( 0. 0 )

درباره چگونگی روابط آیت الله بروجردی با مرحوم آیت الله کاشانی، مطالب بسیاری هست که در اینجا فقط به گوشه هایی از چگونگی این روابط، از قول «اصحاب» و «تلامیذ» مرحوم آیت الله بروجردی، می پردازیم و تفصیل را به وقت دیگری می گذاریم...

درباره چگونگی روابط آیت الله بروجردی با مرحوم آیت الله کاشانی، مطالب بسیاری هست که در اینجا فقط به گوشه هایی از چگونگی این روابط، از قول «اصحاب» و «تلامیذ» مرحوم آیت الله بروجردی، می پردازیم و تفصیل را به وقت دیگری می گذاریم:

دیدار آیت الله بروجردی از آیت الله کاشانی، در منزل آیت الله خوانساری
(به مناسبت چهلمین روز درگذشت آیت الله خوانساری)


بدرقه آیت الله بروجردی توسط آیت الله کاشانی

حوزه: در زمان آیت الله بروجردی، حوادث سیاسی بسیاری پیش آمد که شایسته است ارتباط و چگونگی موضع گیری ایشان در برابر این حوادث روشن شود. اگر برای حضرت عالی امکان دارد، به این مسأله بپردازید.

(1) ـ آیت الله سید محمد باقر سلطانی (طباطبائی):

«موضوع ملی شدن صنعت نفت و کیفیت برخورد ایشان با دکتر مصدق و مرحوم آیت الله کاشانی است که روشن شدنش برای آنانی که دنبال این گونه مسائل هستند، مفید است. ایشان با شخص آیت الله کاشانی از نجف آشنا و دوست بودند. حضرت آیت الله بروجردی، در زمان زعامت، به ایشان از حیث مالی کمک می کردند. البته بعد سبک سیاسی باعث شد که مقداری از هم دور شوند. آیت الله کاشانی، انتظار داشتند که ایشان هم مثل مرحوم آیت الله خوانساری، هر زمان خواستند اعلامیه بدهد که البته ایشان چنین نبودند و تکلیف شرعی خود نمی دانستند. آیت الله بروجردی، از حضور روحانیت در مشروطه، خاطرۀ خوبی نداشتند. قضیۀ ملی شدن صنعت نفت هم برای ایشان چندان روشن نبود و مطمئن به نتایج آن نشده بود، از این جهت، نسبت به آن فعالیتی نکردند. در این باره می فرمودند:
«من در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیش بینی کنم وارد نمی شوم. این قضیه ملی شدن نفت را، نمی دانم چیست، چه خواهد شد و آینده در دست چه کسی خواهد بود. البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند که اگر با این حرکت مردمی مخالفت کند و این حرکت ناکام بماند، در تاریخ ایران ضبط می شود که: روحانیت سبب این کار شد؛ لذا به آقای بهبهانی و علمای تهران نوشتم که مخالفت نکنند.»

حوزه: موضع آیت الله بروجردی در قبال آیت الله کاشانی، فدائیان اسلام و دکتر مصدق چگونه بود؟

(2) ـ آیت الله سید حسین بُدلا:

