( 0. 0 )

بنابراین امید است كه پس از این مطالعاتی كه درباره تاریخ فلسفه اسلامی یا ایران اسلامی چیزی می‌نویسند ـ بجز دهها كتاب كه درباره سید نوشته شده است ـ اینان نیز فصلی از تاریخ‌های فلسفه اسلامی خویش را به ادای حق تضییع شده این فرزند رشید " بعثت ، غدیر ، عاشورا " اختصاص دهند .

محمد رضا حكیمی

بنابراین امید است كه پس از این مطالعاتی كه درباره تاریخ فلسفه اسلامی یا ایران اسلامی چیزی می‌نویسند ـ بجز دهها كتاب كه درباره سید نوشته شده است ـ اینان نیز فصلی از تاریخ‌های فلسفه اسلامی خویش را به ادای حق تضییع شده این فرزند رشید " بعثت ، غدیر ، عاشورا " اختصاص دهند .

هنگامی كه ابن باجه اسپانیایی ( م : 533 هـ . ق ) با كتاب " تدبیر المتوحد " در شمار فلاسفه اسلام باشد ـ كه البته هست ـ چگونه سید جمال الدین با " العروة الوثقی " در این شمار نیاید ؟ سید جمال الدین و تشیع

چگونگی زندگی سید در ایران ، درگیریش با قدرت‌های آن روز ایران ، حضورش در نجف ، نامه‌اش به علمای شیعه ، نامه‌اش به مراجع شیعه در آن روز ، میرزا محمد حسن شیرازی ( 1312 هـ . ق ) و تعبیراتش نسبت به مرجع تقلید در این نامه : " پیشوای دین پرتو در خشان انوار ائمه ... " و تعبیراتش در نامه‌ای كه برای علما نوشته و به عنوان " حمله القرآن " معروف شده است 17 و اینكه راحت می‌توانسته است علمای شیعه ایران را مورد عتاب و خطاب قرار دهد و به آنان امر و نهی یا انتقاد و پیشنهاد كند و... اینهمه معلوم می‌دارد كه بحث در باب تشیع او زاید است .

آیا اینكه ناصرلدین شاه دوبار او را برای اصلاح امور و ارشاد افكار به تهران دعوت كرده است ـ و بعد هم البته به دلیل نشر مسائل روشنفكرانه از ناحیه سید جمال ، نتوانسته است او را تحمل كند ـ چه توجیهی می‌تواند داشته باشد ؟ آیا ناصرالدین شاهی كه " تكیه دولت " می‌سازد و به پای روضه امام می‌نشیند می‌توانسته است ، از یك عالم سنی ـ آن هم در دو نوبت مختلف ـ دعوت كند تا بیاید و اوضاع كشور شیعی و مردم شیعه ایران را سر و سامان دهد ؟ .

باری اگر سید جزو علمای شیعه نبود و مذهب او برای مردم ایران چه عالم ، چه جاهل ، چه مقام رسمی و چه غیر رسمی ، جزو قطعیات نبود ، نه تنها ناصرالدین شاه نمی‌توانست به عنوان مصلح دینی به ایران دعوتش كند ، بلكه به هنگام مخالفت با او دچار هیچ هراسی نمی‌شد ـ یا اینكه شد ـ و می‌توانست به استناد اختلافات مذهبی ( و اینكه سید می‌خواهد ایران را به طرف مذهب سنی بكشاند ! و امثال این سخنان ) او را از نظرها بیاندازد . چون می‌نگریم كه درباره اینگونه مردان بزرگ و اهدافشان ، و به منظور منحرف و منصرف كردن افراد جامعه از پیروی آن اهداف پاك و عالی ، از وارد كردن هرگونه اتهامی نیز مضایقه نمی‌شود ، تا چه رسد به اینكه در مورد كسی واقعیتی وجود داشته باشد ، واقعیتی كه می‌توان با آن حداقل عامه مردم را نسبت به پیشوایی ، كم توجه كرد ـ مثل همان تكیه بر سنی بودن در موردی كه مثل ناصرالدین شاه كسی و عمالش بخواهند سید جمال را بكوبند ـ نمی‌خواهم بگویم مبادله نظر بین علمای شیعه و سنی در طول تاریخ اسلام ، یا در آن ایام وجود نداشته است ، نه ، ابدا این را نمی‌گویم ، بلكه این رابطه بوده است و خوشبختانه اكنون نیز هست ، و حتی در اجازات حدیث و تحصیل علم ، علمای مذاهب اسلام به هم مراجعه می‌كرده‌اند و می‌كنند و تالیفات یكدیگر را می‌خوانده‌اند و می‌خوانند ، بلكه می‌خواهم بگویم اگر در آن روزگار ، حتی شبهه سنی بودن در مورد سید وجود داشت كارگردانان حكومت آنروز ایران ، می‌توانستند همین امر را برای ایجاد بلوی علیه سید ، بزرگترین دستاویز قرار دهند .

