Rated 5.00/5 based on 1 readers reviews
به مطلب امتیاز دهید :
( 0. امتیاز از 0 )

ناشر : موسسه بوستان کتاب
نویسنده : علامه سید محمدحسین طباطبایی
گردآورنده : سید هادی خسروشاهی
جلد اول كتاب حاضر براى نخستین بار در سال 1339 تحت عنوان‏ مكتب تشیع‏1 در 380 صفحه چاپ و منتشر گردید و در سال 1357 براى بار دوم، پس از تجدید نظر كلى و اضافات و اصلاحات، تحت عنوان «شیعه‏: مجموعه مذاكرات با پروفسور كربن» در 500 صفحه منتشر گردید.


فهرست مطالب
درباره این کتاب (سید هادی خسروشاهی)
مقدمه
گامی دیگر در راه تقریب...

بشارت مذهب تشیع برای بشریت چیست؟ (هانری کربن)
تشیع در مقابل جهان امروز
تشکر

رسالت تشیع (علامه سید محمد حسین طباطبایی)
راه های ارشاد انسان
اسلام هر سه راه را اعتبار می دهد
تفصیل اعتبار طرق سه گانه در اسلام
طریق ارشاد مولوی
طریق استدلال منطقی
نتایج مستقیم و غیرمستقیم اعتبار طریق تعقل در اسلام
مظاهر کلی مسئله تجلی در تعلیمات اسلام
آثار و نتایج «حلول» کلیسا
مسئول این وضع ناگوار؟
توصیه اسلام به پیروان خود
ظهور آثار حلول کلیسا در میان مسلمین
توضیح بیشتر
مسیر خلافت، پس از پیامبر
در تتمیم استقلال مقام خلافت
نتیجه مستقیم این استقلال و مصونیت
نتایج مستقیم استقلال خلافت در نظر و حکم
معادشناسی از نظر شیعه
۱. تأثیر در معارف و قوانین شریعت
۲. تأثیر در طریق بحث و استدلال منطقی
عکس العمل الغای بحث منطقی و فقر فرهنگی
۳. تأثیر در سیر معنوی و معادشناسی
پیدایش سیر معنوی و عرفان
منشأ پیدایش سیر معنوی
مساعدت وضع به افکار شیعه از راه دیگر
ظهور روشن معنوی و سیر و سلوک باطنی
سرایت این سلیقه به شیعه
لزوم موافقت طریقت با شریعت
جواب اشکال
به سوی حیات معنوی
تتمه این بحث
دستور جامع اسلام در این باب
دعوت اسلام به سوی حیات معنوی و نوید ظهور آن

توضیحات (علی احمدی میانی و سید هادی خسروشاهی)
توضیحات
شواهد قرآنی
پیامبر، به مثابه یک بشر
خطبه خلیفه
قرآن و اجتهاد
اجتهاد
اجتهاد به کدام معنا صحیح است؟
اجتهاد یا اختیارات تامه؟
ادله اجتهاد
27. اجتهاد بزرگان
نمونه هایی از اجتهادات!
28. اجتهادات دیگر...
اجتهاد عثمان
اجتهاد معاویه!
30. نوعی اجتهاد؟!
31. مجلس شورا
32. مالک بن نویره
33. مسئله ازدواج موقت
34. پرسش هایی که بر ذهن می آید!
35. ترور خلیفه دوم
36. اجتهاد ویژه!
37. روش «تابعین» و «شیعیان نخستین»!
38. حدود بزرگداشت صحابه
39. قانون طبیعت!
40. نظام حکومت اسلامی
روش خلفا
41. مساوات اسلامی یا تفاخر جاهلی؟
42. ابوذر چه می گفت و صحابه چه می کردند؟
بخشش های عثمان
سعد بن ابی وقاص
عثمان خلیفه سوم
اما ابوذر
43. آیه کنز
44. هزینه جنگ جمل و صفین
45. حجیت بیان پیامبر
46. مرجعیت اهل بیت 
47. حسبنا کتاب الله؟
49. اهتمام به قرآن
50. جمع احادیث
51. تردید در نقل حدیث!
52. به مباحث کتاب های:
53. منع تفسیر و حدیث!
45. باز هم جعل حدیث!
55. تعداد اصحاب و تعداد احادیث
56. اختلاف در جزئیات
57. اختلاف در ارث؟
62. وصایای پیامبر در مورد اهل بیت
69. روایات ملاحم
70. بشارت ظهور مهدی (عج) 
کتاب نامه 
یادآوری
نمایه
اعلام 
کتاب ها
مکان ها


درباره این كتاب
 جلد اول كتاب حاضر براى نخستین بار در سال 1339 تحت عنوان مكتب تشیع 1 در 380 صفحه چاپ و منتشر گردید و در سال 1357 براى بار دوم، پس از تجدید نظر كلى و اضافات و اصلاحات، تحت عنوان «شیعه : مجموعه مذاكرات با پروفسور كربن» در 500 صفحه منتشر گردید. در واقع چاپ دوم داراى مزایا و ویژگى هایى شد كه چاپ اول فاقد آنها بود و از نظر اتقان عبارات و اضافه پاره اى مطالب و مدارك، بر چاپ قبلى برترى هایى دارد.

