حجتالله جودكي
پيش از انقلاب دو كتاب از استاد سيدهادي خسروشاهي خوانده بودم كه حالت انگيزشي در انسان ايجاد ميكرد، بهويژه وقتي از نبرد اسلام در آفريقا سخن ميراند. فكر ميكنم نخستين بار در سال 1372 استاد را در استانبول تركيه زيارت كردم. او با خانواده ميهمان سركنسولگري جمهوري اسلامي ايران بود. روزها كه خانم و پسرش براي خريد به بازار ميرفتند، او به دفتر كارم در سركنسولگري ميآمد و مشغول كتاب بازي ميشد، در استانبول ميهمانان متعددي به سراغم ميآمدند، اما استاد در ميان آن جمعيت ويژه بود، آشكارا دغدغه كتاب داشت. عليرغم اينكه در آن ايام كسالت داشت و با زحمت حركت ميكرد، به اتفاق به كتابفروشيها ميرفتيم. در سالهاي حضورم در استانبول اسناد تاريخي قابل توجهي گرد آورده بودم كه نظر استاد را جلب كرد، بهويژه كه بخش مهمي از آنها در مورد سيدجمالالدين ـ اسدآبادي بود كه استاد ارادت خاصي به ايشان داشت. از مجلات قديمي گرفته تا اسنادي كه در كتابخانۀ سليمانيه قرار داشت. وقتي دورۀ كامل مجله صراط المستقيم مرحوم محمد عاكف را ديد، بسيار خوشحال شد، زيرا مقالۀ مهمي به قلم عاكف در هفتمين سالگرد سيدجمالالدين در دو شماره مجله صراط المستقيم چاپ شده بود.
دوستي ما با كتاب آغاز شد و با كتاب ادامه يافت. بعد از بازگشت از استانبول من برخي از اسناد تاريخي را منتشر كردم، اما به درخواست استاد بقيه اسناد را در اختيار ايشان گذاشتم و قرار شد در قالب كتاب مشتركي تحت عنوان اسناد سيدجمالالدين اسدآبادي انتشار يابد كه متأسفانه نشد. در سال 1381 به دعوت ايشان بهعنوان نماينده فرهنگي به قاهره رفتم. در آن زمان استاد خسروشاهي رئيس دفتر حفاظت منافع جمهوري اسلامي در قاهره بود. ايام همكاري با ايشان در قاهره برايم لذتبخش بود، وي حدود 12 ساعت در شبانهروز مطالعه ميكرد. برخي از دوستان در آنجا با تعجب از من ميپرسيدند چطور شما و استاد عليرغم مواضع مختلف فكري با يكديگر فعاليت ميكنيد؟ آنها آنچه را كه من در وجود استاد ميديدم، نميديدند! بله، من طرفدار دكتر مصدق بودم و او مخالف مصدق و طرفدار آيتالله كاشاني بود و از فدایياناسلام دفاع ميكرد. وقتي ايشان كتابي در خصوص مخالفت با جمال عبدالناصر در قاهره نوشت و آن را چاپ كرد، از من خواست تا آن را مطالعه كنم، من هم پس از مطالعه نظرم را براي ايشان نوشتم و طبيعي بود كه با نگاه ايشان تفاوت داشت. اما تلاش محققانه او در اين كتاب برايم قابل ستايش بود. يادم هست در آن ايام مرحوم ابراهيم يزدي در امريكا بيمار و تحت معالجه بود و به تشويق استاد خسروشاهي مقالهاي براي استاد فرستاد كه بهعنوان سند در نگارش كتاب حقيقة العلاقة عبدالناصر و الثورة الاسلامية في ايران از آن استفاده شد. يكي از كارهاي ناتمام دوران قاهره تهيه خاطرات استاد به شكل علمي بود. من بر علمي بودن از اين جهت تأكيد داشتم تا مستند و به قول منطقيها جامع و مانع باشد. همكاري با انديشمندان مصري در دوران حضور ايشان در قاهره رشد خوبي داشت و اگر حضور وي ادامه مييافت نتايج خوبي حاصل ميشد كه يكي از آنها طرح بزرگ كتابخانۀ ايران در مصر بود كه به كمك ايشان طرح آن را براي مراكز مختلفي در ايران فرستاديم، اين طرح اگر چه اجرايي نشد، اما خواندن آن لازم و واجب است.
به نظرم ويژگي اهل كتاب و مطالعه بودن ايشان باعث شده بود او با اقشار مختلفي آشنا شده و ارتباط داشته باشد كه گاهي جمع اضداد به نظر ميرسند، همين مسأله سعۀصدري به او داده بود كه در ديگر روحانيون كمتر ديده ميشود، او از تقريبِ ميان مذاهب اسلامي بهشدت دفاع ميكرد، به خاطر دارم براي شكلگيري مجدد دارالتقريب بين مذاهب الاسلاميه در قاهره تلاش كرد تا با همكاري عبدالله قمي فرزند آيتالله قمي از بنيانگذاران تقريب در قاهره حدود هزار جلد از كتاب تفسير مجمعالبيانِ چاپ دارالتقريب را كه در انبار خاك ميخورد صحافي و به بازار عرضه كند. وجود ايشان در قاهره براي من يك فرصت مغتنم بود، گاهي روزهاي جمعه با يكديگر به كتابفروشيهاي پراكنده قاهره ميرفتيم و به گشتزني و خريد كتاب ميپرداختيم. وقتی ايشان ديدند كه من مشغول بررسي مطبوعات مصر شدهام، از هيچ كمكي فروگذاري نكردند. بر اساس برآورد بنده در مصر حدود 640 روزنامه و مجله منتشر ميشد، اعم از روزنامه، هفتهنامه، ماهنامه، فصلنامه، سالنامه، گاهنامه و... وي با هزينه شخصي بسياري از آنها را ميخريد يا به من سفارش خريد ميداد و من هم از اين فرصت استفاده كردم و گزارش مفصلي از حدود 450 عدد از آنها تهيه كردم، اگر چه سازمان متبوع من از اين گزارشها استفاده نكرد، اما آقاي صحفي معاون مطبوعاتي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در آن زمان، همه اين گزارشها را به شكل كتاب 700 صفحهاي درآورد كه البته بوركراسي اداري باعث شد تا خودم هم اين كتاب را تا اين لحظه نبينم. من دوست داشتم به سبك مرحوم صدرهاشمي در كتاب تاريخ جرايد و مجلات ايران، كتاب تاريخ جرايد و مجلات مصر را تهيه كنم!
مطمئنم شرح خاطرات كاري با استاد بايد در فرصتي مناسب به شكل كتابي در اختيار پژوهشگران قرار گيرد تا زمانه را به پرورش انسانهاي اهل كتاب تشويق نمايد، زيرا خرابيها به علت كساني در جامعه هست كه كتاب نميخوانند و يا فقط به يك كتاب ايمان دارند كه آن را هم نخواندهاند. خداوند همه كساني را كه بذر دانش ميكارند قرين رحمت نمايد.