- کتاب خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی درباره امام موسی صدر
- اسناد
-
سند هفتم: پاسخ امام موسی صدر به نامه انتقادی استاد خسروشاهی درباره نحوه تعامل با فلسطینیان
سند هفتم:
نامهای از امام موسی صدر
پاسخ امام موسی صدر به نامه انتقادی استاد خسروشاهی درباره نحوۀ تعامل با فلسطینیان
الاخ العلامه، السید هادی خسروشاهی المحترم ـ قم[1]
بسم الله الرحمن الرحیم
برادر عزیز و فاضل مکرم، علامه مجاهد
با قلمی که «مدادُه یعادلُ دماءَ الشهداء»چه تیرهای زهرآگینی که جسم مبارزان حق و روشنفکران خلق را مجروح و عقل و ادراک و روش مردم را پریشان و منحرف میکند و اختلاف و شک و تهمت و تناقضهای داخلی ایجاد مینماید. خطری بزرگ است که از خطر دشمن خارجی، که مجاهدان با خون خود دورش میکنند، کمتر نبوده و در نتیجه قلم مجاهدان مخلص و بیدار این خطرها را نیز دور مینماید و وحدت و اطمینان و قدرت معنوی جامعه را حفظ مینماید.
نامه عزیزت رسید، لازم به تذکر نیست که مزید تشکر حاصل آمد. چه مصداق المؤمن مرآة اخیه المؤمن، اگر بر تو یابن بنت الرسول صادق نیاید، بر که تطبیق میکند؟
و یقین دارم که آن دوست پرتجربه، که خود مورد تهمتهای مسموم و آزاردهنده قرار گرفته است، با گوش خود فکر نمیکند و با خواندن مقالات و حتی شنیدن صوت الثورةالفلسطینیة که از عراق پخش میشود، پریشان خاطر نخواهد شد. عراقی که خود بهتر میدانید اولین کشور عربیست که پخش برنامه فتح را در رادیو منع و همه دفاتر فتح را تعطیل کرد و همه کمکهایش را به جبهه التحریر العربیة میکند، در حالی که تا هماکنون، 64 دفتر فتح و 16 اردوگاه تدریب نظامی و دانشکده افسری مقاومت و همه رهبران و خانوادههایشان در سوریه هستند. و هم امروز با سه نفر از رهبران بزرگ الفتح در شام ملاقات دارم، خالد الحسن (ابوالسعید، ابوماهر، ابومازن) و اگر سوریه با مقاومت همین امروز بسازد و همکاری را از سر گیرد، باز عراق جز به ابونضال، که در فتح محکوم به اعدام است و همه حملات به هتلها و سفارتها و دفاتر هواپیمایی سوریه کار او است، به کسی از مقاومت کاری ندارد و به دنبال کار خود میرود و جبهه تحریر را که حتی یک مرتبه در اسرائیل فعالیت نداشته، بیشتر تقویت خواهد کرد.
برادر همدرد! درباره مطالبی که مرقوم شده بود گویا عنایتی به قرائت شمارههای 2 و 3 «صوت المحرومین» نفرمودهاید و در عین حال سعی میکنم چند عدد دیگر بفرستم و دوست «حرکی»، حسین قطیش به تهران آمده و با اخوی تماس خواهد گرفت، امیدوارم او را دیده و تفاصیل بیشتری را مطلع شوید.
و اینک چند مطلب:
1. «موقف ما و موقف سوریه»، این دو موقف یکی نیست. موقف ما در این چند جمله خلاصه میشود: مسلمانان و فلسطینیان، که به اعتماد مسلمانان و به خصوص شیعیان مصون و مکرم هستند، در مقیاس احزاب راست مسلح، «گروهی از مسیحیان و جمعی از رهبران قدیمی مسلمانان» قدرتشان متکافی نیست. آنها مسلحتر و منظمتر هستند. کمکهای غرب با سخاوت تقویتشان میکند، اسرائیل هم یک نوع هماهنگی با آنها دارد و در مقابل، مسلمانان غالباً بیاسلحه و غیرمنظم هستند. فلسطینیها هم چند رنگی به ضررشان تمام شده، دولتهای عربی هم آنها را به جان هم انداختهاند. هر چند فتحقدرت شبه مطلق دارد.
