حجتالاسلام و المسلمین علیاکبر مهدیپور
واقعاً برایم سخت است که به نام نامی و یاد گرامی استاد عزیز حضرت آیتالله خسروشاهی حرف بزنم. هرگز فکر نمیکردم که روزی به فقدان ایشان مبتلا شویم. مرحوم آیتالله آقا سیدهادی خسروشاهی در سوم ماه رجب یعنی روز شهادت امام هادی ـ علیهالسلام ـ به رحمت خدا رفتند و به این مناسبت جزء «اَینَالرجبیّون» قرار گرفتند. قبل از ایشان، اخوی بزرگوارشان مرحوم آیتالله آقا سیداحمد خسروشاهی در پنجم ماه رجب و قبل از ایشان نیز پدر بزرگوارشان مرحوم آیتالله سیدمرتضی خسروشاهی در ششم رجب، یعنی هر سه بزرگوار در ماه رجب به لقاءالهی رفتند و در نتیجه جزء «اَینَالرجبیون» قرار گرفتند که این یک تسلی خاطر برای عزیزان، مخصوصاً برادر عزیزمان آقا سیدمحمود خسروشاهی میباشد ـ که ایشان همانند پدر و برادر بزرگوارشان جزء «اَینَالرجبیون» شدند.
خاندان خسروشاهی از خاندانهای مشهور در جهان است. ما تعدادی خاندان داریم که منطقۀ خودشان را جهانی کردند؛ مثلاً مرحوم فاضل شربیانی آن زمان باعث شد شربیان که یک روستا بود، شهرت جهانی پیدا کند؛ شهر بروجرد که به برکت وجود مبارک حضرت آیتالله بروجردی اشتهار فراوان یافت؛ مرحوم آیتالله مامقانی نیز روستای مامقان را به شهرت رساندند. مرحوم آیتالله میلانی هم میلان را در سطح دنیا مشهور و معروف کردند؛ این بزرگوار [استاد خسروشاهی] هم شهر خسروشاه و هم این خاندان را در دنیا مشهور و معروف کردند. اگرچه از این شهر مردان دیگری هم برخاستهاند ـ مرحوم سلّار و امامزادگان و بزرگان دیگری که در آنجا مدفون هستند ـ مرحوم آیتالله آقا سیدمرتضی در سال 1332 فوت کردند، من آن زمان ۸ سال داشتم و همسایهای داشتیم بهنام آقای حاج کریم کریمپور که مقلد آیتالله خسروشاهی و ساعتساز بود؛ هر جمعه میرفت پای منبر ایشان و میآمد در مغازۀ مرحوم اَبَوی، مطالب آن روز را برای ما بازگو میکرد، لذا من از همان زمان با شخصیت مرحوم آقای خسروشاهی آشنا بودم. هنگامیکه ایشان وفات کردند، آقا سیدهادی 14 سال بیشتر نداشتند و در همان زمان شرح حال خلاصهای از پدر بزرگوارشان در 32 صفحه نوشته بودند. همان دوست عزیز ما این کتابچه را برای ما آوردند و از آن زمان من با قلم مرحوم آقای خسروشاهی آشنا شدم.
آقای خسروشاهی بسیار خوشقلم و خوشفکر بود؛ یعنی اگر کسی الان این نوشته را بخواند تصور میکند یک فرد پخته یا یک نویسنده ماهر این مطالب را نوشته است. ما شخصیتهایی مثل آیتالله کاشفالغطا داشتیم که در 14 سالگی ـ العبقات العنبریه ـ در شرح حال خاندان کاشفالغطا را نوشته است؛ کتابی حدود 700-800 صفحه و چقدر عجیب، زیبا، ادیبانه. متنش آنقدر ادیبانه است که برای فهم آن، باید درسش را خوانده باشند. مرحوم شهید صدر، کتاب فدک را در 14 سالگی نوشتهاند. منظور این که جز ایشان، نخبگان و نوابغ دیگری که در این سن به چنین مقامی رسیده باشند، هم بودند. ـ حالا بگذریم از افرادی مانند شهید اول ـ به نقلی ـ و پسر علامه حلی که در 14 سالگی به مقام عالی اجتهاد رسیدند.
