سید هادی طباطبایی (پژوهشگر و کارشناس ارشد فلسفه )
بیماری مُهلکی به جان مردم افتاده. یکی پس از دیگری جانِ دُردانههایی از این سرزمین را میستاند. این بار یکی از محققین و فرهیختگان خاندان خسروشاهی را از جهان تشیع گرفته است. حجتالاسلام سید هادی خسروشاهی از پژوهشگران بنام خاندان خسروشاهی بود که در ۸۱ سالگی درگذشت. خاندان خسروشاهی یکی از خاندانهای علمی آذربایجان است که بیش از ۲۰۰ سال علم و فقاهت در آن ریشه دارد و شخصیتهای ممتاز علمی از آن برخاستهاند. سید هادی فرزند سید مرتضی خسروشاهی بود. پدر که از فقهای مطرح بوده، به علت مخالفت با رضاخان پهلوی مدتی را به حبس و تبعید محکوم شده بود. دو برادر دیگر سید هادی نیز در این مخالفتها علیه حاکمیت پهلوی و ماجرای کشف حجاب به فعالیت میپرداختند و حبس و تبعیدهایی را تجربه کردند. سید هادی در وصف پدر و برادرانش گفته بود که هیچگاه پدر و برادرانش در مقابل شاه سر خم نکردند و بعضاً علیرغم شرایط مساعدِ روز، حاضر به دیدار با شاه نشدند.
در چنین خانوادهای بود که سید هادی در سال ۱۳۱۷ در تبریز دیده به جهان گشود. هم مَرام علمی و فقهی در خانه رایج بود و هم بینش و نگرشی سیاسی. سید هادی تحصیلات مقدماتی را در تبریز خواند. در پانزده سالگی رخت سفر بست و به قم رفت و در حوزه علمیه مشغول به تحصیل شد. فقه و اصول خواند. در کنارش فلسفه و تفسیر را هم آموخت. پای درس حضرات بروجردی، امام خمینی، شریعتمداری، مرعشی نجفی، علامه طباطبایی نشست. از برخی بزرگان حوزه موفق به دریافت اجازاتی شد. فهرست اجازات وی از سایر مراجع و بزرگان حوزه، در کتاب مستقلی تحت عنوان «اجازات» منتشر شد.
روحیه و مرام سید هادی اما آنگونه نبود که سودای مرجعیت در خاطر داشته باشد. به امر پژوهش و تحقیق بیشتر دلبسته بود. مطالعه و تحقیقات او در سال ۱۳۳۲ او را با فدائیان اسلام آشنا کرد. در همان ایام، نامهای به نواب صفوی نوشت و کتاب رهنمای حقایق را درخواست کرد. این کتاب مانیفست فدائیان بود. چیزی نگذشت که کتاب به همراه نامهای از سید هاشم حسینی -که یکی از اعضای ارشد فدائیان بود- به دستش رسید. خسروشاهی از دوستداران و هواداران فدائیان شد. ارتباط تشکیلاتی با آنها نداشت، اما علاقمند به فعالیتهای آنها شد. خسروشاهی داماد آیتﷲ سید صادق روحانی بود. آیتﷲ روحانی هم روابط نزدیک و دوستانهای با نواب صفوی داشت.
زمانی که آیتﷲ بروجردی روی خوشی به فدائیان نشان نداد، خسروشاهی به همراه شیخ غلامرضا گلسرخی -که از اعضای فدائیان بود- به نزد امام خمینی رفتند تا ایشان را واسطه قرار دهند و تأییدیهی بروجردی را به دست آورند. خسروشاهی خود میگوید در آن دیدار آیتﷲ خمینی ضمن ابراز تأسف شدید از خلع لباس نواب صفوی توسط رژیم و صدور حکم اعدام، اشاره کردند که گویا وعده مساعدی به آیتﷲ بروجردی داده شده است. در آن دیدار که امام خمینی به دقت به سخنان این دو روحانیِ میهمانش گوش میداده، وقتی که گلسرخی به انتقاد از آیتﷲ بروجردی میپردازد، امام برآشفت و گفت شما با مراجع چه کار دارید؟ اگر خودتان کاری بلدید انجام دهید و اگر از من کاری ساخته است بفرمایید تا من اقدام کنم.[۲] خسروشاهی معتقد بود که «ایادی رژیم و متحجران حوزه علمیه» وانمود میکردند که امثال نواب صفوی نمیگذارند طلبهها درس بخوانند؛ در حالی که این امر صحت نداشت. این تبلیغات هم موجب شده بود که آیتﷲ بروجردی با حرکت شهید نواب صفوی موافق نباشد.
خسروشاهی همچنین کتاب نواب صفوی را پیش از انقلاب اسلامی تحت عنوان «جامعه و حکومت اسلامی» با مقدمهای کوتاه در قم منتشر کرد. وی گفته بود که در این کتابِ نواب صفوی، بسیاری از اهداف مورد علاقه مردم مسلمان ایران مورد توجه قرار گرفته است؛ از جمله اینکه با صراحت از ملی شدن صنعت نفت و همه منابع طبیعی، اصلاحات ارضی بنیادین، برچیده شدن بازار مصرفگرایی، اسراف و تبذیر، اعطاء حقوق کارگران و کشاورزان و … سخن گفته شده و حکومت شاه را غیر قانونی اعلام کرده است.
خسروشاهی بعدها گفت که انقلاب اسلامی ایران، شکل کامل و ایده آل نوع حکومت مورد نظر شهید نواب است. وی گفت که نواب صفوی در حقیقت شصت سال قبل و پیش از همه جریانهای سیاسی – مذهبی، خواستار ایجاد و برقراری چنین نوعی از حکومت بوده است.
خسروشاهی همچنین کتابی مستقل را منتشر کرد که مواضع و خاطرات خود را در خصوص نواب صفوی به بحث گذاشته است. وی در این کتاب گفت که برخی از ادعاها در خصوص نواب صفوی ناصواب است و حقیقتی در پَس آن نیست. به عنوان نمونه وی ادعا کرد که نواب صفوی در برخی از ترورهایی که به دست فدائیان اسلام انجام میشده، اطلاعی نداشته است. نواب صفوی در زندان بوده و «بدیهی است که پشت آن میلههای آهنی در محل ملاقاتها که پلیس نیز در وسط ایستاده است، شهید نواب نمیتوانسته این نوع مسائل را مطرح کند و مثلاً داد بزند تا طرف بشنود».
خسروشاهی همچنین در نقدی به صادق طباطبایی در بیان مخالفت بروجردی با فدائیان اسلام گفته بود که برخی از اصحاب آیتﷲ بروجردی خیلی مایل نبودند که به نواب میدان بدهند اما سخن صادق طباطبایی مبنی بر این که «افرادی مانند نواب میخواهند شاه شوند» در شأن آیتﷲ بروجردی نیست و چنین سخنانی را برخی جعل کردند و این تعبیرات، تعبیر یک مرجع نیست.
روحیه و مرام خسروشاهی اما به گونهای بود که با طیفهای مختلف فکری مراوده داشت. در همان سالها که با فدائیان اسلام آشنا شد، با سید محمود طالقانی هم ارتباط داشت. به مسجد هدایت میرفت. اخوی بزرگتر، سید احمد ارتباط نزدیکی با طالقانی داشت و همین باعث آشنایی سید هادی خسروشاهی با طالقانی شد. «یک بار هم [آیتﷲ طالقانی] مرا با یکی دو نفر از دوستان مسجد برای ناهار به منزلشان در خیابان امیریه، قلعه وزیر دعوت کردند». خسروشاهی بعدها خاطرات و دیدگاهش نسبت به طالقانی را در کتابی مستقل منتشر کرد.