در مقدمه نکته ای را عرض کنم: بنده در آن زمان، در موقعیتی بودم که با یک مثلثی (تعبیر آیت الله بروجردی بود) از این سه گروه ارتباط داشتم که یک ضلع آن فدائیان اسلام بود، ضلع دیگر آیت الله کاشانی و ضلع سوم جبهه ملی. با هر کدام به طریقی مرتبط بودم. اما با فدائیان اسلام، از آن جهت که واحدی ها، عموزاده های من بودند با آنان ارتباط داشتم. وقتی هم از باختران به قم آمدند، تا مدتی در منزل ما سکونت داشتند. بعد هم که برای آنان منزلی گرفتیم و از منزل ما رفتند با هم رفت و آمد داشتیم. با مرحوم نواب هم، در منزل آقایان واحدی، آشنا شدم زیرا ایشان قم که می آمد منزل همین آقایان، اقامت می گزید. اما آشنایی من با آیت الله کاشانی، ضلع دیگر مثلث، به این گونه بود که: ایشان هنگامی که از نجف به تهران تشریف آوردند، به منزل پسر عمویشان، که آن زمان وکیل کاشان بود، وارد شدند. منزل پسر عموی ایشان، در محله پامنار، که قبلاً گفتم: مرکز سیاست تهران بود، قرار داشت. منزل پدر من هم آن جا بود. در این محله، پدر من متولی مسجدی بود به نام مسجد آقا بهرام (نام بانی مسجد) امام جماعت مسجد فوت کرده بود. پسرش، که محبوبیتی در بین مردم نداشت، به جای پدر نماز می خواند و کسی در نماز جماعت این آقا شرکت نمی کرد.
ضمناً حضرت آیت الله کاشانی از طرف آقا سید ابوالحسن اصفهانی، اجازه ای داشتند و مرحوم والد این اجازه را دیده بودند، لذا سعی می کردند مرحوم آیت الله کاشانی را امام این مسجد قرار بدهند که با رفع موانع موفق شدند. از آن به بعد، آقای کاشانی در آن مسجد اقامه نماز می کردند و برنامه داشتند. آن مسجد، الآن به مسجد آقای کاشانی معروف است. آشنایی من با آقای کاشانی، از طریق مرحوم والد و همین مسجد بود که بعدها ادامه داشت. و امّا رابطه من با ضلع سوم این مثلث، یعنی گروه مصدق و جبهه ملی، از طریق آقا سید محمود طالقانی انجام می گرفت، که آن وقت، جزء این گروه بود.

همانطور که قبلاً عرض کردم: شروع آشنایی من با آقا سید محمود طالقانی از مدرسه رضویه است. ایشان در مدرسه رضویه حجره داشتند. تابستان ها که تهران می رفتیم با ایشان و آقای حکمی زاده، معمولاً، پاتوق، منزل آقا سید ابوالحسن، پدر آقای طالقانی بود. جلسات خود این آقایان در منزل عباسقلی بازرگان، پدر مهدی بازرگان بود. من اطلاعاتم را نسبت به گروه مصدق، از طریق آقای طالقانی به دست می آوردم. این سه گروه، در ابتدای امر، با هم بودند. در جریان مجلس و ... با هم همکاری می کردند. یادم هست: آقای واحدی در مسجد جامع نارمک، که گروه مهندسین نهضت آن را ساخته بودند، نماز جمعه اقامه می کرد و مرحوم طالقانی نیز در نماز شرکت می کردند.
در هر صورت، موضع آیت الله بروجردی، نسبت به هر سه گروه این بود که: «مواظب باشید این مثلث حفظ بشود و هیچ کدام از ضلع های آن از هم جدا نگردد.» می فرمودند: «اگر یک ضلع از این مثلث جدا بشود، نه تنها به خود آنان ضرر می زند که به روحانیت و اسلام نیز ضرر خواهد زد.» ایشان برای آقای کاشانی مقرری تعیین کرده بودند که با واسطه به ایشان می رساندند. یادم هست وقتی که آیت الله کاشانی به قم آمدند منزل آقای خوانساری اقامت کردند. یک روز آقای بروجردی، بین طلوعین، برای دیدن ایشان به آن جا آمدند و ایشان نیز به بازدید آقای بروجردی رفتند. اما حمایت ایشان از فدائیان اسلام را چون خودم در رابطه بوده ام، بیشتر توضیح می دهم: مرحوم سید حسین امامی در مرحله اول که دستگیر شد و زندانی، از نظر دادگاه جرمش سنگین بود.

