نویسنده : سید هادی خسروشاهی
خسروشاه، هم خاستگاه دانشمندان بزرگ بوده و هم مزار فرزانگانى را در خود جاى داده است. در اینجا برخى از آنان را نام مىبریم :
1. مزار امیر مضر بن عجیل
یكى از مزارات خسروشاه، مزار امیر مضر بن عجیل[1] است .[2] سیّد محمّد رضا
طباطبایى در مورد وى مىنویسد :
امیر مضیر بن عجیل بن عبدالمطّلب، عمزاده حضرت رسول خدا 9، با سلطان اسامة در مرتبه اوّل به آذرآباد از جهت جنگ و كارزار با كفّار آمدهاند و بعد از جنگهاى بسیار با آن جماعت در غزاى باویل[3] به درجه شهادت فایز گردید و با
اینكه از صحابه كبار است، شرافت قرابت را هم دارد با جناب رسول خدا 9، و مزار آن بزرگوار در حوالى قریه خسروشاه در مكان مرتفع و با صفا واقع است .[4]
2. مزار حمزة بن عبدالعزیز دیلمى (...ـ463/448ق)
ابوعلى حمزة بن عبدالعزیز دیلمى معروف به سالار و سلّار از علماى بزرگ امامیه و
از فقهاى نامدار قرن چهارم هجرى است. سلّار تحصیلات خویش را در محضر شیخ مفید و سیّد مرتضى علمالهدى كه هر كدام به نوبه خود از مشاهیر علماى اسلام بودند، به اتمام رساند. از سلّار تألیفاتى برجاى مانده كه فقط «مراسم» چاپ شده و بقیه به دست ما نرسیده است . فهرست آنها چنین است:
1. المراسم العلویة فى الأحكام النبویة ـ معروف به مراسم ـ؛ 2. المقنع فى المذهب؛ 3. التقریب؛ 4. الرّد على أبىالحسن البصرى فى نقض الشافى؛
5. التذكرة فى حقیقة الجوهر و العرض؛ 6. الأبواب و الفصول فى الفقه؛
7. المسائل السلّاریة.
ایشان در ششم ماه رمضان 463 یا در ماه صفر 448 ه . ق در خسروشاه بدرود حیات گفت و در آنجا به خاك سپرده شد. اینكه این فقیه بزرگ، چرا و چگونه در این مكان رحلت كردهاند؟ معلوم نیست، ولى احتمال دارد سلّار نیز مانند بسیارى از فقیهان و عالمان به دنبال آشوبها و جنگهاى داخلى ، بغداد را ترك گفته و به آذربایجان پناه آورده و در این سرزمین وفات كرده باشد.
متن اولین سنگ مزار وى چنین است:
هو الله الباقى، كل مَنْ علیها فان، هذا قبر العالم العارف الشیخ سلّار... فى تاریخ ذىالحجة سنة ثلاثة عشر و سبعمائة.
سال 713 تاریخ نصب سنگ قبر است، نه تاریخ وفات او. و در سنگ مزارى كه در سال 1388ق نصب شده، چنین آمده است :
مرقد شیخ بزرگوار، عالم عظیمالشأن ، حمزة بن عبدالعزیز معروف به سلّار، از اهالى دیلم و طبرستان و از اعاظم مجتهدین و دانشمندان شیعه است كه علماى رجالنویس شیعه و سنّى به شرح زندگانى اش پرداخته و او را ستودهاند. از شاگردان جناب شیخ مفید و سیّد مرتضى علمالهدى بوده و بنا به قول صحیح، در ماه صفر سال 448 هجرى درگذشته و در قبرستان خسروشاه مدفون شده است .
و الدیلمى قدوة الأعاظم سلّار الجلیل ذو المراسم[5]
هدیه حاج على رفیعى، تبریز، اثر میرعلى اكبر حجّار.
3. مزار سیّد فضلالله راوندى (م 571 ق)
از دیگر مزاراتى كه در خسروشاه مورد توجه مردم خوب آن دیار است، مزار منسوب به عالم جلیلالقدر، فخر شیعه علامه سیّد ضیاءالدین فضلالله راوندى كاشانى (حدود 483 ـ 571ق) است . این مرقد پاك در زاویه جنوبى گورستان محله «پنجه شاه» نزدیك مسجد جمعه واقع است و از زمان دفن تاكنون مورد احترام و زیارتگاه مردم آن دیار بوده است .