متن جلد اول كتاب، مجموعه مذاكرات و مكاتبات استاد علامه مرحوم سید محمد حسین طباطبائى با پروفسور هانرى كربن ، در سال 1338 مى باشد كه به اضافه پاسخى از استاد بر نقد كتاب و توضیحاتى براى تكمیل بحث و بررسى، در اختیار علاقه مندان قرار گرفت.
توضیحات جلد اول كتاب، آن قسمت كه مربوط به آیات قرآن مجید و استدلال به آنهاست- مانند توضیح شماره 1 و 2 و 99 تا 120- از خود استاد علامه مرحوم طباطبائى است و بقیه توضیحات كه به طور علمى و محققانه اى، پس از مراجعه به مدارك معتبر تنظیم شده است، از مرحوم آیة الله، شیخ على احمدى میانجى و این جانب است كه هر كدام به طور مستقل، از طرف یكى از دو نفر، تهیه شده است.2 و براى تكمیل مطالب این توضیحات، به بیش از 250 كتاب از مؤلفین سنّى و شیعه مراجعه شده- كه نام كتاب ها در آخر كتاب آمده است- و بدین ترتیب امیدواریم كه من حیث المجموع، هدیه ارزنده اى براى هواداران حق و حقیقت تقدیم نموده باشیم.

***

دنباله مذاكرات استاد معظم مرحوم علامه طباطبائى با پروفسور هانرى كربن كه در سال 1340 انجام یافته و شامل مباحث دیگرى است، تحت عنوان رسالت تشیع در دنیاى امروز با توضیحاتى از جناب احمدى و این جانب، هم اكنون، براى نخستین بار منتشر مى شود.
نكته اى كه در این باره باید به آن اشاره كنم، این است كه متن اصلى كتاب، در همان سال 1340 از طرف استاد علامه در اختیار این جانب قرار گرفت تا با همكارى حضرت آقاى احمدى، توضیحاتى بر آن نوشته و كتاب را به دست ناشرى بسپارم. 

اما من، پس از كسب اجازه از استاد علامه تصمیم گرفتم كه مطالب كتاب نخست و به تدریج، براى استفاده عموم در مجله ماهانه مكتب اسلام (چاپ قم) درج گردد و سپس با آماده شدن توضیحات، به طور مستقل چاپ شود.

بخشى از مباحث كتاب، با مختصرى تلخیص، در مجله مكتب اسلام (سال هفتم و هشتم) درج شد كه این تلخیص مورد رضایت مرحوم استاد بزرگوار علامه طباطبائى رضى الله عنه قرار نگرفت و سپس، در تغییر و تبدیل مدیریت داخلى مجله- پس از مسافرت برادر دانشمند و محترم جناب آقاى محمد مجتهد شبسترى به هامبورگ- متأسفانه بقیه مطالب كتاب، به طور كلى «مفقود» گردید و هرچه گشتیم پیدا نشد؟ ...

این امر، البته حادثه تأسف آورى بود و هنگامى كه موضوع را با استاد علامه در میان گذاشتیم، معلوم شد كه معظم له، نسخه دیگرى در اختیار ندارند كه این امر، بر تأسف ما افزود ...!.
سرانجام با راهنمایى استاد، من از جناب آقاى دكتر نصر پرسیدم كه آیا ایشان، با توجه به حضور دائم در جلسات بحث، نسخه اى از بحث ها را دارند یا نه؟ و خوشبختانه ایشان گفتند: نسخه تایپ شده اى «براى خودشان» دارند! ... وقتى گفتیم كه نسخه استاد گم شده است، حاضر شدند كه كپى كاملى از نسخه خود را به ما بدهند كه مجدداً خود مرحوم علامه طباطبائى، پس از یك بار مرور كامل بر نسخه تایپ شده، آن را به این جانب تحویل دادند كه به طور مستقل چاپ شود، ولى حوادث داخلى- از جمله دستگیرى و تبعید حقیر از قم به انارك- به ما امكان نشر كتاب را نداد تا آن كه انقلاب اسلامى پیروز شد و این جانب مأموریت سفارت واتیكان را عهده دار شدم و هنگام سفر، اصل كتاب و توضیحات تهیه شده توسط جناب آقاى احمدى را با خود به واتیكان بردم كه با «فراغ بال؟» توضیحات خود را در آن جا بنویسم و كتاب به دست چاپ سپرده شود ... اما «حوادث خارجى»! كمتر از حوادث داخلى نبود، و پس از پنج سال اقامت در دیار غرب، به هنگام مراجعت متن كتاب را هم با خود آوردم!

 تطبیق متن و اصلاح و تكمیل توضیحات كتاب، به موازات كارهاى دیگر، موجب شد كه باز كار مدتى به درازا بكشد. ولى به هرحال موجب خوشوقتى است كه بالاخره كتاب به دست چاپ سپرده مى شود. و اى كاش چاپ و نشر كتاب، در غیاب استاد انجام نمى گرفت، ... گرچه در «تقدیر» هیچ «تدبیرى» راه ندارد.
البته ناگفته نباید گذاشت كه متأسفانه باز هم در مراحل پایانى كار، قسمت هایى از متن تایپ شده كتاب كه براى تحویل به چاپ خانه در نزد برادرى بود، «گم»! شد و پس از تأخیرى زجرآور و طاقت فرسا، و انتظارى دو ساله، توانستیم بخش هاى حروف چینى شده مغشوش و اصل متن تایپ شده مفقود را به دست آوریم و تحویل برادرى دیگر دهیم تا به یارى حق، «مركز بررسى هاى اسلامى و كلبه شروق» به چاپ و نشر آن بپردازد.

نقل این داستان ها! براى آن بود كه دوستان و علاقه مندان آثار علامه طباطبائى بدانند كه جمع آورى و نشر آثار علامه، كار سهل و آسانى نبود و یا پاره اى از علل تأخیر نشر این كتاب چه بوده است؟ ولى به هر حال باید خداى را سپاس گزار بود كه سرانجام و پس از سى سال!، این توفیق را به ما مى دهد كه كتاب استاد بزرگوارمان، مرحوم علامه طباطبائى رضى الله عنه را، همان طور كه خود علاقه داشت، به طور كامل و براى نخستین بار3 در دسترس علاقه مندان قرار دهیم.
و بى شك پاداش این «باقیات صالحات»، در دارالخلود نصیب استاد خواهد شد، به امید آن كه روح ملكوتى وى از ما راضى شود و دعاى خیرش، هم چنان زمان حیات دنیوى، بدرقه راه ما باشد. رحمه اللَّه و حشره مع اولیائه و جعله من عباده الذین دخلوا جنته.

