سرویس تاریخ جوان آنلاین: آنچه در پی می آید، بخشی از خاطرات زنده یاد آیت الله محمد علی تسخیری از دوران زندان و شكنجه خویش در زندان النهایه بغداد است. این خاطرات نشان می دهد كه جریان انقلابی شیعه در عراق-كه بعدها در عداد حامیان انقلاب اسلامی نیز در آمد- در طریق جهادی خویش، چه مشكلات و تنگناهایی را متحمل گشته است و به یكباره، به حمایت همه جانبه از نظام اسلامی بر نخاسته است! با سپاس از جناب حجت الاسلام محمد مهدی تسخیری، كه این متن را در اختیار ما قرار دادند.
***
در این نوشتهها، صحنههای رقت باری ترسیم شده كه زشتی و شناعت آنها وادارت میسازد تا از هركس كه در برابر خود میبینی احساس نفرت كنی چرا كه همزمان، میزان انحرافی را كه انسان میتواند دچار آن گردد حس میكنی؛ انحرافی كه او را همپای وحشیترین جانوران و خبیثترین شیاطین، قرار میدهد.ولی یادتان باشد كه این انحراف از خط انسانیتی است كه خدا متعال برای بشریت در نظر گرفته است. اینها، صحنههایی از باصطلاح آزادیهایی است كه حزب بعث -یعنی همان دستگاه ساخته و پرداخته استعمار به عنوان پیشاهنگ كارزار امت عرب و در واقع با اندیشههای به شدت تنگ-نظرانه و آزادیهای سركوب شده و مزدوری عیان -شعار آنرا سر میدهد.
سخن كوتاه اینكه گناه من از نظر اینان، سرودن تنها چند بیت شعر مذهبی بوده است. سوگند میخورم كه تنها گناهم، همین بود كه البته نباید گناه كوچكی شمرده شود.از نظر بعثیها -به اقتضای اهداف اصلی خود -این شعر ترویج برای مرجعیت دینی و تأكید بر رهبری های دیرپای آن و تتبیت آن در سرزمینی است كه طبق نقشه اهریمنی آنها، قرار است همه آثار و نشانه های اسلام بزرگ، از آن زدوده شود راز اصالت آن محو گردد تا لقمه آمادهای برای بلعیده شدن از سوی استعمار گردد.
پیش از پرداختن به نكات عمده، مایلم پیروزی قاطع بعثیهای عراق را در دروغگویی، نیرنگ و فریبی كه بر هیچكس پوشیده نیست، ثبت كنم، چرا كه آنها "آزادی "را به عنوان یكی از سه اصل خود –اگر بتوان از آنها و بویژه نزد بعثیها به عنوان اصل سخن گفت -اعلام كردند.آنها پیش از رسیدن به قدرت به مردم وعده همه گونه آزادی دادند و اینک در پی تحقق دقیق این وعده در زندان "قصر النهایه "هستند! اخیرا نیز این فریب و نیرنگ عجیب را مطرح ساخته و اعلام كرده اند كه زندان"نقره السلمان"را بسته و زندانیانش را آزاد كردهاند ولی زندان"نقره السلمان"آنگونه كه برایم نقل كرده اند در مقایسه"باقصر النهایه-"به رغم تناقضی كه در این نام وجود دارد -بهشتی بوده است.
"نقره السلمان" تنها یک زندان وسیع و دور افتاده است كه زندانیان آن از تمام آن چیزهایی كه زندانیان این قصر لعنتی -كه به جرأت میتوانم بگویم كشتار گاه آزادی و مسلخ انسانیت و تومار وحشتناك آنست -از آن محرومند، برخور دارند.
موقعیت زندان قصر در بغداد
و اینک با پوزش و به عنوان مقدمه، سطوری در بارة "قصر النهایه" تقدیم میشود:
این زندان در اصل كاخ (قصر) شاهزاده غازیه خواهرشاهزاده غازی یكی از سه شاهی بوده است كه در دوره پادشاهی عراق، حكمروای كردند.
این قصر در نزدیكی پل معروف "الخر"در جاده جنوبی بغداد به سمت حله و نجف اشرف واقع است و با خانههای مسكونی بعثیهای كه گندهای احاطه شده كه همگی ید طولای در جنایت و ترور و شكنجه دارند.
در اطراف آنجا نیز پادگانهای نظامی مستحكمی وجود دارد كه وظیفه نگهبانی شدید از زندان را برعهده دارد.در آن سوی زندان، شهركهای المنصور، یرموك و... قرار دارد.