اجداد آیتالله خسروشاهی همه معروف هستند. آقای سیدمرتضی فرزند آقا سیداحمد، و ایشان فرزند آقا سیدمحمد که در سال 1312ه . حدود 130 سال پیش وفات کرده و جنازهاش را به نجف بردند و در سرداب نراقیها دفن کردند. وقتی که آقازادهاش مرحوم آقا سیداحمد وارد سرداب شدند، دیوار مدفن نراقیها فرو ریخت و پیکر پدر و پسر نراقیها، تر و تازه مشاهده شدند که به تعبیر ما اینان جزء اجساد جاویدان بودند. آن زمان چون جلد پنجم کتاب نقباءالبشر چاپ نشده بود به هنگام چاپ کتاب اجساد جاویدان به تهران رفتم و از نسخۀ خطی این کتاب که در دانشگاه تهران بود و همچنین از کتابخانه آیتالله مرعشی آنجا واژه سیدمحمد خسروشاهی را پیدا کرده و این مطلب را در آنجا نقل کردم که اخیراً ـ الحمدلله ـ جلد پنجم هم چاپ و در دسترس میباشد و در نوشتههای آیتالله سیدهادی خسروشاهی از چاپ جدید هم استفاده و نقل شده است.
آقای خسروشاهی در سال 1335 به قم آمده بودند، وقتی که من به قم آمدم سال 1340 بود و در آن سال برای آموزش زبان انگلیسی به مدرسة دینودانش رفتیم که ایشان هم تشریف میآوردند ـ این کلاس توسط دکتر بهشتی، مخصوص روحانیونِ آنجا تشکیل میشد ـ حضرت آیتالله خسروشاهی خیلی زود انگلیسی را یاد گرفته و توانستند به انگلیسی سخنرانی کنند و مطلب بنویسند؛ حتی فراموش نمیکنم که یک وقت، حدود سی یا چهل نفر از واتیکان به دارالتبلیغ قم خدمت آیتالله شریعتمداری رسیدند. آقا به آنها فرمودند که شما باید خدمت علامه طباطبایی هم برسید. آنان گفتند: به ما دستور ندادهاند. مرحوم آقای شریعتمداری فرمودند لازم است خدمت ایشان هم برسید. بعد به بیت علامه طباطبایی اعلام شد و این جمعیت خدمت ایشان رفتند. ما هم در حضور اینها بودیم؛ آیتالله خسروشاهی مترجم این جمع بود، یعنی مطالب آقای طباطبایی را به انگلیسی و مطالب آنها را نیز به فارسی ترجمه میکردند، بنابراین میتوانستند در حدّ ترجمه، آثاری تدوین کنند.
بعدها هم قرآن، نهجالبلاغه و صحیفۀ سجادیه را به انگلیسی چاپ کردند. دهها اثر ارزشمند دیگر از ایشان وقتی در واتیکان و قبل از آن که در مصر بودند، به چاپ رسیده که به 200 عنوان میرسد و حدوداً 80 عنوان مستقلاً به قلم خودشان و ۱۲۰ عنوان به ترجمۀ ایشان است. بهعلاوه نشریهها و تحقیقاتی که از کتب بزرگان ترجمه یا چاپ و برایشان مقدمه نوشته یا دستور دادند زیر نظر ایشان ترجمه شود. مثلاً صوت العدالة الانسانیه که ایشان آن را ترجمه، چاپ و منتشر کرد و جرج جرداق را با نشر این کتاب در دنیا مشهورتر نمود. من یک مطلب جالب از جرج جرداق بهیاد دارم. کنگرهای به مناسبت 13 رجب در شهر دمشق برگزار میشد که ایشان نیز با ویلچر آمده و در آن کنگره، چند دقیقهای سخنرانی کردند. وی به نکته ظریفی اشاره نمودند و گفتند که گاهی انسان میخواهد در یک حوضچهای موجی ایجاد کند، یک سنگ میاندازد متلاطم میشود، اگر استخر باشد، یک سنگ بزرگتر، اگر یک دریاچه باشد دیگر نمیتواند با انداختن سنگ آن را موّاج کند، اگر اقیانوسی را... اصلاً امکان ندارد، حتی اگر یک زیردریایی در آنجا غرق کند در اطرافش موجی ایجاد میشود و مینشیند؛ بنابراین امیرالمومنین که اقیانوس بیکران جهان بشریت است، تمام دنیا جمع شوند او را نمیتوانند متلاطم کنند. اما من سالها پیش وقتی این کتاب را مینوشتم، در محضر امیرالمومنین ـ علیهالسلام ـ بودم، نقاط ضعف حضرت را یاد گرفتم. منِ مسیحی میتوانم ظرف دو دقیقه علی(ع) را به زانو در بیاورم، چگونه؟ یک دخترک یتیم را بیاورم دو قطره اشک بر چهرهاش سرازیر شود، امیرالمومنین دیگر بیتاب میشود و به زانو درمیآید. چقدر ظریف است که یک مسیحی، امیرالمومنین را اینطور بشناسد. استاد [خسروشاهی] هم یکی از آثار مهمش در مورد حضرت امیرالمومنین ـ علیهالسلام ـ بوده و از آن مهمتر روی نهجالبلاغهای که قبلاً به عربی چاپ شده بود، کار و تحقیق کرده، مقدمه نوشته و الان هم ـ الحمدلله ـ در موسسة شروق، چاپ، منتشر و پخش شده است.
ایشان از اول به تمام مسائل اِشراف داشتند، راجع به قرآن بسیار کار کرده و مقالهای به نام «قرآن به صد زبان» دارند. از همان دورۀ نوجوانی در صدد بودند که روی قرآن به زبانهای مختلف کار کنند و در همان زمان راجع به نهجالبلاغه مطالبی نوشتند که چاپ و منتشر شده است. استاد خسروشاهی به تمام کشورهای مهم منطقه از جمله: پاکستان، افغانستان، هند، ترکیه، الجزایر و کشورهای اروپایی مانند: سوئد، نروژ، انگلیس، فرانسه و آلمان، مسافرت کرده آن هم نه سفر بازدید، بلکه سفر جهت حضور در مراسم، کنگرهها و سمینارها. زمانی که در ایران کمتر کسی اسم الجزایر را شنیده بود، ایشان به آنجا رفته، سخنرانی کرده و برنامهها داشتند که بعدها زمانی که الجزایر استقلال یافت، برای ایشان هدایا و مدال آورده و تجلیل کردند.
مرحوم آیتالله خسروشاهی ـ من لفظ آیتالله را بهکار میبردم، چون ایشان حدود ده اجازه اجتهاد از مرحوم آیتالله شریعتمداری، آیتالله سیداحمد زنجانی، آیتالله شیخ مرتضی حائری ـ قدّسالله اسرارهم ـ و... دارند. این بزرگوار از همان روز اول به تمام جامعه توجه داشت، هر گوشۀ دنیا اگر عدهای از مسلمانها در اقلیت و مورد تهاجم بودند، از آنها دفاع و صدای آنها را به جاهایی که لازم بود، میرساندند. ایشان کتابی در مقایسه اسلام با مسیحیت به نام دو مذهب نوشتند که تاکنون بیش از سیبار تجدید چاپ شده، با اینکه کتاب کوچکیست اما پرمحتوا و باعظمت است. مقالات فراوان در مکتب اسلام در مورد تبشیرهای مسیحیت، نبرد مسیحیان با اسلام، نبرد یهود با اسلام، دارد. آن زمان ایشان خطر یهود را احساس کرده، مقالاتی در این زمینه منتشر میکردند. در سالهای گذشته شخصی بود بهنام یوسف شعار که در شرح و تفاسیر خود از قرآن شبهاتی را مطرح میکرد. استاد خسروشاهی برای روشن شدن این شبهات، بیانات آیتالله سبحانی را تقریر کرده بهعنوان کتاب
تفسیر صحیح آیات مشکله به چاپ رساندند، منظور این که هر کجا انحرافی بود، ایشان مقابله میکرد. اگر استاد خسروشاهی عدهای را خیلی تمجید میکرد، چشم بسته و دربست نبود. ایشان دهها کتاب، صدها مقاله راجع به اخوان [المسلمین] نوشتهاند، اما هر کجا لازم شده، انتقادهایی انجام دادند، یعنی چنین نیست که دربست آنها را پذیرفته باشند.