آیت الله بروجردی به شدت از ایشان حمایت کردند. با وسائل مختلف، از جمله، کمک بازاری های تهران، بعضی از اداری های بانفوذ و حتی دادن پول به افرادی که در آزادی ایشان می توانستند مؤثر باشند. آقای امامی را با سفارش آزاد کردند. ولی چون پرونده غیر مختومه بود در مرحله دوم، دستگیر شدند (مصدق، آن زمان نخست وزیر بود) باز آیت الله بروجردی کوشش بسیار کردند تا آزاد شوند. اما ناگهان پرونده را به میان آوردند و ایشان را اعدام کردند.
در جریان مرحوم نواب، چون می بایست حکم دادگاه را شاه امضاء کند و سپس اجرا شود. کسانی که با شاه رابطه داشتند و آن وقت، برای همین موضوع، به بیت آیت الله بروجردی احضار می شدند قول دادند: از شاه خواهند خواست که حکم اعدام را امضاء نکند و امضاء نمی کند. ما در جریان محاکمات بودیم. در زمان آخرین محاکمه، در بیت آقای بروجردی بودیم که در آن جا، در جریان لحظه به لحظه جلسه قرار می گرفتیم تا پاسی از شب، جلسه محاکمه ادامه داشت. خبر دادند: به خاطر خستگی اکثریت اعضاء، ادامه جلسات در روز بعد است. من آمدم منزل، صبح، بین طلوعین، باخبر شدیم که: آقایان را اعدام کرده اند و آن جلسه محاکمه، پس از تنفس ادامه پیدا کرده و حکم نهایی قتل را داده است و همان شب، موافقت شاه را هم به دست آورده اند! در صورتی که شاه تهران نبوده است به سرعت خود را به شاه می رسانند و امضاء می گیرند.
آیت الله بروجردی، پس از شنیدن خبر شهادت این آقایان، بسیار متأثر شدند. به طوری که ملاقاتی را که ما روزانه با ایشان، به خاطر کارمان داشتیم، آن روز تعطیل کردند و فرمودند: «از ناراحتی حال هیچ کاری را ندارم.»
اما از نظر مادی: برخی از طلبه های فدائیان اسلام، مانند سایر طلاب، شهریه می گرفتند، ولی برخی دیگر را آیت الله بروجردی به صورت خصوصی شهریه می دادند. مانند: خانواده واحدی ها که از جانب آقای بروجردی شهریه ای مقرر شده بود و خود من هم واسطه پرداخت آن بودم. این پول تا زمان حیات ایشان ادامه داشت. پس از شهادت واحدی ها نیز این پول داده می شد؛ اما پس از آمدن سید محمدتقی واحدی به قم، این شهریه به نام ایشان داده می شد.
برخی کمک های ایشان، عنوان شهریه نداشت و بیشتر از حد شهریه بود که گاهی اوقات، خود من واسطه بودم که آن را به مرحوم نواب تحویل بدهم. می آمدم تهران و چون مرحوم نواب مخفی بودند، با زحمت ایشان را می جستم و پول را تحویل می دادم در یکی از آن موارد آقای عبد خدائی هم شاهد بودند... ولی نمی دانم چرا بعضی ها نمی خواهند این حقیقت گفته شود؟

حوزه: اگر صلاح می دانید، موضع ایشان را در برابر آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام تشریح کنید.

(3) ـ آیت الله فاضل لنکرانی :

