود درباره آیت الله طالقانى در صدد القاى این نكته اند كه ایشان در دوران طلبگى مورد توجه مراجع وقت نبوده اند و پس از خروج از حوزه و فعالیت در تهران هم، از وجاهت روحانى و حوزوى خویش فاصله گرفته بودند! این تحلیل را تا چه میزان واقع بینانه مى بینید؟
اولا: بنابر گفته خود آیت الله طالقانى، در سندى كه در آخر این گفت و گو خواهد آمد، ایشان با مرحوم آیت الله حائرى یزدى، مؤسس حوزه، رابطه نزدیكى داشته است.
و ثانیاً: با مراجع ثلاثه بعدى نیز، نه تنها در ارتباط بوده، بلكه مورد توجه آنان قرار داشته است. مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبى عراقى كه از اصحاب خاص مرحوم آیت الله بروجردى بود و بعداً مدیریت مدرسه فیضیه و سپس اداره مؤسسه دارالتبلیغ اسلامى را به عهده داشت، روزى در دفتر خود در «دارالتبلیغ»، براى اینجانب نقل و تعریف كرد كه: «...آقاى طالقانى مورد توجه مراجع وقت بود و از همان آغاز طلبگى هم پرجوش و خروش. شبى آیت الله سیّد محمّد تقى خوانسارى به من گفتند: آقاى طالقانى از سفر آمده و من مى خواهم به دیدن ایشان بروم; به همین منظور شب بعد، پس از نماز مغرب و عشا به دیدن ایشان در حجره اش در مدرسه فیضیه رفتیم... و ایشان با شور و حرارت، مطالبى را درباره ادامه توطئه هاى رضاخان براى آیت الله خوانسارى نقل كرد كه نشان دهنده عرق دینى و رگ سیادت و شجاعت وى بود..» و البته همین نوع از دیدار، خود نشانه اى از توجه مراجع وقت، به آقاى طالقانى است.
از سوى دیگر: آیت الله طالقانى پس از تحصیل در قم و نجف و ترك حوزه علمیه، به تهران هجرت كرد و به تألیف، تبلیغ و تعلیم و تفسیر قرآن مجید پرداخت... متأسفانه در آن دوران، اشتغال به امورى مانند تشكیل جلسه تفسیر قرآن مجید و یا نوشتن مقالات در مطبوعات اسلامى و تألیف و نشر كتب به زبان روز، در میان خواص بى بصیرت، نوعى تقابل با «وجاهت روحانى»! محسوب مى شد و روى همین برداشت، برخى روش ایشان را دورى از وجاهت حوزوى و روحانى تلقى كرده اند...
البته نیازى به توضیح نیست كه آیت الله طالقانى مانند یك آخوند سنتى مرسوم عمل نمى كرد، یعنى او فقط به اقامه نماز جماعت و بیان چند مسئله شرعى و فقهى در مسجد و انعقاد جلسات مذهبى مرسوم اكتفا نمى نمود، بلكه برداشت او از اسلام، یك برداشت جامع بود كه تعالیم آن شامل همه زمینه هاى زندگى انسان مى شد; روى همین اصل و براى تبیین حقایق، به نوشتن مقالات در مطبوعات اسلامى درباره مسایل مذهبى، اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى و سیاسى اقدام نمود و حتى براى مدتى در رادیو تهران نیز به ایراد سخنرانى پرداخت و جلساتى هم براى اساتید دانشگاه و دانشجویان تشكیل داد و در واقع گرایش او به نسل جوان و دانشجو، به جاى پرداختن به اهل بازار! و یا «عوام الناس» مسجدى، بیشتر بود و این اقدام جدید و اصلاحى، البته از دیدگاه بعضى متحجرها، باید دورى از وجاهت حوزوى! و روحانى تلقى شود... اما امروز بى هیچ توضیح و اقامه دلیلى، همه مى دانیم كه این یك روش اصلاحى و ضرورى در قیام و اقدام یك روحانى به تبیین و نشر مبانى اصیل اسلامى بوده است و اكنون، پس از مرور80 سال، ما شاهدیم كه خوشبختانه حوزه ها و علما و طلاب، در اكثریت خود، در این مسیر صحیح گام برمى دارند...
البته اگر عدم اهتمام به مسائل احكام فرعى مانند: كشف مسئله حاد! «بول زیر شجره مثمره»! كه تازه نتیجه و ثمره آن هم در «نذر»! ظاهر مى شود و همچنین موضوع «طهارت بئر»! در صورت افتادن گربه به درون آن! و یا مسائلى كه فقهاى پیشین درباره آن ها خیلى بحث و فحص كرده اند، بدون آن كه كوچك ترین نتیجه و محصولى در زندگى روزمره جامعه مسلمین داشته باشد، فاصله گرفتن از وجاهت حوزوى باشد، بى تردید آیت الله طالقانى به طور آگاهانه این دورى و فاصله را براى زندگى و هدف خود، انتخاب كرده بود... ولى ما امروز، به خوبى درك مى كنیم كه این روش، عین وجاهت روحانى واقعى و رسالت حوزوى یك عالم دینى بوده است.
• آیا ایشان به عنوان یك مجتهد، نظریات فقهى ویژه اى در مسایل شرعى داشتند یا نه؟ و اگر داشتند، چرا آنها را ابراز نمى كردند؟
آیت الله طالقانى همان طور كه در گفتوگوى دیگرى اشاره كرده ام و اسناد آن را هم آورده ام،([1]) بى شك عالمى مجتهد و در مسائل فقهى صاحب نظر بوده، اما با توجه به اهدافى كه داشت كه در طلیعه آنها بیدارسازى توده مردم بود، نمى خواست فقط در مسائل فرعى فقهى مستغرق شود و اظهار نظر كند; چون در این زمینه به اصطلاح «من به الكفایه» بود و نیازى احساس نمى شد كه ایشان مثلا «رساله عملیه» بنویسد و مردم را به آن ارجاع دهد، چون ما در واقع بیش از نیاز، رساله عملیه داشتیم و داریم! اما از آثارى مانند «تنبیه الامة و تنزیه الملة» تنها یك نمونه داریم كه صد سال پیش تألیف و منتشر شده است، یا از «اعلامیه فدائیان اسلام» در چگونگى برنامه حكومت اسلامى مورد نظرشان، فقط یك نمونه داریم كه60 سال قبل چاپ شده است.
به خاطر دارم در دیدارى با مرحوم آیت الله كاشانى كه همراه با برادر عزیزم مرحوم على حجتى كرمانى، ناهار هم میهمان ایشان شدیم، من از ایشان پرسیدم: «با توجه به مقام علمى حضرت عالى در نجف اشرف و اجتهاد قطعى در دوران جوانى و این كه اگر در نجف مى ماندید و یا در ایران در مسیر مرجعیت قرار مى گرفتید، كاملا موفق و یكى از مراجع عظام مى شدید، پس چرا «رساله عملیه» منتشر نساختید؟
آیت الله كاشانى در پاسخ من با لبخندى ملیح گفتند: «بى سوات! بدبختى مسلمین از نداشتن رساله عملیه نیست. این همه رساله در نجف و قم و تهران هست، اما مشكلات مسلمانان برطرف نشده اند. من تشخیص داده ام كه به جاى نشر رساله، باید با استعمار و عوامل داخلى آن مبارزه كرد تا مسلمین به استقلال و سعادت برسند»
بى تردید آیت الله طالقانى هم همین نظر را داشتند و در این راستا، به جاى پرداختن به مسائل فرعى فقهى و حل و فصل «فروع علم اجمالى» و بحث درباره طهارت و نجاست به تحقیق درباره مسائل مورد نیاز مردم باید پرداخت و براى آگاه سازى عموم به آموزش مفاهیم قرآن و تفسیر آیات الهى اقدام كرد و نسلى را بیدار و آگاه ساخت; در واقع در اوج سلطه ظلمت و تاریكى و استبداد، نهضت بیدارى اسلامى را پایه گذارى كرد كه استمرار آن، پیروزى انقلاب اسلامى بود.
البته ایشان در پاسخ به مراجعین در مسجد هدایت و یا در موارد دیگر، به مسائل شرعى مردم پاسخ مى داد و كاملا هم به موازین فقهى و احكام شرعى آشنا بود... بعد از انقلاب هم با وجود مرجعیت امام خمینى(ره)، ضرورتى براى دخالت در این امور نمى دید، اما در مواردى كه به انقلاب بستگى داشت، نظر فقهى خود را به صراحت بیان مى كرد كه از آن جمله مسئله حجاب اجبارى در اوایل انقلاب بود.
آیت الله طالقانى در مصاحبه اى كه در اوایل انقلاب در روزنامه «اطلاعات» هم منتشر گردید، به طور شفاف درباره «حجاب» كه در واقع یك مسئله دقیق شرعى بود، نظریه فقهى خود را بیان داشت و ضمن آن([2]) پس از اشاره به فلسفه و ضرورت و وجوب مراعات حجاب در یك جامعه اسلامى، چگونگى آن را بیان و چنین تبیین مى كند: «ما مى خواهیم شخصیت زن هایمان حفظ شود»، «مقصود از حجاب، تنها چادر نیست»، «حجاب در عین حال حفظ سنت هاى شرقى هم هست» و بالاخره: «در مورد حجاب، اجبارى در كار نیست» و... كه این بیان در واقع بیان یك دیدگاه فقهى است.
به دنبال این بیانات، دادستان كل انقلاب هم رسماً اعلام نمود كه: «مزاحمان خانم هاى بى حجاب خود ضد انقلاب هستند»!([3]) و در این رابطه عده اى از معترضین به بانوان بى حجاب دستگیر شدند. مى دانیم كه در آغاز انقلاب و پس از آن، گروهى به عنوان جلوگیرى از بى حجابى و یا بد حجابى، مرتكب اعمالى شدند كه بى تردید با موازین شرعى وفق نداشت و متأسفانه بعضى از عناصر اصلى آن جریان، مدتى بعد با كل انقلاب «زاویه» پیدا كردند و چون خواسته هاى خود را كه در نهایت معلوم شد مطلقاً اسلامى نیست، برآورده ندیدند، به «غرب بى حجاب»! پناهنده شدند و در آن جا نه تنها منكر وجوب حجاب شدند كه در ایرانخواستار اجبارى كردن آن بودند!! بلكه در اصالت و صحت آیات و روایات هم به شك و تردید افتادند و متأسفانه براى چند روز زندگى نكبت بار، در سایه پناهندگى به «غربِ» بى حجاب، منكر همه اصول و مبانى مذهبى و احكام فقهى شدند. این روش با180 درجه انحراف و تغییر، نشان مى دهد كه تندروى هاى نخستین آنان در آغاز انقلاب، در تعرض به بانوان بى حجاب هم، روى مبناى صحیح و با تكیه بر اصول اسلامى نبوده است و حق با آیت الله طالقانى بود كه فتوى داد: «در مورد حجاب، اجبارى در كار نیست» و «حجاب هم فقط چادر نیست».
• ارتباط شما و برخى از دوستان هم فكرتان با ایشان، در سال هاى آغازین دهه 30، تا چه میزان زمینه ساز آشنایى طلاب و فضلاى حوزه با اندیشه ها و مكتب تبلیغى ایشان شد؟
ارتباط بنده و عده بسیار قلیلى از دوستان هم فكر از طلاب جوان حوزه علمیه قم، در سال هاى نخستین دهه 30، در واقع سرآغاز ارتباط عملى طلاب و بعضى از فضلاى جوان با اندیشه ها و روش هاى مكتب تبلیغى نوین روشن فكران دینى بود...
در واقع نخست فقط چند نفر از طلاب حوزه علمیه قم، از جمله آقایان: مرحوم على حجتى كرمانى، محمّد مجتهد شبسترى، زین العابدین قربانى، جعفر شجونى و اینجانب و شاید یكى دو نفر دیگر با ایشان و اصحاب مسجد هدایت آشنایى و رابطه پیدا كرده بودیم و با شركت در جلسات تفسیرى آیت الله طالقانى در مسجد هدایت و نیز در مراسم جشن هاى مذهبى: عید فطر، عید قربان، عید غدیر و دیگر اعیاد و مراسم مذهبى، كم كم با روش هاى تبلیغى جدید آشنا شدیم و آن ها را به تدریج بین طلاب قم ترویج نمودیم. طلاب جوان حوزه علمیههم به تدریج آگاه شدند كه نسل دیگرى هم با هویت دانشجو و جوان وجود دارد كه نیاز به تبیین علمى و منطقى اصول و مبانى فكرى - عقیدتى - اسلامى دارند و تنها با اقامه مجالسى به نام مذهب و بیان احكام فقهى و یا «عزادارى هاى نامشروع» - مانند قمه زنى! - نمى توان مشكلات فكرى آنان را برطرف كرد و به پرسش هاى گوناگون آنان پاسخ داد...
آیت الله طالقانى البته از این گرایش ما كاملا و به طرق مختلف، از جمله دعوت براى شركت در اردوها و مجالس انجمن هاى اسلامى مهندسان، پزشكان، دانشجویان - كه بیشتر در خود دانشگاه و یا اطراف باغ هاى گلشهر كرج برگزار مى شد - استقبال مى كرد و در واقع ما را وارد «معركه عملى» و «شناخت عینى مسائل نسل جوان» و «طرق علمى و منطقى برخورد با این نسل» مى نمود و كم كم این اندیشه و تفكر در حوزه علمیه قم نفوذ كرد و رسوخ یافت و با «دست به قلم» شدن فضلا و طلاب، وارد مرحله جدید پیشرفت و توسعه گردید.
نقش شخص آیت الله طالقانى و اصحاب مسجد هدایت و انجمن هاى اسلامى مورد نظر در این زمینه ـ حوزه و دانشگاه ـ بسیار تاثیرگذار و ارزشمند بود و به تدریج موجب آگاهى بیشتر نسل هاى متعهد حوزوى گردید كه نتایج درخشانى در همكارى با «نهضت اسلامى» از خود به یادگار گذاشت كه چگونگى آن، بحث دیگرى را مى طلبد.
• از آثار آیت الله طالقانى برمى آید كه ایشان به ساختار حوزه هاى علمیه نگاهى اصلاح گرایانه داشت. در رفتار ایشان نیز مصادیقى از این گرایش وجود دارد، از جمله این كه ایشان پس از رحلت آیت الله بروجردى به دعوت طلاب به قم آمد و در مجلس بزرگداشت ایشان در مسجد اعظم قم، به كیفیت اداره حوزه و شهریه پرداختن به طلاب اعتراض كرد و در این باره به صراحت سخن گفت. داستان این قضیه چه بود؟
پس از درگذشت مرحوم آیت الله العظمى حاج سید حسین بروجردى، مرجع تام و مطلق شیعیان در سال1340، گروهى از اعضاى انجمن اسلامى دانشجویان تهران به شكل یك هیئت و جمعیتى متشكل با آرم و پرچم یا پلاكارد مشخص، براى شركت در مراسم چهلمین روز درگذشت ایشان، به «قم» آمدند و در واقع در یك دمونستراسیون پرشكوه از خیابان باجك تا حرم حضرت معصومه(س) راه پیمایى كردند. سازماندهى اصلى آن در مركز مربوط به «انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه تهران» بود و سازماندهى امور «قم» به عهده شهید آیت الله بهشتى و اینجانب بود كه از مدت ها پیش با آن انجمن در ارتباط بودیم و به همین دلیل هم راه پیمایى از محل دبیرستان دین و دانش واقع در خیابان باجك آغاز شد.
یعنى آیت الله بهشتى موضوع را قبلا به من كه در مدرسه حجتیه ساكن بودم، اطلاع داده بود كه علاوه بر حضور فعال، دوستان دیگر را هم خبر كنم تا براى ایجاد وحدت بین حوزه و دانشگاه، یا طلبه و دانشجو، آنها نیز در این جمع حضور یابند... من حداكثر كوشش خود را كردم، اما متأسفانه با توجه به جو تحجرآمیز حاكم بر حوزه، حتى از دوستان همفكر ما هم فقط آیت الله زین العابدین قربانى (امام جمعه فعلى رشت) و آیت الله سید جمال الدین دین پرور (مسئول بنیاد نهج البلاغه) شركت كردند و در واقع آیت الله بهشتى و بنده و این دو بزرگوار، مجموع طلاب و روحانیون قم بودیم كه در حلقه راه پیمایى دوستان دانشجو شركت داشتیم...([4])
...براى بزرگداشت آیت الله بروجردى تقریباً چهل روز تمام، مجالس ترحیم در قم برگزار گردید. مجلسى هم توسط چند نفر از طلاب، به سرپرستى بنده و مرحوم على حجتى كرمانى و یكى دو نفر از طلاب تهرانى، در مسجد اعظم برگزار شد. بنده از طرف جمع برگزار كننده مجلس ترحیم طلاب، علاوه بر چاپ آگهى برگزارى مجلس در روزنامه هاى تهران، از آیت الله طالقانى براى سخنرانى در آن مراسم دعوت كردم و ایشان هم به قم آمدند. ایشان در «قم» از اوضاع طلاب و حوزه پس از آیت الله بروجردى و فعالیت هاى مراجع جدید سئوال كردند و ما توضیحاتى دادیم. در ضمن یكى از حاضران گفت كه یكى از آقایان مراجع، به جاى «شهریه» كوپن نان به طلاب مى دهد! و این از نظر ما نوعى «وهن» به طلاب بود كه كوپن بگیرند و به نانوا بدهند و نان بگیرند!
آیت الله طالقانى سخت ناراحت و برافروخته شد و بدون این كه به ما اطلاع بدهد، در سخنرانى خود در مسجد اعظم قم ضمن تجلیل از مرجعیت و ضرورت حفظ استقلال حوزه و بر حذر داشتن از دخالت ایادى منسوب به رژیم، به شدت به مسئله «كوپن نان» - بدون ذكر نام مرجعى كه به این امر اقدام نموده بود - حمله كرد و آن را موجب وهن طلاب حوزه و تحقیر آنان نامید. این انتقاد، انعكاس وسیعى در بین علما و طلاب یافت و عده اى موافق و گروهى مخالف شدند! در این میان اصحاب آن مرجع محترم، به اینجانب كه دعوت كننده آیت الله طالقانى بودم، مراجعه كردند و با لحن تهدیدآمیزى خواستند كه به آیت الله طالقانى بگویم كه رسماً در یك سخنرانى دیگر، از این انتقاد خود عذرخواهى! كند. من موضوع را به آن بزرگوار اطلاع دادم و ایشان به من گفتند اگر من منبر دیگرى بروم، با اسم و رسم این موضوع را افشا و تقبیح خواهم كرد!... البته پس از این پاسخ، دوستان آن مرجع محترم هم با شناختى كه از آیت الله طالقانى داشتند، كوتاه آمدند.
در این جا براى رعایت انصاف باید بگویم كه بى تردید هدف آن مرجع محترم و مرحوم، تحقیر طلاب نبود، بلكه چون مراجع جدید براى تأمین شهریه حوزه، امور را تقسیم كرده بودند، آن مرجع بزرگوار هم به دلیل آن كه بودجه خاص و پول نقد نداشت، تقبل كرده بود كه بخشى از كل شهریه را به شكل «كوپن نان» به طلاب بدهد و طرف حساب ایشان هم آقاى حاجى منادى، نانواى متصل به صحن مطهر حضرت معصومه(س)، نبش حرم و روبروى كوچه آقا نجفى بود كه از مریدان معظم له محسوب مى شد.
من خود بارها در منزل ایشان شاهد بودم كه وقتى مبلغى از طرف مؤمنین مى رسید، بلافاصله توسط پیشكار خود، كل آن مبلغ را براى آقاى حاجى منادى مى فرستادند تا در حساب «بدهى نان» منظور گردد. این كار مدت مدیدى ادامه یافت، البته امر جالبى نبود، ولى بى تردید، غرض از آن وهن طلاب نیز نبود، گر چه در عمل و حداقل از نظر ما، این نوع پرداخت شهریه! مانند بقیه پرداخت هاى مراجع دیگر كه طلاب را در مدرسه فیضیه یا دارالشفا به صف مى كردند، تا مبلغ دو هزار یا چند هزار تومان به هر كدام از آن ها بدهند!
• مقدارى هم به پیشینه و منش سیاسى آیت الله طالقانىبپردازیم. در مقطع آشنایى شما با مرحوم طالقانى، نگاه ایشان به جریانات دخیل در نهضت ملى ایران چگونه بود؟ این سؤال از آن روى طرح مى شود كه عده اى ارتباط و علاقه ایشان در آن دوران را منحصر به شخص دكتر مصدق مى دانند.
در جریان نهضت ملى ایران، نگاه آیت الله طالقانى به «هدف» بود، نه به «شخص»، یعنى هدف ایشان و بقیه علما و مردم مسلمان ایران را بیرون راندن استعمار انگلیس، ملى شدن صنعت نفت و دور ساختن ایادى استبداد از حكومت و دولت، تشكیل مى داد و در همین رابطه مى بینیم كه ایشان به طور هم زمان با آیت الله كاشانى، رهبرى فدائیان اسلام، دكتر مصدق و دیگر یاران نهضت، روابط صمیمانه و عملى داشت. اگر تصور شود كه آیت الله طالقانى علاقه شخصى به دكتر مصدق داشت و فقط به همین دلیل در نهضت ملى شركت مى كرد، چنین ذهنیتى بى پایه است. مگر آقاى دكتر مصدق جز همكارى در امر نهضت ملى، چه مزایایى داشت و یا در تاریخ زندگى سیاسى و اجتماعى قبلى خود، چه افتخاراتى را آفریده بود كه مورد توجه ویژه ایشان قرار گرفته باشد؟ سوابق ادارى دكتر مصدق و چگونگى همكارى عملى وى با رژیم رضاخانى، البته بر همگان روشن است و سابقه درخشانى محسوب نمى شود. حتى در امر نهضت ملى هم ایشان نخست پا به میدان نمى گذاشت و حداقل در آن مقطع، حتى مخالف طرح ملى شدن نفت در مجلس بود. جزئیات این نكات در صورت مذاكرات مجلس ثبت شده و سخنرانى هاى نام برده هم آن را به اثبات مى رساند...
البته وقتى كه نهضت ملى با پشتیبانى مردم و روحانیت و در رأس آن ها آیت الله كاشانى پا گرفت، آقاى دكتر مصدق به آن پیوست و به علت كبر سن و توافق جناح هاى مختلف ملى گرا در مورد ایشان و تایید آیت الله كاشانى و حتى فدائیان اسلام، به نخستوزیرى رسید.
در مبارزات سخت اوایل نهضت ملى مثلا مسئله ابطال انتخابات دوره شانزدهم و برپایى تظاهرات خیابانى نه تنها دكتر مصدق بلكه به تصریح و تصدیق برادر عزیز و ارجمند مهندس عزت الله سحابى، در كتاب خاطرات خود، دوستان جبهه ملى هیچ كدام در صحنه نبودند; و باز به گفته ایشان: «اعضاى جبهه ملى اصولاً اهل مبارزه نبودند، بلكه این جوانان فدائیان اسلام بودند كه به میدان آمدند و گارد اصلى و مدافع مبارزه شدند». و همچنین به قول آیت الله طالقانى، فدائیان اسلام موانع را یكى پس از دیگرى از سر راه برداشتند و نهضت به پیروزى رسید... اما «پاداش»! به جاى عمل به وعده ها، آن شد كه همه مى دانیم: حذف تدریجى آیت الله كاشانى، زندانى نمودن 22 ماهه شهید نواب صفوى، ایجاد اختلاف در میان جناح هاى ملى - مذهبى... و سرانجام انتخاب راهى كه به قول خلیل ملكى، «نه به تركستان، بل به جهنمستان ختم مى گردید»!
• به طور مشخص آیا معتقد هستید كه آیت الله طالقانى «ملى گرا» و یا به اصطلاح «مصدقى» بود؟
بدون تردید آیت الله طالقانى یك رهبر اجتماعى - سیاسى اسلام گرا به مفهوم واقعى كلمه بود. اسلام گرایى او «دكان دو نبش» و براى «عوام فریبى» و یا «مكتبى تكسّبى» نبود، بلكه سید طالقان از عمق ذات و درون وجدان، هوادار اسلام راستین به دور از خرافات و تحریف ها و بدعت ها بود. در این راستا مى توان به آثارى كه از خود و یا دیگران منتشر ساخته است، استناد جست كه همگى آنها حاكى از «اسلام گرایى» خالص اوست.
طالقانى هرگز «ملى گرا» به مفهوم مصطلح و امروزى آن نبود. اگر ملى گرایى به معنى میهن دوستى و خدمت به مردم و اقدام در راه آزادى آنان باشد، او یك رهبر اجتماعى «ملى گراى» واقعى و تمام عیار بود، ولى ملى گرایى به مفهوم هوادارى از ناسیونالیسم كور و ملت پرستى و «ایرانى گرى»، هرگز با منطق و باور و زندگى و عملكرد وى سازگار نیست. كسى كه جهان اسلام را وطن خود مى داند و ملت هاى مسلمان را برادران خود مى شمارد، نمى تواند در چهارچوب تنگ و تاریك ملى گرایى قومى، محدود بماند! و یا مثلاً به فكر احیاء «مكتب ایرانىِ!» موهوم و توسل به نام داریوش و كوروش! باشد.
در مورد «مصدقى بودن» ایشان هم شاید همین نكته اساسى، صادق باشد، یعنى ایشان هرگز به دنبال «شخص پرستى» نبود; اگر روزگارى از دكتر مصدق به خاطر همراهى وى با نهضت ملى، پشتیبانى مى نمود، همزمان از آیت الله كاشانى و فدائیان اسلام هم به شدت دفاع مى كرد و همكارى آن ها را براى پیروزى قطعى نهضت ضرورى مى دانست و در همین راستا، بارها و بارها تلاش نمود كه بین آنها وحدت و سازش ایجاد كند، اما همان طور كه خود مى گفت، به محض این كه گام مثبتى بر مى داشت، ناگهان ورق برمى گشت و ایادى نفاق در هر دو طرف، كه فقط به دنبال منافع شخصى خود بودند، جریان را عوض مى كردند و مخالفت ها از نو آغاز مى گشت تا این كه سرانجام این اختلافات به دشمنى تبدیل شد و باعث سقوط هر دو طرف گردید. در این سقوط هم تك روى دكتر مصدق و خودخواهى اكثریت اعضاى جبهه ملى و عدم تسامح طرف دیگر، نقش اول را به عهده داشت.
• ارتباط و همكارى ایشان با فدائیان اسلام تا چه حد بود و چه ماهیتى داشت؟ این سؤال از آن روى طرح مى شود كه عده اى مدعى شده اند این ارتباط صرفاً جهت دستگیرى و كمك به عده اى مظلوم، بدون موافقت با موضع گیرى آنان بوده است.
روابط آیت الله طالقانى با فدائیان اسلام ماهیت عمیقا عقیدتى دارد. روحیه ایشان در واقع همان روحیه فدائیان اسلامى بود و عملكرد آیت الله طالقانى در دوره طلبگى و سلطنت رضاخان و پس از آن، مى تواند نشان دهنده چگونگى اندیشه و تفكر ایشان باشد.
البته ممكن است نوع همكارى و ارتباط آیت الله طالقانى با توجه به شرایط و مسایل روز، در تغییر باشد، اما در اصل، موافقت كامل با رهبرى فدائیان اسلام وجود داشت و كمك و پناه دادن و یارى رساندن به عده اى كه مورد ستم و ظلم قرار گرفته بودند، نشان دهنده بخشى از این ارتباط و همكارى بود. طبیعى است كه انسان اگر با یك سازمان یا یك خط مشى موافق نباشد، دلیلى ندارد كه با آن همكارى كند و از رهبرى و اعضاى آن حمایت به عمل آورد.
شهید نواب صفوى به دعوت شهید سید قطب براى شركت در كنفرانس فلسطین - قدس - به اردن رفته بود و از آن جا به دعوت اخوان المسلمین، راهى مصر شد كه با آثار مثبت فراوانى به ویژه در امر تقریب بین مذاهب اسلامى همراه بود... و به هنگام مراجعت از این سفر، آیت الله طالقانى شخصاً براى استقبال از وى به فرودگاه مهرآباد رفت... آیا این امر نشان دهنده علاقه و ارتباط قلبى و معنوى بین این دو مجاهد بزرگ نیست؟ استقبال از شهید نواب صفوى، در فرودگاه، آیا از روى دل سوزى و كمك به یك مسلمان ستم دیده است یا تأیید او در كارهایى است كه انجام مى دهد؟
آیت الله طالقانى در سال هاى پیش از آغاز مبارزه رسمى و علنى براى ملى شدن صنعت نفت، چون شهید نواب صفوى تحت تعقیب مامورین رژیم و ژنرال رزم آراء بود، وى را به طالقان فرستاد و در یكى از روستاهاى آن پناه داد تا از شر مأموران در امان باشد... و بعدها، پس از كودتاى 28 مرداد و ماجراى ترور ناموفق حسین علاء - نخستوزیر شاه كه براى امضا و عقد قرارداد پیوستن به پیمان بغداد راهى عراق بود - شهید نواب صفوى و یارانش را در منزل خود در كوچه قلعهوزیر پناه داد و این امر، در آن شرایط سخت و بحرانى و پس از سركوب نهضت ملى و اعدام ها، به خوبى نشان مى دهد كه آیت الله طالقانى روى عقیده و ایمان و با تكیه بر اصول و مبانى، از فدائیان اسلام حمایت مى كرده است، نه به عنوان «ترحم» بر عده اى مظلوم!...
البته آیت الله طالقانى این بار نیز «تبعات» اقدام خود را پذیرا شده بود... و این نكات هرگز از سوى رژیم شاه به فراموشى سپرده نشد و چگونگى آن در حكم زندان ده ساله دادگاه نظامى شاه، به روشنى نمود یافت...
• فعالیت هاى آیت الله طالقانى در دهه 30 و دوران پس از سركوب نهضت ملى، چه سمت و سویى داشت؟ صبغه فرهنگى آن غالب بود یا صبغه سیاسى؟
فعالیت هاى آیت الله طالقانى پس از كودتاى 28 مرداد و سركوب نهضت و سلطه مجدد استعمار انگلیس - به اضافه آمریكا - هم جنبه سیاسى داشت و هم صبغه فرهنگى... آیت الله طالقانى با نهضت مقاومت ملى كه عمدتاً از عناصر مذهبى جبهه ملى تشكیل شده بود، همكارى تنگاتنگ داشت و از سوى دیگر به تربیت نسل جدید و روشن كردن افكار عمومى در مسجد هدایت و انجمن هاى اسلامى دانشجویان و پزشكان و مهندسان و... پرداخت و در هر دو عرصه، فعال و موفق بود. اصولا ایشان این مواضع را جدا از هم نمى دانست و به عنوان عمل به تكلیف و مكمل یكدیگر، در هر موردى اقدام مى كرد و تبعات آن را هم اعم از تهدید و فشار و زندان و تبعید، پیشاپیش پذیرا شده بود.
• ماجراى تصحیح و نشر كتاب «تنبیه الامة» توسط آیت الله طالقانى چه بود؟
كتاب معروف «تنبیه الامة و تنزیه الملة» مرحوم آیت الله شیخ محمّد حسین نائینى از مراجع عالى قدر نجف، درباره اثبات اهمیت و ارزش مشروطیت و نقد و طرد هر نوع استبداد، در آغاز معركه مشروطیت تألیف شد و دو بار در نجف به چاپ رسید، یكى چاپ سنگى و دیگرى چاپ سربى. در آغاز كتاب دو تقریظ از مراجع معروف: آیت الله شیخ محمد كاظم آخوند خراسانى و آیت الله مازندرانى درج شده است.
آیت الله خراسانى درباره آن مى نویسند:
«رساله شریفه تنبیه الامة و تنزیه الملة... از افاضات... صفوة الفقهاء و المجتهدین، آقا میرزا محمد حسین نائینى الغروى، اجلّ از تمجید و سزاوار است كه با تعلیم و تعلم و تفهیم آن، مأخوذ بودن اصول مشروطیت را از شریعت محقه استفاده و حقیقت كلمه مباركه... را به عین الیقین ادراك نمایند.»
و آیت الله شیخ عبدالله مازندرانى در تأیید تقریظ نخست مى نویسند: «... رساله چنان كه مرقوم فرموده اند، اجل از تمجید و براى تكمیل عقاید و تصدیق وجدانى مسلمین به مأخوذ بودن تمام اصول و مبانى سیاسیه از دین قویم اسلام، كافى و مافوق مأمول است...»
با مرور زمان نسخ این كتاب با این اهمیت از لحاظ محتوا، نایاب شده بود و آیت الله طالقانى كه به گفته خود از دوران طلبگى در حوزه علمیه قم، به دنبال یافتن این كتاب بود، سرانجام یك نسخه از چاپ سنگى آن را به دست آورد و به تصحیح آن پرداخت و سپس آن را با توضیحات و تعلیقاتى، در سال1334 شمسى كه سلطه استبدادى حكومت كودتا، گسترش یافته بود، به عنوان یك كتاب ارزشمند و تاریخى درباره مشروطیت منتشر ساخت تا پاسخى منطقى به پرسش نسل جوان و دانشجویان درباره نوع حكومت اسلامى در برابر رژیم هاى استبدادى حاكم بر ایران و جهان باشد.
آیت الله طالقانى در مقدمه مبسوط خود بر كتاب، بر این باور است كه اگر مطالب این كتاب، مورد نظر قرار مى گرفت و به آن عمل مى شد، یك جامعه سالم و آزاد، به دور از استبداد و خودكامگى به وجود مى آمد و اداره كشور به شكل شورایى و جمعى عملى مى شد. سپس با طرح سؤالاتى درباره مشروطیت چنین مى گوید:
«آیا نمى توان امروزه مشروطه را كه محصول فداكارى ها و خونریزى هاست، احیاء و تكمیل نمود؟ آیا حكومت مشروطه لجامى براى استبداد افسار گسیخته نیست؟ آیا در هم شكستن قدرت استبداد، هدف سران ادیان و اصلاح نبوده؟ آیا نمى توان در حد امكان، این مشروطه را به هدف عالى حكومت الهى نزدیك نمود»؟
و سپس به طور شفاف نظر خود را درباره اصولى كه در كتاب مطرح شده اند، بیان مى دارد و مى نویسد:
«... دقت و توجه به این كتاب براى هر كس مفید است. آنهایى كه خواهان دانستن نظر اسلام و شیعه درباره حكومت هستند، در این كتاب نظر نهایى و عالى اسلام را عموماً و شیعه را به خصوص، با مدرك و ریشه خواهند یافت. طرفداران مشروطیت و تكمیل آن، اصول و مبانى مشروطیت را مى یابند و مخالفین به اشكالات و ایرادات خود بیش از آن چه تصور مى نمایند، بر مى خورند. براى علما و مجتهدین كتابى استدلالى و اجتهادى و براى عوام رساله تقلیدى راجع به وظایف اجتماعى است. مؤلف عالى قدر این كتاب از بزرگ ترین مراجع اهل نظر در قرن اخیر بوده، شخصیت علمى او را همه فضلا و علما تصدیق مى نمایند. در مقام علمى و دقت نظر این مرد بزرگ همین بس كه امروز جز چند نفرى تمام مراجع بزرگ شیعه و فضلاى كشور از افاضات علمى و رشحات فكرى آن مرحوم استفاده و به شاگردیش افتخار مى نمایند.
