بهجرأت میتوان گفت موضوعی درباره روحانیت، انقلاب اسلامی، جریانات روشنفکری، گروههای معتدل یا افراطی، چپگرایان مخالف مذهب، مبارزان مسلمان و غیرمسلمان، مدافعان و مخالفان وحدت و تقریب مذاهب، مدیران سیاسی و اجرایی و سایر گروههای اجتماعی معاصر نیست که او نکتهای، اطلاعی یا مشاهدهای درباره آن نداشته باشد. بهرغم این سوابق، در بیان نظر، استبداد و تعصب نداشت. اهل گفتوگو و مدارا بود و کسی را از خود نمیآزرد. در جستوجوی حقیقت، صادق بود و به هیچ جناح و جریانی وابستگی نداشت. بیشتر به اصلاح میاندیشید تا برجسته کردن ضعف دیگران. او از بدو ورود به حوزه علمیه قم، ضمن درس و بحث، به فعالیت مطبوعاتی و پژوهشی و تعاملات بینالمللی نیز وارد شد و سالهای طولانی به کوشش متعهدانه خود ادامه داد و در سالهای اخیر، با وجود ضعف جسمی که ناشی از بالا رفتن سن بود، عزم و اراده فرهنگی و اجتماعیاش غبار زمان و سستی به خود نگرفت و سرانجام در همین مسیر، جان به جانآفرین تسلیم نمود. آنمرحوم اگرچه در مقاطعی از زندگی سیاسیاش، مسئولیت سفارت ایران در خارج از کشور را هم پذیرفت؛ اما اینگونه مأموریتها ذیل رسالتی بود که از سالها قبل برعهده داشت. بیراه نیست اگر گفته شود، او از بدو ورود به حوزه علمیه قم، سفیر بود. سفیر دوستی و مودت میان روحانیت و روشنفکران، سفیر وحدت و تقریب مذاهب، سفیر نواندیشی دینی، سفیر همگرایی روحانیون و دهها عرصه دیگر که همگی از عمق باور او برمیخاست.
در این میان، دوستی و تعلق خاطر به امام موسیصدر و کوشش برای معرفی و ترویج اندیشه و عمل او هیچگاه از لوح دلش پاک نشد. برای درک این رابطه، مروری کوتاه بر فرازهایی از آن، خالی از لطف نیست.
ـ اولین آشنایی
سابقه آشنایی استاد خسروشاهی با خاندان صدر، آنگونه که خود نقل کرده است، به ابتدای حضور در حوزه علمیه قم در سال 1332 و شرکت در جلسات درس اخلاق آیتالله سیدرضا صدر برادر بزرگ امام موسیصدر باز میگردد.
او در اینباره میگوید: «در یکی از همین جلسات بعداز ظهرها بود که با امام موسیصدر آشنا شدم. برخورد ایشان بسیار دوستانه بود. ایشان قیافه مشخصی داشتند: بلندقامت، با چهرهای زیبا، رنگی باز و سفید و چشمانی سبز و روشن. به هر حال، چهره مشخصی بود و در قم، نظیری از جهات ظاهر هم نداشتند. این آشنایی با توجه به اختلاف سن و تحصیلات، آشنایی دو فرد همتراز نبود؛ بلکه علیرغم اینکه من در محضرشان درس نخواندهام، آشنایی استاد و شاگرد باید تلقی شود؛ ولی با توجه به اینکه ایشان اخلاق بسیار بزرگوارانهای داشتند و متواضع و فروتن بودند و بهاصطلاح ما خودشان را نمیگرفتند که من ده سال از شما بزرگترم، این آشنایی خیلی زود تبدیل به دوستی شد.»
عمق این رابطه را در مقاله محققانه امام موسیصدر بر کتاب «معنی حدیث الغدیر» تألیف آیتالله سیدمرتضی خسروشاهی پدر استاد سیدهادی خسروشاهی هم میتوان دید. این کتاب بعدها بارها از سوی بوستان کتاب قم، با همان مقدمه امام موسیصدر تجدید چاپ شده است.
ـ سخن شیرین در سرزمین پاک
ایشان وقتی قلم در دست میگرفت تا درباره امام موسیصدر، چیزی بنویسد، شیفتگی خود را اینگونه به رشته تحریر درمیآورد: «پیرامون او چه بگوییم که خود او «کلام و مقدمه» است. او خود را با سخنی شیرین و در سرزمینی پاک شناساند. آرزوهای تاریخ را عینیت بخشید و با افکارش زمان را به لرزه درآورد. اندیشههای او بهروشنی آفتاب بود. سخنانش از آتش هم فروزانتر بود. با دستانش نهالهایی را در زمین غرس کرد که چه نیکو به ثمر نشست. روزگارش را برای مستضعفان و با آنان میگذرانید و پناه راندهشدگان بود. همراه با پویندگان راه نور، راه میپیمود و به آنان، رسیدن به هدف را نوید میداد و سرود پیروزی را برایشان میخواند. با بازوان نیرومند و ایمان سرشار خود، چرخ مکتب اصیل اسلام را در این منطقه به حرکت درآورد و از نو تابلویی زیبا و پرشکوه از تاریخ «خط امام علی(ع)» را ترسیم و مذهبش را با بیانی رسا دوباره بازگو نمود. یکباره معیارها و ارزشهای اصیل را جایگزین افکار غلط و رفتار نادرست و غیراسلامی کرد و تودهها را بههمراه کاروان آفتاب به راه انداخت. جبههای به وجود آورد که در راه رسیدن به قله ایمان، از همه سختیها و مشکلات بهراحتی عبور کرد. این است آنچه که او به ما داده، باز هم به ما مینگریست. در شرایطی سخت و دشوار ما را ساخت و باز هم به ما مینگریست. در تشکیل و تشکل ما را یاری داد؛ ولی بازهم به ما مینگریست. در بیان و تشریح اصول مکتب ما را ارشاد نمود؛ اما باز هم به ما مینگریست و هنوز هم به ما مینگرد. در ساختن زندگی چشمان نافذ و گویای او برای ما زندگی بود. زندگی را نمیتوان با حرف و زور و زر بنا کرد؛ بلکه با خون جگر با اشک و ناله و با سعی و کوشش میبایست زندگی را ساخت. او برای سرزمین سرسبز ما سرسبزتر بود. با همّ و غم و غصههایی میزیست و برای مداوای زخمهای ما خود زخمی شد. بر بلندیهای ویرانههای خزان، برای ما بهار را به ارمغان آورد. در سرزمین ما و برای ما مبارزه را ادامه داد و در هرجای وطن مجروح ما فریاد برآورد، سخن گفت و کوشش نمود تا ما را به راه راست هدایت کند و به پیروزی برساند. ما با او شجاعتر شدیم. این سرزمین پر از ارزشهای ناخالص و بادهای تند و نالههای دردناک بود. چونان اقیانوس عظیمی پر از امواج متلاطم و سهمناک و او همانند کشتی نجاتی در ساحل آزادی، انسانیت، حق و عدالت، لنگر انداخت. مسلمانان از وی الهام و آگاهی گرفتند و او برای آنان آفتاب بود...
او نوری بود که بر روی خارهای جنگل تابید و درختان تشنه جنگل بیآبی را سرسبز و خرم ساخت و در «امت» روحیه ایستادگی و مقاومت به وجود آورد؛ مقاومتی که الفبای آن در «محراب مسجد کوفه» نوشته شد و در «طف» با خون مطهری که به زمین ریخت (خونی که هنوز هم میجوشد و خروش و فریاد برمیآورد)، طراحی و نقاشی گردید: اللهم انّا نرغب الیک فی دولةٍ کریمة تعّز بها الاسلام و اهله… دیگر از او چه بگوییم که پویندگان راه خاموشی از نور وی شرمندهاند. چه کسی میتواند «هوا، نور و عظمت» را احتکار کند؟ هرکه را چنین ادعا و توانی هست، این گوی و این میدان.»
ـ جریان روشنفکری حوزه
استاد خسروشاهی که خود از فعالان و علاقهمندان جریان روشنفکری حوزه بهشمار میآید، امام موسیصدر را از چهرههای اصلی این جریان میداند که منشأ آثار مهمی در حوزه شدند. او درباره این جریان و ارتباط با آن میگوید: «حوزه علمیه قم، از لحاظ ساختار کاملاً سنتی بود و بزرگان حوزه، اعم از مراجع و شخصیتهای برجسته، هوادار ادامه روش سنتی حوزهها ـ مانند حوزه علمیه نجف اشرف ـ بودند و تکیه کلامشان هم آن بود که ما باید به روش پیشینیان ادامه دهیم و بهاصطلاح فقه جواهری را در اولویت کار حوزه قرار دهیم. از اینرو، جریان اعلامنشده و سازماننیافته روشنفکری در حوزه بهوجود آمد تا ضمن احترام به روش پیشینیان و حفظ اصالت و مکانت اصول حوزوی و فقه سنتی ـ جواهری، به نیازهای زمان و مکان نیز بپردازند. این جریان را فضلا و کسانی نمایندگی میکردند که علاوه بر اینکه در پایبندی به روش فوق، استوار بودند و همزمان وارد عرصه فرهنگ جدید و آشنایی با علوم و مسائل روز شدند. مثلاً شخصیتی چون شهید سیدمحمد حسینی بهشتی و امام موسیصدر با تدریس زبان انگلیسی در دبیرستانهای قم و تأسیس مدرسهای در این شهر، بهنام صدر، برای دانشآموزان، این جریان را نمایندگی میکردند و باز همانها، همزمان با شرکت در کلاسهای دانشکدههای مختلف دانشگاه تهران، این جریان را شکوفاتر میساختند و شهید دکتر محمد مفتح و شهید دکتر محمدجواد باهنر و فضلای دیگر حوزه، در همین جهت گام برداشتند و این جریان روشنفکری ـ علمی، بهتدریج شکل گرفت و شکوفا شد. امام موسیصدر در واقع، از ارکان اصلی و پیشگامان جریان روشنفکری حوزه بود؛ بهویژه که از لحاظ سابقه درخشان خانوادگی و رتبه تحصیلی حوزوی، یک فرد شاخص بود و بهطور طبیعی و در عمل، در طلیعه این جریان قرار داشت و البته اقدامات بعدی ایشان، نشاندهنده عمق ریشه فکری این جریان در ذهن و اندیشه ایشان بود.
شاخصههای فکری و رفتاری آنان، هماهنگی با زمان با همه لوازم و تبعات آن با حفظ اصول بود. بنده با شخصیتهای این جریان در محافل حوزوی بهویژه، بیت مرحوم آیتالله سید صدرالدین صدر، مرجع عالیقدر که آیتالله سیّدرضا صدر، فرزند ارشد ایشان، آن را اداره و سرپرستی میکرد، ارتباط پیدا کردم؛ بهویژه، بیرونی بیت آیتالله صدر، همهروزه، عصرها، محل تجمع فضلا و نخبگان حوزه بود و بنده علیرغم صغر سن و ناهمسانی با آن فضلا و نخبگان، در آن جلسات شرکت میکردم و از همانجا با این جریان ارزشمند غیر سازمانیافته مرتبط شدم که تا اواخر، ادامه و استمرار یافت. در مراحل بعدی که مجله مکتب اسلام از طرف عدهای از آقایان فضلا و مدرسین و اساتید راه افتاد، ارتباط ما با آنان بیشتر شد. ما بهطور طبیعی مشتاق چنین نشریهای و دنبال آن بودیم و در نشر آن بهویژه، در بین برادران انجمن اسلامی دانشجویان، انجمن اسلامی پزشکان و انجمن اسلامی مهندسین در تهران و مسجد هدایت فعالیت میکردیم...
آقای صدر در سال اوّل، در واقع، مسئول اصلی، مدیر یا سردبیر مجله بودند و سر مقالات عمدتاً به قلم خود ایشان بود. مقالات خاصی هم با اسم صریح یا مستعار «مصدر» مینوشتند که همان موسیصدر بود. مقالاتی را درباره اقتصاد شروع کرده بودند که بهنام خودشان بود. به هر حال، سلسله مقالات ابتکاری جالبی را مینوشتند. اواخر سال اوّل و اوایل سال دوم مجله مکتب اسلام بود که گروهی از طلاب جوان ـ که از شاگردان بعضی از مؤسسان محترم مجله بودند ـ دعوت به همکاری شدند. اینجانب، یکی از این طلاب بودم. منتها مقالات ما در آن ایام، بنا بهدلایل خاصی که آقایان مسئول مجله داشتند، با اسم مستعار چاپ میشد. ظاهراً در گذشته، وضع حوزه ایجاب نمیکرد که شاگردی در مجلهای که استادش در آنجا مقاله مینویسد، بتواند مقاله بنویسد؛ درصورتیکه امروز دیگر این قبیل مسائل مطرح نیست. یادم هست که اوایل با امضای مستعار س.هدی ثاثر مقاله مینوشتم، بعد با امضای س. تبریزی... به هر حال، رفت و آمد به مجله مکتب اسلام باعث شد تا ارتباط ما با امام موسیصدر بیشتر شود و در واقع، مستمرتر و جدیتر شد.
یادم هست که گاهی برای تصحیح مقالهای به چاپخانه حکمت آقایحیی برقعی در تیمچه بزرگ بازار قم میرفتم و میدیدم، امام موسیصدر هم در ساعت 3 یا 4 بعدازظهر و در هوای گرم میآمدند تا سرمقاله را غلطگیری و تصحیح نهایی و سایر مقالات را بررسی کنند. طبعاً وقتی که سر یک میز برای غلطگیری مینشستیم، محبت و دوستی بیشتر میشد و تکریم و احترام ایشان برای بچه طلبهای در سن من که هنوز هفده یا هجده سال بیشتر نداشتم، خیلی میتوانست مشوق باشد.»
ـ دیدارهای خاطرهانگیز
این دوستی ایجاب میکرد که پس از هجرت امام موسیصدر به لبنان، استاد خسروشاهی اشتیاق بیشتری برای دیدن امام موسیصدر داشته باشد.
اگر امام موسیصدر سفری به ایران میآمد، حتماً یکی از دیدارکنندگان او مرحوم خسروشاهی بود. این دیدارها در لبنان و دیگر کشورها مثل سهبار حضور مشترک در کنفرانس «ملتقی الفکر الإسلامی در الجزایر» و یکبار حضور در کنفرانس «مجمع البحوث الإسلامیه در قاهره» تجدید شد که خاطرات آنها بهتفصیل در کتاب حدیث روزگار از انتشارات مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسیصدر آمده است.
به نظر میرسد، مرحوم خسروشاهی از همین سفرها و دیدارها بهرههای فراوانی داشت که در نگاه و روش او بهویژه در نگاهش به امام موسیصدر تأثیرگذار بود.
ـ رمز موفقیت امام موسی صدر
استاد خسروشاهی که از نزدیک تعامل امام موسیصدر با همه گروهها و مذاهب را دیده بود، همین رابطه را از رازهای موفقیت ایشان در لبنان میداند و درباره آن میگوید: «اگر ایشان فقط به شیعهها میپرداخت، یقیناً موفقیتشان به این اندازه و محبوبیتشان به این کثرت نمیتوانست باشد. این نشاندهنده سعه صدر ایشان بود و اینکه باید در بین همه راه یافت و صحبت کرد و خدمت کرد و به تبلیغ اسلام پرداخت. بههمین دلیل هم، ایشان علاوه بر دانشگاهها به کلیسا و به مساجد اهلسنت میرفت و سخنرانی میکرد و واقعاً سعه صدر و دید باز ایشان خیلی در پیشبرد اهداف اسلامی مؤثر بود.»
وی میافزاید: «امام موسیصدر پس از استقرار در لبنان و بررسی و ارزیابی اوضاع اسفبار شیعیان، در همه زمینههای مورد اشاره اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی، بهاضافه مسائل عقیدتی و ضعف آن در میان شیعیان، برای ایجاد یک تحول اجتماعی فراگیر، نخست در میان شیعیان لبنان و سپس، همه مردم مستضعف آنسامان اعم از شیعه، سنی، دروز، ارمنی و... قیام کرد و چون واقعاً فراجناحی فکر میکرد و در عمل نیز این امر را بهخوبی برای عموم مردم نشان داده بود، مورد توجه و استقبال همه گروهها و سازمانها و پیروان مذاهب قرار گرفت.»
ـ اصل حیاتبخش
از نظر مرحوم خسروشاهی، گفتوگو با همگان، اعم از خودی و غیرخودی و حتی دشمن، اصل اساسی و حیاتبخش در پیشرفت حرکتهای اصلاحی در طول قرون و اعصار است و گفتوگوهای ائمه اطهار(ع) با ملحدان و منکران خدا و مذهب، نشاندهنده اصالت و اهمیت این اصل است.
او مصلحان اجتماعی در دو قرن اخیر از سید جمالالدین اسدآبادی تا حسنالبنا تا امام موسیصدر و شهید مطهری و شهید بهشتی و دیگران را افرادی معرفی میکند که همواره در پیشبرد اهداف انسانی خود، از گفتوگو بهره میبردند.
از نظر وی در شرایط ویژه لبنان، گفتوگو بهمثابه عامل اصلی پیدایش حرکت مقاومت و سازماندهی آن، هم تاکتیک بود و هم استراتژی که در نتیجه آن، شیعیان و سپس، کل مسلمانان و مردم لبنان به مرحلهای از موفقیت در رهایی از آثار استعمار سیاسی و فرهنگی و ایجاد مقاومت رسیدند. بهطورکلی مقاومت بدون گفتوگو و ایجاد زمینه تفاهم، آغاز و فرجام نیکی نمیتواند داشته باشد و نمیتوان آن دو را از هم جدا دانست.
ـ شباهتهای امام موسی صدر به سید جمالالدین اسدآبادی
سید جمالالدین اسدآبادی از مهمترین چهرههای فکری و فرهنگی مورد علاقه استاد خسروشاهی است که برای معرفی او، کوششهای مختلفی از نگارش مقاله تا تألیف کتاب و انتشار ویژهنامههای مطبوعاتی و برگزاری همایشهای تخصصی، سخنرانی و مصاحبههای متعدد را به انجام رساند.
بیتردید یکی از دلایل علاقه مرحوم خسروشاهی به امام موسیصدر، شباهتهایی بود که بهرغم برخی تفاوتها میان این دو چهره ممتاز جهان اسلامی میدید.
وی در اینباره میگوید: «سید جمالالدین اسدآبادی و امام موسیصدر، از لحاظ زمان و مکان و خصوصیات زندگی شخصی، با هم تفاوتهایی داشتند و هرکدام از یک سلسله مزایای طبیعی و اکتسابی برخوردار بودند که در دیگری نبود؛ ولی اگر از مجموع کارها، رفتارها، برخوردها، اشتغالها، اهتمامها، گرفتاریها و رنجها و مراودههای آنها، محوری را انتخاب کنیم، به این نتیجه میرسیم که در مجموعه زندگی این دو سید والا و مصلح اجتماعی بزرگ، همانندیهای بسیار وجود دارد.
هردو بزرگوار، از خاندان رسالت و سلاله امام علی(ع) بودند. از نظر اکتسابی، هردو با فرهنگ اسلامی رشد کردند و تحصیلات هردو در ایران و نجف بوده و آشنایی آنها با فرهنگ اسلامی و باور عمیق آنها به اصول و مبادی این فرهنگ، سبب شد که پس از آشنایی با فرهنگ جدید، دچار غربزدگی و جذب مظاهر مادی غرب نشوند.
هر دو فلسفه اسلام را میشناختند و از اصول ریشهدار آن آگاه بودند. هردو، دوره تاریخ درخشان تمدن و علوم مسلمانان را در سدههای اوّل تا چهارم ـ که در اوج ترقی و تمدن قرار داشت ـ مطالعه کرده بودند. سپس، آن دوره را با زمان خود که مسلمانان در نهایت ذلت و خواری میزیستند، میسنجیدند و از خود میپرسیدند، چرا مسلمانان بدین روز افتادهاند؟ قرآن مجید میفرماید: «لَنیجعَلَالله للکافرینَ علیالمؤمنین سبیلاً». پس چرا در روزگار ما کشورهای اسلامی، مستعمره غربیها و جولانگاه بیرحمانه بیگانگان شده است؟
وی در تشریخ نگاه هر دو نفر میافزاید: «از یک سو، پیشرفت روزافزون مادی غرب را میدیدند و از سوی دیگر بر جمود، رکود و نادانی مسلمانان تأسف میخوردند. هر دوی آنها مردانی دلسوخته و دردآشنا بودند و هردو، درد را بهوضوح لمس کرده و در فکر چاره بودند و در راه احیای مجد و عظمت گذشته، تلاش میکردند. هردو درصدد احیای اصول اساسی دین و دوری آن از پیرایهها و زواید غیرمنطقی و خواهان تجدید حیات اسلام و بیداری مسلمانان بودند.
بهباور آنها، مسلمانان بهواسطه افکار و عقایدی که از نیاکان خود فرا گرفتهاند و بهوسیله مسائلی که در ذهن آنان رسوخ کرده، از راه مجد و عظمت و پیشرفت و ترقی دور شدهاند و به هوشیاری و بیداری نیاز دارند تا نهضت علمی ـ فرهنگی جدید خود را آغاز کنند و آنچه را از دست دادهاند، دوباره به دست بیاورند.
از خصوصیات برجسته هردو مصلح بزرگ و رهبر، این است که در اثر آشنایی نزدیک با جامعه شیعه و سنی، تفاوت و دوگانگی وضع روحانیت شیعه را با روحانیت اهلتسنن بهخوبی درک کرده بودند و میدانستند که متأسفانه سازمان روحانیت سنی، یک نهاد مستقل دور از حکومتها نیست و بههمین دلیل، در مقابل قدرتهای استبدادی و استعماری، بهعلت وابستگی حکومتهایشان، توان قدرت و ایستادگی نتیجهبخش ندارد و متأسفانه بخش اعظم روحانیت سنی، وابسته به حکومتهایی است که زمامداران آنها را قرنها بهعنوان اولیالامر به جامعه و مردم خود معرفی کرده است. بههمین دلیل، آنان از علمای اهلسنت چندان انتظاری نداشتند و برای آغاز اصلاح و حرکت سراغ آنها نمیرفتند؛ بلکه بهطور مستقیم به سراغ خود مردم و مسلمانان میرفتند.
از سوی دیگر، روحانیت شیعه چنین نبود. روحانیت شیعه یک نهاد مستقل مردمی است و در واقع، یک قدرت ملی به حساب میآید. در طول تاریخ نیز، همواره در کنار مردم و در برابر ظلم حکمرانان بوده است؛ از این رو، هردو مصلح برای تحریک جامعه و تودههای مردم، به سراغ علمای شیعه رفته و به آگاهسازی آنها پرداختهاند و این طبقه را بهترین پایگاه برای مبارزه با استبداد و استعمار تشخیص دادهاند.
از همین رو بود که سیدجمال حسینی اسدآبادی از میرزای شیرازی، مرجع وقت شیعه، میخواهد که ناصرالدینشاه را از سلطنت خلع کند و در نامه تاریخی و مهم خود به میرزا، با اشاره به نقش و تأثیر تعیینکننده رهبری در ایجاد اتحاد حقیقی و دفع استبداد و استعمار مینویسد:
علما اگرچه از فشار این مرد احمق خائن بهشدت انتقاد کردهاند؛ ولی طوری نیست که بتوانند در یک آن، مقاصد خود را یکی کنند. چون اینها از حیث مایه علمی، ریاست و وجهه، بین مردم در یک درجه هستند و حاضر نمیشوند، بعضی به بعضی دیگر پیوسته و با هم هماهنگ شوند تا یک اتحاد حقیقی و قدرت اجتماعی که بتواند دفع ضرر دشمن را نموده و کشور را حفظ نماید، تولید گردد. هرکس به محور خویش میچرخد و بهتنهایی یا با هم مبارزه میکنند. این تشتت آرا، علت اصلی تضعیف قدرت و موجب پیشرفت کارهای نامشروع است.
امام موسیصدر هم چشم امید به مراجع و حوزههای علمیه شیعه داشت و روابط صمیمانه او با مراجع ایران و عراق نشاندهنده این واقعیت است. از سوی دیگر، هر دو رهبر، از واپسماندگی جامعه اسلامی بهشدت رنج میبردند. هر دوی آنها مخالف خرافات بودند و هر دوی آنها با عقایدی که عوامالناس قرنها آنها را از اصول اسلام میدانستند؛ ولی در واقع، مانع پیشرفت مسلمانان بود، مبارزه میکردند. هر دو سیّد، چاره اصلی را در این میدیدند که باید مسلمانان را بیدار کنند.
هر دو مصلح بزرگ، تعالیم اسلام را پیشرفته و معرفتی میدانستند و علت عقبماندگی مسلمانان را در جای دیگر جستوجو میکردند. آنها معتقد بودند: «جهان آماده پذیرفتن دعوت اسلامی است» و همین، عنوان سخنرانی دیگری از امام موسیصدر بود که در تهران در یک انجمن دینی ایراد کرد و در پایان همان سخنرانی، گفت: «با نهایت اطمینان عرض میکنم که راه برای ادای واجبات و انجام تکالیف کاملاً باز است. همه و همه هر قدر دور و پرت باشند، برای پذیرفتن و عمل به تعلیمات عالیه دین آماده هستند. فطرت آنها هم، به دعوت حق کمک میکند. جهان و قوای کون هم، یاور حقگویان و حقیقتجویان است. توفیق و رضای خدا همراه است؛ فقط اخلاص و ذوق و ابتکار در اسلوب دعوت و استقامت لازم است؛ [والذين جاهدوا فينا لَنَهدينّهم سُبُلَنا و انّالله لَمَعَالمُحسنين]»
مرحوم خسروشاهی تقریب مذاهب یا وحدت اسلامی را فصل مشترک دیگری در اندیشه و روش امام موسیصدر و سیدجمال میداند و میگوید: «یکی دیگر از ویژگیهای سیدجمال این بود که خواهان وحدت اسلام بود. از آنجا که سید ریشه و اساس مسائل ملل شرقی را در استبداد داخلی و استعمار جهانی یافته بود، پادزهر و راه حل این مشکل سیاسی را در وحدت ملل مظلوم شرق میدید. به این جهت بر وحدت اسلامی در مقابله و مبارزه با دو عامل فوق تأکید میکرد.
امام موسیصدر نیز، خواهان وحدت اسلامی در سطح جهانی بود و اگر ایشان به اهدافش نزدیک میشد، شاید کشورهای عربی ـ اسلامی، دیگر این مرز بسته را نداشته و با یکدیگر متحد میشدند.
این مرد، جاذبه معنوی بسیار نیرومندی داشت؛ بهطوریکه میتوانست با این جاذبه، بهراحتی عقاید خود را به دیگران منتقل کند. اگر این جاذبه فوقالعاده را با آن حسن نیت و خلوص و آن دید وسیع سیاسی و جهانی تلفیق کنیم، نتیجه بسیار درخشانی به دست میآید که البته، برای دشمنان داخلی و خارجی اسلام و مسلمانان خوشایند نبود. هر دو سید بزرگوار میدانستند که آغاز اقتدار مسلمین و تولد دوباره جهان اسلام بیش از هر چیز در گروی همین وحدت اسلامی است. آرمان آنها و بلکه آرمان تمام مصلحان اسلامی، تولد دوباره جهان اسلام بود.»
وی میافزاید: «هر دو مصلح بزرگ به اهمیت کار و مشکلات مبارزه خود واقف بودند و میدانستند در چه راه دشواری با آن همه پیچ و خمهای فرساینده، گام نهادهاند؛ ولی هرگز حاضر نشدند که بهدلیل مشکلات از هدف و آرمان خود دور شوند.
هر دو سید سازماندهنده کوشا و ارگانیزاتور پرکاری بودند و همانطور که دیدیم، سید جمال با تشکیل حزبالوطنی، طبقه رنجدیده مصر را گرد آورد و امام موسیصدر نیز، با تأسیس حرکةالمحرومین در لبنان، به شیعیان آن دیار روح تازه دمید و شخصیت فکری، اجتماعی و سیاسی آنها را بهکلی تغییر داد.
ولی متأسفانه میدانیم که هر دو بزرگوار با توطئه دشمنان خارجی و به دست دشمنان داخلی و مزدوران وابسته به استعمار و امپریالیسم، با وضعیت ناگوار و دردناک مشترکی روبهرو شدند. سیدجمال در سرای سلطان عثمانی به شهادت رسید و مظلومانه در مقبرهای گمنام در استانبول به خاک سپرده شد و امام موسیصدر هم، در لیبی توسط سرهنگ قذافی ربوده شد.»
ـ استقبال از نامه انتقادی دوست دیرین
در فضای غبارآلود سیاسی که برخی گروههای لبنانی و فلسطینی راست و چپ با حامیان خارجی آنها ایجاد کرده بودند، آتش فتنهای پیچیده و عمیق در لبنان برافروخته شد که نتیجه آن، جنگهای داخلی لبنان بود. امام موسیصدر که این جریان را از اساس انحرافی و موجب ضعف لبنان و مقاومت و خدمت به رژیم صهیونیستی میدانست، ضمن پرهیز از مشارکت در جنگ داخلی، سعی در خاموش کردن این آتش و برقراری صلح داشت؛ اما تبلیغات سوء گروههای چپگرا علیه امام موسیصدر موجب شد تا شبهاتی برای شماری از دوستان و علاقهمندان به نهضت فلسطین ایجاد شود. استاد خسروشاهی در زمره این افراد بود که در نامهای به امام موسیصدر، انتقادات تندی را به ایشان مطرح کرد که با پاسخ نرم و مشفقانه امام موسیصدر مواجه شد و نهتنها موجب دلخوری و فاصله میان آنها نشد که روابط آنان را نیز تقویت کرد.
ماجرای این نامهنگاری، از شیرینترین و پندآموزترین نمونههای نقد در فضای سیاسی و فرهنگی معاصر است.
در بخشی از این نامه، امام موسیصدر، ضمن تشکر از استاد خسروشاهی، مینویسد: «نامه عزیزت رسید! لازم به تذکر نیست که مزید تشکر حاصل آمد. چه مصداق المؤمن مرآة اخیه المؤمن، اگر بر تو یابن بنتالرسول(ص) صادق نیاید، بر که تطبیق می کند؟...
هادی عزیز! یاد سیّدالشهداء(ع) که غوغای قاتلانش نگذاشت، حرف بزند و سپس گفتند: «یا حُسَین! لانَدری ماتَقولُ ولکن انزل علی حکمُ ابن عمّک»!
موج تبلیغات، مطالب را خیلی وارونه جلوه داده است...»
مرحوم خسروشاهی، خود درباره این نامه میگوید: «بنده در آن سالها، در ایران و از راه دور، داوری غیرصحیحی درباره این اختلافها داشتم و همین هم باعث شد که آن نامه تند را برای ایشان بفرستم؛ ولی پاسخ آرام و منطقی و مستدل ایشان تا حدود زیادی مسئله را روشن کرد. بعد هم آقای حسین قطیش از لبنان با کلی مجله و اسناد منتشرشده در جرائد درباره این اختلافات، آمد و کلی هم توضیح داد که در واقع، حقیقت امر روشنتر شد.
در کل باید گفت که امام موسیصدر از این امر که فلسطینیها در جنوب لبنان اقامت دائم داشته باشند، راضی نبود؛ بهویژه که بعضی از افراطگرایان فلسطینی تصرفات آزاردهندهای در شهرها و روستاهای جنوب لبنان انجام میدادند که موجب نارضایتی مردم میشد. این بود که امام صدر، نخست به آنها نصیحت میکرد که بهعنوان میهمان حدود و ثغور را مراعات کنند؛ ولی متأسفانه بعضی از آنها، چون مانند بعضیها خود را انقلابیتر میدانستند، به هر کاری دست میزدند و به نصایح امام صدر هم، بهایی نمیدادند؛ حتی ایشان را همکار فالانژها و گاهی هم صهیونیستها مینامیدند. این قبیل حرکات طبعاً با واکنش شیعیان روبهرو میشد. امام صدر با سعه صدری که داشت، تحمل میکرد و نمیخواست که مسئله به نزاع مسلحانه بینجامد که متأسفانه با تحریک دشمنان، فلسطینیهای معاند زمینه آن را آماده کردند و حوادثی از قبیل مسئله تلزعتر و غیره پیش آمد و بنده چون در لبنان شاهد تلاش ایشان برای ایجاد آرامش بین فلسطینیها و لبنانیها، بهویژه، در جنوب بودم، مقصر اصلی در درگیریهای بعدی را انقلابینماهای چپگرای فلسطینی میدانم که شرح آن را شهید چمران مکتوب ساخته است.
در آن ایام منبع اطلاعاتی ما در مورد حوادث لبنان و درگیریهای فلسطینیها و لبنانیها، مطبوعات عربی و رادیوهای فلسطینی و بهویژه، صوتالثورة الفلسطینیه بود. اطلاعاتی که آنها در اختیار قرار میدادند و ما مینوشتیم یا میخواندیم، علیه شیعیان بود. میگفتند: شیعه میخواهد فلسطینیها را از آنجا اخراج کند و از رژیم صهیونیستی بدتر است. خب، این طبعاً واکنشی در آدم ایجاد میکرد و فکر میکرد، وقتی امام موسیصدر در رأس یک حرکتی باشد، نباید چنین اتفاقاتی رخ دهد و با توجه به آن سوابقی که امام موسیصدر و شیعیان جنوب و فلسطینیهای مبارز داشتند، این روش که به مرحله جنگ و قتال رسیده بود، به هر حال، سؤالبرانگیز بود.
نامه بنده طبق معمول تند و تیز و گزنده بود که خدمت ایشان فرستادم. نوشته بودم که ما صدای شما را از صوت الثورةالفلسطینیه باید بشنویم؛ ولی متأسفانه میبینیم که فالانژها مطالب شما را پخش میکنند. نامه من لحن نامناسبی داشت و همانطور که عرض کردم، این ناشی از آن بود که اخبار دریافتی ما اخباری نبود که مسرتبخش باشد و سؤالبرانگیز بود؛ لذا موضوع را با خود ایشان مطرح کردم. پاسخ امام موسیصدر در عین اینکه قانعکننده بود، آموزنده هم بود. برای اینکه در مقابل لحن تند نامه، ایشان خیلی بزرگواری نشان داده بودند. من اگر شخصاً چنین نامهای را دریافت میکردم، اگر مقابله به مثل نمیکردم، حداقل جواب نامه را نمیدادم؛ ولی خوشبختانه ایشان با آن نامه چندین صفحهای که صریح هم پاسخ داده بودند، نهتنها بنده و دوستان را روشن ساختند؛ بلکه به ما آموختند که در اعتماد به مطالب شنیده شده و عکسالعملها باید مراعات حدود و حقوق افراد را بکنیم.»
متن کامل این نامه را در کتاب حدیث روزگار میتوان دید.
ـ پیگیری صادقانه
استاد خسروشاهی از معدود چهرههایی است که در سالهای پس از ربوده شدن امام موسیصدر، پیگیری برای نجات دوست دیرین خود را فراموش نکرد. او این دغدغه را زمانی دنبال میکرد که شماری از چهرههای سیاسی و مسئولان دولتی، سعی در گسترش روابط با لیبی داشتند و بعضاً به تبرئه قذافی در جنایت ربایش امام موسیصدر میپرداختند.
وی همچنین از هر امکان سیاسی و دیپلماتیک نیز، برای پیگیری موضوع بهره میبرد. در سال 1360 و زمانی که مسئولیت سفارت ایران در واتیکان را برعهده داشت، در نامهای به پاپ، رهبر کاتولیکهای جهان، از او خواست که برای نجات امام موسیصدر اقدامات لازم را بهعمل آورد.
دفتر پاپ در پاسخ این نامه بهصورت قاطع اعلام کرد که «آقای صدر و همراهانشان مطلقاً وارد ایتالیا و رم نشدهاند و ما امیدواریم، ایشان سالم باشند و آزاد بشوند و در این مورد، به دوستان لیبیایی خود هم، تذکر دوستانه دادهایم.»
اهمیت این نامه و پاسخ دفتر پاپ این بود که یکی از سازمانهای مهم و صاحب نفوذ در دنیا، ورود امام صدر به ایتالیا را رد میکرد و بر تداوم حضور ایشان در لیبی تأکید میکرد و مسئولیت حفظ جان امام صدر را متوجه دولت لیبی میدانست.
استاد خسروشاهی به این مقدار اکتفا نکرد و در نامهای به مولود قاسم نایت بالقاسم، وزیر امور دینی و تعلیمات عمومی الجزایر که با امام موسیصدر هم آشنا بود، نوشت: «مردم مسلمان ایران مانند مردم لبنان، همچنان نگران سرنوشت حضرت امام موسیصدر هستند. در سفرهایی که برای شرکت در کنفرانس اندیشه اسلام به الجزایر آمده و در کنار امام صدر و شما و دیگر برادران به گفتوگو می نشستیم، بهوضوح روشن بود که با مقام و موقعیت مهم اجتماعی امام صدر آشنا هستید و بی شک هماکنون بهشدت به آزادی ایشان علاق مند می باشید.
انتظار این است که از طریق شورای انقلاب،[الجزایر] اقدام لازم را بهعمل آورید تا از میلیون ها هوادار امام صدر در جهان اسلام، رفع نگرانی بهعمل آید. تردیدی نیست، استمرار نبرد نیروهای رزمنده مسلمان لبنان در کنار برادران فلسطینی، علیه صهیونیسم غاصب و امپریالیسم جهانی غارتگر، ارتباط مستقیم با آزادی حضرت امام صدر دارد.»
او تا پایان عمر، بارها در مقالات و مصاحبههای خود تصریح نمود که مسئول اوّل و آخر ربوده شدن امام موسیصدر، سرهنگ قذافی و دولت لیبی است و راه روشن شدن حقیقت، پیگیری جدی و مستقیم و قاطع ایران و لبنان و دیگر کشورهای عربی و اسلامی است.
مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام موسی صدر / تنظیم: حمید قزوینی
................
منابع
- یادنامه امام موسیصدر، تألیف سیدهادی خسروشاهی، انتشارات مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسیصدر؛
- حدیث روزگار، (خاطرات استاد سیدهادی خسروشاهی)، بهکوشش حمید قزوینی، انتشارات مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسیصدر.