دکتر شمس الدین امیرعلائی
اشاره: یکی از مسائلی که همواره از سوی هواداران آقای دکتر مصدق، علیه آیت الله کاشانی مطرح می شود، مسئلۀ «توصیه نویسی» ایشان است که گویا، نوعی دخالت در امور دولتی بوده است! با صرف نظر از اینکه از لحاظ شرعی ـ قانونی، آیت الله کاشانی کاملاً حق داشت که در موارد ضروری، برای رفع نیاز مردم ستمدیده یادداشتی به عنوان توصیه و تذکار، بر مسئولین اجرائی کشور، ارسال بدارد، باید به این نکته توجه نمود که حداقل در یکصد سال اخیر تاریخ ما، اغلب مراجع تقلید حوزه ها و علمای بزرگوار بلاد، همواره برای رفع مشکلات مردم، یا به طور مستقیم نامه ای برای مسئولین امور فرستاده اند و یا در ذیل درخواست ها و تظلم نامه های آنان، یادداشتی نوشته و بررسی آن را به مسئولین مربوطه ارجاع داده اند.
این روش اخلاقی انسان دوستانه، همواره مشکل گشای مردم ستمدیده و افراد نیازمند بوده و بمثابه یک روش صحیح و منطقی تلقی می شود و سوءاستفاده احتمالی فرصت طلبان و یا افراد غیر صالح از این اقدام نیک نمی تواند خدشه ای بر اصالت و صحت اصل روش وارد سازد، زیرا که در طول تاریخ، عناصر فرصت طلب، همیشه کوشیده اند که از روش های نیک، به نفع خود سوءاستفاده کنند و این امر نتوانسته است که اصل آن روش ها را زیر سئوال ببرد.
اصولاً باید گفت متأسفانه کسانی که با ساختار تشکیلات روحانیت آشنائی ندارند خواسته اند این قبیل سفارش ها و توصیه ها را نوعی «سوءاستفاده»! و یا «تداخل»! قلمداد کنند تا درواقع بتوانند عملکرد خود را توجیه نمایند، در حالیکه واقعیت و حقیقت امر چیز دیگری است...
آقای دکتر شمس الدین امیرعلائی، از همکاران دکتر مصدق، در یکی از کتاب های خود مجموعه ای از این نوع توصیه ها و سفارش ها را که جمع آوری شده، درج نموده است که به ظاهر برای اثبات روابط حسنه خود با آیت الله کاشانی است، ولی در واقع «هدف دیگری» را تعقیب می کند که چگونگی آن بر اهل خرد آشکار است!
اما بررسی محتوای این «توصیه ها» ـ که عمدتاً مربوط به حل و فصل گرفتاری ها و مشکلات مردم در نقاط مختلف کشور است ـ بر اهل انصاف نشان می دهد که هدف آیت الله کاشانی، واقعاً خدمت به مردم مظلوم بوده و در هیچ موردی، مسئلة شخصی و خصوصی مربوط به خود یا وابستگان نزدیک خود را مطرح نساخته است.
واقعاً از انصاف و عدل و اخلاق انسانی به دور است که گروهی برای توجیه اشکالات اجرائی و یا اشتباهات خود، عامل جدائی رهبری نهضت و سپس شکست آن را به این قبیل امور مربوط بدانند...
عوامل متعدد و بیشماری در اختلاف رهبری نهضت و سپس شکست و سرکوب همه جناح های آن، وجود دارد که متأسفانه مورخان معاصر، کمتر به آنها پرداخته اند و بی مناسبت نیست که ما به یکی از آنها، از قول یکی دیگر از هواداران دکتر مصدق، اشاره کنیم:
دکتر شاپور بختیار دربارة علل تیرگی روابط آیت الله کاشانی و دکتر مصدق می گوید:
«... سید کاشانی بعد از 30 تیر به بعضی از انتصابات دکتر مصدق معترض گردید و دکتر مصدق به او نوشت باید از مداخله در امور دولت خودداری کنید. از اینجا بود که سید به خصومت علنی با دکتر مصدق پرداخت وقتی این دشمنی به اوج خود رسید که سید کاشانی شخص قوام را مفسد فی الارض و مهدورالدم نامید و دکتر بقائی طرح مصادره اموال قوام را به مجلس داد که همان موقع تصویب شد، ولی دکتر مصدق که مرد قانون بود، به «لطفی» وزیر دادگستری دستور داد که اجازه تعقیب قوام السلطنه را به مجلس ببرد که اگر مقامات قضائی جرائمی در اعمال او در فاصله بین 26 تا 30 تیر دیدند تعقیبش کنند این لایحه به مجلس رفت و تصویب شد. از اینجا کاشانی کمر به قتل مصدق بست.
توصیه های بیحد و حصر کاشانی هم که مصدق دستور جمع آوری آنها را داده بود بر عصبانیت کاشانی افزود. تعدادی از این توصیه ها را خودش می نوشت و مقداری را هم فرزندانش «مهرآقا» را می زدند. رئیس رادیو توصیه نامه ای را به دکتر مصدق نشان داد که بانو غزال به عنوان خواننده رادیو استخدام شود»!!1
همانطور که می بینیم بختیار ضمن اینکه همصدا با وزیر کشور حکومت کودتا و حزب توده، آیت الله کاشانی را «سید کاشانی» می نامد، به یکی از علل اصلی مخالفت آیت الله کاشانی با دکتر مصدق که تبرئه یا پناه دادن بر قوام السلطنه بود، اشاره می کند و آن را با «مرد قانون»! بودن آقای دکتر مصدق توجیه می نماید، ولی بلافاصله به مسئله واهی «توصیه ها» می پردازد که به دستور دکتر مصدق جمع آوری شده است... و این توصیه های «بیحد و حصر» گویا همین 53 توصیه ایست که ایشان و فرزندانشان نوشته اند! و آقای دکتر شمس الدین امیرعلائی هم آن ها را در کتاب خود آورده است. و البته این ها هیچکدام «مهر» آقا را ندارد که «کذب» بختیار را روشن می سازد، و جالب آنکه از «شاه بیت» این توصیه ها نیز که گویا معرفی بانوئی به نام «غزال» برای خوانندگی در رادیو است! خبری نیست و حتی پس از چهل سال، اثری از آن دیده نشده است، در حالیکه اگر همچو توصیه ای وجود خارجی داشت، بی تردید تاکنون صدها بار چاپ شده بود! دیگر شایعات آقایان ملیگرا هم اغلب از همین قماش است... و درواقع انتظار راستگویی و درستکاری از این قبیل افراد که ماهیت خود را در طول زندگی خود، بویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی نشان دادند، غیر منطقی و غیر عقلائی است... آیا می توان از کسانی که حتی «تقوای سیاسی» ندارند، انتظار «تقوای شرعی» را داشت؟
جالبست بدانید که آقای امیر علائی با همه قیافه حق بجانبی که به خود گرفته اند، متأسفانه صداقت لازم را در نقل مطالب نداشته اند! ایشان در پایان همین مقاله مدعی هستند که این مجموعه از سفارش های آیت الله کاشانی در مدت کوتاه تصدی ایشان شرف صدور یافته است، در حالیکه از تاریخ نامه ها غفلت کرده اند و اگر توجه بفرمایید، خواهید دید که تاریخ بعضی از نامه ها به 25/12/24 و 24/4/25 بر می گردد، یعنی فقط شش ـ هفت سال جلوتر از تاریخ تصدی وازرت کشور، توسط ایشان!... چه اشکالی داشت که مانند «بختیار» در این زمینه حقیقت را بیان داشته و می نوشتند: این مجموعه از توصیه ها، به دستور آقای دکتر مصدق از سراسر کشور جمع آوری شده است؟! و تازه «مدت کوتاه» مورد نظر ایشان هم حدود یک سال (سال 1330) است که باز تاریخ نامه ها این حقیقت را روشن می سازد.
در پایان این «اشاره» باید گفت: به طور کلی اگر روحانیت بخواهد درب خانه خود را بر روی مردم ببندد، و به دردهای آنان گوش نکند و راه حلی نیاندیشد، پس چه فرقی با حاکمیت های زورمداران دارد؟ و چگونه می توان آن را «روحانیت مردمی» نامید؟ و اگر روحانیت اصلاح امور و رفع مشکلات مردم را از مسئولین اجرائی کشور نخواهد، پس بر چه کسی و مقامی باید آن را ارجاع دهد؟
بهرحال، با بررسی محتوای توصیه های مندرج در کتاب «خاطرات من در یادداشت های پراکنده» و اسناد مندرج در مقاله «گزیده هایی از اسناد منتشر نشده آیت الله کاشانی» (در همین شماره) ماهیت امر کاملاً روشن می شود و بر اهل انصاف و خرد به خوبی آشکار می گردد که این توصیه ها، در راستای چه اهدافی بوده است: اهداف مردمی؟ یا غرض های خصوصی و شخصی؟... این شما و این هم نمونه هایی از توصیه ها... و داوری نهایی نیز با خود شما...
سید هادی خسروشاهی
***
... من با آیت الله کاشانی معاشرت زیادی نداشتم و وظایف خود را انجام می دادم و در هر مقامی بودم بدون داشتن حب یا بغض انجام وظیفه می کردم و سر موئی تخطی نمی کردم و ضوابط را بر روابط ترجیح می دادم ولی روابط من با ایشان دوستانه بود و تا موقعی که اختلافاتی با دکتر مصدق و ایشان پیدا شد همواره برخورد عادی حتی گاهی دوستانه بین ما بود، شاهد دو قطعه عکسی است که در اقامتگاه ایشان از ما گرفته شده یعنی پیش از عزیمت من به بلژیک (و تا آن موقع هم اختلافی بین دکتر مصدق و ایشان نبود).
بعد هم من به مأموریت بلژیک رفتم و سفیر ایران بودم و در تهران نبودم، که سوءتفاهماتی بین دکتر مصدق و ایشان ظهور کرد. اما من چندبار به مناسبت هایی با ایشان ملاقات کردم که به هیچ وجه مباحثه ای هم بین ما پیش نیامد. همه می دانند که ایشان بسیار خوش خلق و خوش برخورد بودند و با همه کس منجمله با من همواره با مهربانی رفتار می کردند، اگر غیر از این بود در همان مواقع مطلب درز می کرد و در جرائد احیاناً منعکس می گردید.
من روز پنجشنبه دوم مرداد 1331 برابر 24 ژوئیه 1952 وارد بروکسل (پایتخت بلژیک شدم) و به کار سفارت اشتغال ورزیدم و پس از کودتای 28 مرداد، بلافاصله به وطن مراجعت کردم، یعنی تا هنگام مأموریت، هنوز مناسبات دکتر مصدق با آیت الله کاشانی تیره نشده بود، برعکس هر دو نفر با یکدیگر همکاری و همراهی می کردند و پس از آن تاریخ که من در تهران نبودم اختلافات یا سوءتفاهمات بروز کرد، بنابراین موجبی در بین نبود که ایشان فرضاً با یکی از همکاران نزدیک دکتر مصدق به مخالفت برخیزند تا حدی که مثلاً (به او) سیلی بزنند!
برای اثبات اینکه تا چه حد روابط آیت الله کاشانی با من دوستانه بوده ضمن طلب مغفرت برای روح پرفتوح آن مرحوم از درگاه احدیت اظهار خوشوقتی می نمایم که چند فقره از توصیه ها و نوشتجات ایشان و فرزند برومندشان حجت الاسلام والمسلمین سید محمد آیت الله زاده کاشانی و دیگران را که صرفاً برای کمک به مراجعین خطاب به اینجانب مرقوم فرموده اند، برای نمونه چاپ کنم. این نوشته ها بعضی به خط و امضاء خودشان و برخی به نوشته متقاضیان ولی با امضاء معظم له می باشند. ضرورتی نمی بینم که تمام آن نوشته ها را در اینجا توضیح دهم.
از این نوشته ها اولاً بی پایه بودن نسبتی که در روابط دوستانه به ما داده اند ثابت می شود که فتوری در ارادتم به ایشان رخ نداده و مهر مِهر بدان نام و نشان است که بود.
ثانیاً حد توجه و عنایت آن مرحوم به این بنده حقیر معلوم می گردد، چه آنکه اگر روابط دوستانه بین اثنین برقرار نبود، هرگز جناب ایشان به توصیه ها و سفارشات (در هر مقامی که بودم) برای رفاه حال خلق مبادرت نمی ورزیدند، ایشان باران رحمت بودند که بر همه می باریدند و از ثمره مهرشان همگان بهره مند می شدند و توقعات عامه از ایشان بی حساب بود، ولی در زمین خشک و شوره زار سنبل نمی روئید و این گناه بی استعدادی زمین بود و نه گناه باران. اگر از نظر اوضاع و احوال و جهات و علل مختلف اجرای پاره ای اوامر ایشان برای بنده مقدور نبود، با وجود این، با بزرگواری و سعۀ صدر همواره معذورم می داشتند و هرگز رنجشی بر قلب مهربان خود راه نمی دادند. توجه به مضمون نامه ها و تقاضاها در نظر باریک بینان صدق عرایضم را ثابت می کند. شرح نوشته ها به قرار زیر است:
1ـ نامه به خط و امضاء فرزند آیت الله (سید محمد آیت الله زاده کاشانی) که در حاشیه آن آیت الله برای تأیید متن آن یک سطر مرقوم داشته اند. این نامه برای بنده به اهواز فرستاده شده و آن هنگام اجرای مأموریتم نظارت بر خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس با حفظ سمت وزیر اقتصاد و تمام اختیارات استاندار از طرف مرحوم دکتر مصدق بوده. در این نوشته وسیله بنده از دکتر متین دفتری (پدر) و آقای مکی و مهندس بازرگان و دکتر علی آبادی و هادی حائری (که در آن موقع سمت رسمی برای خلع ید نداشته و برای گردش آمده بودند) احوال پرسی شده و شخصی را برای شهرداری آبادان معرفی کرده اند.
2ـ دو نامه آیت الله کاشانی به آقای دکتر مصدق نوشته اند و ضمن اظهار علاقه به ایشان و دعا در حقشان راجع به (کارگران) معادن انارک نامه آقای آثاری زاده و چند نفر را فرستاده اند که آقای دکتر مصدق برای رسیدگی به اینجانب ارجاع نموده اند.
3ـ نامه جناب آقای شیخ محمد حسین شفیع تهرانی که ذیل آن آیت الله کاشانی راجع به اجازه دفتر ازدواج و طلاق توصیه فرمودند.
4ـ نامه از حجت الاسلام آیت الله چهارسوقی که ذیل آن آیت الله کاشانی توصیه فرموده اند راجع به شخصی به نام محمدعلی شریفیان.
5ـ نامه از آیت الله محمدتقی الموسوی الخوانساری که روی پاکت آیت الله کاشانی خطاب به فرزندشان آقا سید محمد مرقوم داشته اند «قرة العین پس از ملاحظه حضرت آیت الله امتثال لازم است ـ کاشانی» راجع به اینکه مشهدی عباس خربزه فروش شخص ناراضی است و به آقازاده آیت الله کاشانی متوسل شده و تشبث کرده و ایشان صلاح نیست در امر او مداخله کنند زیرا آزادی او موجب سلب آسایش محلی است و برای قم هم مناسب نیست و پنجاه و چهار شیشه هم از همکاران او مشروب گرفته اند.
6ـ نامه راجع به ارسال تلگراف امام جمعه اصفهان.
7ـ نامه حاج سید مرتضی موسوی خلخالی راجع به انتخابات خلخال.
8ـ نامه راجع به درخواست کارمند زندان شهربانی.
9ـ نامه راجع به اجازه دفتر طلاق به حاج سید ابراهیم خلخالی.
10ـ نامه راجع به دادن شغل به آقای جعفر شریف دیپلمه کشاورزی.
11ـ نامه راجع به زنی به نام ربابه. (درباره گرفتاری شوهرش).
12ـ نامه راجع به تجدید استخدام تقی چرمفروش ها.
13ـ نامه راجع به آقای حسین سرسری.
14ـ نامه راجع به انتصاب آقای تربتی به فرمانداری ماکو.
15ـ نامه راجع به استخدام شخصی برای حسابداری.
16ـ نامه آقای سید موسی موسوی که از شاگردان خصوصی آیت الله کاشانی است.
17ـ نامه راجع به استخراج معدن نمک به وسیله آقای ذبیح الله کامران...
18ـ نامه راجع به انتقال آقای شجاعی به شهربانی.
19ـ نامه راجع به استوار اخراجی عطاءالله نیکنام.
20ـ نامه راجع به نزاع بین اهالی قریه خدیجه خاتون و خلج آبادی ها.
21ـ نامه راجع به انتصاب آقای سلیمانی به سمت بخشداری ابهر.
22ـ نامه علیه ابوالفضل نبوی.
23ـ نامه راجع به انتصاب ستوان یکم عبدالله مرتاضی به ریاست شهربانی کرج.
24ـ نامه راجع به تغییر محل بخشدار تفت حوزه یزد.
25ـ نامه راجع به پنبه.
26ـ نامه راجع به صدور گذرنامه برای آقای عبدالله خوانساری برای زیارت.
27ـ نامه راجع به دادن گذرنامه به سید الواعظین آقای سید جعفر احتشام برای عتبات عالیات.
28ـ نامه راجع به دادن گذرنامه دسته جمعی به آقای محمد مهدی نعمتی.
29ـ یادداشت خطاب به آقای مصطفوی.
30 ـ نامه راجع به رفع تعلیق آقای عظیمی.
31ـ نامه راجع به صدور پروانه وکالت برای آقای برهانی.
32ـ نامه راجع به تقاضای اهالی میناب.
33ـ نامه آقای حسین راضی و اعلامیه نماینده حزب ایران وابسته به جبهه ملی در ارتباط با تأسیس حزب ایران در شیراز نامه آیت الله کاشانی خطاب به اینجانب.
34ـ تلگراف اهالی قم و دستخط آیت الله کاشانی.
35ـ ارسال تلگراف آقای شیخ محمد احدی.
36ـ نامه راجع به شکوائیه اهالی قریه فرح آباد از توابع تربت حیدریه.
37ـ نامه راجع به آقای علم الهدی.
38ـ نامه شریعت زاده کردستان از سنندج.
39ـ نامه خصوصی و محرمانه آیت الله به اینجانب.
40ـ نامه راجع به سروان داود ترکمان و تغییر محل خدمت مشارالیه.
41ـ نامه محمود منتظری و دستور آیت الله که اجازه کار داده شود.
42ـ تلگراف راجع به تعویض فرماندار مهاباد.
43ـ نامه راجع به آقای مستجابی.
44ـ نامه شرکت سنتاب.
45ـ نامه راجع به عبدالعظیم گشتابی.
46ـ نامه راجع به آقای رازانی مدیر روزنامه رازانی.
47ـ نامه خصوصی راجع به شهنواز.
48ـ نامه راجع به سید محمد علم.
49ـ نامه راجع به اهالی قصر شیرین.
50ـ نامه از آقازاده آیت الله راجع به انتخابات ساوه.
51ـ نامه از آقازاده آ... سید محمد (توصیه سرگرد معیری).
52ـ نامه از آقازاده آ... راجع به شکایت از هجوم ایادی دکتر اقبال.
53ـ نامه از آقازاده ا... راجع به شکایت یک زن.
توضیح آنکه اینجانب مدت زیادی در وزارت کشور نبودم یعنی این نامه ها که نزد خود من موجود است، ظرف مدت کوتاهی شرف صدور یافته است و این خود می رساند که تا چه حد آیت الله کاشانی نسبت به من توجه و مرحمت داشته اند.2 *
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ایران در عصر پهلوی، نوشته دکتر مصطفی الموتی، ج 5 (بحران نفت و ترورهای سیاسی و مذهبی) چاپ لندن 1368، صفحۀ 134ـ133 (این کتاب در 15 جلد با هزینۀ هواداران سلطنت، در انگلستان چاپ شده است).
2 . « خاطرات من در یادداشت های پراکنده» از دکتر شمس الدین امیرعلائی، چاپ تهران، 1363، صفحات 372ـ303.
* : ... و شاید به پاداش همین: «بزرگواری، سعه صدر، باران رحمت، عنایت، روابط حسنه، توجه و مرحمت» آیت الله کاشانی است که جناب امیر علائی در آخرین مقاله خود، مندرج در نشریه «پیام هاجر» خانم اعظم طالقانی، مورخ 15 مرداد 72، با بیشرمی تمام، ایشان را یکی از عناصر عملیات کودتای 28 مرداد قلمداد می کند... و جای تعجب است که در کتاب خود این همه از ایشان تجلیل بعمل می آورد؟!... راستی که: زمین خشک و شوره زار سنبل نزاید!...