ـ اصلاح یا ستیز؟
یکی از معایب فکری دوران ما، ستیز با غیرهمفکران است. گاهی توجه به مکتب فکری خود، سبب میشود به ستیز با دیگر تفکرات گرایش بیابیم. این رویّهای است که گاه مقبول بسیاری افتاده و با این حربه به مواجهه با دیگر اندیشههای میپردازند. مرحوم والد میکوشید تا این روش و منش را مورد نقد قرار دهد. گاهی اگر نقدی به مکتب جعفری میشد، بر آن نبود که با تندخویی و رویکردی احساسی به مقابله با آن بپردازد. وقتی که نامهربانانه اسلام را عجین با «بنیادگرایی» کردند، ایشان به برخی کتب نگاشتهشده در عالم یهودیت و مسیحیت استناد کرد، که رد پایی از این تعبیر را میتوان در این ادیان سراغ گرفت؛ اما در اسلام نشانی از بنیادگرایی نیست؛ بهعنوان نمونه، در دین یهودیت در برخی تعابیر آمده است که مردم دنیا را باید به قتل رساند تا یهودیت در دنیا حکومت کند. این تحلیل در برخی از آرای علمای یهود وجود دارد. میتوان این رویکرد را با بنیادگرایی عجین دانست؛ درحالیکه در عالم اسلامی اینگونه رویکردها وجود نداشته و مقبول نیست. او میگفت که بنیادگرایی محصولی نیست که بتوان آن را در دین اسلام سراغ گرفت. متون دینی این نکته را در خود ندارند.
او بر این موضوع تأکید و توجه داشت که فهم ما از دین نباید بهگونهای باشد که این نحوه گرایشها از دین استنباط شود. از همین رو بود که به مفتوح بودن باب اجتهاد در عالم شیعه توجه بسیار میداد. این باب را قدمی در راه اصلاح میدانست. از همین منظر به علمای اهل سنت نقد میکرد که حتی در الأزهر باب اجتهاد به مفهوم واقعی آن بسته مانده است. او به علمای الأزهر نقد میکرد که هنوز حاضر نیستند از چارچوب فتاوای ائمه اربعه خود خارج شوند. معتقد بود که این بینش، عملاً موجب رکود و جمودگرایی و عدم انطباق احکام با زمان و مکان شده است؛ اما در حوزه شیعه، مفتوح بودن باب اجتهاد، مسیر اندیشه شیعه را باز کرده و به مجتهد اجازه میدهد که به مصلحت روز بیندیشند و احکام را ولو با عناوین ثانویه فهم کنند.
مرحوم پدر اما علیرغم انتقاد به علمای الأزهر، آن جماعت را خالی از محسّنات نمیدانست. ایشان معتقد بود که یکی از محاسن الأزهر، تخصصی و سیستماتیک بودن حوزههای درس علوم اسلامی در آنجاست. فارغالتحصیلان رشته تفسیر، حدیث، کلام، فقه، ادبیات، تاریخ در زمینه تحصیل و تخصص خود، کار میکنند و داعیه تسلط بر تمامی شُعَب علوم اسلامی ندارند. از همین جنبه بود که به حوزههای علمیه شیعه نقد میکرد که همه علوم اسلامی یکجا برای همه تدریس میشود. فارغالتحصیلان ما در مسائلی که تخصصی ندارند، اظهارنظر میکنند. او می-گفت حتی امامالاکبر در الأزهر هم که درجه دکتری دارد، به خود اجازه نمیدهد، در همه زمینههای اندیشه اسلامی ابراز نظر کند؛ اما در حوزههای ما این رویّه نامقبول رواج دارد و باید برای آن چارهاندیشی کرد.
البته این نقد را هم به الأزهر داشت که شیوخ الأزهر بهدلیل انتصاب توسط حاکمان مصر، استقلال رأی و جسارت ابراز هر نظری را ندارند. این بلیّهای برای علماست که محدود به ارباب قدرتند و این سبب میشود که استقلال و آزادی رأی از آنها سلب شود.
مرحوم والد، گاه به نقد رویکردهای جهان تشیع میپرداخت و اصلاح آن را خواستار میشد. این اصلاح را در گروی داشتن دانش صحیح از اسلام میدانست. یکی از انتقادهای سید به طلاب شیعه «نیمه ملا شدن» بود. معتقد بود که باید به تمامی جوانب دین نگریسته شود و فهم صحیح از آن به ارمغان آید؛ اما نیمه ملا شدن، گاه سبب انحراف و یا عدم درک صحیح از دین نیز میگردد.
همه این امور درحالی بود که ایشان هیچ نگاه ستیزهجویانه با دیگر افکار و اندیشهها نداشت. اگر نقدی به اندیشهای داشت، آن را به بحث میگذاشت و بر آن استدلال میآورد. معتقد بود که دائماً میباید در راه اصلاح قدم برداشت. بر این مهم تأکید داشت که با نقد میتوان قدم در راه اصلاح برداشت. این یکی از عوامل مهمی است که میتواند، فهم دقیق و پیراستهای از دین را برای ما به ارمغان آورد. این مهم، یکی از ضروریات امروز جهان اسلام است.
ـ زبان نقد
نقد و نقادی متاع ارجمندی است که گاه نادیده گرفته میشود. فرهنگ نقد کردن و نقد پذیرفتن، همچنان بهخوبی درک نشده و مقبول همگان نیفتاده است. حتی برخی از اصحاب فرهنگ نیز هنوز با اسلوب نقادی بیگانهاند. بهجای نقد اندیشه، شخصیت و سابقه فرد را نشانه میروند. گاه یک انتقاد سبب ترشروییها و تلخکامیها میشود. شناخت اسلوب نقد، یکی از ضرورتهای روزگار ماست.
مرحوم والد به این امر واقف بود و بدان اهتمام تام میورزید. بارها آثار خود را پیش و یا پس از انتشار به دست اصحاب فرهنگ میسپرد تا با نگاهی نقادانه به آن بنگرند. به آنها تأکید و اصرار میکرد که کوچکترین نقدهای خود را نیز بیپرده با وی در میان گذارند و از بیان آن پروا نکنند.
نقدهای او از چند موضع بود. گاهی نقد علمی میکرد و گاه به ساختارهای فرهنگی کشور نقد داشت. در همه این موارد، میکوشید تا از کلیگویی و ابهام پرهیز کند. سخن و نقد خود را بهنحو شفاف بیان میکرد. مشخصاً بر روی نقطهای که دچار ضعف است، انگشت میگذاشت و اصلاح آن را خواستار میشد. سیاست دوپهلوگویی همواره مورد مذمت مرحوم پدر بود. او از نقدهای سر به مُهر ابا داشت و میکوشید تا بهنحو مشخص و معیّنی سخن خود را با دیگران در میان گذارد.
یکی از نقدهای ایشان به کتابسازیها بود. میگفت که برخی از کتابهایی که در حجم بالا نیز منتشر میشود، نحوهای کپیبرداری و کتابسازی است. هیچ ایده و یا نوآوری در برخی از کتابها نمیدید و آن را مُضرّ میدانست. بعضی کرامتسازیها و فضائل ساختگی در اینگونه کتابها را نیز مورد نقد قرار میداد.
با غالب ارجنامههایی که توسط بعضی محققان جمعآوری و با سر و صدای زیادی منتشر میشود، مخالف بوده و اکثر آنها را فاقد وزن و ارزش علمی میدانستند.
تقریباً خیلی از کتب را خدمتشان تقدیم میکردیم و بعضی کتابهای 500 ـ 600 صفحهای را شاید 5 دقیقه نگاه میکردند و میگفتند: نه، این چیزی از خودش ندارد. این فرد را من نویسنده نمیگویم. میگفتیم: ایشان جایزه برده و مورد تقدیر قرار گرفته است. میگفتند: حالا از روی نگاه تساهل و تسامحی که در حوزه وجود دارد، از این افراد تجلیل میکنند.
مرحوم والد به نقد علمی برخی از کتابها نیز اقدام کرد. بهعنوان نمونه میتوان به یکی از نقدهای علمی ایشان که به خانم نیکی.آر. کدی ـ پژوهشگر تاریخ و استاد دانشگاه آمریکا ـ عنوان داشته، توجه کرد.
خانم کدی نقدی به سیدجمالالدین اسدآبادی کرده بود. وی با اشاره به یکی از نامههای مرحوم سیدجمال، ادعا کرده بود که اسدآبادی خود را یک «نجاتدهنده موعود» میدانسته است. اشاره او به یکی از نامههای منسوب به سیدجمال بود؛ اما استاد خسروشاهی با بررسی متن مورد ادعا، نشان داده بود که برداشت خانم کدی بر اساس فهمی ناصواب رخ داده است. مطالبی تحریفشده در روزنامهای فرانسوی، مورد استناد این پژوهشگر آمریکایی قرار گرفته بود که به هیچوجه با اندیشه و افکار سیدجمال، سازگاری نداشته و با نوشتهها و آثار اصلی سید در تضاد آشکار بود. مرحوم والد طی مقالهای به این ایرادها و برداشتهای ناصواب اشاره و آن را انحراف از منش و روش سیدجمال دانسته بود.1
از اینگونه انتقادها البته بسیار بود. ایشان زمانی که در مصر بود، نیز علاوه بر آثار عدیدهای که به چاپ رساند، کتابی هم در نقد ادعایی کذب در خصوص انقلاب ایران را منتشر کرد. در این کتاب که فتحیالدیب نوشته بود، ادعا شده بود که اگر کمکهای جمال عبدالناصر نبود، انقلاب ایران به پیروزی نمیرسید؛ اما استاد کتابی نوشته بهنام «حقیقه علاقه عبدالناصر والثوره الاسلامیه فی ایران» که در این کتاب بهنحو کامل موضوع را مورد بررسی قرار داده و ادعاهای مطرحشده را رد کردند.
یکی از انتقادهای دیگر مرحوم پدر به حوزههای علمیه بود. گاه به سکوت علما و طلاب انتقاد داشت. بهعنوان نمونه انتقاد میکرد که بسیاری از اسرائیلیات در کتب شیعی راه یافته؛ اما به-ندرت حوزههای علمیه سعی در پالایش آن دارند. عنوان میکرد صد افسوس که بزرگان علمای ما در بررسی، تحلیل و رد نهایی این اسرائیلیات اقدامات مناسبی انجام ندادهاند.
در راه رسالت فرهنگی، مرحوم پدر چاپ رسالههای متعدد و بدون متر و معیار دقیق، تألیفات کممحتوا و کپیبرداریها را ضربهای بر روحانیت و علمای عامل میدانست.
در خصوص احیای آثار برخی از اعاظم چون علامه طباطبایی انتقاد میکرد که برخی از آثار علامه توسط بعضی از اساتید محترم همراه با شرح و تحقیق و اضافاتی ترجمه شده است؛ اما این روش صحیح در احیای میراث علمی، فرهنگی علامه طباطبایی نیست؛ بلکه نخست باید مجموعه آثار ایشان را آنطور که هست، عرضه کنیم و بعد دوستان و اساتید محترم، هر شرح و تفسیر و توضیحی که مایل هستند، بهطور جداگانه، نه داخل در متن، برای استفاده عموم منتشر سازند.
ایشان میگفت که تأسف ما وقتی بیشتر میشود که میبینیم، بعضی از دوستان با استفاده از آثار متعدد ایشان، بحثهایی را انتخاب و یا ادغام کرده و سپس آن را بهعنوان تألیف مرحوم علامه و یا با نام جدید انتخابی خود، منتشر ساختهاند. این امر بیتردید دور از اخلاق و روش علمی و آکادمیک است. وی معتقد بود که این بهنوعی هرج و مرج، در شناخت اندیشههای علامه طباطبایی منجر میگردد.
ایشان این امر را ناشی از عدم درک صحیح از روشهای تحقیق میدانست و آن را مکرر توضیح میداد.
مرحوم والد معظم به برخی از سیاستهای کشور نیز نقد داشت. چه در زمانی که در وزارت خارجه مشغول به فعالیت بود و چه پس از آن، نقدهای خود را بهنحو صریح بیان میکرد. بهعنوان نمونه گفته بود: «روژه گارودی که من او را نخستینبار در الجزایر در کنفرانس اندیشه اسلامی دیدم، هنوز مسلمان نشده بود؛ اما تحت تأثیر انقلاب بود؛ ولی متأسفانه جمهوری اسلامی بهدلیل نسپردن این نوع امور به کارشناسان واقعی، نتوانست در جذب و حفظ و سپس برخوردهای خود با این افراد موفق باشد».2
مرحوم والد همچنین گفته بود: «به دیدن یکی از اندیشمندان مصری، دکتر سعیدرمضان ـ از رهبران اخوان مصر ـ در ژنو رفتم. برای دیدار اظهار اشتیاق کرد. وقتی با هم ملاقات کردیم، پرسیدم: چرا با برادران ایرانی رابطه ندارید؟ خندید و گفت: جمهوری اسلامی تا زمانی که به کسی احتیاج دارد، خوب استقبال میکند؛ اما وقتی کارش تمام میشود، بین زمین و آسمان او را معلق نگاه میدارد».3
و باز از در انتقاد به سیاستهای مرسوم در وزارت خارجه گفته بود: «از اربکان در مؤتمر وحدةالمسلمین پرسیدم: چه زمانی به ایران سفر خواهید کرد؟ پاسخ داد: من یک گله دارم و به شما میگویم تا به مسئولان ایرانی بگویید که شما برادران خوب حرف میزنید؛ اما خوب عمل نمیکنید.» ایشان میگوید که این انتقادها را به وزارت خارجه منتقل کردم؛ اما گویا قرار نبود، روشها تغییر کند. «استقبال خوب، بدرقه بد»، یکی از کوتاهیهایی بود که ما در حق این علما و دوستان اندیشمند روا داشتیم.4
مرحوم والد در عدم درک صحیح وزارت خارجه از برخی مناسبات نیز نقد کرده و گفته بود که در ترکیه کتاب «ولایت فقیه» امام خمینی(ره) توسط آقای حسین حاتمی استاد دانشگاه استانبول ترجمه شده بود؛ ولی همین اقدام، موجب اخراج ایشان از دانشگاه پس از 25 سال تدریس شد. حتی حق بازنشستگی هم برای او قائل نشدند. اشتباه آنجا بود که در وزارت ارشاد ما، این ترجمه را بدون اجازه وی با اسم مترجم چاپ کردند. همین امر باعث عکسالعمل دولت ترکیه نسبت به آقای حاتمی شده و البته خسارت او از طرف ایران هم جبران نشد.