باید افزود که مسیحیان به تدریج هدف واضحی درست کردند (حفظ لبنان!)، ولی مسلمانان بین هدفهای چپ و اسلام (حفظ مقاومت، از زیر بار امتیازات مسیحیان آزاد شدن، تغییر رژیم قومیتهای عربی، سوری، لبنانی، افکار قدیمی که با خودخواهی جهنمی توأم بوده و ماسک تقدّمی زده، انتقام و غیره) گمراه و پریشان هستند.
در هفت ماه اول، هماهنگی جالبی وجود داشت؛ زیرا هدف، دفاع از اسلام و مناطق اسلامی و مقاومت بود و اصلاحات اجتماعی را به آینده موکول کردیم، ولی بعداً چپگرایان خلط مبحث کردند و بر مکاسب و ثمرۀ خونهای مسلمانان دستاندازی کردند. شعار علمنه [سکولاریسم] و ادارات محلی برافراشتند. علمنه برادر! در لبنان نتیجه محو شدن در مسیحیان است و اداره محلی تقسیم لبنان؛ چه مسیحیان نیز به ادارات دولتی پشت پا زده و دولتی برای خود میسازند و از همه مهمتر آنکه، در این موقع و در اثر دخالت سوریه، مقاومت مسیحیها در هم شکسته شد و رئیس جمهور، پیمان ملی جدیدی که عرب بودن لبنان و الغای طایفیت را تأیید میکرد، پذیرفت و جنگ تمام شده بود. در این موقع حمله از طرف فداییان به تحریک جنبلاط و چپها، به جبل شروع شد. مسیحیکشی شروع شد و اصولاً هیچ دلیلی برای این حرکت وجود نداشت. سوریه را این کار در محذور گذاشت. مسیحیها به آمریکا و فرانسه و واتیکان توسل جستند و اگر بیطرفی سوریه نبود، دخالت غربیها یا اسرائیل حتمی میشد. از این جهت سوریه بیطرف ماند و جلوی سیل اسلحه و مهمات فداییان و چپ را که از خاک سوریه وارد لبنان میشد، گرفت. تحریک چپ للمقاومه شروع شد. روابط مقاومت و سوریه به هم خورد. حمله تبلیغاتی شروع گردید. جنگ شدت پیدا کرد. دست سوریه در حنا ماند. رفته رفته حمله و تیراندازی به ارتش سوریه شروع شد و ارتش سوریه را ارتش اشغالگر! خواندند. آن قدر به سوریه حمله شد که اگر اعصاب آهنین حافظ الاسد و علاقات اساسی بین او و فتح نبود، در یک هفته کلکشان را چون ملک حسین میکند.
به طور خلاصه و با اعتراف به اشتباهات پارهای مسئولین سوریه، باید گفت روش سوریه به هیچ وجه خصمانه و برای کشتار فلسطینیها و یا مسلمانان و یا حمایت مسیحیان نبوده است و پروپاگاند، کار را خراب کرده است. عجیب آنکه پروپاگاند چپ و راست علیه سوریه شروع شد. حتی روزنامههای ایران و فرانسه هم بله، چرا؟ چپ، معلوم است. راست هم از خلافات فلسطین ـ سوریه خشنود بودند و سعی کردند با حمایت اضعف، خلاف را ادامه دهند.
اما موقف ما: نمیتوانستیم در جنگ جبل و مسیحیکشی شرکت کنیم و خون جوانان خود را در راه مجد و شهرت و به ناحق بریزیم. از جنگ اجتناب کردیم ولی در دفاع از مناطق خود و از سنگرهای فلسطینیها، باقی ماندیم و شهدای فراوان دادیم. دوم آنکه سعی کردیم روابط سوریه با مقاومت را حفظ کنیم. پنج بار به دمشق سفر کردم و اسد را دیدم؛ و آخرین بار با حضور ابوعمار 7 ساعت جلسه داشتیم و خدا شاهد است که اسد مسئول این خلاف نبود و هنوز هم این تلاش ادامه دارد و الحمدلله تلاش ما در این کنگره اخیر ریاض مؤثر بود.
سوم آنکه اعلام کردیم و در عدد دوم مجله میخوانید که اختلاف ما با احزاب، سبب خلاف ما با مقاومت نیست. (تفاصیل در مجله دیده میشود عدد 2).