شکنجه بخش وحشتناک و هدف تبهکارانه ای است که زندان مخوف" قصر النهایه" برای آن در نظر گرفته شده است.
اگر رژیم بعثی این همه بر ادعاهای دروغین خود پافشاری وآزدگان را شکنجه نمی داد، چندان اصراری بر انتشار این گزارش نداشتم.رژیم بعثی در همان حال که مدعی رهبری امت عرب به آزادی، وحدت و سوسیالیسم است و به نظر آنها، این سه شعار راز پشرفت بشریت شمرده می شود در همان حال انسانیت و همه نهادهای آن را هدف گونه هدک و تجاوز قرار داده است.اجازه هید در این باره بیش از این مصدع نشوم و سخن را به فرصت دیگری وا گذارم با این حال لازم می دانم در این جا درباره برخی انواع شکنجه با تفصیل بیشتری صحبت کنم.
شکنجه های جسمی زندانیان در «قصر النهایه»
این فصل، شامل مواردی از قبیل شکنجه های زیر می گردد:
1-شکنجه عقربی
بیشتر زندانیان با آن آشنای می یافتند و بدین روش عملی می شد که زندانی بیچاره باید روی شکم می خوابید و دو دست و دو پایش از پشت به یک دیگر بسته می شد.یکی از شکنجه گران با کفش خود برسر زندانی فشار می آورد و صورتش را به زمین می چسباند شکنجه گر دیگر نیز سعی می کرد تعادل او را حفظ کند و نفر سوم به مدت نیم ساعت و گاهی یک ساعت با باتوم پلاستیکی که فلز هم در آن به کار رفته است، شروع به زدن زندانی می کرد.زندانی بیچاره از درد به خود می پیچید و حنجره اش از فریاد و ناله پاره می گشت ولی دژخیمان دیگر قهقهه سر می دادند و برخی نیز در برابرش به رقص و پای کوبی می پرداختند تا سرانجام ورمهای شدیدی به ویژه در کف پا ظاهخر می شد یا زندانی از هوش می رفت و دیگر هیچ دردی را حس نمی کرد من خودم زندانیانی را دیدم که این شکنجه را بارها در مورد آنان پیاده کرده بودند که گاه تا بیست روز همچنان از درد رودم و عوارض آن قادر به هیچ حرکتی نبودند آنچه که وضع را بدتر می کرد این بود که وقتی درد باشد باید فریاد و ناله ای هم باشد ولی در زندان قصر ناله و فریاد کردن مطلقا ممنوع است در غیر اینصورت شکنجه گران زندان چون یک گله گرگ به زندانی حمله ور شدند و موضوع درد زا به باد ضرب و لگد می گرفتند.
2-شکنجه "پشت سری"
از وحشتناک ترین نوع بشمار می رود و از این قرار است که زندانی روی پاهای خود می ایستد و از روی خواسته می شود دستانش را به پشت سر ببرند.
دستان او را با طناب می بستند این طناب با یک قرقره به سقف مربوط میشود ودر آن سوی آن ابزاری فلزی با استوانه ای درجه بندی شده با یک دسته قرار دارد كه وقتی دسته را می گردانند.
طناب به دور استوانه مزبور می چرخد و دستان زندانی را به تدریج از پشت سر او بلند می كند كه این عمل متضمن درد بسیار شدید و تحمل ناپذیری است كه فریاد ضجه زندانی را به دنبال دارد ولی دژخیمان اطراف او، با چشمانی وحشی وگاه تمسخر آمیز، به انتظار"اعترافات" او هستند و گروهی دیگر از دژخیمان به رقص و پای كوبی می پردازند.
شكنجه گران می دانند كه این نوع شكنجه را بیش از چند دقیقه نمی توان ادامه داد وگرنه كتف زندانی از جای خود كنده می شود لذا همینكه به مرز خطرناك خود می رسد با فشار دادن بر ضامنی روی دسته این دستگاه، ناگهان زندانی از آن وضع آویزان، به روی زمین سخت و سیمانی می افتد و دچار درد وعذاب مضاعفی می شود كه البته به دلیل دردی كه از قبل داشته، چیزی را حس نمی كند. آنچه كه در این شكنجه اوضاع را وحشتناكتر می كند آنست كه وقتی زندانی را بالا می كشند زندانی دیگری را زیر پای او می خوابانند تا وقتی زندانی اولی را رها می كنند روی این زندانی بدبخت بیفتد و آش و لاشش كند آنگاه او را به باد كتک می گیرد كه چرا مزاحم این آدم خواب شده است!سپس به سراغ زندانی خوابیده و او را نیز به باد مشت و لگد میگیرند که چرا اجازه داده که روی او بیفتند و به همین ترتیب ...! این شکنجه در یک شب وحشتناکی که هرگز فراموشم نخواهد شد، برای خودم اتفاق افتاد که از بس مشت و لگد و درد و عذاب کشیده بودم احساس میکردم چیزی نمانده که معزم از هم پاشیده شود.
