مقدمه
بحث ما در این رساله، بررسی «مکتب تبریز» در مسئله نهضت مشروطیت و یا نقش علمای بزرگوار در بنیانگذاری آن نیست، بلکه هدف اشاره فهرستوار به علل دوری و یا کناره گرفتن علمای تبریز از همکاری با نهضت است، حال آنکه خود، بنیانگذار اصلی این حرکت بودهاند.
احمد کسروی، علیرغم گرایش ضد علمایی که از آغاز به آن شهرت داشت، در این موضوع نمیتواند حقیقت را بیان نکند و در کتاب خود مینویسد: «... این نکته را نباید فراموش کرد که مشروطه را در ایران علما پدید آوردند. در آن روزها که در ایران غول استبداد درفش افراشته کسی را یارای دم زدن نبود، تنها علما بودند که دل به حال مردم سوزانیده گاهی سخنانی میگفتند... و در آن زمان که تودۀ انبوه در بستر غفلت خوابیده و هرگز کاری به نیک و بد کشور نداشتند، در بسیاری از شهرها علما پیشقدم گردیده و سرانجام بنیاد مشروطه را علما گزاردند.»[1] و علمای تبریز در این زمینه پیشتاز بودند و حتی به گفته بعضی از پژوهشگران، تهران را نیز به حرکت در میآوردند و نقش ویژهای در تحرک مرکز به عهده داشتند.
در همین برهه، گروهی از سوسیالیستهای قفقازی ایرانیتبار و روشنفکرنمایان داخلی که خود را «آزادیخواه» مینامیدند، اجرای توطئه کنار گذاشتن علما را کلید زدند و با مطرح ساختن شعارهایی از قبیل: «میهنپرستی»! و «حقوق برتر تودهها»! باعث دوری علما شدند: «این خواست، آزادیخواهان و ملایان را از هم جدا میگردانید...».[2]
... این گروه به ظاهر انقلابی در «انجمن ایالتی تبریز» نفوذ کرده و در واقع اداره امور آن را به عهده گرفتند و ناگهان اعضای انجمن ایالتی تبریز، یعنی هواداران اصلی مشروطیت، علیرغم ادعاهای نخستین، خواستار لغو شریعت در تنظیم قانون اساسی شدند و حتی پس از غلبه بر «انجمن اسلامیه» و اخراج یا تبعید حاج میرزا حسن مجتهد و میرهاشم دوهچی، انجمن ایالتی تبریز از موضع قدرت! در تلگرافی که به مجلس شورای ملی فرستاد، رسماً اعلام کرد که «ما خواهان قانون اساسی هستیم... نه قانون شریعت»[3] و این نشاندهنده ماهیت درونی ضد دینی صحنهگردانان انجمن ایالتی تبریز بود و البته اوباش نفوذی در این انجمن هم در ترورها و قتلها و غارتهای منازل تبریز نقش اصلی را بازی میکردند و رهبران ظاهری هم، که گویا احساس میکردند به وجود آنها احتیاج دارند، عملاً از تندرویها و اقدامات غیرقانونی و نامشروع آنها ـ و حتی ترور مخالفین ـ جلوگیری نمیکردند و شاید هم در باطن امر، خود نیز موافق این قبیل تندرویها بودهاند و در ظاهر به «اسلامخواهی» و تأسیس «خانه عدالت» تظاهر میکردند.
... حوادث خونین تبریز و بعد افشا شدن ماهیت انجمنیها که رسماً خواستار عدم توجه به احکام شریعت شدند، باعث گردید که اکثریت علمای تبریز، پس از مخالفتها و نصیحتها و تعامل و مدارا، سرانجام مجبور شدند خود را از این فجایع ـ که به نام آزادیخواهی رخ میداد و به غلط مشروطیت نام گرفته بود ـ کنار بکشند که البته با انجام این امر، هزینههای زیادی را تحمل نمودند و از اتهامات بیشمار، از جمله اتهام طرفداری از استبداد! سلطنتی، بیبهره نماندند.
