ـ از تبار ابرار
دانشور فرزانه، نویسنده متعهد، فاضل فرهنگپرور مورخ نامآور مدافع سختکوش ارزشهای شیعه و مرزبان حماسههای جاوید استاد سید هادی خسروشاهی، در زمره سادات حسینی است که نسبت به آنان، بعد از ۳۵ واسطه به حضرت امام سجاد(ع) منتهی میگردد. اجدادش در طول سه قرن هیئت علمی و فکری، کارنامهای درخشان از خود به یادگار نهادهاند و همگی در ردیف علمای بزرگ و فقهای معروف بودهاند و در منطقه آذربایجان، عراق، تهران و قم در قلمروی معرفت، فضیلت، بصیرتافزایی و هدایت اقشار گوناگون به پرتو افشانی پرداختهاند.1
ـ نیای نامور
جد اعلای او، آیتالله سید ابوالحسن حسینی خسروشاهی، از مشاهیر فقهای شیعه در قرن سیزدهم هجری، آغازگر مرجعیت علمی و معنوی این خاندان است که این افتخار از طریق فرزندان و نوادگانش ادامه یافت. او از«خسروشاه»، جزء توابع شهرستان اسکو، واقع در سی کیلومتری تبریز، راهی این دیار گردید و در آنجا ساکن گشت و از آن پس این طایفه به «خسروشاهی» موسوم گردیدند.2
ـ والد والامقام
شرافت سیادت و پیوستگی به عترت نبی اکرم(ص)، منزلت علمی، غیرت دینی و شور ایمانی باعث گردید تا این ستارگان فروزان آسمان فقاهت، به صیانت از ارزشهای اسلامی برخیزند و برحسب وظیفه سترگی که خداوند متعال بر دوش عالمان نهاده است، در برابر منکرات، مفاسد و جفاکاریهای زمامداران خودسر، بهپا خیزند و در زدودن این آفات و سموم از بوستان فضیلت، اهتمامی ویژه داشته باشند؛ از جمله آیتالله سید مرتضی خسروشاهی فرزند سید احمد، فرزند سید محمد حسینی خسروشاهی تبریزی، فرزند سید ابوالحسن که فاضلی پرهیزگار و فقیهی متقی و پارسا بود، در احیای امر به معروف و نهی از منکر و حفظ قوانین دینی و موازین شرعی متصلب و متعصب بود و با وجود فضای آشفته عصری که در آن میزیست، در بیان حلال و حرام الهی، تفکیک بدعت از سنت و افتراق میان ظلم و عدل، به هیچوجه مسامحه و مداهنهای نداشت.3
از این عالم صالح هشت فرزند شامل پنج پسر و سه دختر باقی ماند که کوچکترین آنها سید هادی خسروشاهی است.4
که برخی شرححالنگاران، وی را با فقیه مبارز آیتالله سید هادی خسروشاهی متوفی ۱۳۷۶ شمسی فرزند سید باقر خسروشاهی یکی گرفتهاند.5
ـ شکوفایی با شکوه
در اردیبهشت 1317 شمسی آیتالله سید مرتضی خسروشاهی(ره) صاحب فرزندی گردید که در واقع کوچکترین و آخرین پسرش بود. این نوباوه، ایام کودکی را در بیت فقاهت و فضیلت سپری کرد. او در دوران صباوت از استعدادی سرشار و ذوقی ویژه برخوردار بود. سلف صالح، نیاکانی آراسته به علم و عمل و مراقبتهای تربیتی والدین، بسترهایی را برای این طفل فراهم کردند تا او با سرشتی پاک و عزمی استوار به سوی معارف مأخوذ از قرآن و عترت(ع) و کرامتهای اخلاقی گرایش یابد.6
سید هادی که برخی مقدمات معارف حوزوی را نزد والد و برادرانش فرا گرفته بود، برحسب پرورشهای خانوادگی و تشویق پدر و علاقه شخصی و زمینههای ذوقی، در حوزه علمیه تبریز به دانشاندوزی اهتمام ورزید و در برابر مدرسان گرانمایه زانوی ادب و فروتنی بر زمین سایید و با موفقیت در خور تحسین، نخستین مرحله از تحصیلات علوم دینی را به اتمام رسانید.7
سید هادی به قم آمد و در حوزه این شهر به فراگیری معارف نقلی و عقلی پرداخت و در مدارج بالا، از محضر آیات عظام امام خمینی(ره)، شیخ محمدعلی اراکی(ره) و سید کاظم شریعتمداری(ره) درس خارج فقه و اصول و در تفسیر قرآن و حکمت نظری، از پرتو تعالیم علامه طباطبایی(ره) فیض برد و از برخی علمای حوزه به دریافت اجازات اجتهادی، روایی و امور حسبیه نایل آمد.8
او در چنین ایامی به امور اخلاقی و رشد معنوی و روحانی توجه داشت؛ بههمین دلیل از درس اخلاق عالم وارسته مرحوم حاجآقا حسین کاظمی قمی(ره)، از شاگردان عارف سالک، حاج میرزاجواد ملکی تبریزی(ره) که در مدرسه حجتیه منعقد میگردید، فیض میبرد.9
