نامه هفتم از نجف‌

دوست عزیز و برادر ارجمند و دانشمند معظم جناب آقای خسروشاهی دام اجلاله العالی؛

السلام علیکم و علی من احبکم و الرحمة‌ و البرکة.

دیروز گذشته نامه جناب‌عالی را بعد از مدتی انتظار زیارت کردم. تصور می‌‌کردم که از محوشدگان محسوب شده‌ام. قصه کتاب این سید دیوانه[1] را بنده چند روز قبل شنیدم، خیلی ناراحت شدم از این پیش‌آمد. این جوان نادرست چند سال از محضر استاد ‌آقای طباطبائی استفاده نموده است، حق استادی را فراموش نموده، خود را تابع شیطان قرار داده است. خداوند او را مورد سخط خود قرار داده است که نسبت به استاد خویش حق‌ناشناسی نموده و کمر خصومت و دشمنی بسته و خود را در ورطه هلاکت قرار داده است.

برادر جان! اهل علم اینجا احتیاج به نوشته آن سید ندارند و خودشان با آقای طباطبائی مخالفند. نظر این است که بنده مباحثه نکنم در این امورات. چه باید کرد!‌ کتاب سید در اینجا منتشر شده است. قصه مهم اینجا داستان فخر واعظ شیرازی است با آقای میرزا آقای اصطهباناتی که امتحان را تحریم نمود.[2] فخر را بنده از قدیم می‌‌شناسم. مردی با تقوا و دیانت است. به جُرم ترویج از آقای بروجردی، به مجرّد ورود در نجف، آقامیرزا آقا او را متهم به تصوف نمود که خیلی بد شد. مانع شدند یک عده رجاله از منبر رفتنش. خیلی برای میرزا آقا گران تمام شد این کار، و یک عده هم طرفدارش شدند. در خواندن این دو اعلامیه به اصل و فرع مطلب پی‌می‌‌برید.[3]

آقا جعفر زنجانی را سلام برسانید.[4] بفرمایید خیلی کم لطفید. معلوم می‌‌شود از مخلص بدی دیده‌اید. هیچ یادی ننمودند و بفرمایید چون جواب استخاره را ندارد، راجع به آن موضوع بنده شرحی به آقای خامنه‌ای نوشتم و شرحی هم آقای میردامادی به همشیره خود نوشت که در قصه تعلّل نورزند.

علی ای حال خداوند شما را موفق گرداند. هوای اینجا گرم شده است و چون آقای آقا میرزا عبدالهادی امر نموده‌اند،[5] بنده حتی‌المقدور اینجا هستم... اگر فرمایشی دارید، مرقوم دارید حاضرم در انجام آن. از کثرت گرمی از تطویل معذرت می‌‌خواهم.

ارادتمند: جلال آشتیانی 

حضرت استاد علامه آقای طباطبائی را حتماً از محل حقیر عرض سلام و دست‌بوسی بفرمایید و بگویید اشعار حکمت مرحوم آقای کمپانی را با معادش مشغول طبع هستیم. آقای خلخالی را تشویق نمودم که طبع کنند. به معظم‌له عرض کنید بنده معاد آقای حاج شیخ را مشغولم شرح می‌‌کنم و بنا دارم اثبات کنم حقانیت قول مرحوم آخوند را و آقای آقا شیخ نصرالله حاضرند کمک کنند که طبع کنیم. این معنی را با استاد مشورت نمایید. اگر صلاح می‌‌دانند، اقدام به طبع آن بنمایم. جوابش را برای بنده مرقوم فرمایید.[6]

جلال‌الدین آشتیانی

‌* * *

... همان‌طور که در مقدمه این نامه‌ها اشاره شد، شرح و بسط و توضیحات نکات مبهم آن‌ها، نیاز به فرصتی دیگر دارد که گویای چگونگی بخشی از تاریخ معاصر ایران و حوزه‌های علمیه قم و نجف تواند بود، ولی فعلاً به مواردی در پاورقی‌ها، فهرست‌گونه، اشاراتی کردم که شاید تا حدودی مسائل مطرح شده را روشن سازد.

 


[1] . یکی از شاگردان مرحوم علامه طباطبائی رساله‌ای تحت عنوان «حول ‌المیزان» در قم منتشر ساخته بود که در آن علامه طباطبائی به انکار معاد جسمانی و غیره متهم شده بود و در استنتاج نهایی، مؤلف (غفرالله ‌له) استاد را تکفیر کرده بود! من نسخه‌ای از آن رساله را همراه نامه‌ای به استاد آشتیانی که در آن زمان، در نجف اشرف اقامت داشت، فرستادم که در پاسخ آن، ضمن اعلام وصول، مطالبی را مطرح ساخته که در نامه می‌خوانید.

[2] . مرحوم آیت‌الله بروجردی به پیشنهاد بعضی از علما یا طلاب نجف تصمیم گرفته بود که مانند حوزه علمیه قم، به طلاب حوزه نجف نیز شهریه‌ای بدهد و این امر را موکول به «امتحان» از طلاب نموده بود که متأسفانه با مخالفت و حتی «تحریم»! بعضی از بزرگان و مراجع نجف روبرو شد وآیت‌الله بروجردی هم­منصرف­شده وموضوع را منتفی اعلام کردند!

[3] . استاد آشتیانی دو اعلامیه منتشر شده در نجف را همراه نامه خود فرستاده بود که تجدید نشر آن‌ها ضرورتی ندارد!

[4] . مراد حجت‌الاسلام والمسلمین برادر عزیز و ارجمند جناب آقای سیدجعفر شبیری زنجانی، فرزند مرحوم آیت‌الله آقا سیداحمد زنجانی است که ارتباط وثیقی با استاد داشت.

[5] . مرحوم آیت‌الله آقا سیدعبدالهادی شیرازی از مراجع معروف نجف اشرف بودند که استاد در مدت اقامت دو ساله در نجف، بیشتر از محضر و از دروس ایشان استفاده می‌‌کرد

[6] . موضوع را به استاد علامه طباطبائی معروض داشتم و ایشان از این امر استقبال کردند و در ضمن هشدار دادند که «آقای آشتیانی مواظب وضع خودش هم باشد، طوری نشود که مجبور به ترک آنجا بشود!» و البته پیغام ایشان توسط یکی از طلاب عازم نجف، به آقای آشتیانی ابلاغ شد!