جد بزرگوار، مرحوم آیتالله آقای سید احمد خسروشاهی که با این قبیل اقدامات به طور علنی همراه بقیه علما مخالفت میکرد. سرانجام، به علت سفر به عتبات عالیات ـ که روش سالانه او بود ـ متهم گردید که برای تغییر دادن نظریه مراجع نجف بر ضد مشروطیت، عازم عتبات شده است... به ویژه که این بار، در عرض چند ماه، او دو بار راهی عتبات و نجف اشرف گردیده بود و به گزارش خبرچینی از نجف، به وزارت امور خارجه ایران، او اعزام شده! از طرف ولیعهد ساکن تبریز، بوده است! در حالی که مراجع عظام نجف اشرف، به طور مکتوب و رسمی این اتهام را رد نموده و شایعات عناصر مشکوک را در این رابطه تکذیب کردند که متن بیانیههای آنها در ویژهنامه «جریده ملی» ـ چاپ تبریز ـ منتشر گردید. (در بخش اسناد متن آن نقل شده است)
البته باید گفت که سفر اول او، طبق روش سالانه او بود؛ اما علت سفر دوم جد بزرگوار به عتبات عالیات به نقل اخوی بزرگوار، خیرالاخیار حاج سید جعفر خسروشاهی (رحمة الله) چنین بود: سفر دوم جد بزرگوار، مرحوم آیتالله حاج سید احمد خسروشاهی، که پس از آنکه حدود دو ماه از مراجعت وی از عتبات مقدسه میگذشت و سابقه نداشت که معظم له با این فاصله کم به سفر مجدد به عتبات اقدام کنند، به این دلیل بوده که یکی از بازاریان علاقمند به معظم له، که مانند بسیاری از تجار و بازاریان در انجمن ایالتی حضور و فعالیت داشتند، از طرح توطئه ترور معظم له مطلع میشود و این خبر را در مسجد وی، پس از اقامه نماز و به عنوان پرسش مسئلهای شرعی به ایشان اطلاع میدهد و تأکید مینماید که طرح جدی است و تصمیم نهایی گرفته شده و به زودی در راه مسجد، ناشناسی! به این امر اقدام خواهد نمود... پس در واقع به این دلیل بوده که مرحوم جد بزرگوار، سفر دوم خود را به عتبات ، پس از آن فاصله کوتاه، آغاز میکند و طرح ترور به فرجام نمیرسد...
... آیتالله سید احمد خسروشاهی پس از تشرف به عتبات و زیارت اماکن مقدسه، با فرا رسیدن موسم حج عازم زیارت بیت الله الحرام میشود... و به نقل از مرحوم آیتالله حاج سید محمد مولانا ـ بزرگ خاندان مولانا ـ که در آن سفر با ایشان همراه شده بود، مرحوم آیتالله حاج سید احمد خسروشاهی شبی در محفل دوستان همسفر، میگوید که «من امشب در حرم رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خواستم که اگر از اولاد آن حضرت هستم، مرا در نزد خود نگهدارد تا من به تبریز برنگردم و ناظر اوضاع و اقدامات ضد انسانی و نامشروع مشروطهطلبان نشوم!...» و مرحوم آیتالله حاج سید محمد مولانا به شوخی میگوید: اگر خواست شما مورد اجابت قرار گرفت و ما به تبریز برگشتیم، من به خانواده شما چه بگویم؟ ایشان پاسخ میدهد، بگویید: «سید احمد میهمان جد اعظم خود شد و در کنار ایشان ماند!...».
آیتالله مولانا نقل میکند که «حاج سید احمد آقا شب تب کرد و صبح روز بعد درگذشت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد...»[4]
* * *
... پس در واقع این رساله ضمن اشاره به چگونگی مسائل مشروطیت در تبریز و علل طرفداری علمای تبریز از «مشروطه مشروعه»، موضعگیری مخالف جد بزرگوار را در این مسئله با اسناد و مدارک روشن میسازد و اتهامات را از قول مراجع عظام نجف اشرف رد میکند... باشد که مورد قبول و توجه اهالی تاریخ قرار گیرد.
قم: آذرماه 1395
سید هادی خسروشاهی
[1] . تاریخ هجده ساله آذربایجان، احمد کسروی چاپ تهران صفحه 106.
[2] . تاریخ مشروطه، احمد کسروی، ص 248.
[3] . تاریخ مشروطه، احمد کسروی، ص 322.
[4] . این قضیه را مرحوم آقا شیخ آقا بزرگ تهرانی نیز به اینجانب نقل نموده بود که من آن را به طور مبسوط در خاطرات مربوط به ایشان آوردهام که ان شاءالله به زودی چاپ خواهد شد.