شخصیت دیگری که استاد خسروشاهی از چشمهسار مکارم و فضایلش جرعهها نوشید، آیتالله حاج شیخ عباس تهرانی(ره) میباشد که جامع معقول و منقول بود و به تدریس فقه و اصول حکمت عملی و اخلاق اشتغال داشت. روزهای جمعه با تکیه بر آیات و روایات در مدرسه حجتیه درس اخلاق میگفت و با خواندن دعای ندبه فضای معنوی ویژهای بر این جلسات حاکم مینمود. سید هادی متوجه شد، این عالم عامل همگام با تزکیه درون، به اصلاح جامعه هم توجه دارد و در قالب برنامههای اخلاقی و برگزاری مراسم دعای ندبه و ذکر مناقب و مصائب خاندان طهارت(ع) که در دل و ذهن خویش داشت، در خرمن ستمگران آتش میافکند و از لابهلای بیانات نرمش، حاضران را به تفکر و تأمل وا میداشت. 10
این طلبه آذری محفل نورانی آیتالله مشکینی(ره) را نیز غنیمت میشمرد؛ چنانکه خود میگوید: موقعی که به قم آمدم، شنیدم که آقا میرزاعلی مشکینی درس اخلاق میگوید. من که مشتاق اینگونه درس بودم، در جلسات مذکور که در هر حجره، مدرس و مسجدی برگزار میشد، شرکت میکردم و چون آیتالله مشکینی مرحوم والد را شناخت، بسیار اظهار محبت کرده و در واقع نوعی احترام و توجه خاص برای بنده قایل می شد.11
ـ فرازهای فداکاری
در تکوین شخصیت فکری علمی و اجتماعی مرحوم خسروشاهی بزرگانی چون: آیات سید ابوالقاسم کاشانی(ره)، امام خمینی(ره)، سید محمود طالقانی(ره)، علامه طباطبایی(ره) و شهید مطهری(ره) مؤثر بودهاند. پیشرفت ایشان در پیمودن مدارج علمی اعم از علوم عقلی و نقلی نیز، تحسینبرانگیز بود و ارتفاعات علمی و آموزشی را با موفقیت در مینوردید و اگر به تحصیلات خود در فقه و اصول ادامه میداد، مانند پدر و برادرانش در زمره مجتهدان فرزانه بهشمار میآمد. سوابق خانوادگی و تربیت در بیت فقاهت نیز چنین مسیری را برایش هموار میساخت و در این عرصه آینده زرینی را برایش نوید میداد.
اما وی بهرغم فراهم بودن چنین بسترهایی از همان ابتدا تشخیص داد که باید در خط مقدم سنگرهای فکری فرهنگی و سیاسی حضور یابد. در واقع مرحوم خسروشاهی در همان ایامی که مشغول تحصیلات حوزوی بود، بهگونهای تربیت گردید که بتواند راهی را که متفکران و مصلحان مسلمان پیمودهاند، در پیش بگیرد؛ موضوعاتی که برای آثارش برگزیده و نیز مطالبی که در اغلب نگاشتههای وی اعم از تألیف و ترجمه مطرح گردیده و نیز دلبستگی ایشان به آن بیدارگران مصلح، شاهدی بر این ادعاست.12
ایشان از اینکه برخی فضلای حوزوی مطالعات پژوهشها و بررسیهای مرتبط با جامعه، حکومت و فرهنگ را کمتر مورد توجه قرار میدهند و در باب تکالیف و مسئولیتهای مسلمانان در عصر غیبت و در مواجهه با استکبار و استبداد ارزیابیهای دقیق و عمیقی ندارند، متأسف بود و همین دغدغهها باعث گردید تا وی میراث فکری و علمی مصلحانی؛ چون سید جمالالدین اسدآبادی را احیا کند، بر آنها مقدمه بنویسد و با توضیحات کافی برای طبعشان اقدام کند. به جریانهای آمیخته به جمود و تحجر اعتقادی نداشت و اینگونه اندیشهها و آموزههای راکد را نهتنها برای درمان آلام مسلمانان و بهبود زخمهای خونچکان دنیای اسلام بیخاصیت و ناکارآمد تلقی میکرد؛ بلکه حتی بر این باور بود که چنین افکاری آسیبها و عفونتها را افزایش میدهند و شکافهای به وجودآمده میان پیروان مذاهب اسلامی را تشدید مینماید.
از روشنفکرانی که تعهد و تدین استوار و عمیق ندارند و شیفته تعالیم وارداتی گردیده و در مسائلی؛ چون ملیتگرایی و قومیتنگری رسوب کردهاند و برای دفاع از مردم غوغا و هیاهو راه میاندازند، دل خوشی نداشت. سکولاریسم آمیخته به افکار سوسیالیستی را سمی مهلک برای جامعه مسلمانان میدانست.
خسروشاهی خیزشهای رخداده در جهان اسلام، از آسیای جنوبی، جنوب شرقی تا خاورمیانه و شمال آفریقا و حتی تکاپوهای فرهنگی سیاسی مسلمانان اروپا و آمریکا را بهدرستی میشناخت و دغدغه فهم بهتر و افزونتر از شرایط حاکم بر امت مسلمان را در ذهن میپروراند. دیدگاههایی که داشت، برای اصلاح روابط بین پیروان مذاهب اسلامی رصدکننده و گرهگشا بود. بررسیهای تاریخی وی از آن جهت صورت میگرفت که از این رهگذر، راه حلهایی برای برطرف کردن گرفتاریهای کنونی دنیای اسلام به دست آورد. رمز موفقیت مصلحان تاریخ معاصر را مورد ارزیابی قرار میداد و با آنان ارتباط فکری و معنوی برقرار میکرد تا بدین وسیله راهکارهایی بهمنظور گشودن گرههای کنونی به دست آورد. نگاهش به تاریخ، استحصالی و فراوری بود؛ درحالیکه اعتقاداتی توأم با شوق و ارادت درونی نسبت به ساحت مقدس حضرت نبی اکرم(ص) داشت و در معرفی سیره و آموزههای ائمه هدی(ع) اهتمام میورزید. این ویژگی را مانع تعامل و همدلی با شخصیتهای مصلح، مبارز و دارای فکری پویا و مولد در جوامع اهلسنت نمیدید.
باورهای عمیق و التزام عملی وی نسبت به موازین اعتقادی و شرعی در راه گفتوگوها و ارتباطهایش با رهبران ادیان و فرق غیرمسلمان، عامل بازدارندهای نبود و حتی معتقد بود، گفتوگوهای مسالمتآمیز و محترمانه با آنان بهترین شیوه برای شناخت راستین عقاید طرفین و کاهش خصومتها و بدبینیها خواهد بود و توان علمی، ذوق ادبی، هنر نویسندگی، مهارت بیان و تجارب تبلیغی را با ابتکار ارتباطات گسترده بینالمللی در هم آمیخت و با چنین ظرفیت و سرمایه فرهنگی گرانقدری، اهداف اسلامی و آرمانهای ملهم از قرآن و عترت را برای سربلندی و عزت مسلمانان فداکارانه پیگیری کرد. روابط عمومی مرحوم خسروشاهی با تحرک فراوان و انگیزهای قوی همراه بود.
با رجال فرهنگی و سیاسی، اعضای مؤثر احزاب و جمعیتها در ایران و جهان اسلام بهسهولت ارتباط برقرار میکرد، دیدگاههای متفکران مسلمان را به ایرانیان انتقال میداد و از آن سوی، بر مخاطبان کشورهای اسلامی اثر میگذاشت. با مشاهیر و رجال نامدار دنیای اسلام از طریق نامهنگاری ارتباط برقرار میکرد، برای آنان کتاب، نشریه و محصولات فرهنگی ارسال میکرد و از آنان تقاضا داشت، تولیدات فکری و علمی خویش را برایش بفرستند. در کنفرانسها و همایشهایی که در نقاط گوناگون ایران و نیز کشورهای مسلمان برگزار میشد، حضوری فعالانه توأم با شور و اشتیاق داشت و از طریق ارائه پیشنهادات، مقاله یا سخنرانی با اینگونه مجامع و مجالس همکاری میکرد و در حاشیه این نشستها، با شخصیتهای مشهور جهان اسلام دیدار مینمود و با آنان در خصوص مسائل و معضلات جهان اسلام، کاهش شکاف بین پیروان اقوام و فرق مسلمان و ضرورت انسجام و اتحاد اسلامی وارد مذاکره میگردید و میکوشید، از طریق جدال احسن، گفتوگوهای منطقی، معتدل و واقعگرایانه و همفکری با ایشان، تحولاتی در جهان اسلام به وجود آورد تا جوامع مسلمان از وضع اسفبار و حتی ذلتآوری که به آن دچار گردیدهاند، رهایی یابند. همچنین از بزرگان و فرزانگان نامدار کشورهای اسلامی دعوت میکرد که به ایران بیایند و از نزدیک با جامعه، فرهنگ و آداب و رسوم دینی مردمان این قلمرو آشنا شوند و نیز در جریان کارنامه و خدمات مراکز حوزوی، مؤسسات علمی و پژوهشی وابسته به آنها و نیز کانونهای فکری و ترویجی قرار گیرند.
نیروهای مبارز و تأثیرگذاران فرهنگی و اجتماعی در دوران رژیم ستمشاهی یا برخاسته از حوزه بودند و یا در مراکز دانشگاهی فعالیت میکردند؛ شخصیتهایی چون شهید مطهری، دکتر مفتح و شهید دکتر بهشتی در دو قلمرو مذکور، خط ارتباطی و حلقه وصل به وجود آورده بودند و برای وحدت بین حوزویان و دانشگاهیان صادقانه تلاش میکردند. مرحوم خسروشاهی نیز در این عرصه کوشا بود و در مجموعه خاطرات و اسناد، برخی تألیفات و ترجمهها وی میتوان اهتمامشان را برای تحقق این هدف مقدس شاهد و ناظر بود. او اختلافات بین این دو را با نظر اغماض مینگریست و مکرر تصریح مینمود، این قبیل جدالها، واقعیت عینی و عملی ندارد و غالباً بر اثر برخی القائات و تصورات تزریقی، اینگونه شکافها بین حوزه و دانشگاه شکل گرفته است.
