خلاصه : در زندگی و مبارزه خود با احترام و حفظ اصول صحیح و سنتهای اصیل همواره در تغییر اوضاع اجتماعی و سیاسی میكوشید و خواستار تحكیم پایههای آزادی برای همه انسانها بود و با سنتها و عقاید منطقی مردم و جامعه نمیجنگید و با خواستار شدن اجرای قانون، در تغییر و تكامل جامعه میكوشید و از همه ابزارهای فرهنگی، سخنرانی، مذاكره، مباحثه نشر مجله و روزنامه و نوشتن مقاله، رساله و كتاب بهره میگرفت و در بیدارسازی و آگاهی بخشی عمومی فعال بود و البته آشنایی كامل با فلسفه و علوم روز...
اشاره: کسی نیست که درباره سید جمال الدین اسدآبادی تحقیق کند و به نام سید هادی خسروشاهی برنخورد. او مصحح و منتشرکننده آثار سید بوده و در چندین دهه کلیه آثار مرتبط با او را در چند کشور جهان بررسی کرده است. خسروشاهی در این پرسش و پاسخ مکتب به حواشی هویتی، شاگردان، متأثرین و همچنین چرایی طرح ایده یک پارچه کردن ملل اسلامی توسط سید جمال پاسخ گفته. وی معتقد است از دوگانه روشنفکر ـ واپس گرا تعریف درستی در دست نیست اما با توجه به داشته ها و تحلیل آثار و اقدامات، سید روشنفکر بوده، نه واپس گرا.
ملیت سید جمال الدین را هم به ایران نسبت داده اند و هم به کشورهای دیگر، شما هویت و ملیت واقعی او را چه میدانید و اساساً ارزیابی تان از اتخاذ هویتهای مختلف توسط این شخصیت چیست؟
این موضوع البته از دیدگاه خود سید جمال الدین حسینی، از اهمیت خاصی برخوردار نیست. سید در «خاطراتی» که مخزومی پاشا در اسلامبول از او تهیه و تنظیم کرده و در قاهره منتشر شده است، در جواب موضوع ملیت خود میگوید: این امر مهمی نیست. هر کسی در یک نقطه از جهان به دنیا میآید. شناخت دقیق اینکه کسی کی و کجا به دنیا آمده، اهمیت اثرگذاری در حل مشکلات جامعهای که در آن زندگی میکند، ندارد... بدین ترتیب سید اصولاً به مسئله هویت و موطن اهمیتی نمیدهد و در همین راستا است که در پسوند امضاهای خود، در ذیل نامهها ـ پس از کلمه «الحسینی» که تقریباً در همه نامهها و مقالاتش به چشم میخورد ـ از پسوندهایی چون: رومی، اسدآبادی، کابلی، مصری، سعدآبادی، استانبولی و... استفاده میکند و این به خوبی نشان میدهد که او به دنبال «نام و نشان» ویژه نیست و موطن و هویت ملی او را، کل جهان تشکیل میدهد.
البته من شخصاً به دنبال بیش از نیم قرن تحقیق و تفحص در اغلب بلاد، معتقد هستم که بی تردید سید جمال الدین حسینی، ایرانی الاصل است و در منطقه اسدآباد همدان به دنیا آمده و بعد به همۀ بلاد سفر کرده و به هر کجا که رسیده، نام آن شهر یا کشور را به دنبال «الحسینی» آورده است.
مرحوم استاد «دانش پژوه» میگفت من در پطرزبورگ ـ روسیه ـ در کتابخانه ای، نامهای از سید دیدم که در آن پس از الحسینی، «الموسکوی» را به کار برده! و تأسف میخورد که چرا کپی آن را برنداشته و برای من نیاورده است.
از سوی دیگر علاوه بر پاسپورت ایرانی سید، ارتباطات او با علمای شیعه در ایران و عراق ـ و عدم ارتباط مکتوب با رجال و علمای افغان ـ در جای جای آثار او، ایرانی و حتی شیعی بودن او را نشان میدهد...
در یکی از آثار سید به نام «تعلیقات» بر شرح عقاید عضدیه، که آن را در مصر تدریس میکرده، از لغات فارسی استفاده میکند. از ابن سینا و ملاصدرا نقل قول میکند و کلمات و اصطلاحاتی را به کار میبرد که جز یک عالم ایرانی شیعی کسی نمیتواند از آنها آگاه باشد...