مرحوم آیت الله نائینى علاوه بر قدرت فكرى و نبوغى كه در اصول و فقه داشته، در فلسفه و كلام و اجتماعیات صاحب نظر و در خط و ربط و ادبیات، ادیب بوده است. او با استدلال و شمرده سخن مى گفت و در درس و بحث و حركات آرام بود. گونه كشیده و بینى و پیشانى بلند و برآمده و موى تنكش، فلاسفه یونان - سقراط و افلاطون - را مى نمود. علمایى كه از دوره سامره با آن مرحوم نزدیك و به دقت نظرش آشنا بودند از جمله مرحوم پدرم مراجعین را به تقلید از آن مرحوم ارجاع مى نمودند. ایشان در سن نزدیك به نود سالگى در سال1355 هجرى وفات نمود. این كتاب با آن كه دو بار چاپ شده، بسیار كمیاب است. بعضى مى گویند مخالفین آن را تا توانستند برچیدند. شهرت این است كه خودشان در برچیدن كمك كرده اند. هر چند این نظر چندان درست نمى آید، ولى فضلایى كه در محضر آن مرحوم بوده اند، دلسردى ایشان را نقل مى كنند. علت هم واضح است; چون ایشان دیدند با آن همه كوشش، نتیجه چگونه گردید! طرفداران استبداد كرسى هاى مجلس را پر كردند و انگشت بیگانگان نمایان شد. كشته شدن مرحوم آقا شیخ فضل الله نورى بدون محاكمه، به دست یك فرد ارمنى كه لكه ننگى در تاریخ مشروطیت نهاد، عموم علماى طرفدار مشروطیت را متأثر و دلسرد ساخت.
به هر حال كتاب مورد توجه فضلا و اهل تحقیق است. در دوره تحصیل خود در قم، از فضلاى حوزه توصیف و تعریف كتاب را مى شنیدم. از كسانى چند بار شنیدم از كتاب تعریف نموده و به تجدید چاپ آن متمایلند. با آن كه كتاب از جهت نگارش و جمله بندى محكم است، ولى باید متوجه بود كه به قلم یك مرجع روحانى و نزدیك به نیم قرن پیش نوشته شده، به این جهت براى عموم ساده و روان نیست. خوانندگان نباید كتاب را مانند دیگر كتاب هاى فارسى بدانند، بلكه مى باید با دقت بیشترى بخوانند و خلاصه و توضیحات را در نظر آرند تا مطلب هر فصلى به خوبى مفهوم گردد. گر چه این كتاب براى اثبات مشروعیت مشروطه نوشته شده، ولى بیشتر اهمیت آن، به دست دادن اصول سیاسى و اجتماعى اسلام و نقشه و هدف كلى حكومت اسلامى است. ذى قعده1374هـ - تیر1334ش سید محمود طالقانى.»
این سطورى از مقدمه آیت الله طالقانى بر كتاب «تنبیه الامة» است كه در آن به وضوح علت پرداختن به تصحیح و چاپ كتاب را بیان مى كنند.
• به نظر شما مهم ترین نكته اى كه در كتاب هست و چاپ آن را در شرایط پس از كودتاى 28 مرداد الزامى مى نمود، چیست؟
همان طور كه به طور اجمال اشاره شد و از یادداشت هاى آیت الله طالقانى هم نقل گردید، اهمیت كتاب در آن بود كه توسط یكى از مراجع عظام نجف اشرف تألیف و با تقریظ مراجع دیگر به چاپ رسیده بود و با این كه به ظاهر در دفاع از مشروعیت مشروطیت است، اما بیانگر نوع حكومت اسلامى از دیدگاه شیعه مى باشد.
اما نكته اى كه براى من بسیار جالب و شگفت انگیز بود، مطلبى است كه در تعلیقه بخش آخر كتاب آمده است. آیت الله طالقانى در قسمت «خاتمه»، ضمن تلخیص مطالب فصل پایانى كتاب، درباره چاره رهایى از استبداد و رسیدن به هدف مطلوب، ضمن نقل فرمایش امام حسین(ع)مى نویسد: «امام حسین(ع) درباره كسى كه علیه سلطان جائرى كه حرام خدا را حلال نموده و در بین مردم به گناه و ستمگرى رفتار مى نماید، مى فرمایند كه اگر او قیام نكند و وضع را دگرگون نسازد، حق خداوند است كه وى را شریك جرم سلطان جائر بداند. این سخن و منطق سالار شهیدان و امام المؤمنین است تا نظر وعاظ السلاطین چه باشد!» و سپس چاره را چنین مى داند:
«چاره، كندن ریشه ناپاك شاه پرستى است. تا آن گاه كه این ریشه در اجتماع باقى است، رشد علمى و اخلاقى ممكن نیست، زیرا پیشرفت و به دست آوردن مقام در چنین اجتماعى، شاخه هاى این ریشه مى باشد. استعداد و لیاقت و درستى ارزشى ندارد. مردان صاحب نظر و بلند همت و آزاده، یاغى و مخل نام برده مى شوند و مردم پست و متملق، خود را مصلح و خیرخواه مى نمایانند و سراسر قواى كشور تابع اراده فردند و گوى سلطنت، بازیچه مشتى افسار گسیخته و شهوت ران قرار مى گیرد. پادشاه را مانند بتى در حجاب نگه مى دارند و از لذت عدالت و تفاهم با ملت محرومش مى سازند و كم كم به جنایت و كشتار و از میان برداشتن مردم بى گناه، به نام شاه پرستى و سلطنت خواهى وادارش مى سازند. او از مردم متوحش و مردم از وى متنفر مى شوند...»([5])
البته باید توجه داشت كه این دیدگاه ضد استبدادى و ضد شاه پرستى را آیت الله طالقانى در شصت سال قبل اعلام كرد و به طور صریح و شفاف آن را نوشت و منتشر ساخت و این نشان دهنده روشن بینى، دورنگرى، ژرف اندیشى، شجاعت و شهامت سیّد طالقان است.
• آیا آیت الله طالقانى با رهبران حركت هاى اسلامى مثل اخوان المسلمین ارتباط داشت و یا در كنفرانس هایى كه در بعضى از كشورهاى اسلامى برپا مى شد، شركت مى كرد؟ اشاره اى به این موضوع هم بى مناسبت نخواهد بود.
آیت الله طالقانى بى شك با برخى از رهبران حركت هاى اسلامى آن دوران، در بلاد عربى و پاكستان ارتباط داشت و ارسال دعوت نامه براى شركت در مؤتمر قدس، با امضاى دكتر سعید رمضان، از رهبران اخوان المسلمین مصر و داماد شهید شیخ حسن البناء، نشان مى دهد كه ایشان رابطه و یا حداقل آشنایى با این افراد داشته است.
آیت الله طالقانى یك بار در كنفرانس یا كنگره جهانى «شعوب المسلمین» در پاكستان، كه در سال1331 در كراچى منعقد گردید، به عنوان نماینده آیت الله كاشانى شركت نمود و سخنرانى جامعى درباره مشكلات جهان اسلام و علل عقب ماندگى مسلمانان ایراد كرد. آیت الله طالقانى در سفرنامه حج خود به تناسب به این كنفرانس اشاره مى كند و مى نویسد: «... این انجمن در تاریخ 16 شعبان هـ.ق مطابق 20 اردیبهشت 1331 با شركت نمایندگان ملى كشورهاى اسلامى تشكیل گردید و یك هفته صبح و عصر درباره مسائل عمومى اسلامى بحث شد و سه شب را در میدان جهانگیر پارك، كنفرانس عمومى تشكیل داد كه حدود ده هزار نفر در آن شركت نمودند و نمایندگان كشورهاى اسلامى به زبان هاى مختلف نیات و تصمیمات خود را با خطابه هاى مهیج بیان كردند...»([6])
آیت الله طالقانى باز در یك سفر دو ماهه به كشورهاى عراق، سوریه، لبنان و عربستان، ضمن دیدار با شخصیت هاى اسلامى این كشورها، به تناسب سخنرانى هایى نیز ایراد نمود كه در همان كتاب سفرنامه حج به آن اشاره دارد.
• درباره كنفرانس قدس توضیح بیشترى بفرمایید.
در سال1338 كه آیت الله طالقانى به دعوت دكتر سعید رمضان، دبیركل مؤتمر اسلامى به اردن سفر كرد و در كنگره عام قدس كه در بیت المقدس تشكیل شده بود، به ایراد سخنرانى پرداخت و با علما و شخصیت هاى اسلامى حاضر در مؤتمر، در راستاى تقریب بین مذاهب اسلامى، دیدارهاى ثمربخشى را به عمل آورد.
بار دیگر در سال1340 براى شركت در مؤتمر قدس، از ایشان دعوت شد كه به همراه عده اى از علماى تهران و به عنوان رئیس هیئت نمایندگان ایران، در آن مؤتمر شركت نمود و در دعوت به وحدت و تقریب با تكیه بر كتاب خدا و سنّت پیامبر عظیم الشأن(ص) سخنرانى جامعى ایراد كرد كه مورد توجه علما و شخصیت هاى بلاد اسلامى قرار گرفت. وى در این مؤتمر، ضرورت مبارزه بر ضد توسعه طلبى امپریالیسم توسط صهیونیست هاى اشغال گر ساكن در فلسطین را تبیین نمود و در واقع هدف اصلى ایشان از شركت در این مؤتمر، دفاع از حقوق مردم فلسطین بود.
خود آیت الله طالقانى در مصاحبه با خبرنگار روزنامه النهار مى گوید: «... مردم ایران درباره مسئله فلسطین هرگز بى تفاوت نبوده اند. حضور من در كنفرانس هاى اسلامى كراچى، بیت المقدس و قاهره، اساساً براى دفاع از حق فلسطینى ها بوده، چون دشمن فلسطینى ها فقط دشمن فلسطین نیست، بلكه دشمن همه عالم اسلام است. پیروزى فلسطینى ها، پیروزى ماست. به یارى خدا معاضدت و هم فكرى و همیارى ما در این زمینه، بعد از این بیشتر خواهد شد...»([7])
• ایشان در حاشیه شركت در این كنگره ها، سفرهایى به مصر و یا بلاد اسلامى دیگر نداشتند؟
چرا، اتفاقاً در همان سال1338 پس از حضور در مؤتمر اسلامى قدس، به دعوت غیر رسمى اخوان المسلمین كه اداره مؤتمر را به عهده داشتند ـ مانند شهید نواب صفوى - از اردن عازم مصر شدند، ولى این سفر به عنوان نمایندگى از طرف آیت الله بروجردى و ابلاغ پیام ایشان به شیخ محمود شلتوت، شیخ الازهر و صاحب فتواى معروف در «جواز تعبد به مذهب شیعه» انجام گرفت. سرپرستى هیئت علماى ایران به عهده آیت الله حاج میرزا خلیل كمره اى بود. در این دیدار از شیخ الازهر دعوت به عمل آمد كه به ایران سفر كند و از حوزه علمیه قم بازدید به عمل آورد.
آیت الله طالقانى در این سفر علاوه بر شیخ الازهر، دیدارهاى متعددى با دیگر علما و شخصیت هاى مصرى داشتند. علاوه بر این به دعوت وزارت اوقاف مصر، در مراسم جشن ملى سالگرد «اتحاد مصر و سوریه»! كه با حضور شخصیت هاى سیاسى كشورهاى مختلف برگزار مى شد، شركت نمودند و با علامه شیخ محمّد تقى قمى، دبیركل جمعیت تقریب بین مذاهب اسلامى و دو نفر دیگر از اعضاى برجسته آن، شیخ محمّد المدنى، سردبیر مجله «رساله الاسلام» و شیخ محمد غزالى از علماى معروف الازهر، دیدارهایى داشتند و درباره ضرورت تقریب بین مسلمین مذاكراتى نمودند و در اجلاس سالانه آن، سخنرانى مبسوطى ایراد كردند.
پس از دیدار از مصر، گویا همراه با آیت الله كمره اى و آیت الله كاشفى خوانسارى، به كشورهاى تونس و مغرب نیز سفر كردند كه بنده از چگونگى آن اطلاع دقیقى ندارم، ولى در گزارشى كه در مطبوعات ایران درباره سفر به مصر و ابلاغ پیام آیت الله بروجردى و دعوت از شیخ الازهر براى سفر به ایران منتشر گردید، به آن سفرها اشاره شده است.([8])
• جناب عالى برگزارى مجلس بزرگداشت توسط ایشان پس از مرگ عبدالناصر را چگونه ارزیابى و یا توجیه مى كنید؟
البته من برخلاف همیشه و حضور تقریباً دائمى كه در مجالسى كه به مناسبت هاى مختلف در مسجد هدایت از طرف ایشان برگزار مى شد، داشتم; در این بزرگداشت شركت نكردم... و بعد هم در اولین ملاقات، اعتراض شدید و تند خود را بیان كردم! البته به گفته خود ایشان، از طرف بعضى از علماى متحجر هم اعتراض هاى زیادى به ایشان شده بود كه چرا براى یك «سنى»! مجلس ترحیم گرفته اند! اما اعتراض من تحجّرى! نبود بلكه از جنس دیگرى بود. آیت الله طالقانى ضمن تحمل سخنان شاید تند بنده، در پاسخ گفتند: «هدف من بزرگداشت شخص نبود، بلكه او چون در شرایط كنونى سمبل مبارزه با اسرائیل شناخته مى شود و نسبت به شاه اظهار دشمنى مى كند، به این دلیل مجلس برگزار شد»!.
بنده گفتم: «اولاً سرهنگ ناصر همیشه فقط شعار داده و هیچ اقدام مثبتى در این زمینه انجام نداده است و در همین جریان اخیر، و على رغم این كه همه نیروها و تانك هاى مصرى در مرز فلسطین آماده حمله بودند، پس از بمباران فرودگاه هاى مصر توسط اسرائیل، به جاى آن كه فرمان حمله به اسرائیل را صادر كند، به آن ها فرمان عقب نشینى داد و متأسفانه اغلب آن ها، به علت نداشتن پشتیبانى هوایى، در مسیر بازگشت توسط اسرائیل قتل عام و نابود شدند... این چه نوع مبارزه اى با اسرائیل بود؟ این سربازان اگر در همان زمان با توپ و تانك و تجهیزات كافى كه در مرز داشتند، به اسرائیل حمله مى كردند، بى تردید قسمت اعظم خاك فلسطین اشغالى آزاد مى شد. اگر هم كشته مى شدند، حداقل ضربه دردناكى بر صهیونیست ها وارد مى ساختند.
از سوى دیگر همین سرهنگ ناصر، طرح آمریكایى راجرز را در رابطه با برقرارى صلح مصر و اسرائیل پذیرفت و معلوم شد كه مبارزه فقط شعار بود و اگر شرایط ایجاب مى كرد او حاضر بوده قرارداد صلح را هم امضا كند! او یك «سیاست باز» پراگماتیست بود، نه یك فرد انقلابى هدف دار; البته بعدها تكمیل شده همین طرح راجرز، به عنوان قرارداد كمپ دیوید، توسط معاون وى، سرهنگ انورسادات به امضا رسید!»
البته پاسخ آیت الله طالقانى به هیچ وجه براى من قانع كننده نبود و من باز به ایشان گفتم كه سركوب حركت اسلامى مصر و اعدام رهبران ارشد اخوان المسلمین و قتل عام صدها نفر از جوانان وابسته به سازمان اخوان، چه توجیهى مى تواند داشته باشد؟ آیا این هم نوعى مبارزه با غرب و اسرائیل بود؟ اعدام مفسر بزرگ قرآن، سید قطب با كدام منطقى جز منطق قومیت گرایى عرب جاهلى و اسلام ستیزى، مى تواند قابل توجیه باشد؟
البته آیت الله طالقانى باز توضیحات دیگرى دادند كه ناصر چون با شاه مخالف بود، كار ما در واقع نوعى دهن كجى به شاه بود كه این توضیحات نیز هرگز براى من قابل قبول نبود و به نظرم این اقدام آیت الله طالقانى یك اشتباه بزرگ، از مردى بزرگ بود.
متأسفانه همین اشتباه، پس از حوادث اخیر مصر و قیام جوانان و مردم علیه حاكمیت دیكتاتورى سرهنگ ها ـ از سرهنگ ناصر تا سرهنگ حسنى مبارك ـ با ذكر خیر! از ناصر، توسط برخى از مسئولین كشور هم رخ داد، در حالى كه عبدالناصر در میان مردم كنونى مصر، هرگز جایگاهى ندارد و در انتخابات دوره پیشین مجلس ملى مصر كه احزاب حق شركت داشتند، «حزب ناصرى» فقط توانست یك نماینده به مجلس بفرستد! و در تظاهرات میلیونى و قیام اخیر مردم مصر در قاهره و شهرهاى بزرگ دیگر هم علیه رژیم، هرگز عكسى از عبدالناصر در دست تظاهركنندگان دیده نشد و این به خوبى نشان مى دهد كه عبدالناصر، براى همیشه در مصر مدفون شده و آن چه كه از او باقى مانده، بدنامى و سركوب حركت اسلامى و قتل و اعدام و پى ریزى رژیم دیكتاتورى است كه متأسفانه این دیكتاتورى،60 سال مردم مصر را آزار داد.
• اجازه بدهید برگردیم به سال 1340 و اوج گیرى فعالیت هاى سیاسى آیت الله طالقانى در این مقطع. آیا مرحوم طالقانى از مؤسسین نهضت آزادى بود یا از حامیان آن پس از تأسیس؟ چون در تبلیغات كنونى نیروهاى موسوم به ملى - مذهبى ضمن ادعاى تأسیس نهضت توسط ایشان، از نام و تصویر ایشان فراوان استفاده مى شود.
با توجه به اسناد و امضاهاى اعلامیه هاى نخستین و آغاز فعالیت نهضت آزادى، بى تردید باید گفت كه آیت الله طالقانى در پیدایش و تأسیس نهضت آزادى در كنار مرحوم مهندس مهدى بازرگان و مرحوم دكتر یدالله سحابى نقش اساسى و تعیین كننده اى داشت.
استفاده بعضى از افراد و جریان هاى فعلى از نام و تصویر ایشان، نمى تواند دلیلى باشد كه ما بگوییم ایشان نقشى در تأسیس نهضت آزادى نداشت و بعدها به آن پیوست... امضاى بیانیه تأسیس و اعلام موجودیت نهضت، دلیل آشكارى بر نقش داشتن ایشان در تأسیس نهضت آزادى است... و البته نهضت آزادى از آن زمان تا پیروزى انقلاب اسلامى، همواره در كنار نهضت اسلامى ایران و از پشتیبانان رسمى و منطقى اهداف رهبرى انقلاب بود. موضع گیرى هاى بعدى و پیدایش زاویه آن نیز، نیازمند توضیح و گفتوگوى دیگرى است...