استاد خسروشاهی با نگرش صحیح و تشخیص درست، در سطح دنیا هر کجا نهضتی به نفع مسلمانان بود، از آن حمایت میکرد. هر کجا علیه مسلمانها توطئهای میشد، آن را نقش بر آب و در حدّ توانش در سطح دنیا منتشر میکرد. ما در آن زمان مجله نسل نو را که بعدها به نام غذای فکری برای نسل جوان، نام گرفت با دوستانی از جمله آقای یعقوب جعفری مفسر عزیز، مرحوم آقای شیخ احمد فرزانه، مرحوم آقای حاج شیخ عبدالله مراغهای، مرحوم آقای محمدحسن محمدیزنجیرهای و مرحوم آقای سیدعباس میرزادةاهری در چند شماره منتشر کردیم که مورد استقبال قرار گرفت. دارالتبلیغ از ما خواست که این مجله را برای چاپ به آنها واگذار کنیم چون ما امکانات کافی برای این کار را نداشتیم. موافقت شد، ولی به شرط آنکه زیر نظر استاد خسروشاهی باشد، لذا قرارداد نوشته و ایشان بهعنوان سردبیر این مجله انتخاب شدند. استاد خسروشاهی مقالات را میدیدند و خیلی هم در اینکه این مجله در جهان تشیع مشهور و جا باز کند مؤثر بودند.
استاد خسروشاهی در مجلۀ مکتب اسلام سالیان دراز مقاله نوشتند، در همان مقالات هم به تمام مسائل جهان اسلام توجه داشتند. البته ایشان آثار فراوانی منتشر کردند. در اولین قدم شرح حال پدر بزرگوارشان را در 14 سالگی نوشتند ـ السیاسةالحسینیه را کاشفالغطا در 16 سالگی نوشتند ـ توضیح درباره انجیل و مسیح را در 17 سالگی و اسلام و دموکراسی را در 18 سالگی به رشتۀ تحریر درآوردند. یعنی از همان نوجوانی به تمام ابعاد مربوط به عالم اسلام و تشیع توجه داشتند. مذاکرات مرحوم علامة طباطبایی با هانری کُربن در مورد ماتریالیسم و کمونیسم، اسرائیل عامل امپریالیسم، مذهب در اروپا، داروینزم، سیستم اقتصادی اسلام، از دیگر آثار ایشان است. در سال 1343 آمار مسلمانان جهان، داستان تقریب و توطئه تغییر خط ـ که مسألۀ حادی بود و میخواستند حروف عربی را بردارند و لاتین را جایگزین کنند ـ ایشان در مکتب اسلام بسیار مقاله نوشتند و تلاش کردند و ایستادگی نمودند تا نگذاشتند این کار انجام شود. البته پشتوانهشان هم مرجعیت بود که کار به سرانجام رسید.
البته ما حقایق تلخی هم در دنیا داریم، مثلاً در ترکیه خط رایج، لاتین شده است، حالا که لاتین شده چه اتفاقی افتاده؟ در ایران در کتابخانه آیتالله مرعشی هشتاد هزار و در کتابخانۀ آستان قدسرضوی هم هشتاد هزار نسخۀ خطی داریم. اما منحصراً چهارصد هزار جلد نسخۀ خطی در کتابخانۀ سلیمانیه استانبول موجود است. چون آنجا مرکز عثمانیها بود، در هر کجا نسخۀ خطی وجود داشت، به این کتابخانه منتقل میکردند. اما چون خط آنها لاتین شد، همۀ این کتابها بلااستفاده مانده است، به طوری که اگر کسی به آنجا برود، شاید بیش از دو یا سه نفر که از کشورهای مختلف در حال مطالعه باشند، نمیبیند. مرحوم آقای پروفسور عبدالباقی گلپینارلی که استاد خسروشاهی هم با ایشان خیلی مأنوس بود، بیش از صد جلد اثر چاپ شده و کتابخانهای بسیار عظیم در «قونیه» دارد که حدوداً 15 هزار جلد نسخة خطی در آن موجود است، تعریف میکرد که من یک روز در کتابخانه بودم؛ رضاشاه در ترکیه مهمان آتاتورک بود، به همراه وی به کتابخانه آمده بود. آتاتورک به رضاشاه توضیح میداد که تمام این کتابها به برکت «انقلاب حرف» در اینجاست، یعنی زمانی که حروف لاتین را جایگزین حروف عربی کردیم، این همه کتاب نوشته شده است. آنگاه به من گفت: اینطور نیست؟ گفتم بله. عبدالباقی گولپینارلی میگفت در میان 15 هزار نسخه خطی به اضافه نسخههای چاپی هر چه بود، غیرلاتین بود؛ اگر رضاشاه عقلش میرسید و میخواست کتابی ببیند، یک جلد لاتین هم نداشتیم که به ایشان نشان دهیم.