ناصرالدین شاه می‌توانست ، از جمله به استناد به همین اختلاف مذهبی ، او را از خود دور كند و بدنام هم نشود و از دست سید و انقلابی را كه او پی می‌نهاد ، بیاساید. اما می‌بینیم كه چنین نیست بلكه رفتار او در مقام مخالفت با سید رفتار كسی است كه با مقامی روبرو است كه جامعه ایران از خرد وكلان و عالم و عامی ، او را به عنوان یك عالم دینی و اجتماعی قابل اعتماد می‌شناسد ، همینطور ، رفتار علماء و طلاب ایران در برابر او نیز حاكی از نفوذ كامل وی در آنان است كه او را به عنوان مصلحی برخاسته از میان خود تلقی می‌كرده‌اند . حتی باید گفت : دیگر تهمتهایی هم كه در باب مبادی دینی و جز آن ، به سید زده‌اند و تا كنون نیز می‌زنند ( یا برخی از سخنانی كه با توجه به كارنامه مجموعه آثار علمی و گفتاری سید ، جز این نمی‌تواند باشد كه بیگانه به هنگام ترجمه سخنش در كلام او وارد كرده باشد ) همینگونه است و اتهام است و الصاق و نوعا از ناحیه مستشرقین است ( كه علت و كیفیت و كمیت تحقیقاتشان در باب شرق و مواریث شرق و اسلام و رجال اسلام و فرهنگ اسلام ، بر هوشمندان و صاحب‌نظران پوشیده نیست ) یا كسانی كه با اینكه در میان خود ما پدید آمده‌اند ، راه آنان را رفته‌اند و به نوعی ، هم هدف با آنان بوده‌اند و هستند .

و اینهمه كوشش پلید ، برای این می‌شود تا این دشمن هنوز هم موثر استعمار را از نظر ملل اسلامی بیندازند . و البته به مصداق " الحق یعلو و لا یعلی علیه " موفق هم نمی‌شوند . پس توجهی اجمالی به كارنامه زندگی سید در ایران ، كافی است كه ـ بجز دیگر اسناد و مداركی كه بخصوص در این سالها بدست آمده است ـ دلیل قاطعی باشد بر مذهب او . و همین توجه نزد كسی كه با این مسائل آشنا باشد و مختصری تامل كند ، برای از بین رفتن این غائله واهی بر سر مذهب سید بسنده است .

آیا در میان ملتی مذهبی چون ایرانیان می‌تواند شخصی تا این اندازه نفوذ داشته باشد و بیداری عمومی را سبب شود و علماءشان را تهییج كند و طلابشان را بشوراند و روشنفكرانشان را برانگیزد و به نویسندگان و ادیبان و خطیبان و شاعرانش جهت دهد و با قدرتهای مسلطشان درافتد ، و غرورهای باطل را خرد كند و با انبوهی از خدعه‌ها و نیرنگ‌های سیاسی پنجه نرم كند و ناصرالدین شاه را به دست و پا اندازد و میرزای شیرازی را به صدور فتوی وادارد ، و با این همه با آن مردم هم‌نژاد و هم‌مذهب نباشد؟ و همه این امور را در ایران ، آنهم بعنوان یك عالم دینی و یك سید " سلاله علی " انجام دهد و معذالك از نظر مذهب ، جعفری نباشد ، و مثلاً حنفی یا شافعی یا مالكی یا حنبلی باشد ؟ كسی كه بخصوص در میان طلاب زندگی كرده باشد ، می‌داندكه این قبیل امور بر آنان مخفی نمی‌ماند .