تهران: مرداد 1370 ش- محرم 1412 ه. ق
سید هادى خسروشاهى


مقدمه

گامى دیگر در راه تقریب

پس از رحلت پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و ماجراى «سقیفه» و تغییر مسیر «خلافت» كه پیروان راستین اسلام، پیرامون «امام على بن ابى طالب علیه السلام»- نخستین اسلام آورنده و یار و یاور پیامبر گرامى- جمع شدند و هسته مركزى «تشیع» در وجود مردان عدالت خواه و آزاده اى چون: ابوذر، سلمان، مقداد، عمار، حجربن عدى و ... تبلور یافت، درگیرى میان گروه هایى كه هوادار «حكومت وقت» بودند و «شیعه» كه هوادار «حق مطلق» بود، آغاز گردید، ولى «شیعه» به پیروى از رهبر خود امام على علیه السلام و در پرتو رهنمودهایش، به موازات حفظ اصول عقیدتى خود، همواره مدافع سرسخت «كلیت اسلامى»، مدافع واقعى «وحدت صف مسلمین»، مدافع اصیل آرمان هاى بزرگ، انسانى و جهانى آخرین پیام آور آسمانى بود.
امام على علیه السلام، خود به خاطر، «مصلحت اسلامى»- نه اسلام مصلحتى- و با توجه به شرایط عینى جامعه آن روز، كه بقاى اساس اسلام بستگى تام و تمام به برخورد صحیح و اصولى با آن شرایط داشت، نه تنها براى احقاق حق خود به نبردى برنخاست، بلكه براى «بیعت نكردن» دست به شمشیر نبرد.4 تا دشمنان دیرینه اسلام، نقطه ضعفى در جامعه نوبنیاد اسلامى نیابند و در انهدام «اركان رسالت و بعثت» نكوشند5 و آن گاه امام، با صبر و بردبارى ویژه اى- كه خود در خطبه اى چگونگى آن را توصیف فرموده است- سالیان دراز از «حق مشروع» خود صرف نظر كرد و تا مردم به دور خانه اش جمع نشدند و مصرانه بیعت نكردند، «خلافت» ظاهرى را نپذیرفت، چرا كه از دیدگاه على علیه السلام «خلافت» و «امامت» تنها وقتى مى تواند ارزش وجودى پیدا كند كه در راه «بسط عدل اجتماعى»، «احقاق حق مظلوم» و «از بین بردن باطل» به كار رود وگرنه چنان كه خود امام بارها و بارها به صراحت اعلام داشته بود، حكومت ظاهرى و همه این دنیاى مادى، در نزد وى به پشیزى نمى ارزید.

«ابن عباس مى گوید بر على وارد شدم، در حالى كه كفش پاره خود را وصله مى زد، پرسید: ارزش این كفش چقدر است؟ گفتم: هیچ. فرمود: به خدا سوگند كه ارزش آن در نزد من، بیشتر از حكومت بر شماست، مگر آن كه حقى را برپا دارم و باطلى را نابود سازم».6

و «اگر خداوند از علما بازخواست نمى كرد كه چرا در برابر طغیان ستمگر و نابودى حقوق ستمدیده، سكوت كردند، من خلافت را رها مى كردم و مى دیدید كه این دنیاى شما در نزد من از آب بینى بز ماده بى ارج تر است»7 و «به خدا سوگند اگر همه دنیا و هرچه را كه در جهان هستى وجود دارد، به من بدهند كه پوست جوى را از مورچه اى بگیرم، هرگز نخواهم كرد، راستى كه دنیاى شما، نزد من ناچیزتر از برگ جویده اى است كه در دهان ملخى قراردارد».8

استاد مرتضى مطهرى، در یك بررسى و تحلیل علمى، در همین زمینه چنین مى نویسد: «... سیره و روش شخص امیرالمؤمنین على علیه السلام، براى ما بهترین و آموزنده ترین درس هاست. على علیه السلام، راه و روشى بسیار منطقى و معقول كه شایسته بزرگوارى مانند او بود اتخاذ كرد.
او براى احقاق حق خود، از هیچ كوششى خوددارى نكرد، همه امكانات خود را به كار برد كه اصل «امامت» را احیا كند، اما هرگز از شعار «یا همه یا هیچ» پیروى نكرد، برعكس، اصل «ما لایدرك كله لا یترك كله» را مبناى كار خویش قرار داد.

على در برابر ربایندگان حقش قیام نكرد و قیام نكردنش اضطرارى نبود، بلكه كارى حساب شده و انتخاب شده بود. او از مرگ بیم نداشت. چرا قیام نكرد؟ حداكثر این بود كه كشته شود، كشته شدن در راه خدا منتهاى آرزوى او بود، او همواره در آرزوى شهادت بود و با آن، از كودك به پستان مادر مأنوس تر بود. على در حساب صحیحش بدین نكته رسیده بود كه مصلحت اسلام، در آن شرایط، ترك قیام و بلكه همگامى و همكارى است. خود كراراً به این مطلب تصریح مى كند.