در ایران نیز افرادی که غربزده بودند، میخواستند همان تغییر ایجاد شود. اما افراد بزرگی از جمله آقای خسروشاهی ایستادند و مقاومت کردند تا ما موفق شدیم زبان و حروف خودمان را حفظ کنیم. ایشان در همان سالها مقالهای به نام «رسالت کتابخانه» نوشتند. یعنی از همان روز این دغدغه را داشتند که ـ الحمدلله ـ به تأسیس کتابخانۀ باعظمتِ مرکز بررسیهای اسلامی منتهی شده است. «اسلام در ویتنام»، «جهاد آزادیبخش کشمیر»، «اسلام در رودزیا»، «مسلمانان در استرالیا»، «مسلمانان کنگو»، «مسلمانان چاد»، «مسلمانان نیجریه»، «مسلمانان موزامبیک»، «مسلمانان بلغارستان»، «مسلمانان یوگسلاوی»، «مسلمانان سودان»، از این نوع مقالات ارزشمند فراوان دارند اینها را فقط از مجلۀ مکتب اسلام نام بردم والا آثار بعدی ایشان شفافتر است. مانند: اسلام در اتریش، در بروندی، در سنگال، در اندونزی، مارکسیسم و ماتریالیسم، نبرد اسلام و مسیحیت در اندونزی، جنگ تبشیری، توطئۀ بینالمللیسازی بیتالمقدس.
استاد خسروشاهی با مقالهای با نام «شخصیت مولا امیرمومنان و نهجالبلاغه» و سلسله مقالاتی با عنوان «چه باید کرد» نوشتهاند یعنی هم دردها و هم درمان را بیان کرده. آن مقدار که توانسته برای درمان هم بحثی کرده، آن مرحوم در این مسیر توانسته در مورد نهضتها کار کند و دوستانی را وادار و تشویق کند که آثاری نوشته، ترجمه و چاپ کنند و حتی در چاپ آن آثار هم کمک میکردند. مثلاً یک روز به اینجانب اشاره کردند و فرمودند که شما حتماً این کتاب آقای ابوالحسن ندوی به نام: فی طریق المدینه، را ترجمه کنید. من بخشی از آن کتاب را ترجمه کردم که در مجلۀ نسل نو چاپ شد؛ بعد همان را استاد به صورت کتابچهای به نام علامه اقبال در مدینه چاپ و منتشر کردند.
استاد یک نظم خاصی داشت، در هر زمینه اسناد را جمع میکرد، طبعاً همۀ اسناد در این کتابخانه موجود است. کسی را سراغ ندارم به غیر از ایشان که این همه اسناد را بتواند جمع کند ـ در کتابخانههایی مثل مشهد مقدس، آستان قدس و آستان حضرت معصومه(ع)، مرکز اسناد داریم که اسناد را جمع کردهاند ـ اما خیلی عجیب و جالب است که در کتابخانة شخصی ایشان این همه اسناد جمع و به موقع از آنها استفاده میشود و خیلی هم جای تقدیر و تشکر دارد. امیدواریم این اسناد هر چه زودتر توسط فرزند برومندشان آقای سیدمحمود خسروشاهی چاپ و منتشر شود.
خداوند روحش را با اولیاء اطهار محشور بدارد و جزء رجبیون قرار دهد و در آن جهان عنایات خاص خودش را شامل او بگرداند.