به قلم: دکتر آگاه
مقدّمه
اگر نظری اجمالی بر حوادث و اتفاقات صد ساله اخیر ایران بیفکنیم و نقش مبارزاتی و اصلاحی نیروهای مبارز را مورد مطالعه قرار دهیم، به روشنی در مییابیم، تنها نیرویی که همیشه در برابر خطوط انحرافی یا دخالت مستقیم اجانب و امپریالیستهای فرصت طلب ایستادگی میکردهاند، نیروی اصیل اسلامی به رهبری روحانیت مبارز بوده است. تاریخ ایران به تنهایی شاهد مبارزات مردانی بزرگ از تبار روحانیت میباشد که در هر برهه از زمان آگاهانه در برابر خطرات و انحرافات فکری و التقاطات اندیشه که میرفت فرهنگها و آداب و سنن اصیل اسلامی را به تباهی بکشد همانند دژی مستحکم پایداری و ایستادگی میکردند. در دورانی که امپریالیستهای جبار به هر نحوی چشم طمع به همه چیز ایران دوخته بودند و در پی رسیدن به اهداف شیطانی خویش، دست زدن به هر کاری را مزوّرانه توجیه مینمودند، شاهد امواج خروشانی نیز بودیم که در برابر اعمال ضد خدایی اینان ایستادگی میکرده و در صدد اصلاح و مبارزه بر میآمدند.
نقش تاریخی و روشنگر روحانیت همیشه در تاریخ ایران زنده و روحانیت مبارز وجدان آگاه جامعه اسلامی ایران بوده است. زمانی که انگلیسیها در پی انتشار حکمی از جانب آیت الله شیرازی، مبنی بر تحریم استعمال توتون و تنباکو تمامی نقشههای شوم استعماری خود را نقش بر آب دیدند، برای اولین بار دریافتند نیرویی فوق تصور که تنها از اراده محکم و ایمان الهی سرچشمه میگیرد، قادر به بر هم زدن تمامی رویاهای ساخته و پرداخته امپراتوری بزرگ انگلیس که در زمان خود پهنه اقیانوسها را در کنترل داشت، خواهد بود و بعد از این شکست تلخ به خوبی دریافتند که آنچه اینان در ایران با آن طرفند اسلام است و اسلام را مردم در فتوای روحانیون عزیزشان میجویند نه از قصر پادشاهان! نهضت مشروطیت نیز شمه دیگری از مبارزات مردم به رهبری روحانیت برای براندازی نظام طاغوتی و قطع هرگونه وابستگی و ریشهکن کردن استعمار انگلیس و برقراری حکومت اسلامی بود و همین روحانیون مبارز و سردمداران اسلام راستین و برقرار کننده حکومت الله با قیام و رهبری خویش اقشار مختلف مردم را در مبارزهای امانناپذیر بر علیه مستکبران زمانه متشکل کردند و تاریخ و راه آینده اینان را رقم زدند. اما این بار به دلیل طولانی شدن نهضت، برای انگلستان این فرصت پدید آمد که با روی کار آوردن ایادی داخلی خویش یعنی همان غرب زدهها و آنانی که غرب قبلهگاهشان بود و در پی نفی حکومت اسلامی برنامه نهضت مشروطیت را به انحراف کشانیده و چهرههای سرشناس و مبارز رهبری کننده نهضت را در اذهان مردم لوث و روحانی بزرگی چون آیت الله شیخ فضل الله نوری را به چوبه دار سپردند.
شیخ که خود یکی از بنیانگذاران نهضت مشروطیت بود و به دلیل آگاهی و تیزبینی خاص، خطر انحراف نهضت مشروطیت به جانب غرب و غربزدگی را حس کرده بود و دریافته بود که قوانین شکل دهنده نهضت و نظام مشروطیت ریشه گرفته از قوانین فرنگ است، شدیداً مخالفت کرده و خواستار مشروطه «مشروعه» که همان حکومت اسلامی است، میشود. این بار اگرچه انگلیسها موقتاً موفق به شکست دادن و یا انحراف مشروطه گشتند، اما هیچگاه نتوانستند دردسرهایی را که از جانب روحانیون برای آنها فراهم میگردید، تحمل کنند. از دیگر تجارب تلخ انگلیسها در منطقه از جانب روحانیون که منجر به قطع یدشان از کشور عراق گردید، نهضت اسلامی عراق در سال 1299 بود، که این بار نیز رهبری روحانیونی مانند میرزا محمد تقی شیرازی و آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی و پدر ایشان آیت الله سید مصطفی کاشانی خنثی کننده همه آمال و اهداف شیطانی شان بود که به راستی این روحانیون معظم با اتکال به خداوند بزرگ و درک صحیح از حقانیت شعار لااله الا الله همه فتنههای استعمارگران را خاموش کردند. در ادامۀ همین تلاشها و ایثارها که ملت عزیز ایران به رهبری روحانیت همواره در مقابل اعمال بیگانگان قد علم میکرده شاهد صحنههای دیگری از فداکاریها و از جان گذشتگیهایی هستیم که به حق هر یک از آنان تجربه ای بر وقایع آینده بوده و راه را برای رسیدن به مکتب اصیل و غنی اسلام و حکومت الله هموار میکرده است.
یک بار دیگر در جریان ملی شدن صنعت نفت شاهد رو در رو قرار گرفتن انگلیسها و روحانیون قدرتمندی چون آیت الله کاشانی بودیم. روحانی مبارزی که طومار ننگین استعمارچیان را در عراق درهم نوردیده بود. پس از ریشهیابی و تجدید نظر در سیر مبارزاتی مردم ایران به نتایج قابل وصفی میرسیم که به حق درسی است که موجودیت اسلام در زمانهای گوناگون به ما میآموزد و این وظیفه ماست که هرچه علاقهمندتر مبارزات صد ساله اخیر کشورمان و حتی دنیای اسلام را با دیدی بازتر بدون محدود کردن در بندهای ناسیونالیستی و یا ماتریالیستی که در اثر اندیشههای انحرافی و وازدۀ غربی در مغزها خطور مینماید، مورد مطالعه قرار دهیم. شاید خواهند گفت که در جریان ملی کردن صنعت نفت بودند کسان دیگری که ادعای رهبری نهضت را میکردند، اما این مطلب را استعمارگران به خوبی درک مینمودند، تنها نیرویی که مردم را در خیابانها می ریخت و شکل میداد و آنها را به سوی هدفی عالی راهنمایی میکرد همان روحانیت بود که در آن زمان حضرت آیت الله کاشانی علمدار مبارزه اش بود.
این مدعیان مبارزه که با تمسک به فرهنگ غربی به خیال خویش قصد بیرون راندن استعمار انگلیس را داشتند و گاهی با خودسریهای ناشی از بیگانه پرستی آن طور که باید جریانی را از همۀ ابعادش مورد مطالعه قرار نداده عملکردی محدود در فکر خویش را داشتند، در نهایت این کشور را به سوی کودتای ننگینی سوق دادند که جای تعجبی باقی نمیماند از اینکه چگونه استعمار انگلیس از در بیرون شد به جایش استعمار جدید آمریکا و ام الفساد قرن از پنجره در آمد. حال پس از گذشت چندین سال از آن جریان شاهد انقلابی اسلامی که به راستی هدیه ایست که از جانب خداوند و مردم عظیم الشأن ایران داده شده است و رهبری این انقلاب را امامی در دست دارد که با کلام دلنشینش یاد آیات قرآن را در دلها زنده میکند و قوانینی در کشور حاکم است که به راستی میتوان آن کشور را کشور رسول الله خطاب نمود و مردم امروز ایران مردمی الهی هستند و جان بازیهای این مبارزین اسلام را تنها در صدر اسلام میتوان شاهد بود. سطح آگاهیهای فطری امت اسلام به حدی است که در هر مقطع زمانی خوب را از بد تشخیص داده و به راحتی منحرفین و وابستگان به شرق و غرب را از صحنۀ سیاست کنار خواهد گذاشت. امروز اگرچه میبینیم هنوز تعدادی قلیل از همان ایادی منحرف و غرب زده به نمایندگی از مردم حزب الله قدم بر علیه او میگذارند ولی بدون شک شاهد برکناری و عزل آنان نیز از صحنۀ سیاست، در آیندۀ نزدیک خواهیم بود.