در یكى از نامه هاى خود به مالك اشتر (نامه 62 از نامه هاى نهج البلاغه ) مى نویسد:
فأمسكت یدی حتى رأیت راجعةالناس قد رجعت عن الإسلام، یدعون إلى محق دین محمد صلى اللَّه علیه و آله، فخشیت أن لم أنصر الإسلام و أهله، أرى فیه ثلماً أو هدماً تكون المصیبة به على أعظم من فوت و لا یتكم التی انّما هی متاع أیام قلائل؛ من اول دست خود را پس كشیدم، تا دیدم گروهى از مردم از اسلام بازگشتند و مردم را به نابودى دین محمد صلى الله علیه و آله دعوت مى كنند. پس ترسیدم كه اگر به یارى اسلام و مسلمین برنخیزم شكاف یا انهدامى در اسلام خواهم دید كه مصیبت آن از فوت خلافت چند روزه بسى بیشتر است.9

***

پس از شهادت امام على علیه السلام، دیگر پیشوایان ما نیز همواره مصالح عالیه مسلمین و جوامع اسلامى را بر هر چیز دیگرى ترجیح دادند و حتى حاضر شدند تا آن جا «فداكارى» و «ایثار» از خود نشان دهند كه به خاطر «مصلحت برتر» چند صباحى با مخالفین و غاصبین «پیمان صلح» ببندند و «ولایت عهدى» ظاهرى را بپذیرند تا بلكه در اولین فرصت، به احقاق حق بپردازند و یا حداقل اجازه ندهند كه بنیاد رسالت، در مقابل دشمن مشترك، لرزان گردد.

رهنمودهاى قاطع و صریح امامان، براى «شیعیان» آن عصر، راه و روش روشنى را نشان مى داد و خط مشى سیاسى و اجتماعى آنان را، آن طور كه شرایط ایجاب مى نمود، ترسیم مى كرد و تاریخ نیز گواه است كه شیعیان صدر اسلام هرگز در كارهاى اجتماعى از صف اكثریت جدا نشدند و به طور فعالانه اى براى پیشبرد اسلام كوشیدند و در نبردهاى آزادى بخش اسلامى، بر ضد نظام هاى طاغوتى عصر، شركت كردند و در این راه از بذل جان و مال دریغ نورزیدند.
در جوامع اسلامى آن روز «تضاد درون و برون» و «دوگانگى در فكر و عمل» به آن شكلى كه ما امروز شاهد آن هستیم!- و محصول جهل و نادانى كسانى است كه «هدف» را فداى «مصلحت» هاى شخصى كرده اند- هرگز وجود نداشت و پیروان حقیقى امامان، «تشیع» را وسیله اى براى «ارتزاق» قرار نداده بودند كه به خاطر آن، حتى از دستور «امام» نیز تخلف ورزند! در جایى كه «امام صادق» علیه السلام از آنان مى خواهد كه با دیگر مسلمانان بجوشند و در كارهاى اجتماعى، همگام آنها باشند، مخالفت و خودخواهى و تكروى چه مفهومى مى توانست داشته باشد جز مخالفت با «حكم رسول» و مخالفت «با دستور خداوند»؟:

 كیف ینبغی لنا أن نصنع فیما بیننا و بین قومنا و بین خلطائنا من الناس، ممن لیسوا على أمرنا؟ قال: تنظرون إلى أئمتكم الذین تقتدون بهم، فتصنعون ما یصنعون، فواللَّه انّهم لیعودون مرضاهم و یشهدون جنائزهم و یقیمون الشهادة لهم و علیهم و یودون الأمانة إلیهم ...؛10 با مردمى كه با آنها معاشرت داریم ولى هم مذهب ما نیستند چگونه رفتار كنیم؟ ... فرمود: به امامان خود كه از آنها پیروى مى نمایید مى نگرید، و همان كارى را مى كنید كه آنها انجام مى دهند، به خداوند سوگند كه پیشوایان شما از بیماران آنها عیادت مى كنند و در تشییع جنازه آنها شركت مى كنند و شهادت حق را- بر سود یا زیان آنها- ادا مى نمایند و امانت را به آنان باز پس مى دهند.

پس شیعه- به معناى پیرو امام- با «شیعه حرفه اى تكسبى!» فرق دارد و شیعه راستین، هرگز هدف را فداى مصلحت خود نمى كند و هر وسیله نامشروعى را براى رسیدن به آنچه كه خود مى خواهد، مشروع نمى داند. و شیعه واقعى، همواره ممیزات اصولى فرهنگ خود را در قبال «شیعه آل ابى سفیان» حفظ مى كند و با گفتار درست و كردار شایسته خود، خاطره نیك امامان خود را در دل ها زنده نگه مى دارد و مى كوشد كه پرچم سرخ تشیع را تا قیام مهدى علیه السلام هم چنان پراهتزار و پرافتخار بدارد ....
آرى، شیعه راستین على حقیقت را فداى خواست «عوام» نمى كند و اگر هم برخلاف مسیر آب شنا كند، از غرق شدن نمى هراسد، زیرا شرفى بالاتر از مرگ در راه مكتب على علیه السلام نمى شناسد. و آن گاه این چنین شیعه اى هرگز به خود اجازه نمى دهد كه از نظر اخلاقى آن چنان سقوط كند كه به فحاشى و ناسزاگویى پناه ببرد و «على گونه» هاى زمانه را به باد تهمت و افترا بگیرد ... و ابوذرهاى عصر را به خاطر تشخیص و درك پیشروتر از زمانشان، آن چنان ناجوانمردانه بكوبد كه با «خارجى!» و «ناصبى!» آن چنان رفتار نمى كند.11
در «واقعه صفین» چون مردم شام به امام على علیه السلام دشنام مى دادند، امام یاران خود را از ناسزاگویى و «مقابله به مثل!» بازداشت و فرمود:
إنّى لا أحب أن تكونوا سبّابین ...»؛ من دوست ندارم كه شما دشنام دهید، شما اگر اعمال آنان را توصیف كنید، سخن بهترى گفته اید و عذر رساترى دارید. به جاى آن كه به آنان دشنام دهید بگویید: خدایا خون هاى ما و خون هاى آنان را از ریخته شدن حفظ كن و میان ما و آنان را اصلاح نما و آنان را از گمراهى نجات ده تا آن كه به حق نادان است، آن را بشناسد و آن كه شیفته عداوت و گمراهى است دست بردارد و به سوى حق بازگردد.12
با چنین تعلیماتى، آیا سزاست كه كسى خود را شیعه على بنامد ولى براى كوبیدن مخالفین خود، از ناسزاگویى و تهمت نهراسد؟