و امری در حدود محال است كه سید جمال الدین شیعه نباشد و به صورتی كه اتفاق افتاده است ، بتواند بی سرو صدا و بدون هیچ گونه گفتگویی درباره مذهبش ، سالها با علماء و طلاب ایران و علما و طلاب شیعه در غیر ایران بجز دیگر علمای اسلام و روشنفكران دیگر مذاهب اسلامی مجالست و معاشرت و سرو سر و تبادل نظر و تعاون عملی داشته باشد و این همه با آنان در حال تماس و رابطه و كشمكش و صلاح‌اندیشی و اشتراك اقدام باشد . پس بدین گونه روشن است كه عدم اصرار سید درباره تعیین مذهب خود در سفرها و در گوشه و كنار ممالك اسلامی و حتی گاه ایجاد شبهه در این باره ، مربوط می‌شود به سیاست آنروز او ، در مورد مقبول واقع شدنش در نظر همه ملتهای اسلامی، تا بتواند مقاصد دینی و اجتماعی خود را در راه ایجاد " اتحاد اسلام " و نشر آزادی به ثمر برساند و از طرف ایادی استعمار ، از ناحیه مسائل مربوط به اختلاف مذهبی ـ بخصوص در كشورهای اهل سنت ـ حتی الامكان مصون بماند .

در اینجا استناد نمی‌كنم به مطلبی كه برخی از علماء بزرگ اظهار كرده‌اند ، از جمله علامه سید محسن امین عاملی ( صاحب آثار بسیار و از جمله اعیان الشیعه در 56 جلد ) و آن مطلب " اصاله التشیع " است در علویین ، بلكه به مناسبت ، دو نكته ذیل را، از محقق متتبع سید محمد محیط طباطبایی ـ كه درباره زندگی سید تحقیقات بسیار دارند ـ نقل می‌كنم و سپس سخنی دارم در باب نظریه شیخ آقابزرگ تهرانی در این باره ـ اما سخن استاد مرحوم سید محمد محیط طباطبایی :

" شیخ عبدالقادر مغربی ، یكی از دو مرید باقیمانده دوره زندگانی سید ( به هنگامی كه آقای محیط طباطبایی این مطلب را می‌نوشته‌اند ، شیخ عبدالقادر مغربی زنده بوده است ) كه فیض ملاقات او را دریافته‌اند برای ملامت سر محمد ظفرالله خان ـ پس از آنكه مسئله وزارت امور خارجه پاكستان را در راه حفظ عقیده مذهبی خود ترك كرد ـ توسط منیر حصنی دمشقی ، به او چنین پیام می‌فرستد :

تو كه عمر را در كار سیاست گذرانده‌ای و سرشناس جهانی شده‌ای ، چرا به اندازه سید جمال الدین شیعه ایرانی ، سیاستمدار نشده‌ای كه وقتی عقیده مذهبی و جنسیت سیاسی خود را مانع از پیشرفت كار خود دید ، خود را افغانی خواند و با حنفی‌ها كه طبقه حاكمه دستگاه خلافت عثمانی بودند ، به ظاهر هم‌عقیدگی اظهار كرد . مرحوم شیخ محمد حسین كاشف الغطاء از قول پدرش شیخ علی كاشف الغطاء كه مدتها در اسلامبول با سید معاشر بوده و در عراق نیز نسبت به اصل و جنس او معرفت داشته‌است ، نقل می‌كرد كه موقع توقف مرحوم شیخ علی ( پدر كاشف الغطاء ) در اسلامبول و شركت در مجالس و محافل افادات سید ، همه خواص یاران او می‌دانسته‌اند كه از جامعه شیعه ایران برخاسته و برای چه اظهار تسنن و افغان بودن می‌كند .18 اصل دیگری كه در باب مذهب سید قابل توجه است این است كه علامه محقق ، شیخ آقا بزرگ تهرانی ، كه به شناخت احوال علمای شیعه و معرفت تالیفات و آثار آنان معروف است و بیش از 70 سال در این باره فحص و تحقیق كرده است و در این رشته متتبع و مرجعی است كم مانند ( و تالیفات او ، از جمله دو كتاب بزرگ

