یادواره شهید نواب صفوى(1 )
فدائیان اسلام و ملى شدن صنعت نفت(2 )
دكتر نصرالله شیفته
مقدمه
یكى از لحظات حساس و سرنوشت ساز دوران ملى شدن صنعت نفت ایران، روز شانزدهم اسفند ماه 1329 است. در این روز، با ترور رزمآراء به دست استاد خلیل طهماسبى برگِ جدیدى در تاریخ مبارزات ملت ایران در ملى ساختن صنعت نفت و مبارزه با استعمار اجنبى، گشوده شد.
نكاتى كه در این یادداشتها مىآید از خاطرات نویسنده است كه اینك براى نخستین بار به پاس خدماتى كه آن راد مردان تاریخ نهضت ملى ایران در آن ایام انجام دادند و اكنون در میان ما نیستند، انتشار مىیابد. باشد تا خداوند بزرگ، روانِ همگى آن رزمندگان نامآور وطنمان را مشمول رحمت خود فرماید.
«رزمآراء» پس از روى كار آمدن، در پنجم تیر ماه 1329 به جاى آنكه روش مسالمتآمیزى با «ملّییون» در پیش گیرد، شدیداً به مبارزه با آنها پرداخت از سوى دیگر، با نمایندگان شركت سابق نفت و دیپلماتهاى انگلیسى به طور محرمانه به مذاكره و مشاوره مشغول بود. براى آنكه در این باره مستند سخن گفته باشیم، به یادداشتهاى نخست وزیر وقت انگلستان اشاره مىكنیم «سرآنتونى ایدن» وزیر خارجه و نخست وزیر اسبق انگلستان كه در دوران ملى شدن صنعت نفت رئیس دولت آن كشور بود، در كتاب خاطرات خود زیر عنوان The memory of sir Antony Eden درباره «رزمآراء» چنین مىنویسد:
«... رزمآراء ناسیونالیستى توانا بود، وى تمامى عمر خود را چون یك سرباز به سر برده بود مقاصد او عالى بود. رزمآراء قصد داشت كه سازمان حكومت را از حال تمركز به در آورد و از راه تصویب قرارداد الحاقى كه با كمپانى نفت منعقد شده بود، درآمد بیشترى تحصیل كند.»
ایدن در جاى دیگر كتاب خود درباره رزمآراء چنین مىنویسد:
«... كمپانى كه از خطر آگاه بود، به دولت ما هشدار داد. دولت انگلستان شاید با شتابى بیش از اندازه، درخواست نخست وزیر ایران را پذیرفت كه از كمك مالى فراوانى كه كمپانى مخفیانه به دولت او مىكرد، سخنى گفته نشود. مردم ایران به زودى از این نكته آگاه نشدند كه كمپانى مىكوشید ژنرال رزمآرا را متقاعد كند تا باب مذاكرات را بر اساس پنجاه ـ پنجاه منافع دوباره بگشاید. و نیز نمىدانستند كه قرارداد الحاقى تصویب شده، جبران محدودیت سود سهام را براى آینده در نظر گرفته بود. از اینرو همه چیز براى پیروزى «مصدق» آماده بود و مبارزه براى ملى كردن نفت ایران با شور و حرارت بسیار دنبال مىشد.
مجلس، نخست وزیر رزمآرا را احضار كرد تا بگوید كه آیا ملى كردن صنعت نفت عملى است یا نه؟ او مسأله را به هیأتى از كارشناسان ایرانى ارجاع كرد و تمام اعضاء این هیأت گزارش دادند كه این كار عملى نیست.
روز سوم ماه مارس 1951 ژنرال رزمآرا این گزارشها را به مجلس ارائه داد و مضامین آن به وسیله رادیو تهران پخش شد(3)و چهار روز بعد رزمآرا كشته شد و یك هفته بعد قطعنامه ملى كردن صنعت نفت به وسیلـه هر دو مجلس ایران تصویب شد. روز 28 آوریل (8 اردیبهشت ماه) دكتر مصدق نخست وزیر ایران شد و روز اول ماه مه (11 اردیبهشت ماه 1330) قانون ملى شدن صنعت نفت به تصویب رسید.»
براى آنكه خوانندگان گرامى مجملى از پیشنهاد شركت سابق نفت در مورد قرارداد نفت داشته باشند، با توضیحى كوتاه آن را بررسى مىكنیم:
در سالهاى بعد از شهریور بیست، نارضایى عمومى از نحوه تقسیم سود نفت ایران و دیگر مسائل مورد اختلاف بین ایران و شركت سابق نفت روز به روز افزایش مىیافت. این شكایات به تدریج آنچنان توسعه یافت كه شركت سابق نفت ناگزیر شد طرح الحاقى جدیدى كه بعداً به نام «قرارداد الحاقى گس ـ گلشائیان» نام گرفت عرضه كند كه به لحاظ نارسا بودن، مورد قبول نمایندگان آزادى خواه و ملى قرار نگرفت و به دنبال آن، سروصداى ملى ساختن صنعت نفت از سوى آزادمردان ایران بلند شد. به همین دلیل، شركت سابق كه پى برد هیاهوى ملى شدن صنعت نفت در حالِ جدى شدن است، در پیشنهاد خود در تقسیم سود، تجدید نظر كرد و تقسیم سود «پنجاه ـ پنجاه» را عرضه داشت. متن این پیشنهاد به هنگام نخست وزیرى رزمآرا توسط «سرفرانس شهرر» سفیر انگلستان در تهران در روز چهارم اسفند 1329 (23 فوریه) به رزمآرا تسلیم گردید. ضمنا شركت نفت، متعهد شده بود كه براى كمك به اقتصاد ایران، مبالغى به عنوانِ پیش پرداخت داده شود.
