سید غلامرضا سعیدی
در كشور ما، آنطور كه بنده میتوانم به یقین قضاوت كنم، مردم در زمینه او دو دسته هستند. یك گروه آنهائی كه در حقیقت سبك حكومت قاجار را میپسندند و در نتیجه مبارزات سید را ناهنجار تلقی كردهاند. آنان كه خوی استبدادی و اشرافیت داشتند از همان قدیم با سید مخالف بوده و هستند و در نتیجه تهمت های بسیار بر او وارد آوردند.
مثلاً در خاطرات مخزومی دیدم و یا همان مرحوم مدیر برای ما نقل كرد كه خواستند سید را به مسلمان نبودن متهم كنند و حتی گفتند باید لباس سید را درآورد و دید كه مختون است یا غیرمختون!؟ و این تازه گوشهای از تهمت هائی بود كه در زمان حیاتش به او میزدند. درحالحاضر هم آن گروه كه با او به مخالفت برخاستهاند، بیشتر از آن جهت است كه سید جمالالدین ضربتی بر بنیان استبداد زد و در میان خفقان و كشتار مهیب اندیشمندان، صلای آزادی سر داد. و هواداران دوره استبداد قجری نیز از این جهت با او مخالف بودند.
با توجه به این حقایق و با شناخت دقیق روحیات و شخصیت او میتوان به عظمت فكری و روحی این مرد بزرگ پی برد، او هرگز خود را ذلیل نكرد و در خدمت بیگانگان درنیاورد. دستهای از لحاظ انس و علاقه به قاجاریه و دستهای به خاطر حالت گریزشان از مذهب، نمیخواهند قبول كنند كه یك آخوند، و یك سید همدانی در اجتماعی ایران آنقدر سهم داشته باشد كه بانی مشروطیت و آزادی ایران قلمداد شود. مغرضین و مخالفین بر مبنای اغراض خود و به خاطر فرو نشاندن آتش كینه و حسادت، او را به انواع و اقسام، مورد حمله قرار میدهند.
در یكی از كتاب ها خواندم پس از آنكه انگلیسی ها «متمهدی» معروف را در سودان مقهور كردند، خواستند سید جمال را اغفال و اقناع كنند، در آن زمان او در فرانسه به سر میبرد، به سید پیشنهاد كردند تا ریاست حكومت سودان را بپذیرد و او در پاسخ آنها گفت: «مگر سودان مال شماست كه حكومتش را به من بدهید؟ آنچه كردید جز ظلم و جور و تعدی چیز دیگری نبود» و سرانجام به هیچ وجه حكومت سودان را قبول نكرد. با توجه به این قضایا میتوان گفت كه خلقت و فطرت سید غیر از این حرفهای پوچ است كه دشمنان اسلام عنوان میكنند.
شاید اطلاع داشته باشید كه دشمنان سید عضویت او را در فراماسونری دلیل و مدركی برای خود میدانند، لطفاً در این مورد توضیح بدهید.
در مورد عضویت سید جمالالدین در فراماسونری تهمتی متوجه او نیست. چه، در تاریخ زندگی او ثبت شده و مسلم است كه در اوایل ورود او به مصر، عناوین برادری، برابری، انسانیت، آزادی و از این قبیل حرفها كه فراماسونری آورده، جلب توجه سید را كرده و سید تقاضای عضویت نموده و به این مجمع پیوسته بود ولی پس از آگاهی به حقیقت امر، رابطه خود را قطع نموده است. مرحوم محمد علی جناح، 20 سال با هندوها همكاری كرد و مبشر صلح و عامل ارتباط مسلمان و هندو شد، اما وقتی متوجه گردید كه هندوها برای بلعیدن و نابود كردن مسلمان ها نقشههائی دارند، حسابش را تصفیه كرد و گفت ما اشتباه كردیم، گمان بردیم، امكان دارد هندو و مسلمان با هم بسازند، اما دیدیم نمیشود و امكان سازش نیست و برگشت و پاكستان را به وجود آورد.
مرحوم سید جمالالدین نیز فریب ظاهر و شعارهای آزادیخواهانه فراماسونری را خورده و بعد بدون درنگ آنها را ترك گفته است. اما من معتقدم كسانی كه سعی دارند این مسائل را مستمسكی قرار دهند برای كوبیدن پایهگذار نهضتهای اسلامی، قبل از هر چیز از عقدههای خطرناك روحی و خود كم بینی رنج میبرند، آنها تصور میكنند كه با كوبیدن اشخاص بزرگ، خودشان بزرگ میشوند!... ما در زندگی خودمان مشاهده میكنیم هر كس كه بزرگ شد، دشمن پیدا میكند و بیشتر تهمت ها به علت بزرگی شخص و یا از روی حسادت یا از سوء نظر و یا از سوء تشخیص است و این لازمه هر بزرگی است. مگر به پیامبر اكرم (ص) نسبت ناروا ندادند؟ بدون تردید همانطور كه متملقین آن روز نسبت به سید بیعلاقه و مخالف بودند، امروز فرزندان آنها نیز باید مخالف باشند!...
و البته باید توجه داشته باشیم كه مرحوم سید جمالالدین در استانبول بود، نویسندگان دایره المعارف بستانی به وی مراجع كردند و راجع به «باب و بهاء» اطلاعاتی از او خواستند و مرحوم سید چون در این مورد بصیرت و اطلاع مبسوطی داشت نظریات خود را بیان كرد و آنان نیز در آن كتاب درج كردند. این سند، پیروان آن فرقه را سخت خشمگین ساخت و از آن به بعد سعی كردند كه به انواع و اقسام، او را بد نام كنند.
از آن شخصی كه میگوید سید جمالالدین عامل استعمار بود باید پرسید اگر چنین حرفی درست باشد پس چرا در همه جا او را تعقیب میكردند؟، زجر و شكنجه میدادند؟ آیا دیوانگی نیست كسی به خاطر استعمار اینقدر زجر و شكنجه بكشد؟...
یادداشت هائی كه بعد از پنجاه شصت سال از آرشیو وزارت خارجه انگلستان به دست میآید نشان میدهد كه جاسوس های انگلیس در همه جا در: اسلامبول، پتروگراد، مصر و هند و غیره، سید جمالالدین را تعقیب میكردهاند. خوب با این وصف خود سید جاسوس بوده است؟ عجب سخن بیپایهای!...
سید جمالالدین كسی است كه شخصی مانند شیخ محمد عبده شاگرد اوست كه شرحی بر نهجالبلاغه نوشته و اولین كسی است كه در بین علمای سنی عرب، مسئله اجتهاد را با الهام از سید جمالالدین مطرح كرد و گفت مگر دستگاه علمی و ذهنی بشر منحصر به چهار فقیه بوده؟، چرا باب اجتهاد بسته باشد؟
هم اكنون شمارههای مجله عروه الوثقی موجود است و خوشبختانه به شكل كتابی هم در یك جا چاپ شده است. واقعاً انسان باید خیلی بیچاره باشد كه بگوید این مجله را عامل و مأموری اداره میكرده است از محتویات آنها پیداست كه در شرق چه كسی اول به جنگ استعمار قیام كرد.
چند سال پیش شخصی از یكی از عمای الجزایر پرسید كه منشأ نهضت الجزایر چه بود؟ آن زعیم در پاسخ گفت: قیام سید جمالالدین و فریادهای او در شمال آفریقا منشأ نهضت الجزایر بود. او در مصر بود و ما از او الهام گرفتیم تا توانستیم به الجزایر آزادی و استقلال بخشیم. حتی سرمنشأ مبارزه مردم اندونزی بر ضد استعمار هلند، سید جمالالدین بوده است.
مخزومی پاشا از فدائیان سید جمال و دارای شخصیت بوده است گویا سوریهای و غالباً در مصر و سوریه با او به سر میبرد. خاطرات بسیاری نوشته كه من قسمت هائی از آنها را ترجمه و در مجله «مسلمین» كه در سالیان پیش در ایران منتشر میشد، چاپ كردم. وی در خاطرات خود مینویسد:
«بعد از آنكه سید جمالالدین از عضویت در فراماسون مصر دست كشید مجمعی از مسلمانان تشكیل داد و گفت ما به آن دلیل كه قرآن داریم، منطق داریم، كتاب داریم نباید فریب این فراماسونها را بخوریم سید جمالالدین سپس ادامه داد ـ در دنیا دو كلمه است كه با هم نمیسازند اسلام و ذلت، مسلمان نمیتواند ذلیل باشد زیرا كه خداوند میفرماید: «ولله العزه لرسوله و للمؤمنین.»
سعد زغلول پاشا رهبر بزرگ ملی و رئیس دولت مصر درباره خاطرات دوران جوانی خود مینویسد: «در دوران جوانی، آن زمان كه در الازهر مصر تحصیل میكرد شنیدم كه سید جمالالدین آمده و در الازهر علوم جدید را نشر میدهد، كرهای دارد و از جغرافیا بحث میكند علما او را از تدریس جغرافیا و مسائل اجتماعی باز میداشتند و میگفتند این درسها در الازهر صحیح نیست. من هم مانند اغلب جوان های آن روز جامد و خشك بودم. با چند نفر تصمیم گرفتیم برویم و او را بزنیم و تصور میكردیم كه با آن كار اجر دینی! و ثواب اخروی! نیز خواهیم برد.
با چند نفر از رفقا به نزدیك خانهاش رفتیم. در آستانه دری كه متصل به اطاقش بود از «ابوتراب» ایرانی كه مستخدم او بود، سراغ سید را گرفتیم، پردهای را بالا زد. دیدیم سید در آن گوشه اطاق نشسته و در كنار او یك كره جغرافیا بود. سلام كردیم و داخل شدیم و از سید راجع به جغرافیا سؤالاتی كردیم، سید كره جغرافیا را در دست گرفت و با كلماتی لبریز از عشق به میهن بزرگ اسلامی، كشورهای اسلامی را روی كره به ما نشان داد. از فقر و تیره روزی مسلمانان و نقشههای شوم استعماری دولتهای مغرب زمین برایمان سخن گفت و در پایان خاطرنشان ساخت كه نجات مردم مسلمان، بدون شناخت صحیح كشورهای اسلامی و بازگشت به وحدت صدر اسلام امكانپذیر نیست... من كه مسحور قیافه و سخنان او شده بودم به رفقا گفتم نباید دیگر با این مرد معارضه كنیم.»
از اینها گذشته مصطفی كامل و كسانی كه مجله «السیاسی» مصر را مینوشتند و منشأ آن همه نهضت ها شدند، همه خودشان را به شاگردی سید جمالالدین مفتخر میدانستند. بعلاوه «گولدزیهر» (خاورشناس بزرگ آلمانی) مانند پروفسور «براون»، معتقد است «كه جمالالدین مردی بود فیلسوف و نویسنده و خطیب و روزنامهنویس و بالاتر از همه این امتیازات، مردی بود سیاسی كه دوستانش او را وطن دوست بزرگ و دشمنانش او را مردی تهییج كننده خطرناكی میدانند و این مرد در جنبشهای ملی و ضداستعماری كه در چند دهه اخیر در كشورهای اسلامی به وجود آمده، بشدت تأثیر داشته است.
از این گذشته او میكوشید كشورهای اسلامی را از زیر بار سیطره و سلطه اروپائیان و استثمار بیگانگان نجات دهد. كما اینكه طرفدار تشكیل جامعهای بود كه كشورهای اسلامی، تحت نظم و انظباط درآیند، تا به وسیله این اتحاد از شر مداخله دیگران در امان باشند و ضمناً میكوشید تا ادارات داخلی كشورهای اسلامی مانند كشورهای اروپائی منظم گردند...» (2)
مرحوم دكتر احمد امین در پایان مقاله مبسوطی كه راجع به زندگی این مرد بزرگ به تفصیل، دوران زندگی درخشان او را تجزیه و تحلیل كرده، چنین مینویسد:
«در سال 1928 یعنی سی و یك سال پس از وفات این مرد بزرگ به آستانه (اسلامبول) رفتم. و آنگاه مغتنم شمردم قبرش را زیارت كنم و عظمتش را یادآور شوم... پس از طی مقدماتی به زیارت مزار این مرد بزرگ موفق شدم و دیدم كه تركیب زیبائی از سنگ مرمر روی قبرش بنا كردهاند.
«آنگاه همراه دوستم عبادی بر سر مزارش ایستادیم و گفتیم:
اینجا آرامگاه زندهكننده نفوس و آزادكننده عقول و تكان دهنده قلوب و برانگیزنده ملت ها و متزلزل كننده تخت هاست! و كسی در اینجا آرمیده است كه سلاطین بر عظمت او رشك میبردند و از زبان و سطوت او میترسیدند و دولتهای صاحب ارتش و دارای تجهیزات از حركت او بیمناك بودند و كشورهائی كه آزادی در آنجا موج میزد حوصلهشان از حریتطلبی او به به تنگ آمده بود. اینجا آتش وجود آن كسی است كه هر جا میرفت چه در افغانستان و چه در مصر، چه در ایران و چه در پاریس و چه در لندن و چه در آستانه (اسلامبول) آتش قیام ملی برمیافروخت. و او آن كسی است كه بذرهای انقلاب عراق بی پاشا را افشاند و آن كسی است كه همه نفوس را در ایران برای انقلاب مشروطیت برانگیخت و آن كسی است كه در سراسر جهان اسلام با دولتهای بیگانه مبارزه میكرد و خواستار اصلاحات اجتماعی بود.
اینجا آن كسی دفن شده كه با اسماعیل پاشا و توفیق پاشا در مصر و با ناصرالدین شاه در ایران و با انگلستان در پاریس و با جهل و بیسوادی و ذلت و خواری در شرق و با جاسوسی و نفاق در آستانه، جنگید. و هیچ چیز بر او پیروز نشد جز مرگ او را تجلیل كردیم و بر او تعظیم نمودیم و روان ما به یاد او ملتهب و مشتعل شد! پس محضر و منظر و مرأی او چه بوده است؟ رحمت خدای بر او باد.» (3)
از طرف دیگر در سفری كه چندین سال قبل به هندوستان كردم در كتابخانه دانشگاه علیگر كتابی به زبان انگلیسی به نام «انقلاب ایران» یافتم كه در صفحه اول آن عكس مرحوم سید جمالالدین نقش بسته بود و ضمن مقدمهای كه بر این كتاب نوشته شده بود این عبارت جلب توجهام كرد «پیشرفت و ترقیات شرق به هر درجهای كه برسد مولود فعالیتهای سیاسی و اجتماعی اوست»!
با این وضع آیا میتوان تهمتهای مغرضان و زراندوزان و كوته فكران را درباره سید پذیرفت؟…
به نظر من آنها باید از وجدان خود شرم كنند و بیجهت یك سید همدانی خادم جامعه بشری را پس از یك قرن، مورد حمله و تهمت قرار ندهند. (4)
1- به كتاب. «نقش سید جمالالدین در بیداری مشرق زمین» مراجعه شود.
2ـ «فیض الخاطر» دكتر احمد امین، جلد پنجم صفحه 289.
3ـ دكتر احمد امین: فیضالخاطر صفحه 300 چاپ مصر.
4ـ این گفتگو توسط محمود حكیمی به عمل آمده و همراه دو بخش دیگر آن، به شكل كتابی كوچك منتشر شده است.