مرحوم پدر اینگونه نقدها را صراحتاً بیان میکرد. میدانست که اگر دلی برنجد و خاطری آزرده گردد، بهتر از آن است که حقی پایمال شود و یا بیتدبیری بر کشور حاکم گردد. نقدهای ایشان بعضاً شنیده نشد. همان که ایشان نیز بدان تصریح داشت که «گویا قرار نبود روشها تغییر کند».
زبان نقد مرحوم والد اما خالی از طنز هم نبود. ایشان در بسیاری مواقع، نقد خود را در قالبی طنازانه بیان میکرد. پُربیراه نبود که مدتی را هم با مجله «گلآقا» همکاری داشت. وی در نامه-های خود از این زبان نقادانه طنازانه بهره میبرد. در نامهای به آیتالله تسخیری بعد از انتقاداتی گفته بود: «... پس در واقع در ترکیه هم، بیشتر ما در صحنه نیستیم... ذوق و هنر و آمادگی و استعداد هست؛ ولی «پارایوقدور» یعنی پول نیست! گرچه شما باید تاکنون ترکی را آموخته باشید و نیازی به ترجمه نباید باشد! چون اصولاً مرحوم آیتالله آملی، والد آقای لاریجانی، به تمامی استانهای: گیلان، آذربایجان، مازندران و خراسان همه را میگفت: «رشت»! پس باید زبان همدیگر را خوب بدانیم».
پدر، زمانی با یکی از علمای الأزهر مصر به مناظره پرداخته بود. شیخ محمد ابوزهره که پیرمردی 70 ساله بود، بحث را به نقد از متعه در مکتب شیعه کشانده بود. مرحوم پدر نیز، با استناد به برخی فتاوای علمای اهل سنت، به دفاع از این مقوله در فرهنگ شیعه توجه داده بود. نقل مرحوم والد از آن محفل اینگونه است: «... شیخ ابوزهره هم که جواب منطقی نداشت، خواست بهاصطلاح مرا هو کند و خطاب به من گفت: آیا میخواهی مرا با تشویق به نکاح موقت به سوی شیعه بخوانی؟ من به ایشان گفتم: لا؛ ابداً یا شیخ! من هرگز چنین قصدی ندارم؛ برای اینکه اولاً دوران بهرهوری شما گذشته است ـ که همه خندیدند ـ ثانیاً من مایلم شما همین طور شیخ سنی ازهری باقی بمانید تا وقتی کتاب امام صادق(ع) را نوشتید، بگوییم که این کتاب را یک شیخ سنی درباره رئیس فقه مذهب جعفری تألیف کرده است».
در منش و مرام سیدهادی بهجاست، این نکته را نیز اشارتی کنیم. ایشان هیچگاه از نقد خود ابایی نداشت. اگر رویّهای را برگزیده بود و در تحلیل خود به نتایجی نائل آمده بود، بیپروا بدان اذعان میکرد. اگر خبط و خطایی رُخ داده بود نیز، بیهیچ لکنتی آن را باز میگفت. در ماجرای شیخ یوسف قرضاوی، در زمانی مشی او را میپسندید؛ اما بعدها رویکردش را مورد نقد قرار داد. ماجرا را از زبان ایشان بشنویم و بخوانیم: «اینجانب از نیمقرن پیش و پس از آشنایی با حرکت اخوانالمسلمین و رهبری آن، در مصر و سایر بلاد عربی، با شیخ یوسف عبدالله القرضاوی نیز، «متأسفانه» آشنا و دوست شدم و این دوستی، «متأسفانه» تا یکی دو سال قبل ادامه داشت و ما در ایران اسلامی، دوستان خود را به ترجمه و نشر آثار و کتابهای او تشویق کردیم که محصولش ترجمه و چاپ بیش از سی کتاب جناب شیخ، در پایتخت جمهوری اسلامی ایران گردید و حتی در مواردی هم که مسئولان وزارت ارشاد در ترخیص کتابهای چاپشده توسط نشر احسان در تهران تعلل میورزیدند، تقاضا میکردیم که به نشر و توزیع کتابهای وی رخصت داده شود و چنین شد. درست در آن هنگام که ما به این اقدام «برادرانه» و «دوستانه» دست زدیم، ناگهان جناب شیخ به میدان آمد و قیامی رسانهای علیه خطر تبشیر شیعی را آغاز کرد و هرجا که سفر نمود، این اخطار را بهطور جدی و مکرر ابلاغ نمود و اینبار اینجانب طی نامهای، به ضمیمه فهرست کامل کتابهای منتشرشده او، به زبان فارسی در عاصمه تشیع، به ایشان یادآور شدم که در ایران این نوع تبشیر سنی! طبق قانون مجاز شده است؛ اما در کشورهای عربی از مصر، سودان، تونس و مغرب گرفته تا اردن، یمن و حتی شیخنشینهایی نظیر دوحه، کویت، امارات، منامه و غیره نهتنها چاپ و نشر کتابهای شیعی مجاز نیست؛ بلکه حتی ناشران شیعی ایران، عراق، لبنان و غیره در نمایشگاه کتاب این بلاد حق شرکت ندارند؛ درحالیکه در قاهره دوران حسنی مبارک حتی اسرائیل هم، حق شرکت در نمایشگاه کتاب را داشت. این نوع ممنوعیت بیتردید ناشی از کوتهنظری و تعصب ناشی از جاهلیت قرن بیستم است که توسط متحجران عالمنمای وابسته به شیوخ و سلاطین «پترو دلار» به آن دامن زده میشود».5
ـ شیفته تحقیق
بیوجه نیست، اگر تعبیر «عطشان» را برای سیدهادی خسروشاهی بهکار ببریم. در راه تحقیق، عطش داشت. روز از شب نمیشناخت.6 گویا کاستیهای بسیاری در این راه میدید. تصور میکردی که میخواهد، یکتنه بسیاری از این کاستیها را جبران کند و از میان بردارد. ترجمه میکرد، دست به تألیف میبُرد، جمعآوری میکرد و مقدمه مینوشت. به هر تلاشی اقدام میکرد تا قدمی در راه تحقیق بردارد. رسالتی بر شانهاش بود و فرو نهادن آن را نمیتوانست. بیجهت نیست، اگر بگوییم که روش آقابزرگ تهرانی و استاد سید محمدمحیط طباطبایی ـ که تلاشهای شبانهروزی در امر تحقیق داشتند ـ را دیده بود و میپسندید و سعی داشت که در همین راه قدم بردارد.
هر کجا اثر ارزشمندی از نویسندهای مییافت، رسالت خود را در این میدانست که آن اثر را به دست مخاطب برساند. گاه با گرایشهای فکریاش همسویی نداشت؛ اما مغفول ماندن و ندیدن آن کتاب را روا نمیدانست و بر خود فرض میدانست که دست به ترجمه آن ببرد و یا بازنشرش کند.
اوایلی که به قم آمده بود، از استاد سیدغلامرضا سعیدی ـ که از مترجمین و محققین پُرکار بود ـ پرسیده بود که چرا همیشه ترجمه میکند و کمتر به تألیف اقدام میورزد؟ سعیدی در پاسخ گفته بود: «اگر انسان بهجای اینکه سه کتاب را ترجمه کند، بیاید و یک جلد کتاب را تألیف کند، در واقع مغبون است.»
مرحوم پدر این سخن مرحوم استاد سعیدی را باز میگفت. البته به این مهم توجه داشت که این رویکرد، صرفاً یک دیدگاه است. مرحوم احمد آرام نیز همین دیدگاه را داشت؛ اما با این وجود مرحوم والد، هیچگاه به تخفیف تألیف و تحقیق حکم نمیداد؛ بلکه دلبسته آن بود.
کمیّت و کثرت کار هیچگاه مانع از کیفیت آن نشد. برای انتشار یک اثر، گاه تا چندین بار آن را ویرایش میکرد. وسواسهای بسیار در انتشار داشت. مکرر در مکرر آن را مورد بازبینی قرار میداد. بهخاطر همین وسواسها بود که بسیاری از آثار ایشان مورد اقبال قرار گرفت. بر روی ترجمه کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیه» نوشته جُرج جُرداق، چندین سال زحمت کشید تا بتواند فحوای اصلی سخن نویسنده را به شیواترین بیان بازگوید.