بنده در این مورد، از ذکر جزئیات معذورم، ولی به طور کلی مطالبی را عرض می کنم: بیت و تشکیلات مرحوم آیت الله کاشانی، (با آن قداستی که ما برای شخص ایشان قائل هستیم) با مرحوم آیت الله بروجردی، شدیداً مخالف بودند و حتی علیه آیت الله بروجردی کار می کردند، در حالی که هیچ مجوز شرعی نداشتند. باید گفت: خود آیت الله کاشانی، یا در جریان نبودند یا این که چه بسا ذهن ایشان را هم تا حدودی منحرف کرده بودند. اما در مقابل، مرحوم آیت الله بروجردی، خدمات زیادی به آیت الله کاشانی کردند، از جمله دو خدمت بزرگ: یکی این که پس از شکست دکتر مصدق و آیت الله کاشانی، دستگاه تصمیم به محاکمه و اعدام آیت الله کاشانی داشت. این چیزی بود که آن روزها، قرائن به خوبی نشان می داد. تنها کسی که از موضع قدرت، به مخالفت برخاست، آیت الله بروجردی بود. حتی برخی از افراد مخالفت های تشکیلات آیت الله کاشانی را به آیت الله بروجردی گوشزد کردند؛ اما ایشان در پاسخ فرمودند: «من همه اینها را می دانم، ولی اجازه نمی دهم مجتهد کشی باب شود.» آن قدر پافشاری نمودند تا جلوی مسأله را گرفتند. دوم این که، مرحوم آیت الله کاشانی در این اواخر، زندگی بسیار تلخی داشت. حتی برای امرار معاشش هم در مضیقه بود، ولی مرحوم آیت الله بروجردی به ایشان کمک های مادی درخور توجهی می کرد.
این قضیه را من از مرحوم آیت الله کاشانی بالواسطه شنیده ام که فرمود: «مبلغ 12 هزار تومان بدهکار شده بودم و متحیر بودم چگونه آن را بپردازم. در این فکر بودم که در منزل را زدند. در را که باز کردم، دیدم شخصی از طرف آیت الله بروجردی، پاکتی را برایم آورده است. پاکت را گرفتم. وقتی پاکت را باز کردم، دوازده هزار تومان پول ]آن وقت ها 12 هزار تومان، پول بسیاری بود.[ داخل پاکت است.» در هر صورت، آیت الله بروجردی، نسبت به آیت الله کاشانی عنایت داشت، گرچه بیت آیت الله کاشانی برخورد خوبی با آیت الله بروجردی نداشت.

اما درباره فدائیان اسلام: در این باره هم به صورت کلی مطلبی را عرض می کنم: همانطور که گفتم، بیت آیت الله کاشانی نسبت به آیت الله بروجردی، نظر مخالف داشت.
فدائیان اسلام، با این که افراد مؤمنی بودند و دارای هدفی مقدس، ولی تحت تأثیر بیت آیت الله کاشانی قرار گرفته بودند. به خاطر تحریکاتی که از ناحیه تشکیلات آیت الله کاشانی می شد، اینان در برابر آیت الله بروجردی و حوزه، خیلی بد عمل می کردند، به طوری که قضاوت عمومی این بود که: اینان، مخالف حوزه و آیت الله بروجردی هستند. طبعاً در ذهن آیت الله بروجردی، مطلب همین بود که اینان با حوزه و مرجعیت مخالفند. این امر، باعث مسائل جزئی دیگر شده بود. در هر صورت، به نظر من، که شاهد جریانات بودم، این فدائیان اسلام بودند که با درست عمل نکردن، خود را مخالف آیت الله بروجردی وانمود کردند. طبیعی است که چنین عملی، عکس العملهایی را هم، به دنبال خواهد داشت.
حوزه: از روابطه مرحوم آیت الله بروجردی با آیت الله کاشانی، اگر مطالبی در خاطرتان هست که قابل بیان می بینید، بفرمایید.