مبارزات و نقش رهبری مرحوم آیت الله کاشانی
پس از شهریور 1320 و عزل رضاخان به دستور انگلیسیها از ادامۀ سلطنت و رفتن او به ژوهانس بورگ مردم ایران شاهد شکسته شدن غل و زنجیرهای دیکتاتوری آن طاغوت گشتند تا زمانی که پسرش محمدرضا فرصت پوشیدن چکمۀ پدر و تکیه زدن بر قدرت او را به دست آورد. در طول مدت زمامداری رضاخان مردم ایران تحت فشارهای ناشی از اعمال و کردار دیکتاتوری او لحظه ای آرام نداشتند. طبقات مختلف مردم علی الخصوص قشر روحانیت جامعه، همواره با قلدریها و هتاکیهای بی حد و حساب رضاخان طرف بوده و زندانها و شکنجههای بسیاری را متحمل شده بود که دخالت در سیاست گناه و معصیت بزرگی است!
در همین هنگام مترادف با جنگ جهانی دوم، روحانیت که بعد از شهادت مرحوم سید حسن مدرس به صورت لشکری شکست خورده و بی سالار درآمده بود و میبایست به ارزشهای انسانی و گسترش اسلام راستین و برچیدن اسلام من درآوردی و التقاطی کوتاه کردن دست بیگانگان از منابع کشور چاره ای اندیشید. مبارزانی به رهبری مرحوم آیت الله کاشانی قد علم نموده و مانع جنایات دولتهای دست نشانده میگردند. انگلیسیها که عنان کشور را در دست خویش داشتند همه چیز کشور را به غارت برده بودند، اگرچه دست و پای همۀ لیبرالها و ملی نماها و صاحبان عقاید مختلف را آزاد گذارده بودند، لیکن روحانیت را که میدانستند سازش ناپذیر و فقط به خاطر خدا قیام کرده است، به بند کشیده بودند.
عکس فوق الهیار صالح و دکتر سنجابی را در کنار علما و مدعوین دیگر نشان می دهد
آیت الله کاشانی با انتشار اعلامیه ای مبنی بر اینکه ایران مال ایرانی است و ذخائر آن بخصوص نفت هم از آن ایرانیان است و اعلام اینکه شرایط و ضوابط اسلامی باید دوباره حکمفرما گردد، به دستور نخست وزیر وقت «سهیلی» اجازه دستگیری ایشان به انگلیسیها داده میشود. اما زمانی که افسران انگلیسی برای بازداشت به خانه او حمله ور گشتند مریدان آیت الله کاشانی او را از راه فرعی از منزل خارج و یک سالی در امان نگه داشتند. از طرفی روحانیت هم با جلوداری کاشانی مقاومت میکرد و با پخش شب نامه و اعلامیه، از اینکه انگلیسیها خود را مالک الرقاب ایران بدانند، جلوگیری مینمودند تا اینکه: وسیله جاسوس انگلیسی «تامارا» محل اقامت آیت الله کشف و با یک حمله نابرابر کاشانی را دستگیر و به اراک، رشت و کرمانشاه تبعید و تا پایان جنگ در اردوگاههای خود با بدترین و شدیدترین وضع ممکن زندانی نمودند. اما گرچه کاشانی در تبعید و حبس از دنیای خارج به کلی رابطه اش قطع گردیده بود، معذالک در زندان انگلیسیها گفت: اگر من از دست شما جان سالم به در برم، اجازه نخواهم داد یک قطره نفت به دست انگلیسیها برسد. پس از شکست آلمانها و ژاپن با فشار مریدان کاشانی، همان مریدانی که قرار بود کاشانی را وسیلۀ کردهای کرمانشاه از پاچۀ نوکان بربایند، کاشانی از زندان طولانی انگلیسیها آزاد میگردد و از کرمانشاه تا تهران را یک ماهه طی نموده و در هر شهری به موعظه و سخنرانی و تبلیغ به انتخاب وکلای با ایمان و رعایت احکام اسلام مینماید. آیت الله کاشانی با استقبال بی نظیری به تهران وارد شد و خانۀ او محل اجتماع مبارزین صف اول ملت قرار گرفت. در میان مردمی که به خانۀ کاشانی میآمدند دکتر کشاورز و دکتر مصدق هم دیده میشدند.