در تابستان 1387 در خسروشاه مقبره مجللى در واقع كشف شد كه پس از جستجو معلوم گردید كه در بین اهالى خسروشاه معروف به مزار قطبالدین راوندى بوده و یكى از خیرین محلى در سالهاى اخیر بناى آن را احداث كرده است . پس از حضور در مقبره یاد شده، مشاهده شد كه بر فراز درِ ورودى ، اسم سیّد فضلالله راوندى حك شده و بنا به گفته برخى از اهالى، این مزار از قدیم الأیام به مزار قطبالدین راوندى مشهور بوده است .
با رجوع به منابع معلوم گردید كه مزار قطب راوندى در قم است و فقط تراجمنگار برجسته میرزا عبدالله افندى به نقل از تذكرة الأولیاء فی أحوال العلماء تألیف ملّا حشرى این مطلب را نقل كرده و سپس خودش آنجا را دیده است . البته در تذكره ملّا حشرى این مطلب دیده نشد.
صاحب ریاض العلما در این خصوص مىنویسد:
در روستاى خسروشاه قبرى دیدم كه در میان مردم روستا معروف به قبر قطب راوندى است كه آن قبر را زیارت مىكنند. من نیز در همان روستا آن قبر را زیارت كردم، امّا بعید نیست كه یكى از آن دو قبر ]كذا[، قبر شیخ قطب الدین راوندى و دیگرى قبر سیّد فضل الله راوندى باشد و یا یكى از آن دو، قبر یكى از اولاد آنها، یا قبر پدر و جدّ او، و آن دیگرى قبر سیّد فضل اللهباشد.[6]
متأسفانه هویت واقعى صاحب قبر بر ما معلوم نگردید و احتمال دارد مزار موجود در آنجا مزار یكى از اولیاى الهى و علما یا یكى از نزدیكان راوندى باشد كه به نام ایشان شهرت یافته است .
4. شمسالدین خسروشاهى (580 ـ 653ق)ابومحمد عبدالحمید بن عیسى خسروشاهى (منسوب به خسروشاه تبریز).[7] وى در
حكمت، طب و علوم شرعى استاد بود و پیوسته به مطالعه كتب و تدریس طلاب و محصلین اشتغال داشت . او در سال 580 متولد شد. پس از تحصیل مقدمات و ادبیات عرب، علم كلام و فنون حكمت را نزد فخرالدین رازى آموخت و از مویّد طوسى سماع حدیث كرد، تا در اصول و عقلیات بر اقران خویش تقدّم یافت و پس از مرگ فخر رازى، سفرى به قهستان كرد و مدتى نزد محتشم شهاب، رئیس و حاكم اسماعیلیّه كه از دانشمندان و حكماى این طایفه بود، به سر برد و او شمس الدین را گرامى داشت و از محضرش استفاده كرد.
پس از آن، از ایران به شام رفت و چندى در آنجا رحل اقامت افكند و به تدریس علوم مشغول شد و در كرك، به خدمت ملك ناصر صلاحالدین داود بن الملك المعظّم پیوست و منزلتى عظیم یافت و احسان بسیار از او دید.[8]
ابن ابىاصیبعه گوید:
در دمشق او را دیدم ، مردى باهوش و عالم و خوشبیان و نیكو محضرش یافتم و در خدمت او بودم، كه یكى از فقیهان بغداد نامهاى به او داد. وقتى نامه را دید، بوسید و بر سر نهاد. پرسیدم: این نامه از كیست؟ جواب داد: خطّ استادم فخر رازى است .[9]
ابن العبرى از نجیب راهب محاسب مصرى نقل مىكند كه:
ملك ناصر، صاحب كرك براى استفاده از محضر شمس الدین خسروشاهى به
خدمتش مىرفت و كتاب عیون الحكمة ابوعلى سینا را نزد او مىخواند و وقتى كه به ابتداى محلهاى كه خسروشاهى در آنجا منزل داشت مىرسید، از اسب پیاده مىشد و حشم و غلامان خویش در همان مكان بهجا مىگذاشت و خود تنها، كتاب را زیر بغل گرفته و مندیلى بر سر نهاده ، به در خانه حكیم مىرفت و در را مىكوفت . در كه گشوده مىشد، به درون خانه مىشد، و درس را قرائت كرده، ایراد و اشكالى اگر باقى مىماند، سؤال نموده و بر مىخاست و شیخ براى او قیام نمىكرد.[10]