نامه هاى امام خمینى در دفاع از رهبرى نهضت در جریان محاكمه و بعد از آن، نشان دهنده آن است كه اعضاى نهضت آزادى در امر نهضت اسلامى فعال بوده اند و تعیین مهندس بازرگان از سوى امام خمینى به عنوان مسئول دولت موقت - منسوب به امام عصر(عج) ـ پس از پیروزى انقلاب هم خود دلیل دیگرى بر همكارى اعضاى اصلى نهضت آزادى با نهضت اسلامى است.
البته فعالیت نهضت آزادى در داخل كشور پس از محاكمه و زندانى شدن سران آن، به طور چشم گیرى افت كرد. گروهى از جوانان وابسته به آن، «سازمان مجاهدین» را تشكیل دادند و بقیه هم فقط هر چندى یك بار اعلامیه اى صادر مى كردند... اما تشكیلات برون مرزى آن فعال تر و در همه حوادث، به ویژه پس از ماجراى 15 خرداد، به رهبرى امام خمینى(ره) نزدیك تر شد و در كنار ایشان قرار گرفت.
در پیامى كه امام خمینى(ره) در ماه رمضان1398هـ در پاسخ به اعضاء نهضت در خارج از كشور فرستاده اند، چنین آمده است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. نهضت آزادى ایران خارج از كشور - اروپاو آمریكاپیام شما فرزندان اسلام ایدكم الله تعالى را مبنى بر وفادارى به اسلام و تذكر زحمات طاقت فرساى چندین ساله در راه اهداف عالیه اسلام كه ضامن استقلال و آزادى ملت هاست، دریافت نمودم و موجب كمال تشكر گردید...
امروز باید افراد محترم نهضت آزادى ایران در داخل و خارج و جمیع جناح هاى اسلامى ایدهم الله تعالى بدون از دست دادن فرصت، دست در دست یكدیگر نهاده و در این امر حیاتى كه بر چیدن رژیم پهلوى است، مبارزه و بدون مناقشات، ملت را به سوى هدف غایى كه ایجاد حكومت اسلامى است هدایت نمایند...».
16 شهر صیام 98 - روح الله الموسوى الخمینى
لازم به یادآورى است كه آیت الله طالقانى پس از پیروزى انقلاب و در اوایل سال1358 بدون سر و صدا و خیلى محترمانه، از نهضت آزادى كنار رفته و جدا شدند و به دوستان خود گفتند: «در شرایط فعلى ترجیح مى دهم كه به طور مستقل عمل كنم و به عنوان عضو حزب یا جمعیت خاصى در جریانات شركت نكنم...».
• چه شد كه جناب عالى و بسیارى از دوستان روحانى آیت الله طالقانى از جمله آیت الله مطهرى به عضویت نهضت آزادى در نیامدید؟
بنده و گروه قلیلى از طلاب جوان آشنا با آقایان و یا یكى دو نفر از شخصیت هاى فرهیخته روحانى مانند آیت الله شهید مطهرى و آیت الله شهید بهشتى، با توجه به جو سیاسى حاكم بر حوزه ها و جامعه روحانیت، صلاح ندیدیم كه در آن دوران، عضویت نهضت آزادى یا سازمان سیاسى دیگرى را بپذیریم. جوّ عمومى حوزه قبل از قیام امام خمینى(ره)، جوّى نبود كه بتوان با عضویت در یك سازمان سیاسى به فعالیت پرداخت.
ظاهراً قبلا اشاره كرده ام كه وقتى مرحوم مهندس بازرگان پس از حضور من در یكى از جلسات رسمى سخنرانى نهضت آزادى در تهران، پیشنهاد كردند به عضویت نهضت در بیایم، پاسخ من این بود كه ما بدون عضویت رسمى، بیشتر مى توانیم در راستاى اهداف نهضت آزادى فعال باشیم و اگر طلبه اى در حوزه قم به عنوان عضو یك حزب سیاسى شناخته شود، با توجه به سابقه فدائیان اسلام و سركوب آنان حتى در داخل مدرسه فیضیه و در واقع اخراج عملى آنان از حوزه به جرم فعالیت سیاسى، هرگز نخواهد توانست عضوى مفید و فعال باشد.
مرحوم مهندس بازرگان پس از توضیح من گفت: «اتفاقاً آقاى مطهرىهم همین نكته را یادآور شد.» البته نه تنها آیت الله شهید مطهرى و شهید دكتر بهشتى، بلكه بنده هم به نوبه خود در حوزه علمیه قم و در آذربایجان، به ویژه تبریز، فعال تر از اعضاى رسمى آن كار مى كردیم([9])و بى تردید هرگز به دنبال نام و نشان نبودیم، بلكه براى ما «هدف» مهم بود كه به یارى حق در حد توان خود در راه آن كوشا بودیم.
• ماجراى تأسیس «شركت سهامى انتشار» چه بود؟ آیا پوششى براى فعالیت هاى نهضت آزادى بود؟ آیت الله طالقانى در تأسیس آن، چه نقشى داشت؟ آیا جناب عالى هم با آن همكارى داشتید؟
شركت سهامى انتشار یك مؤسسه فرهنگى - مطبوعاتى مستقل بود كه در سال1337، یعنى چند سال قبل از تأسیس نهضت آزادى به وجود آمد. البته موسسین اصلى آن باز آیت الله طالقانى و مهندس بازرگان و دكتر سحابى و بعضى دیگر از دوستان بودند. دفتر آن نخست در خیابان ناصر خسرو، پاساژ مجیدى قرار داشت، ولى پس از مدتى به خیابان باب همایون در نزدیكى دادگسترى، انتقال یافت و فعال تر شد.
سرمایه این مؤسسه را «سهام داران» متعددى پرداخته بودند و هر سهمى به نظرم پنج یا ده تومان بود. چون هدف آن نشر كتب اسلامى به سبك روز بود، زود جا افتاد. مدیریت اجرایى آن را از همان آغاز آقاى محمّد حسن محجوب، انسان وارسته و فرهنگ دوست و مؤمن، به عهده داشت. در دوران اختناق و سانسور و نظارت دولت و ساواك بر امور چاپ و مطبوعات، نشر ده ها كتاب مفید و ارزنده و هدف دار، كار آسانى نبود، اما به هر حال شركت انتشار به كمك مردم و همكارى اساتید و دانشمندان، به انتشار كتب پرداخت و جاى خود را در محافل علمى، فرهنگى و مذهبى كشور باز نمود.
بنده هم از همان آغاز با این مؤسسه فرهنگى همكارى داشتم. نخست ظاهراً پنج سهم پنج تومانى خریدم و بعد چاپ بعضى از آثار خود، از جمله كتاب هاى: «دفاع از سید جمال الدین حسینى»، «دو مذهب» و «اسلام و صلح جهانى» و... را به این مؤسسه واگذار كردم... و تا امروز هم با آن موسسه، به نوعى همكارى دارم و البته جزو سهام داران اصلى آن هم شده ام! چون شركت انتشار در طول این مدت تا سال 1388 ظاهراً هیچ وقت سود نقدى چشم گیرى به سهام داران نپرداخت، بلكه همه ساله، به جاى پرداخت سود نقدى، بر تعداد سهام - البته با رضایت افراد - افزود و به همین دلیل در طول این نیم قرن، سهام اینجانب هم به طور طبیعى افزایش یافته است كه البته الان نمى دانم چقدر است!
به هر حال شركت انتشار كه هم چنان به نحوى فعال است، یكى از مراكز فرهنگى قابل تقدیرى است كه بیشتر سعى مى كند به دور از جناح بندى ها، به نشر فرهنگ اصیل اسلامى بپردازد...
• پیشینه ارتباط فكرى و عاطفى آیت الله طالقانى با امام خمینىبه چه دورانى بر مى گردد؟ واكنش امام به تأسیس نهضت آزادى چه بود؟
روابط آیت الله طالقانى با امام خمینى به دوران طلبگى و تلمذ در محضر آیت الله حاج شیخ عبدالكریم حائرى یزدى، مؤسس حوزه علمیه قم برمى گردد. یعنى آشنایى، از آن دوران آغاز مى شود. در جریان تأسیس نهضت آزادى، همان طور كه قبلا هم به طور خلاصه گفته ام آیت الله طالقانى پیامى براى من فرستادند كه از آقایان مراجع، وقت ملاقات بگیرم تا همراه مهندس بازرگان و دكتر سحابى به قم بیایند... من از آیت الله مرعشى نجفى و آیت الله شریعتمدارى و استاد علامه طباطبایىوقت ملاقات گرفتم. هنگامى كه از «حاج آقا» - امام خمینى - خواستم وقتى را براى دیدار با آقایان تعیین كنند، فرمودند: «من از این دیدار معذورم!» بنده با تعجب گفتم: «حاج آقا! آقاى طالقانى درخواست كرده است؟» فرمودند: «بلى، ایشان را از قدیم مى شناسم و به ایشان ارادت دارم، اما ما چون به طور مستقل، نهضت را شروع كرده ایم، نمى خواهم كه این امر ارتباطى با احزاب پیدا كند. ما مستقل عمل مى كنیم، آنها هم كار خودشان را انجام بدهند.» من باز با توجه به روش طلبگى، گفتم: «حالا مى فرمایید من در جواب آقاى طالقانى چه بگویم؟» ایشان لبخندى زدند و گفتند: «قال ربى انى سقیم!» اشاره به قول حضرت ابراهیم در قرآنكه براى بیرون نرفتن و همراه نشدن با قوم خود، گفت كه من كسالت دارم!
روز بعد كه آقایان به قم آمدند، در دیدار با آیت الله شریعتمدارى و علامه طباطبایى و آیت الله نجفى مرعشى حضور یافتم ولى در مورد دیدار با حاج آقا ـ امام خمینى ـ هم، چون به آقایان گفته بودم: «ظاهراً حاج آقا مختصر كسالتى دارند و...» هنوز حرفم تمام نشده بود كه مرحوم مهندس بازرگان بلافاصله گفت: «خوب پس مى رویم به عیادتشان!» بنده خداحافظى كردم و به بهانه این كه «درس» دارم از آقایان جدا شدم... ظهر روز بعد كه به منزل خود مى رفتم كه درست متصل به بیت امام در یخچال قاضى بود آقاى شیخ حسن صانعى«حفظه الله» را دیدم كه از منزل امام بیرون مى آمد كه برود... تا مرا دید گفت: «آقاى خسروشاهى! این آقایان را كه فرستادید؟...» گفتم: «من نفرستادم! خودشان گفتند مى رویم عیادت! ولى حاج آقا چى؟ پذیرفتند؟» گفت: «وقتى این جا آمدند، دیگر ایشان نمى توانست رد كند. بلى، ملاقات كردند» و متأسفانه توفیق حضور در این جلسه از بنده سلب شد.
• از آغازین تحركات گروه هاى مخالف با رهبرى امام خمینى، تلاش براى رهبرسازى از آیت الله طالقانى به موازات امام بود. از موضع خود ایشان در برابر این نوع تحركات چه خاطراتى دارید؟
آیت الله طالقانى در سخنرانى هاى عمومى و در بیانات خصوصى، همواره از رهبرى امام به نیكى و احترام و عظمت یاد مى كرد و على رغم تلاش هاى دشمنان و منافقان براى ایجاد اختلاف، اعلام داشت كه من هر وقت در خود احساس سستى و ضعف مى كنم، به دیدار امام خمینى مى روم و روحیه ام تازه مى شود و نیروى جدیدى را در خود احساس مى كنم.
البته در مورد دستگیرى فرزندشان ـ مجتبى طالقانى ـ رنجشى پیش آمد و آن هم نه به خاطر این كه «فرزند» ایشان دستگیر شده است، بلكه به نحوه بازداشت بدون حكم وتشخیص یك مقام قضایى، اعتراض داشتند... ولى دشمنان خواستند این رنجش را بزرگ و ایشان را از امام جدا كنند. عنوان «پدر طالقانى»! را علم كردند و به كار «رهبرسازى» در برابر امام مشغول شدند كه آیت الله طالقانى براى جلوگیرى از هرگونه فتنه اى، غائله را پایان داد و به قم رفت و خدمت امام رسید و در مدرسه فیضیه سخنانى گفت كه نشان دهنده خنثى شدن توطئه رهبرسازان از پدر طالقانى بود!... و داستان و چگونگى آن را همه مى دانند...
البته به این نكته هم اشاره كنم كه سازمان مجاهدین علاوه بر نقشه رهبرسازى و پدرخوانى! نخست امام خمینى را براى كاندیداتورى ریاست جمهورى ایران انتخاب و اعلام كرد! و بعد كه این طرح نگرفت، ناگهان پلاكاردهاى سازمان، خیابان هاى تهران را پر كرد كه به پدر طالقانى رأى مى دهیم! كه باز با رد این پیشنهاد از طرف پدر طالقانى! نقشه دوم آنان هم نقش بر آب شد.
آیت الله طالقانى یك بار با شفافیت تمام، خطاب به كسانى كه در فكر «رهبرتراشى»! بودند، گفتند: «من رهبرى قاطع ایشان - امام - را براى خودم پذیرفته و همیشه سعى كرده ام مشى من از مشى این شخصیت بزرگ و افتخار قرن و اسلام خارج نباشد.»([10])
• جناب عالى در دادگاه سران نهضت آزادى در سال 1341 هم حضور مى یافتید. از فضاى حاكم بر دادگاه و نیز رفتار و واكنش آیت الله طالقانى در آن دادگاه چه خاطراتى دارید؟
باز به این موضوع قبلا پرداخته ام ولى بى مناسبت نیست كه در اینجا نیز، كمى مفصل تر توضیحى بدهم. من اغلب همراه مرحوم على حجتى كرمانى صبح خیلى زود، از قم به تهران مى آمدم و در ساعات نخستین قبل از آغاز محاكمه، در جلوى در ورودى پادگان عشرت آباد - محل تشكیل جلسات دادگاه نظامى - حضور مى یافتیم تا بتوانیم در جلسه حضور پیدا كنیم، چون سالن محل محاكمه كوچك بود و تعداد محدودى از افراد، شاید حداكثر بیست ـ سى نفر مى توانستند در آن شركت كنند. ما چون از نخستین افرادى بودیم كه در صف قرار داشتیم، به هر حال وارد جلسه مى شدیم.
فضاى دادگاه، البته نظامى و خشن بود. ولى آقایان بى اعتنا به یال و كوپال! تیمسارهاى شاه در جاى خود مى نشستند و آیت الله طالقانى به هنگام سرود و تشریفات! كه همه باید بلند مى شدند، هم چنان بر جاى خود مى نشست و تكان نمى خورد و به سؤالات دادستان هم پاسخ نمى داد. البته پیش از این فقط یك بار در آغاز تشكیل جلسه دادگاه اعلام كرده بود كه چون دادگاه را به رسمیت نمى شناسد و لذا به سؤالات آن پاسخ نخواهد داد...
... پس از یكى دو ساعت جریان محاكمه، فرصت استراحت به آقایان داده مى شد كه حدود نیم ساعتى مى توانستند با اعضاى خانواده خود و یا دوستان و كسانى كه به دادگاه آمده بودند، صحبت كنند و ما از این فرصت استفاده مى كردیم و چون نوعاً در موقع ورود، تفتیش بدنى به عمل نمى آمد، اعلامیه هاى جدید را به آیت الله طالقانى یا دكتر سحابى و یا مهندس بازرگان - هر كدام كه دور از چشم و مراقبت مأموران بودند - تحویل مى دادیم و اخبار مبارزه و فعالیت ها را گزارش مى كردیم كه موجب خوشحالى آقایان مى شد.
در یكى از همین ملاقات ها بود كه یك نسخه از مجموعه نامه هاى مراجع عظام را كه در تأیید آقایان و تقبیح دادگاه نوشته بودند و من آنها را جمع آورى كرده بودم و توسط جوانان نهضت در بیرون، چاپ شده بود، به آقاى دكتر سحابى تحویل دادم و در دیدار بعدى، پاسخ كتبى آیت الله طالقانى را به مراجع عظام دریافت كردم و به آن آقایان رساندم.
این مجموعه كه همان وقت چاپ شد، مقدمه بسیار تندى علیه رژیم و شخص شاه داشت كه گویا آقاى جلال فارسى آن را نوشته بود. من البته، كپى نامه ها را به آقاى محمد حنیف نژاد و آقاى تراب حق شناس كه در آن زمان عضو سازمان جوانان نهضت آزادى شده بود و در قم سابقه طلبگى داشت، تحویل داده بودم و ظاهراً آقایان آنها را با مقدمه آقاى فارسى چاپ كرده بودند. البته آقاى دكتر سحابى در ملاقات بعدى، از مقدمه آن اظهار رضایت نكرد و حتى گفت: «این مقدمه، نتیجه اقدام و دفاع آقایان مراجع را خنثى مى كند و این ها در صدور حكم شدت به خرج خواهند داد... ضرورتى نداشت كه این مطالب در مقدمه نامه مراجع آورده شود. دوستان مى توانستند آن را به طور مستقل در اعلامیه اى مستقل و به نام نهضت چاپ و منتشر سازند...»
• به شهادت اسناد، جناب عالى در جمع آورى نامه هاى دفاع و حمایت علما از آیت الله طالقانى و سایر محاكمه شوندگان نقش اساسى داشتید. از حواشى این اقدام چه خاطراتى دارید؟
بنده با توجه به ارتباطاتى كه با همه مراجع عظام قم و مشهد و نجف داشتم، در این مورد به طور حضورى با آیات عظام آقایان: مرعشى نجفى، شریعتمدارى، سید صادق روحانى، حاج سید احمد زنجانى، شیخ مرتضى حائرى، سید رضا صدر در قم ملاقات كردم و ضمن توضیح امور و گزارش جریان دادگاه كه در جلسات آن حضور داشتم از حضرات خواستم كه نامه اى در تأیید آقایان بنویسند... و آن ها هم كه خود واقف بر امور بودند، هر كدام طبق سلیقه خود، نامه اى خطاب به آیت الله طالقانى و دوستان ایشان نوشتند كه من كپى آنها را به آقاى تراب حق شناس دادم كه چاپ كردند، ولى اصل نامه ها را نگه داشتم.
