( 0. 0 )

نوشته و كلام و گفتار همه و همه محدود است و گنجایش بى نهایت ها را ندارد. این خود احساس من است دربرابر آن اسوه فضیلت و مردمى و مجموعه كمالات اخلاقى و مطلقهاى امام موسى صدر. او براستى حقیقت مجسم بود.

حجت الاسلام والمسلمین حاج سید مرتضى مستجابى

گر بریزى بحر را در كوزه اى                                                       خود نگنجد قسمت یك روزه اى
نوشته و كلام و گفتار همه و همه محدود است و گنجایش بى نهایت ها را ندارد. این خود احساس من است دربرابر آن اسوه فضیلت و مردمى و مجموعه كمالات اخلاقى و مطلقهاى امام موسى صدر. او براستى حقیقت مجسم بود.
از این حقیر خواسته اند چند جمله اى درباره ارادتم نسبت به فیلسوف متفكر و فقیه عالى قدر و مبارز نستوه، آیت الله حاج آقا موسى صدر، بنویسم. معظم له تا آن پایه بزرگ و بزرگوار در ابعاد مختلف بود كه خامه ناتوان من با این واژه هاى محدود، قدرت تفسیر شخصیت ممتاز ایشان را ندارد. فقط براى اطاعت او جسارت مى كنم. معظم له متولد 1307 بود و فارغ التحصیل حوزه علمیه قم و نجف و فوق لیسانس در اقتصاد از دانشگاه تهران داشت. بدیهى است آنچه باید گفته شود از حركت و روش آن فرد، تاكنون بكرّات نوشته و گفته شده است. بناچار خلاصه اى از آن بحر مواج در سینه این اوراق قلمى مى كنم.

این جانب به طورى كه گفته اند، از بنى اعمام امام موسى صدر هستم و به حكم تفاوت و شهرتى كه فرزندان مرحوم آیت الله العظمى آقاسید اسماعیل صدر طاب ثراه در نبوغ و كمال داشته و دارند، از همان اوان كودكى شایق به دیدار عموزاده هایم بودم. لذا در هفده سالگى از اصفهان براى زیارت حضرت معصومه علیهاسلام و همچنین دیدارى از بیت مرحوم آیت الله العظمى آقاسید صدرالدین صدر (رحمة الله علیه) كه یكى از فرزندان آن بیت دانشمند فرزانه، متفكر عالیقدر امام موسى صدر بود، به قم روانه شدم. اولین برخورد معارفه كه توسط آیت الله العظمى صدر بود، عملى شد. معظم له صدا زدند: موسى! بیا پسرعمویت از اصفهان آمده، او را دیدار كن. رابطه معنوى و ارتباط روحانى من با امام موسى صدر از همان اول حركت به قم شروع شد. به طورى كه گفته اند و خود هم آگاه نیستم، معظم له پس از طى دبستان و دبیرستان و طى مراحل سطح دروس فقه و اصول، در قم نخست در محضر برادر ارجمند خود، مخدوم معظم، آیت الله علامه محقق، حاج آقارضا صدر و همچنین پدر عالى مقام خود حاضر مى شد و سپس در درس مرحوم آیت الله العظمى بروجردى چندسالى شركت كرده و با شهید آیت الله دكتر بهشتى و امثال آن مباحثه مى كرد. سپس به نجف اشرف مشرف گردید و با مرحوم شهید آیت الله العظمى حاج سید محمدباقر صدر و دیگر فضلاى معاصر فعالیت درسى خود را شروع كرد.

پس از مدتى كه به زیارت اعتاب مقدسه مشرف شدم و قصد اقامت براى تحصیل نداشتم، در اولین برخورد با امام موسى، ایشان را دربین فضلا و دانشمندان و محققین در موقعیت عالى یافتم و متوجه شدم كه معظم له از حدّ طلبه اى ساده به یك شخصیت علمى ممتاز، شناخته شده، ترقى یافته است. یعنى آن طفل یك شبه رَه صدساله پیموده و در اولین برخورد چنان مجذوب عواطف سرشار و محبتهاى معظم له شدم كه به مصداق شعر حافظ (چشم مسافر كه بر جمال تو افتد / قصد رحیلش بدل شود به اقامت) قصد اقامت در نجف اشرف براى تحصیل نمودم.
چون قبلاً هم زمانى نه چندان دور، در نجف به تحصیل اشتغال داشتم، رفقاى قدیمى هم مرا تشویق به ماندن در نجف نمودند. لذا روزها و شبها، ضمن برخورداریها از جوّ علمى و تحصیلى نجف، از دیدار و مصاحبت امام موسى برخوردار بودم. شیفتگى معظم له براى پیمودن مدارج علمى و آثار نبوغ و اشتغال زیاد تحقیقاتى او از همان روزهاى اول چشمگیر و جالب توجه بود. در آن روزها علاقه ایشان به تحقیق و مطالعه و محاوره مشهود بود و دیدار نخستین او، به هر برخوردكننده اى مى فهماند كه با مردى كاوشگر و دانش دوست روبه روست. ایشان از بحثهاى آیات عظام نجف اشرف، مثل مرحوم آیت الله العظمى سیدمحسن حكیم و آیت الله العظمى آقاى خویى استفاده نموده و با مرحوم آیت الله شهید حاج سیدمحمدباقر صدر و دیگر فضلاى معاصر نجف فعالیت علمى داشت.

همچنین سالى براى دیدار آیت الله سیدشرف الدین كه از مفاخر علمى شیعه و از عموزادگان ایشان بود، به جنوب لبنان رفت. مرحوم آیت الله شرف الدین باتوجه به موفقیت علمى و اخلاقى و لیاقت همه جانبه اى كه در ایشان مشاهده كرد، درخواست نمود در لبنان بماند و زعامت امور شیعه و مخصوصاً امور علمى آن را به عهده گیرد. این دعوت پذیرفته شد و پس از فوت مرحوم سیدشرف الدین (رحمة الله علیه) بنابه درخواست مردم آن دیار و قرارى كه قبلاً تعهد نموده بود به جنوب لبنان رفت و كارهاى آن مرحوم را ادامه داد و به فعالیت هرچه دامنه دارتر و گسترده تر درجهت تقویت شیعه و رشد علمى و اجتماعى شیعیان پرداخت و درنتیجه شیعه لبنان را كه سخت در چنگال نفوذ دیگر ادیان سیاسى منطقه بودند و با فقر و فشار و سطح هرچه نازلتر زندگى مى كردند نیرو بخشید و پاى جوانان آن دیار را به دانشگاهها و نیز خارج كشور، براى طى نمودن مراحل علمى و نیز اشغال پستهاى حساس و سرنوشت ساز دولتى باز كرد. درنتیجه شیعه توانست پس از مدت كوتاهى دربرابر آن همه دشمنان و مخالفان خارجى و داخلى، خودى نشان دهد و از مراكز ادارى و حكومتى لبنان به سهم خود بهره بردارى نماید. آرى موسى بدون عصا، شیعیان لبنان را كه سخت تحت نفوذ سیاسى و سلطه دیگر ادیان غیرالهى آن منطقه محو و نابود شده بودند، به حقایقى دیگر نوید داد.
امام موسى صدر مدرسه جبل عامل را به نام محرومان و مستضعفان شیعه برپا نمود كه در آنجا دروس فنى و مهندسى و طراحى را با دراختیارداشتن مدیر و استادان مجربى همچون شهید دكتر چمران رحمة الله علیه به محصلان مى آموختند و شاگردانش از نظر فنى و عملى افرادى ممتاز بودند.

از دیگر كارهاى سرنوشت ساز امام صدر، تشكیل مجلس اعلاى شیعه بود. براستى كه این مجلس یكى از مراكز سرنوشت ساز براى عالم تشیع و لبنان گردید. این مجلس از داخل و خارج لبنان مورد مراجعه قرار گرفت و حتى علماى بزرگ سنى و دروزى و مسیحى ـ چنان كه خود بكرّات ناظر آن بودم ـ در كمال تواضع براى حلّ مشكلات سیاسى و... خود به حضور امام موسى مى رسیدند و از او استمداد مى كردند و همكاریش را مى طلبیدند. آن مرد جهانى هم با آغوش باز یكایك آنها را استقبال و بدرقه مى كرد و حاجات آنها را با سفارشهایى احیاناً به مجلس یا وزارتخانه ها برآورده مى ساخت و اگر احتیاج مالى داشتند، به اندازه مقدور آنها را سرمست محبت خود مى كرد. این بود كه همه گروهها او را همچون پدرى با ارزش دوست مى داشتند و برایش احترامى خاص قائل بودند.

امام موسى صدر شیعه لبنان را سربلند ساخت و در دنیاى تشیع و كشورهاى اسلامى مطرح ساخت. همچنین در كنار مبارزات سیاسى، خدمات او درحدّى است كه همه آنها را نمى توان برشمرد. ناگزیر، نام چند مجموعه فعال را مى برم. یكى از خدمات امام موسى صدر، تأسیس دارالایتام بیروت بود كه ساختمانى است شش طبقه و در كنار دریا كه صدها آواره و یتیم و بى خانمان جنگى و... را سكونت مى دهد و حوایج آنها را تأمین مى نماید. همچنین بیمارستان بزرگ و مجهزى برپا داشت كه براى حفظ جان و درمان بیماران شیعه و... شبانه روز فعالیت دارد. ساختمانهاى دیگرى نیز اعم از دبستان، دبیرستان و دانشگاه در صور برپاست كه همگى زیر نظر مستقیم امام موسى صدر اداره مى شد و هنوز هم تا آنجا كه خبر مى رسد، مشغول به كارند. فعالیتهاى اجتماعى و انسانى امام موسى صدر به قدرى زیاد است كه در این مختصر نمى گنجد.

حقیر براى یافتن ردّ پایى از محبوب گرامى خود به هرجا سفر كردم و از هر كس كه ادعایى داشت، ملاقات و استفسار كردم و با زحمتى طاقت فرسا كه با روانم آشنا نبود، شب و روز در جستجوى گم شده خود مى گشتم و از همه آنها جواب مى شنیدم كه امام موسى زنده است و در خارج زندانى است. تا آنكه براى دیدارى از مردم هند، رهسپار آن دیار شدم. پس از جستجوى زیاد، مردى كه به زبان اردو حرف مى زد و سخن مرا مى فهمید، من را به دیدار با مردى دعوت كرد كه ادعا داشت پیشگوست. صبح زود مرا از دریا به جنگلى راهنمایى كرد. آن جنگل خیلى وحشتناك بود، ولى چون مقصودى در پیش بود، با هر پیش آمدى مى جنگیدم، تا آنكه به مردى برخورد كردم عریان و تنها! دربرابر او به زانو درآمدم، زیرا بسیار پرهیبت بود. به چشمهاى او تنها یك بار توانستم نگاه كنم. همان نگاه اولِ او، آن قدر پرقدرت بود كه نتوانستم دومرتبه او را نگاه كنم. بدون آنكه من یا همراه من چیزى بر زبان آوریم، چوبى به دست گرفت و روى زمین خط كشید و گفت: سال دیگر خبر او مى رسد. باز من در ذهنم فكر كردم كه بپرسم آیا امام زنده است؟ بلافاصله گفت: سر او هم برهنه است. دیگر چیزى نگفت. من تاریخ آن را درنظر داشتم تا روزى كه از امریكا، مردى كه به آن كشور پناهنده شده بود، در مصاحبه اى گفت: امام موسى در باغى بیرون شهر محبوس است. من تحقیق كردم، درست یك سال از گفته آن مرد هندى گذشته بود. این بود جریان جستجوى من. خداوند ان شاءالله او را به خاندانش برگرداند و دل مسلمین را شاد فرماید. 

                                                         *** 
و اما مرحوم آیت الله العظمى سیداسماعیل بن سیدصدرالدین عاملى اصفهانى (متولد 1258 در اصفهان و متوفى در 12 جمادى الاول 1338 قمرى در كاظمین) در اصفهان از شاگردان شیخ محمدباقر نجفى بود. معظم له در سال 1271 به نجف اشرف رفته و به دروس مرحوم شیخ راضى بن محمد آل خضر نجفى (متوفاى 1290 هـ ) و بحث مرحوم شیخ مهدى بن على بن كاشف الغطاء (متوفاى 1289 هـ ) و سپس درس مرحوم شیرازى بزرگ حاضر مى شود. در سال 1314 به كربلا مهاجرت نمود و در زمره مراجع تقلید قرار گرفت.
ایشان چهار پسر داشت كه همه از علماى بزرگ و شخصیتهاى علمى بودند. از جمله آنها، مرحوم آیت الله العظمى سیدصدرالدین صدر (متولد 1299 در كاظمین و متوفاى 1373 در قم) پدر امام موسى صدر است. معظم له مراحل عالى علمى را نزد مرحوم میرزاى نایینى و آخوند خراسانى و دیگر علما و مشاهیر معاصر خود طى نمود. سپس به ایران آمده و به مدت 10 سال در مشهد مقدس اقامت نمود و به تدریس و ارشاد و اصلاح مشكلات مردم مشغول گردید. در سال 1344 به نجف اشرف بازگشت و به كارهاى علمى و مباحثه و مجادله مى پرداختند و به مجلس مباحثه مرحوم نایینى مى رفتند. در سال 1349 به ایران مراجعت كرده و در قم اقامت گزید. ایشان با مرحوم حاج شیخ عبدالكریم حائرى یزدى در گسترش حوزه علمیه قم همكارى نمود. آنگاه مجدداً بنابه درخواست علما و فضلا و مردم مشهد، به آن شهر سفر كرد و در مسجد گوهرشاد اقامه جماعت نمود و به تدریس اشتغال داشت. سپس مرحوم آیت الله حائرى به خاطر احساس نیاز به وجود ایشان، تقاضا كردند كه به قم بازگردند. آیت الله صـدر در بازگشت بـه قم، بـه تدریس و اقـامه جماعت در صحـن و مسجد مجاور حرم حضرت معصومه علیهاسلام و گشایش مشكلات مردم كمر همّت بست و به امور دینى پرداخت كه تفصیل آن در دیگر مصادر رجال مسطور است. 

                                                           *** 
به طور اجمال و در چند جمله، باید روحیات امام موسى صدر را در زمینه خانوادگى خلاصه كنیم. او یك انسان به تمام معنى است و از عواطف سرشار انسانى بهره مند است. به علم و حكمتش از طرق مختلف مى توان پى برد، ولى هیچ كس نمى تواند از ابعاد برجسته علمى حدس بزند كه او تا چه حدّ انسان دوست و شیفته عواطف معنوى و شخصیت انسانى بود. این جانب از باده مهرش بیشتر سرمست شده است تا از محامد دیگرش. به همین دلیل مى خواهم بگویم كه او یك انسان فوق العاده بود. او تجلى گاه یك عارف بزرگ الهى بود. او فداى عشق و عواطف مردمى گردید. او مفقود شد تا زجر و شكنجه را از دیگران بردارد و چگونه زیستن را به فرزندانش بیاموزد.
دستم لرزان و خامه ام ناتمام، خداى بزرگ را شاكرم و در عین حال از گروهى مردم نادان و حق ناشناس افسرده و به گوشه اى پژمرده و در بحر حیرت مستغرقم كه چه بنویسم و سخن از كجا آغاز كنم و چه بنگارم كه زبان قلم نشكند و نامه ام را شعله نگیرد. بگذارم و بگذرم. پریشانیم را از پریشان گفتاریم بیابید. والسلام. 

                                                            *** 
اینك قطعه شعرى به نام «مهتاب» را كه خود امام موسى با خط خود در تاریخ 7/8/44 در دفترم یادداشت كرده، به رسم دسته گلى تقدیم مى دارم. این غزل در بحر خفیف و داراى دو توشیح متناسب در دو مصرع است. امید است مرا ببخشید، زیرا هرگز نمى توانم ناراحتیهاى روحى خود را (كه حتماً مثنوى هفتادمن كاغذ شود) به زبان قلم در سینه این نامه یادداشت كنم.
اصفهان ـ 2/3/1373

                                                           مهتاب
پرده اى از پرندیسم اندود                                                                ماه بردوش شام گسترده
روشن و دلكش و خیال انگیز                                                              وز نسیم شبانه افسرده
واندر اعماق آشیانه خویش                                                             سر خود مرغ حق فروبرده
یاد بیدارى و تلاش و سخن                                                                  از خیال زمانه بسپرده
نیمى از شام هجر بگذشته                                                                صحبت غم بجانم آورده
خواب بگریخته زدیده من                                                               دامن از اشك چشم پركرده
لیك با رنج جانگداز فراق                                                                    روح باز از غمش نیازرده
یاد مهر حیات بخش مَهَمْ                                                               زنده مى دارد این تن مرده
لوله حاوى او چراغ است                                                                  نور بر شام هجر بسپرده
یارب از جور دهر برهانش                                                               تا كه برهانت این سراپرده

(موسى صدر ـ 7/8/44: اصفهان )

به مطلب امتیاز دهید :
( 0. 0 )
Review Count : 0 Review

Change the CAPTCHA code