***

 و در عصر ما كه دشمنان- و یا مخالفان نادان- به فحاشى و ناسزاگویى و تهمت زنى برخاسته اند و در كتاب ها و مجلات خود باز مى كوشند كه یاوه هاى اسرائیلى و افسانه هاى واهى «عبداللَّه بن سبائى»! را با قلم فرسایى هرچه بیشتر! منتشر سازند، وظیفه پیرو راستین على علیه السلام و اولاد على علیه السلام چیست؟
بى شك ناسزاگویى و دشنام در شأن این گروه نخواهد بود ... كه مولایشان دوست ندارد آنها افراد دهن آلوده اى باشند و «امام صادق» شان نیز از آنها مى خواهد كه با اعمال و رفتار خود، نمونه اى ممتاز باشند و دنیا ببیند كه تربیت شدگان مكتب اهل بیت پیامبر، چگونه انسان هایى هستند؟ امام صادق علیه السلام در دنباله روایت دیگرى «صلوا عشائركم و اشهدوا جنائزهم و عودوا مرضاهم و ادوا حقوقهم ...» مى فرماید:

«چه اگر هر فردى از شما پرهیزكار و راست گو و امانت دار باشد و با مردم خوشرفتارى كند و گفته شود كه این شیعه «جعفرى» است، ما از او مسرور و راضى مى شویم و آن گاه همه مى گویند چنین است تربیت و پرورش جعفر، و اگر كسى این چنین نباشد، زشتى و ننگ كارهاى او به نام ما تمام مى شود! ...».13
در این جا این سؤال مطرح مى شود كه: با این گونه تعلیمات صلح طلبانه و انسان دوستانه، پس تكلیف ما در قبال افرادى چون: ابن تیمیه، احمد امین مصرى، موسى جاراللَّه، محمدثابت، محب الدین الخطیب، عبداللَّه بن باز، ابراهیم الجبهان، دكتر ابراهیم على شعوط،14 احسان ظهیرالهى، دكتر عبدالمنعم نمر، دكترمال اللَّه موسى اصفهانى و افراد دیگرى از این قماش، چیست و رفتار ما با آنها چگونه باید باشد؟

تردیدى نیست كه سمپاشى ها و غرض ورزى هاى این گونه افراد- در گذشته دور و در عصر ما نیز- باعث شده كه شیعه در نظر «عوام سنى» افرادى «دم دار و سم دار»15 جلوه كند و گروهى هم شیعیان را مردمى «مشرك» یا «غالى»! بپندارند و نهایتاً دو جامعه اسلامى- شیعه و سنى- هرچه بیشتر از یكدیگر فاصله بگیرد، تا آن جا كه گاهى با این پرسش روبه رو شویم:
«آیا قرآن شیعیان با قرآن سنى ها یكى است»16؟ ... و در نتیجه «استعمار» و ایادى آن، بتواند از وضع موجود بهره مند شود و آتش اختلاف را شعله ورتر سازد و خود همیشه حاكم گردد ... آرى در این امر هیچ گونه تردیدى نیست، ولى چه باید كرد؟ به نظر ما به جاى «مقابله به مثل!» باید كار اساسى انجام داد. ما در قبال این وضع، مى توانیم به نشر حقایق بپردازیم و به زبان هاى مختلف و در سطح جهانى، و با بینشى كاملًا علمى، تحقیقى و تاریخى «تشیع» را آن طور كه هست- نه آن طور كه بعضى از «عوام ما» دارند و یا «عوام آنها» مى فهمند- معرفى كنیم و عملًا نشان دهیم كه سفسطه هاى مغرضان، نمى تواند بین مسلمانان معتقد به اصول واحد، جدایى بیفكند!

اصولًا هنگامى كه انسان به صحیح بودن منطق خود و حقانیت مكتب خود ایمان دارد، چرا ناسزا بگوید؟ و چرا به كارهاى كوچك و كودكانه اى، كه هرگز در شأن یك شیعه كامل نیست، توسل جوید و بهانه به دست دشمن بدهد؟ تا او بتواند واقعیت ها را وارونه سازد و شیعه را در تمام دنیا ساخته و پرداخته «عبداللَّه بن سبا» ى یهودى موهوم غیر موجود، معرفى كند؟ ...
بدون شك شركت در كنفرانس هاى اسلامى و تشكیل كنفرانس هایى در سطح علماى بزرگ مذاهب اسلامى و نشر كتاب ها و مجلات غنى و علمى به زبان هاى مختلف دنیا، مى تواند ما را در هدفى كه داریم موفق تر بسازد، هم چنان كه كوشش در راه «تقریب بین مذاهب اسلامى» نیز مى تواند سخت پرثمر باشد.