از همه مهمتر و ارزشمندتر، اهداء کتاب شریف تفسیر صافی، به والد محترم خود سید صفدر در همدان است که با دستخط خود در نخستین صفحه کتاب، آن را ثبت و امضا کرده است. کپی این صفحه را مرحوم صفات الله جمالی، ـ نوۀ خواهری سید و فرزند میرزا لطف الله ـ برای من فرستاده بود و اصل نسخه ـ کتاب ـ هم اکنون در کتابخانه بزرگ آیت الله مرعشی نجفی در قم نگهداری میشود... و بی شک معقول نیست که یک عالم سنی افغانی یک تفسیر شیعی ـ برای والد محترم، سید صفدر، با امضای «جمال الدین الحسینی» اهداء کند و بفرستد... و به هر حال از نظر من آنچه که مهم است، افکار و اندیشهها، اقدامات و نتایج کار اوست، نه تولدش در این خطه از خاک کره زمین، یا چند صد کیلومتر، آن طرف تر!...
و البته اتخاذ هویتهای مختلف از طرف سید، در واقع یک نوع تاکتیک سازنده در پیش برد اهداف است... او خود را نخواست به بلاد خاص منتسب نماید و از کارهای اساسی و تأثیرگذاری در میان مردم دیگر، باز بماند...
عدم تظاهر به مذهب تشیع نیز از همین جا سرچشمه میگیرد چون او به خوبی میدانست که اگر جاهلان و متعصبان بعضی بلاد از حقیقت مذهب او آگاه شوند، به او اجازه فعالیت و تبلیغ و تدریس در کشور خود نخواهند داد...
او در پاسخ اینکه از چه مذهبی پیروی میکند، به آیات قرآن اشاره میکرد: حنیفاً مسلماً!... و ما أنا من المشرکین.
درباره اندیشه سید جمال در دوران معاصر گفت و گوهای زیادی در گرفته است. شما اندیشه سید جمال را در دوران جدید تا چه میزان مفید، قابل ارجاع و زمانمند میدانید و چرا؟
تأثیر نشر اندیشههای سید، در زمینههای مختلف، منحصر به دوران محدود و خاصی نیست. اندیشههای سید در دوران معاصر، همان تأثیری را میتواند داشته باشد که در دوره حیات او داشت و البته در تبیین و توجیه آن اندیشهها، اهل تحقیق و پژوهش، صاحبان علم و فرهنگ، باید نوآوریهای زمانی را در نظر بگیرند و مطابق خواست «زمان و مکان» به نشر آن بپردازند تا بتواند تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد.
اصولاً «اندیشه» هیچ وقت در «زمان» یا «مکان» محدود و متوقف نمیشود. همواره میتوان از اندیشههای سازنده در همه جا، بهرهمند شد. تبعیت از «احسن القول»، پس از استماع آن، خصوصیت خلاقانهای در هر زمان و هر مکان میتواند داشته باشد، و فقط باید در تبیین آن، شرایط را در نظر گرفت و مطابق خواست و درک و فهم مردم، آن را نشر دارد.
درباره شاگردان مستقیم و غیرمستقیم سید نقطه نظرات متفاوتی وجود دارد، با توجه به اشراف جنابعالی، چه افرادی را چه در دوران گذشته و چه در دوران معاصر، شاگردان خلف سید جمال میدانید؟
البته شمارش دقیق تعداد شاگردان سید در بلاد مختلف به علت کمبود منابع رسمی در این زمینه، مقدور نیست ولی از اشاره به اسامی بعضی از این تلامیذ در کشورهایی نظیر: مصر، شبه قاره هند، ترکیه عثمانی و ایران، میتوان به رقم بالایی رسید که سید در طول سی سال مبارزه و تعلیم، توانسته آنها را در مکتب خود جای دهد.
بعضی از آنها شاگردان مستقیم سید هستند و بعضیها را با یک واسطه میتوان از شاگردان سید به شمار آورد.