(4) ـ آیت الله محسنی ملایری :

مرحوم آقای صدر، نقل می کردند: «دورۀ سلطنت محمدرضا بود. او به قم آمده بود و در ایوان طهماسبی، بین مرحوم آقای بروجردی و او ملاقات صورت گرفت. آقای بروجردی که آمدند، عصایشان افتاد و شاه گرفت و بوسید و جلوی آقا گذاشت و بعد گفت: «ما باید به معنویات توجه داشته باشیم و حضرت آقا، توجه دارند؛ اما برخی از آقایان، برخلاف وظیفه خود عمل می کنند (منظور او، آیت الله کاشانی بود)
مرحوم آقای بروجردی، صریحاً با تندی فرمودند: من به لوازم هم راضی نیستم از آقایی بحث شود. شاه سست شد!
من [مرحوم صدر] گفتم: مقصود اعلیحضرت آن است که روش متقن حضرت عالی باید دنبال شود؟!
«فرمودند: خیر! خیر! از آقایی بحث می شود که باید با احترام از ایشان یاد کرد»
خاطره دیگری دارم که روزی، بعد از کنار گذاشته شدن مرحوم آیت الله کاشانی، خدمت ایشان رفته بودم و آیت الله کاشانی برای من، این قضیه را نقل کردند: «من دوازده هزار و پانصد تومان، مقروض بودم. طرفداران دکتر مصدق، اجرائیه گرفتند. من چون قدرت پرداخت نداشتم، فردای آن روز، می خواستند که حکم تخلیه خانه را، اجرا کنند. غروب بود که دیدم در زدند و حاج احمد ]خادم مرحوم آیت الله بروجردی[ آمده است و نامه ای تفقد آمیز از ایشان با دوازده هزار و پانصد تومان آورده است.»

بعد از این حکایت آیت الله کاشانی فرمودند: من از حاج احمد پرسیدم که قضیه چه بوده است؟
گفت: «آقا در کنار حوض وضوء می گرفتند و به من دستور دادند که دوازده هزار تومان از آن کیسة مربوط به وجوهات بردار. برداشتم. بعد فرمودند که: پانصد تومان هم از کیسة اموال مخصوص خودشان بردارم. برداشتم. بعد دستور دادند که: این مبلغ را برای آقای کاشانی ببرم».

حوزه: موضع علما، به ویژه آیت الله بروجردی، در قضیۀ «نهضت ملی نفت» چگونه بود؟

(5) ـ آیت الله محمد واعظ زاده :

