به قلم: محمدشریف رازی (1)
شرح حال و بیوگرافی مرحوم آیتالله کاشانی و آثار و خدمات دینی، اجتماعی و سیاسی وی و خاندانش در ایران و عراق، در کتابی بزرگ نگنجد؛ ولی در دهها کتاب به طور مفصل یا مختصر ذکر شده است.(2) متأسفانه این بزرگ مرد تاریخ معاصر آنگونه که باید شناخته شود، شناخته نشده است و حتی برخی از فرومایگان با قلمهای مسموم و زهرآگین خود نسبتهای ناروایی به ساحت مقدس وی دادهاند و صفحاتی از نگارش و نگرش خود را سیاه و تاریک نمودهاند.
بنا به درخواست فصلنامه «تاریخ و فرهنگ معاصر» از این حقیر (که از سال 1360 قمری ـ 1320 شمسی سعادت و توفیق شناخت آن مرد بزرگ را در محضر استادم مرحوم آیتالله العظمی آقا سیدمحمد حجت کوهکمری در شهرری پیدا نموده و تا روز وفاتش که در هفتم شوال 1381 اتفاق افتاد و در تشییع باشکوه جنازهاش از تهران تا شهرری حضور داشتم) بر آن شدم که این مختصر را در پیرامون شخصیت او و خاندانش بنگارم.
نسب نامه آیتالله کاشانی
سیدالفقهاء و المجتهدین و زین العلماء العاملین و مفخرالفضلاء المحققین آیتالله العظمی حاج سیدابوالقاسم بن آیتالله العظمی حاج سید مصطفی شهید بن آیتالله العظمی حاج سید حسین بن سیدمحمدعلی بن سید رضا الحسینی الکاشانی، به چند واسطه به جناب امامزاده یحیی، مدفون در تهران میرسد و نسب امامزاده یحیی هم به چند واسطه به امام زین العابدین امام سجاد(علیهالسلام) منتهی میگردد.
اجداد و نیاکان آیتالله کاشانی تا امام چهارم، همه از علماء و شرفاء و اجلّاء سادات بودند. خاندان و عموزادگان آن مرحوم که شرح احوال و مـآثر آثار آنان مانند آیتالله العظمی حاج سیدمحمدتقی پشت مشهدی کاشانی و آیتالله العظمی حاج سید محمدرضا یثربی کاشانی و فرزند ارجمندش استاد مراجع و زعمای حوزه علمیه قم آیتالله العظمی حاج میرزا سیدعلی یثربی کاشانی و آیتالله میرزا فخرالدین امامت کاشانی داماد آیتالله شریف کاشانی و دهها عالم و مجتهد دیگر، درخور کتاب بزرگ دیگری است. در این آسمان فضل و فضیلت، آیتالله کاشانی، بدری فروزنده و ستاره درخشندهای بود که از سال 1330 هـ.ق تا سال 1381 در افق عراق و ایران تابید و سپس در سیزده شوال سال مزبور غروب کرد و در جوار سیدالکریم و محدث علیم حضرت عبدالعظیم حسنی به خاک رفت.
اجمالی از شرح حال پدران آیتالله کاشانی:
پدر بزرگوارش مرحوم آیتالله حاج سید مصطفی شهید حسینی کاشانی از اکابر علما و اعاظم فقهاء و مجتهدین و مراجع تقلید زمان خود از شاگردان مبرز مرحوم آیتالله العظمی میرزای شیرازی (میرزا محمدحسن) بود. گفتار تذکره نویسان درباره وی:
مرحوم علامه سیدمحسن امین مؤلف اعیان الشیعه مینویسد:
«سیدمصطفی فرزند سیدحسین کاشانی طهرانی نجفی در حدود سال 1268 هجری قمری در کاشان متولد و در کاظمین در سال 1336 قمری از دنیا رفت و در مقبرهای که قبلاً برای خودش در میان ایوان برابر قبله و صحن قریش آماده کرده بود مدفون گردید و مجالس بسیاری برای سوگ و بزرگداشت او در عراق و ایران برپا شد و شعراء در سوگ او اشعاری سرودند.
وی دانشمندی شاعر و ادیب و یکی از مشاهیر دانشمندان اخیر نجف اشرف بوده، والدش مرحوم آیتالله حاج سید حسین حسینی کاشانی او را پرورش و تربیـت نموده تا این که برای تکمیل مبانی علمی از کاشان به اصفهان هجرت و چندین سال از محضر مرحوم حاج شیخ محمدتقی صاحب حاشیه معالم استفاده نموده تا به دریافت اجازه اجتهاد از ایشان نایل شده و به خاطر نزول پدرش حاج سید حسین کاشانی به تهران وی نیز در سال 1292 ق به طهران آمد و به خدمات دینی پرداخت تا سال 1296 ش که والدش از دنیا رفت و به جای او نشست به وظایف شرعی قیام نمود.
او عالمی ماهر و متبحّر در تمام علوم از فقه و اصول و الهیات و ریاضیات و علم حدیث و رجال و تفسیر و نزد علماء و دانشمندان آن زمان مورد تعظیم و تکریم و احترام و مقبول نزد سلطان و اعیان وقت بود.
در سال 1313 هجری (سال فوت ناصرالدین شاه) مسافرت به اعتاب عالیات و از آن جا به حج بیت الله الحرام نمود و پس از مراجعت از حج مجاورت نجف اشرف را اختیار کرده و به تدریس و تربیت فضلاء پرداخت و در سال 1333 قمری برای جهاد با انگلیسیها به بصره آمد و پس از آن مراجعت، بیمار گشت و در کاظمین اقامت گزید و در آن جا به لقاء خدا پیوست.»(3)
[در طلیعه] آمده: او فاضل زمان و دریای بیکران علم و حلم و فضل و ادیب به دو لسان عربی و فارسی بوده و سپس میگوید: رأیته شیخاً قد حل الدهر سبکه و ترک له تقاه و نسکه ولکن لم یستطع مقاومه همته العالیه و مکارمه السامیه و اخلاقه الرضیه فهو الیوم واقف نفسه لقضاء حوائج الاخوان عند السلطان دافع بنفسه فی مضائق لایصلها کل انسان.
دیوان اشعاری دارد به عربی و فارسی که اشعار زیر از آن است:
شهت برق الحمی و آنست نارا فاحبا العیس کی نحیی الدیارا
یانسیم الحمی افقت دموعی و فؤادی رمیت فیه شرارا
فذکرت الحمی و معهد انس و شذا من نسیمه اسحارا
و زماناً بالرقمتین تقضی فجرت ادمعی له مدارا
یا غزالا یردی الاسود بطرف فاترفاقک بعدو جهارا
حارت الشمس فی ضیاء المجی عتک کالناظرین فیها حیاری
کم قلوب بلیل بعدک ظلت و فی فیه مکیلات اساری
خلّ عنک النسیب یاصاح کم ذا تذکر الحی و الحمی و الدیاری
تألیفات آن بزرگوار:
1ـ منجزات المریض 2ـ الاجاره من کتب الفقه 3ـ رساله الاستصحاب 4ـ رساله قاعده لاضرر و لاحرج 5ـ رسالهای در عدم حجیت ظن 6ـ رساله در انفعال ماء القلیل 7ـ دیوان اشعار عربی که اکثرش در مدح و مراثی پیغمبر (صلی الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهمالسلام) است، در حدود هزار بیت 8ـ تفسیر مختصر که در حواشی قرآن کریم است 9ـ حواشی مختلفی بر هر یک از کتابهای شرایع الاسلام و دروس شهید اول و ارشاد علامه و شرح لمعه 10ـ دیوان بزرگ عربی و فارسی که در موقع محاربه و جهاد با کفّار از بین رفته و کتابهای دیگری در ریاضیات و الهیات و غیر آن از علوم و فنون عربی و ادبیات فارسی.(4)
مراغهای در مـآثر و آثار مینویسد: آقا سید مصطفی مجتهد خلف صدق حاج سید حسین کاشانی ساکن دارالخلافه طهران متوفی 1296 ه.ق فاضلی کامل است و عالمی عامل و از حاج شیخ محمدباقر مجتهد اصفهانی تصدیق اجتهاد دارد و در ادبیات و فضائل دیگر نیز کم نظیر است.(5)
صاحب احسن الودیعه میگوید: عالم عامل و فاضل کامل زبده المحققین و اسوه الادباء الماهرین مولینا سید مصطفی بن العالم الفقیه سید حسین کاشانی مولداً و الغرّوی منشاً و تحصیلاً و الکاظمی خاتمه و مدفناً از اکابر علماء متتبعین و اعاظم علماء ـ بارعین و افاخم فضلاء ماهرین و بر دین خدا از جمله ناصرین، عارف لغت عربیه و فقه و رجال و حدیث بود و او اشعار لطیفی دارد از جمله گفته او خطاب به مولای متقیان امیر مؤمنان علیه الصلوه و السلام:
انت مولی الوری بمانص خیر الرّ سل یوم الغدیر فیک جهارا
ملاء الخافقین فضلک حتی لم یجد منکراً له انکارا
عمده اشتغالات او در نجف اشرف نزد اکابر فضلاء بوده و در آن مکان شریف ساکن و یکی از مراجع امامیّه بود تا در حرب عظیمی با جماعتی از طلاب و جملهای از فضلاء اصحاب برای جهاد به ارض کاظمین علیهما السلام مهاجرت فرمود و بعد از مراجعت در کاظمین اقامت و مرجع اهالی آن جا گشته و اقامه نماز جماعت نمود و اهالی کاظمین اتفاق و اتحاد بر جلالت قدر او داشتند.(6)
مدرس خیابانی درباره وی گوید:
«کاشانی ـ حاج سید مصطفی بن حاج سید حسین کاشانی الاصل تهرانی المسکن از اکابر علماء اوایل قرن چهاردهم هجری که سالها در تهران حامل لوای شرع و ریاست علمیه و دارای مرجعیت عمومیه بوده و تمام اوقات در تأیید دین مبین و دادرسی مسلمین و اعمال وظایف امر به معروف و نهی از منکر و اعلاء کلمه حق و انجام وظایف علمیه از مطالعه و تدریس و افاده و غیره مصروف بوده است و در بدایت حال بعد از تحصیل مقدّمات لازمه متداوله فقه و اصول و معقول و منقول و اخلاق و کلام و ریاضیات و رجال را در حوزه درس والد معظم خود تکمیل و بعد از وفات او به اصفهان رفته و حوزه علمی را فراخور استفاده خود ندیده پس از آن به نجف اشرف عزیمت و در آن ارض اقدس یکی از مراجع علمی، و حوزه درس او مرجع استفاده افاضل بوده است و علاوه بر مراتب علمیه در محاسن اخلاق هم طاق و دارای قریحه شعریه صافیه بوده و اشعار او فصاحت و محسنات بدیعیه را جامع و دیوانی هم در مناقب و مراثی حضرات معصومین داشته و در شب نوزدهم رمضان 1337 قمری در کاظمین وفات یافته و در جوار حضرت امام موسی علیه السلام مدفون گردید.»(7)
جدّ بزرگوار آیتالله کاشانی
مرحوم حاج سید حسین بن سید محمدعلی بن سیدرضا کاشانی ساکن تهران فقیهی زاهد و عالمی عابد بود و سالها در مرکز سلطنت ایران به مرافعه و فصل خصومات گذرانیده در امتداد آن زمان ذیل دیانت او را به هیچ تهمت نتوانستند آلوده ساخت تا آن که برخی از کبراء رؤساء دارالخلافه بر وی رشک بردند و در حقش قدح آوردند که او بر طریقه فرقه شیخیه میرود. فوت این بزرگوار در ذیحجه سال 1296 هجری قمری روی داد و جنازهاش به عتبات ائمه عراق حمل افتاد طیب الله سره الشریف.(8)
علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی میگوید: «السید حسین الکاشانی فرزند سید محمدعلی فرزند سیدرضا حسینی کاشانی نزیل طهران از کبار فقهاء و اجلاء علماء و از شاگردان سیدابراهیم قزوینی صاحب (الضوابط) و حاج محمدابراهیم کلباسی صاحب (الاشارات) و شیخ محمدحسین اصفهانی صاحب (الفصول) و غیر ایشان از فقهاء. وی دارای دو اجازه بود: یکی از موسی محمدمهدی فرزند ملامهدی نراقی معروف به آقا کوچک که در تاریخ 1262 قمری برایش نوشته بود، دوم از سیدمحمدتقی بن میر مؤمن قزوینی که تاریخ آن 1267 هجری قمری است.(9)
آخوند ملاحبیب الله کاشانی فرزند ملاعلی مددساوجی متولد (1267 ق) در کاشان در کتاب خود «لباب الالقاب» گوید: پدرم بنا بر درخواست مردم ساوه در سال 1267 ق به آن شهر مهاجرت نمود و مرحوم حاج سید حسین شاگرد پدرم بود و چون پدرم در سال 1270 ق در ساوه درگذشت من کودک هشت ساله بودم پس از پدرم متکفل من شده و مرا تربیت و تعلیم نمود و به من بسیار مهربان بود و تمام وسایل تحصیل مرا فراهم ساخت و همه چیز را برای من به خوبی فراهم نمود. تا من به هیجده سالگی رسیدم، پس شهادت به اجتهاد من داده و برایم در تاریخ دوازدهم ذیحجه سال 1279 قمری اجازه اجتهاد نوشت.
پس آن بزرگوار رحل اقامت به طهران افکند و از بزرگان دانشمندان و اکابر مراجع امور قضاء و فتوا گردید و رساله عملیّهاش به چاپ رسید و بسیاری از مؤمنین در تقلید رجوع به او نمودند تا این که در سال 1296 قمری دار فانی را وداع گفت. و از خود سه فرزند گذاشت:
1ـ سید محمد فرزند بزرگ او که از اجلاء و علماء کاشان بوده و در سال 1308 قمری از دنیا رفت.
2ـ سید حسن نیز از بزرگان افاضل تهران بود.
3ـ عالم مجاهد سیدمصطفی کاشانی که بعد از مراجعت از جهاد در کاظمین وفات یافت.(10)
نیای بزرگ آیتالله کاشانی
آقا سید ماجد پشت مشهدی کاشانی نیز یکی دیگر از علماء و بزرگان سلف و جد امجد سادات حسینی کاشانی و آقایان پشت مشهدی است و او مجتهدی فقیه و با کمال زهد و تقوی بود.(11)
و تمام علماء پشت مشهدی کاشان که از آنها است آیتالله العظمی حاج سید محمدتقی حسینی معاصر فاضل نراقی و فتحعلی شاه قاجار که فتحعلی شاه برای زیارت او از طهران به کاشان میآمد و به خدمت او میرسید و حکایت عجیبی دارد که میرزا محمود میثمی عراقی در دارالسلام خود از شیخ قاسم گیلانی آن را نقل نموده است. و نیز آیتالله حاج سید محمدرضا یثربی و فرزندان او:
1ـ آیتالله العظمی حاج میرزا سیدعلی یثربی.
2ـ حجت الاسلام حاج سید ابوالحسن یثربی.
3ـ حجت الاسلام و المسلمین حاج سیدمهدی یثربی (امام جمعه معاصر کاشان).
4ـ آیتالله حاج میرزا فخرالدین امامت و فرزندان او.
5ـ آیتالله حاج سیدعباس حسینی کاشانی جابری (معاصر و مقیم قم).
آیتالله حاج سیدابوالقاسم کاشانی و گفتار تاریخ نگاران درباره او
1ـ صاحب الذریعه میگوید:
السید ابوالقاسم الکاشانی الزعیم الشهیر. متولد قبل 1300 و متوفی 8 شوال 1381 ق.
هو السید ابوالقاسم بن السید مصطفی بن السید حسین بن سید محمدعلی بن رضا الحسینی الکاشانی النجفی عالم جلیل و مجاهد کبیر و مصلح شهیر و سیاسی محنک او در نجف اشرف از شاگردان والدش عالم جلیل مجاهد... و استاد ما ملا محمد کاظم خراسانی و میرزاحسین خلیل بود و بسیاری از تقریرات آنها را در فقه و اصول در ابواب متفرقه به رشته تحریر آورده و از اوائل جوانی اش به عمیقانه اندیشیدن و دقت نظر و باریک بینی و بزرگ منشی و بلندی همت معروف بود و من از دوران جوانی با او معاشرت داشتم و به چیزی که موجب نقص و عیب او باشد در هر بابی از دانش و فضل و تقوی و پرهیزگاری و عفت، پاکدامنی و خوش اخلاقی و بزرگواری نفس، برخورد نکردم.
بأ به اقتدی عدی فی الکرم و من یشابه أبه فماظلم
و او از قدیمیترین دوستان من بود که در درس استاد بزرگوارمان آخوند خراسانی حاضر میشدیم و چون پدر بزرگوارش برای جهاد با بیگانگان در جنگ عراق با انگلیسیان رفت او در پیشاپیش جبهه حرکت میکرد و از تصمیم گیرندگان جنگ به حساب میآمد. دلاوریها و حماسه آفرینیها و خطابههای آتشین وی در آن جنگ فراموش نشدنی است و حقیقت آن که موقف او از مواقف مشهور و معروفی است که همواره و همیشه یاد شده و مورد سپاس میگردد.
و چون انگلیسیها در این جنگ به مکر و حیله پیروز شدند در تعقیب و دستگیری مجاهدین و مدافعین عراق در هر کجا بودند، درآمدند. در همان موقع آقای کاشانی به ایران فرار کرد و در طهران ظاهر گردید.
متعاقباً آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی به بزرگان و اعیان تهران نامه نوشت و معظم له را معرفی و از او به رکن المله و الدین عمده المجتهدین حجت الاسلام و المسلمین تعبیر نمود.(12)
مرحوم حاج میرزا علی خیابانی مینویسد:
حضرت آیتالله آقای حاج سیدابوالقاسم کاشانی پیشوای مذهبی مسلمین در سال 1300 هجری قمری متولد شده و در سن 16 سالگی در خدمت پدر بزرگوارش مرحوم آیتالله آقای حاج سیدمصطفی کاشانی که از مجتهدین درجه اوّل عراق عرب و از علماء مرجع تقلید شیعه اثنی عشری و از مجاهدین حقوق اسلام بوده به قصد حج بیت الله الحرام به عتبات عالیات به مکه معظمه مشرّف و پس از انجام تشریفات حج مجدداً به عتبات مقدّسه شیعه مراجعت فرموده و در نجف اشرف که مرکز علم و ادب و دیانت مسلمین شیعه است، اقامت گزید و علوم مختلفه دینی را در محضر والد معظم خود و حضرت آیتالله آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و آیتالله حاج میرزا حسین و حاج میرزا خلیل قدس سره و سایر فحول علماء تلمّذ فرموده و در سن 25 سالگی به درجه اجتهاد رسیده و مورد توجه و اعتماد عموم علماء اعلام و هیئت روحانیون و وجوه مردم و قاطبه مسلمین گردید.
و در سال 1332 هجری قمری در جنگ بین المللی موقعی که انگلیسیها با نیروی هنگفتی به قصد تسلّط بر عراق عرب و مناطق شرقی حمله ور گردیدند در خدمت والد معظّم خود و جمعی دیگر از علماء اعلام با نیروی ملّی به میدان جنگ شتافته و جلوی نیروی مهاجم را گرفته و در مدّت ده ماه در یک نقطه با استقامت و پافشاری فوق تصوّر در مقابل این همه تجهیزات نوین اروپایی مقاومت نموده و نگذاردند قدمی فراتر نهند. تا آن که انگلیسیها روزی با تجهیزات زمینی و دریایی و هوایی و با تمام نیروی خود حمله ور گردیده شکست سختی بر ایشان وارد آمد که در اثر صدمات جنگی و مصائب شکست خوردن، جسم والدشان نحیف و پس از چندی بدرود حیات گفتند.
حضرت آیتالله کاشانی بعد از فوت پدر بزرگوار خود مرجع خاص و عام بوده و در میان مسلمین و ایلات عرب (شیعه و سنّی) دارای نفوذ و قدرت فوق العاده بودند که به این جهت و به جهت این که عظمت و احترام بیاندازه که حتی در میان مذاهب مختلفه از قبیل یهود و نصاری داشت و مورد قبول عموم ادیان مختلف بودند. انگلیسیها پس از فتح بغداد و رحلت والد معظم ایشان متعرض معظم له نگردیده و پس از چندی سکوت، چون انگلیسیها برای انعقاد قرارداد وثوق الدوله نیروی هنگفتی بالغ بر چهل هزار نفر در ایران نگاه داشته بودند که باعث تکدر و رنجش تمام وطن پرستان ایرانی به خصوص حضرت معظم له شده بود.
لذا ایشان با تمام نیروی ایلاتی و تمام طوائف عراق عرب از شیعه و سنّی با کمک حضرت آیتالله آقامیرزا محمدتقی شیرازی اعلی الله مقامه، علیه حکومت دولت انگلستان در عراق قیام نمود و پس از چندین ماه جنگهای خونین، منجر به حصول استقلال عراق و خروج نیروی انگلیسی از ایران – به کمک نیروی خود در عراق – و نابود شدن نیرو و سران مهم آن گردید.
و چون انگلیسیها تصمیم به دستگیری ایشان داشتند، از پشت کوه (استان ایلام) به ایران آمده و در سال 1339 ق در طهران ظاهر گردیده و مورد تجلیل و احترام مسلمین پایتخت و اولیاء امور وقت واقع گردید.(13)
و در اثر اقدام دولت ایران (سپهدار) انگلیسیها که کم کم نفوذ خود را از دست داده بودند از گرفتاری و تعرض به ایشان در میان جامعه شیعه خودداری کردند و پس از تشکیل دولت عراق هر یک از اولیاء امور عراقی و علماء اعلام و غیر هم که اقدام برای مراجعت ایشان به عراق عرب و اعتاب عالیات نمودند، به نتیجه نرسید دولت انگلستان مخالفت نمود، که ناچار در ایران متوقف گردید(14).(15)
ایشان در زمان دولت قوام السلطنه و به دستور وی در راه مشهد در سبزوار، دستگیر و به قزوین و کرمانشاه تبعید گردید.
مرحوم علی اکبر خوشدل شاعر معاصر تهرانی در انبوه هزاران نفر مردم تهران که به عنوان اعتراض به دولت بر این عمل جنایتکار قوام گرد آمده بودند بر پلّه منبر صعود کرد و به صدای رسا و بلند گفت:
حجت الاسلام کاشانی راد شد به زندان قوام بدنهاد
شیعیان را زین عمل آمد به یاد از حدیث مسلم و ابن زیاد
نگارنده گوید:
بود کاشانی فقیهی بیبدل بوذر و سلمان عصرش در مثل
مثل او نامد در این عصر و زمان بلکه اندر عصر و دوران اول
پس از ده ماه آزاد شد ولیکن چون منزلش که حصن و پناهگاه مردم تهران و مایه امیدواری مسلمانان مرکز بود، همه شب و همه روز مجمع هزاران نفر مردم ستمدیده بود. دولت وقت به امر اربابان خارجی خود شبانه در منزل ریخته و آن جناب را با وضع فجیعی دستگیر و به قلعه فلک الافلاک خرّم آباد و از آن جا به خارج کشور (لبنان) تبعید نمودند.
نگارنده در آن زمان متصدّی بعضی از امور مدارس فیضیه و دارالشفاء قم بودم که عدهای از مردم تهران و فضلاء قم در بیت معظم آیتالله العظمی بروجردی قدس سره متحصّن شدند و دولت وقت بیت مزبور را که حصن و پناهگاه مسلمین جهان بود، در فشار گذارد و حتی مجلسی ترتیب داد و یکی از خطباء قم را که اکنون در قید حیات نیست، وادار کرد منبر رفته و بگوید سیاست از دین جداست و هیچ کس از طلّاب و محصّلین و متدینین حق دخالت در این امور را ندارد و اگر محصل و طلبهای دخالت کند و به متحصّنین کمک و یا بپیوندد شهریهاش قطع و از مدرسه اخراج میشود.
پس از آن، خفقان عجیبی شد و عدهای از فضلاء از نگارنده خواستند من نیز سخن بگویم این بود بر روی سکّوی حوض مدرسه فیضیه رفته و تکبیر گفته و سخنرانی تندی کردم که اکثر مدرسین و فضلاء حاضر تحسین نمودند.
و از جمله مطالب که ایراد کردم این بود که: سیاست از دین جدا نیست و بخش مهمی از احکام ما را قصاص و قضاء و شهادت و دیات و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر تشکیل میدهد که همه از سیاسات اسلامی است. و گفتم به حضرت علی (علیه السّلام) که خود اول سیاستمدار و زعیم مسلمین پس از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بود، خبر دادند که اتباع معاویه در شهر انبار خلخال از پای زن ذمّهای درآوردهاند، چنان ناراحت شد و گریست و منبر رفت و خطبه خواند و سخنرانی کرد که اگر مسلمین از غصه این تجاوز بمیرند، جا دارد.
و اکنون یک مجتهد و یک مرجع و یک عالم بزرگوار و مجاهد نستوه و سیّد و ذریّه پیامبر (ص) که مورد تجاوز و هتک و اهانت غرب زدگان و خودفروختگان و طرفداران بیگانگان انگلستان قرار گرفته، آیا ما شیعه و پیرو علی نیستیم؟ آیا ما انسان و آدم نیستیم؟ مگر نبی اکرم (ص) نفرمود: «و من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم» یا مگر نفرمود: «المؤمنون کید واحد تتکافی دمائهم اعلیهم ادناهم».
در زیارت جامعه کبیره رسیده از حضرت امام هادی(علیهالسلام) میخوانیم:
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائکه و مهبط الوحی و معدن الرحمه و خذان العلم و منتهی الحلم و اصول الکرم و قادة الامم و اولیاء النعم و عناصر الابرار و دعائم الاخیار و ساسة العباد و ارکان البلاد ...
سیاست که تدبیر امور مسلمین است، وظیفه رهبران و مراجع تقلید و دانشمندان و اولیاء دین است و از دین جدا نیست.
آری تذویر و شیطنت و کلک و حقّه بازی و دروغ پردازی و وعدههای دروغین از دیانت و اسلام بلکه انسانیت نیست! ...
آیتالله کاشانی پس از یک سال و چهار ماه که در لبنان به سر برد، با پافشاری مردم تهران در بیستم خرداد ماه 1329 شمسی و انتخاب وی به مجلس شورای ملی به وطن بازگشت و نگارنده در مراجعتش ناظر بودم که استقبال و تجلیلی که از ایشان به عمل آمد تا آن زمان در تاریخ ایران و روحانیت سابقه نداشت.
پس از آن به ریاست مجلس منتخب و اقدام به ملی کردن صنعت نفت و اخراج دزدان دریایی انگلیسیها و غیره نمود و تا حدّی هم موفق شد ولیکن دولت وقت که به سعی و همت و پشتیبانی او روی کار آمده بود، با ایشان بدرفتاری نمود و با ایجاد رفراندوم مجلس را ملغی و ایشان را از صحنه سیاست و ریاست برکنار ساخت.(16)
جلسه درس آیتالله کاشانی
مرحوم آیتالله کاشانی عالمی عابد و زاهدی ناسک و مجتهدی جامع و مرجعی نافع و محقّقی عمیق و مدرّسی دقیق و محدثی متتبع و متکلّمی بارع و ادیبی اریب و خطیبی عجیب بود.
قبل از انقلاب عراق در نجف حوزه درس و بحث داشت و عدهای از فضلاء آن زمان از محضرش استفاده میبردند و چون حمله اجانب و بیگانگان بالاخص انگلستان جنایتکار به سرزمین اسلامی رخ داد بر خود فرض و واجب دید که در آن نهضت شرکت و بلکه قائد و از پیشوایان و پیشتازان این جهاد و دفاع مقدس باشد و پس از پایان جنگ و بیرون کردن مهاجمین و استقلال یافتن عراق به ایران آمد و بعد از استقرار شروع به تدریس نمود و با این که مدتها بود تارک مطالعه و درس و بحث شده بود، ولی چنان مسلّط در مبانی فقه و اصول و غیره بود که گویا مانند اساتید نجفش آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و حاج میرزا حسین خلیل تهرانی هیچ مطلبی از او فوت نشده است.
همه روزه جمع کثیری از علماء و دانشمندان و حتی مجتهدین بنام مانند آیتالله حاج شیخ محمد غروی کاشانی و آیتالله حاج میرزاباقر کمرهای و افاضل دیگر به درس و بحثش حاضر شده و استفاده مینمودند و اگر کسی اشکالی میکرد دقیقاً جواب گفته و رفع اشکال مینمود.
مقام تبحر و تفقه و اطلاعات وسیع و حافظه قوی او که وقت مطالعه و رجوع به کتب فقهی و اصول هم نداشت، همگان را به حیرت میانداخت. خاطر نگارنده هست وقتی ایشان در سال 1364 ق از سفر تبعید کرمانشاه به سوی طهران برگشت از طریق قم آمد و به منزل مرحوم مصباح التولیه تولیت آن روز آستانه فاطمه معصومه علیها السلام وارد شد. و تمام مراجع بزرگ آن روز به استقبال ایشان رفته و پس از ورودش به منزل تولیت همه روزه به دیدن او آمده و مذاکره علمی مینمودند و از حاضر جوابی ایشان تعجب میکردند.
روزی مرحوم حضرت آیتالله العظمی آقای بروجردی با اصحابش که اساتید و افاضل حوزه بودند، به دیدن و ملاقات ایشان آمده و پس از تعارفات، فرعی را عنوان نموده و وارد بحث و گفت و گو شدند.
در آن مجلس چنان داد سخن داد و حق مطلب را ادا نمود که باعث شگفتی همه آنها شد و آن هایی که خیال میکردند که ایشان پس از چند سال همه مطالب و مبانی را فراموش کرده و اصلاً چیزی در خاطرش نیست، بهت زده شده و با خود میگفتند که گویا همین امروز از حوزه نجف اشرف معدن علم و فضیلت و درایت بیرون آمده است.
مقام علمی آیتالله کاشانی
مراجع تقلید آن زمان و اساتید بزرگ حوزهها از مقام علمی آیتالله کاشانی تجلیل کرده و از او به عنوان یک مجتهد مسلم یاد کردهاند و حتی از بعضی از مجتهدین بزرگ شنیدم که مرحوم آیتالله آقای آمیرزا محمدتقی شیرازی كه صیت و صورتش مستغنی از وصف نویسنده است، در زمان خود احتیاطات خود را به ایشان ارجاع داده بود و اگر در نجف اشرف مانده بودند مسلماً یکی از اعلام مراجع تقلید میشدند.
نگارنده برای ازدیاد بصیرت دوستان و دیگران، بعضی از اجازات و مراسلات مجتهدین بزرگ و مراجع مقبول عند کل را که به معظم له دادهاند، و یا برای معرفی مقام اجتهاد و علمی ایشان به بعضی شخصیتهای برجسته نوشتهاند، در اختیار میگذارد.
1ـ متن و ترجمه اجازه مرحوم آیتالله العظمی آقاضیاء الدین عراقی متوفی 1361 هجری قمری، استاد سابق حوزه علمیه نجف به آیتالله کاشانی:
دستخط مرحوم آیتالله آقاضیاء عراقی
ترجمه: جناب عالم عامل و فاضل کامل دریای تقوی و ورع و پرچمدار هدایت شکافنده دریای علوم و کلید در گنجهای دقایق، سید بزرگوار و پایه استوار و پناهگاه عموم مردم، و حجت الاسلام مایه افتخار اهل تحقیق و محور آسیای دقت، حامی حوزه مسلمین و جهاد کننده در حفظ احکام دین ترویج کننده شریعت جدش سیدالمرسلین، خورشید عالم افروز و ماه عالمتاب، شریک ما در تحصیل و پشتیبان ما در تعظیم، رسیده به درجات صلاح و نائل شده به بلندترین مرتبه اجتهاد. سید حاکمی که حکمش نافذ است جناب حاج سیدابوالقاسم مجتهد کاشانی که مستدام باد روزگار افاده و کرم او، از من در نقل روایت اجازه خواسته. پس اجازه دادم او را که روایت کند از من آن چه را که پیش من صحیح است، و نزد اصحاب ـ رضوان الله علیهم ـ عمل شده است و اجازه من متصل است به طرق زیاد به جناب مولانا حسین بن روح (سومین سفیر و نائب خاص حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء) و از متأخرین تا استاد کل آقای آقا باقر بهبهانی، نورانی گرداند خداوند قبور آنان را.
از این احقر ضیاءالعراقی.
2ـ متن نامه مرحوم آیتالله العظمی آقای شریعت اصفهانی (متوفی 1339 ه.ق) به علماء اعلام و تجار معروف و سایر طبقات مؤمنین در رابطه با آیتالله کاشانی:
تهران – حضرت مستطاب عمدة العلماء و المجتهدین حامی المله و الدین حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سیدابوالقاسم کاشانی دامت برکاته که وجود مبارکشان از برای عموم مسلمین مغتنم و چشم ما و عموم اسلامیان به آن وجود محترم روشن است به تهران تشریف فرما میشوند. البته اخوان مؤمنین این نعمت عظمی و موهبت کبری را مغتنم شمرده لدی الورود و بعد از آن در پذیرایی و خدمتگزاری و تجلیل و احترام و اطاعت اوامر و نواحی آقای معزی الیه که تأیید شرع شریف و تقویت دین حنیف است ذرهای مسامحه نخواهد فرمود و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
حرّر عن الجانی شیخ الشریعة الاصفهانی
دستخط مرحوم آیتالله شیخ الشریعة اصفهانی
3ـ متن نامه آیتالله العظمی مرجع علی الاطلاق فی زمانه آقای سیدابوالحسن اصفهانی (متوفی 1365 ه.ق) به جنابان عمدة التجار و الاعیان حاج محمدجعفر و حاج علی اکبر کاشانی و دیگر برادران در رابطه با آیتالله کاشانی:
عرض میشود حضرت مستطاب رکن المله والدین عمدة المجتهدین حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج میرزاابوالقاسم مجتهد کاشانی دامت برکاته الشریف که وجود شریفشان از برای مسلمین خیلی مغتنم است به تهران مدتی است تشریف آوردهاند، محض اطلاع اخوان مؤمنین و فقهم الله تعالی لمراضیه، لازم شد تصدیع شود آن وجود مسعود شریف از هر جهت شایسته و به صفات حمیده آراسته و در دیانت و درستکاری قلیل النظیر هستند احکام شرعیه ایشان نافذ و مطاع و تسلیم حقوق شرعیه و سهم امام علیه السلام خدمتشان محتاج به استیذان نیست و تأیید دین مبین و تقویت شریعت حضرت سیدالمرسلین صلی الله علیه و آله الطاهرین میباشد. البته اخوان مؤمنین و کافه متدینین وجود محترم آن جناب را مغتنم دانسته و در خدمت حضرت معظم له ذرهای مسامحه نخواهند نمود. انشاءالله تعالی. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته حرر ذلک فی 20 شهر صفر المظفر 1340
الاحقر ابوالحسن الموسوی الاصفهانی
دستخط آیتالله اصفهانی
4ـ متن قسمتی از نامه مرحوم آیتالله العظمی حاج سید اسماعیل صدر والد ماجد آیتالله صدر نزیل قم متوفی 1373 هجری، درباره آیتالله کاشانی:
«عرض میشود انشاءالله تعالی وجود شریف قرین صحت و سعادت و توفیقات است ضمناً از رزیه نازله و قضیه هائله یعنی وفات مرحوم آیتالله آقای حاج سیدمصطفی کاشانی قدس سره که ثلمه عظیم در اسلام بود، مستحضر گشته رضا بقضائه و تسلیماً لامره هر چند آن وجود مقدس از دست رفت ولی بحمدالله چشم ما و کافه انام به وجود مبارک جناب حجت الاسلام مجتهد زمان آقای حاج میرزاابوالقاسم دامت برکاته نجل اجل آن مرحوم روشن است. باید قدر این نعمت عظمی و موهبت کبری را همه کس بداند ...» تا آخر که توصیه درباره ایشان است. بسیاری نامههای دیگر از شخصیتهای برجسته علمی و مراجع بزرگ که به جهت عدم اطناب و رعایت اختصار از ذکر آن خودداری گردید.
آیتالله کاشانی و شهادت شهید نواب صفوی
برادر شهید ما مرحوم سیدمجتبی نواب صفوی (که نگارنده در ماه ربیع الاول سال 1361 قمری برابر 1321 شمسی در نجف اشرف با او افتخار آشنایی پیدا کردم) پس از دعاوی باطل احمد کسروی، به امر مراجع بزرگ برای دفع او به ایران آمد. و پس از مباحثه و مناظره سرانجام مجبور به کشتن او گردید و پس از شرّ او جمعیت (فدائیان اسلام) را تشکیل داد و حقیر هم در سفری که او به اتفاق مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ قاسم اسلامی به قم آمده بود و در شب عید سعید غدیر که جشن عظیم و باشکوه بیسابقه در مدرسه فیضیه ترتیب داده بودیم و او به طور ناشناس وارد مجلس و پس از سخنرانی مرحوم آقامیرزا محمدتقی اشراقی به منبر رفت و خود را با گفتن من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی فانا سیدمجتبی نواب صفوی!، معرفی نمود و سخنرانی عجیب و داغ پرحرارتی ایراد کرد و تمامی را مجذوب و حیران خود نمود و پس از پایان خطابه و سخنرانی چنان مورد دست بوسی و پابوسی طلاب و فضلاء قرار گرفت که اگر حقیر و چند نفر از فقهای طهرانی، او را از معرکه نجات نداده بودیم، همان شب شهید احساسات خالصانه و عاشقانه طلاب و مؤمنین میگشت.
خلاصه سه روز در منزل حقیر اقامت و شب دوم آمدنش به قم سینمایی را که آیات عظام قدرت بستن آن را نداشتند، برای همیشه بست و به طهران برگشت و پس از تشکیل (جمعیت فدائیان اسلام) و اعدام تیمسار رزم آرا در مسجد شاه آن روز به دست برادر مرحوم خلیل طهماسبی که خود در آن جا حاضر و ناظر تیراندازی خلیل و به زمین افتادن تیمسار ذلیل بودم و حتی بیمهابا بر کشته رزم آرا آمده و نوک پایی به او زده و گفتم: برخیز تو میگفتی مجلس را به سر مصدق و مسجد را به سر کاشانی خراب میکنم! چرا چنین خفتهای؟!
پس از آن فرار را بر قرار ترجیح دادم وگرنه همان وقت دستگیر شده بودم. خلاصه در زمان دولت حسین علاء پس از تشکیل کابینه برای دستگیری برادر شهید نواب صفوی و یاران او حکومت نظامی اعلام شده و بعد از دستگیری آن مرحوم و اعدام ناجوانمردانه و مظلومانه آن ذریّه رسول الله در شام شهادت مادرش صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در سحر چهارم جمادی الثانی حضرت آیتالله کاشانی از شنیدن این خبر تأسف بار سخت پریشان شده و گریست و طلب رحمت و علوّ درجات برای آن شهید مظلوم نمود و حتی از بعضی از ثقات شنیدم که آن مرحوم از شدت ناراحتی آن روز تب کرد و مکرّر انا لله و انا الیه راجعون میگفت.
شهادت حضرت صادق علیه السلام و آیتالله کاشانی
رسمی شدن تعطیل روز شهادت آن حضرت از آثار کاشانی است.
از روزی که سلطان محمد خدابنده مغول نوه چنگیزخان به دست علّامه بزرگوار حلّی قدس الله سرّه شیعه اثنی عشری شد و مذهب حنفی را ترک نمود و به اهل بیت پیامبر گرامی اسلام علیهم السلام گروید اعلان نمود که مذهب رسمی ایران مذهب حقه جعفری اثناعشری است و بخشنامه کرد که در تمام کشور در خطبههای نماز جمعه و خطابهها اسامی مقدس امامان معصوم علیهم السلام با عظمت برده شود و شعراء و ادباء از مناقب و فضائل آنان قصائد به نظم آورند.
از آن تاریخ به بعد، همه جا سخن در پیرامون خاندان رسالت به ویژه رئیس مذهب حقه امام به حق ناطق کاشف الحقایق ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق علیه الصلوة و السلام بود و پیروان مکتب او مانند اسماعیل بن محمد حمیری (سیدالشعراء) فریاد میزدند (تجعفرت باسم الله و الله اکبر)
مکتب امام صادق(علیهالسلام) عالی ترین مکاتب علمی جهان بشریّت است از صدر عالم تا عصر حاضر و تا قیام حضرت مهدی ارواحنا فداه دانشگاهی پربارتر و پرثمرتر از دانشگاه آن حضرت نیامده و تا آن زمان نخواهد آمد. دانشگاهی که از چهار هزار نفر فقیه و محدث و متکلّم و ریاضی دان پرورش داده و هر که هر چه دارد از برکت وجود و منطق و بیان اوست.
جابر بن حیّان که از او به پدر شیمی تعبیر میکنند و بالغ بر هزار رساله در علم شیمی نوشته یکی از شاگردان ریاضی دان اوست.
روز بیست و پنجم ماه شوال المکرمه 148 قمری شهادت آن حضرت به دست عمال کثیف منصور دوانقی عباسی که به امر او واقع شد و جهان علم و فضیلت و معارف و بلکه همه فضائل را به فقدان آن حضرت داغدار و به سوگ نشانید، و فرض و لازم بود که همه ساله روز یاد شده تعطیل و پیروان مکتب او به سوگ او نشسته و خدمات و آثار خالده و جاودانی او را بازگو کنند.
ولی متأسفانه که این روز بزرگ تا زمان و عصر ریاست و زعامت مرحوم آیتالله کاشانی برای همه جز خواص مجهول مانده بود به خاطر نگارنده است که حقیر به اتفاق یکی از دوستان روحانی به نام مرحوم حاج سید محمد موسوی واعظ که یادش گرامی باد در روز 24 ماه شوال سال 1373 قمری برابر سال 1333 شمسی به خدمت آن مرحوم رسیده و عرض کردم: حضرت آیتالله ... فردا روز بیست و پنجم شوال روز شهادت رئیس مذهب ما امام جعفرصادق(علیهالسلام) است. و عموم از این مصیبت بزرگ بیخبرند مقرر فرمایید و دستور دهید که فردا را تعطیل عمومی و رسمی اعلان کنند. فرمودند: دیر نشده است؟
عرض کردم: در رادیو اعلام کنند، همه مطلع میشوند.
فرمودند: تلفن دکتر مصدق را بگیر. گرفتیم. پس به دکتر مصدق فرمودند: بیسواد! فردا روز شهادت جدّم امام جعفرصادق(علیهالسلام) است!
مصدق گفت: تسلیت عرض میکنم. فرمود: این فایده ندارد، اعلام کنید فردا تعطیل رسمی شود.
دکتر مصدق گفت: دیر است! فرمود بیسواد بگو رادیو اعلان و بخشنامه نماید.
پس دولت ناچار در ساعات آخر روز 24 شوال سال یاد شده، تعطیلی روز 25 شوال را رسماً اعلام کرد و الحمدلله از آن روز تاکنون همه ساله روز بیست و پنجم شوال تعطیل رسمی است و همه جا مردم به عزای آن بزرگوار به سوگ نشسته و مراسم عزاداری انجام میدهند و این از آثار خالده و جاودانی آن بزرگوار است.
آیتالله کاشانی و رهبر کبیر انقلاب
آیتالله العظمی خمینی رهبر کبیر انقلاب علاقه شدیدی به آیتالله کاشانی داشت و در ایام زندگانی ایشان چه قبل از نهضت و چه در زمان ریاستشان در مجلس و چه بعد از سقوط ایشان ارتباطشان را با معظم له قطع نکرد و در موقع تابستان حوزه علمیه که تعطیل میشد برای گذرانیدن ایام تعطیلی به تهران به محله پامنار به منزل مرحوم آیتالله حاج میرزا محمدتقی نوری (ابوالزوجه) خود که در مجاورت منزل مرحوم آیتالله کاشانی بود میرفت، غالب روزها با ایشان ملاقات داشت و ساعتهای بسیاری را با ایشان گذرانیده و از نظریّات ایشان آگاه میشد و اندیشه قیام و نهضت بر علیه ستمگران و استعمارگران بالاخص آمریکا و انگلستان جنایتکار را در سر میپرورانید و حتی به خاطر دارم که بعضی شبها در منزل و یا مسجد پامنار حاضر شده و به ایشان اقتدا میکرد و آن بزرگوار در قنوت نمازش میلرزید و با ارتعاش و لرزیدن دعا میکرد و میگریست و میگفت اللهم ارزقنا قتلاً فی سبیلک مع ولیک صاحب الزمان حجت بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه.
غروب آفتاب عمر آیـت الله کاشانی
مرحوم کاشانی بسیار کریم النفس و منیع الطبع و زاهد واقعی و عابد و ناسک و سالک الی الله بود. هرگز دینار و درهمی از آشنای خارجی و داخلی قبول ننمود و اگر شیاطین انس و جن گذارده بودند، ایران را در دنیا به اوج عزّت و عظمت رسانیده بود. درباره او بسیار ستم شد و به خاطر موقعیتش محسود برخی از اقران گردید و با مظلومیّت که میراث آباء و اجداد معصوم اوست و دل پر از غصه به سوی نیاکانش شتافت.
پس در شب چهارشنبه هفتم ماه شوال 1381 قمری برابر با سال 1341 شمسی در بیمارستان راه (دکتر طرفه) از دنیا رفت و در روز پنجشنبه هشتم ماه شوال تشییعی از جنازهاش به عمل آمد که در تاریخ تهران کم نظیر بود.
جنازه شریفش بر دوش علماء و دانشمندان و مؤمنین تهران از مدرسه عالی سپهسالار (شهید مطهری) تشییع و در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی (علیهالسّلام) به خاک سپرده شد و خودم که توفیق شرکت در این تشییع عظیم را داشتم با چشم خود دیدم عدهای از علماء بزرگی چون عالم ربانی و زاهد همدانی آیتالله دربندی و آیتالله مجاهد سید هدایت الله تقوی شیرازی و آیتالله حاج میرزا ابوالحسن شریف عسکری را که با پای برهنه در این تشییع باشکوه و با چشم گریان و آه و ناله عقب جنازه در حرکت بودند.
و آیتالله شریف عسکری میفرمود: مردم ایران و تهران نمیدانند چه سرمایه بزرگ و سنگر محکم و عظیمی را از دست دادهاند من خود با دهها هزار مردم عراق ناظر و حاضر بودیم که این مرد بزرگ سلاح بر کمر بسته و چگونه با استعمارگران و ابر ستمکاران میجنگید تا استقلال از دست رفته عراق را برگردانید و حق عظیمی به جامعه تشیع مخصوصاً به عراق و ایران دارد.
اشعار بسیاری در فقدان اسفناک آن بزرگوار گفته و بسیاری از ادباء عرب و عجم ابیاتی برای او و فقدانش سرودهاند و اگر این رباعی ابوالعلاء معرّی را که درباره سید مرتضی علم الهدی قدس الله سره گفته، بگویم: مخدوم معظم و مترجم مکرم ما کاشانی هم از مصادیق این بیت است، مبالغه نکرده ام:
یا سائلا عنه لما جئت تسئله الاهو الرجل العاری من العاری
لو جئته رأیت الناس فی رجل والدهر فی ساعة و الارض فی الداری
یکی از دانشمندان ادیب در ماده تاریخ فقدان اسف بار ایشان چنین گوید:
حجت الاسلام کاشانی ز دنیا رخت بست
پشت ملک و ملت اسلام از مرگش شکست
پیشوایی کز برای چشم دشمن خار بود
خار اندوه از وفاتش بر دل ملت نشست
کشتی آزادی از این پس کجا گیرد قرار
چون که لنگرگاه آزادی ما از هم گسست
هفت شوال هزار و سیصد و هشتاد و یک
آیت (الله) کاشانی ز دنیا دیده بست
و بعد از رحلت آن بزرگوار ملت ایران و بالاخص روحانیت روز خوشی به خود ندیدند. زیرا شاه را هر چه آمریکای جنایتکار و اشباه او در فشار قرار میدادند برای اجرای خواستهها و پیمانهای شان او طفره میرفت و میگفت من با بودن دو مانع بزرگ (بروجردی و کاشانی) نمیتوانم کاری انجام دهم! و پس از درگذشت این دو پشتوانه دین و ملّت آن چه کردند، بر همگان روشن است ... تا آن که قیام 15 خرداد پیش آمد و سپس پیروزی انقلاب اسلامی، به رهبری امام خمینی رضوان الله تعالی علیه ...
72،1،21 – حوزه علمیّه قم
محمد ـ شریف رازی
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ مورخ و محقق معاصر و صاحب آثار و تألیفات بسیار، از جمله: گنجینه دانشمندان در ده جلد و آثار الحجه در 2 جلد و کتاب: اختران فروزان ری و طهران و ...
2ـ اعیان الشیعه: مرحوم سید محسن امین ـ مـآثر و آثار قاجار، آثار الحجه، گنجینه دانشمندان تألیف نگارنده، نُقباء البشر؛ شیخ آقابزرگ تهرانی، ریحانه؛ مدرس خیابانی، علماء معاصر: حاج میرزا علی خیابانی، اختران فروزان ری و طهران، زندگینامه آیتالله کاشانی: تألیف نگارنده، زندگینامه آیتالله کاشانی؛ سیدمحمد موسوی. روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی صنعت نفت و کتابهای دیگر ...
3ـ اعیان الشیعه، ج 10، ص 127.
4ـ همان
5ـ مـآثر و آثار، مراغی، ص 160.
6ـ احسن الودیعه، ص 205.
7ـ ریحانه الادب، محمدعلی مدرس، ج 2، ص 339.
8ـ مـآثر و آثار مراغی، ص 160.
9ـ اعلام الشیعه، سیدمحسن امین، ج 2، ص 412.
10ـ لباب الالقاب ملاحبیب الله کاشانی.
11ـ تاریخ کاشان، ص 280.
12ـ نقباء البشر طبقات اعلام الشیعه شیخ آقابزرگ تهرانی، ج 1، ص 7 ـ 76.
13ـ علماء معاصرین، واعظ خیابانی، ص 290 ـ 291.
14ـ نگارنده گوید در آن جنگ اول جهانی که مرحوم آیتالله کاشانی به ایران آمد هم سنگر و هم رزم ایشان مرحوم آیتالله العظمی حاج سید محمدتقی خوانساری را انگلیسیها گرفته به یکی از جزایر اقیانوس هند تبعید و مدت چهار سال در آن جایی که مردم آن وحشی بودند، محبوس داشتند که پس از آن آزاد شده و با هم مهاجرت نمودند.
15ـ آثار الحجه، ج 1، ص 136 ـ 137؛ گنجینه دانشمندان ج 1، ص 268 و 269؛ اختران فروزان ری و طهران، ص 98 تا 101.
16ـ یکی از اعمال بسیار زشت دولت ملی دستگیری جمعی از دوستان و هواداران آن مرحوم و مرحوم شهید نواب صفوی است که نگارنده هم به همین جهت چندی در زندان شهربانی محبوس و در شب عید غدیر که بنا بود با پرداخت وثیقه آزاد شویم، با جمعی از رجال و شخصیتهای برجسته تبعید به کرمان شدیم، و در مدت تبعید و گرفتاری حقیر نامهها و تلگرافات بسیاری از قم و اصفهان و یزد و کرمان به عنوان اعتراض به آیتالله کاشانی مخابره گردیده و ایشان را ناراحت نمود. مرحوم حاج شیخ عباسعلی اسلامی واعظ و مؤسس جامعه تعلیمات اسلامی پس از مراجعت از تبعید به دیدنم آمده و گفت روزی در دربند شمیران منزل آقای مفید در خدمت حضرت آیتالله کاشانی بودم که سه نفر که آنها را نمیشناختم به ملاقات ایشان آمدند و اولی آنها که امیر علایی وزیر کشور و دومی وزیر فرهنگ آن روز و سومی سرلشکر حجازی رئیس کل شهربانی بود و امیرعلایی همین که خواست دست ایشان را ببوسد نگذاشت و به سینه او زد و گفت بیسواد چاپلوس، این جا دست بوسی میکنید و در غیاب من به من خیانت کرده و میخواهید که مردم و روحانیت را بر من بشورانید؟!
امیر علایی گفت: حضرت آیتالله چه کردیم؟
فرمود: شیخ محمد رازی را زندانی و بعد تبعید میکنید و مرا مورد حمله قرار میدهید. پس در همان جا تلگراف به هرمز یاراحمدی استاندار کرمان مخابره کردند که رازی و همراهانش را محترمانه به طهران برگردانند.
پس به اتفاق همراهان به طهران برگردانیده ما را آزاد نمودند و آن مرحوم به دیدنم آمده و فرمودند در این سفر که به شما بد نگذشت، عرض شد نه!
فرمودند: به مشهد نمیروید؟ عرض کردم چرا عازم مشهدم. تلگرافی به سبزوار (که دامادشان در آن جا بود) نمودند که از حقیر استقبال و پذیرایی گرمی نمایند که رنج زندان و تبعید را از خاطرم بریزد.
همین که به سبزوار وارد شدم مردم سبزوار عموماً از آیات عظام و ائمه جماعت و تجار و اصناف و رؤس ادارات کلاً به استقبال حقیر آمده و پذیرایی شایان و کم نظیری از اینجانب نمودند. در آن موقع یکی از فرزندان ایشان در آن جا بود و با برخی از موقوفه خواران و ثروتمندان ائتلاف کرده بود که نماینده سبزوار در مجلس شود، عدهای را تحریک کردند که مرا وادار کنند که در سخنرانی ایشان را معرّفی نمایم.
ولی من امتناع میکردم (زیرا از اول با مجلس شورا و نمایندگان آن موافق نبودم) و آنان بر خواسته خود اصرار میکردند بالاخره گفتم من برای این کار نیامدم حال که اصرار میکنید، من به خود آیتالله کاشانی تلگراف میزنم و نظر معظم له را ابلاغ میکنم.
از همان جا تلگراف کرده و بعد از دو روز جواب تلگراف به این مضمون آمد:
سبزوار – حجت الاسلام رازی، فرزندم (...) صلاحیت مجلس رفتن را ندارد به او رأی ندهند. کاشانی
و چون تلگراف رسید هواداران مشارالیه پنج هزار تومان میدادند که آن را افشا نکنم ولی حقیر نپذیرفتم و آن را تکثیر و به نظر همگان رسانیدم و او راه به مجلس پیدا نکرد ...
حقا که آیتالله کاشانی عالم ربانی و مجاهد سبحانی و زاهد و عابد و ورع و پارسا بود در موقع بیماری اش که به مرگش منتهی شد، شاه به اتفاق قائم مقام رفیع بدون خبر و تشریفات به عیادت او آمد و وقتی وارد منزل مخروبه او شد، به رفیع گفت که منزل آیتالله کاشانی که صیت و آوازهاش شرق و غرب عالم را پر کرده است، این است؟!
رفیع گفت: اعلیحضرتا ای کاش این خرابه هم مال او بود. گفت: پس مال کیست؟ این میراث جد او مرحوم سیدحسین کاشانی است و متعلق به صدها نفر از فرزندان و ذراری اوست که اگر تقسیم شود بیش از چند متر به کاشانی نمیرسد.