کتاب «دو مذهب» را نیز که در همان زمانه شکلگیری نهضت اسلامی در سال 1342 نگاشته بود، چنان با دقت نظر و وسواس نوشت که امام خمینی(ره) هم به ایشان پیامی داده و فرمودند: «من این کتاب را دو بار مطالعه نمودم و برای شما دعا کردم». این کتاب مورد اقبال بسیاری قرار گرفت و دهها بار تجدید چاپ رسمی شد.
نکته دیگری که در خصوص اینگونه تحقیقات مرحوم پدر میباید عنوان کرد، دغدغهمندی و زمانشناسی ایشان بود. بسیاری از آثار ایشان در موعدی به بازار فرهنگ و نشر عرضه شد که ضرورتش بهغایت احساس میشد. آثاری چون «عدالت اجتماعی در اسلام»، «ما چه می-گوییم» و «اسلام و صلح جهانی» که از آثار سیدقطب بودند، در زمانه پیش از انقلاب ترجمه شد؛ در هنگامهای که فهم و درک اینگونه از مسائل دغدغه بسیاری از مردم بود و نیاز به آن احساس میشد.
مرحوم پدر خود در این خصوص گفته بود: «ما احساس میکردیم، از لحاظ ایدئولوژی بچههای ما چیزی ندارند. به دانشگاه یا مسجد مرحوم آیتالله طالقانی میرفتیم و میدیدیم، واقعاً نیاز است و ما چیزی نداریم. با رساله و توضیحالمسائل هم نمیشد، آنها را در مقابل گرایش-های غیراسلامی حفظ کرد. بههمین دلیل توجه به ترجمه میتوانست، راه مناسبی باشد».
تحقیقهای مرحوم والد بر پایه دغدغهمندی، زمانشناسی و وسواسهای علمی او بنا شده بود. بیراه نبود که استاد محمدرضا حکیمی ایشان را «فرهنگبان کوشا» لقب داد. این فرهنگبانی، نه با صرف تألیفات عدیده به دست میآید و نه با فاصله گرفتن از اقتضائات و نیازهای روز سر برمیآورد؛ بلکه هم پشتوانهای علمی را نیازمند است، هم اشراف بر دین و فرهنگ را مستلزم است و هم تلاش بسیار میطلبد.
اگر امروزه به کمتر زمانی کتابهای حجیم و قطوری منتشر میشود، اگر رطب و یابس را به هم بر میبافند تا صرفاً بر حجم مطالب بیفزایند، باید دانست که این با مرام پدر مناسبتی ندارد. او محققی بود که اگرچه کمیت آثارش نشان از تلاش بسیارش داشت؛ اما هیچگاه کیفیت تحقیق را به کمیتش نکاست. هیچگاه دغدغه این را نداشت که صرفاً کتابی منتشر کرده و نام خود بر آن نقش زند. تحقیق اگر با دغدغه صورت پذیرد، اگر با معیارهای مناسب تحقیقی همراه شود و کیفیت مناسبی بیابد، هم پردهای از حقیقت برمیدارد و هم دیگران را به کار میآید و شاید گرهای را نیز بگشاید. در غیر این صورت، آب در هاون کوبیدن است و جز اتلاف نیروهای مادی و معنوی ثمرهای بههمراه نمیآورد. راه سیدهادی فرسنگها با این رویّه فاصله دارد.
ـ در مقابل تقدّسهای ناروا
روش و منش مرحوم والد بهگونهای بود که نه با تقدسهای ناروا موافقت داشت و نه تجددگرایی بیپروا را میپسندید. میکوشید تا راه میانهای برگزیند.
او میکوشید تا سخنان و ادعای خود را مستند به رأی فقهای شیعه کند. در بسیاری از مواضع میگفت که سخن فقهای شیعه بهخوبی درک نشده است. بهعنوان نمونه در ماجرای حج، معتقد بود که رأی فقها بهگونهای است تا کمتر مشکلی در هنگامه حج برای حجاج پیش آید. با استناد به برخی آرای فقهی میگفت که فیالمثل میتوان رَمی جمرات را یک روز بعد از عید قربان هم به تأخیر انداخت و انجام داد تا ازدحام و گاهی کشته شدن حجاج زیر دست و پا رُخ ندهد.
مرحوم پدر یکی از عوامل تجددزدگی را نیز تقدسمآبی و تحجرگرایی میدانست. بر این باور بود که وقتی توازنی در عقل رُخ ندهد، یکی به سمت جمود میگراید و دیگری به سمت تجددگرایی و نفی هرگونه امر مقدس. میگفت: برخی تقدسمآبیهاست که برخی را به افراط میکشاند تا کاملاً تجدّدزده شوند و از هر امر مقدسی اعلام بیزاری کنند. وی معتقد بود، برای مسدود شدن این دو طیف افراطی میتوان به متون دینی و فقهی نگاهی زمانشناسانه داشت. حتی به افشاگری برخی اسرائیلیات در متون فقهی و حدیثی پرداخت.