3- شکنجه با آب داغ
در اتاق شکنجه سه عدد صندلی وجود دارد که زندانی یه قرار است شکنجه شود پس از در آوردن لباسهای خود، روی یکی از آنها مینشیند و پاها و شکم و سینه و گردن و دو دستان او را محکم به صندلی ثابت میکنند و آن گاه شیر آب داغ را بر روی سر و بدنش باز میکنند.دقیقاً نمیتوانم میزان داغی و درجه گرمای آب را تخمین بزنم. زندانی شدیداً درد و رنج میکشد تا حدی که تمام پوست و گوشت تنش از آب داغ به جز ولز میافتد.
شخصاً کسانی را دیدم که پوست بدنشان چنان ورم کرده بود که صورت وحشتناکی یافته بود و گاهی که به عنوان همدلی و همکاری ناگزیر میشدم آنان را به دستشوئی ببرم. از آنجا که در همه جای بدن احساس درد ناراحتی شدید میکردند، به دشواری میتوانستم از عهده این کار بر آیم.
4- شکنجه بازجوئی
ساعتهای بازجوئی بدترین و وحشتناکترین ساعتهای زندان به شمار میرفت چرا که معمولاً در نیمههای شب و پس از آن صورت میگرفت. اینک جریان یکی از جلسات بازجوئی خود را تعریف میکنم:
تقریباً از دو ساعت پیش از شروع بازجوئی، حدود پنج شش بار پیاپی به من اخطار میشد که برای بازجوئی و اعتراف به هر آنچه که از من خواسته شده آماده شوم و ... من هم پاسخ مثبت میدادم، هشدارها و اخطارهای این چنینی معمولاً توام با مشت و لگد و سیلی بود. در زمان مقرر یکی از دژخیمان خشماگین به سویم آمد و شروع به لگد زدنم کرد و از من خواست که هراسان در برابرش شروع به دویدن کنم و بدین ترتیب وارد اتاق ترسناکی که همان اتاق شکنجه است شدم، در صدر اتاق سه نفر از جنایتکاران حرفهای نشسته و در دو سوی آن نیز نزدیک به بیست نفر و در وسط هم حدود ده نفر ایستادهاند هر کدام ابزار و آلات مختلفی در دست دارند، در لحظهای دهشتناک وارد این اتاقم کردند. از این به بعد را به سادگی نمیتوانم تشریح کنم.
کفشهایم را در آوردن و به مدت تقریباً یک ربع ساعت با همان کفشها اقدام به زدن بر سر و تمام بدنم کردند.سپس بازجوئی شروع شد.
- اسمت؟ پیش از آنکه پاسخ گویم دوباره کتک زدنها شروع شد.
چرا ترا به اینجا آوردهاند؟ و پیش از آنکه برای پاسخ گفتن لب تر کنم یکی از آنان از پشت به رویم افتاد و شروع به گاز گرفتن گوشهایم کرد.او چنان گاز میگرفت که سگی هار گاز گرفته باشد و تنها پس از حدود پنج دقیقه دست از این کار کشید.بعدها یکی از دوستانم برایم تعریف کرد که گوشهایش بر اثر همین گاز گرفتنها بریده شده است. وقتی خونریزی از گوشهایم شدت گرفت ناگزیر اقدام به مداوای فوری کردند به همین ترتیب همه لباسهایم پاره شد و بدنم- سراسر بدنم- متورمگشت و این بازجوئی به مدت نزدیک به دو ساعت یا بیشتر ادامه پیدا کرد و دشنام و ناسزاهای زشت و وقیحانه به دین و بزرگان دینی در این میان، نقل و نباتشان بود. یکی از آنها حتی پیامبر بزرگ بشریت را نیز از دشنامهای نفرتانگیز خود بینصیب نگذارد که در این شرایط بود که نتوانستم تحمل کنم و برای اولین و آخرین بار، هق هق گریه سر دادم.