ضمن اینکه خسروشاهی با روشنفکران برخاسته از دانشگاه مجالست داشت؛ اما بهرغم همدلی با جریانهای گوناگون فکری؛ فرهنگی و اجتماعی، تسلیم محض هیچگونه ایده و نظریهای نمیگردید و استقلال فکری خویش را در اینگونه تعاملات کاملاً حفظ میکرد و در صورت لزوم، دیدگاهها و موضعگیریهای مورد تأمل را ارزیابی و نقد مینمود. مبنای تعلق خاطرش به اشخاص یا تشکلها، درستی، راستی و حقگویی بود و از ذوب گردیدن در برخی احزاب و جمعیتها و رنگپذیری از آنان اجتناب مینمود. التزام به اصول اعتقادی و شرعی روح دیانت و فضیلت برایش اصل بود.13 در تشریح فعالیت انجمن اسلامی دانشجویان در خاتمه گفتار خویش مینویسد: مردم مسلمان ایران از این دانشجویان، سربازان گمنام راه خدا، بسی سپاسگزارند که مظاهر فریبنده غرب آنان را از یاد خدا و انجام وظیفهای که در قبال رسالت جهانی اسلام دارند، باز نداشته است.
ـ روح پرخروش، جان مشتعل
استاد خسروشاهی در خاندان ایمان و آگاهی نشو و نمو یافت، در مکتب قرآن و عترت به شکوفایی رسید و از علمای مبارز و مجاهد درس بصیرت آموخت. با افکار، تعالیم و رهنمودهای بیدارگران اقالیم قبله آشنا گردید. فرهنگ ایثار و شهادت را بارها خواند و فرازهایی از آن را به حافظه سپرد. خصومت با استکبار و استبداد در عروقش جاری گردیده بود.
روحی پرخروش داشت و از این موضع بر باتلاقهای فساد و مردابهای ابتذال میتاخت. با جانی مشتعل و خردی رشدیافته بیدارگری را میگسترانید. حماسههای اسلامی او را به اوج میرسانید تا به قلههای مقاومت برسد. این ویژگیها با تعالیمی والا و تجاربی با ارزش آمیخته شد و از او مصلحی ژرفاندیش وسعتنگر و روحانی آگاه از حدیث اسلامی و شئون انسانی ساخت؛ چون از چشمه فیضبخش ربانی، جرعههایی جانبخش نوشیده بود، در طریقی که برگزیده بود و مسیری که میپیمود، هیچگونه هراس و واهمه به دل راه نمیداد و بهعنوان مرزبانی متعهد، ضمن صیانت از ارزشهای اسلامی و حفاظت از باورهای شیعی، آسیبها، آفت و موانع این نهج نورانی را شناسایی میکرد و در حمیت محو آنها اقداماتی ارزنده انجام میداد. ایشان بهمنظور آنکه در این قلمرو به توفیقهایی دست یابد، مقتضیات، مسائل و مشکلات جامعه را مورد شناسایی قرار میداد. خود را به انسانهای مخلص، آگاه و بصیر نزدیک میساخت و همواره راههای درک و فهم خویش و برداشتهای فکری دیگران را به سوی خود میگشود. هنگامی که حقایق اجتماعی و مسائل انسانی را مورد شناسایی قرار داد، موفق گردید آنها را لمس کند و بهتدریج از ارتفاعات عقل و اندیشه خود، به جلگه احساس و عواطف خویش ببرد و تا بدانجا برسد که با اقشار گوناگون و جوامع مسلمانی که نهتنها در ایران؛ بلکه در دیگر سرزمینها دچار تنگناهایی هستند، همدرد شود، از ناراحتی آنان آشفته گردد، محرومیتهای ایشان او را برافروخته نماید و ذلت و حقارتی را که ستمگران و و اجانب بر آنان تحمیل کردهاند، آرامش را از وی بگیرند. خسروشاهی در شرایطی برخاست و در خط مقدم نبرد فرهنگی با تهاجم فکری و عقیدتی قرار گرفت که دشمنان، دفاع از موازین دینی و شرعی را تعصب مینامیدند؛ حقطلبی را عداوت با دیگران نام داده بودند و آزادگی و حریت و غیرت مذهبی را بحرانآفرینی، آشوبطلبی و تشنجزا مینامیدند. آیین جاودانی و جهانی اسلام و مولود طبیعی آن را بهنام آیینی جامد و عقبافتاده و صحرایی میخواندند. آنان در واقع میخواستند، تشنگان حقایق ناب را از آیینی بترسانند که پیروانش با الهام از تعالیم آن موقعیت استعمارگران و اعوان و انصارشان را مورد مخاطره قرار میدادند و بر خرمن تبهکاران بینالمللی و جرثومههای فساد حریق میافکندند.