مثلاً در مصر شاگردان ـ و هوادارانی ـ چون: محمد عبده، فتحی زغلول، ابراهیم لقانی، ادیب اسحق، ابراهیم هلباوی، سلیم عنحوری، محمد مویلر، عبدالقادر مغربی، عباس حلمی و صنوع (ابونظاره) و... سپس شیخ رشید رضا و عبدالرحمن کواکبی و شهید شیخ حسن البنا، راه او را ادامه دادند و حتی شهید حسن البنا در خاطرات خود ـ مذکرة الدعوة و الدعاة ـ چاپ قاهره، مینویسد راه اخوان المسلمین، در واقع استمرار بخشیدن به راه جمال الدین افغانی و محمد عبده است.
در شبه قاره هند کسانی چون: محمدعلی جناح، محمدعلی شوکت، ابوالکلام آزاد، سید ابوالاعلی مودودی، دکتر محمد اقبال لاهوری تحت تأثیر افکار و اندیشههای سید بودند.
در ترکیه کسانی چون محمد عاکف، محمد امین (شاعر ملی) محمد نامق بک و محمد عبدالحق و حلیم پاشا و شیخ علی کاشف الغطا، محمد مخزومی پاشا، امیر شکیب ارسلان، شیخ الرئیس قاجار، میرزا حسین شریف کاشانی، حسین دانش اصفهانی، آقا خان کرمانی، احمد رضا و... در همین خط بودند و در ایران هم سید شاگردان و دوستان و علاقمندان بسیاری در بین محافل ملی ـ مذهبی و علمای معروف بلاد داشت که قاعدتاً نام آنها آشنا است... اینها همه راه سید را ادامه دادند و پس از سید، به نتایج مثبتی در هر کشوری رسیدند.
البته تعیین نقش شاگردان مستقیم و یا کسانی که به عنوان «شاگرد مع الواسطه» محسوب میشوند، کار آسانی نیست و باید عملکرد تک تک افراد و نوع اقدام آنها در بلاد مختلف مورد بررسی و تحقیق و ارزیابی قرار گیرد تا بتوان داوری صحیحی انجام داد...
تعیین شاگردان خلف ـ صالح ـ سید هم کار آسانی نیست به اضافه اینکه اسامی شاگردان خلف، در همه بلاد، در اختیار نیست و شاید بسیاری از آنها، به دلائلی از مطرح شدن در سطح عموم و فعالیت علنی دور بوده اند...
یک تلمیذ و خلف صالح سید در شبه قاره هند دکتر محمد اقبال لاهوری است که اندیشههای سید در روحیه او نقش سازندهای داشت و اشعار او در واقع تجلیگاه اندیشههای سید است. آثار تلمّذ محمد اقبال لاهوری در مکتب سید، در اغلب اشعار او هویدا است. از جمله او در یک سیر عرفانی در «فلک عطارد» دیدار با روح سید جمال الدین و سعید حلیم پاشا را به تصویر میکشد و در قصیدهای طولانی، چگونگی آن را شرح میدهد و نخست در مورد زائران این مقام میگوید:
زائران این مقام ارجمند / پاک مردان از مقامات بلند
پاک مردان چون فضیل و بوسعید / عارفان مثل جنید و بایزید
و سپس شرح نماز خود را در این «سفر معنوی» میدهد که من فقط چند بیت از آن را نقل میکنم:
خیز تا ما را نماز آید به دست / یک دو دم سوز و گداز آید به دست
رفتم و دیدم دو مرد اندر قیام / مقتدی تاتار و افغانی امام
پیر رومی هر زمان اندر حضور / طلعتش برتافت از ذوق و سرور
گفت مشرق زین دو کس بهتر نزاد / ناخن شان عقدههای ما گشاد
سید السادات مولانا «جمال» / زنده از گفتار او سنگ و سفال
ترک سالار آن «حلیم» دردمند / فکر او مثل مقام او بلند
با چنین مردان دو رکعت طاعت است / ورنه آن کاری که مزدش جنت است
و قصیده را اینچنین به پایان میبرد:
من ز جا برخاستم بعد از نماز / دست او بوسیدم از راه نیاز
گفت رومی ذرهی گردون نورد / در دل او یک جهان سوز و درد
چشم جز بر خویشتن نگشاده ای / دل به کس نادادهای آزاده ای
تند سر اندر فراخای وجود / من ز شوخی گویم او را «زنده رود»
تاکنون درباره تأثیر سید جمال بر متفکرین صحبت بسیار شده است. اما بُعد دیگر تأثیرگذاری او بر جنبشهای اجتماعی بوده که حتی رد آنان را تا تحولات امروز هم میتوان یافت. سید جمال تأثیری بر جنبشهای سیاسی ـ اجتماعی گذاشت؟
بی تردید سید جمال الدین نقش بسیار تأثیرگذاری در میان اندیشمندان و دانشمندان عصر خود داشت... او در همه جا، و هر منطقهای که سفر کرد، طبق اعتراف دوست و دشمن، افکار عمومی را بیدار ساخت، متفکران را به حرکت درآورد و در واقع عامل اصلی جنبشهای اجتماعی شد. ما به طور وضوح، در آثار و مکتوبات شخصیتهای برجسته سیاسی و اجتماعی یک قرن اخیر ردّ آثار فکری سید را میبینیم و خود آنان نیز اقرار دارند که راه آنها استمرار راه سید جمال الدین ـ در همه زمینهها ـ است.
در جنبشهای آزادی بخش، به قول مرحوم استاد سید محمد محیط طباطبایی، شاگردان سید و یا پیروان اندیشههای او رهبری حرکت را به عهده داشته اند و هر پرچمی که برای تحول در جامعهای برافراشته شده، پرچمداران آن یکی از شاگردان سید جمال بوده است و شهید مرتضی مطهری او را سرسلسله جنبان نهضتهای اصلاحی معاصر میداند و نهضت او را جامع در زمینههای فکری ـ اجتماعی میخواند که همراه با ارائه طریق برای تداوم اصلاحات است... استاد محیط طباطبایی در این رابطه مینویسد:
«... پس از سی سال کوشش، در زندان طلایی عبدالحمید محبوس و معدوم شد، ولی تخمهای کاشته او در ایران و عثمانی و مصر و هند و افغانستان جوانه زد و ده سال بعد از مرگ او در وطن او ایران، نهضت مشروطه آغاز و انجام پذیرفت و چند سال بعد از آن دست پروردگان او در اسلامبول دست به کار شدند و کسانی که در حیات او از عهده تطبیق نظریات سیاسی او در مصر و هند برنیامدند و مغلوب و منکوب و محبوس شدند، در حزب کنگره هند و حزب وفد مصر بنیانگذار حکومت ملی آزاد گشتند.
سید جمال الدین در تاریخ ایران عامل ظهور تحولی شد و ملت ما را به راهی رهبری کرد که پس از آن در پیچ و خمهای آن راه به سوی زندگانی افضل گام برمی دارد و هر روزی انتظار دارد که به صورتی بهتر و حالتی برتر درآید.
من چهره سیدجمال الدین اسدآبادی را برگزیده ام زیرا عکس چهره او را در قانون اساسی و مطبوعات و فرهنگ جدید و همه تشکیلات اساسی حکومت مشروطه وطن خود مینگرم و عقیده دارم خدمتی که او به ایران کرد، از نظر ارزش بالاتر از خدمتی بود که نادر و اردشیر و یعقوب لیث و شاه اسماعیل به تاریخ ایران کردهاند و در ردیف خدمت هوخشتره مادی و آرشاک پرتوی محسوب میشود». (مراجعه کنید به چاپ جدید کتاب «نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین» از استاد محیط، صفحه 91 ـ 92)
تأکید سید بر اتحاد ملتها از جمله بخشهای پرمناقشه اندیشه وی است. او با طرح اتحاد ملتهای اسلامی چه هدفی را در ذهن میپروراند؟ اساساً تأکید بر استقلال از طرفی و صحبت از یکپارچه کردن ملل اسلامی چگونه امتزاج پذیرند؟
اتحاد ملتها ـ یعنی ملتهای اسلامی ـ میتواند پایه و اساس شکوفایی امت و سرزمینهای اسلامی گردد و آثار و برکات آن به بلاد غیراسلامی هم تسری پیدا کند. وحدت، در اندیشه سید، برای تکامل ملتها است و استقلال هر بلدی، در مرحله نخست، ضامن اصلی استقرار و یکپارچه شدن ملل اسلامی تواند بود.
استقلال تضادی با وحدت ندارد بلکه مکمل و نگهدارنده آنست. کشوری که مستقل نباشد، نمیتواند پویا و مانا باشد و پس از دست یافتن به استقلال، وحدت آن با دیگر بلاد مستقل، میتواند بلوک واحد مستقل تسلیم ناپذیری در قبال دشمنان و استکبار جهانی تشکیل دهد.