" الذریعة الی تصانیف الشیعه " در حدود 30 جلد و " طبقات اعلام الشیعه " نیز در حدود 30 جلد گواه این حقیقت است ) سید جمال الدین را در بخش مربوط به قرن چهاردهم از كتاب " طبقات اعلام الشیعه " ـ كه چنانكه از نامش پیداست فقط ویژه گزارش زندگی عالمان شیعه است ـ ذكر كرده و شرح حالش را زیر عنوان " السید جمال الهمدانی الشهیر بالافغانی " آورده است و پس از ذكر نسب او تا یحیی بن عمر بن الامام زین العابدین علیه السلام ، او را با این تعبیر ستوده است : " من اعاظم الفلاسفه و كبار رجال الشیعه المصلحین " در شمار بزرگترین فیلسوفان و از مصلحان بزرگ شیعه .19 می‌دانیم كه شیخ آقا بزرگ ، با اواخر عمر سید همزمان بوده و از سن ده سالگی ( 1303 هـ . ق ) وارد جامعه طلاب شده است 20 یعنی از 10 سال پیش از رحلت سید . قطعاً در این سنین در حوزه‌های روحانی، سخن بسیار درباره سید می‌شنیده است و از واقعیت حال او كه بر طلاب پوشیده نمی‌مانده است ، اطلاع می‌یافته .

نیز می‌دانیم كه شیخ آقا بزرگ به سال 1315 هجری قمری به نجف رفته و به محضر علماء نجف رسیده و از جمله عالم ربانی و رجالی معروف ، حاج میرزا حسین نوری ( كه خود از اساتید مسلم و از متخصصان بزرگ رشته معرفه الرجال بوده است و معاصر سیدجمال الدین ، سال فوت نوری 1320 هـ . ق است )و در آن روزگار قطعاً شیخ آقابزرگ حتی كسان چندی را می‌دیده است كه نه تنها از دور و نزدیك بر احوال سید آگاه بوده‌اند ، بلكه حضور او را در نجف ( حدود سالهای 1270 هـ . ق ) درك كرده بودند .

بنابراین وقتی او سید را ـ بی هیچ قید احتیاط ـ در شمار علمای شیعه می‌آورد ، با این‌همه زمینه اطلاع و فحص و امكان شناخت و با توجه به موضوع معاشرت و با تعیین صریح موضوع كتاب كه ذكر علمای شیعه است ، جای بحثی درباره مذهب سید بر جای نمی‌گذارد . پس از این‌همه ، باید به یادداشت كه موضوع مهمی كه در مورد سید جمال الدین اسدآبادی مطرح است و باید به جد مورد توجه باشد ، طرز تفكر سیاسی ـ دینی اوست و جهان‌بینی‌ اسلامی و برداشت اجتماعی او از دین اسلام .

و به تعبیر دیگر فلسفه سیاسی مبتنی بر مبانی اسلامی او ، و تنبه و توجه او ـ بعنوان یك عالم دینی ـ به اجتماعیات اسلام و اوضاع مسلمین و حیل و تزویرات و تشبثات استعمار ـ چه استعمار خارجی و چه استعمار داخلی ـ و احساس تكلیف كردن او نسبت به این مسائل و وجهه همت قرار دادن آنها و ... این در واقع موضوع مهمی است كه باید محققین تاریخ و جامعه‌شناسان آشنا به مذهب و آگاه از اصول و مبانی اسلامی آنرا مورد تحقیق و بررسی قراردهند و نتیجه پژوهش خود را در اختیار عموم قرار دهند .

به مطلب امتیاز دهید :
( 0. 0 )
Review Count : 0 Review

Change the CAPTCHA code