البته نخست با اتوبوس به مشهد مقدس رفته و خدمت آیت الله میلانىرسیده و موضوع را گزارش كرده بودم و معظم له نیز روى اعتمادى كه به حقیر و البته با اطلاعى كه از اوضاع داشتند، نامه اى در تأیید آقایان نوشتند كه تحویل گرفتم. البته آیت الله میلانى به طور خصوصى به من گفتند كه نگران نباشید و خیلى اظهار امیدوارى كردند كه ان شاءالله به زودى خبرهاى خوبى خواهد رسید و بعضى آقایان به من خبر داده اند كه سرلشكر ولى الله قرنى اقدام مثبتى انجام خواهد داد! و... من ضمن اظهار مسرت، عرض كردم كه این قبیل مسایل را آن آقا ـ مرادم مرحوم آقا سیّد مرتضى جزایرى بود ـ نباید در این جا و آن جا نقل مى كرد! چون بالاخره خبر درز مى كند و قضیه لو مى رود... ولى آیت الله میلانى با حسن ظن كامل گفتند كه: «نه، جاى نگرانى نیست و اصولا مسئله جدى و در مراحل پایانى است...!.
من پس از خداحافظى از اتاق خصوصى ایشان كه نامه را در آن جا نوشته بودند، پس از آن كه نامه را در داخل عمامه خود جاسازى كردم، بیرون آمدم... اتفاقاً دم در اتاق، جناب سرهنگ سطوت! را دیدم كه قصد ملاقات با آیت الله میلانى را داشت... این سرهنگ بازنشسته، مسئول مراقبت از مسجد هدایت و آیت الله طالقانى هم بود و تعقیبات نمازش هم حتى پس از پایان نوافل و تعقیبات آیت الله طالقانى و آقایان دیگر، ادامه مى یافت! در آن مسجد هم با بنده آشنایى پیدا كرده بود. من كه از اتاق بیرون آمدم، فورى پرسید: «چه خبر بود؟ آقا چى گفتند؟ شما چه كار داشتید»؟ گفتم: «جناب سرهنگ! الان كه با این عجله نمى توان به سئوالات شما پاسخ داد. ان شاءالله سر شب، پس از نماز مغرب و عشاء و زیارت حضرت رضا(ع) در مسافرخانه صادق بستنى ـ برادر مرحوم علامه جعفرى ـ همدیگر را ببینیم تا مفصل صحبت كنیم!» سرهنگ با خوشحالى پذیرفت، ولى من بلافاصله به گاراژ اتوبوس هاى عازم به تهران كه در نزدیكى حرم قرار داشتند، رفتم و با نخستین اتوبوس راهى تهران شدم!
جریان كودتاى سرلشكر قرنى هم طبق پیش بینى ما لو رفت و او دستگیر و به دادگاه كشیده شد و «كودتا» هم به علت اشاعه خبر، انجام نپذیرفت. من بلافاصله پس از آن كه به تهران رسیدم، اصل نامه را در محل امنى گذاشتم و كپى آن را بعداً همراه نامه هایى كه از مراجع قم، گرفته بودم به آقاى تراب حق شناس دادم و راهى قم شدم.
• از دیدارهاى خود با آیت الله طالقانى و سایر محكومین در زندان در سال هاى 41 تا 46 چه خاطراتى دارید؟ فضاى حاكم بر این دیدارها چگونه بود؟
پس از پایان دادگاه قلابى رژیم و صدور حكم و انتقال آقایان به زندان قصر، هر چندى یك بار به دیدار آیت الله طالقانى و دوستان دیگر مى رفتیم. باز نوعاً با آقاى على حجتى كرمانى مى رفتیم. اغلب كتاب هاى جدیدالانتشار را ـ كه آزاد بود ـ براى ایشان و آقایان دیگر مى بردیم. دیدار در زندان به طور مستقیم و از نزدیك مقدور نبود، بلكه با دو فاصله از شبكه هاى آهنى كه در میان آن هم یك یا دو پاسبان ایستاده بودند، انجام مى گرفت. كتاب ها را مأموران مى گرفتند و تورقى مى كردند و به ایشان تحویل مى دادند. متأسفانه به علت شلوغ كارى مراجعین محل دیدار، اغلب با داد و فریاد مى توانستیم سلامى عرض كنیم و آیت الله طالقانى و مهندس بازرگان هم با كمى فاصله پشت سر دیگر زندانیان مى ایستادند و سلام و احوال پرسى مى كردند. روحیه آنها، البته قوى و شاد بود و هرگز من در چهره آنان نشانه اى از ناراحتى و نگرانى ندیدم...
یك بار مرحوم علامه محمد تقى جعفرى كتاب جدیدالانتشار خود به نام «جبر و اختیار» را داده بود كه به آیت الله طالقانى و مهندس بازرگان بدهم و نظر آنان را پس از مطالعه جویا شوم. در ملاقاتى، كتاب را تحویل دادم. دفعه بعد، نظریات آقایان را پرسیدم. آیت الله طالقانى گفتند كه توضیح را آقاى مهندس مى گویند. مهندس با خنده گفت: «ما با آقا اجمالا كتاب ایشان را مطالعه كردیم. دو چیز بر ما روشن نشد: یكى معنى جبر و اختیار از دیدگاه آقاى جعفرى! و دیگرى این كه خود مؤلف محترم بالاخره جبرى است یا اختیارى؟»
بعد كه قصه را براى علامه جعفرى نقل كردم ایشان، با خنده گفت: «خوب آقاى مهندس بازرگان فلسفه شرق را نمى داند و آقاى طالقانى هم فلسفه غرب را... و حق دارند كه متوجه نظریه من نشوند!»
• آیت الله طالقانى پیش و پس از این محاكمه و زندان و نیز پس از تبعید به زابل و بافت كرمان، در كنار برنامه هاى معمول خود، مسافرت هایى نیز به مناطق آذرى زبان داشتند. ظاهراً جناب عالى از مسافرت ایشان به تبریز خاطرات و اسنادى دارید كه ارائه آنها در این بخش از گفتوگو مغتنم است.
آیت الله طالقانى سفرهاى متعددى به مناطق آذرى زبان مانند: زنجان، اردبیل و تبریز داشته اند كه بخش مربوط به سفر به زنجان را خودشان نوشته اند و من در ضمن «مجموعه مقالات» ایشان، آن را به طور كامل نقل كرده ام. در مورد سفر به اردبیل هم برادر روشن اندیش و مبارز ما، حجت الاسلام و المسلمین جناب آقاى ابوذر بیدار، در مصاحبه اى شرحى گفته اند كه امیدواریم در اقدام به چاپ مستقل خاطرات خود، به طور مشروح تر آن را بیان كنند.
اما در مورد سفر به تبریز كه در سال1337 انجام گرفت، مى توانیم به طور اجمال اشاراتى داشته باشیم. آیت الله طالقانى در سفر به تبریز، روى سوابق آشنایى از دوران طلبگى در قم، به منزل آیت الله شیخ جعفر اشراقى كه از علماى مبرّز شهر به شمار مى رفت، وارد شده بود و من هم كه سابقه آشنایى دیرینه با هر دو بزرگوار داشتم، مشتاقانه به دیدار ایشان شتافتم... آیت الله طالقانى تا مرا دید گفت: «الحمدلله برادر عزیز و همفكر ما هم در تبریز است!»
دید و بازدید علماى تبریز بسیار مفصل بود و چندین روز طول كشید و من هم فرصت شركت در همه آن مجالس را نداشتم، ولى روزهایى كه به «بازدید» نمى رفتند و در منزل آیت الله اشراقى بودند، من به آن جا مى رفتم.
یك روز عده اى از علما از جمله آیت الله قاضى طباطبایى، حاج میرزا عبدالله مجتهدى و اخوى من مرحوم آیت الله آقا سید احمد خسروشاهى هم آن جا بودند كه صحبت هایى درباره اوضاع روز مطرح شد... بعضى از آقایان علماء علاقه اى به این قبیل مسائل نداشتند و بیشتر در فكر مباحث و مقولات حوزوى بودند و هم چنان در عالم خاص خود در احكام فقه و دنیاى فقاهت سیر مى كردند و تمایلى به بحث درباره مسائل روز ابراز نمى كردند، این بود كه «فرعى» را عنوان كردند و پس از مباحثه و مناقشه یك ساعته علمایى!، عده اى از جمله اخوى، رفتند...
من در كنار آیت الله اشراقى نشسته بودم، آیت الله طالقانى رو كرد به ما و گفت: «شماها با این قبیل مباحث چگونه در این جا زندگى مى كنید؟» آقاى اشراقى با خنده پاسخ داد: «البته آقاى آقا سید هادى كه در قمهست و سالى یكى دو ماه تابستان این جا مى آید و اگر جناب عالى این جا نبودید، ایشان هم به این جلسه نمى آمد، ولى این من هستم كه باید در طول سال در «دار ضیق و ضنك»! به سر ببرم و زندگى كنم! آقاى طالقانىپرسید: «دار ضیق و ضنك چیست؟» آیت الله حاج میرزا عبدالله مجتهدى كه از علماء و ادباء معروف شهر و مسلط به چندین زبان خارجى بود، بلافاصله با خنده این شعر را خواند:
«... دارٌ لأهل الجهل مكرمة *** لذى الفضائل دارالضیق و الضنك
و قد عشت فیها كئیباً خائباً خسراً *** كانّنى مصحف فى بیت زندیق!»
البته من شعر را فورى یادداشت كردم و بعد براى آن كه خطایى در آن نباشد، آن را براى آیت الله مجتهدى خواندم و قبل از «لذى الفضائل...» «واو» گذاشته بودم كه آقاى مجتهدى آن را تصحیح نمود و گفت: «واو ندارد؟! لذى الفضائل...» سپس آیت الله طالقانى لبخند تلخى زد و گفت: خداوند عاقبت ما و این مردم عوام را كه به دنبال ما هستند، ختم به خیر فرماید!...
• ظاهراً لازم شد كه توضیحى هم درباره جناب اخوى و آقاى مجتهدى و آقاى اشراقى كه ظاهراً در حوزه قم از هم دوره هاى آقاى طالقانى هم بودند بفرمایید.
شرح زندگى مرحوم اخوى را كه از شاگردان مبرّز آیت الله حاج شیخ عبدالكریم حائرى، مؤسس حوزه، و هم دوره امام خمینى بود در كتاب «خاندان فقاهت و سیاست» به تفصیل آورده ام... آیت الله حاج میرزا عبدالله مجتهدى هم كه از یك خاندان عریق و اصیل آذربایجان بود و خود از نوابغ عصر ما به شمار مى رفت و خلاصه شرح زندگى ایشان در كتاب «مفاخر آذربایجان» و «علما معاصرین» آمده است و تفصیل را هم باید حضرت آیت الله حاج سید موسى شبیرى زنجانى - حفظه الله - كه الفت و انس بسیارى با ایشان داشتند، بیان كنند...
اما در مورد مرحوم آیت الله آقا میرزا جعفر اشراقى با توجه به سابقه اى كه از «قم» با آیت الله طالقانى داشتند، اشارتى، همراه با یكى دو سند و نامه امام و نامه آیت الله طالقانى به ایشان، در این جا مى آورم.
* * *
آیت الله اشراقى
آیت الله آقا میرزا جعفر افروغ - تبریزى نوبرى - معروف به «اشراقى» در سال1294 شمسى در محله «نوبر» تبریز به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتى در سال1313 به قم رفت و در محضر اساتید وقت به ادامه تحصیل پرداخت و در مراحل نهایى، از دروس اساتید بزرگوار و آیات عظام: حائرى یزدى، سیّد احمد خوانسارى، سیّد محمّد حجت، آقامیرزا رضى زنوزى، سیّد محمّد رضا گلپایگانى و امام خمینىبهره مند شد.
به گفته خود مرحوم آیت الله اشراقى، وى چهار سال تمام، همراه گروهى چند نفره، منظومه سبزوارى و یك چهارم از اسفار ملاصدرا را در نزد امام خمینى فرا گرفت... و اجازات اجتهاد و یا نقل حدیث و امور حسبیه را از بزرگان حوزه علمیه قم و نجف چون: آیت الله شیخ محمّد حسین كاشف الغطاء، سیّد هبة الدین شهرستانى، سید ابوالقاسم خویى و... دریافت نمود.
آیت الله اشراقى به گفته فرزند برومندشان آقاى حسین افروغ، در مدرسه فیضیه، علاوه بر دروس حوزوى، كتاب «علم الاجتماع» كه درباره جامعه شناسى بود را با حضرات آیات: حاج سید عزالدین حسینى زنجانى (حفظه الله)، سید رضا صدر و سید محمود طالقانى، مباحثه مى كرد و به عنوان فردى روشن فكر و تجدد خواه معروف بود... در مورد عمق روابط با آقاى طالقانى، خود مرحوم اشراقى نقل مى كرد كه ایشان وقتى مى خواست قم را ترك كند، حجره خود را با تمام وسایل زندگى ابتدایى كه در آن داشت، در اختیار من گذاشت و رفت... اما مدتى بعد به تحریك عده اى متحجر، كه هیچ اندیشه و روش جدیدى را برنمى تافتند، چند نفر از اوباش به اتهام «سنى گرى» و مخالفت من با مراسم ویژه! غیر مشروع در عاشوراى حسینى، به حجره من حمله كردند و مرا از آن جا بیرون نمودند و اثاثیه حجره را هم بیرون ریختند! ولى با دخالت و وساطت آقایان علماء و مراجع عظام وقت، غائله پایان یافت و من در خارج از مدرسه اتاقى گرفتم و به تحصیل و تدریس خود ادامه دادم تا این كه به تبریز آمدم.
... شاید سفر آیت الله اشراقى به تبریز، به قصد اقامت دائم نبود، اما به علت استقبال اهالى روشن ضمیر و اهل فكر و نظر، در تبریز ماندگار شد، ولى بعضى از مراجع و علماى قم از ایشان خواستند كه به حوزه علمیه قمبرگردد و به افاضات خود ادامه دهد. یكى از این بزرگواران، امام خمینى(ره) بود كه طى نامه اى، به ایشان چنین مى نویسد:
خدمت جناب مستطاب عمادالاعلام و حجت الاسلام آقاى حاج میرزا جعفر اشراقى دامت افاضاته، فدایت شوم. مراسله شریفه با اوراق مرحمتى موجب حصول مسرت گردید. سلامتى وجود شریف را خواستار است. مخلص بحمدالله به سلامت دعاگویم. سفر جناب عالى قدرى طولانى شد. البته هر چه زودتر تشریف آورید و مشغول باشید بهتر است، گر چه لابد در آن جا هم خالى از اشتغال نیستید، ولى ناچار این جا اسباب بیشتر فراهم است. حضرت حجت الاسلام آقاى میرزا رضى آقا دامت بركاته العالیه اظهار لطف فرموده بودند، متشكر. سلام مخلصانه حقیر را تقدیم محضر محترمشان فرمایید. خاتمه سلامتى وجود عالى را طالبم. ایام سعادت مستدام باد. سید روح الله خمینى.
• درباره سوابق و روابط ایشان با آیت الله طالقانى صحبت مى كردیم كه به تناسب به موضوعات دیگر هم پرداخته شد... درباره چگونگى این روابط و سوابق بد نیست كه توضیح بیشترى داشته باشیم.
اشاره كردم كه آیت الله طالقانى در مدرسه فیضیه با آیت الله اشراقىآشنا مى شود و مدتى، هم مباحثه بوده اند... بعدها نیز این روابط دوستانه ادامه یافت و هر وقت آقاى اشراقى به تهران مى آمد، دید و بازدید انجام مى گرفت. آیت الله طالقانى هم كه به تبریز آمد، علاوه بر اقامت در منزل ایشان، در چند جلسه تفسیرى آقاى اشراقى هم شركت كرد و به درخواست ایشان، اداره جلسه و بیان تفسیر به عهده آیت الله طالقانىگذاشته شد... در مكاتباتى كه بین این دو بزرگوار به عمل آمده، به سوابق و علایق و هم صحبتى ها، اشاراتى شده است و نقل متن دو سه نامه در این رابطه ظاهراً كافى باشد:
محضر مبارك حجت الاسلام، ملاذ الانام، آقاى حاج شیخ جعفر اشراقى دامت بركاته و اشراقاته
بسمه تعالى
به عرض مبارك مى رساند. پس از مدت ها بى خبرى مستقیم و قطع رابطه قهرى و غیر ارادى چندى قبل به زیارت مرقومه شریفه نائل شدم و از الطاف آن جناب خرسند گردیدم. در وجود ناتوان و بى خاصیت خود بركتى نمى بینم تا لایق تبریك باشم، ولى اشتیاق اطلاع از احوال و اوضاع شما براى مخلص ارزنده است. اما آن چه راجع به خیال درباره جناب عالى اشاره شده، هیچ خیال ناجورى نبوده زیرا روحیه و افكارتان و رفتارتان از مخلص پوشیده نیست. با آن سوابق و مصاحبت ها اگر خیالى در میان بوده بیش از آن چه سنت علماى امامیه رضوان الله علیهم است، بخصوص وقتى دوره جوانى را مى گذرانند و مقام مرجعیت عام را مى یابند، نبوده و بیش از این امید و انتظارى نیست كه مردم و مسلمانان از قدرت فكرى و علمى و منطق امثال جناب عالى بهره مند شوند و هر چه بیشتر به اصول گرایند و اصول را فداى فروع نكنند. اكنون كه به محیط به اصطلاح آزاد، بعد از زمانى چشم باز مى كنم، این عقیده روز به روز راسخ تر مى شود كه آن چه بر سر ما مى آید بیشتر از خود ما مى باشد و دشمنان به دست خود بر سر ما مى زنند.
چنان كه مى دانیم همیشه این گونه تصادمات در میان طبقه ما بوده، ولى این یأس به این شدت نبوده و این خود عذاب گناهان و غفلت هاى خود ما مى باشد. نگرانى در این است كه آن بقیه اى كه از مخلصین مردمند; و ینهون عن الفساد، هم از دست بروند دیگر چه مانده و چه بماند: الاخیس عین فى مرعى و بیل، سلام الله على قائله و من یحذو حذوه.
به هر حال اشتیاق زیارتتان داشته و دارم.
سلام الله علیكم و على من یحضر بحضرتكم و ینجذب الیكم و اصحابكم و رحمة الله و بركاته.
17/1/71 محرم 88 تهران - سید محمود طالقانی
* * *
قم: مدرسه فیضیه
حضور محترم حضرت دانشمند محترم، آقای آقا میرزا جعفر اشراقی تبریزی
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت آقاى افروغ، تابش فروغتان افزون باد
كارت تبریك شب عید سعید رسید از لطف سركار و همت دیرینه آقایان در اهمیت و زنده كردن آثار دین با این وسایل خوشحال شدم و نور امیدم بدرخشید. چه شب ها و روزهاى با روح را كه در خدمت جنابتان به سر مى بردیم، كمتر فراموش شود و اگر اوضاع اجازه دهد اشتیاق اعاده آن را دارم اگر چه زحمت جنابتان را ایجاب كند.
حدس مى زنم آقاى آقا میرزا على مشرف شده باشند. اگر چه در تهران از ایشان سراغى ندارم به هر حال اگر آن جا هستند سلام برسانید. رفقا و آقایان را سلام مى رسانم.
آقاى آقا سید محمد صادق را سلام عرض مى كنم ـ چند روز گذشته نامه حضور آقاى اشراقى عرض كرده ام فعلا در خاطرم یك بیت شعر مانند مهتاب برقى مى زند و خاموش مى شود. تقدیم مى كنم براى ایشان هم بخوانید.
ما زنده از آنیم كه آرام نباشیم *** موجیم كه آسودگى ما عدم ماست(هندى)
حضور محترم حضرت مستطاب آقاى حجت سلام عرض مى كنم و انتظار الطاف و اطلاع حالشان را دارم. خدمت جناب آقاى فقیهى عرض ارادت مى كنم.
سیّد محمود طالقانى
و نامه اى دیگر:
بسمه تعالى
به عرض شریف مى رساند.
از خداوند توفیق و تأیید جناب عالى را خواستارم. مرقومه از جناب عالى پیش از مراجعت از طالقان رسیده و روى كتاب ها را مزین كرده بود. از این كه چند مرتبه اظهار لطف كرده بودید و منزل نبودم، موجب تأثر شد، خصوص با بدعهدى كه پیش آمده امیدوارم كه گاه گاه از سلامتى و وضع خودتان مسرورم نمایید.
راجع به سخنرانى رادیو، اظهار لطف كرده بودید، خودم تا به حال دو سه بار بیشتر سخنرانى نكرده ام ولى چندى است كه مقالاتى مى فرستم و خودشان مى خوانند، چون در اوایل امسال رئیس سابق تبلیغات كه از دوستان بود، از عده اى اهل فضل و قلم دعوت كرد و چند هفته نشستیم و اساس نامه دینى براى اداره تبلیغات نوشتیم و از آقایان مراجع تهران و قم هم استمداد كردیم، ولى كسى به این موضوع حیاتى و حساس توجه ننمود و اینك همه زحمات ما خنثى و بى ثمر ماند و مشتى بى سر و پا و فاحشه این دستگاه بزرگ را در دست دارند و آن چه از سموم اخلاقى و عقیده مى خواهند در شریان هاى این ملت مرده تزریق مى نمایند و نویسندگان و گویندگان دینى را تا مى توانند دلسرد مى كنند. اگر بتوانید مقتضى است به وسیله نامه ها و تلگرافات تذكر بدهید و دیگران را وادار كنید شاید آن اساس نامه عملى شود.
اما راجع به مسافرت خودتان مرقوم فرموده بودید ما مى دانیم شما به هر جا روى آوردید براى خیر و به سوى خیر است، آنان كه منكرند، بگو روبرو كنند. خدمت آقایان دوستان و همفكران سلام مى رسانم. والسلام علیكم.
مرحوم آیت الله اشراقى در ذیل این نامه چنین نوشته اند:
«این نامه ایست كه مرحوم آقا حاج سید محمود طالقانى «قدس سره» نوشته اند. با این كه مستعجلاً قلم انداز مرقوم فرموده اند باز هم همان روح پرجوش و خروش از جملاتش ساطع و نمایان مى باشد. خدایش در جنات عدن به درجاتش بیفزاید. چه شب ها و روزهایى با آن مرحوم به سر آوردیم و چه مجالس پرسرورى در پشت سر گذاشتیم. فیا رحمة الله الواسعه و انا الاحقر جعفر الاشراقى.
و ایضا دانسته شود كه مرحوم طالقانى در شب 18 شهریور شوال 1399 قمرى فوت كردند در آن زمان ما و ایشان در مجلس خبرگان بودیم. مكتوب فوق را در تاریخ1363 قمرى نوشته بودند»
* * *
این بود نمونه هایى چند از نامه هاى آیت الله طالقانى كه نشان دهنده روابط صمیمانه و دوستانه با آیت الله میرزا جعفر اشراقى است.([11])
البته سالیانى متمادى و تا پیروزى انقلاب اسلامى آیت الله اشراقىهم چنان در تبریز، در مسجد خیابان دارایى، روزها و در مسجد قره باغ، شب ها اقامه نماز جماعت مى نمود و در ماه مبارك رمضان هم یك ماه تمام، در آن دو مسجد، سخنرانى داشت و محضر پر فیض او مورد بهره مندى اهل خرد در تبریز بود و در مسائل نهضت و انقلاب هم همیشه پیشگام و همراه و همگام دیگر علماى آذربایجان به شمار مى رفت.
• به منش سیاسى آیت الله طالقانى بازگردیم. دیدگاه ایشان درباره مبارزات مسلحانه چه بود؟ عده اى ارتباط ایشان با فدائیان اسلام و یا مجاهدین خلق را شاهدى بر موافقت ایشان با این نوع از مبارزات تلقى مى كنند.
آیت الله طالقانى «مبارزه» با رژیم طاغوت را اصل مى دانست، ولى در تعیین نوع و چگونگى آن توسط افراد یا سازمان ها دخالت مستقیم نداشت... اگر ایشان با مبارزه مسلحانه موافق نبودند، بى تردید دوستان را از اقدام به این كار نهى مى كردند كه چنین امرى از ایشان شنیده نشده است و یا دست كم من نشنیده ام.
ولى به هر حال برخورد و تعامل آیت الله طالقانى با فدائیان اسلام و مجاهدین نخستین، نشان مى دهد كه با اصل امر مخالفتى نداشته اند. شاید در تندروى و یا انتخاب شیوه ها و مصادیق، نظر خاصى داشته اند كه من از چگونگى آن اطلاعى ندارم.
• به شهادت اسناد ارتباط و اعتماد آیت الله طالقانى به گروه موسوم به مجاهدین خلق، حالتى سیال داشته است. به عبارت دیگر در سال ها و ماه هاى پایانى حیات ایشان، دیگر از آن نگاه همدلانه و حمایت قاطع نسبت به مجاهدین چندان اثرى دیده نمى شود. از این فرایند چه خاطراتى دارید و از منظر شما چرا این ارتباط چنین سیرى یافت؟
اعضاء و مؤسسین نخستین سازمان مجاهدین در واقع گروهى از اعضاء انجمن هاى اسلامى دانشجویان و از بچه هاى مسجد هدایت بودند. محمّد حنیف نژاد كه نوه خاله من محسوب مى شد و پدرش مرحوم حمدالله حنیف نژاد، شوهر دوم دختر خاله من بود، پس از آن كه براى ادامه تحصیل از تبریز به تهران آمد، با معرفى بنده به مسجد هدایت و حلقه دوستان راه یافت و روى استعداد ذاتى خود، به شدت در مبارزات سیاسى فعال شد. پس از ماجراى محاكمه سران نهضت آزادى، گروهى از اعضاى جوان آن سازمان، به این نتیجه رسیدند كه مبارزه سیاسى مسالمت آمیز در ایران به نتیجه نخواهد رسید... در آن برهه، البته تب «مبارزه مسلحانه» هم در همه دنیا بالا گرفته بود... در ایران هم چند گروه و سازمان چپ گرا وارد این فاز شده بودند.
این افراد، «سازمان مجاهدین» را تشكیل دادند و با توجه به شناختى كه ما از آن ها داشتیم، در واقع همگى «سمپات» آنها بودیم... آیت الله طالقانى هم از آنان حمایت مى كرد و اصولا شاید در ایران، كمتر روحانى و عالم دینى پیدا مى شد كه به كمك و یارى مجاهدین، هر كدام به نحوى، نشتافته باشد. تنها كسى كه آنان را نپذیرفت و حتى استشهاد به آیه: «انّهم فتیة آمنوا بربّهم» هم در دفاع از آنان، تأثیرگذار نشد، امام خمینى بود كه از همان آغاز و از نجف اشرف، این ها را «التقاطى» و «غیر خالص» تشخیص داد و تا آخر هم بر این عقیده باقى ماند و عملكرد بعدى سازمان هم صحت نظریه امام را اثبات كرد.
به هر حال آیت الله طالقانى روابط صمیمانه اى با آنان داشت و با تعامل و حتى «فدا كردن» خود، حق پدرى را در مورد آنها ادا كرد... اما موضع گیرى هاى غیر منطقى آنان پس از پیروزى انقلاب، آیت الله طالقانى را سخت آزرده خاطر ساخت و حتى یك بار در پاسخ به تذكر بنده فرمود: «آقاى خسروشاهى! خدا شاهد است من با آن چه كه در توان دارم در اصلاح و هدایت این ها مى كوشم و نگران آن هستم كه این ها با اتخاذ این روش ها، به انحراف كشیده شوند، اما گویا گوشى بدهكار نیست.»
به هرحال آیت الله طالقانى، به ویژه پس از انحراف سازمان و چپ گرایى كودكانه بخشى از آن، به سختى دلسرد شد و همكارى عملى باقیمانده مدعى اصالت!، با گروه هاى ماركسیستى هم مزید بر علت شد و در اواخر، على رغم تهدیدها و خطرها، ایشان خط و راه خود را به طور كلى جدا كرد و در آخرین نماز جمعه تهران هم اخطار كرد كه چپ گرایى قلابى گروه ها را افشا خواهد نمود... اما ناگهان سفیر شوروى در تهراناعلام كرد كه حامل نامه اى براى آیت الله طالقانى است... و گویا نامه را هم به ایشان رساند! و شب، در حالى كه ایشان در منزل خود تنها بود و تلفنشان هم قطع شده بود، دچار ناراحتى قلبى مى شوند كه دو نفر حاضر در منزل، به جاى آن كه به اورژانس خبر بدهند و یا ایشان را به بیمارستان منتقل كنند، یكى از آنها به تنهایى عازم بیمارستان مى شود و كپسول گاز! را براى انجام تنفس مصنوعى به منزل مى آورد كه در آن جا معلوم مى شود كپسول، اصلاً گاز ندارد... و آیت الله طالقانى به رحمت حق مى پیوندد! و از فردا هم شعار شرم آور: «بهشتى، بهشتى، طالقانى را تو كشتى!» از طرف كسانى كه خود متهم اصلى در این توطئه بودند، سر داده مى شود. بعدها هم در بررسى لباسى كه ایشان به هنگام رحلت بر تن داشت، نامه سفیر شوروى؟! به دست نمى آید.
من به جد در مورد چگونگى درگذشت ایشان مشكوك هستم و به احتمال قوى، آن را ناشى از توطئه سازمان هاى چپ قلابى و كسانى كه آیت الله طالقانى وعده افشاى آنها را در نماز جمعه آینده داده بود، مى دانم.
• جناب عالى به تحلیل خود در رابطه با جریان رحلت ایشان اشاره كردید، ولى بى مناسبت نیست كه به اصل بیانات ایشان در آخرین خطبه نماز جمعه هم اشاره اى بشود.
جملاتى كوتاه ولى گویا از سخنرانى آیت الله طالقانى در نماز جمعه 2/6/58 كه مى تواند حقایقى را درباره حزب دموكرات كردستان و دیگر چپ گراها و مدعیان هوادارى از «خلق» روشن تر سازد، بدین قرار است: «... اسم خودشان را دموكرات مى گذارند، دموكراتى كه مردم را به گلوله ببندد. مردم مظلوم را، مردم بى طرف، پاسدارها، جوان هاى پاسدار را... نام دموكرات همیشه براى این كشور خاطرات بدى داشته... چه مكتبى دارند؟ چه مى گویند؟ چه مى خواهند؟ جز خودخواهى، جز جاه طلبى، مثل همه حزب بازى ها... چقدر ما سعى كردیم با مذاكره، با مهربانى، مسائل را حل كنیم، ولى این جوجه كمونیست هاى داخل خودمان، چه آنهایى كه خیال مى كنند قیّم همه مردمند، از حق كارگر سخن مى گویند. به تو چه؟ تو كه دستت پینه نزده! فقط شعار مى دهى... من خودم را براى دفاع از این ها داشتم فدیه مى كردم... حتى خود رهبر به من مى فرمود: «شما چرا مسامحه مى كنید در برابر این ها؟» گفتم: «آقا! این ها شاید به نصیحت، موعظه و تغییر شرایط، به عامه مردم جذب بشوند.» ولى دیگر حوصله همه را سر آوردند. این رهبرى كه سراپا دلسوزى نسبت به مستضعفین و محرومین است، ببینید چطور او را به خشم آورده اند، این كار بود؟ حالا بچشند جزاى اعمال خودشان را...»
آیت الله طالقانى در این خطبه به شمه اى از صفات «منافقین» كه از آغاز پیدایش اسلام تا كنون، با پوشش مذهب وارد میدان شده اند، اشاره مى كند و آن گاه فجایع دموكرات ها را در كردستان على رغم كوشش اصلاح طلبانه خود، یادآور مى شود و سرانجام وعده مى دهد كه در خطبه هاى نماز جمعه آینده، حقایق بسیارى را در رابطه با «خلقى ها» افشا خواهد كرد... اما به فاصله چند روز پس از این خطبه، ناگهان، به تنهایى، چون ابوذر ، در خانه خود به رحمت حق مى پیوندد!
• از آغازین دیدار خود با آیت الله طالقانى پس از آزادى از زندان چه خاطراتى دارید؟ ایشان در آن روزها با گروه هاى متفاوت و متنوعى كه با آنان مواجه بودند، چه رفتارى داشتند؟
البته من هر بار كه آیت الله طالقانى از زندان آزاد مى شدند، به دیدن ایشان مى رفتم. معدودى از افراد آشنا به دیدار ایشان مى آمدند; اما آخرین بار كه ایشان در آستانه پیروزى انقلاب آزاد شدند و ما هم از تبعیدگاه انارك به «قم» برگشتیم، من خدمت ایشان رفتم، دیدم كه وضع با سابق خیلى فرق كرده و جمعیت زیادى به دیدار ایشان مى آیند، تقریباً در منزل ایشان دیگر جایى براى نشستن تازه واردین نبود...
آیت الله طالقانى خیلى خسته به نظر مى رسید. تحمل سختى هاى زندان در آن سن و سال و مشكلات عدیده اى كه در جامعه مطرح بود، ایشان را خیلى آزرده خاطر و رنجور ساخته بود... در بین افرادى كه اداره امور منزل را به عهده داشتند، به وضوح افرادى از جوانان نهضت آزادى و سازمان مجاهدین و عناصر مؤمن و مستقل دیگر مانند عمدة الاخیار، حاج محمود آقا لولاچیان و دیگران دیده مى شدند.
رفتار ایشان با همه افراد، مانند همیشه با مهر و محبت و لبخند همراه بود، اما زود خسته مى شدند و یك بار هم نسبت به فردى كه به زور مى خواست دست ایشان را ببوسد، عصبانى شدند و نگذاشتند و آن فرد، سخت ناراحت شد. من براى دلجویى از آن مؤمن گفتم: «برادر! پیامبرفرموده: كه لا یقبّل الا ید نبىّ او وصىّ او شقىّ، جز دست پیامبر و نایب او و یا فرد شقى! بوسیده نمى شود و ایشان خود را نه نبى و وصى مى دانند و نه مى خواهند كه صفت سوم شامل حالشان بشود!» آیت الله طالقانى براى دل جویى، به آن فرد لبخندى زد و گفت: «حالا فهمیدید كه چرا نمى خواهم كسى دست مرا ببوسد؟»
• تأثیر آیت الله طالقانى بر روند كلى انقلاب و سهم ایشان در بارور شدن اندیشه و عمل انقلاب را تا چه میزان مؤثر ارزیابى مى كنید؟
با توجه به سابقه نیم قرنى مبارزات فرهنگى - سیاسى آیت الله طالقانى، نقش و تأثیر ایشان در روند كلى نهضت اسلامى ایران و سپس انقلاب، بى تردید بسیار بالا است. بارور شدن اندیشه و عمل انقلابى در بین نسل جوان و دانشجویان، نتیجه زحمات و فداكارى هاى آیت الله طالقانى و هم فكران و یاران ایشان بود و در واقع پیش از آغاز نهضت امام خمینى، بذرپاشى شده بود. به نظر من ظهور شادروان دكتر شریعتى هم نشأت گرفته از مكتب آیت الله طالقانى بود، گر چه در كیفیت بیان و مطرح ساختن مسائل، تفاوت هایى وجود داشت، ولى آغازگر این راه در محافل دانشجویى و روشنفكرى، بى تردید آیت الله طالقانى و سپس شخصیت هایى چون شهید مطهرى، مهندس بازرگان، دكتر سحابى، شهید دكتر بهشتى، شهید مفتح و دیگران بودند.
به طور كلى باید اشاره كرد كه گروهى از مبارزان، در بارور شدن نهضت اسلامى نقش داشتند و تأثیرگذار بودند. گروه دیگرى نیز در آغاز حركت انقلابى مردم ایران، به رهبرى امام خمینى به آن پیوستند و نقش آفرین شدند... و آیت الله طالقانى در هر دو مرحله نهضت و انقلاب، پیشتاز بود و سهم بسیار بالایى در هر دو مرحله: پیدایش نهضت و تكامل آن در مرحله انقلاب داشت كه باز تشریح چگونگى آن، نیازمند گفت و گوى جداگانه و مستقلى است.