وی با مرحوم شریعتمداری هم ارتباط داشت. خسروشاهی از بانیان حزب خلق مسلمان بود. وی به پیشنهاد آیتﷲ شریعتمداری به همراه شیخ غلامرضا گلسرخی در قم به نزد امام رفته و موضوع تأسیس حزب را با ایشان در میان گذاشت. تشکیل حزب به عهده خسروشاهی افتاد و او مرامنامهی حزب را نوشت. این مرامنامه تحت عنوان «ما چه میخواهیم» نوشته شد. این متن تکمیل کننده کتاب ترجمهای بود که توسط خسروشاهی درباره خواست اسلامگرایان از قول سید قطب سخن میگفت. این کتاب قبل از انقلاب چندین بار منتشر شده بود و اینک خسروشاهی آن را در مرامنامه حزب خلق مسلمان وارد کرده بود. در این متن آمده بود که «تجربههای گذشته نهضت اسلامی در ایران و همه جهان اسلام، به ویژه از دوران سید جمال الدین اسد آبادی تا به امروز به خوبی نشان داده است که عامل اصلی شکست نهضتهای مسلمانان، همواره فقدان تشکیلات، سازماندهی و رهبری جمعی بوده است. بنابراین، به وجود آوردن تشکیلاتی که متناسب با روح انقلاب اسلامی معاصر ایران باشد، برای همه کسانی که احساس مسئولیت میکردند و میکنند، یک وظیفه عینی بوده و هست و ما به نوبه خود در کنار دیگر احزاب اسلامی برادر، به انجام این رسالت تاریخی و وظیفه عینی برخاستیم و با تأسیس حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران میخواهیم افراد و گروههایی را که میتوانیم جذب کنیم و سازمان دهیم، گرد هم آوریم…».
حزب خلق مسلمان اما نتوانست به فعالیت خود ادامه دهد. خسروشاهی بعدها کتابی را در خصوص این حزب نوشت و ماجرا را توضح داد. گفت که «چند ماه پس از آغاز فعالیتها، انحرافات خاصی توسط بعضی از عناصر نفوذی و مشکوک که اصولاً عضو حزب هم نبودند، توسط یکی از عناصر وابسته به حزب به وجود آمد که نشان از توطئهای گسترده داشت. علیرغم همه سعی و تلاش ما، متأسفانه سرانجام چپنمایی کودکانه و همکاری غیر معقول و نامشروع – عناصر مشکوک – با سازمانهای سکولار و چپ قلابی بدون تصویب هیأت مؤسسین و عدم استماع نصیحتها و تذکرهای هیأت مؤسسین ادامه یافت و همین امر موجب گردید که تقریباً همه اعضا اصلی و شناخته شده حزب به طور دسته جمعی استعفاء دهند و انحلال حزب که تنها توسط هیات مؤسسین قابل اجرا بود، توسط اینجانب اعلام گردید».
خسروشاهی با نگارش این کتاب، برخی نکات مغفول مانده حزب خلق مسلمان را مکشوف کرد.
این رویکرد خسروشاهی هم در خور توجه بود که خاطرات و دیدگاههای خود را درباره بسیاری از شخصیتهای علمی و سیاسی در کتابهایی کم حجم منتشر میکرد. گفته بود که از دایره دقت در حد وسواس سالیان دراز در مورد نشر کامل خاطرات خود به در آمدم و تصمیم بر آن شد که مجموعهای از خاطرات مستند خود را در رابطه با شخصیتهای برجسته و فرهیخته به دست چاپ بسپارم. در همین خصوص خاطرات خود را در خصوص آیتﷲ کاشانی، سید جلال الدین آشتیانی، علامه طباطبایی، آیتﷲ خامنهای، احمد بن بلا، محمد علی جمالزاده، آیتﷲ مشکینی، هاشمی رفسنجانی و دیگران منتشر شد.
وی بالغ بر هشتاد کتاب را به رشته تحریر درآورد. صد و بیست کتاب نیز با تحقیق و توضیح و یا مقدمه و اشراف وی منتشر شد. بر کتابهایی اهتمام میورزید که به اثرگذاریاش در فرهنگ دینی واقف بود. کتاب «امام علی صدای عدالت انسانی» اثر جرج جرداق را ترجمه کرد، مجموعهای از آثار سید جمال الدین اسدآبادی را مورد تحقیق قرار داد، مجموعه آثار علامه طباطبایی را بررسی کرد، حرکتهای اسلامی معاصر را به تصویر کشید، اسناد نهضت اسلامی ایران را منتشر کرد. تألیفات عدیده او سبب شد تا محمدرضا حکیمی او را «فرهنگبان کوشا» لقب دهد. خسروشاهی با نشریات عدیدهای از جمله مکتب اسلام، مکتب تشیع، راه حق، نور دانش، آستان قدس، نسل جوان و … هم همکاری کرد.
