- کتاب خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی درباره سید جلال الدین آشتیانی
- جمال فلسفه و عرفان
-
مراتب چهارگانه سیر معنوی انسان
مراتب چهارگانه سیر معنوی انسان (1)
بسمالله الرحمن الرحیم. بدان که: قوه عملیه در نفس انسانیه که کارفرمای بدن جسمانی است، در رسیدن به اوج سعادت و کمال ناچار است که مراتب چهارگانه را که شرح خواهیم داد، به سیر و حرکت معنویه عبور نموده، تا از حضیض نقص حیوانیت به ذروه علیای انسانیت نائل و برخوردار شود.
مرتبه اولی که او را «تجلیه» خوانند، آن است که نفس قوی و اعضای بدن را به مراقبت کامله در تحت انقیاد و اطاعت احکام شرع و نوامیس الهیه وارد نموده که اطاعت اوامر و اجتناب از منهیات شرعیه را به نحو اکمل نماید تا پاکی صوری و طهارت ظاهریه در بدن نمایان شود و در نفس هم رفته رفته خوی انقیاد و ملکه تسلیم برای اراده حق متحقق گردد و برای حصول این مرتبه، علم فقه بر طبق طریقه حقه جعفریه کافی و به نحو اکمل عهدهدار این امر است.
مرتبه ثانیه که آن را «تخلیه» نامند، آن است که نفس به مضار و مفاسد اجتماعی و انفرادی اخلاق رذیله و خویهای پلید آگاهی یابد و به تدبر در عواقب وخیم آنها در دنیا و عقبی بر طبق دساتیر مقرره در فن «علم اخلاق» آن صفات ناپسند را از خود دور و محو نماید، همچون کبر و حسد و حرص و شهوت و بدبینی به خلق و خودخواهی و باقی صفات رذیله که در کتب اخلاق ثبت است و این کار در معالجات روحانی و طب الهی همچون خوردن مسهلات و داروهاست برای رفع اخلاط فاسده در معالجه جسمانی و طب طبیعی.
مرتبه ثالثه که آن را «تحلیه» نامند، آن بود که پس از حصول تخلیه و رفع موانع، خود را به زیور اخلاق نیک و خویهای پسندیده که در نظام اجتماع و فرد تأثیر بهسزا و عمیق دارند، آراسته کند و این خود پاکیزگی باطن و طهارت معنویه است که تا این معنی حاصل و متحقق نشود، آدمی در باطن آلوده و نجس خواهد بود، هر چند که ظاهر بدن محکوم به پاکی ظاهری است و این کار در طب روحی و معالجه نفس، مانند خوردن غذا و استعمال دوای مقوی است که برای تولید نیرو و قوت در بدن در طب جسمانی به کار میبرند.
و پس از حصول و تحقق مراتب سهگانه فوق از برکت صفا و پاکی روح در نهاد آدمی جاذبه محبت به حضرت حق پیدا گردد که تولید آن از مجذوب شدن قهری است به عالم حقیقت و سرد شدن از عالم مجازی که عرصه ناپایدار ممکنات است و رفتهرفته محبت شدت نماید و اشتعال و افروختگی عجیب در روح عیان گردد و از خود بیخود و بیخبر شود و این مقام را که:
مرتبه چهارم از قوه عملیه است، «فنا» گویند.
و مقام فنا فیالله سه درجه دارد:
ـ درجه اولی، فنا در افعال است که در نظر عارف سالک جمله مؤثرات و همه مبادی اثر و اسباب و علل از مجرّد و مادی و قوای طبیعیه و ارادیه بیهوده و بیاثر شود و مؤثری غیر از حق و نفوذ اراده و قدرت حق در کائنات نبیند و عوامل این عالم را محو و ناچیز در حیطه قدرت نامتناهی الهی شهود نماید و در این حال یأس تمام از همه خلق و رجاء تام به حق پیدا شود و حقیقت آیه کریمه «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی» را به عین شهود بدون شائبه پندار و خیال، عیان بیند و لسان حال او مترنم به مقال ذکر کریم (2) «لاحول و لا قوة الّا بالله» گردد و در این مقام بزرگترین قدرتها و نیروهای مقتدرترین سلاطین عالم امکان، با قدرت و نیروی پشه ضعیف، در نظر حقیقتبین او یکی شود و این درجه را «محو» گویند.