شمسالدین خسروشاهى در اواخر عمر، به دمشق بازگشت و در آنجا توطن اختیار كرد، تا در دوازدهم شوال 652 ـ و به قول ابنجوزى در مرآة الزمان 653 ـ بدرود حیات گفت و در جبل قاسیون مدفون گشت.[11]
شمسالدین از فقهاى شافعى بوده و سبكى نامش را در طبقات الشّافعیه ذكر كرده است . از شاگردان مبرّز وى، سدیدالدین ابو منصور است كه از اطباى فاضل محسوب مىشود و در كرك حكمت و طب را از خسروشاهى فرا گرفت .[12]
از آثار او، مختصر مهذّب در فقه ، تألیف شیخ ابو اسحاق شیرازى شافعى (متوفى 476) و دیگرى مختصر منطق شفاى ابوعلىسینا است و تألیف دیگرى هم به نام تتمة آیات البیّنات دارد كه آیات بینات استادِ خود فخر رازى را تمام كرده است .[13]
به طورى كه ابن فوطى مىنویسد، شمس الدین و محقّق طوسى ، هر دو از شاگردان فریدالدین داماد بوده و این دو بزرگ از محضر این استاد استفاده كردهاند. بعدها هم بین این دو رابطه مكاتبهاى بوده و خواجه نصیر، از شمسالدین
خسروشاهى ضمن نامهاى مسائلى از حكمت پرسیده است كه آن سؤالها در ضمن آثار خواجه آمده است .[14] شهید مطهرى در این زمینه نوشته است :
از جمله قرائن براى اینكه مسائل مربوط به خروج نفس از قوّه به فعل، براى پیروان بو على حل نشده بوده است، رساله معروفى است كه حكیمنصیرالدین طوسى ، به حكیم معاصرش شمسالدین خسروشاهى نوشته است و سه مسأله در آنجا طرح كرده است ... معلوم نیست كه شمسالدین خسروشاهى جوابى داده یا نداده است . اگر هم داده است، ظاهرآ در تاریخ ثبت نشده است، ولى صدرالمتألهین رسالهاى كوچك در پاسخ این سه سؤال نوشته است .
شمسالدین، عبدالحمید عیسى خسروشاهى ، معروف به شمسالدین خسروشاهى، ابن ابىاصیبعه ، از او به عنوان امام العلماء، سیّدالحكماء، قدوة الإمام، شرف الإسلام یاد مىكند.[15] در طب و علوم شرعیّه مبرّز و از
شاگردان مبرّز فخرالدین رازى بوده . كتاب شفا را تلخیص كرده ، ولى شهرتش در محیط فلسفه، به واسطه برخى سوالات فلسفى است كه خواجه نصیرالدین طوسى از او ـ كه در طبقه اساتید خواجه بوده است ـ كرده و او جواب داده و در كتب فلسفى مطرح است ....[16]
صدرالمتألهین كه جوابهاى خسروشاهى را كافى نمىداند، خود رساله مستقلى در جواب این سؤالات نوشته و در حاشیه شرح هدایه و حاشیه مبدأ و معاد چاپ شده است .[17]
صدر الدین شیرازى در اسفار مىگوید :
اعلم أنّ المحقّق الفاضل، أفضل المتأخّرین ، نصیر الدّین محمد الطوسى؛ قد بعث رسالة إلى بعض معاصریه من العلماء، هو العالم النّحریر شمسالدین
الخسروشاهى و سأل عنه بعض المسائل المعضِلة ... و كانت مسألة بقاء النفس بعد البدن إحدى تلك المسائل ... و نحن قد أجبنا عن هذا السوال فى سالف الزمان بأنّ البدن الإنسانى....[18]
سؤالات خواجه نصیرالدین از شمسالدین
اشاره شد كه محقّق طوسى ضمن نامهاى ، از شمسالدین خسروشاهى سه سؤال پرسیده، ولى معلوم نیست خسروشاهى به آنها جواب داده است یا خیر؟ البته از متأخران، ملاصدراى شیرازى و احمد بن زینالعابدین عاملى ، داماد و شاگرد میرداماد، به آن مسائل جواب دادهاند.