سفیر انگلیس، در همین نامه ابراز نگرانى كرده بود كه تأخیر در اقدام موجب تشدید بحران خواهد شد. ظاهراً سفیر انگلستان نزدیك شدن خطر را احساس كرده بود رزم آرا با وجود آن كه مفاد این پیشنهاد را به اطلاع چند تن از نزدیكان خود در كابینه رسانیده بود، بنا به ملاحظاتى قصد داشت این پیشنهاد را كه تصور مىكرد یك برگ برنده در دست اوست، در موقع مقتضى در مجلس و مطبوعات منعكس سازد. كه این فرصت دیگر برایش به دست نیامد.
1ـ آغاز ماجرا
«خلیل طهماسبى» كه نام فامیلىاش در شناسنامه «طهماسبیان» بود، در كوچـه مسجد سپهسالار نجار بود. او تیراندازى را در خرابههاى شهر رى آموخت و به دستور شادروان «نواب صفوى» آماده كشتن رزمآرا گردید وى كه از روز اول اسفند 1329 آماده اجراى این دستور شده بود، چندین روز، شبها و روزها در مقابلِ منزل آقاى «شیخ بهاءالدین نورى» ـ واقع در سرچشمه ـ و نیز منزل سرلشگر بازنشسته در خیابان ژاله، كشیك مىداد تا هنگام ورود و خروج رزمآرا، كار او را یكسره نماید. از نقشه قتل رزم آرا كسى جز آیتالله كاشانى و نواب صفوى،(4 ) مطلع نبود. یك روز در آخرین جلسه جبهه ملى كه در خانه دكتر مصدق تشكیل گردید، آیتالله سربسته چنین اظهار داشتند: «به یارى خداوند متعال، همین روزها دریچه امید گشوده خواهد شد». البته هیچ یك از حضار به مفهوم واقعى این گفتار پى نبرده و آن را یك نوید عادى تلقى كردند.
آن روزها خلیل طهماسبى به صورت مرتب در تعقیب رزمآرا بود، تا اینكه روز شانزدهم اسفند ماه 1329 فرا رسید. در حدود ساعتِ نه صبح، شادروان نواب صفوى اطلاع یافت كه رزمآرا در مجلس ختم «آیتالله فیض قمى» در مسجد سلطانى شركت خواهد كرد. از این رو، موضوع را با خلیل در میان گذارد و خلیل را روانه مقصد ساخت.
باید افزود در مراسم ختم مسجد، قرار بود اسدالله علم وزیر كار كابینـه رزم آرا با رزم آرا وارد مسجد شود كه بلافاصله پس از بلند شدن صداى تیر و به زمین خوردن رزمآرا، فوراً خود را از معركه نجات داد و با اتومبیل وزارتى به سوى كاخ مرمر رفت و با قیافـه متوحش و هیجان زده وارد كاخ شد، و ماجراى تیر خوردن رزم آرا را به شاهِ مخلوع اطلاع داد. باید دانست كه حسین علاء وزیر دربار وقت هم قبل از رزمآرا وارد مسجد شده بود كه او نیز پس از بلند شدن صداى تیر، با اتومبیل از در مسجدگریخت.
2ـ خبر ترور رزم آرا چگونه به من رسید.
بامداد روز شانزدهم اسفند ماه 1329 طبق معمول به دفتر روزنامـه «باختر امروز» ـ كه در آن زمان در طبقـه دوم یكى از ساختمان هاى داخلى پاساژ مهران، بین لالهزار و سعدى قرار داشت ـ آمده و پشت میز كار خود مشغول به كار شدم.(5 )
معمولا در روزنامههاى عصر، فشار كار بین ساعات 9 تا 14 بیش از ساعات دیگر است، زیرا در این ساعتها كه خبرنگارها موفق به كسب خبر از سازمانهاى دولتى و ملى شده و خبرها را تلفنى و یا كتبى گزارش مىدهند. به نحوى كه به براى سردبیر و همكارانش فرصت به اصطلاح سرخاراندن هم باقى نمىماند.
صبح آن روز، در حالى كه سخت سرگرم كار خویش بودم، حدود ساعت یازده صداى پاى دو نفر كه به سرعت از پلكان به طور غیرعادى به بالا مىآمدند توجهم را جلب كرد. آن دو، دوان دوان وارد اتاق شده و نفس زنان و با هیجان، بدون آنكه خود را معرفى كنند، پس از آنكه فهمیدند با چه كسى صحبت مىكنند، بدون مقدمه چنین گفتند:
«او را زدیم، رزمآرا را كشتیم!» از شنیدن این سخن، سخت یكه خوردم. گوشى تلفن را كه در دستم بود، سرجایش گذاشته، به آنها گفتم، ممكن است دوباره بگویید؟ آن دو، دوباره با همان اختصار گفتند:«رزمآرا را كشتیم». پرسیدم: كجا؟ جواب دادند:«در مسجد شاه»! براى آخرین بار، سؤال دیگرى از ایشان نمودم: كه آیا مىدانید چه كسى رزمآرا را زد. آن دو جواب دادند: «خلیل طهماسبى».
به دنبال این گفتگوى كوتاه، آن دو جوان كـه یكى بلندقد و لاغراندام بود و سنش درحدود 25 ـ 26 سال نشان مىداد، و دیگرى جوانتر و كمى چاق و كوتاهتر مىنمود، با همان سرعت دور شده و پایین رفتند.
در این لحظه، این خبر تكان دهنده به حدى مرا به هیجان آورد كه لحظاتى چند مردد ماندم كه چه كار كنم. به ساعت نگاه كردم. چند دقیقه از ساعت یازده صبح مىگذشت. نخست تصمیم گرفتم این ماجرا را تلفنى به دكتر فاطمى كه اطلاع داشتم در خانه است، اطلاع دهم. چون صحبت تلفنى به مصلحت نبود، مصمم شدم با اتومبیل، به خانـه فاطمى رفته و جریان را حضوراً به اطلاعش برسانم. به پایین آمده، سوار اتومبیل شدم و به سرعت به جانب خانـه دكتر فاطمى ـ كه آن روزها در یك خانه اجارهاى در سر پیچ شمیران اقامت داشت ـ به راه افتادم. حدود پانزده دقیقه بعد، جلوى خانهاش توقف كرده و به سرعت وارد شدم. در همین لحظه دكتر فاطمى را دیدم كه به اتفاق مهندس حسیبى از ساختمان خارج مىشدند.
دكترفاطمى كه حالت هیجان زده مرا دید، بدون مقدمه پرسید: ها! چه خبر شده كه این طور هیجان زده آمدهاى؟ من بدون مقدمه ماجرا را در یك جمله چنین گفتم: رزمآرا را در داخل مسجد شاه زدند.
فاطمى با لحنى پرسشآمیز، دوباره این جمله را تكرار كرد و من تأیید كردم.
وى پرسید: چه كسى این خبر را به تو داد؟ جواب دادم: دو جوان كه تصور مىكنم از فدائیان اسلام بودند و احتمال مىدهم از رفقاى ضارب بوده باشند. فاطمى پرسید آیا نام ضارب را نگفتند؟ گفتم چرا آنها گفتند: شخصى به نام خلیل طهماسبى رزمآرا را با تیر زده است.
درست به خاطر دارم، در همین لحظه مهندس حسیبى كه در كنار ایستاده و به این سؤال و جوابها به دقت گوش مىداد، ناگهان به ساعت مچى خود - كه درست 20 دقیقه به ظهر را نشان مىداد - نگاهى كرده و گفت: الحمدالله! از این لحظه دیگر نفت ایران ملى شده است.
به دنبال این گفتگوهاى كوتاه، آن دو خداحافظى كرده، و عازم خارج شدند و من براى ادامـه كار روزنامه، به دفتر «باختر امروز» بازگشتم.
... گفتیم كه قرارداد الحاقى «گس ـ گلشائیان» مورد قبول نمایندگان آزادیخواه و ملى قرار نگرفت. براى توضیح بیشتر دراین باره اضافه مىكنیم: آقاى حسین مكى نماینده دوره پانزدهم مجلس، در مخالفت با این لایحه از 28 تیر ماه تا روز پنجشنبه ششم مرداد ماه 1328 ـ به مدت ده روز ـ در مجلس سخنرانى كرد. بدین منظور كه تا پایان دوره قانونگذارى مانع به تصویب رسیدن این قرارداد شود، در نتیجه در ششم مرداد این دوره قانونگذارى بدون اخذ تصمیم درباره لایحـه مزبور به پایان رسید و قرارداد «گس ـ گلشائیان» به همین علت به تصویب نرسید.
3ـ در كمیسیون نفت چه گذشت؟
صبح روز شانزده اسفند، كمیسیون مخصوص نفتِ مجلس شوراى ملى با حضور پانزده نفر اعضاء و به ریاست دكتر مصدق تشكیل شد. در این جلسه موضوع بحث «فرمول ملى شدن صنعت» نفت بود كه دكتر مصدق، حائرى زاده، حسین مكى، اللهیار صالح و فرامرزى ـ اعضاء كمیسیون ـ جداگانه از این فرمول حمایت نموده و این طرح را نیز قبلا امضاء كرده بودند، این جلسه كاملا سرّى بود و به دستور دكتر مصدق، منشىها در جلسه شركت نداشتند و در اتاق قبلا قفل مىشد تا اخبار سرّى جلسه ـ كه بسیارى از جاسوسان دربار و شركت سابق نفت علاقمند به دانستن آن بودند ـ به خارج درز نكند. نزدیك ساعت دوازده، نصرتالله كاسمى براى رفتن به دستشویى با اجازه رئیس كمیسیون از اتاق كمیسیون خارج شد. در بیرون جلسه او از دیدن قیافه متوحش «مخبر فرهمند» از ترور رزمآرا آگاه شد. وى سراسیمه وارد اتاق كمیسون نفت شد، ناگهان فریاد بر آورد كه: «آقایان! رزمآرا را كشتند».
دكتر مصدق كه با سایر اعضاء مشغول مذاكره بودند، با خونسردى ـ بدون آنكه مذاكرات را قطع كند ـ گفت: «خبر مهمى نبود! ما مشغول كار خودمان باشیم»! عدهاى از اعضاء كمیسیون وحشت زده قصد خارج شدن از جلسه داشتند كه با سماجت دكتر مصدق مواجه شدند. وى گفت: «ما باید كارمان را تمام كنیم». چند نفر از نمایندگان اصرار به خروج داشتند. حتى «عامرى» عصبانى شده و گفت: «من از عضویت كمیسیون نفت استعفا مىكنم!» در مقابل دكتر مصدق، مكى، حائرى زاده، و اللهیار صالح خونسرد سر جاى خود نشسته و به مذاكرات ادامه دادند، جز عامرى كه استعفا كرده و خارج شد.
سرانجام، اعضاى كمیسیون روى فرمول ملى شدن صنعت نفت در سراسر كشور متفقاً موافقت كردند و صورت جلسه را امضا نمودند. حدود ساعت سیزده بود كه كمیسیون نفت ختم شد و قرار شد فردا مجدداً موضوع در كمیسیون مطرح و تصمیم نهایى اتخاذ گردد كه به همین نحو در كمیسیون مطرح و به اتفاق آراء تصویب شد.
4ـ واكنش قتل رزمآرا در مراجع مختلف داخل و خارج
خبر قتل رزمآرا به سرعت در تهران منتشر شد و فوقالعادههایى پیاپى از طرفِ روزنامهها منتشر گردید، ولى از مخابره خبر آن به خارج جلوگیرى شد. آیتالله كاشانى در خانه مشغول وضو گرفتن بود كه نواب صفوى خود را جلوى حوض رسانید و ماجراى واقعه را براى آیتالله بیان كرد. فرداى آن روز، آیتالله كاشانى در یك مصاحبه اختصاصى با خبرنگار انگلیسى «دیلى اكسپرس» گفتند: «خلیل طهماسبى نجاتدهنده ملت ایران است». شاه مخلوع از این مصاحبه سخت ناراحت شد و سرلشگر ضرابى را كه همشهرى آیتالله بود، مامور كرد از آیتالله خواهش كند كه از تندروىهاى فدائیان اسلام بكاهند و جلوى میتینگى را كه قرار بود جلوى بهارستان از سوى فدائیان اسلام برپا شود، بگیرند.
آیتالله جواب دادند: «گمان نمىكنم كه فدائیان اسلام جز كشتن مفسد فى الارض «رزمآرا»، تند روى دیگرى كرده باشند. شاه هم اگر بخواهد محبوب باشد بایدبا ملت هم صدایى كند».
چند روز بعد، در یك میتینگ، اعلامیـه معروف مرحوم نواب صفوى زیر عنوان «اى پسر پهلوى» منتشر گردید و در آن اخطار شده بود در صورتى كه «خلیل طهماسبى» آزاد نگردد، عده زیادى از رجال ایران، دچار سرنوشت رزمآرا خواهندشد.
«اتلى» نخست وزیر انگلستان به مجرد شنیدن خبر ترور رزمآرا گفت: «حیف كه یكى از دوستان صمیمى بریتانیا از دست رفت، در حالى كه هیچ وقت نمىتوانستیم حدس بزنیم كه نخست وزیر لایق و كاردان ایران را ترور خواهند كرد. بریتانیا با ژنرال رزمآرا پیمان مودت داشت كه از اختلافات دو دولت بر سر مسأله نفت بكاهد و موضوع را فیصله دهد.»
... به دنبال مصاحبه آیتالله كاشانى، هیچ روحانى و واعظى حاضر نشد در مجلس ترحیم رزمآرا به منبر برود. گفته شد. حتى حاضر شدند مبلغ گزافى به یكى از طلاب مدرسه سپهسالار بدهند تا چند كلمه در مناقب ائمه سخن بگوید، ولى كسى حاضر نشد و مجلس ختم به سادگى برگزار شد.
5ـ اعترافنامه خلیل طهماسبى به خط خودش
«خلیل طهماسبى» در بازجواى كه در حضور سرتیپ دفترى رئیس شهربانى انجام مىشد، صریحاً گفت: «... رزمآرا را من كشتم و از كشته شدن باكى ندارم». اینك ثبت متن اعتراف خلیل طهماسبى در بازپرسى را كه به خط خود نوشته، نقل مىكنیم:
«... من خلیل طهماسبیان فرزند ابراهیم، شغل: نجار مىباشم. مىخواهم خدمتتان عرض كنم:
من نمىگویم سمندر باش یا پروانه باش***چون به فكر سوختن افتادهاى، مردانه باش!
من همان طهماسبى هستم. باكى از كشته شدن ندارم زیرا كسى كه شخصى را تشخیص داد خائن به دین و مملكت است، ترس از كشته شدن ندارد. رزمآرا شخصى بود كه در دوره نخست وزیرى خود، بر خلاف عقیده ملت، ملت ایران را پیش دول اروپا پست و بىكفایت و بیكاره و عارى از قدرت معرفى نموده و آبروى ملت ایران را از بین برد. او كسى است كه صراحتاً بیان داشت ملت ایران قادر به ساختن لولهنك نیست و یك كارخانه سیمان را نمىتوانند اداره بكنند!
او با آن همه وعدههاى توخالى كه پشت رادیو مىگفت: «ملت ایران را از این بدبختى نجات مىدهم»، مدتى انتظار كشیدم تا ببینم چطور مىشود؟ تا بالاخره فهمیدم كه او هم به دست بیگانه كه همان شركت نفت باشد، روى كار آمده و مىخواهد سرنوشت این مردم را به خاك و خون بكشد. و روى این جنایات، من او را كشتم و از حكم اعدام هم باكى ندارم. آقاى مستنطق! مطمئن باشید اعتراض كوچكى هم نخواهم كرد، چون من با همین دستم او را كشتم».
بعداً شایع شد كه افسران طرفدار «رزمآرا» قصد دارند خلیل را ترور كنند. وى پس از شنیدن این حرف خندهاى كرد و گفت: «عمرِ هر شخص، به دست خداست..»
6ـ مجلس شورا خلیل طهماسبى را عفو مىكند
... خلیل طهماسبى كه روز شانزدهم اسفند ماه 1329 پس از واقعه مسجد شاه، توقیف و زندانى شده بود، در روز 24 آبانماه 1330 به موجب ماده واحدهاى كه مجلس شوراى ملى آن را تصویب كرد، رزمآرا را مهدور الدم شناخت و خلیل طهماسبى را مورد عفو قرار داد كه بلافاصله از زندان آزاد شد.
او پس از آزاد شدن، نخست براى زیارت، به حضرت عبدالعظیمu رفت. سپس براى ملاقات به خانه آیتالله كاشانى آمد كه مورد محبت آیتالله قرار گرفت و عكسهایى از آن ملاقات برداشته شد كه به سراسر جهان مخابره گردید.
طهماسبى، طىّ هشت ماهى كه در زندان بود از آنجا كه حكومت ملى دكتر محمد مصدق نسبت به وى نظر مساعدى داشت، به هیچ وجه از ملاقات ممنوع نبود و از وى پذیرایى خوبى به عمل مىآمد، حتى دوستانش مىتوانستند هر وقت مىخواهند به دیدارش رفته و با وى بنشینند و مصاحبت كنند.
7 ـ ماجراى قتل از زبان خلیل طهماسبى
استاد خلیل طهماسبى، روز دوشنبه 26 آبانماه 1330 پس از آزادى از زندان، ماجراى قتل رزمآرا را براى خبرنگاران چنین بیان كرد: «... از ابتدا سعى داشتم طورى عمل كنم كه موجب گرفتارى دیگران نشود، به همین جهت شناسنامه و دفترچه خاتمه خدمتم را سوزاندم. صبح همان روز وارد مسجد سلطانى شدم. هنوز صبحانه نخورده بودم. دیدم خبرى نیست. به بازار رفتم. قدرى نان و شیرینى خریده، آمدم روى یكى از سكوهاى مسجد نشستم و آن را خوردم. كم كم جمعیت جمع شدند در این هنگام، بعضى از دوستانم نزدیك من مىآمدند، ولى با بهانههایى از آنها جدا مىشدم، زیرا آنها نمىدانستند كه من مصمم به انجام چه كارى هستم. ساعت ده و 20 دقیقه بود كه جمعیت زیاد شد و صفهایى ترتیب دادند. من خود را وارد صف كردم. با آنكه مأمورین تأمینات در صف مردم خیلى زیاد بودند، ولى من با آرامش كامل منتظر ورود رزمآرا و انجام وظیفه خود بودم. در این ساعت «دفترى» رئیس شهربانى وارد مسجد شد و من وقتى كه او را تنها دیدم، خیلى متأثر شدم زیرا نمىتوانستم كارم را تكمیل كنم و او را هم مطابق نقشه خود نابود سازم. دفترى از مسجد خارج شد و بیست دقیقه به یازده مانده بود كه رزمآرا وارد مسجد شد. من خودم را مهیا كردم. هنگامى كه رزمآرا نزدیك شد، آهسته دستم را به بغل بردم تا اسلحه را از زیر بغل بیرون بكشم. رزمآرا دو قدم از من دور شده بود. ترسیدم كه خداى ناكرده از دستم فرار كند. فوراً از میان صف بیرون آمدم و اولین تیر را به سرش خالى كردم. رزمآرا فقط حركت خفیفى به دستهایش داد كه من بلافاصله دومین و سومین تیر را خالى كردم كه رزمآرا افتاد. من مىخواستم از كشته شدن او اطمینان حاصل كنم، ولى تیر چهارم در لوله گیر كردهبود».
8ـ مجلس طهماسبى را آزاد مىسازد
روز 24 آبانماه 1330 مجلس شوراى ملى قانون ضبط و مصادره اموال قوامالسلطنه و آزادى خلیل طهماسبى را به تصویب رسانید.
... وقتى كه قانون آزادى خلیل طهماسبى را نزد محمدرضا پهلوى مىبرند، وى از امضاء آن خوددارى مىكند و مىگوید: «رزمآرا نشان ذوالفقار داشت، من در صورتى این متن را امضاء مىكنم كه وى را محاكمه نموده و نشان ذوالفقار را از او پس بگیرید». نشان ذوالفقار از عالىترین نشانههاى ارتش ایران در رژیم گذشته بود. وى تلفنى از دكتر مصدق مىخواهد براى انجام این امر، طبق معمول در جهان، رزمآرا را پس از مرگ محاكمه كنند و پس از محكوم شدن، این نشان را از وى بگیرند، سپس آن متن توشیح شود. دكتر مصدق در جواب گفت: «تصمیم گیرنده در این باره مجلس شوراى ملى است من در این باره از مجلس مىخواهم كه تصمیم خود را اعلام دارد».
محمدرضا پهلوى از این سخن یكه خورد. پس از پایان صحبت تلفنى چارهاى جز این ندید كه براى پایان دادن به ماجرا - كه خود مىتوانست موضوع جنجالى دیگرى براى وى شود - آن مصوبه مجلس را توشیح نموده و آن را براى اجرا به دولت بفرستد.
ماجراى دوم آن بود كه قانون مصادره اموال قوام و تعقیب وى با وجودى كه یك هفته بود كه به دربار ارسال شده بود، به امضاء نرسید. سخنگوى دولت در پرسش خبرنگاران گفت: دربار، درباره توشیح این قوانین از نظر انطباق آنها با قانون اساسى(3)(6 ) توضیحاتى خواسته است. دولت هم مجلس شوارى ملى را از جریان امر آگاه ساخته است.
پس از اظهارات سخنگوى دولت، قرار شد مجلس براى رسیدگى به این موضوع تشكیل جلسه دهد، ولى قبل از تشكیل جلسه اطلاع داده شد كه «محمدرضا پهلوى» تسلیم رأى مجلس شده و آن را امضاء و براى اجرا به دولت ارسال داشتهاست.
به این طریق، دولت دستور توقیف اموال قوام را صادر كرد و براى توقیف و تعقیب خود وى دیوان كشور اقدام نمود كه به خاطر بیمارى شدید قوام و وساطت عدهاى از وكلاى آن روز، اجازه داده شد كه براى ادامه معالجه به اروپا برود.
نكته دیگر آنكه: صفیر گلولهها در مسجد سلطانى به حدى مهیب بود كه در مجلس شوارى ملى حتى آن نمایندگانى كه اجیر دربار و ارتش بودند، در هیچ یك از جلسات رسمى خود - برخلاف رسم عادى خود - از قتل رزمآرا سخنى به میان نیاوردند، حتى سردار فاخر حكمت ـ رئیس مجلس ـ جرات نكرد دو كلمه هم كه شده از جریان واقعه سخن بگوید. اما در مجلس سنا «تقى زاده» با سوابقى كه از وى در تاریخ گذشته ایران است، با كمال جسارت از قتل «نخست وزیر لایق» ابراز تأسف كرد و از آدمكشى(!) با تنفر یاد نمود.
9ـ پس از آزادى
استاد خلیل طهماسبى پس از آزادى از زندان، روز بعد طى نامهاى از دكتر مصدق - نخست وزیر - و آیتالله كاشانى تقاضا كرد كه «نواب صفوى» آزاد گردد و براى «نصرتالله قمى» قاتل دكتر زنگنه كه در زندان با وى بود، یك درجه تخفیف قائل شوند.
البته آیتالله كاشانى براى آزادى نواب صفوى وعده مساعد دادند و اظهار داشتند: مقامات قضایى قول دادهاند كه مقدمات آزادى ایشان را به عنوان اعاده دادرسى فراهم سازند و به همین علت نواب صفوى آزاد گردید. در همان ایام شایع شد كه خلیل طهماسبى قصد عزیمت به عراق براى زیارت عتبات عالیات دارد، اما سفارت عراق به بهانه انقضاى فصل زیارت، با مسافرت خلیل طهماسبى موافقت نكرد و گذرنامه وى را تمدید ننمود. باید دانست كه در آن ایام «نورى سعید» نخست وزیر عراق بود و مقامات عراق وحشت از آن داشتند كه مبادا خلیل طهماسبى، نخست وزیر عراق آن عامل طراز اول انگلستان، را نیز به سرنوشت رزمآرا دچار سازد.
10ـ دستگیرى مجدد خلیل طهماسبى
خلیل طهماسبى پس از آزادى از زندان به خاطر از خودگذشتگىاش در مبارزه با عوامل بیگانه و دفاع شجاعانهاى كه در دادگاه نمود، خیلى مورد احترام و توجه مردم قرار گرفت.
وى پس از آن، براى مدت دو سال و اندى - 767 روز - آزاد مىزیست و در فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى مختلف شركت داشت. روز اول دى ماه 1332 در شهر مشهد به خاطر یك سخنرانى در مسجد گوهرشاد دستگیر و به تهران اعزام گردید. وى كه به اتفاق پنج نفر از فدائیان اسلام به خراسان سفر كرده بود، هر شب در مسجد گوهرشاد سخنرانى نموده و در این سخنرانىها از شاه و زاهدى سخت اعتراض و انتقاد مىكرد تا آنكه به دستور استاندار دستگیر گردید. چند روز بعد، چهار نفر از فدائیان اسلام با اخذ كفیل آزاد شدند و خلیل طهماسبى طبق دستور تلگرافى از تهران، به همراه سه تن از مأموران مسلح به تهران اعزام گردید.
در آن ایام «شادروان نواب صفوى» و تنى چند از یاران نزدیكش در تهران به طور مخفى مىزیستند در اواخر سال 1333 در ملاقاتى كه اینجانب در مخفىگاه با آن شادروان و یارانش داشتم، قرار شد یادادشتهاى ایشان در یك نشریه هفتگى توسط اینجانب انتشار یابد كه آن خاطرات در هفده مقاله - در حدود پنجاه صفحه - طى چهار ماه انتشار یافت.(4)(7 )
شادروان نواب صفوى در این یادداشتها كه به خط خودش مىنوشت از نخستین روز فعالیتهاى سیاسى و مذهبى خویش در «عراق» تا آخرین روزها و ماجراى قتل رزمآرا و علت اعدام و غیره را به خط خود نوشت كه به چاپ رسید.
11 ـ محاكمه و اعدام شادروان نواب صفوى و یاران وى
در سال 1334 مرحوم نواب صفوى به اتفاق سید محمد واحدىو تنى چند از یارانش در تهران دستگیر و زندانى شد. سید عبدالحسین واحدى برادر سید محمد واحدى ـ كه مرد شماره دو فدائیان اسلام نامیده مىشد ـ در اهواز دستگیر شده بود. به دنبال آن، یك روز در مطبوعات، خبرى بدین صورت منتشر شد كه: سید عبدالحسین واحدى به هنگام انتقال به تهران چون قصد فرار(!) داشت از سوى محافظان هدف تیر قرار گرفت و به قتل رسید. اما به دنبال این خبر در آن ایام چنین شایع گردید كه وى به هنگام بازجوئى در حضور «تیمور بختیار» به لحاظ اهانتى كه بختیار به مقدسات دینى ما كرده بود، با عكس العمل شدید واحدى مواجه شد كه در همانجا با سلاح كمرى توسط فرماندار نظامى به قتل رسید و بعداً چنین شایع ساختند كه وى به هنگام انتقال به تهران، در حال فرار به قتل رسیده است. به هر حال مرحوم نواب صفوى و سید محمد واحدى و استاد خلیل طهماسبى پس از یك سلسله بازجویىها در دادگاه نظامى، محكوم به مرگ شدند.
آنها در دادگاه نظامى بدون ابراز كوچكترین ضعفى، در نهایت قدرت و استقامت از حقانیت افكار و عقاید دینى و سیاسى خویش و عملیاتى كه در گذشته انجام داده بودند، دفاع كردند و حاضر نشدند ابراز ندامتویا طلببخشش كنند. بدین ترتیب مردانه ایستادند و محكوم شدندو در روز 27 دى ماه 1334 همگى در میدان تیر در برابر جوخه آتش قرار گرفتند و در راه هدف مقدس خود شجاعانه به شهادت رسیدند.
این بود ماجرایى كه در آن سالها به نهضت مقدس ملى ما، تحرك و سرعتبخشید.
پایان ، تهران، اسفند 1359
دكتر نصرالله شیفته(8 )
توضیحات :
پىنویسها
(1) رزمآراء به دنبال طرح گزارش هیأت كارشناسان خود در مورد ملى شدن صنعت نفت به دست ایرانیان، طى نطق پر هیجانى كه در جلسه علنى روز یازده اسفند ماه 1329 مجلس شوراى ملى ایراد كرد، كارشناسان ایرانى را در خصوص به انجام رساندن این امر مهم به بىكفایتى و ناتوانى متهم ساخت.
رزمآرا در این باره تا آنجا جلو رفت كه گفت: ما حتى از ساختن یك لولهنِكَ عاجزیم! این سخن زشت، ایرانیان روشنفكر و تحصیل كرده و مهندسان ایرانى صنعت نفت را آنچنان آزرده خاطر ساخت كه سالها مورد اعتراض وطن خواهان و روشنفكران ایران بود.
طى سالهاى بعد، كارشناسان خارجى مهندسان ایرانى را در اداره صنعت نفت ملى شده خود مكرراً ستودند و حتى برخى از كشورهاى نفت خیز خاورمیانه براى اداره تأسیسات نفتى خویش از مهندسان ورزیده و كارشناسان ایرانى كمك گرفته و مراتب رضایت خود را بارها اعلام داشتند.
برخى معتقدند كه جلو افتادن زمانِ ترور رزمآرا بیشتر به خاطر این اهانتها به جامعه تحصیل كرده و مهندسان ایرانى بود كه در متن دفاعیه «خلیل طهماسبى» نیز آمده است.
(2) در مورد قتل رزمآرا، اشاره به این نكته شد كه از نقشه قتل جز آیتالله كاشانى و شادروان نواب صفوى كسى مطلع نبوده است. این نامه از سوى «ستاد مركزى فدائیان اسلام» به دست ما رسید كه عیناً نقل مىكنیم:
«در مقالهاى مربوط به چگونگى اعدام انقلابى رزمآرا نخست وزیر زمان طاغوت جملهاى آمده بود، مبنى بر اینكه از اعدام انقلابى نام برده فقط حضرت آیتالله كاشانى و شهید معظم نواب صفوى با اطلاع بودند. این مطلب درست نیست و چون حفظ و حراست تاریخچه سازمان فدائیان اسلام با باقى ماندگان آن است، بدین وسلیه به اطلاع مىرسد كه شهید استاد خلیل طهماسبى شب قبل از واقعه را در منزل برادر ابوالقاسم رفیعى در حضور شهید معظم نواب صفوى، شهید سید عبدالحسین واحدى، شهید سید محمد واحدى و سید هاشم حسینىبوده و سحر آن روز پس از گرفتن وضو و خواندن اذان و قرآن و نماز و سپس غسل شهادت، با سید محمد واحدى به مسجد سلطانى آن روز رفتهاند. وظیفه شهید محمد واحدى این بوده كه پس از انجام اعدام انقلابى، نتیجه را به برادران منتظر در منزل رفیعىبرساند.»
(3) محمدرضا پهلوى، تعقیب قوام السلطنة نخست وزیر خاطى را كه موجب بروز كشتار سى ام تیر 1331 شده بود و به موجب رأى مجلس قرار شده بود تحتِ پیگرد قانونى قرار گیرد، مغایر قانون اساسى مىدانست! تضاد امر در آن است كه او یك نخست وزیر دیگر ـ دكتر محمد مصدق ـ را در زمانى كه مجلس شوارى ملى موجود بود، بدون اعتنا به آراء نمایندگان مجلس و بر خلاف نص قانون اساسى با صدور دو سطر فرمان، عزل كرد و از این نوع تضادها در طرز رفتارت و اندیشه شاه فراوان دیده شده بود كه جاى بحث آن اینجا نیست.
(4) خاطرات شهید نواب صفوى كه به خط خود وى و یا تقریر شهید سید محمد واحدى نوشته شده، نخست در مجله «خواندنىها» ـ كه دكتر نصرالله شیفته سردبیر و مسئول آن بود ـ منتشر گردید و بعدها، براى نخستین بار ـ به صورت مستقل ـ توسط اینجانب در كتاب: «فدائیان اسلام، تاریخ، عملكرد و اندیشه» نقل و درج شده است. این كتاب چندین بار توسط مؤسسه «اطلاعات» منتشر شده و شامل: خاطرات، اسناد و متن كامل مانیفست یا بیانیه سازمان فدائیان اسلام; كتاب «راهنماى حقایق» تألیفِ شهید نواب صفوى است.
استاد سید هادی خسروشاهی
--------------------------------------------------------------------------------
1- این بحث تحلیلى است به قلم «نصر الله شیفته» كه به مناسبت نشر «یادواره شهید نواب صفوى» در روزنامه «اطلاعات» نقل و منتشر گردید. درباره نقش فدائیان اسلام در ملى شدن صنعت نفت، به گفتار مهندس عزت الله سحابى كه در بخش 2 كتاب نقل شد، مراجعه شود.
2 - بعثت - سال دهم ـ شماره 44 مسلسل 509 ـ یكشنبه 1/11/1368
3 - به توضیحات آخر این بحث مراجعه شود.
4 - به توضیحات آخر این بحث مراجعه شود.
5 - توجه داشته باشید كه ناقل خاطرات، آقاى دكتر شیفته است.
6 - به توضیحات آخر این بحث مراجعه شود.
7- به توضیحات آخر این بحث مراجعه شود.
8 - مقاله دكتر شیفته، سردبیر روزنامه «باختر امروز» و بعد مجله «خواندنیها» را به علت آن كه مسئول نشر خاطرات شهید نواب صفوى در مجله بود، براى تكمیل بحث نقل كردیم.