ـ درجه ثانیه، فنا در صفات حق تعالی است. بیان این مقام آنکه: انواع مختلفه کائنات که هر یک در حد خود تعیّنی و نامی دارند، مانند «ملک» و «فلک» و «انسان» و «حیوان» و «اشجار» و «معادن» که در نظر اهل حجاب به صورت کثرت و تعدد و غیریّت متصور و مشهود هستند، در نظر عارف الهی یکی شوند، یعنی همه را از عرش اعلای تجرّد تا مرکز خاک به صورت نگارستانی مشاهده نماید که در تمامت سقف و دیوار آن عکس علم و قدرت و حیات و رحمت و نقش لطف و مهر و محبت الهی و عنایت یزدانی به قلم تجلّی نگاشته و پرتو جمال و جلال حق بر آنها افتاده است.(3)
در این نظریه برّ و بحر و دریاها و خشکیها و افلاک و خاک عالی و دانی همه به هم متصل و پیوسته و یکی خواهند بود و همه با یک نغمه و به یک صدای موزون خبر از عظمت عالم ربوبی میدهند و در این مقام به حقیقت توحید و کلمه طیبه لااله الاالله متحقق شود. یعنی همه صفات کمال را منحصر به حق داند و در غیر حق ظل و عکس صفات کمال را پندارد و این مقام را «محق» خوانند.
ـ درجه ثالثه، مقام فنا در ذات است که فنا در احدیت گویند و در این مقام همگی، اسماء و صفات از صفات لطف همچون: رحمان و رحیم و رازق و منعم و صفات قهر، مانند قهار و منتقم را مستهلک در غیب ذات احدیت نماید (4) و به جز مشاهده ذات احدیت هیچگونه تعینی در روح او باقی و منظور نماند، حتی اختلاف مظاهر همچون جبرئیل و عزرائیل و موسی و فرعون از چشم حقیقتبین صاحب این مقام مرتفع شود. مهر و خشم حق، بسط و قبض، عطا و منع وی، بهشت و دوزخ برای او یکی گردد. صحت و مرض و فقر و غنا و عزت و ذلت برابر شود. (5) در این مرحله است که شاعر عارف الهی نیک سروده که گفته:
گر وعده دوزخ است و یا خلد، غم مدار / بیرون نمیبرند تو را از دیار دوست
و شاید یکی از مراتب استقامت که در صحیفه الهیه امر بدان فرموده و ممدوح در علم اخلاق و محمود در فن عرفان است، همین مقام شامخ فنا در ذات است و این مقام را «طمس مقدم» خوانند که به کلی اغیار از هر جهت محو و نابود گشته، توحید صافی و خالص ظهور و تحقق یافته است.
در این مرتبه که آخرین منازل و سفر الیالله ـ جلت عظمته ـ بود، به لسان حقیقت گوید: «یاهو یا من لیس الاّ هو» و چون طالب حق به این مقام رسید، از هویت او و هویت همه ممکنات چیزی نمانده، بلکه همگی در تجلّی حقیقت حق، متلاشی و مضمحل شدهاند:
لمن الملک الیوم لله الواحد القهار.
به خواهش حضرت آقای ذوالمجد طباطبائی قمی ـ سلمهالله تعالی ـ تحریر و قلمی شد با مراعات اختصار.