جنگ رهایی بخش فلسطین و نقش مرحوم آیت الله کاشانی
با ورود کاشانی به تهران جنگ مردم فلسطین بر علیه اسرائیل غاصب نیز آغاز گردیده بود. اما ملیّون ایران متأسفانه سرگرم دعوا و مبارزه لفظی با یکدیگر و فحش و ناسزا به هم بودند! در این زمان کاشانی محور مبارزه و ستون فقرات جبهۀ ضد استعماری و علم دار آزادی گردید و با میتینگهای عظیم که در مسجد امام خمینی برپا نموده بود، به نفع مردم فلسطین از هیچ کوششی فروگذار نکرد و این خود اصل اسلامی بودن نهضت مردم ایران را مسجل نمود. بعد از این گردهمایی هزارها جانباز داوطلب آمادگی خود را برای اعزام به جبهههای جنگ علیه صهیونیسم تجاوزگر اعلام کردند و روزی که مردم ایران با اتوبوس و کامیون روانۀ قدس عزیز بودند ارتش محمدرضا با توپ و تانک مردم را از کهریزک مجبور به بازگشت نمود، اما گروهی مردم از بیراهه به دستور کاشانی به آن دیار اعزام گشتند و خود آیت الله نیز تا آخر عمر از فکر فلسطین غافل نبود و با جمال عبدالناصر به این مناسبت مکاتباتی داشته و داماد خواهرش امام موسی صدر را بدین منظور به لبنان فرستاده بود.
آیت الله کاشانی و مجلس چهاردهم
در آن هنگام که مردم ایران درگیر انتخابات مجلس چهاردهم شدند و بنا بر شناختی که از آیت الله کاشانی و نقش مبارزاتی ایشان داشتند و در لحظه ای که ایشان در میان مردم نبوده و متحمل حبس و زندان انگلیسیها میشدند از جانب امت اسلام به نمایندگی مجلس انتخاب گردیدند و از طرفی دکتر مصدق نیز به مجلس راه یافته اما رفتار و کردارش و موضعگیری وی باعث شد که خود استعفا داده و از مقامش کناره گیری کند در صورتی که هیچگاه از نفت جنوب حرفی به میان نیاورده بود. این بود که در این لحظات حساس تاریخی تمامی بار مشکلات بر دوش کاشانی سنگینی میکرده تا اینکه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی دار فانی را وداع گفته و مرجعیت تقلید را آیت الله کاشانی قبول نکردند و حضرت آیت الله بروجردی به مقام مرجعیت رسیدند چون مردم سهم امام و خمس و زکات خویش را به قم میفرستادند کاشانی با دستی تهی به مبارزه ادامه میداد.
سیاست بازیهای قوام السلطنه و تأسیس حزبی به نام حزب دمکرات و ائتلاف با حزب توده و حزب ایران هر کدام دارای چند وزیر و نماینده مجلس گشتند و حتی به آیت الله کاشانی نیز قول چند وزیر داده بودند! ولی از آنجا که حرکت او توحیدی بود، فریب این سیاست بازان حرفه ای را نخورد و با سرسختی در مقابل قوام ایستادگی کرد و مردم را به معروف امر میکرد که البته این خلاف نظر قوام و دربار پهلوی بود تا دستور جلب و زندانی آیت الله را داده و ایشان به بهجت آباد قزوین تبعید گردید و بار دیگر روحانیّتی در بند و غل و زنجیر در آمد که هدفش اسلام بود تا مخالفینش که بعدها از نزدیک ترین یاران مصدق گشتند در راحتی خیال به سلامتی هم جام سرکشند! اما فواره چون بلند شود سرنگون شود، قوام السلطنه را همان وکلای انتخابی خودش از کار برکنار کردند.
نخست وزیر هژیر
عبدالحسین هژیر از سرسپردگان انگلیس به نخست وزیری رسید و مأموریتش حل قضیه نفت بود! در حالی که همۀ دسته جات و گروههای ملی و لیبرال و مدافع خلق سکوت کرده بودند آیت الله کاشانی تظاهرات عظیمی را به راه انداخت که اقشار مختلف مردم به خصوص قشر روحانی در آن شرکت کردند حضور نواب صفوی در تظاهرات حاکی از پیوند عمیق مردم و روحانیون مبارز بود و شعاری که مردم میدادند (نصر من الله و فتح قریب) و دیگر شعارهای اسلامی بود. از آنجا که دشمنان حق همواره خود را در مقابل موج فزایندۀ اسلام خوار و محکوم به فنا میبینند دست به ترور، ارعاب، قتل و غارت تا اینکه هژیر هم به همین راه متوسل گردید و بسیاری از مردم بی دفاع را که به پای نردههای مجلس رسیده بودند به آتش بست در آن روز مردم غیور از خود جانبازیها و فداکاریهای چشمگیری به جای گذاردند.
شهید نواب صفوی در منزل آیت الله کاشانی در حال سخنرانی بر علیه هژیر
بعد از وقایع مقابل مجلس که حرکت مردم حرکتی جوهری و اسلامی بود و بر اساس خواست فطری و میل شهادت طلبی امت اسلام میرفت تا هرگونه وابستگی و الهه پرستی را از بن برکند، سب شد که هژیر از کار افتاده و به جای او ساعد مراغه ای دنبال کار را بگیرد. اما آیت الله کاشانی نیز وکلای مورد اعتماد خود را یافته بود و با برگزاری نمازهای اعیاد فطر و قربان بار دیگر قدرت و عظمت مردم مسلمان را به نمایش گزارد.
اجتماع عظیم مردم در برابر مجلس در اعتراض به دولت هژیر
با آغاز ایام سوگواری و علی رغم ترس و وحشت رژیم از سیل خروشان مردم که به خیابانها میریختند دولت به هر حیله ای متوسل میگشت تا جلوی تظاهرات و موج میلیونی مردم را بگیرد، اما هیچ راهی در مقابله با سیل عظیم امت اسلام جز اسلحه و توپ و تانک نیافته و جلوی مردم را بدین وسیله سد میکرد. در بحبوحۀ این مبارزات باز شاهدیم که جای همان ملی گراها و جمعیتهای مدعی مبارزه و آزادی در میان مردم خالی است! دربار پهلوی که روحانیت را مخل نظم و آرامش تشخیص داده بود! تصمیم به برکناری این قشر از جامعه را گرفت و بار دیگر آیت الله کاشانی که از جانب محمدرضا شاه لقب «فناتیک» گرفته بود، به پشت میلههای زندان فرستاده شد و بعدها به بهانههای واهی و ساختگی به خانه ایشان شبیخون زده و این روحانی عظیم الشأن را به قلعۀ فلک الافلاک تبعید نمودند و سپس به خارج ایران یعنی بیروت تبعید کردند!...
سیل خروشان مردم برای اقامه نماز در جوادیه
پس از تبعید آیت الله به لبنان اوج مبارزات بالا گرفت و روحانیون از هیچ کوششی کوتاهی نکردند تا اینکه جمعیت فدائیان اسلام به رهبری شهید نواب صفوی پایه ریزی گردید و خود آن شهید رابط مستقیم با آیت الله کاشانی بوده و اعلامیههای وی را در ایران پخش مینمود. رژیم به هر نحوی جلوی مبارزات مردم را میگرفت و حتی تمامی وسایل چاپ و تکثیر فدائیان اسلام را ضبط مینمود و در اثر درگیریها، عده ای از فدائیان اسلام از جمله مصطفی کاشانی توقیف و به زندان انداخته شد تا اینکه ترور انقلابی هژیر به دست شهید حسین امامی عملی گردید. در کشاکش مبارزات و در طول مجلس پانزدهم نیروهای مخالفی که همواره در مقابل اعمال شیطانی خود فروختگان ایستادگی میکردند بار دیگر به گواه تاریخ همان روحانیون و اقشار مردم بودند که اینبار نیز از ملی گراها و روشنفکرها و مدعیان مبارزه خبری نبود!
دوره شانزدهم و ورود آیت الله کاشانی به تهران
با آغاز انتخابات دورۀ شانزدهم و راه یابی عده ای از نمایندگان ملی گرا به مجلس در حالی که مرحوم حائری زاده محور مبارزات مردم گردیده بود و تنها از مردم مسلمان و روحانیت تقویت میشد، آیت الله کاشانی غیاباً از طرف مردم به نمایندگی مجلس انتخاب گردید. این امر باعث شد منصور طی ارسال تلگرافی از آیت الله تقاضای ورود به ایران را بنماید. روز ورود آیت الله کاشانی به تهران صحنه ای مهیّج بود که بعدها نشانهای بارزتری از آن را هنگام ورود امام خمینی به تهران شاهد بودیم. با ورود کاشانی به تهران و جای گرفتن وی در میان مردم مبارز، روحانیان و فقهای بزرگ مانند مرحوم آیت الله خوانساری، طاب ثراه فتوای ملی شدن صنعت نفت را دادند و مردم مسلمان را به حرکت واداشتند.
عکس فوق مرحوم شهید حسین امامی و شهید نواب صفوی را با مرحوم آیت الله کاشانی در منزل ایشان بعد از قتل عام مردم نشان می دهد
بار دیگر مساجد و تکایا به سنگرهای مبارزه تبدیل گردید. مردم که از گروهها و احزاب بازی خورده بودند، حلقۀ خویش را به گرد روحانیون تنگ تر مینمودند. انگلیسیها که بار دیگر خطر روحانیت را جدّی تر از همیشه حس کرده بودند آخرین تیر ترکش خود را رها کردند و علی رزم آرا را از ریاست ستاد ارتش به نخست وزیری ارتقاء دادند. وی که از نزدیک ترین و ترس آورترین سربازان ارتش پهلوی بود با سلاح ترور و وحشت سعی در خاموش کردن نهضت اسلامی مردم داشت.
آیت الله کاشانی هنگام بازگشت از تبعیدگاه بیروت
با مرگ زودرس رزم آرا و برکناری او از سیاست، دولت جدید مأمور تشکیل کابینه گردید و با فشار مردم کوچه و بازار به وسیله مجلس نفت در سراسر ایران ملی اعلام گردید. (اسفند 1329) و این بار مردم÷ ایران شاهد یکی از پیروزیهای چشمگیر با جان دادنها و ایثار و فداکاری اقشار مختلف به رهبریت روحانیت سازش ناپذیر بودند.
صدارت مصدق
مردم ایران که به پیروزی در برابر توطئههای اجانب در قبال نفت رسیده بودند سعی بر نفی هر گونه سازشکاری و خطوط انحرافی نموده و کوشش به بازپس گرفتن قدرت اجرائی کشور از دست عمّال رژیم داشتند که این بار طبیعتاً به حکم سن و سال قرعه به نام دکتر مصدق افتاد. با روی کار آمدن مصدق، روحانیت از هیچ کوششی فروگذار نکرده و با قدم و قلم از او پشتیبانی به عمل آوردند. اما از آنجایی که حرکت و هدف حکومت جدید در مسیر توحید و یا برقراری حکومت اسلامی نبود، همین که پا بر اریکۀ قدرت نهاد چنان به تاخت و تاز پرداخت که گواهش تاریخ و عملکرد پیروان راهش میباشد. مردم که در سر آرزوی کابینه ای مردمی و طرفدار حقوق حقۀ خویش را میپروراندند، بناگاه دیدند که از کابینۀ جدید نیز همان اعضاء فراماسونری و طبقۀ اشراف سر در آوردند. مصدق که برای اجرای قانون نفت به نخست وزیری رسیده بود، حتی قادر به حل مسئله نفت نبود و هرچه روحانیت فریاد میزد ما نفت را ملی کرده ایم و با کسی مذاکره نداریم، باز هم خیال میکرد آمریکا نجات دهنده ملت ایران است.
حضرات آیات بروجردی، خوانساری و کاشانی
در ملاقاتی که سفیر امریکا با آیت الله کاشانی داشت، معظم له به او جنایات امریکا و متحدان غربیش را متذکر گردید و آقای مصدق در تماس تلفنی به آیت الله کاشانی گفت: شما امریکائیان را از ما میرنجانید!!
آیت الله کاشانی در طول عمر خود هیچگاه دست از نصیحت و موعظه برنداشتند و همواره خطاها و کج روی دولتمردان را گوشزد مینمودند. به دعوت آیت الله کاشانی مردم مسلمان در تمامی کشور برای بهبود حال دکتر مصدق دست به دعا بر میداشتند و مجالس دعا در مساجد و تکایا و دیگر اماکن متبرکه برپا میگردید. در حالی که مردم اینگونه برای سلامتی نخست وزیر دعا میکردند آقای مصدق با گرفتن امتیازات شش ماهه و برقراری حکومت نظامی و به زندان انداختن نواب صفوی و عده دیگری از روحانیون امثال آقا شیخ محمد تهرانی به مردم جواب میداد!
اعتراض وارده در حین صدارت مصدق السلطنه
مصدق در طول صدارت خویش هرگاه به ایشان پیشنهاد اصل اسلامی داده میشد، در جواب میگفت: من فقط برای نفت آمده ام. از سوئی دیگر مردم از بلاتکلیفی خسته شده بودند و مصدق هنوز مشغول مذاکره با امریکائیها بود بعداً هم چون خود را قادر به قاطعیت نمیدید، به نام گرفتن پست وزارت جنگ که میدانست محمدرضای معدوم به او نخواهد داد، استعفا داد. با استعفای دکتر مصدق و رفتن او به احمد آباد، حتی روحانیت را از عمل خود آگاه نکرد و ملت را کت بسته تحویل شاه داد، او در مدت اقامتش در احمدآباد از پذیرفتن رجال سیاسی امتناع کرد. آیت الله کاشانی که تصمیم و عمل مصدق را خلاف میدانست و میدید که اعضای جبهۀ ملی برای برگزیدن نخست وزیر از میان خویش در تلاشند و ممکن است شایگان یا معظمی را به نخست وزیری معرفی نمایند، به مصدق پیشنهاد دادند که باید به ریاست نخست وزیری باز گردد. شاه معدوم هم قوام السلطنه را به نخست وزیری به مجلس معرفی کرد و این باز آغازی بود بر مبارزات روحانیت که مردم به خیابانها ریختند و با پخش اعلامیهها و تراکتها اعتراضات خود مبنی بر کناره گیری قوام را بروز دادند که باعث شکست دربار و قوام السلطنه گردید. پس از کشتارهای خیابانی و ریخته شدن خونهای بسیاری، دکتر مصدق بار دیگر به رئیس الوزرائی رسید.
آیت الله کاشانی هنگام بازدید از تأسیسات نفت
همانطور که در تاریخ و در طول مبارزات مردم ایران شاهدیم، همواره روحانیت مبارز با اتکال به خدا تصمیم به براندازی جبرها و زورها گرفته بودند هرگاه پیروزی نصیب امت اسلام میگردید بدون شک از جانب خدا و با رهبری روحانیت بوده است. این بار آیت الله کاشانی زحمات فراوانی کشیده بود و خونهای فراوانی ریخته شده بود تا مصدق به رئیس الوزرائی برسد. اما او وقتی به صدارت رسید با ارسال نامه ای به آیت الله کاشانی از وی خواست که روحانیت در سیاست دخالت نکند! و همین اعمال از نیات باطل بود که حتی کسانی را که مردم کوچه و بازار را مورد شتم و ضرب قرار داده بودند به پستهای بالا گمارد و عکس العمل آنها در مورد آیت الله کاشانی و سنگ باران شدن خانه ایشان به دست گروههای وابسته و منحرف بود. حکومت عملاً سرمایه عظیم امت اسلام یعنی روحانیت را تضعیف میکرد و وقتی سئوال میشد، خود را به پشتوانۀ مردم مستظهر میدید و داد از مردم میزد، که البته امروز مریدان سینه چاکش را به خوبی میبینیم که چگونه راه رفتن کبک را تقلید میکنند و با آنکه مانند رهبر بزرگشان پایگاه توده را قبله گاه خویش قرار میدهند، به بدترین وجهی خون مردم بی دفاع را بر سنگفرش خیابانها ریختند و با اتحاد خویش با هم پیمانهای غربیشان بهتر از گذشته نقاب از چهرۀ خود کنار زدند...
کفن پوشان کرمانشاه در سی ام تیر ماه در کاروانسرا سنگی
دکتر مصدق و کودتای 28 مرداد
در پی رفتارها و تصمیماتی که دولت هر روز در مدت صدارت دکتر مصدق بدون مشورت با آیت الله کاشانی انجام میداد مرحوم کاشانی را وا میداشت که دولت را نصیحت کند اما گوش بدهکاری یافت نمیشد. با اینکه دولت قول داده بود که با بستن مالیات، سرمایه داران را به سر جایشان خواهد نشاند، شاهد روز بروز بزرگتر شدن شکم سرمایه داران بودیم. تمامی این اعمال دست به دست هم دادند و در حالی که ملت ما نه دولتی داشت و نه مجلسی مقدمه آمدن سرلشکر زاهدی مهیا گردید. سرلشکر زاهدی که تا آن زمان در تحصن مجلس بود با سیاست بازیهای مخصوص از مجلس خارج گردید و مأمورین دولت به خود اجازه تعقیب و بازداشت او را ندادند! با جدائی و فاصله مصدق از آیت الله کاشانی و به گوش نگرفتن پندها و روشنگریهای آن روحانی بزرگ، زاهدی به دست هندرسن سفیر امریکا روی کار آمد در حالی که هندرسن با دولت در این مورد صحبت کرده بود.
نقش حزب توده در شروع کودتای ننگین 28 مرداد
اگرچه قلم یارای توصیف اعمال این حزب وابسته نیست اما لازم است که با این حال سخنی از جنایات و خوشرقصیهای این تسریع بخش نقشه کودتا به میان آید. از آنجا که کودتای 28 مرداد محدود در یک سری عملیات نظامی نبوده، ما را وا میدارد که ریشه را بررسی نماییم. از علل اصلی کودتا، ایادی داخلی امپریالیستها و حزب توده بودند اگرچه این حزب از بسیاری اسرار پشت پرده آگاه بود، اما هرگز برای رفاه حال مردم قدمی برنداشت. حزب توده مأمور مطرح کردن کمونیسم در ایران برای انحراف افکار عمومی بود تا کودتا را جامه عمل پوشاند و علت بارزش هم این بود که افکار عمومی را متوجه خطر کمونیست نماید تا مردم برای فرار از آن به سرمایه داری پناه برند!
بعد از کودتای ننگین 28 مرداد
شب همان روز 28 مرداد مصدق خود را به زاهدی معرفی کرد و در هنگام خروج به دکتر شایگان گفت: خدا را شکر که به دست سربازها افتادیم! او بعد از بازداشت با سلام و صلوات از جانب وحشتناک ترین و مخوف ترین دادگاههای شاه و امریکا فقط به سه سال به اصطلاح حبس در باغ و ده شخصی خود محکوم گردید. اما روحانیت این پایگاه همیشگی مبارزه و ایثار را به زنجیر کشیدند. آیت الله کاشانی را به زندان انداختند و قصد کشتنش را داشتند. نواب صفوی و یارانش را شهید کردند. آیت الله کاشانی که کمرش از ضربات دولت ملی خم گشته بود نه تنها دست از مبارزه برنداشت بلکه هنوز در برابر جانیان و زورگویان ایستادگی میکرد. پسرش سید مصطفی کاشانی پس از مخالفت مفصل با کنسرسیوم نفت به قتل رسید. آیت الله کاشانی که عمر خود را صرف خدمت به اسلام و مردم کرده بود هیچ گاه تا آخرین لحظه عمرش از مبارزه دست برنداشت. اما ملی نماها از اسلامی شدن نهضت میهراسیدند و حتی از تشکیل کنگرۀ اسلامی که آیت الله کاشانی با همکاری مفتی اعظم فلسطین در صدد تشکیل آن بود، جلوگیری کردند.
نهضت ملی کردن نفت، نهضتی بود که بر اساس اسلام استوار بود، اسلامی که خار چشم دشمنان و نفی کننده همه گونه وابستگی و استبداد و استعمار خارجی و داخلی آن میباشد. امروزه شاهدیم که با برقراری جمهوری اسلامی این نعمت بزرگ الهی مردم ما همه چیز خود را در دست دارند. زمانی که محمدرضای معدوم با کمک امریکائیان و با کودتای سیاه 28 مرداد زمام امور را به دست گرفت، نفت و همۀ ثروتهای طبیعی و حتی فرهنگ اصیل مردم ایران که همانا اسلام راستین بوده به باد فنا رفت. این ملیون! حتی در تمامی مدت حکومت محمدرضای معدوم با کمال وقاحت در هر مجلسی و محفلی که مینشستند صحبت از ملی شدن نفت میکردند. اما این بر هر زن و مرد مسلمانی روشن است، در حالی که قلدری چون محمدرضا بر سر این آب و خاک حکم فرمائی میکند و خود نوکر امریکائیان است چگونه ممکن است نفت از آن مردم آن کشور باشد؟ همین ملی گراها بودند که در طول سی سال حکومت منفور پهلوی هیچ گاه حقایق را برای نسل جوان ما روشن نکردند.
اگر در طول صدسال مبارزات اخیر میهنمان در اثر ضعفهای ناشی از نفوذ بیگانگان و حتی دوستان گرگ نما نهضتهای اسلامی به خاموشی موضعی گرائید، اما این بار با برکت رهبری عالیقدر، فقیهی شجاع و مدبر در همین مدت توانستیم خطوط انحرافی و کجفکریهای این ضربه زنندگان به اسلام را بشناسیم و کشور عزیز را از لوث وجودشان پاک نماییم و مالک همۀ ثروتهای خدادادی به خصوص نفت باشیم.