5- ایستادن و بستن دستها به پنجره
که به نظر شکنجه چندان دشواری نیست ولی وقتی موارد زیر را در نظر بگیرید به عمق دردناکی این شکنجه پی میبرید:
الف- گاهی این وضع باید نزدیک به چهار پنج شبانه روز به درازا کشد.
ب- به فرد قربانی( زندانی مورد شکنجه) هیچ گونه خوراکی و آشامیدنی داده نمیشود حال آنکه در آن حالت آدم خیلی زود تشنهاش میشود.
ج- برای دفع ادرار و قضای حاجت نیز وضع او را تغییر نمیدهند.
د- و از همه بدتر آنکه تمام هیکل زندانی در معرض مشت و لگد و سیلی و کله زدنهای جنایتکارانیست که گذارشان به آنجا میافتد.عوارض این شکنجه نیز در پایان از کار افتادن بازو، خشکی گلو، چروکیدگی شکم، درد شدید ستون فقرات و ... است.
6- آویزان کردن از پا
در این شکنجه زندانی را روی شکم میخوابانند و پاهایش را میبندند تا با آن وسیله لعنتی او را آن قدر بالا بکشند که سرش از زمین بلند شود سپس همگی او را به باد مشت و لگد میگیرند( به ویژه یکی از آنها که رنگ پوست تیرهای داشت و دستانش از زدن هرگز خسته نمیشد) زندانی کمک میطلبد ولی کسی نیست که به کمکش آید غالباً هم از حال میرود و برای اینکه مطمئن شوند که از هوش رفته است یک سطل آب سرد بر سر و رویش خالی میکنند که اگر حرکتی و واکنشی از خود نشان نداد نتیجه میگیرند که واقعاً از هوش رفته است و حدود یک روز در همین حالت رهایش میکنند.
7- وجود حشرات و میکربها
در اتاقهای کثیف و مرطوب و آلوده که واقعاً در آن سلولهای تاریک مسئله وحشتناکی بود.این حشرات از جمله شپشها از سر و کول زندانی بالا میرفتند خدا میداند که خود من میزبان چه تعداد از آنها بودم غالباً نیز لخت میشدم تا خود را از شپشهایی که در لباسهایم در جولان بودند و تکثیر میشدند، رها سازم، لباسهایم همواره رنگ و بوی خون و ادرار و چرک و چربی داشتند.
8- ممانعت مطلق از خواب
چرا که زندانی همواره در معرض یورش زندانبانان، بازجوها و آزار و اذیت آنها بود و همین امر به هم ریختن اعصاب و درهم شکستن توان و بنییه او را در پی داشت.
9- اجازه ندادن برای رفتن به دستشوئی
مگر یکبار در هر24 ساعت که بر اثر آن ناگزیر بودیم در آن اتاقهای تنگ ادرار کنیم.آلودگی ناشی از اینکار- که چارهای نیز جز آن نداشتیم- ما را به مرز خفگی میرساند، در این مورد اطلاع یافتم که یکی از روحانیونی که از شهر نجف آورده بودند و ادرار خود را شدیداً کنترل میکرد، چنان تحت فشار قرار گرفته بود که سرانجام مثانهاش پاره شد و نزدیک بود به بهای جان وی تمام شود.وقتی او را برای معالجه رها ساختند مبلغ400 دینار عراقی- که در آن زمان مبلغ بسیار زیادی بود و او نیز در وضعیت بسیار بد معیشتی قرار داشت- هزینه درمان خود کرد.
عزیزانی که این نوشتهها را میخوانید! شکنجههای دیگری نیز وجود دارد که فرصت پرداختن به همه آنها نیست.
غذاهای سرد و بیکیفیت، برنج وا رفته و بیمزه و ظرفهای کثیف و ... برای زندانیان زندان قصر- که غالباً از شخصیتهای برجسته و بزرگان بودند- خود نوعی شکنجه به شمار میرود. شکنجههای دیگری نیز وجود دارد از جمله آنقدر طرف را میزدند که بمیرد.ما خود صحنهها و مواردی را دیدهایم که تنها برای رعایت آرامش روان خوانندگان، از ذکر آنها خودداری میکنیم.
یا اینکه زندانی را بیرون میآوردند و سطلزباله و کثافات زندانیان را بر سرش خالی میکردند...
اینها شمه ای از شكنجه های جسمی كسانی بود كه داعیه د ار آزادی بودند و چند شعر و شعار را، ار مخالفین خویش بر نمی تافتند!