این نشریه با محتوایی تقریباً مشابه محتوای مقالات «بعثت»؛ اما کمی «رادیکال»تر! توسط آیتالله محمدتقی مصباح یزدی، تهیه، تنظیم، تکثیر و توزیع میشد... در واقع استاد مصباح، همه کار این نشریه را، از تهیه و نوشتن مقالات و اخبار، تا تایپ و چاپ و حتی بستهبندی و توزیع، خود بهتنهایی انجام میداد و این، علاوه بر همکاری صمیمانه ایشان با نشریه «بعثت» و نوشتن مقالاتی برای آن و یا شرکت در بعضی از جلسات آن، در زمان انتشار بود... .
شاید بتوان گفت - بدون آگاهی از نیت درونی آقای مصباح- بهعلت روش «لیبرالیستی»! اینجانب و آقای علی حجتی کرمانی در برخورد با مسائل، استاد مصباح ترجیح داد که علاوه بر نشریه «بعثت» که بههرحال جای خود را در میان قشرهای گوناگون جامعه باز کرده بود و نقشی را در استمرار مبارزه بهعهده داشت، یک نشریه دیگر نیز در همین راستا؛ ولی با دیدگاه ویژه خودشان، در اختیار عموم قرار گیرد و به تبیین اندیشههای اسلامی و روشنکردن راه مبارزه با استعمار و استبداد بپردازد.
البته روش استاد مصباح -مانند دیگر همکاران و برادران - از همان دوران، «مخفیکاری» و «رازداری» و «عدم تظاهر» بود؛ بهویژه آنکه ایشان در هیچ زمینهایـ زمینههای علمی، فلسفی، سیاسی و ... ـ مایل نبود که «خودی»! نشان بدهد و همواره طبق معتقدات و باورهای خود، آرام و بیسر و صدا به کار و مبارزه ادامه میداد و اگر هم در برههای از زمان، توقفی ظاهری در مبارزه احساس میکنند، این در واقع، «تاکتیکی» خاص و مرحلهای بوده؛ وگرنه «استراتژی» ایشان، از روزی که ما ایشان را در جلسات درس تفسیر و فلسفه استاد علامه آیتالله سید محمدحسین طباطبایی شناختیم، «کار در راه خدا» و «ادای تکلیف در حد توان و قدرت» طبق تشخیص و برداشت خود بود... .
نشر «انتقام» آن هم بهتنهایی و با امکانات بسیار محدود آن زمان، خود دلیلی روشن و آشکار بر این روش و تاکتیک و استمرار روح مبارزه است ... و هرگز نمیتوان ایشان ـ و یا کسان دیگر را ـ بهدلیل نداشتن «امضا» در چند اعلامیه! جداشده از نهضت و دور از «میدان مبارزه» نامید!
در واقع اگر کسانی برای اینکه شناخته نشوند و مبارزه را استمرار بخشند و یا بنا به تشخیص خود، چند صباحی بهظاهر توقفی در مبارزه داشته باشند تا رفع خطر بشود و یا چند اعلامیه حوزه علمیه قم را بهدلایلی ـ مثلاً عدم حضور در حوزه ـ امضا نکنند، نمیتوان گفت که آنها از مبارزه با رژیم «دوره شده» و یا «بریده»اند!.
بههرحال نشریه «انتقام» با محتوای غنی خود، نشاندهنده عمق اندیشه و نوع تفکر «ناشر» آن در زمینههای مبارزاتی است که فقط در «بُعد سیاسی» خلاصه نمیشود؛ بلکه شامل ابعاد گوناگون دیگر این مبارزه نیز میگردد.
البته اعلام تنهایی آقای مصباح یزدی در این مبارزه، باز به مفهوم مخالفت دیگر دوستان آن زمان، با «خط مشی» ایشان نیست؛ بلکه «توفیق» نصیب آنان نشده که «همکاری» داشته باشند و این نیز، ناشی از تصمیم خاص خود آقای مصباح بوده که برای احتراز از اختلاف احتمالی در اندیشه یا اداره نشریه، از دوستان «بعثت» دعوت به همکاری قلمی نکردهاند ...؛ گرچه آنها ضمن اطلاع از کم و کیف جریان، از صمیم قلب موفقیت نشریه را آرزومند بودند و در توزیع آن، در حدود امکان، تلاش و کوشش میکردند... .
استاد مصباح در اثر همین پنهانکاری و عدم تظاهر، کمتر در دید مأمورین ساواک و گزارشهای آنها بود ... و روی همین اصل هم، در مورد نشریه «انتقام» میبینیم که ذهن مأمورین، معطوف به چند نفری شده است که چون «اهل قلم» هستند، پس لابد همه اعلامیه و نشریات حوزه علمیه قم را آنها منتشر میسازند؛ درحالیکه این تصور مطلقاً صحت نداشت... .
ساواک قم در چند گزارش خود، نویسنده این سطور یا علی حجتی کرمانی را از «نویسندگان بعثت و انتقام»! معرفی میکند (به نمونه چند سند در صفحه بعد توجه فرمائید)؛ اما واقعیت غیر از این بود. نه اینجانب و نه علی حجتی کرمانی، از نویسندگان «انتقام» نبودیم؛ بلکه گزارشگران ساواک، چون «نویسنده» واقعی آن را نمیشناختند و نمییافتند، از روی ناچاری، کسان دیگری را در گزارش خود نام میبرند تا کمی بیلیاقتی خود را پوشش دهند!
ـ «مؤتلفه» و «انتقام»
برادرمان آقای بادامچیان در کتاب خود، نشریه «بعثت و انتقام» را نشریه «برونگروهی» تشکیلات «مؤتلفه» معرفی میکند که به قول ایشان گویا «توسط بعضی از روحانیون عضو و یا وابسته به هیئت مؤتلفه» تهیه و منتشر میشده است!
آقای بادامچیان در این زمینه مینویسد:
«نشریه دیگری که وابسته به مؤتلفه اسلامی بود، نشریه انتقام است که توسط بعضی از روحانیون قم تهیه و توسط مؤتلفه تکثیر و توزیع میگردید. نام این نشریه خود بیانگر روحیه مبارزان آن زمان است که در آنها روحیه انتقامجویی از خون شهدای اسلام و انتقامجویی از خائنین قوت گرفته بود. منتها انتقامی که به پیروی از [انالله عزیز ذوانتقام]1 باشد؛ لذا این آیه شریفه را در بالای نشریه چاپ میکردند.»
آقای مصطفی حائریزاده ... در مورد نشریه انتقام میگوید:
«خود من اولین شماره نشریه انتقام را از برادر «شفیق» که تعدادی را از حوزه آورده بود و به هر کس سهمی میداد، دریافت کردم و پخش نمودم. دو سه شماره بعد را هم، باز از ایشان گرفتم تا جریان قتل منصور پیش آمد و برادر شفیق هم دستگیر شد.
بعد از آن توسط یکی از برادران بهنام آقای الهی، با آیتالله شیخ محمدتقی مصباح یزدی آشنا شدم و بهوسیله ایشان هر بار مقادیر زیادی نشریه دریافت و توزیع مینمودم. این نشریه خیلی طرفدار داشت؛ ولی بهعلت مشکلات چاپ، ما در مقابل بیست تقاضا، به افراد دو عدد میدادیم تا بهترتیب خوانده و به یکدیگر بدهند.
در مورد چاپ و تکثیر آن، کاغذ آن را با وجود آن جوّ شدید خفقان من تهیه میکردم و برادر عزیز آقای مصباح، شبهای جمعه از قم به منزلشان در تهران میآمد و مطالب تهیهشده را با کمک برادران دیگر ماشیننویسی کرده، با دستگاه تکثیر که در زیرزمین خانه داشت، تکثیر میکرد. بعد دستهبندی کرده و دوخت میزد و مقداری را برای قم و پخش توسط طلاب میبرد و مقداری هم برای دانشگاه و مقداری هم برای بازار و کسبه میگذاشت که توسط من در تهران پخش میشد.
انتقام پس از اعدام منصور چند ماهی منتشر گردید و با اینکه چند بار مورد تعقیب قرار گرفتیم و حتی یکبار با حدود پنجاه عدد آن دستگیر شدم؛ ولی باز نشریه منتشر میگردید، تا دچار مشکلات زیادی در مورد تهیه کاغذ شدیم و آقای مصباح هم فراری شد و دیگر چاپ نشد ...».2
البته این دیدگاه نویسندگان کتاب، درباره چگونگی نشر «انتقام» است؛ اما ظاهراً واقعیت، تا حدودی با آنچه که نقل شد، فرق دارد که به آن اشاره میکنیم:
ـ اجازه نشر «انتقام»
... چند سال قبل، اینجانب در «قم» تلفنی به استاد مصباح گفتم که من مجموعه شمارههای «انتقام» را مانند نشریه «بعثت» در آرشیو شخصی خود نگهداری کردهام و اکنون که «بعثت» در شرف انتشار بهطور مستقل است،
اولاً، بفرمایید که «مجاز به نشر مستقل انتقام هم هستم یا نه؟»
ثانیاً، ما که در آن زمان میدانستیم، مسئول نشریه جنابعالی هستید؛ اما با همکاران شما آشنا نیستم؛ میشود آنها را معرفی کنید تا در مقدمه ذکر خیری از آنها بشود؟
ثالثاً، یکی از دوستان در کتابی نوشته است که این نشریه مربوط به هیئت مؤتلفه بود؟ این قضیه آیا صحت دارد یا نه؟
آقای مصباح در پاسخ تلفنی چنین گفتند: جنابعالی مجاز هستید که مجموعه شمارههای انتقام را یکجا منتشر سازید؛ بالأخره نشریه به تاریخ نهضت مربوط است و انحصاری من نیست؛ اما در مورد همکاران باید عرض کنم که من در آمادهسازی این نشریه از نوشتن مقالات تا تهیه مقدمات و تکثیر و حتی سیمزنی و بستهبندی، تنها بودم و همکار رسمی در این رابطه نداشتم و بههمین دلیل نوشته آن برادر صحت ندارد و نشریه «انتقام» ارگان هیچ سازمان و تشکیلاتی نبود؛ بلکه در واقع، نشریه حوزه علمیه قم بود؛ البته برخی از دوستان در توزیع آن شرکت داشتند که اجرهم علیالله.
... از این مذاکره تلفنی چندین سال گذشت و حوادث گوناگون و اشتغالات ناهمگون، ما را از نشر مجموعه 20 جلدی اسناد نهضت اسلامی ایران بازداشت تا آنکه اخیراً توفیق حق یار شد و باز به سراغ «اسناد» رفتیم و تصمیم بر این شد که همه آن مجموعه را یکی پس از دیگری، بدون توقع از دیگران و ناشران منتشر سازیم.
... در همین رابطه قصد داشتم که در «قم» استجازه مجدد از برادر عزیزمان بهعمل آورم ...؛ اما موفق نشدم ... تا آنکه در روز یکشنبه، 15/4/79، توفیق یار شد و در دیدار مسئولان نظام با مقام رهبری و پس از سخنرانی معظمله و حجتالاسلام والمسلمین خاتمی ریاست جمهوری، و اقامه نماز جماعت و صرف نهار طلبگی جمعی، در حسینیه امام خمینی استاد مصباح را دیدم و اینبار بهطور حضوری نشر مجدد مستقل «انتقام» را استجازه کردم که در نزد چند نفر از دوستان گفتند: «جنابعالی ولایت تامه دارید» و اینجانب ضمن تشکر، از این تفویض اختیار یا اعلام «ولایت»، از آن استفاده میکنم و اینک برای روشن شدن چگونگی مبارزه و برای ثبت در تاریخ «نهضت اسلامی ایران» مجموعه کامل شمارههای نشریه «انتقام» ـ دومین نشریه داخلی حوزه علمیه قم ـ بهطور مستقل منتشر میگردد. به امید آنکه مورد قبول «حق» قرار گیرد و دوستان و علاقهمندان به تاریخ معاصر هم از آن بهرهمند شوند.
در پایان بیمناسبت نخواهد بود که به نکتهای اشاره کنم:
از آغاز «حماسه دوم خرداد» تا به امروز، اینجانب از اظهار نظر در مسائل سیاسی روز، «بهطور مطلق» خودداری کردهام تا در «ایجاد تنش» سهمی ولو ناچیز، نداشته باشم!...
البته باور من این است که «اختلاف دوستان» عمقی و ریشهای نیست؛ بلکه همان داستان ملای رومی و «اوزوم» و «انگور» و «عنب» است!... اما متأسفانه اینبار، برخوردها در مقابل برداشتها، با «تهاجم و شبیخون همهجانبه» به طرف مقابل و «انکار تام و تمام» یکدیگر همراه است! آیا واقعاً نمیتوان در موردی ـ یا مواردی ـ انسان با کسی اختلافنظر داشته باشد؛ ولی اصول و احترام و ادب و اخلاق و ... را هم مراعات کند؟ چرا در گذشته نهچندان دور چنین بودیم؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی چنین شدهایم؟ ... بیشک اگر اختلاف و دعوا، از «حدود شرعی» خارج شد، دیگر خدایی نیست... .
امام خمینی(ره) مطلبی درباره اختلافها و برخوردهای اوائل انقلاب دارند که من گفتهام هفتهنامه «بعثت» قم ـ هر هفته و در هر شماره و تا به امروز و در بالای صفحه اول ـ آن را نقل کنند که متن آن چنین است:
«... دعواهای ما، دعوایی نیست که برای خدا باشد ... همه ما از گوشمان بیرون کنیم که دعوای ما برای خداست. ما برای مصالح اسلامی دعوا میکنیم ... دعوای من و شما و همه کسانی که دعوا میکنند، همه برای خودشان است ...»
پس اگر «دعوا برای خودشان» را رها کنیم، میتوان هم با استاد مصباح در همه امور همفکر نبود و هم به ایشان ارادت ورزید و هم میتوان آقای محتشمیپور را دوست داشت و هم میتوان ادب اسلامی و احترام انسانی را در مورد همه برادران مراعات نمود و هم از اقدامات و جنبههای مثبت کارهای دیگران پشتیبانی و تقدیر کرد و هم برادر بادامچیان را مانند سیسال قبل، از ته دل دوست داشت و هم از همه آنها «انتقاد» بهقصد «اصلاح» نمود... .
همه میدانند که من با استاد مصباح در مسئله مرحوم «دکتر شریعتی» همعقیده نبودم و نیستم؛ ولی آیا این امر مجوز آن میتوانست باشد که من در آن دوران، همه ارزشها را نادیده بگیرم و حالت هجوم به خود بگیرم و مخالفت آغاز کنم؟...
هرگز! احترام استاد مصباح و دیگر اساتید محفوظ است و برداشتها و «اجتهاد»های ما هم برای خودمان محترم و محفوظ خواهد بود. «]فللمصیب أجران و للمخطئی أجر واحد.»
من وقتی تلمذ استاد مصباح را در خدمت استاد بزرگوار علامه طباطبایی(ره) دیدهام و میدانم که ایشان از شاگردان ممتاز آن بزرگوار در «همه زمینهها»ست، چگونه میتوانم به خود اجازه دهم که بهخاطر یک یا چند نوع برداشت ایشان از مسائل سیاسی روز ـ و در خطبههای پیش از نماز جمعه ـ که با دیدگاه و باورهای من ناسازگار است، راه و روش دیگری را درباره ایشان انتخاب کنم؟
پاسخ اندیشه، اندیشه است نه چیز دیگر ... و اگر در این راه به «دعوا» کشیده شدیم، باید بدانیم که به قول امام خمینی(ره): «دعوا برای خودشان» است!
امید که همه برادران به صلح و صفای دوران مبارزه برگردند... «وما توفیقی الا بالله علیه توکلّت و الیه أنیب.»
قم، مرکز بررسیهای اسلامی
سیدهادی خسروشاهی/ شهریور 1379
...................
پینوشتها
1. صحيح آيه مندرجه: «والله عزيز ذوانتقام» است.
2. اسدالله بادامچيان و علي بنائي، هيئتهاي مؤتلفه اسلامي، انتشارات اوج، چاپ تهران، تير 1362، صص 303 ـ 302