استاد خسروشاهی که پژوهشهای گستردهای در آثار، اندیشهها و آموزههای سید جمالالدین اسدآبادی انجام داده بود، متوجه این واقعیت گردید که این مصلح عالم اسلامی، تمام موجودیت خود را در خطر افکند تا جوامع مسلمان برای رهایی از یوغ غارتگران غربی با یکدیگر متحد گردند و برای رسیدن به این منظور، آگاهیهای خود را ارتقا دهند. خرافات و موهومات را از فرهنگ خویش بزدایند و اختلافات فرقهای را کنار بگذارند. استعمارگران که متوجه شدند، برنامههای این عالم گرانقدر شیعه، تمامی نقشههای آن را نقش بر آب مینماید، برای اینکه سید جوان را از صحنههای سیاسی اجتماعی حذف کنند، نخست وی را به چندین مهلکه افکندند و صخرههایی سختی را در برابرش نهادند، تا نتواند به حرکت تحولآفرین خود ادامه دهد؛ آنگاه این سید مجاهد(ره) را به دست ناصرالدین شاه قاجار در زمستانی مهیب از آستانه حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) به کرمانشاه تبعید کردند و سرانجام در مقر دولت عثمانی وی را از میان برداشتند و از آن پس تلاش کردند، همواره سکوتی که همراه با رعب به دست عمال خود درباره سید جمال به وجود آورده بود، ادامه یابد؛ سپس یارانش را یکی بعد از دیگری حذف نمودند.
اما وقتی دیدند، نمیتوانند اندیشه این مصلح قرن معاصر را از صفحه روزگار حذف کنند، سعیش بر این گردید تا آنچه را که سید رشته بود، پنبه نماید و برای عمل نمودن به چنین توطئه شومی، کسانی را واداشتند تا آثار متعددی آکنده از دروغ، تهمت و اکاذیب علیه مذهب تشیع که چنین اندیشمندی را تحویل جهان اسلام داده بود، بنویسند و سیره و اندیشه او را دچار تحریفاتی نمایند. همچنین روابط میان اهلسنت و شیعیان را تیره سازند. کار دیگری که استعمار در برابر این سد بزرگ و دشمن خود کرد، این بود که عدهای از درباریان و دژخیمان وابسته به حکومت قاجاریه را واداشت تا سید جمال را بدنام سازند؛ از جمله اینکه آنان در صدد برآمدند تا این سید حسینی را از نسل خاندان طهارت و بزرگترین مدافع قرآن و امت اسلامی و نیز سرآمد متفکران مسلمان در قرون اخیر را به ارمنی بودن و اتهامات واهی دیگر شهره سازند، تا از این رهگذر این مصلح صالح در منظر جوانان شخصیتی مخدوش بیابد و در نتیجه افکار حماسی، وحدتآفرین و اصلاحگرانه او از پویایی و پیرو داشتن بیفتد.14
مرحوم سید هادی خسروشاهی که شدیداً شیفته سید جمال بود و وی را اولین رهبر جنبشهای اصلاح فکری و سیاسی در دوران معاصر میدانست، از سنین جوانی مشغول جمعآوری، تدوین و تنظیم آثار، اسناد و نامههای ایشان بهزبانهای عربی و فارسی بود و در طول اقامت در سرزمین مصر، به جستجوی منابع و مدارک افزونتری درباره این بیدارگر پرداخت و سرانجام موفق گردید، دانشنامهای را درباره او فراهم آورد و به طبع سپارد.15
ـ بر ساحل قرآن و عترت
شهید آیتالله مطهری(ره) مینویسد: قرآن کتابی حماسهآفرین است و قادر خواهد بود، نهضتهایی را به وجود آورد.16
استاد خسروشاهی در همان ایام دانشاندوزی در حوزه تبریز و قم، با این صحیفه مقدس و برهان رسالت نبی اکرم(ص) انس ویژهای داشت و این توفیق را به دست آورد تا در محضر قرآنپژوه گرانمایه علامه طباطبایی، با معارف و موازین این کتاب هدایت انسانها آشنا گردد و بهطور مسلم، حدود یک ربع قرن ارتباط با آن حکیم آراسته به فضیلت که همواره قرآن و عترت را با یکدیگر هماهنگ میدید و در تفسیر قرآن از احادیث مستند و موثق بهره میگرفت، در فعالیتهای فکری و اجتماعی خسروشاهی تأثیری بسزا داشت؛ چنانکه خود به این نکته اشاراتی روشن دارد.17
ایشان این افتخار را داشت که مدتی در مسجد هدایت تهران، از بحثهای تفسیری عالم مجاهد آیتالله سید محمود طالقانی(ره) فیض کافی ببرد. خسروشاهی تصریح مینماید: توحید، بعثت، قسط، طاغوت و شورا واژههایی بود که آیتالله طالقانی(ره)در جلسات تفسیری و سخنرانیها بر آنها تأکید میورزید. او در روزهایی که ظلمت ستم و اختناق همهجا را فرا گرفته بود، در پرتو آموزش مفاهیم قرآن و تفسیر آیات الهی، بیداری اسلامی را پایهگذاری کرد.18
مرحوم طالقانی در سخنانی گفت: در همان ایامی که اسلام و قرآن در جوامع اسلامی به بوته فراموشی سپرده شده بود و مسلمانان در خوابیگران به سر میبردند، سید جمال که به مفاهیم حیاتبخش و تحولآفرین قرآن آگاه بود، با تمسک به این کلام نورانی، ملل اسلامی را بیدار کرد و علیه استکبار بسیج نمود. خسروشاهی تصریح مینماید: طالقانی به راه و رسم این سید حسینی استمرار بخشید و از هر جلسه و فرصتی برای نشر اندیشههای قرآنی و آموزههای علوی بهره گرفت.19
ـ خدمت عاشقانه به اهل بیت(ع)
اشتیاق و ارادت استاد خسروشاهی نسبت به ساحت مقدس ائمه هدی(ع) علاقهای عادی نبود که آثار و برکاتی به دنبال نداشته باشد؛ بلکه این ارتباط قلبی وسیله جذب و جلب معنویت و نور گرفتن از آن شموس ملکوتی بود. بهعلاوه حب به امام معصوم(ع)، بیانگر حمیتگیریهای وی در عرصههای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بود. در واقع دو مقوله تولی و تبری در زندگی، کارنامه و مواضع ایشان کاملاً مشهود بود؛ زیرا به آنچه در مسیر ولایت فروغهای امامت بود، ارادت میورزید و در این باره گزارش تهیه مینمود، تحقیق میکرد و مطالبی را بهزبان فارسی برمیگردانید. در برابر این تعلقات عاطفی آن هم در تمام جوانب، از آنها که با خاندان طهارت عداوت داشتند و نسبت به محبان آن وجودهای مقدس خصومت و شرارت میورزیدند، موضعی منفی آمیخته به نفرت و انزجار میگرفت و به کمک قلم و بیان در مقابلشان مقاومت میورزید. بهعلاوه از آنجا که خسروشاهی دل به محبت آن منظومه پرتوافشان سپرده بود، از احساس خضوع و فروتنی در برابرشان و عملی نمودن آموزههای معصومین(ع) مشعوف و مسرور میگردید؛ زیرا عقیده داشت که نمیتوان، هم دعوی محبت آن انوار پاک را نمود و هم از فرامینشان سرپیچی کرد؛ البته دستورات ائمه هدی(ع) و تعالیم ایشان در واقع همان راهی است که آدمی را به سوی حقتعالی و کمالات جاوید رهنمون میسازد و لذا اطاعت از جانشینان راستین و برحق رسول اکرم(ص) در حقیقت پیروی از خداوند متعال و لازمه ایمان و تقواست و این ویژگی، انسان را در زمره مقربان پروردگار قرار میدهد.20
استاد خسروشاهی مینویسد: خیزش عاشورائیان به رهبری حضرت اباعبداللهالحسین(ع) مصداق و مظهر تبلور حق علیه باطل و حکومت جابرانه میباشد. خوشا به حال آنانکه با کمال افتخار و عزت، شربت شهادت نوشیدند. درود بر آن فداکارانی که با خون پاک خویش نهال اسلام را آبیاری کردند و برای یاری دین خدا قیام نمودند ایشان که این مطالب را در سال ۱۳۳۶ شمسی و هنگامی که ۱۹ ساله بوده، نوشته است، اینگونه ادامه میدهد: ما با کمال افتخار در راه حسینی گام برمیداریم و برای اصلاح جامعه کنونی (زمان رژیم پهلوی)، جز راهی که حضرت امام حسین(ع) پیمود، طریق دیگری وجود ندارد. اکنون بهجز گفتن و نوشتن وظیفهای نداریم. اگر مسئولیت ما امر دیگری باشد، اقدام خواهیم کرد؛ اگر شرایط بهگونهای باشد که برای صیانت از ارزشهای آیین مقدس اسلام جان، مال و خون خویش را تقدیم کنیم، آمادهایم. 21
ـ مروج فرهنگ مهدویت
این محقق بصیر و دانشور فرزانه در ترویج، معرفی و گسترش فرهنگ مهدویت جهد وافری از خود بروز میداد و با استناد به مدارک متقن و مستند، به برخی شبهات در این راستا پاسخ میگفت و در خنثیسازی موهومات و برخی افسانهپردازیها که مخالفان در این خصوص به شیعیان نسبت میدهند، جدیت میورزید. استادخسروشاهی متذکر میگردد: درباره مسائل مربوط به امام زمان(عج)، موضوعات خارقالعاده مطرح میشود که علمای متقدم و متأخر در تشریح و تبیین اینگونه مباحث، دیدگاههای گوناگونی را مورد بررسی قرار دادهاند؛ البته استدلالهایی که علمای بزرگ در این رابطه ارائه دادهاند، مفید و مؤثر است؛ اما تکیه بر همان اصل اساسی ایمان به غیب، میتواند پای چوبین دینباوران اهل دلیل و برهان را از پیچ و خمهای تردید و تزلزل فکری و اعتقادی رها سازد و از طرح پرسشهای منفی جلوگیری بهعمل آورد. 22
ایشان میافزاید: اگر ما واقعاً به موضوع ظهور منجی عالم بشریت اعتقادی راسخ داشته باشیم، خواهیم دید که همیشه یک پشتیبانی نیرومند داریم که ما را در امور فرهنگی، سیاسی و اجتماعی اگر برای خدا باشد، یاری میکند. یک انسان مسلمان معتقد، به امور مسلمانان اهتمام میورزد، مدام در حال تلاش و تکاپوست و به زندگی خوشبین و امیدوار است و همیشه منتظر تعمیم عدالت، امنیت، بسط قسط، آزادی، برادری و توسعه توحید در جامعه بشری است.
وی هشدار میدهد: استعمارگران بهمنظور اجرای نقشهها و توطئههای ضد انسانی خود و ایجاد تفرقه بین مسلمانان همواره کوشیدهاند، از موضوع مهدویت سوء استفاده کنند. از سویی افرادی چون احمد امین و کسروی را مأمور ساختهاند تا عقاید شیعه را در این باره موهوم، خرافی و بیاساس معرفی کنند و از جانب دیگر فرقههایی چون قادیانیگری را در پاکستان و هند و بابیگری و بهاییگرایی را در ایران تراشیدهاند تا در راستای اهداف پلید آنان کار کنند. درست است که مدعیان دروغین مهدویت، رسوا و مفتضح شدهاند؛ اما باید همچنان بیدار باشیم و فریب این قبیل نیرنگها را نخوریم و نگذاریم، جوانان ما را به دام بییندازند.23
استاد خسروشاهی یادآور میگردد: هرگز معقول نمیباشد که دین اسلام به آن معنایی که خدا، قرآن، خاتم انبیا(ص) و اولیای الهی خواستهاند و اصول اساسی آن در قرآن و سنت آمده است و دارای جامعیت بینظیری بوده و برای بشریت تا ابدیت در زندگی فردی و اجتماعی کاربرد دارد، از دیانت جدا باشد. در قوانین اسلام از مسائل حکومتی، قضایی، اقتصاد، جهاد، دفاع، مبارزه با ستم تا کوچکترین مسائل اجتماعی و فردی مورد نیاز مردم تشریح و تبیین گردیده است. از آنجا که این موازین و مقررات بهخصوص در بعد سیاسی و اجتماعی با مکتبهای بشری از نوع شرقی و غربی در تزاحم است و برای امپریالیسم و کمونیسم دردسرهایی به وجود میآورد، آنان برای رهایی از چنین تصادمهایی، شایعه کردهاند که دین از سیاست جداست تا اسلام را در چارچوب یک سلسله عبادات فردی و اجتماعی محبوس نمایند؛ درحالیکه این آیین جاودانی، الهی و آسمانی برای اداره امور جامعه برنامه دارد و با این وصف، بین دیانت و سیاست هیچگونه تضادی دیده نمیشود. سیاست بهمعنای حضور مؤثر و فعال در عرصههای حکومتی، قضایی و اقتصادی و ایجاد تمهیدات برای جلوگیری از سلطه اجانب بر امت مسلمان جزء اساسی و اصلی دین است. همانها که نغمه جدایی دیانت از سیاست را از ماورای بحار برای ما به ارمغان آوردهاند، خود در سیاست دخالت میکنند و از این طریق آتشافروزی مینمایند، فتنه به وجود میآورند و به غارت منابع و ذخایر مسلمانان میپردازند. هنگام استعمار کشورهای اسلامی توسط اروپائیان، کشیشها و در رأس آنان پاپ، با این حرکت که سیاستی نادرست و ناروا بود، همکاری و همگامی داشتند و مستشرقان و مبشران مسیحی، همراه با سیاستمداران در مجموع سه تفنگدار را تشکیل میدادند تا بر امتهای دیگر استیلا یابند.24
استاد خسروشاهی میگوید: اسلام آیین جامعی است؛ ولی گفتمان رسمی غرب تحت عنوان تجدد، ترقی و اصلاحطلبی میخواهد. این دین را یک بعدی نشان دهد و سیاست را از شریعت جدا سازد؛ اما مسلمانان به آنان ثابت کردند، سهم آنان از سیاست با شریعت با درک اربابان کلیسا از این موضوع هیچ سنخیتی ندارد. دلدادگان غرب اشاعه میدادند که امتزاج سیاست و شریعت نهتنها دامان شریعت را لکهدار میسازد؛ بلکه بر این اساس سیاست را هم متزلزل مینماید؛ اما علما و مجتهدان شیعه ثابت کردند که سیاست هیچ راهی ندارد؛ مگر اینکه در پرتو شریعت قرار گیرد و اضافه میکند: یک مسلمان معتقد یقین دارد، رژیمی عادلانه که پاسخدهنده خواستههای بشری است و منصفانهترین قوانین را برای تمامی انسانها تنظیم نموده، متکی به قرآن و سنت است. اسلام عرصه برادری و اتحاد، انسجام، تحمل اختلاف نظرهای فکری و اجتهادی است و وسعت نظر و سعه صدری وافر برای پذیرش افکار گوناگون دارد. 25
...................
پینوشتها
1. آثارالحجة، محمدشریف رازی، ج ۲ ص ۲۳۳، دایرةالمعارف تشیع، ج ۱ ص۱۶۷؛
2. مفاخر آذربایجان، عقیقی بخشایشی، ج اول، ص۴۶، خاندان علم و تقوا، فقاهت و سیاست، سید هادی خسروشاهی، ص ۶۰، دانشنامه دانشگستر، ج ۲، ص ۲۵۹؛
3. علمای معاصرین، ملاعلی واعظ خیابانی، ص 296 - 293؛
4. مفاخر آذربایجان، ج ۱، ص ۳۱۰، گلشن ابرار، ج ۸، ص ۲۶۳؛
۵. شرح حالی از نامداران تاریخ، عمران علیزاده، ج ۲، ص 379 - 378؛
6. گلشن ابرار، ج ۸، ص ۲۶۳، خاندان علم و تقوا، ص ۲۴۳؛
7. خاندان علم و تقوا، ص ۲۴۳، گلشن ابرار آذربایجان، ج ۱، ص ۳۰۹؛
8. نگاهی به زندگی و آثار استاد سید هادی خسروشاهی، بهکوشش سید محمود خسروشاهی ص 11 - 10؛
9. گنجینه اندیشمندان، ج ۲ ص ۱۱۲، ستارگان حرم، ج ۴، ص ۲۵۴، خاطرات آیتالله استادی، ص ۱۰۴؛
10. دین و وجدان، شیخ عباس تهرانی، مقدمه، تربت پاکان قم، ج ۲، ص ۸۴، شیخ مناجانیان، ص ۱۷۵؛
11. حدیث روزگار، ج ۱۱، خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی در باره آیتالله مشکینی ص 12 - 11؛
12. دیدهبان بیدار، عبدالرضا نکتهسنج، ص 589-588؛
13. جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران، ص ۸۱۲، مجله بخارا، شماره ۱۳۶، ص ۴۸۹، خاندان علم و تقوا، ص ۲۴۶، روزنامه اطلاعات، ۱۲ اسفند ۱۳۹۸، مقاله محمدرضا نوراللهیان، عبدالحسین معزی، همان مأخذ؛
14. نقش سید جمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین، سید محمد محیط طباطبایی، بهکوشش سید هادی خسروشاهی، ص ۱۷۹،۱۹۵ و ۲۸۲، زعماءالاصلاح، احمد امین مصری، ص ۶۲، سید جمالالدین حسینی پایهگذار نهضتهای اسلامی، صدر واثقی، ص ۱۷۵، بیدارگران اقالیم قبله، محمدرضا حکیمی، ص ۶، ۷، ۱۷و ۱۸؛
15. سفیر روحانی و خستگیناپذیر، دکتر محمدسعید جمالالدین، در کتاب نگاهی به زندگی و آثار استاد خسروشاهی، بهکوشش سید محمود خسروشاهی، ص 83 - 82؛
16. یادداشتهای استاد مطهری، ج ۸، ص ۳۹۸؛
17. نشریه بعثت، نیمه دوم آبان و نیمه اول آذر ۱۳۸۷، ص ۸ و ۹؛
18. شاهد یاران، شماره ۲۲، شهریور ۱۳۸۶ ص ۳۴، حدیث روزگار، ج ۴ مهر ۶۷؛
19. مأخوذ از سخنان خسروشاهی در مراسم رونمایی از آخرین شماره ماهنامه یادآور که در واقع شناختنامه آیتالله طالقانی میباشد؛
20. دیدهبان بیدار، ص ۳۷۰؛
21. سیاست حسینی، آیتالله شیخ محمدحسین کاشفالغطا، مقدمه سید هادی خسروشاهی؛
22. مصلح جهانی، سید هادی خسروشاهی، ص 16 -15؛
23. مصلح بزرگ جهانی، سید هادی خسروشاهی، مقاله مندرج در ماهنامه مجموعه حکمت، سال سوم، شماره اول، اسفند ۱۳۳۷، شماره دوم، فروردین ۱۳۳۸؛
24. اقتباس و مأخوذ از کتاب دو مذهب، سید هادی خسروشاهی، ص 98 - 81؛
25. عدالت اجتماعی در اسلام، سید قطب، مقدمه خسروشاهی، سابقه و ریشه تاریخی خصومت دستگاه مسیحیت با اسلام، خسروشاهی، فصلنامه تاریخ در آینه پژوهش، شماره ۱۱، پاییز ۱۳۸۵، ص ۲۸، اندیشه تحریم و گوشهای از مبارزات ملت مسلمان ایران در دوران پهلوی، همو، فصلنامه ۱۵ خرداد، شماره ۶، زمستان ۱۳۸۴، ص ۵۵؛
ادامه دارد...