همانطور که می دانید، آیت الله کاشانی از پیشگامانِ این حرکت بود. در حوزۀ علمیه قم، مرحوم آیت الله خوانساری، آشکارا، از نهضت ملی نفت، طرفداری می کرد و در انتخاباتی که منجر به ورود آیت الله کاشانی و دکتر مصدق، به مجلس شورای ملی شد، نقش عمده ای داشت و طی فتوای صریح، مردم را به شرکت در انتخابات وادار کرد. بالاخره، این حرکت به پیروزی رسید و کار دست دکتر مصدق افتاد. دکتر مصدق و آیت الله کاشانی، مدت ها با هم همکاری می کردند.
آیت الله بروجردی هم، روحاً، با نهضت ملی نفت، موافق بود. جریانی از قم، پیش آمد که به ناچار، علناً، از نهضت، پشتیبانی کند. جریان از این قرار بود:
دو نفر از روحانیون، که یکی از آنان سید علی اکبر برقعی بود، در کنفرانس صلح وین شرکت کرده بودند. در موقع بازگشت وی به قم، عده ای از توده ای ها به استقبال ایشان شتافتند و انبوه طلاب و مقدسین هم تظاهرات مخالفی به راه انداختند و چیزی نمانده بود که بین طرفین، درگیری رخ دهد. نیروی نظامی دخالت کردند و به زور متوسل شدند که من در بین جمعیت حاضر و ناظر بودم. و بعداً معروف شد که در تیراندازی های پلیس، برخی از طلاب کشته شده اند. این جریان اوج گرفت و عده ای از علمای دربار، به قم آمدند و به آیت الله بروجردی تأکید داشتند که شما، دولت مصدق را به خاطر این بی احترامی به شما و حوزۀ علمیه قم، محکوم کنید.
آیت الله بروجردی، با کیاستی که داشت، متوجه شده بود در این قضیه دست دربار، برای تضعیف دولت مصدق، در کار است؛ از این روی، به پیشنهاد علمای درباری توجه نکرد و دولت مصدق را مورد انتقاد قرار نداد و در جواب آقایان درباری گفت: «من کاری ندارم».
من خودم، عده زیادی از وابستگان دربار و گویندگان دربار را دیدم که در اجتماعات عظیم آن روزها در قم، که در صحن مطهر برپا می شد، علیه مصدق و آیت الله کاشانی سخنرانی می کردند. آیت الله بروجردی وقتی که دید جوّ سازی ها علیه دولت به اوج خود رسیده است و درباریان می خواهند از این قضیه سوءاستفاده کنند، در ضمن درس، سخنانی به این مضمون گفت:
«رئیس دولت، با این که گرفتاری های زیادی داشت، شخصاً با من، تلفنی تماس گرفت. ایشان، تمام تقاضای مرا انجام داده است. من از ایشان هیچ شکایتی ندارم. رئیس دولت، برای مملکت خدمت می کند. طلاب، پی درسشان باشند و قضیه را دنبال نکنند.»
ایشان، با این حمایتی که از دکتر مصدق، به عمل آورد، آشوب را فرو نشاند و نگذاشت از حوزۀ علمیه و وجود ایشان، در راه عزل دکتر مصدق، بهره برداری شود. این، خدمت بزرگی بود که آیت الله بروجردی به نهضت ملی نفت کرد. در هر حال، روح و نبض حوزۀ علمیه قم، از نهضت ملی نفت، حمایت می کرد؛ به خصوص، تا وقتی که بین دکتر مصدق و آیت الله کاشانی، اتحاد و اتفاق بود. پس از اختلاف، در حوزۀ علمیه قم هم، بر سر این قضیه، اختلاف پدید آمد: برخی، طرفدار دکتر مصدق بودند و برخی طرفدار آیت الله کاشانی.
در همان ایام، بازار سخنرانی ها علیه این و آن، گرم شد. در مدرسه فیضیه بودم که از بلندگو می شنیدم: سخنرانی، به طرفداری از دکتر مصدق، شدیداً به آیت الله کاشانی توهین می کرد.
طرفداری و گه گاهی تأیید آیت الله بروجردی از نهضت ملی نفت و دکتر مصدق، به احتمال زیاد، مورد علاقۀ دستگاه و افراد بیت ایشان نبود. آیت الله بروجردی، به خاطر آن روح انقلابی که داشت، از نهضت ملی نفت و دولت حمایت می کرد که این، موجب نارضایتی دربار و شخص شاه شده بود و بعدها، به نحوی انتقام گرفتند.

(6) ـ آیت الله شیخ لطف الله صافی گلپایگانی :

آیت الله بروجردی نسبت به حکم فقهاء احترام و ادب زیادی داشتند. روی همین مبنی، زمانی که بنا شد آیت الله کاشانی را محاکمه کنند، ایشان اجازه ندادند و گفته بودند:
«آقای کاشانی اقرار کرده است که به دستور وی «رزم آراء» به قتل رسیده است. فقیه می تواند مطابق استنباط و اعتقادش حکم کند و نباید برای این حکمش، محاکمه شود.»

از این روی، آن قدر پافشاری کردند که از محاکمه آیت الله کاشانی جلوگیری کردند. گفته بودند: محاکمه می کنیم ولی مجازات نمی کنیم! باز هم آیت الله بروجردی راضی نشده بودند. روی همین اقدام، هنگامی که آیت الله کاشانی از حبس آزاد شد، تلگرافی به آیت الله بروجردی زد و تشکر کرد...» (1)

--------------------------------------------------------------------------------
1. مجله حوزه، شماره 44ـ43 (ویژه نامه آیت الله بروجردی).

به مطلب امتیاز دهید :
( 0. 0 )
Review Count : 0 Review

Change the CAPTCHA code