مرحوم والد به اعتدال در رفتار تأکید بسیار داشت و آن را به نیکی به انجام رساند. بهعنوان نمونهای از اینگونه رفتارهای ایشان میتوان داستان سخنرانی امام موسیصدر را پیش چشم قرار داد. ماجرا از این قرار بود که استاد سیدهادی خسروشاهی در یکی از سخنرانیهای امام موسیصدر در لبنان با وی همراه میشود. امام صدر پیش از سخنرانی، با مرحوم والد در میان میگذارد که بسیاری از افرادی که در سخنرانی حاضر میشوند، حجاب کامل اسلامی ندارند. مرحوم پدر را در رفتن به این مجلس مخیّر میکند. مرحوم پدر با مرام اعتدالی که دارد، میگوید: برای رساندن پیام اسلام بههمین افراد است که میباید سخنرانی کرد. میباید در اینگونه مجالس شرکت کرد و سخن اسلام را به گوش آنان نیز رساند. مرحوم والد سپس خطاب به امام صدر میگوید: بگذارید تا در این مجلس، بنده در مقابل دوربینهای عکاسی قرار نگیرم. چرا که سببساز حاشیهای میشود و از قم فریادهای اعتراضی برمیخیزد.
او معتقد بود که نمیتوان یکباره فضای حوزوی را با این امر مواجه کرد که یک روحانی از قم برود و در جمعی با حضور زنان مکشوفه بنشیند. این امر نیازمند گذر زمان است تا این فهم حاصل شود که میتوان در میان چنین افرادی نیز حاضر شد؛ اما سخن را به نیکوترین وجهی اعلام و ابلاغ نمود. مرحوم والد در گوشهای از آن مجلس مینشیند و هم مانع از حاشیهسازی میشود و هم قدمی در راه ترویج دین برمیدارد. ایشان بر این باور بود که تقدسهای ناروا را نمیتوان یکشبه از میان برد؛ اما میباید با درایت و تدبیر به مواجهه و مقابله با آن رفت و ذره ذره از آن کاست و فحوای اسلام حقیقی را با دیگران در میان گذاشت. در این صورت است که میتوان از اسلام راستین به دفاع پرداخت.
ـ قدم در راه سیاست
یکی از اصلیترین موانع راه اصلاح، سیاستورزیهای حاکمیت است. اگر حکومتی اصلاح شود، جامعه میتواند روی نیکبختی ببیند. سید جمالالدین اسدآبادی در ایدهپردازیهای خود در راه نجات جوامع اسلامی نیز این مهم را مورد تأکید قرار داده بود. او گفته بود که نخستین گام در راه نجات جوامع اسلامی و بازگشت به خویشتن و احیای تفکر دینی، مبارزه با استبداد حکام داخلی است. این ایده مورد توجه مرحوم پدر بود. او هم به این مهم اذعان داشت و بدان عمل میکرد. ایشان هم بهپشتوانه این ایده اسدآبادی و هم بهواسطه رفتار و منش اجداد خود، میدانست که نمیتوان حاکم جائر را به خود وانهاد. از همین رو بود که به مبارزات سیاسی هم، اقدام کرد.7
یکی از عمدهترین فعالیتهای ایشان در زمانه نهضت اسلامی، انتشار نشریه «بعثت» بود. این مجله ارگان داخلی حوزه علمیه قم محسوب میشد. این نشریه علیرغم حجم کم، در آن دوران خفقان بسیار اثرگذار بود. بهتعبیری پس از قیام 15 خرداد و سرکوب حرکت اسلامی و ادامه حبس غیرقانونی امام خمینی(ره) در سال 1342، این مجله نقش استمراربخشی مبارزه را بر عهده داشت. مرحوم والد در هنگامی که برای شرکت در جلسات دادگاه آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان به تهران میرفت، گاهی این مجله را نیز در موقع تنفس به آقایان تحویل میداد. مهندس بازرگان در یادداشتهای روزانه خود در همین خصوص، گفته بود: «چهارشنبه 27/9/1342 در قم یک نشریه پلیکپیشده ضمیمهای بهنام «بعثت؛ نشریه داخلی حوزه علیمه قم» به تاریخ 23/9/1342 درآمده است که خیلی آزادیخواهانه و مبارزانه است. مندرجات آن: بعثت همگانی (سرمقاله)، نهضت حوزه (تاریخچه تحول و جنبش اخیر روحانیت که در نتیجه فشار و فساد دستگاه پدیدار شده است)، بررسی امکان سازش (رد کردن هرگونه سازشی با خفقان حاضر و با وجود این همه زندانی)، عَلَم گفت: «امیدواری خاموش شدن مسئله مذهب در آینده، نکتهها، ما هیئت حاکمه را استیضاح میکنیم، سیاست از دین جدا نیست، یک روایت، اخبار».8 علاوه بر این، مرحوم والد در تهیه و تنظیم بسیاری از اعلامیههای اساتید، فضلا و طلاب حوزه علمیه نیز نقش داشت. خود در گزارشی از این امر اینگونه بیان کرده است: «اینجانب بهعلت حضور فعال و شرکت عینی و همهجانبه در امور نهضت، از جمله در تنظیم و تهیه بخشی از اعلامیههای فضلا و طلاب حوزه علمیه قم و در مواردی جمعآوری امضاهای اساتید، فضلا و طلاب در ذیل اعلامیهها و یا با تکثیر، توزیع و پخش بسیاری از اعلامیههای صادره از سوی مراجع عظام، علما، فضلا و طلاب حوزه علمیه قم و همچنین علمای دیگر بلاد ـ با همکاری گروهی از دوستان و برادران ـ در واقع همیشه در جریان امور بودم و همزمان و همواره بهمحض انتشار اعلامیهها دو نسخه از آنها را اخذ و در بایگانی شخصی و خصوصی خود، نگهداری میکردم».9
مرحوم پدر در راه مبارزات پیش از انقلاب، بارها زندانی و تبعید شدند. آخرین بار نیز در «انارک» یزد بههمراه حضرات آقایان پسندیده و مکارم شیرازی در تبعید بودند که با پیروزی انقلاب اسلامی این تبعید به پایان رسید.
مرحوم والد عرصه سیاسی را بهپشتوانه ایدههای فرهنگی و دینی پیش میبرد. از همین رو بود که هیأت «مجاهدین اسلام» را نیز پایهگذاری کرد و از طلابی مدد میگرفت که به تعالیم دینی التفات لازم را داشته و بهصرف امور سیاسی بسنده نمیکرد. وی معتقد بود که پیشبرد سیاست در جوامع دینی، به هیچوجهی نمیتواند فارغ از دغدغههای دینی رقم بخورد. نمیشود به دین بیتفاوت بود و سپس به فعالیت سیاسی در جامعهای دینی اقدام ورزید. مبانی او در رفتار سیاسی، پیشبرد هدفهای دینی و اسلامی بود و بدان تأکیدهای مکرّر داشت.
در هنگامه مبارزات انقلابی نیز، همین رویّه را مورد توجه داشت. در مجله «مکتب اسلام» که هم وزنهای فرهنگی و علمی داشت و هم جنبهای سیاسی، به فعالیت میپرداخت. سیاست در نظر مرحوم پدر، با تربیت علمی عجین بود. از همین رو بود که میگفت: «مهمترین ویژگی مجله، آموزش و روشنگری و تربیت علمی جوانان اسلامگرا بود. این مجله در پیدایش نسلی که در قلب انقلاب قرار گرفتند، نقش بسزایی داشت». نقشآفرینی سیاسی در اندیشه مرحوم والد، مبتنی بر پایههای علمی و فرهنگی بود. نمیتوان این دو را در نظر و رفتار ایشان تفکیک کرد.
...................
پینوشتها
1. در این زمینه رک: نقدی به نیکی کدی و کتاب او درباره سید جمالالدین اسدآبادی؛ پایگاه اطلاعرسانی سیدهادی خسروشاهی؛
2. گفتوگو با فصلنامه مطالعات تاریخی، زمستان 1384؛
3. همانجا؛
4. رک: یادی از پدر اسلامگرایی در ترکیه، منتشر در پایگاه اطلاعرسانی سیدهادی خسروشاهی؛
5. رک: متن استاد خسروشاهی در روزنامه اطلاعات تحت عنوان: دیدگاه شیخ قرضاوی درباره شیعه، تکفیر و فتوا، 16 تیرماه 1392؛
6. دکتر کمال الهلباوی بهعلت همین کوششهای مرحوم خسروشاهی، به ایشان لقب «مرد اقیانوسی» دادهاند؛
7. سیدعلی العلاق در همین خصوص گفته است: ««سیدهادی خسروشاهی کاملاً مخالف ایدههای سکولار بود؛ ایدههایی که به دنبال جدایی دین از زندگی افراد بود و همچنین جدایی دین از میدان سیاست در جهان اسلام». (وبینار گرامیداشت استاد سیدهادی خسروشاهی)؛
8. یادداشتهای روزانه مهندس بازرگان، خاطراتی از دوران زندان، ص 241؛
9. نقل از اسناد نهضت اسلامی ایران، ج 3 و 4، صص 10ـ9؛
ادامه دارد...