رساله خواجه الاسئلة النصیریه و جواب ملاصدراى شیرازى در حاشیه مبدأ و معاد ملا صدرا به سال 1314 ق و نیز در حاشیه هدایة ملاصدرا به سال 1313 ق چاپ شده است . همچنین نسخه جواب احمد بن زینالعابدین عاملى در شمار كتب اهدایى استاد محترم سید محمد مشكات به دانشگاه ،[19] و نیز نسخه دیگر این رساله و
طباطبایى ، به شماره 1176 موجود است .[20]
آغاز رساله خواجه طوسى از این قرار است:
لمّا كانت الكتابة وسیلة إلى تواسل من دانت أفئدتهم، و تفاصلت ألسنتهم ، و السوال ذریعة إلى استفادة الخبر لمن كان حرصه علیه شدیدآ ممّن كان باعه إلیه مدیداً، رأى الخادم الداعى محمد الطوسى التوسل بهما إلى جناب العالم الفاضل المحقق المدقق شمس الملّة و الدّین، برهان الاسلام و المسلمین ، سیّد الملوك و السلاطین، قدوة العلماء المتأخرین ، سلطان الحكماء المحقّقین (أدام الله میامن أیامه و سهّل سبیل مرامه ... و وفّق فى افتتاح كلّ امره و اختتامه، سیّما لإدراك مبتغاه ، و وصله الى ما یتمناه ، فهذا مبلغ التحیة و الخدمة و الدعاء بدوام العزّ و مزید النعمة).
و در آخر نوشته است :
و المتوقّع من كرمه العمیم و لطفه الجسیم أن یعذر الخادم الداعى على هذا التجاسر فیستخدمه فیما یستأهله، فإنّه ممتثل لما یأمره ، و الله تعالى یمدّ فى الأیّام العالیة، و یقرنها بنعمه المتوالیة ، إنّه على كُلّ شىء قدیر و بإجابة الدعاء جدیر.[21]
همانطوركه اشاره شد، حكیم ملّاصدرا پاسخهاى مستدل و متقنى به سه پرسش خواجه طوسى از محقّق خسروشاهى، مىدهد و در ابتدا با تعابیرى چون «الفاضل النّحریر و العالم البصیر»، از شمس الدین خسروشاهى یاد مىكند.
سه پرسش خواجه نصیر طوسى عبارت اند از :
1. وجود حركت، بدون وصف سرعت یا بطوء نیست . بنابراین سرعت و بطوء در تحقّق حركتهاى خاص مؤثر است، و از طرفى ، تحقّق سرعت و بطوء در گرو زمان است . در نتیجه، زمان در تحقّق حركتهاى خاص مؤثر است ، در این صورت، چگونه مىتوان حركت خاص را علت وجود زمان دانست؟
2. حكما گفتهاند: آنچه براى امكان وجود و عدمش، حاملى نیست ، محال است كه پس از نیستى موجود گردد و یا پس از موجود شدن، معدوم گردد و از طرفى ، گفتهاند: نفس انسان، حادث است ، ولى فناى آن محال است . اكنون سؤال مىشود : اگر حامل امكان وجود آن بدن است، چه مانعى دارد كه حامل امكان عدم آن هم بدن باشد؟ و اگر به سبب اینكه نفس، مجرّد از مادّه است ، حامل امكان عدم براى آن متصوّر نیست به همین دلیل، باید امكان وجود هم نداشته باشد و در نتیجه، وجود شىء از اوّل محال خواهد بود.
3. اگر سبب صدور كثیر از علّت واحده (خداوند متعال) كثرتى است كه در ذات معلول اوّل است، اكنون سؤال مىشود كه این كثرت ، از كجا حاصل شده است؟ اگر از علّت نخست صادر شده، از دو حالت بیرون نیست :
الف) با هم صادر شدهاند كه لازمهاش این است كه صدور كثیر از مبدأ نخست به
سبب كثرت در معلول نخست نباشد. به عبارت دیگر، كثیر از واحد بىواسطه صادر شده باشد.
ب) به ترتیب صادر شدهاند، در این صورت ، معلول اوّل ، معلول اوّل نخواهدبود.
و اگر كثرت مزبور، از علت نخست صادر نشده است ، پس جایز است كه كثرتى بدون استناد به علّت نخست تحقّق یابد و همه فروع یاد شده، باطل است .
این پرسشها، آن روز بىجواب ماند، تا اینكه چهار قرن گذشت و صدرالمتألهین شیرازى ـ كه گویا دست آفرینش او را براى حلّ این گونه معضلات فلسفى پرورش داده بود ـ از راه رسید و به آنها پاسخ گفت. متن سؤالات و پاسخهاى ملاصدرا به آنها، در حاشیه دو كتاب شرح الهدایة الاثیریة و مبدأ و معاد و سپس در مجله گرانسنگ كلام اسلامى[22] چاپ شده است .
