یکی از جنبه های مکتوم زندگی سید جمال الدین، مکتب تربیتی و اخلاقی اوست. سید افزون بر آن که در حوزه های علمیه قزوین، بروجرد و تهران و نجف به تحصیل علوم دینی پرداخته و از محضر علمای بزرگی چونان میرزا محمود بروجردی، سید صادق طباطبایی سنگلجی (پدر سید محمد طباطبایی از رهبران مشروطیت) برخوردار بوده وبه طور طبیعی اندیشه و سیرت علمی و عملی آنان بر او تأثیر گذار شده است. در نجف، به مدت چهار سال در ضمن استفاده از درس فقه شیخ انصاری که گویا تکفل وی را پذیرفته بوده و وضعیت او را به پدرش نیز گزارش می کرده، به درس اخلاق و عرفان میرزا حسینقلی درجزینی همدانی حاضر می شده است.
او در این درس، با بزرگانی چون محمد سعید حبوبی که بعد ها جزو رهبران انقلاب عراق (ثوره العشرین 1920م) بود و سید احمد کربلایی که از اساتید برجسته اخلاق و عرفان و دارای دستورالعمل های سازنده ای برای طلاب و اهل سیر و سلوک بوده، انیس و جلیس و هم مباحثه گردیده است.
استاد مطهری می گوید: «سید جمال در نجف از محضر حکیم متأله فیلسوف عالیقدر و عارف بزرگ آخوند ملاحسینقلی همدانی درجزینی شوندی بهره مند شده است، سید در حضور او با علوم عقلی و مسائل معنوی و عوالم عرفانی آشنا شده است. این بنده از وقتی که به این نکته در زندگی سید پی بردم، شخصیت سید در نظرم بعد دیگر و اهمیت دیگری پیدا کرد.» (1)
مکانت و منزلت علمی و عملی میرزا حسینقلی به اندازه ای است که شهید مطهری می افزاید: بیش از آن که میرزا حسینقلی افتخار کند که شاگرد حکیم سبز واری است، حکیم سبزواری باید افتخار کند که شاگردی مثل مرحوم میرزا حسینقلی دارد.
مکتب تربیتی میرزا حسینقلی همدانی یک مشرب عملی است و بیشتر بر انجام واجبات و ترک محرمات، نیایش و عبادت و زهد، سیر و سلوک عملی و مکارم اخلاقی تأکید دارد و چندان به عرفان فلسفی و شطحیات و شهود و رسیدن به مقامات باطنی وقعی نمی نهد.
در این مکتب شاگردان بزرگی چون شیخ محمد بهاری، میرزا جواد ملکی تبریزی تربیت شده اند که افزون بر تأکید بر عبادت و وارستگی از تعلقات دنیوی، بر انجام واجبات و پرهیز از محرمات، محاسبة النفس، تخلق به اخلاق الهی، توصیه به اهتمام می نماید. کتاب های تذکرة المتقین اثر شیخ محمد بهاری و لقاءالله، المراقبات و... از میرزا جواد ملکی تبریزی نشان از تمایز این مکتب با سایر مکاتب اخلاقی و تربیتی دارد.
بسیاری از بزرگان صاحب نام معاصر در عرفان و اخلاق عملی سلسله مشایخ خود را به این بزرگوار می رسانند. این حقیقت که سید شاگرد مکتب تربیتی میرزا حسینقلی همدانی است؛ موقعی مستند گردید که اسناد و مدارک منتشر نشده درباره سید جمال الدین اسد آبادی معروف به افغانی، توسط آقایان دکتر مهدوی و ایرج افشار انتشار یافت، در آن جا سید این واقعیت را در نامه ای به خویشاوندانش گزارش کرده است.
به نظر می رسد با تآثیر پذیری از همین مکتب اخلاقی و تربیتی بوده است که سید دستورالعملی اخلاقی برای یاران خویش صادر می کرده که نمونه ای از آن متنی است که در حزب الوطنی مصر مورد عمل قرار می گرفته است؛ از جمله موارد مهم آن: ادای فرایض و نوافل، احسان به فقرا، اعانت و قضای حوایج محتاجان، صله ارحام، عیادت بیماران، ادای حقوق مالیه الهیه، تنزیه تقدیس آئینه نفس از مطلق ملکات خبیثه خاصه ملکه رذیله خودخواهی، خودبینی و خودپسندی، عفو و اغماض از خطایای شخصی، کظم غیظ، اعراض از لغو وسخن بیهوده، امر به معروف و نهی از منکر، بحث با کفار و مخالفان «بالتی هی احسن»، تلاوت قرآن و تأمل در آن.
سید همچنین به پیروانش توصیه می کرد که هر شب پیش از رفتن به بستر خواب، به محاسبه نفس بپردازند و کارهایی که هر روز انجام داده اند را مورد بررسی قرار دهند تا چنانچه خطا و گناهی را مرتکب شده اند، در صدد توبه و جبران عمل خویش برآیند. (2)
میرزا لطف الله نوه خواهرش که به سید عشق می ورزیده، روزی به او می گوید: «هر کس از علما و دانشمندان هر قوم و طائفه ای را می بینم، امروزه از شما استفاضه فیض می نمایند و تقدیر استعداد آن ها را مستفیذ می فرمایید، مستدعی هستم از این علم بی پایان که خداوند به شما کرامت فرموده بنده را هم بی نصیب نگذارید، و چیزی به من تعلیم فرمائید که باعث حیات دنیا و آخرتم باشد.»
سید جواب می دهد: «اولا کلام الله مجید را تلاوت کن و مطابق احکامش عمل کن»
میرزا لطف الله در پاسخ می گوید: «به قدر کفایت عمل می کنم ولی اطلاع از نحو و صرف ندارم که به خوبی معانی و ترجمه قرآن را بدانم.»
سید جمال الدین جواب می دهد: «اگر به آن هایی که می دانی عمل کنی مابقی هم از جانب حق بر تو کشف خواهد شد و... (3)
توصیف عالم دینی در این مکتب اخلاقی و تربیتی
سید جمال الدین عنوان عالم دینی را تنها با متصف بودن به مکارم اخلاقی می پسندد، از اینرو در مقاله تعلیم و تربیت پس از بحث درباره منزلت علم و عالم و نیاز جامعه به دانش و دانشمندان و ضرورت بزرگداشت آنان، تعریفی از عالم عرضه می دارد که تجسم انسان کامل است، او می نویسد: «وباید دانست که مراد ما از عالم، آن عالم است که معارف آن، گمراهان طریق سعادت را هادی و راهنما باشد و دانشش دل های مرده را حیات و زندگانی تازه عطا کند و سخنانش بیماران ذل و مسکنت را شفا بخشد و عباراتش چون مغناطیس اجزای متلاشیه امت را جمع کند، و کلماتش صیقل دهد نفوس را کدورات بواعث شقا، که عبارت از اخلاق رذیله باشد و علمش تابان آفتابی و درخشان خورشیدباشد که چون طلوع کند از مشرق عقل آن عالم، نور و ضیائش بر ساحت نفوس جمیع امت بتابد و همگی آحاد آن را منور و بینا گرداند، تا هر یک منافع و مضارو مصالح و مفاسد خود را بداند و سعادت دارین را از روی بصیرت استحصال کند؛ نه آن عالمی که در ظلمتکده وحشتناک اوهام نشسته علی الدوام به همهمه و دمدمه مشغول می باشد و افساد را اصلاح گمان می کند و خود راه نمی داند؛ ... (4)
معاد اندیشی زیر بنای اخلاق فردی و اجتماعی اسد آبادی
یکی دیگر از فصول جالب مقالات عروة الوثقی، در زمینه اخلاق فردی - اجتماعی، فصلی است در مبارزه با ترس و کوبیدن آن؛ این فصل با این دو آیه کریمه می آغازد: «أَیْنَمَا تَكُونُوا یُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ» (5)
هر جا باشید، مرگ شمایان را فرا خواهد گرفت، اگر چه در برج هایی به سر برید سر به فلک کشیده... «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیكُمْ ...» (6)
ای پیامبر! به مردمان بگو، این مرگی که از آن می گریزید (خود را به خیال خود از آن حفظ می کنید)، با شما دیدار خواهد کرد.
با ذکر این دو آیه قرآنی، اشاره می کند که بنیاد اصلی جبن و ترس، مسأله مرگ است و ترس از مرگ گریختن از آن؛ و مرگ مسأله ای است حتمی و ناگزیر، شروع این مقاله با این آیات، یادآور مضمون این بیت است: «و ان کانت الابدان للموت انشئت.......فقتل امریء بالسیف فی الله افضل» اگر بدن ها برای این آفریده شده اند که روزی بمیرند و خاک شوند پس کشته شدن در راه خدا، افضل است. (7)
در ماهیت هر یک از این علت ها ژرف بنگریم می بینیم که همه به یک چیز باز می گردد و آن، ترس از مرگ است. مرگی که سرنوشت هر موجود زنده ایست و سرانجام هر ذی روحی....کسانی که قرآن می خوانند می دانند که خداوند در قرآن، دوست داشتن مرگ را علامت ایمان قرار داده است....اقدام در راه خدا و دادن مال و جان در راه برپاداشتن حق و عدالت، نشانه مرد مومن است.
قرآن، به همین بسنده نکرده است که مردم نماز بخوانند، زکات بدهند و به دیگری آزار نرسانند، بلکه اینها را کارهایی دانسته است که هم مومن هم منافق انجام می دهند، و تنها دلیل منحصر ایمان داشتن را دادن جان دانسته است در راه اِعلای کلمه حق و در راه استقرار عدل. بلکه قرآن کریم، آمادگی تا پای بذل جان را در راه پایدار ماندن حق و دین و عدالت، یگانه رکن ثبوت ایمان شمرده است، رکنی که چون نباشد، هیچ امر دیگری قابل اعتنا نیست. این است که نباید هیچ کس فکر کند که «دین اسلام» و «ترس» در یک دل جمع توانند شد: «لایظُنَ ظانُّ انّه لا یمکن الجمعُ بین الدین الاسلامی و بَین الجبن فی قلبٍ واحد.»
سید در ادامه تحلیلی از مرگ ارائه می کند؛ که اگر چنانچه هر فرد مسلمان با چنین دیدگاهی بنگرد در می یابد که سرچشمه همه فضائل و نیکی ها همین ایمان به مرگ است و علت عمده همه رذائل و پستی ها، گریز از آن است؛ چون کسی که مرگ را عاقبت و پایان زندگی نمی شمارد و می داند که در آن سرای جاوید، همه اعمال نیک و بد انسان مورد محاسبه قرار می گیرد؛اولاً کاری برخلاف اوامر و نواهی الهی مرتکب نمی شود. ثانیاً از مرگ، واهمه ای ندارد، زیرا می داند که در برابر همه کارهای پسندیده و فداکاری ها پاداش بزرگی در پیش روی می باشد.
ترس از مرگ است که انسان را بر آن می دارد تا برای ماندن در دنیا، تن به هر خواری و ذلتی بدهد. ترس است که مردمان را به قبول مسکنت می کشاند.ترس است که تحمل یوغ بردگی را بر گردن مردم آسان جلوه می دهد. ترس است که نفس انسانی را برای قبول اهانت – زیر نام صبر و شکیبایی - و قبول خواری –زبر نام زیرکی و عاقل مآبی- آماده می سازد....
ترس چیست؟
واماندگی در نفس انسان که او را از مقاومت در برابر هر امر خوشایندی باز می دارد. ترس یک بیماری روحی و روانی است، که نیروی حفظ وجود را که خدا آن نیرو را رکنی از ارکان طبیعی قرار داده است، از بین می برد. این بیماری روانی علت هایی چندی دارد که اگر مومن کسی است که یقین داشته باشد که اجل به دست خداست و خدا هرگونه و هر آن که بخواهد اجل آدمی می رسد. پس کندی در ادای وظایف و واجبات اجتماعی عمر کسی را زیاد نمی کند، و شجاعت و در گیری یک دقیقه از عمر کم نمی سازد. مومن کسی است که یکی از دو نیکوترین (احدی الحسنیین) را از دست نمی دهد: یا زندگانی با سیادت و عزت را، یا مرگ سعادتمندانه در راه خدا را تا روحش به اعلا علیین صعود کند و با کروبیان و بهشتیان محشور و همنشین گردد.... (8)
البته سید در اخلاق نظری نیز مقالات سنجیده ای دارد که موضوع بحث ما نیست.
ترک تعلقات دنیوی در مکتب اخلاقی او
سید جمال الدین به جهت همان آموزه های تربیتی مکتب عرفانی میرزا حسینقلی همدانی چنان به تهذیب نفس پرداخته بود که همه تعلقات دنیوی را ترک کرده و از همه وابستگی ها وارسته شده بود. جلوه ای از این اخلاص و صفای باطن را می توان در نامه ای که در مورخ 27 مارس 1889م/25 رجب 1306ه. ق به حاجی امین الضرب نوشته است، مشاهده کرد:
«جناب حاجی! من آنچه گفته ام و می گویم و کرده ام و می کنم، همه محض و صرف از برای خیر امت محمدیه بوده و خواهد بود و به هیچ وجه انانیت مرا در او مدخلی نبوده است....
نوشته بودید که پس از ورود من به تهران همه چیز آماده و حاضر بود، حاجی جان چه حاضر بود؟ و کدام چیز آماده بود؟
من صدر اعظم نمی خواهم بشوم، من وزیر نمی خواهم بشوم، من ارکان دولت نمی خواهم بشوم، من وظیفه نمی خواهم، من عیال ندارم، من ملک ندارم و نمی خواهم که داشته باشم!
پس چه حاضر بود و چه آماده؟ جناب حاجی، بسیار اشخاص به واسطه من به رتبه بیگی و پاشایی رسیده اند. بسیار اشخاص به توسط من به مواجب بالا رسیده اند ولکن خود من همیشه به یک حالت بوده و خواهم بود. جز نصیحت و اصلاح مقصد دیگری ندارم....
نگاشته بودید که جناب جلالت مآب اجل افخم به اوج اقتدار رسیده اند! اگر در آن نفع خلق است، باعث مسرت و خشنودی است، اگر چشم من در او خیر عموم عبادالله نباشد، کور باد بهتر است و اگر دستم برای سعادت مخلوق نکوشد، از حرکت باز ماند و اگر پایم در راه نجات امت محمدیه قدم نزند شکسته شود. این است مذهب من و این است مشرب من!» (9)
سید جمال الدین به آنچه در این باره می گفت، پایبند بود و بدان جامه عمل می پوشید چنانکه یکبار به مأموران عثمانی، گفت از مال دنیا جز تعدادی کتاب که آن را به سینه سپردم و یک دست لباس که بر تن پوشیدم هیچ چیز ندارم. (10)
او هیچ گاه مفتون مقام و منصب و جاه نشد با آن که همه امکانات، در ایران، مصر، عثمانی و حتی کشورهای اروپایی برایش فراهم بود، شاید اگر کمی در موضع خویش تغییر می داد، خیلی راحت می توانست به بسیاری از مقامات و مناصب عالی دست یابد، ولی هرگز در برابر جاه و مقام قد خم نکرد؛ نوشته اند:
یک روز سلطان عبدالحمید وعده داد تا مقام شیخ الاسلامی به او بدهد، اما سید نپذیرفت، زیرا معتقد بود که این مقام ارزشی ندارد مگر اینکه به وسیله آن، نظام اجتماع را بتوان تغییر داد و در سایه این عنوان، اصلاحاتی بع عمل آورد، به همین مناسبت می گفت:
وظیفه مرد دانشمند این نیست که دارای منصب معین حقوق مشخصی باشد، بلکه وظیفه عالم، ارشاد و تعلیم صحیح است و مقام او اقتضا، بلکه الزام دارد به این که علوم سود مند را خوب بیاموزد و علم را با عمل نیک مقرون گرداند. (11)
سید و آراستگی به فضایل اخلاقی
درباره التزام عملی سید به فضایل و سجایای اخلاقی کسانی که وی را از نزدیک دیده اند، خاطرات شگفت آوری را نقل کرده اند، میرزاحسین خان دانش اصفهانی مقیم اسلامبول که با او محشور بوده است، می نویسد:
سید درباره مهمانان و مسافران همیشه جوانمردی و سخا نشان می داد و هر یکی را به فراخور قدر و مرتبه نوازش می کرد، فقرا و ضعفا را پول می داد و اغنیا و نجبا را به سماط می نشاند و در وقت خوردن طعام با مسافران اغلب خطاب به این و آن کرده، می گفت:«تفضّل تفضّل، بخورید که این مائده سلطانی است، چشیدن آن ثواب است.» اما خود قناعت با چند لقمه سبزی و ترشی می کرد. سید جمال الدین تمامی ماه رمضان را در اسلامبول سراسر روزه دار و شب زنده دار بود.
در چنین شبها گاهی بی مقدمه رو به شخصی از مهمانان کرده و از سر شوخی می گفت: «ای درویش فانی، از چه می اندیشی؟ برو، نه از سلطان بترس نه از شیطان! و حال آنکه مجلس سید هرگز خالی از مأموران خفیه سلطان نبود. (12)
سید جاذبه ای بسیار قوی و دافعه ای معتدل داشت، او شماری از مخالفان را با افکار و مذاهب گوناگون، با خویش همراه ساخت، چنانکه نویسنده شوخ طبع یهودی ،یعقوب صنوع، را شیفته خود ساخت و او را به تأسیس مجله فکاهی و هنری ابو نظار واداشت، یکی از نمونه های زیبای این سعه صدر سید ماجرای میرزا باقر بواتانی است.
نوشته اند: در هنگام نخستین سفرش به ایران، برخی از ماجراجویان ،میرزا باقر بواتانی، را در شیراز تکفیر کرده بودند، از اینرو ناگزیر به سوی بوشهر می گریزد، ولی مخالفانش از وی دست برنمی دارند و سر انجام در بین راه دستگیرش می کنند، نخست می خواستند او را پیش یکی از علما برده تا حکم قتلش را گرفته بکشند.
در این حال سید جمال که از سمت بوشهر می آمده تا به شیراز برود، با آن ها برخورد می کند. مردم میرزا باقر را نزد سید می برند و از او داوری می خواهند. سید جمال بی درنگ سیلی محکمی به صورت بواتانی می زند و خطاب به او می گوید: «ملعون! کافر!...» سپس به مردم می گوید: «این ملعون باید پیش من بماند تا او را درست استنطاق کنم و فردا صبح حکم قتلش را صادر کنم»
مردم متفرق می شوند و میرزا باقر را در منزل سید محبوس می کنند. نیمه های شب سید آهسته به محبس می آید و میرزا باقر را بیدار می کند و به او می گوید: «برخیز و فرار کن!» با این شیوه اسباب فرار او را فراهم می سازد. (13)
بعدها بواتانی عقاید خود را تصحیح و در خیل مریدان و دوستان سید جمال قرار می گیرد و در پی آرمان های او، انگلستان، فرانسه و لبنان و ایران را در می نوردد. سرانجام در نهضت تنباکو به زندان می افتد و در بند جان می سپرد و مردی که لندن و پاریس و بیروت گنجایش پرواز روح پویای او را نداشت، گمنام در گورستان جنوب تهران در دل خاک مدفون می شود. (14)
استعمار و استبداد نتیجه انحراف اخلاقی
سید استعمار را نتیجه خوی افزون طلبی و استکبار قدرت مداران می دانست، او در این پدیده زشت هم استعمارگر را مجرم می شناخت و از اخلاق و منش انسانی بیگانه می دانست و هم استعمار پذیر را مقصر، بیمار و فارغ از فضائل اخلاقی معرفی می کرد، او با استناد به آیه شریفه «انَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بقَومٍ حَتّى یُغَیِّروا ما بأَنفُسِهِم »
همه انحطاط و بد بختی و تیره روزی مسلمانان را به بیگانگان و غربیان نسبت دادن و تنها به شکوه کردن از آن ها بسنده کردن را ناشی از جهل به فلسفه انحطاط می شمرد. او می گفت: واقعیت این است که خرابی از خود مسلمانان است:
«هیچ ملتی در روی زمین محکوم اجانب نشد مگر آنکه نفاق در داخل خود آن ملت افتاد. هیچ درختی طعمه آتش نشد، مگر از خود در خود زایش کرم نمود، هیچ بنای محکمی خراب نشد، مگر شیرازه آن از هم گسیخت، پس نالش از بیگانه چه سود؟ (که با من هر چه کرد آن آشنا کرد)»
بیگانه منافع خود را می نگرد، از او انتظار خیر رسانی نیست، بنابراین اگر خوی افزون طلبی داشته باشد، شرارت خواهد کرد و دشمنی می ورزد، دشمن را باید شناخت، نقشه های او را خواند، همان گونه که نباید به او چشم امید داشت، نمی توان همه مشکلات را هم به گردن وی انداخت.
این نکته ای است که بعد ها مورد توجه اندیشمندان مبارز مسلمان قرار گرفت. چنانکه مالک بن نبی الجزایری بحث «القابلیه الاستعمار» را با همین رویکرد مطرح ساخت، او خوی استعمار پذیری را ناشی از انحطاط فکری و اخلاقی جوامع عقب مانده می داند.
سید جمال الدین، استبدادگری و استبداد پذیری را نیز ناشی از انحراف اخلاقی معرفی می نماید.سید استبداد را یک بیماری می داند که اخلاق را فاسد می گرداند.
«بدیهی است استبداد اخلاق را نخست ضعیف و سپس فاسد می سازد. بسا به جایی می رسد که فرزندعزیز دلبند خود را به اندک خلافی چشم بر می کند، گمان مکنید که این استبداد فقط در سلطان چنین کارها کند، بلکه در هر فردی از افراد که یافت شود، دارای اخلاق فاسده می گردد....» (15)
نگاه سید جمال الدین به پدیده استبداد به عنوان یک انحراف اخلاقی بعد ها مورد توجه متفکرانی مانند عبدالرحمان کواکبی قرار گرفت. کواکبی در کتاب طبایع الاستبداد، استبداد را یک بیماری ای می داند که همه جنبه های حیات انسان را فاسد می کند. او تأثیر استبداد براخلاق و تربیت را خطرناک تر از جنبه های سیاسی و اجتماعی آن می داند.
-----------------------------------------------------------------------
پاورقی:
1- بررسی اجمالی نهضت های اسلامی صدر اسلامی صد ساله اخیر، مرتضی مطهری، ص35
2- ر.ک: گفتار خوش یار قلی ص 76-65. شرح حال و آثار سید جمال الدین اسد آبادی، میرزا لطف الله جمالی، برلین 1304ش، ص32-30.
3- شرح حال و آثار سید جمال الدین، ص 98.
4- الاثار الکامله، ج 8و9، ص 126.
5- نسا، آیه 78.
6- جمعه، 8.
7- العروة الوثقی، ص78.
8- ر.ک: عروة الوثقی، ص 146-142 ،با بهره گیری از ترجمه خلاصه، استاد محمد رضا حکیمی. ر.ک: بیدارگران اقالیم قبله، نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1356ش، ص 60-53.
9- مجموعه اسناد و مدارک منتشر نشده درباره سید جمال الدین، تصویر182 و183.
10- خاطرات جمال الدین، مخزومی، ص 75، ترجمه سید غلامرضا سعیدی، ر.ک:مفخر شرق، ص 145.
11- ر.ک: مفخر شرق، ص146.
12- شرح حال و آثار سید جمال الدین، ص83.
13- سید جمال الدین حسینی پایه گذار نهضت های اسلامی، صدر واثقی، ص36.
14- نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین، محیط طباطبایی، ص118.
15- الاثارالکامله ، ج5 و 6، ص26 (مقدمه چگونگی تقریرتاریخ ایران، فرصت الدوله شیرازی)
منابع :
1. بررسی اجمالی نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران1357 و 1365ش.
2. بیدار گران اقالیم قبله ، محمد رضا حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1357ش.
3. گفتار خوش یارقلی، محلاتی، انتشارات فراهانی، تهران.
4. شرح و حال و آثار سید جمال الدین اسد آبادی، نگارش میرزا لطف الله خان اسد آبادی همشیره زاده سید جمال الدین، همراه با مقالاتی از دیگر آشنایان سید، برلین1302ش، چاپخانه ایرانشهر.
5. الاثارالکامله ج5 و 6و8 و9.
6. العروة الوثقی، نوشته سید جمال الدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده، انتشارات بعثت، قم، 1390 ه.ق.
7. مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده درباره سید جمال الدین، اصغر مهدی و ایرج افشار، انتشارات دانشگاه تهران، 1342 ش.
8. خاطرات جمال الدین، مخزومی، ترجمه سید غلامرضا سعیدی.
9. مفخر شرق، سید جمال الدین اسد آبادی، سید غلامرضا سعیدی، مقدمه سید هادی خسرو شاهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران،1370 ش.
10. سید جمال الدین حسینی پایه گذار نهضت های اسلامی، صدر واثقی، شرکت سهامی انتشار، تهران بهمن ماه 1348ش.
11. نقش سید جمال الدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین، محمد محیط طباطبایی، به کوشش سید هادی خسرو شاهی، مرکز انتشار دارالتبلیغ، قم، 1352 ش.