نبعه و تل الزعتر و جسر الباشا در حالی ساقط شد که ارتش سوریه، اشغالگر شمرده میشد و تیراندازی و بمبهای منفجر کننده علیهشان ادامه داشت. دخول ارتش سوریه در این مناطق، مستلزم مرور از مناطق تحت تسلط فداییان بود و باید از عینطوره، منین و... میگذشتند. به علاوه، تبلیغات صدها برابر حقایق است که اگر روزی کشف شود تَسوَدُّ وجوهٌ و تَبیَضُّ وجوهٌ.
از مظالم کتائب و احرار هیچ نمیتوان کاست، ولی تل الزعتر را پیراهن عثمان بدانید. نبعه را هم خود احزاب تسلیم کردند، مجله را مطالعه کنید.
میفرمایید: اگر دخالت سوریه نبود، فاشیستها، مسلمانان و مقاومت را قتل عام نمیکردند.
قبل از دخول سوریه، وضع نظامی مسلمانان و فلسطینیها بدتر بود. کرنتینه و مسلخ و مخیم ضبیه قبلاً ساقط شد و قتل عام گردید. جسر الباشا قبلاً محاصره شد. از سوریۀ زخمی شده که احساس میکرد چپ و راست، دست او را توی حنا گذاشتهاند، چه توقع دارید؟ قتل عام از طرف آقایان هم صورت گرفت.
جیش لبنانی ـ عربی هیچ وقت مورد حمله من قرار نگرفت، جز آن وقت که مردم مسلمان و به خصوص شیعیان را، که متأسفانه اکثریت آن را به وجود میآورد، آن چنان علیه سوریه تحریک میکرد که علیه اسرائیل نمیکرد. به علاوه افسران او با افسران اسرائیل ملاقات کردند. قبلاً از جیش لبنانی ـ عربی تقویت کردیم و کمکهای همه گونه به او نمودیم.
اما حمله به فلسطینیها، تاکنون از ما صادر نشده و نخواهد شد. علیرغم حملات اعلامی و تیراندازی و اهانت... آخر همه فلسطینیها هم که حضرت عباس نیستند! قیاده عامه و ابوالعباس یک مجرم به تمام معنی است، در عین حال، آن چنان که در مقابل صحابه پیغمبر اکرم میایستند، ما در کنار مقاومت ایستادهایم.
اما حملات تبلیغاتی، فانی أحمدُالله علی ذلک؛ زیرا فقط و فقط برای دین خدا و حفاظت آن مورد هجوم کمونیستها قرار گرفتهام و هم اکنون آنها و رفقایشان ـ و ماجد ابوشرار مسئول اعلام فلسطین، کمونیست است ـ به من حمله میکنند، ولی ابوعمار، ابوجهاد، ابوالزعیم، خالد الحسن، هانی الحسن و همه معتدلان فتح، رفقای ما هستند، صوت الثورهای که شما میشنوید، از بغداد! پخش میشود و حالش معلوم است.
گمان دارم مجلهها را خوب نخواندهاید، کاش مطالعه میفرمودید. به هر حال، باز هم خواهم فرستاد. فلسطینیها را کسی قتل عام نمیکند و نخواهیم گذاشت به امید خدا. فاشیستهای مسیحی با وجود سوریه پیروز نخواهند شد. ریمون اده هم، سگ زردی است که برادر شغال است. هم او طالب پلیس بینالمللی بود. الیاس سرکیس صدها درجه از او بهتر است، زعامات تقلیدی خود فرو ریختند و بعد از جنگ حنایشان رنگی ندارد.
علمنه را ضد اسلام نمیدانید؟ در لبنان تنها محیط حکومت دین، ازدواج و طلاق و سایر احکام شخصی است. آیا آنها هم باید از بین برود؟ در این نقطه به قول شما، فاشیستهای مسیحی با جنبلاط و چپ همرأی هستند، ولی باید پرسید: از مبارزه با علمنه باید چپ برنجد، ولی چرا مقاومت فلسطین باید ناراحت شود؟
کمی در اینجای کاغذتان قلمفرسایی فرمودید: «مگر در لبنان، دینی بود؟ مگر شمعون و... دین دارند، دینی که به درد خلق بخورد؟ آیا این موضوع میارزد که کشتار شیعیان را سبب شود؟» سبحان الله! چه شنیدهاید؟ مگر کسی سر علمنه کشت و کشتار کرده؟ به عکس، مسیحیان طرفدار علمنه هستند. مگر ما با آنها همگام شدهایم؟
هادی عزیز! یاد سیدالشهداء باشید که غوغای قاتلانش نگذاشت حرف بزند و سپس گفتند: «یا حسین! لانَدری ما تَقولُ ولکن انزل علی حکمُ ابن عمِّک.» موج تبلیغات، مطالب را خیلی وارونه جلوه داده است.