5. ملّا حسین بن على تبریزى خسروشاهى (زنده در 1281 ق)
ملّا حسین بن على تبریزى خسروشاهى از شاگردان سیّد كاظم رشتى در كربلاى معلّا بود. شیخ آقا بزرگ تهرانى درباره تألیفات و شیخِ اجازه وى مىنویسد:
رسالة فى الأوعیة الثلاثة 1. السرمد؛ 2. الدهر؛ 3. الزمان و حقائقها و الفرق بینها. ألّفها للمیرزا حسن بن أمان الله الدهلوى العظیم آبادى ... و یروى عنه المیرزا محمّد تقى المامقانى بإجازة تاریخها 1281 كما ذكره المجاز فى كتابه صحیفةالأبرار فالظاهر أنّ وفاته بعد ذلك .[23]
از آثار دیگر ایشان كه شیخ آقا بزرگ بدان اشاره نكرده، مىتوان به رسالههایى همچون 1. التقلیدیة، 2. ملّا على مرادیه، 3. هندیه، 4. حسنیه اشاره كرد. این
كتابها در اختیار آیتالله حاج میرزا محسن كوچهباغى بود و در تاریخ 25/2/1386ش در اختیار كتابخانه آیتالله مرعشى نجفى قرار گرفت و اكنون در آن كتابخانه نگهدارى مىشود.
[1] . نام ایشان مضیر بن عجیل نیز ثبت شده است .
[2] . حافظ حسین كربلایى، روضات الجنان، ج1، ص24 و 25؛ ملّا محمّد امین حشرى تبریزى ، روضهاطهار، ص22.
[3] . دهى است از حوالى اسكو و در مسیر راه شوسه اسكو به تبریز قرار دارد (على اكبر دهخدا، لغتنامهدهخدا، ج3، ص 3739).
[4] . محمّد رضا طباطبایى، تاریخ اولاد اطهار، ص 27.
[5] . محمّد تقى ادهمنژاد، «سالار فقاهت»، گلشن ابرار، ج 6، ص 17 ـ 9؛ عبدالعلى كارنگ و سید جمالترابى طباطبایى، آثار باستانى آذربایجان، ج 1، ص 580 ـ 574.
[6] میرزا عبدالله افندى، ریاض العلماء، ج 2، ص 420.
[7] . ابن خلدون، العبر، ج 5، ص 211، و یاقوت حموى ، معجم البلدان، ج 2، ص 1443. در الجامعة، عبدالرزاق بن احمد بن فوطى، ص 311، ذیل حوادث سال 653 مسطور است كه: «توفى بعدهعبدالحمید بن الحسن بن شاهى بدمشق» كه مسلمآ مقصود خسروشاهى است كه با اسقاط نام پدر(عیسى) به اشتباه، خسروشاهى «حسن بن شاهى» خوانده شده است .
[8] . رک: منهاج سراج، طبقات ناصرى، ص 415، چاپ هند.
[9] . ابن ابى اصیبعة، عیون الانباء، ص 90، 91 و 216.
[10] . ابن العبرى ،تاریخ مختصر الدول، ص 455 ؛ مرآة الزمان ابن جوزى .
[11] . ابن خلدون ، العبر، 25 شوال ، ج 5، ص 212.
[12] . حاجى خلیفه ، كشف الظنون، ج 1، ص 64 و ج 2، ص 576؛ ابن ابى اصیبعة ،عیون الانباء، ص216. علاوه بر این منابع ، درباره شمس الدین خسروشاهى ، ر.ك: قاموس الاعلام، ج 4، ص 2871؛محمد على مدرس تبریزى ، ریحانة الادب، ج 2، ص 135.
[13] . ابن عماد حنبلى ، شذرات الذهب، ج 5، ص 255.
[14] . محمد تقى مدرس رضوى، احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسى، ص 193ـ191.
[15] . ابن ابى اصیبعة ، عیون الانباء، ج 3، ص 383.
[16] . صدرالمتألهین، اسفار، ج 4، ص 95، چاپ سنگى ؛تعلیقه صدرالمتألهین بر شفا، ص 17.
[17] . شهید مرتضى مطهرى، مجموعه آثار (مباحث فلسفى)، ج 13، ص 128، چاپ اوّل ، 1373.
[18] . صدرالمتألهین،الاسفار، ج 8، ص 390 و 391، ویرایش جدید، چاپ تهران ، 1378ق .
[19] . فهرست كتابخانه اهدایى مشكات به كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3، ص 179 و 189.
[20] . فهرست نسخههاى خطى كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ج 23، بخش دوم ، ص 671.
[21] . محمّد تقى مدرس رضوى، احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسى، ص 193 ـ 190 و 511 ـ 509.
[22] . ر.ك: كلام اسلامى، صاحب امتیاز آیتالله استاد شیخ جعفر سبحانى ، ش 15، ص 104ـ93.
[23] . شیخ آقا بزرگ تهرانى، الكرام البررة، ج 1، ص 403.