 تأیید همه جانبه و احیا و بسط و توسعه كارهاى علمى «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» كه به همت والاى یك عالم و متفكر بزرگ شیعى- شیخ محمدتقى قمى- در «قاهره» و همكارى شخصیت هایى چون شیخ حسین البناء، در كنار ستاد مركزى برادران سنى ما- الازهر- تأسیس شده بود، یكى از اساسى ترین كارها در شناخت و شناسایى شیعه در سطح جهانى مى تواند باشد.
تقریباً از سى سال پیش، و حتى قبل از صدور فتواى تاریخى شیخ محمود شلتوت در «جواز پیروى از مذهب تشیّع» ما همواره و در همه مطبوعات مذهبى وقت- نداى حق، مجموعه حكمت، نور دانش، مكتب اسلام، مكتب تشیع، وظیفه، معارف جعفرى و ...- مدافع منطقى «تقریب بین مذاهب اسلامى»- بوده ایم و هم چنان نیز بر عقیده خود استواریم!17
البته تقریب از نظر ما، به مفهوم شناخت و شناسایى صحیح اصول تشیع و عقاید واقعى اهل سنت است نه به مفهوم گرایش به مذهب دیگر! ... به عبارت روشن تر:
تقریب و حفظ وحدت و اخوت اسلامى، به آن معنا نیست كه ما از اصول عقاید خود دست برداریم- نه، هرگز، این یك سفسطه و یك مغلطه عوامانه است- تقریب به این معناست كه ما اصول عقاید خود را حفظ كنیم و در راه تبلیغ منطقى و صحیح آن بكوشیم، بدون آن كه «تحریك عواطف» بنماییم و واكنش منفى درو كنیم.

واكنش ناسزاگویى در كتاب، منبر یا مجله، طبیعى است كه فحاشى در كتاب و منبر و مجله خواهد بود و ما اگر اصولى و منطقى فكر كنیم، هرگز بهانه به دست دیگران نمى دهیم، ولى حق را هم آن طور كه هست بیان مى كنیم.

اگر گوینده یا نویسنده اى ضعف و ناتوانى علمى نداشته باشد، به دنبال «شناخت منطقى» مى رود ... و در یك شناخت صحیح و منطقى، انسان هرگز دنبال «شذوذات» و «اسرائیلیات» موجود در كتاب هاى مذهبى مخالف نمى رود- كه از این گونه اسرائیلیات همه جا هست- بلكه راه شناخت صحیح آن است كه پس از مراجعه به كتب معتبر گروه مخالف، با بینش كاملًا علمى و تحقیقى، درباره مسائل مورد نظر، به بحث و داورى بنشینیم! چنین است مفهوم واقعى تقریب، ولى متأسفانه هوچى گرانى «عوام زده» در زمان مرحوم آیةاللَّه بروجردى، خواستند كه حتى مكاتبات آن مرحوم را با شیخ شلتوت نوعى «عقب گرد» قلمداد كنند، غافل از آن كه همین نوع مكاتبات بود كه سرانجام باعث گردید فتواى تاریخى شیخ الازهر، درباره شیعه صادر گردد.
«عوام زدگانى» كه از خود استقلال فكرى نداشتند، كوشیدند كه هوادارى منطقى از مسئله تقریب را نوعى «تسنن!» معرفى كنند، ولى با توجه به این كه رجال و شخصیت هاى شیعى بزرگى مانند: آیةاللَّه بروجردى، آیةاللَّه شیخ محمدحسین كاشف الغطاء، علامه مظفر، علامه سید شرف الدین، علامه سیدمحسن امین عاملى و امثال آنها، هوادار و مدافع فكر تقریب بودند، «هوچى گرى» و حرف هاى «عوام پسند» نتوانست كارى از پیش ببرد ....

***

 و اصولًا مى توان گفت كه پس از نهضت اصلاحى و وحدت طلبانه مشترك سید جمال الدین اسد آبادى- شیعى نستوه و خستگى ناپذیر- و شیخ محمد عبده- عالم سنى روشن بین الازهر- نهضت «تقریب بین مذاهب اسلامى» از درخشان ترین و ارزنده ترین نهضت هاى اصلاحى وحدت طلبانه تاریخ اسلامى معاصر است كه با تأیید مراجع عالى قدر شیعه و شخصیت هاى دوراندیش سنى، و تدبیر مؤسسین عالى قدر آن، توانست در قلب تعصب هاى عصر جاهلى به وجود آید و موفقیت هایى كسب كند و نقطه عطفى در تاریخ روابط مسلمانان و جوامع اسلامى به شمار رود.
استاد مرحوم علامه طباطبائى در این زمینه مى نویسند:
«... اتحاد یا تقریب اسلامى، تردیدى در رجحان آن از نظر عقل و منطق نیست ...

البته عوامل جدایى تا مى توانستند این دو طایفه بزرگ اسلامى را از هم جدا نمودند، ولى باید همواره متذكر این حقیقت بود كه اختلاف دو طایفه در «فروع» است و در اصول دین، با هم اختلافى ندارند و حتى در فروع ضروریه دین، مانند: نماز، روزه، حج، جهاد و غیر آنها متفق اند و همگى قرآن و كعبه را یكى مى دانند.
روى همین اصل بود كه شیعیان صدر اول هرگز از صف اكثریت كنار نرفته و در پیشرفت امور عامه اسلامى، با عموم مسلمین هرگونه تشریك مساعى و تسامح را مى نمودند و هم اكنون نیز بر عموم مسلمین لازم است كه اتفاق خود را اصول آیین مقدس اسلامى، در نظر گرفته و از این همه فشار و ناراحتى كه در طول این مدت از بیگانگان و عوامل خارجى كشیده اند، به خود آمده و تفرقه عملى را كنار گذاشته و در یك صف قرار گیرند و قبل از آن كه دیگران این مسئله را به عنوان یك حقیقت تاریخى كشف و در كتب خود درج كنند، خود مسلمانان این حقیقت را عملًا تثبیت نمایند.

«خوشبختانه دنیاى اسلام كم كم به این حقیقت پى مى برد و تأیید فكر تقریب بین مذاهب اسلامى، از طرف مراجع شیعه، براى همین منظور بود و شیخ بزرگوار «الازهر» نیز این حقیقت را با كمال صراحت لهجه، بیان نموده و اتفاق كامل دینى شیعه و سنى را به همه جهانیان اعلام نمود و شیعه باید سپاس گزار این مرد بزرگوار بوده و از عمل بى آلایش وى تقدیر نماید. ما از خداوند مى خواهیم كه افراد مغرض و مفسد را هدایت و اصلاح فرماید و مسلمانان را توفیق دهد كه با اتحاد عملى خود مجد و عظمت گذشته را بازیابند.»18
ما نیز امیدواریم كه دعاى خیر استاد برآورده شود و از صمیم دل خواستاریم كه كوته فكران و مصلحت گرایان، چشم خود را باز كنند و توطئه هاى وسیع دشمنان دیرینه اسلام را ببینند و با احساس عمق و بزرگى خطر، در راه وحدت و تقریب گام نهند.

مرحوم علامه بزرگوار شیخ عبدالحسین امینى نیز در كتاب پر ارج خود، همواره از اصل وحدت اسلامى پشتیبانى مى كند و به صراحت مى نویسد كه بحث علمى و كلامى، هرگز نمى تواند و نباید در وحدت اسلامى ما خللى ایجاد كند. در كتاب پر ارج الغدیر چنین مى خوانیم:
عقاید و آراء درباره مذاهب آزاد است و هرگز رشته اخوت اسلامى را كه قرآن كریم با جمله «إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» بدان تصریح كرده پاره نمى كند، هر چند كار مباحثه علمى و مجادله كلامى و مذهبى به اوج خود برسد، سیره سلف و در رأس آنها صحابه و تابعین، همین بوده است.
ما مؤلفان و نویسندگان در اقطار و اكناف جهان اسلام، با همه اختلافى كه در فروع با یكدیگر داریم، یك جامع مشترك داریم و آن ایمان به خدا و پیامبر خداست، در كالبد همه ما یك روح و یك عاطفه حكم فرماست و آن روح اسلام و كلمه اخلاص است.

ما مؤلفان اسلامى همه در زیر پرچم حق زندگى مى كنیم و در تحت قیادت قرآن و رسالت نبى اكرم انجام وظیفه مى نماییم. پیام همه ما این است كه: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» و شعار همه ما «لا إله إلّااللَّه و محمد رسول اللَّه» است. آرى ما حزب خدا و حامیان دین او هستیم ...19.

 و بدین ترتیب این كتاب، خود كوششى صادقانه در همین راه است. و ما با نشر این كتاب و توضیحات، جامعه پاك تشیّع را نه تنها به جهان تسنّن، بلكه به انسان تشنه دنیاى امروز، معرفى مى كنیم تا افراد با انصاف، خود درباره ما و یاوه سرایان ضد شیعه، داورى كنند و بدین ترتیب بسیار روشن است كه این كار، خود گام بزرگى در راه شناخت و شناسایى شیعه است و حقیقت را با اتكاى به اسناد و مدارك انكارناپذیرى- كه اكثریت آنها از خود برادران سنى ماست- به طور آشكار نشان مى دهد و گامى استوار، در راه تقریب واقعى بین مذاهب اسلامى برمى دارد.
... براى ایجاد حسن تفاهم و رفع بدبینى هاى بى جا و خنثى نمودن تبلیغات مغرضین، باید باب بحث و تحقیق علمى را همیشه باز نگه داشت و با كوشش پى گیر در این زمینه، فرصت ها را از دست كسانى كه مى خواهند با نشر اباطیل بر وحدت اسلامى ضربه بزنند، خارج ساخت و اجازه نداد كه عده اى «شیخ المضیره» وار به جعل حدیث بپردازند و در قرن علم و تكنولوژى هم شیعه را ساخته و پرداخته «ابن سبا» ى موهوم یا «آل بویه» و غیره معرفى كنند یا سجده بر خاك پاك را نحوه اى از «شرك!» قلمداد نمایند و دوستى اهل بیت علیهم السلام را نوعى «غلو» همطراز با «كفر» بشمارند. این اساسى ترین و منطقى ترین راهى است كه ما مى توانیم آن را به مثابه خطمشى كلى در برنامه هاى آینده خود، در نظر داشته باشیم و صادقانه به آن عمل كنیم و در راه آن بكوشیم و از تهمت و افتراى دشمنان و دوستان نادان نهراسیم ... البته اگر شیعه راستین على علیه السلام باشیم.

***

نكته مهم دیگرى كه باید در پایان به آن اشاره كنیم، این است كه، در ده سال گذشته و دقیقاً پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، حتى براى نمونه هم نمى توان نشریه یا كتابى را پیدا كرد كه محتواى آن مخالف «وحدت اسلامى» و «تقریب بین مذاهب اسلامى» و یا بر ضد عقاید برادران اهل سنت تلقى شود، از سوى برادران شیعى، منتشر شده باشد ... اما در قبال این تحول انقلابى- در راستاى اهداف وحدت جهانى اسلام- متأسفانه از طرف «وهابیان»! و یا «قلم به دستان مزدور آل سعود»- و آخرین آنها دكتر عبدالمنعم نمر از مصر- صدها كتاب و نشریه و هزاران مقاله، به زبان هاى گوناگون، نه تنها علیه انقلاب اسلامى، رهبرى و مردم ایران، در سراسر جهان و در سطح وسیعى منتشر شده است، بلكه طبق مدارك موجود در آرشیو ما، 48 كتاب پیشین تألیف شده از جانب پایه گذاران وهابى گرى (عمدتاً چاپ: مكه، ریاض، قاهره، كویت، لاهور و بیروت) و 120 كتاب جدید، بر ضد عقاید تشیع- آن هم با تحریف و جعل و تزویرى كه در طول تاریخ مرسوم بوده است- در كشورهاى به ظاهر اسلامى! و قاعدتاً با هزینه ارتجاع عرب و احیا كنندگان نعره قومیت و جاهلیت قرن بیستم و كسانى كه به تعبیر قرآن مجید: «أَشَدُّ كُفْرًا وَ نِفَاقًا» هستند، چاپ و منتشر شده است.

نمونه هاى این كتاب ها و یا لیست كامل آنها، هم اكنون در اختیار ماست و نیازى به نشر نام آنها، در این مقدمه، نیست ... و ما امیدواریم كه برادران و دوستان این سكوت را، حمل بر ناتوانى نكنند و یقین بدانند كه دلیل سكوت ما، همان دلیلى است كه امام على علیه السلام را به سكوت 25 ساله واداشت!
در این جا باید به صراحت اعلام كرد كه: ما هوادار هر نوع تحقیر علمى- تاریخى در خصوص مسائل صدر اسلام و تاریخ پس از آن- و تا به امروز- هستیم، اما با شانتاژ!، جعل، تحریف، ردیه نویسى! و هرگونه مقابله به مثلى در این زمینه، موافق نیستیم، چرا كه آن را عملى صد در صد موافق با اهداف بیگانگان و اقدامى كاملًا در خط مستقیم دشمنان اسلام مى دانیم و هرگز حاضر نخواهیم شد كه در این زمینه، مقابله اى انجام دهیم ....
از خداى بزرگ یارى مى طلبیم و هدایت و رستگارى همه برادران را خواستاریم، به امید آن كه آنان نیز فریب دشمنان شناخته شده و ناشناخته اسلام و مسلمانان را نخورده و در صراط مستقیم حق، گام نهند.

قم- حوزه علمیه 1367
سیدهادى خسروشاهى

 

1 ( 1) به همت برادران عزیز و دانشمند شهید دكتر محمدجواد باهنر و آیة اللَّه شیخ على اكبر هاشمى رفسنجانى، و به هنگام اقامتشان در قم ...
2 ( 1) در جلد اول، براى نمونه مى توان به توضیح شماره 3- عبداللَّه بن سبا و 46- دودمان بنى امیه- از این جانب وتوضیح شماره 9- چگونه على علیه السلام از حق خود محروم شد- و 64- روش شیعه در علوم- از جناب آقاى احمدى اشاره كرد ...
3. در سال 1370 ... و اكنون براى بار دوم، توسط مؤسسه بوستان كتاب( مركز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) منتشر مى گردد. در پایان یادآورى این نكته ضرورى است كه در بخش توضیحات، ارجاعات به صفحات جلد اول كتاب، مربوط به چاپ هاى نخستین آن كتاب است، بنابراین تطابقى با صفحات چاپ جدید جلد اول- كتاب شیعه- ندارد. امیدواریم كه در تنظیم« مجموعه آثار» این نوع كاستى ها بر طرف گردد. قم: 1378 ش.
4. درباره چگونگى امر و علل آن، رجوع كنید به كتب تاریخ و« المراجعات» تألیف علامه شرف الدین، ص 261- 265 و« السقیفه» تألیف علامه مظفر، فصل« على مع الخلفاء» و سخنى نیز از حضرت مهدى( عج) مروى است كه در آن اشارتى به اصل موضوع خواهید یافت. رجوع كنید به بحارالانوار( چاپ تهران)، ج 2 ص 485
5. امام بعدها در نامه اى به معاویه این« بیعت» را براى الزام خصم« كان للَّه رضا» توصیف مى كند و در ضمن به دوستان خود یادآور مى گردد كه این بیعت چون براى بقاى اسلام ضرور مى نمود، در واقع مورد رضاى خدا نیز بود ... براى توضیح بیشتر این جمله امام رجوع كنید به كتاب« اسلام و انسان معاصر» از علامه طباطبائى، ص 211
6. نهج البلاغه
7. همان
8. همان
9 ( 1) ر. ك:« یادنامه علامه امینى»، مقاله شهید مطهرى، ص 236- 237
10. اصول كافى، ج 2( چاپ جدید)، ص 636. كتاب العشره
11 ( 1) روشن است كه شیعیان راستین على علیه السلام و ابوذرهاى زمانه از هیچ فحش بى شرمانه و تهمت ناجوانمردانه اى هرگز نمى هراسند كه مولایشان را نیز سالیان دراز به دستور« خلیفه» وقت بر بالاى منابر ناسزا گفتند و به وسیله مزدوران معاویه- این عمال رسوا و ننگین زر و زور و تزویر- متهم به« بى نمازى» كردند و هنگامى كه در محراب مسجد به شهادت رسید، گروهى از« عوام» شگفت زده پرسیدند: مگر على نماز هم مى خواند؟!
12 ( 2) نهج البلاغه
13 ( 1) اصول كافى، با ترجمه فارسى، چاپ تهران ج 4، ص 460
14 ( 2) اخیراً كتابى منتشر ساخته است تحت عنوان« أباطیل یجب أن تمحى من التاریخ» و خزعبلاتى از همان قماش دارد كه مى دانیم ...
15 ( 3) مراجعه كنید به مقدمه« أصل الشیعة و اصولها» از منشورات مركز بررسى هاى اسلامى قم و یا چاپ بیروت و ...
16 ( 1) مطلبى است كه نگارنده بارها آن را از افراد غیرشیعى در خارج از كشور، و حتى از شخصیت هاى سنى كه از« قم» دیدن كرده اند، شنیده ام!
17 ( 1) مجموعه مقالات نگارنده در این زمینه، ان شاءاللَّه تحت عنوان:« نهضت اصلاحى تقریب بین مذاهب اسلامى» چاپ خواهد شد
18 ( 1) اسلام و انسان معاصر، ص 212- 213
19 ( 1) الغدیر، ج 5، مقدمه
 

مشخصات کتاب

  • رسالت تشیع در دنیای امروز (گفت وگویی دیگر با هانری کربن)
  • موسسه بوستان کتاب
  • علامه سید محمدحسین طباطبایی
  • سید هادی خسروشاهی
  • فارسی
  • چاپ شده
  • 978-964-09-1250-8
  • چهارم
  • 1393