در واقع «استقلال» و «اتحاد» لازم و ملزوم یکدیگرند و در صورت فقدان یک پایه، نتیجهای به نفع ملتها و تودهها به دست نخواهد آمد.
این نکته را یکی از شاگردان مکتب سید، یعنی دکتر محمد اقبال لاهوری باز در قصیدهای به شکل زیبایی ترسیم نموده است که من فقط ابیاتی از آن را نقل میکنم که گویی از زبان خود سید است:
ملت از یک رنگی دلهاستی / روشن از یک جلوه این سیناستی
اهل حق را حجت و دعوا یکیست / خیمهها از هم جدا دلها یکیست
از حجاز و چین و ایرانیم ما / شبنم یک صبح خندانیم ما
کثرت هر مدعی وحدت شود / پخته چون وحدت شود ملت شود
لااله سرمایۀ اسرار ما / رشته اش شیرازۀ افکار ما
قوم را اندیشهها باید یکی / در ضمیرش مدعی باید یکی
جذبه باید در سرشت او یکی / هم عیار خوب و زشت او یکی
ما مسلمانیم و اولاد خلیل (ع) / از أبیکم گیر اگر خواهی دلیل
با وطن وابسته تقدیر امم / بر نسب بنیاد تعمیر امم
اصل ملت در وطن دیدن که چه / باد و آب و گل پرستیدن که چه
بر نسب نازان شدن نادانی است / حکم او اندر تن و تن فانی است
ملت ما را اساس دیگر است / حکم او اندر دل ما مضمر است
حاضریم و دل به غایت بسته ایم / پس زبند این و آن وارسته ایم
ما ز نعمتهای او اخوان شدیم / یک زبان یک دل و یک جان شدیم
جملهای از سید جمال نقل است که میگوید: بنا به خصائص اجتماع و عالم انسانی فرد بدون زور و قدرت در کشور متمدن و بافرهنگ نمیتواند در جامعه حکومت کند. این عبارت به چه منظوری است؟ در نگاه نخست بوی حکومت خفقانی و بسته استشمام میشود؟ حکومت مورد نظر وی چه ابعادی داشته است؟
جمله منسوب به سید به این معنی است که در جوامع بشری، به خاطر خصلتهای طبیعی انسان، فساد و طغیان حاکم است، هر فرد صالحی هم که در رأس امور قرار گیرد، بدون قدرت و نفوذ معنوی یا مادی، نمیتواند در اجرای قانون و اصلاح جامعه موفق باشد. در واقع اداره امور بدون قدرت لازم، در هر کشوری، همراه با سقوط حاکم آن خواهد بود و این قدرت و خلاقیت است که میتواند کشوری با فرهنگ و تمدن را در راه پیشرفت، یاری کند و گرنه با سستی و کاهلی و عدم اعمال قدرت در اداره امور، نمیتوان در انتظار جامعهای متمدن و با فرهنگ ماندگار بود.
متأسفانه برداشتهای امروزی از اعمال قدرت و نفوذ، به مفهوم ایجاد خفقان نظامی بسته تلقی میشود در حالیکه منظور سید، داشتن قدرت برای پیشبرد اهداف است. حکومت مورد نظر سید، «حکومت قانون» است و او باور داشت که همه ابعاد زندگی انسانی، در یک جامعه سالم باید با اشراف و اعمال قانون تنظیم گردد... همه آثار سید شاهد صدق این ادعا است... او با سلطۀ دیکتاتوری شاهان و حاکمان، چه در مصر خدیوی و چه در ایران شاهی و چه در عثمانی خلافتی و چه در جاهای دیگر، همواره مبارزه آشتی ناپذیری داشته و به همین دلیل، همواره در فشار و تعقیب و تبعید و آوارگی به سر برد، ولی دست از هدف و برنامه خود: اعمال قانون، برای سعادت جامعه و قطع دست دزدان از تعرض به جان و مال مردم، برنداشت.
مبارزه مستمر سید با استبداد حکام بلاد اسلامی، همراه با مبارزه با استعمار، به خوبی نشان میدهد که سید هرگز طرفدار حکومت زور و حاکمیت یک دیکتاتور بر کشوری نبوده، بلکه آنچه که مورد توجه او بوده، همان توان و قدرت اداری در فرد زمامدار بود.
با مطالعه و غور در آثار سید، میتوان او را روشنفکر دانست یا باید او را فردی در میانه افکار روشنفکرانه و واپسگرایانه بدانیم؟ بعضیها سید را روشنفکر نمیدانند؟
از دوران مشروطیت ـ و یا حتی قبل از آن ـ دو کلمه «منور الفکر» و «مرتجع» در مورد بعضی از افراد به کار برده میشد بدون آنکه مفهوم واقعی این دو کلمه تبیین شده باشد. و اکنون نیز که آن دو کلمه به «روشنفکر» و «واپس گرا» تبدیل شده است! باز هم هنوز تعریف جامع و مانعی از این دو کلمه به عمل نیامده است.
برخی میگویند روشنفکر کسی است که با وضع موجود جامعه مخالف باشد و در تغییر آن بکوشد و واپسگرا کسی است که به گذشته سنتی، در هر چیزی، همچنان وصل است و حاضر به تغییر و دگرگونی نیست.
بعضیها یک «نقزن» سیاسی را «روشنفکر» مینامند و یک فرد غیر فعال و آرام را آدمی واپسگرا میدانند... و یا کسی را روشنفکر میخوانند که چند تا کتاب خوانده باشد و الفاظ قلمبه و سلمبهای را در بین حرفهای خود به کار ببرد و واپسگرا کسی است که چنین نباشد و...
متأسفانه اخیراً کتابی را دیدم که از احمد کسروی به عنوان یک «مصلح و روشنفکر» نام برده و از او تعریف و تمجید کرده است در حالیکه عملکرد کسروی به خوبی نشان میدهد که او نه مصلح بود و نه روشنفکر، او با همۀ ارزشهای ملتی دشمنی ورزید و دین و آئین مردم را طرد کرد، زبان و فرهنگ رایج مردم را به سخره گرفت و در این مسیر غیراصلاحی تا آنجا پیش رفت که روشی به نام «پاکدینی» اختراع نمود و مردم مسلمان را به پیروی از آن دعوت کرد! و در تکامل مرحله روشنفکری! خود علاوه بر کتب و ادعیه مذهبی، حتی دیوان حافظ و مولوی و سعدی و خیام و...، را در موسم مسخرهای به نام «جشن کتابسوزان!» به آتش کشید تا در قیافۀ یک روشنفکر تجددخواه تمام عیار مطرح شود!.
به هر حال: سید بی تردید تحت هیچ یک از این عناوین قرار نمیگیرد، اما او در زندگی و مبارزه خود با احترام و حفظ اصول صحیح و سنتهای اصیل همواره در تغییر اوضاع اجتماعی و سیاسی میکوشید و خواستار تحکیم پایههای آزادی برای همۀ انسانها بود و با سنتها و عقاید منطقی مردم و جامعه نمیجنگید و با خواستار شدن اجرای قانون، در تغییر و تکامل جامعه میکوشید و از همۀ ابزارهای فرهنگی، سخنرانی، مذاکره، مباحثه نشر مجله و روزنامه و نوشتن مقاله، رساله و کتاب بهره میگرفت و در بیدارسازی و آگاهی بخشی عمومی فعال بود و البته آشنایی کامل با فلسفه و علوم روز، علاوه بر علوم قدیم، همراه او بود و تحول جامعه را در توسعه فرهنگ و دانش میدانست و خود به این روش پای بند بود. پس اگر روشنفکر به این مفهوم باشد، بی تردید سید جمال الدین یک روشنفکر نواندیش واقعی بود که خواستار اجرای قانون برای ایجاد تحول ریشهای در جامعه و در میان همه ملتها بود.
اصولاً و به نظر من در این مسئله نخست، به دست آوردن معنی و مفهوم و تعریف روشنفکر است که متأسفانه همانطور که اشاره کردم تاکنون تعریف جامع و مانعی از آن ـ و از واپسگرا ـ به عمل نیامده است... و به همین سبب هر کسی را که ادعای روشنفکری نمود، نمیتوان روشنفکر نامید و هر دگراندیشی را که با ما مخالف بود، نباید «واپسگرا» خواند. و البته سید هم هرگز در حال حیات، در بند الفاظ و القاب و عناوین نبود و در حال ممات! هم اگر بعضیها او را «روشنفکر» ننامند و ندانند، اهمیتی نخواهد داشت.