فی سوم شهر شعبان المعظم سنه 1376 مطابق اسفند 1335
سید ابوالحسن قزوینی
* * *
یادداشتها و حواشی آقا سید جلال آشتیانی بر مکتوب عرفانی علامه بزرگوار قزوینی، بر حسب شمارهها چنین است:
1. من افادات سیدنا الاستاد العلامه المترقی بمدارج الحق و الیقین خاتمالحکماء و المحققین الحاج سید ابوالحسن القزوینی روحیفداه، به رسم یادبود به دوست عزیز و برادر گرامی قدوةالفضلاء آقای خسروشاهی ـ دامفضلهالعالی ـ تقدیم میگردد. جلالالدین الموسوی
2. یا گوید:
در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند / آنچه استاد ازل گفت بگو، میگویم
3. لسان عارف در این مقام مترنم به این مقال میگردد:
این همه جام می و نقش مخالف که نمود / یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
4. حتی اعیان ثابته و ماهیات امکانیه مستجن در غیب ذات و تخوم حقیقت حق خواهد بود:
آنچه در نعت جلال آید و در وصف جمال / همه در روی نکوی تو مصوّر بینم
5. مخفی نماند که فنای در ذات مراتبی دارد. درجه اول از فنا، عدم رویت غیرحق است که سالک در این مرحله جز حق موجودی را نمیبیند، فانی در وحدت است و رجوع به کثرت ندارد. اگر رجوع به کثرت نمود، حق را مشاهده نموده، در عین خلق و بالعکس. این مقام را مقام صحو بعد المحو نامند و تمکین بعدالتلوین گویند و مرتبه اخیر همان فنا عن الفنائین است.
حرره جلالالدین آشتیانی
* * *
در پایان این مکتوب عرفانی، برای شناخت بیشتر استاد و معلم جلالالدین، آیتالله علامه، سیدابوالحسن رفیعی قزوینی، به شرح حال ایشان اشارتی مینماییم که خود بخشی از تاریخ معاصر است:
آیتالله سیدابوالحسن رفیعی از فقها و مشاهیر فلاسفه عصر ما، در سال 1315 هجری قمری، در قزوین، در خاندان علم و فقاهت و تقوی به دنیا آمد... مقدمات و دروس متن را در زادگاه خود در محضر اساتید آن زمان تلمذ نمود و سپس به تهران رفت و از محضر پرفیض علمای معروف، حکمت و کلام و فلسفه و هیئت و ریاضیات فراگرفت و در سال 1338 هـ .ق به قزوین بازگشت...
در سال 1340 هـ.ق به قم هجرت نمود و در درس آیتالله شیخ عبدالکریم حائری ـ مؤسس حوزه ـ شرکت نمود و خود به تدریس اصول و فلسفه پرداخت... و در همان زمان، به درجه اجتهاد رسید و به قزوین و تهران مراجعت نمود و به افاضه علوم بر طلاب ادامه داد... و یکی از اساتید معروف دوران شد و شاگردان برجسته بسیاری تربیت نمود. حضرت امام خمینی، آیتالله آقا رضی شیرازی، آیات و علمای عظام: مهدوی کنی، امامی کاشانی، شهید مطهری، جلالالدین آشتیانی، دکتر سید حسین نصر، غلامحسین دینانی و نظایر آنها، از جمله شاگردان وی محسوب میشوند.
آیتالله رفیعی قزوینی آثار و تألیفات بسیاری در فقه و کلام و حکمت و عرفان داشتند که متأسفانه اغلب آنها مخطوط است و فقط 8 رساله از آن مرحوم، اخیراً توسط آقای محمدرضا بنداچی در قزوین چاپ و منتشر شده است.
کتب فقهی معظمله شامل کتابهای: صلاة، حج، ارث، نکاح، مکاسب، حاشیه بر عروةالوثقی و غیره است که به طور استدلالی تألیف شدهاند، مانند بسیاری از آثار کلامی و فلسفی ایشان، متأسفانه تاکنون چاپ نشده است.
از جمله آثار فلسفی و کلامی ایشان عبارتست از: حواشی و تعلیقات و مقدمه بر: اسرارالحکم ملاهادی سبزواری، شرح اشارات و شفای بوعلیسینا، شواهد الربوبیه و اسفار اربعه ملاصدرا، شرح تجرید قوشجی، شرح منظومه سبزواری، قبسات میرداماد، شرح فصوصالحکم قیصری، شوارق الالهام ملا عبدالرزاق لاهیجی، کلمةالاشراق قطبالدین شیرازی و دهها اثر دیگر...
در خرداد ماه سال ـ 1386 ش ـ همایش بزرگداشت معظمله در قزوین، با شرکت گروهی از اساتید و علما برگزار شد، و ای کاش بانیان این همایش نیکو، برای چاپ آثار ایشان هم اقدامی بنمایند!...