وی به زبانهای ترکی، عربی، انگلیسی، ایتالیایی مسلط بود و مراودات او را گسترش میداد. در سال ۱۳۵۲ بود که خسروشاهی مرکز بررسیهای اسلامی قم را تاسیس کرد. وی در سال ۱۳۶۱ نیز مرکز فرهنگی اسلامی اروپا را در ایتالیا بنیان گذاشت و کتابهای عدیده اسلامی را به زبانهای مختلف در این مرکز به چاپ رساند. وی پس از پیروزی انقلاب به مدت دو سال نماینده امام خمینی در وزارت ارشاد اسلامی بود. پس از این بود که به سفارت ایران در واتیکان منصوب شد. در آنجا چندین بار مورد سوء قصد قرار گرفت، اما جان به سلامت برد. بعدها کتابی نوشت با عنوان «رهبری تروریسم در اروپا» که در آن توطئههای ترور علیه خود را بازگو کرد. وی پس از بازگشت از واتیکان به ایران ضمن داشتن اشتغال در وزارت خارجه (مشاور وزیر) در دانشگاههای تهران، به تدریس پرداخت.
خسروشاهی سه سال هم رئیس نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در مصر بود. اقامت در قاهره موجب شد تا اطلاعات مستند و دقیقی از تشکیلات اخوان المسلمین نیز به دست آورد. او پس از این به یکی از متخصصین در این زمینه بدل شده و محور مشاوره در خصوص این حزب اسلامگرا محسوب میشد. کتاب و مقالاتی نیز در خصوص اخوان المسلمین به رشته تحریر درآورد.
خسروشاهی در مدت اقامت در قاهره به فعالیتهای تقریبی نیز پرداخت. علاوه بر مذاکرات با شیخ الازهر و گفتگو با علمای اهل سنت، بالغ بر پنجاه کتاب و نشریه درباره تشیع و اهل بیت (ع) با همکاری و مساعدت وی در مصر منتشر گردید. از جمله نهجالبلاغه با مقدمه خود و شرح شیخ محمد عبده، اهل البیت فی مصر، صحیفه سجادیه، عبدﷲ بن سبا فی الواقع و الخیال، ادعیه اهل البیت، و … از جمله این آثار بود. پس از این از خسروشاهی به عنوان یکی از منادیان تقریب نیز نام برده میشد.
خسروشاهی همچنین در خصوص اندیشههای سید جمال الدین اسد آبادی به تحقیق پرداخته و در این زمینه نیز یکی از متخصصین بود. وی به دلیل همین اشراف بر شخصیت و افکار سید جمال، برخی دیدگاههای ناصواب را مورد نقد قرار میداد. در نقدی که به نیکی آر. کدی -پژوهشگر امریکایی- کرده بود گفت که وی همه مطالب تحریف شده منسوب به سید جمال را در پاسخ به اتهامات ارنست رنان نقل نموده و سپس به این نتیجه رسیده که سید جمال معتقد بوده «اسلام دشمن علم بوده» و «حاکمان اسلامی مانع رشد و ترقی علوم» بودهاند. اینها اتهاماتی به سید جمال است و از عدم آگاهی نسبت به اندیشههای او نشأت میگیرد.
خسروشاهی مرامی علمی و سیاسی داشت. پیش از انقلاب بارها به زندان رفت، تبعید شد؛ اما خم به ابرو نیاورد. رسالت خود را میدانست و به آن مسرور بود. در یکی از آخرین نامههایی که به حجتالاسلام رضا مختاری نوشته، درخواست انتشار دو اثر قدیمیاش درباره ثقة الاسلام تبریزی و شیخ محمد خیابانی را داده بود. گفته بود که به دنبال حق التالیف نیست، ولی تصور میکند که محافل حوزوی و علمی از این دو اثر بهرهمند نشدهاند. این روحیه تحقیقی و پژوهشگری همواره با او بود. فرزندش گفته بود که شش اثر از وی به تازگی مجوز گرفتهاند و در آستانه انتشار هستند. عمر این سیدِ پر کار اما اجازه نداد که دیگر آثارش را ببیند. آثار عدیده و پژوهشهای مؤثر او اما مورد توجه بسیار است و نام سید هادی خسروشاهی در فرهنگ ایرانی و اسلامی به ثبت خواهد رسید.