• امروزه پس از سپرى شدن 3 دهه از رحلت آیت الله طالقانى، نسل هاى سوم و چهارم انقلاب چه درس هایى را مى توانند از مكتب فكرى و عملى او بگیرند؟
پس از مرور یك صد سال از تولد آیت الله طالقانى و بیش از نیم قرن تلاش و كوشش ایشان و پس از سپرى شدن سه دهه از رحلت ایشان، با توجه به مراسم همایش اخیر - یكصدمین سال تولد - و محتواى گفت و گوهایى كه با نسل جوان امروز ایران در كوچه و بازار، به عمل آمده بود و در آن همایش پخش شد، متأسفانه باید پذیرفت كه نسل جوان كنونى ما اصولاً شناختى از آیت الله طالقانى ندارند، چه رسد به این كه از مكتب فكرى و عملى آن بزرگوار درس هایى بگیرند.
من بر این باور هستم كه توطئه طرح «رهبرسازى» منافقین از «پدر طالقانى»! در اوایل انقلاب، در ذهن بعضى از دوستان انقلابى ما تأثیر منفى ایجاد كرد و آنان چه در زمان حیات ایشان و چه پس از رحلت، سعى كردند ایشان را «مسكوت» بگذارند و به بایگانى تاریخ بسپارند! نگرانى آن ها این بود كه تجلیل از آیت الله طالقانى و نشر افكار و اندیشه هاى ایشان، موجب پیدایش نسل معارضى در قبال امام، با اندیشه اى از سنخ مجاهدین خواهد شد، در حالى كه آیت الله طالقانى هرگز اندیشه التقاطى نداشت و تماس مستمر ایشان با مجاهدین، حتى با رهبران گروه انشعابى كه اعلام موضع نموده و ماركسیست شده بودند، براى هدایت و جذب مجدد آن ها بود، این را هم به امام خمینى گفته بودند و هم در یكى دو سخنرانى عمومى بیان داشتند.
به هر حال ما براى آن كه نسل جوان كنونى در مكتب آیت الله طالقانىدرسى فرا بگیرد، باید نخست در شناخت و شناسایى این سید بزرگوار بكوشیم و بعد توقع و انتظار داشته باشیم كه جوانان به این مكتب فكرى گرایش پیدا كنند.
• ظاهراً جناب عالى از زمان هاى پیشین، مجموعه اى از آثار و مقالات آیت الله طالقانى را كه در نیم قرن گذشته در مطبوعات مختلف مذهبى منتشر شده اند، جمع آورى كرده و چندین بار قصد چاپ و نشر آن ها را داشته اید، سرنوشت این آثار و مقالات به كجا رسید؟
پاسخ این سئوال را قبلا گفته ام و در اینجا بى مناسبت نیست كه كمى به تفصیل بیان كنم، چون در واقع جنبه فرهنگى - تاریخى دارد. شاید اغلب دوستان و حداقل نسل جوان امروز، از آثار و مقالات آیت الله طالقانىكه مربوط به نیم قرن پیش است، اطلاعى نداشته و به طور طبیعى آنها را مطالعه هم نكرده باشند تا شناخت بهترى هم از آیت الله طالقانى و اندیشه هاى وى داشته باشند.
اینجانب از آغاز دوران طلبگى در حوزه علمیه قم و شاید از60 سال پیش، همواره علاقه وافرى به جمع آورى و نگهدارى نامه ها، اسناد، آثار و مقالات علما و بزرگان حوزه علم و فرهنگ و سیاست و دیگر شخصیت هاى برجسته و فرهیخته داشته ام و در همین رابطه، مقالات، نامه ها و اسناد مربوط به زندگى، مبارزه و یا آثار علمى ـ فكرى بزرگانى چون: سید جمال الدین حسینى(اسدآبادى)، استاد علامه سید محمد حسین طباطبایى، استاد سید غلامرضا سعیدى، آیت الله سید محمود طالقانى، آیت الله سید ابوالفضل موسوى زنجانى، علامه حاج شیخ مهدى سراج انصارى و فرهیختگان دیگر را گردآورى كرده ام كه سرانجام و پس از نیم قرن تلاش و كنكاش، محصول نخستین را در3500 صفحه و در 9 جلد، توسط مكتبة الشروق الدولیة تحت عنوان الاعمال الكاملة للسید جمال الدین الحسینى در قاهره ـ مصر، منتشر ساختم.
ثمره كوشش مستمر دوم، منجر به انتشار 24 جلد از آثار علامه سید محمد حسین طباطبایى به زبان فارسى گردید كه در واقع همه آثار و تألیفات و مقالات و اسناد و اجازات و اشعار و نامه هاى آن شخصیت برجسته و عالم بى نظیر تفسیر و فلسفه و عرفان را ـ به زبان فارسى ـ در بر مى گیرد و خوشبختانه تاكنون20 جلد آن و جمعاً در شش هزار صفحه، از سوى مؤسسه انتشاراتى «بوستان كتاب» - دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم- منتشر شده است.
در مورد سوم، آثار و مقالات استاد سید غلامرضا سعیدى كه بالغ بر 70 كتاب و رساله، اعم از تألیف و ترجمه بود، در 15 مجلد آماده نشر گردید كه نخست دو مجلد آن در بیش از هزار صفحه از سوى «موسسه اطلاعات» به چاپ رسید و اكنون مجموعه كامل آنها توسط انتشارات «كلبه شروق» قم به چاپ مى رسد.
اما مجموعه اى كه از آیت الله طالقانى جمع آورى كرده بودم، فقط شامل مقالاتى بود كه از سال1320 به بعد، توسط ایشان به رشته تحریر درآمده و در مطبوعات اسلامى، به تدریج چاپ و منتشر شده بود. البته بخشى از این مقالات، به ویژه آن چه كه در سال سوم مجله ماهانه مجموعه حكمت چاپ قم به سردبیرى اینجانب منتشر مى شد، به درخواست بنده توسط معظم له به رشته تحریر درآمده و یا سالنامه معارف جعفرى كه دو سه سالى با اشراف بنده انتشار یافت، باز به درخواست اینجانب تحریر مى شد كه در آن دو نشریه مذهبى وزین - ماهانه و سالانه - همراه مقالات دیگرى از سروران گرامى و اساتید محترم دانشگاه تهران و... در سال 38 تا 40، چاپ و منتشر گردید.
• این مجموعه مقالات مربوط به بیش از نیم قرن پیش است و جناب عالى در سالیان پیشین، آنها را جمع آورى و آماده چاپ كرده بودید، چرا آن ها در گذشته به چاپ نرسیدند و اكنون چرا چاپ و منتشر نمى گردند؟
این مجموعه مقالات در اوایل سال1355 توسط مؤسسه مركز بررسى هاى اسلامى قم، به شكل كتابى درآمد و با حروف چینى مرسوم آن برهه (آى.بى.ام) تایپ و آماده چاپ و نشر شد، ولى به علت مشكلات مالى و سیاسى، چاپ آن امكان پذیر نگردید تا این كه آیت الله طالقانى براى آخرین بار و پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، از زندان آزاد شد و من همراه مقالات تایپ شده و آماده، در منزلشان در خیابان هدایت به دیدار ایشان رفتم و ضمن ارائه آن مجموعه، اجازه خواستم كه آن را چاپ كنیم، به ویژه كه شرایط مساعدى نیز در امر نشر و توزیع كتاب ها به وجود آمده بود.
آیت الله طالقانى ضمن تقدیر و تشكر از كوشش حقیر گفتند: «كشور در حال دگرگونى و انقلاب است و اكنون ضرورى تر از این مقالات، تهیه جزوه ها و رساله هایى درباره اقتصاد اسلامى، نوع حكومت اسلامى و شكل جامعه مسلمان، چگونگى فرهنگ و زندگى است كه شما و دیگر دوستانتان در قم باید به فكر آنها باشید تا اگر نهضت به پیروزى رسید، منابع فكرى قابل اعتمادى در اختیار نسل جوان و جویاى شناخت چگونگى یك جامعه اسلامى باشد. این مقالات را بعداً هم مى توانید چاپ كنید. خیلى دیر نمى شود. جناب عالى هم كه صبرتان زیاد است! الان به عنوان «الأهم فى الأهم» به موضوعات روز بپردازید.»
من توضیح دادم كه: «آثار جناب عالى اعم از كتاب ها و مقالات، خود از آثار تأثیرگذار در روشنگرى نسل جوان و به ویژه دانشجویان است و نشر آنها در واقع در پیدایش این نهضت اسلامى عظیم، نقش خاصى داشته است و اكنون هم بى تردید نشر آنها كمك بزرگى به روشن شدن اذهان عمومى و نسل جوان خواهد كرد.» آیت الله طالقانى فرمود: «پس تشخیص ضرورت ها به عهده خود جناب عالى باشد» پس از آن گفت و گو، حوادث سیاسى در ایران اوج گرفت و به موازات آن محدودیت ها و فشارها از سوى رژیم افزون گردید و بنده هم عملا «خلع سلاح» شدم و در انتظار ظهور پدیده رهایى بخش پیروزى...
• پس از پیروزى انقلاب چه كردید؟
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، مجموعه مقالات آیت الله طالقانى را به برادر ارجمند جناب آقاى محمد حسن محجوب - حفظه الله - مدیرعامل محترم «شركت سهامى انتشار» تحویل دادم كه به موقع چاپ و منتشر سازند و خود راهى واتیكان شدم. پنج سال بعد كه به ایرانبرگشتم، معلوم شد كه كتاب نه تنها چاپ نشده، بلكه نسخه اصلى ما در دفتر شركت نیز مفقود گشته است! جناب محجوب كه فردى مسئول و دقیق و منظم است، چندین بار آرشیو شركت را زیر و رو كرد، ولى متأسفانه نسخه اصلى به دست نیامد، تا این كه پس از مدت ها اطلاع داد كه آن مجموعه پیدا شده است و من با مسرت آن مجموعه را تحویل گرفتم و پس از ویرایش و تایپ جدید و اضافه مقالاتى دیگر، به مناسبت یكصدمین سال تولد مرحوم آیت الله طالقانى، به «مركز بررسى هاى اسلامى ـ قم» دادم و آنها هم براى تسریع در امر، آن را به دبیرخانه كنگره بزرگداشت آن بزرگوار تحویل دادند تا منتشر سازند.
• مجموعه تنظیمى جناب عالى شامل همه مقالات مرحوم آیت الله طالقانى است؟
نه، باید یادآورى كنم كه مجموعه تنظیمى اینجانب شامل همه مقالات و آثار پراكنده آیت الله طالقانى و مثلا شامل مقالات یا بیانات ایشان از سال1357 به بعد، نیست.
نكته دیگرى را كه باید در این جا یادآور شوم این است كه در طول مدت بیش از یك ربع قرن، دوستان و برادران دیگرى نیز تلاش كرده اند كه بخشى از آثار و مقالات ایشان را گردآورى و تحت عناوین گوناگونى منتشر سازند; یك سازمان سیاسى هم در اوایل انقلاب، جزوه هایى تحت عنوان مجموعه گفتارهاى «پدر طالقانى!» - هر كدام، به طور جداگانه - منتشر مى ساخت! اما در كل متأسفانه تا امروز مجموعه كاملى از كتاب ها، مقالات، گفتارها، بیانیه ها و مصاحبه هاى ایشان جمع آورى و منتشر نشده و در اختیار عموم قرار نگرفته است كه امیدواریم «دبیرخانه كنگره بزرگداشت یكصدمین سال میلاد آیت الله طالقانى» یا مؤسسه تحقیقاتى ـ فرهنگى آیت الله طالقانى و یا هر نهاد دیگرى به این واجب بپردازد.
• منابع اصلى شما در جمع آورى این مجموعه چیست؟
اشاره به منابع اصلى این مجموعه بى مناسبت نیست كه عبارتند از: مقدمه هاى كتاب هاى: «تنبیه الامة و تنزیه الملة»، «انجیل برنابا»، «محوالموهوم و صحوالمعلوم»، مجموعه «گفتار ماه» - ج 2 و 3، مقالات منتشر شده در مجله: دانش آموز، نشریه كانون اسلام سال 1321-1320، مجله آئین اسلام1324-1338، مجله نور دانش، نشریه انجمن تبلیغات اسلامى1326، مجله مسلمین - ارگان اتحادیه مسلمین ایران1328، مجله مجموعه حكمت چاپ قم 1328 و 1339،فصلنامهمكتب تشیع منتشره از حوزه علمیه قم 1338-1340 و سالنامه معارف جعفرى چاپ قم، 1340 و 1341.
علاوه بر منابع اصلى فوق، از چند كتاب و نشریه دیگر، از جمله: «ابوذر زمان»، «مناره اى در كویر» و «طالقانى و تاریخ» یكى دو مقاله كوتاه هم اقتباس و بر این مجموعه افزوده شده است كه بعضى از آنها متن سخنرانى هایى است كه توسط برادران ارجمندى چون آقاى دكتر سید محمد مهدى جعفرى و یا آقاى محمد بسته نگار، از نوار پیاده شده اند كه زحمات آن ها نیز قابل تقدیر و تشكر است. البته مقالات این مجموعه برحسب تاریخ انتشار تنظیم نشده، بلكه مقالات برحسب موضوعات، مرتب و نقل شده اند.
در این جا بى مناسبت نیست اشاره كنم كه مرحوم آیت الله طالقانىنسخه اى از مجموعه چاپ شده سخنرانى هاى رادیویى خود را هم به من داده بودند كه همراه مقالات در شركت انتشار مفقود شد، ولى همراه آن ها، پیدا نشد! و خوشبختانه شنیده ام كه این گفتارها، همراه با دیگر مقالات و آثار ایشان كه در مجموعه ما نقل نشده، در مجموعه دیگرى تحت عنوان «جلد دوم» تنظیم شده كه از سوى دبیرخانه بزرگداشت همراه با جلد اول منتشر خواهد شد.
• با توجه به این كه آیت الله طالقانى از بانیان اصلى تألیف و تنظیم كتاب: «مرجعیت و روحانیت» در دهه هاى پیشین بود كه در آن به آسیب شناسى مسئله مرجعیت پرداخته شده، آیا جناب عالى مطلب یا سند خاصى در این باره از ایشان ندارید؟
اتفاقاً من یك سند «مغفول مانده» از ایشان دارم كه چون نشر آن مربوط به سال1325 یعنى حدود70 سال پیش است، متأسفانه اغلب كسانى كه شرح زندگى و یا مبارزات آیت الله طالقانى را نوشته اند، به آن توجهى نكرده و به شرح آن نپرداخته اند. من این سند «مغفول» و یا در واقع منتشر نشده را مى خواستم در همایش یكصدمین سال تولد آیت الله طالقانى كه در اواخر سال1389 در تهران برگزار شد، مطرح كنم و به شرح و تبیین محتواى آن بپردازم كه متأسفانه بنا به عللى ـ عدم تنظیم دقیق وقت سخنرانان ـ این توفیق در آن همایش حاصل نشد و در این جا، آن چه را كه به همین بهانه، تهیه كرده بودم، مى آورم تا هم نوعى شركت در «همایش مزبور» تلقى شود و هم طلاب ارجمند و نسل جوان امروز حوزه ها، از دیدگاه آیت الله طالقانى درباره مسائل مرجعیت و روحانیت كه70 سال پیش آن را مطرح ساخته است، آگاه شوند.
این سند به عنوان حسن ختام این گفتوگو در اختیار علاقه مندان قرار مى گیرد. از محتواى نامه سرگشاده آیت الله طالقانى و پاسخ آیت الله اصفهانى به پدر ایشان روشن مى شود كه در سه ربع قرن پیش، حجت الاسلام و المسلمین آقا سید ابوالحسن طالقانى به فكر ایجاد مؤسسه اى براى تبلیغ دین و رفع شبهات از اذهان جوانان بوده و براى نیل به این هدف، از مراجع عظام درخواست همكارى و یارى كرده كه مورد استقبال آن بزرگواران قرار گرفته است و نامه آیت الله اصفهانى، شاهد گویاى این نكته است.
در آن دوران، طرح این بوده كه در مدرسه مروى تهران، مركزى براى برنامه ریزى و انجام كارهاى تبلیغى با همكارى عده اى از اهل علم و فضل تأسیس شود و با نشر مجله اى كه امتیاز آن به نام البلاغ اخذ شده بود، به روشن گرى و تبیین اصول اسلامى و رد شبهات مخالفان پرداخته شود كه متأسفانه با كارشكنى و مخالفت عملى تیمورتاش، وزیر وقت دربار و لغو امتیاز مجله «البلاغ»، این برنامه متوقف گردید. این طرح پدر آیت الله طالقانى بود كه در واقع عملى و اجرایى نشد، ولى مى دانیم كه آیت الله طالقانى هدف پدر را پى گیرى نمود و با استفاده از طرح و تجربه او، به تأسیس كانون اسلام و سپس نشر مجله دانش آموز پرداخت كه در زمان خود یك گام مثبت و مفید در راستاى نشر اندیشه اسلامى به شمار مى رفت.
در دفتر این كانون، كتابخانه و قرائت خانه اى هم ایجاد شده بود كه مورد استفاده جوانان و علاقه مندان قرار مى گرفت. مجله «دانش آموز» با همكارى شخصیت هایى چون آیت الله حاج میرزا خلیل كمره اى و فضلاى آن عصر، حدود یك سال و نیم به انتشار خود ادامه داد و سپس به علت مشكلات مالى و یا حوادث گوناگون دیگر كشور متوقف گردید. اما خود آیت الله طالقانى هم چنان «توقف ناپذیر» باقى ماند و با استمرار بخشیدن به فعالیت خود و آغاز برنامه جلسات تفسیر قرآن مجید در بعضى از مساجد و محافل تهران و با همكارى قلمى با مجلات و نشریات مذهبى وقت، مانند مجله آئین اسلام و ماهنامه مسلمین و دیگر نشریات، به راه پدر ادامه داد و با گسترش این هدف در دانشگاه و مسجد هدایت و نشر كتاب ها و نشریات، به تعلیم و تربیت نسل جوان معاصر خود، پرداخت.
اینك نخست متن نامه سرگشاده آیت الله طالقانى را مى خوانیم:
«حضرات مراجع دام بقائهم و مسلمانان بیدار، توجه فرمایند:
در بیست و سه سال پیش كه ایران در یك طور تاریخى جدیدى وارد مى شد و با قدرت تازه به كار آمده پهلوى، همه شئون زندگانى خود را تغییر مى داد و همه ظواهر تمدن اروپا را با جان و دل! مى خرید، عقاید و ایمان مردم مانند سایر شئون زندگى، دچار اضطراب و تشویش گردید.
از یك طرف دستگاه تبلیغات نصارى به نام مدرسه و بیمارستان و مؤسسات خیریه، توسعه مى یافت و از طرف دیگر، مردمان هواپرست و شهوتران كه در برابر شعله شهواتشان و ترویج رذالت ها، عقاید و ایمان جامعه را مزاحم مى دیدند، به نام تجددخواهى و تمدن، نظریات ناپخته فلاسفه مادى و نظریه پیروان داروین را با آب و تاب و استعمال لغات درشت، در میان جوانان ساده لوح بیش از آن چه خود صاحبان نظریه نظر داشتند، ترویج مى كردند.
از طرف دیگر اقلیت هاى سیاسى كه به نام دین تأسیس شده اند، تا همیشه لایه هاى پوشالى در ساختمان اجتماعى ممالك اسلامى باشند و هر وقت بنّاهاى كهنه كار استعمارى بخواهند، ساختمان را عوض كنند و نقشه را تغییر دهند، با یك اشاره اساس را به هم ریزند و با این انگشت هاى سیاسى تغییر و تبدیل آسان انجام گیرد، با بودجه هاى مخصوص خودشان، به محافل و مجالس تبلیغى خود مى افزودند.
در یك چنین بحران عظیمى كه براى عقاید و دین پیش آمده بود، فقط چند نفرى از علما و رجال متدین دولت و تجار، متوجه اوضاع بودند و به فكر چاره جویى برآمدند تا شاید بتوانند در میان این همه سر و صداها و گرد و غبارها، نداى حق را منعكس نمایند و نور ایمان و فطرت را در دل نوباوگان اسلامى حفظ نمایند و در برابر تیرهاى شبهات، جبهه بندى كنند.
لذا این جمعیت تصمیم گرفتند در مرحله اول مجالس تبلیغى در نواحى شهر تهران تأسیس كنند كه آن مجالس، از یك عده علماى دینى مطلع و نویسندگان و كارمندانى تشكیل شود و اعلام نمایند تا كسانى كه دچار شبهات شده اند، آزادانه بیایند و ورود با تأمین جان و حیثیت براى همه ملل - و نحل - آزاد باشد و براى جلب توجه دولت و همچنین مراجع بزرگ زمان، با دولت و مراجع هم وارد مذاكره شدند. پادشاه هم به هر نظرى كه بود، روى موافقت نشان داد و بسیار تشویق نمود. از علما و مراجع هم نامه هاى متعددى رسید و درباره چگونگى تشكیل انجمن هاى تبلیغى و انتخاب اشخاص و تهیه وسایل نظریاتى دادند و تأسیس را لازم دانستند.
البته همه مى دانیم كه افكار اساسى آن طور كه در مغز صاحبان فكر اصلاحى سایه مى اندازد، در میان جامعه صورت عمل به خود نمى گیرد، ولى براى مدت محدودى در مدرسه مروى، مركز تبلیغات دینى تأسیس شد، پس از آن كه در آن جا دچار مزاحمت گردید، مرحوم حجت الاسلام حاجى سید ابوالحسن طالقانى كه بیش از همه شور این كار را در سر داشت، در منزل محقر خود آن را تأسیس نمود. پس از آن مدتى در منزل آقاى حاجى میرزا عباسقلى بازرگان ادامه داشت و امتیاز مجله اى به نام البلاغ گرفته شده و طلیعه آن بیرون آمد، ولى از طرف وزیر دربار وقت، تیمورتاش، همان دشمن ناكام دین و مملكت، توقیف شد.
فعلاً چند نامه از بزرگ ترین مراجع قرن اخیر عالم شیعه درباره تأسیس انجمن هاى تبلیغاتى در دست است. یكى از آنها كه از مرحوم آیت الله اصفهانى است براى مرحوم حجت الاسلام سید ابوالحسن طالقانى كه (به ضمیمه) به نظر خوانندگان مى رسد.
البته معلوم است شما خواننده مسلمان، اگر متوجه به وضع اسفناك تبلیغات دینى باشید، بسیار تعجب مى كنید! چون با فكر اصلاحى بزرگى كه در سر این مراجع قرن اخیر بود، چنان كه از نوشته ها و گفتارشان استفاده مى شود و با بودن بودجه بى حساب تحت نظرشان، چرا هنوز وضع تبلیغات دین در پایتخت شیعه این قدر هرج و مرج و درهم و برهم است؟ در حواشى همین تهران، مركز دولت شیعه، مردم وسایل آشنایى با دین ندارند و محافل ضد دین مشغول تبلیغات خود هستند. دهكده هاى زیادى در ایران هستند كه كسى كه احكام دین و وظایف زندگى آنها را گوشزد كند، در آن جا نیست.
ولى آن چه را كه من در مدتى كه در حوزه هاى دینى بودم، فهمیدم، تذكر مى دهم. با آن كه این مراجع بزرگ به جزئیات امور متوجه بودند و براى پیشرفت دین، حتى در سرزمین هاى غیر اسلامى نظریاتى داشتند، ولى هزار و یك نیات آنها عملى نشد.
ممكن است موانع زیادى در پیش بوده، ولى به نظر من یكى از آن موانع، بى توجهى دولت به امور روحانیت و دین مى باشد، بلكه حكومت و سلطنت ایران، دین و روحانیت را مزاحم مقاصد اصلاحى به نظر خود، تشخیص داده بود، به این جهت تا آن جا كه قدرت داشت، از نفوذ دین مى كاست. البته مراجع فعلى این مزاحمت را ندارند، بلكه وضع دنیا هم كاملا مساعد است.
مانع دوم كسانى هستند مانند موجودات طفیلى همیشه - اطراف آقایان - را براى استفاده هاى موقت و كسب حیثیت احاطه مى كنند و هر اقدام اصلاحى اى را چون برخلاف مصالح تشخیص مى دهند، فلج مى نمایند. نوعا این اشخاص مردمانى به ظاهر متدین و مقدس هستند كه یا واقعا در اشتباهند و یا مى خواهند عملا اشتباه كنند و خود را در موقعیت حساس واسطه بین مردم و مراجع قرار مى دهند و متدرجاً اندیشه هاى اصلاحى مراجع را خاموش مى نمایند.
من خود سال ها به مرحوم آیت الله حاجى شیخ عبدالكریم نزدیك و با افكار بزرگ این مرد، آشنا بودم و مى دیدم چگونه اطرافیان او را مختنق كرده بودند و هنوز فراموش نمى كنم وقتى كه مى خواست سخنى برخلاف میل این گونه طفیلى ها بگوید، با حال اضطراب به اطراف نگاه مى كرد. فعلا هم سر و كله بعضى از این طفیلى ها در اطراف مراجع (ادام الله تأییداتهم) آشكار شده است.
فعلا به همین اجمال اكتفا مى كنم. لدى الاقتضاء، چون وظیفه دینى و وجدانى ایجاب كرد، در این موضوع مفصل تر خواهیم نوشت.
سید محمود طالقانى - دى ماه 1325 - تهران.
متن نامه آیت الله اصفهانى به حجت الاسلام و المسلمین سید ابوالحسن طالقانى
بسم الله الرحمن الرحیم
به عرض عالى مى رساند. رقیمه شریفه كه حاكى از استقامت مزاج مبارك و كاشف از عوالم محبت و اظهار اشتیاق ملاقات بود، عزّ وصول ارزانى داشت، موجب سرور و انبساط گردید. عطف خاطر شریف به این حقیر كه با مشمولیت دعوات صالحه آن جناب نعمت بزرگى است و از این كه براى رفع شبهات معاندین دین و حفظ عقاید ضعفا مسلمین بناء تأسیس مركزى در مدرسه مروى دارید كه مركب از فضلاء و صلحاء باشد، بى اندازه مسرور شدم و البته به نحو اكمل موجب سرور حضرت ولى عصر ارواحنا له الفداء خواهد بود و البته این هیئت مقدسه به عین عنایات خفیّه و جلیّه آن حضرت و تأییدات الهیه جل شأنه مستظهر خواهند بود: ان تنصرواالله ینصركم و یثبّت اقدامكم و به مقتضاى: الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا، از عهده این مطلب كما هو حقه خواهید برآمد.
لكن این مطلب بزرگ محتاج است به استعداد كامل و تركیب از اشخاص فاضل متتبع مستقیم السلیقه و كتب بسیار و مجلات خارجه و داخله كه به السنه مختلفه است و مترجمین معتمد العقیده كه خداى نكرده اگر با استعداد ناقص و عدم تهیه اسباب، اعلان این مطلب شود و از عهده كما هو حقه بیرون نیایند، معاندین بیشتر مى شوند اگر چه گمانم این است كه اگر تأسیس این مركز با صدق نیت و اخلاص و صفا و صدق و با نیت خالص شود، حضرت حق جل و علا اسباب را به نحو اتم و اكمل فراهم آورد و نتیجه مطلوبه به نحو اتم و اكمل حاصل شود.
على اى حال جدیت نمایید و به زودى داخل در مطلب شوید و حقیر هم برحسب وظیفه دینیه خود به مقدار مقدور مساعدت خواهم نمود و هر مطلبى كه دخالت در تأیید این مطلب داشته باشد و از حقیر برآید، اشاره فرمایید، كوتاهى نخواهد شد و اگر فرصت و مجالى باشد، شاید یك دستور العمل اساسى و كلى براى دخول در مطالب عرض كنم كه پسند آن ذوات مقدسه ایدهم الله تعالى باشد. ان شاءالله تعالى.
ملتمس دعا هستم و مترصد بشارت سلامتى و مراسلات شریفه همیشه هستم. والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته.
الاحقر ابوالحسن الموسوى الاصفهانى([12])
* * *
متن یكى دو نامه دیگر مراجع وقت به آیت الله حاج سید ابوالحسن طالقانى در تأیید مجالس گفت و شنود با علماى ادیان به شرح ذیل است:
دو نامه از آیت الله حاج شیخ عبدالكریم حائرى:
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت ذى شرافت هیئت محترم علمیه مدرسه مروى -ادام الله تأییدهم-
بسم الله الرحمن الرحیم
به عرض مى رساند ان شاءالله، مزاج شریف قرین صحّت و در ترویج شریعت طاهره، دایما مؤیّد و منصور بوده باشید.
نوشته شریفه زیارت شد. در باب امر خیرى كه مرقوم فرموده بودید، از تأسیس مجلس خاصى براى رفع شبهات و اصلاح عقاید بندگان خدا بسیار خیال عالى است و بالخصوص در این زمان كه راهزن زیاد و ضعفاى مسلمین را به اندك شبهه مى ربایند، خیلى لازم است و امیدوارم تأیید پروردگار و نظر مبارك حضرت بقیة الله، ارواحنا فداه، مساعد باشد.
و البته معلوم است كه براى وصول به مقصود، طریق ملایمت پیش گرفتن و از خشونت كلام اجتناب كردن، خیلى مدخلیّت دارد، یقیناً ملحوظ نظر شریف هست. ارجو من الله كه نتایج خیریه این زحمت، روز به روز ظاهر و هویدا گردد.
عرض دیگرى كه دارم این است كه فعلاً گرفتارى دعاگو زیاد شده است. متوقّعم كه در اوقات توسّل به وجود مقدّس حضرت ولىّ عصر، عجّل الله فرجه، به ایشان عرضه دارید كه این ضعیف ذلیل را اگر به نظر مباركشان از خدّام است و غرضش خدمت گزارى است و خائن نیست یارى بفرمایند، زیاده عرض نیست.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته.
الاحقر عبدالكریم الحائرى
* * *
به عرض مى رساند
امید از حضرت پروردگار جلّ و علا و نظر مبارك حضرت ولىّ عصر، ارواحنا فداه، آن كه دایما در ترویج شرع مبین و تشیید آیین حضرت خاتم النبیین، علیه و على آله الطاهرین افضل الصلوات، مؤیّد و منصور بوده باشید.
خدا مى داند بسیار مسرور شدم از شنیدن تأسیس این مجلس مقدس كه براى حفظ دیانت و انقاذ ضعفاى از مسلمین تشكیل فرمودید از وظایف مهمّه و معیّنه است و ان شاءالله چنانچه مرجو از آن دعات شریفه و صاحبان اخلاق حمیده است كه با كمال ملایمت و حسن خلق با طرف مقابل تلقى فرمایید كه هر طبقه راغب شوند به استماع كلمات حقّه.
و از خداوند، جلّ و علا، مسئلت مى نمایم كه وسایل لازم را فراهم فرموده، روز به روز آثار خیریه آن واضح گردد. زیاده عرض نیست، جز التماس دعا در مظانّ اجابت.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته
الاحقر عبدالكریم حائرى
نامه آیت الله حاج میرزا حسین غروى نائینى
بسم الله الرحمن الرحیم
به عرض مى رساند
ادام الله تعالى تأییداتكم و تسدیداتكم و حرسكم فى كنفه و حفظه و حرزه و خصّكم بنیابة ولیه، صلّى الله علیه و على آبائه الطاهرین،
مرقومه شریفه سابقه كه فقط به امضاى شخص جنابعالى بود، سابقا رسیده بود. حال هم رقیمه ثانیه به امضاى هیئت محترمه رسید.
علت تأخیر جواب رقیمه سابقه، فقط بى خبرى از اعضاى هیئت محترمه و بى اطلاعى از مسلكى بود كه اتخاذ فرموده اند.
بدیهى است ورود در چنین وادى عظیم خطیر، علاوه بر كمال تدرّب در علمیّت فقهاً و اصولاً و كلاماً محتاج است به كمال تتبّع و اطلاع تام بر متواترات اخبار نبویه، صلّى الله علیه و آله، كه بین الخاصه و العامه مسلّم و قطعى الصدور است و هم محتاج است به اطلاع تام بر آنچه در كتب منسوبه به انبیاء سلف دست یهود و نصارا است، مِن عهدىِ القدیم و الجدید.
و بالجمله دخول در این وادى، از جهت ماده علمى، محتاج به جامعیت كامله است. و بعد ذلك یعنى به قدر منتخب شدن هیئتى از جنس اشخاص كامل در علمیّت، باید رشته مبحوثٌ عنها هم اعلان شود كه فقط فیما یرجع الى حقیقة الدین المبین در مقابل منكرین اسلام یا منتحلین آن كه مَرَقوا عنه او اَبدَعوا فیه بحث مى شود والا سایر مباحث را سئوالاً و جواباً تعرّض نداریم والا اگر رشته مقصور نباشد، هر روز یك سئوالى بى ربط به باب دیانت داده مى شود و شاید جواب آن محتاج به علوم غیبیه یا به اسرار قضا و قدر باشد و لهذا از عهده نتوان برآمد و سبب مى شود كه اعلان خواهند كرد كه از منتخبین علماى اسلام كه در مركز بلاد اسلامى مجتمع و مصدّق تمام علماى اعلام و مراجع تقلید مسلمین بودند، سئوالى كردیم و از جواب عاجز شدند و درماندند.
حال آقایان مجتمعین را كه كما هو حقّه معرفت به آحاد اشخاص و درجه تدریسشان در علوم محتاجٌ الیها ندارم، لكن از سئوالاتى كه مذكور شد ]و جواب[ داده شد، از قبیل فلسفه خلقت عالم و فلسفه حاجت به تحلیل بعد از طلقات ثلاث و نحو ذلك، چنین مى نماید كه جهت ثانیه هم كاملاً رعایت نشده و مبحوثٌ عنه را مقصور بما یهمّ البحث عنه نفرموده. فرداست كه هر رطب و یابس و سئوالات عجیبه و غریبه كه جواب آنها محتاج به علم غیب و اطلاع بر اسرار قدر است داده شود و خداى نخواسته عجز از جواب افتضاح بار آورده; العیاذ بالله تعالى ذلك.
امید كه هرچه زودتر جهت ثانیه را به طور صحیح تدارك فرماید و جهت اوّلى را هم اگر تمام آنچه باید رعایت شود نشده، كاملاً تدارك فرماید، ان شاءالله تعالى. بعد ذلك موقع تصدیق و تبریك امثال احقر خواهد بود، ان شاءالله تعالى.
والسّلام علیكم و رحمة الله و بركاته
28 رجب 1342
الاحقر محمد حسین الغروى النائینى.
علاوه بر محتواى نامه سرگشاده آیت الله طالقانى، دقت در مضامین مطرح شده در نامه مرجع عالى قدر مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى به خوبى عمق روشن بینى و دوراندیشى آن مرجع عالى قدر هم كه در سه ربع قرن پیش مطرح شده است، آشكار مى گردد.
به امید آن كه در عصر ما، مراجع روشن ضمیر عالى قدر با توجه به امكانات وسیعى كه در اختیار دارند، در این میدان، برنامه هاى اساسى تر و عمده ترى را مطرح و اجرایى سازند. ان شاءالله
[1]. این متن در بخش اول همین كتاب آمده است.
[2]. مندرج در روزنامه «اطلاعات» مورخ 20 اسفند 1357 شماره 15805 صفحه 1 و 2.
[3]. همان.
[4]. عكس مراسم در بخش اسناد صفحه 185 آمده است.
[5]. كتاب «تنبیه الامة وتنزیه الملة» چاپ نهم، صفحه 174، تهران، شركت انتشار.
[6]. كتاب «به سوى خدا مى رویم» صفحه 184، چاپ تهران.
[7]. اسناد جنبش اسلامى، قسمت اول از جلد دوم: «از آزادى تا شهادت»، انتشارات ابوذر، تهران 1358، صفحه 66.
[8]. عكس و سند در بخش اسناد صفحات 199 و 200 آمده است.
[9]. مرحوم مهندس عزت الله سبحانى در خاطرات خود كه چاپ شده، به تفصیل در این رابطه سخن گفته است.
[10]. كتاب «از آزادى تا شهادت»، صفحه 142.
[11]. اصل دست خط ها در بخش اسناد صفحات 173 الى 175 آمده است.
[12]. اصل دست خط در بخش اسناد صفحه 171 آمده است.