60 درصد کادرهای فلسطینی به علت توطئههای مسیحیها و نیرنگهای جنبلاط و چپ و عدم درایت رهبران مقاومت کشته شدند. خدا شاهد است که قدم به قدم تا همین امروز نصیحت ما به مقاومت ادامه داشته است. سوریه به هیچ وجه در کشتار مقاومت دست نداشته و حتی در جنگ اخیر، عدد کشتهشدگان مقاومت به دست سوریه به 20 نفر نمیرسد.
به راستی از دور قضاوت میشود. امیدوارم نامه و مجلهها و معلومات برادر، آقای قطیش، شما را در جریان حوادث بگذارد. سلیمان فرنجیه از مجرمان بزرگ تاریخ است و ما با او سخت مبارزه کردیم. آدمکشی او به دست خودش، سالهای سال قبل از حوادث لبنان، یعنی در سال 1958 بوده است.
اما آنچه سخت در نامه عزیزت مرا پریشان میکند، سخن از مسئولیت تاریخی من است. به یاد کلمه پیامبر بزرگ اسلام هستم که فرمود: «شَیَّبَتنی سورةُ هود لِمَکانِ اِستَقِم.»
به راستی اگر مسئولیت تاریخی نبود، اگر هزار سال تهمت و ناروا علیه شیعیان نبود و ما را ستون پنجم در میان مسلمانان و عرب نمیشناختند، باز کار آسان بود؛ زیرا هیچ عقدهای در روش ما حکومت نمیکرد، صاف میگفتیم: «نُصادقُ مَن یصادِقُنا و نُعادی مَن یعادینا».
و اگر حاصل دیگری برای آزاد کردن فلسطین از دست دشمنان خدا ـ اسرائیل ـ اگر مشعلداری دیگر جز مقاومت وجود داشت، باز مشکل آسان بود.
و اگر هماهنگی میان شیعیان به ما اجازه میداد روش قاطع داشته باشیم و اگر مقاومت خود را اسیر چپ نمیکرد و اگر تبلیغات آن در دست کمونیستها نبود و اگر... چقدر وضع آسان بود.
و الآن و در مقابل حقیقتهای موجود، مقاومت را باید حفظ کرد. خون شیعیان را نباید حرام و سگخور کرد و باید آنها را مردانه تربیت کرد و از ذلت تاریخی درآورد. جنوب لبنان ـ جبل عامل ـ را باید حفظ کرد. با مسلمانان باید هماهنگ بود. با مسیحیان باید همزیستی کرد؛ چه در غیر این صورت تقسیم، اسرائیل دیگری میسازد خطرناکتر. باید دین مردم را حفظ کرد. باید غربت شیعیان را در جهان عرب احساس کرد. باید با حق و عدالت بود و راست گفت. اینها مبادئی است که خط مشی ما را ترسیم میکند. مسئولیت بزرگ است، ولی والذین جاهَدوا فینا لَنَهدینَّهم سُبُلَنا. خداوند هدایت کند، حقایق را روشن سازد و لبنان را، که هیچ دلسوز ندارد، نجات دهد. واظُنُّهُ فاعلٌ
المخلص الشاکر ـ موسی الصدر
* * *
...این بود متن کامل نامه امام موسی صدر که آن را در بحران حوادث لبنان در پاسخ نامه من نوشته است. پاسخی که حاکی از یک دنیا خلوص، بزرگواری، ایمان و عمل است، به اضافه اطلاعاتی که در مجلهها و اسناد ارسالی بود و توضیحات برادر حسین قطیش، حقایق را روشن کرد و نویسنده را شرمنده ساخت که چرا بدون تحقیق کامل، آن نامه تند را نوشتم و امروز نشر این نامه خود عذر تقصیری است به پیشگاه آن عزیزِ به ظاهر غایب و همیشه حاضر در قلب.
متن نامه اینجانب متأسفانه در دسترس نبود ولی از پاسخهای مبسوط و منظم امام موسی صدر نوع اشکالات و انتقادات من روشن میگردد.
سید هادی خسروشاهی
* * *
متن دستخط امام موسی صدر در 7 صفحه: