حجة الاسلام والمسلمین حاج سید مهدى آقایى
از نظر خانوادگى، مرحوم آقا سید صدرالدین صدر (پدر آقاموسى صدر)، مرحوم آقا سیداسماعیل صدر و تمام اجداد آنها همه از علماى درجه یك و از آیات عظام بودند. مرحوم آیت الله صدر از نظر مقام علمى، بسیار بالا بود. ایشان در ابتدا ساكن مشهد بودند و در حوزه علمیه آنجا تدریس مى كردند. در همان جا ازدواج كردند و دختر مرحوم آیت الله قمى را گرفتند. زمانى كه مرحوم آیت الله حائرى حوزه علمیه قم را تأسیس كرده بودند، ایشان سفرى به قم نمودند و مرحوم آیت الله حائرى با اصرار ایشان را وادار كردند كه در قم بمانند.
بعد از فوت مرحوم آیت الله العظمى حائرى، مرحوم آیت الله صدر، مرحوم آیت الله حجت و مرحوم آیت الله سیدمحمدتقى خوانسارى به اتفاق زمام امور حوزه علمیه قم را برعهده گرفتند. در آن دوران خفقان شدید رضاشاهى، اینها ـ مخصوصاً مرحوم آیت الله صدر ـ توانستند با سیاستى كه داشتند، حوزه علمیه قم را حفظ نمایند. این آقایانِ آیات ثلاث هر سه خیلى خوب بودند و بین آنها هیچ اختلافى نبود. مى گفتند كه مرحوم آقاى خوانسارى از نظربحث بسیار قوى است، از نظر استعداد و هوش بسیار قوى است، اما از نظر حافظه قوى نیست. من خاطره اى از مرحوم آقاى خوانسارى دارم. شبى مسئله اى را از ایشان سؤال كردم. فرمودند فرداشب بیا. فرداشب رفتم و گفتم: آقا چه شد؟ فرمودند: راجع به چى؟ گفتم: راجع به فلان مسئله. فرمودند: هان! هان! فراموش كرده بودم. بار دوم و سوم هم باز رفتم. گفتند: راجع به چى؟ و بعد فرمودند: ببخشید فراموش كردم. یعنى از نظر حافظه چنین بود، ولى از نظر استعداد بسیار قوى بود. مرحوم آقاى حجت را مى گویند كه عكس ایشان بود. حافظه ایشان بسیار قوى بود. تمام روایات را مى دانستند كجاست، كتابِ كدام و كدام صفحه و شماره چند! البته از نظر استعداد هم خوب بودند، ولى از نظر حافظه بیشتر معروف بودند. مرحوم آقاى صدر هم از هر دو نظر خوب بودند، چه از جهت حافظه و چه از جهت استعداد. هرسه این آقایان خوب بودند. منتهى مرحوم آیت الله صدر از نظر جذب مردم و مردمدارى از همه آقایان جلوتر بودند.
در هرحال این آیات بودند تا زمانى كه فضلاى حوزه علمیه و همین طور خود این آقایان، مرحوم آقاى بروجردى را به قم آوردند. آیات ثلاث خودشان هم به آمدن آقاى بروجردى راضى بودند كه تقریباً شاخصى باشد براى حوزه علمیه قم. البته گاهى اوقات برخى از اطرافیان یك سرى مسائلى را پیش مى آوردند كه تبدیل به نقارى مى شد; البته آن هم فقط درمیان اطرافیان و نه درمیان خود این آقایان. آقاى بروجردى براى معالجه آمده بودند به تهران و به حضرت عبدالعظیم; و فضلا تصمیم گرفتند كه ایشان را بعد از اینكه بهبودى یافتند به قم بیاورند و نگذارند كه به بروجرد برگردد. همین كار را هم كردند. در رأس این فضلا، امام خمینى، آقا مرتضى حائرى (فرزند مرحوم آقاى حائرى)، آقاى گلپایگانى و مرحوم آقاى داماد بودند. اینها همه تصمیم گرفتند كه آقاى بروجردى را به قم بیاورند و همین طور هم شد. آیات ثلات همه شان گذشت داشتند. مرحوم آقاى صدر آنقدر گذشت داشت كه به مجرد آمدن آقاى بروجردى به قم، محل اقامه نمازشان را دراختیار ایشان قرار دادند. آقاى صدر در صحن مطهر نماز مى خواندند و این محل نماز خود را دراختیار آقاى بروجردى قرار دادند. حتى مى خواستند در درس آقاى بروجردى شركت نمایند ولى آقاى بروجردى رضایت ندادند. بعد از آمدن آقاى بروجردى، زمان زیادى نكشید كه این آقایان آیات ثلاث با فاصله نزدیكى از دنیا رفتند. ظاهراً حدود سال 72 قمرى بود كه مرحوم آیت الله صدر رحلت فرمودند.
با حاج آقا موسى صدر خیلى نزدیك بودیم. دوران درسى مان ازاول با هم بود تا زمان درس مرحوم آقاى داماد. به درس فقه و اصول آقاى داماد باهم مى رفتیم. بعد از فوت مرحوم آیت الله صدر، ایشان تصمیم گرفت كه به نجف برود و همین كار را هم كرد. چندسالى نجف بودند و بعد در آنجا برنامه هایى بود كه ایشان دیگر نخواستند بمانند و به قم برگشتند. در قم بودند تا اینكه سفرى به لبنان مى كنند. این سفر اول ایشان به لبنان بود. یا در همان موقع و یا كمى بعد مرحوم آقاى شرف الدین كه تقریباً زعامت شیعیان آنجا در دست ایشان بود فوت مى كنند. بعد از آنكه حاج آقاموسى برمى گردند، ظاهراً از آنجا دعوت مى شود ـ به وسیله آقاى حاج آقا رضاى صدر از خودشان یا به وسیله خودشان از یك نفر دیگر ـ كه بعد از مرحوم آقاى شرف الدین یك نفر به آنجا برود و حوزه آنجا را اداره كند. در اینجا حاج آقارضا صدر كه اخوى آقا موسى هستند پیشنهاد مى كنند كه حاج آقا موسى برود. بعداً كه ایشان به لبنان مى رود برنامه هایش خیلى مورد استقبال قرار مى گیرد و داستان آن بسیار مفصل است.
آقا موسى صدر از نظر علمى بسیار با استعداد بود. از خود من كه بگذریم، اصولاً شاگردان مرحوم آقاى داماد در حوزه علمیه قم واقعاً سرآمد بودند. حاج آقا موسى صدر، حاج آقا موسى زنجانى، مرحوم شهید دكتر بهشتى، آقاى ناصر مكارم، حاج آقا جلال طاهرى (امام جمعه اصفهان) و افراد دیگر. اینها از شاگردان مرحوم آقاى داماد بودند. درمیان اینها از نظر سرعت انتقال، استعداد و حافظه، آقا موسى صدر برجستگى داشت. كمتر كسى هست كه هم از نظر حافظه خوب باشد و هم از نظر استعداد ذهنى. این دو خصیصه در یك نفر خیلى كمتر جمع مى شود و این دو ویژگى هردو در آقاموسى صدر بوده و هست. ان شاءالله كه ایشان هستند و باقى هستند و ماهم ان شاءالله به زیارت ایشان موفق مى شویم.
درس ما از اول با همدیگر شروع شد. حدود قبل از سال 1322 یا 23 بود. من مباحثاتمان را در سالهاى 26 و 27 خوب به یاد دارم. من حجره اى در بخش فوقانى مدرسه فیضیه داشتم. من و حاج آقاموسى صدر و حاج آقاموسى زنجانى باهم مباحثه مى كردیم. مباحثه ما هم طورى بود كه سرو صداى ما و مخصوصاً من آنقدر بلند مى شد كه عده زیادى از این داد وبیداد ما ناراحت مى شدند. مقدمات را با هم خواندیم و شرح لمعه را پیش مرحوم حاج شیخ عبدالجواد اصفهانى خواندیم. یادم هست كه رسائل را مقدارى نزد آقاى سلطانى خواندیم و مطول را پیش آقاى علوى (داماد مرحوم آقاى گلپایگانى). درس خارج را هم عمدتاً نزد مرحوم آقاى داماد بودیم. ایشان مكاسبى را شروع كردند كه ابتدائاً سطح بود. این درس را با همدیگر مى رفتیم تا اینكه تمام شد و درس خارج را شروع كردند. ابتدا طهارت را شروع كردند كه با همدیگر مى رفتیم، بعد هم اصول بود كه با همدیگر مى رفتیم و تا وقتى كه ایشان قم بـود، با همدیگر بودیم. درس عمده مـا نـزد مرحوم آقاى داماد بود. البته مقدارى هم ـ اگر چه خیلى كم ـ با آقاى آقا مجدالدین محلاتى در زمانى كه تازه آیة الله شریعتمدارى آمده بودند، پیش ایشان مى رفتیم. من بودم، حاج آقاموسى صدر بود، آقامجد محلاتى بود و حاج آقامرتضى جزائرى. ما چهارنفر مدتى در منزل آقاى شریعتمدارى، در بحث ایشان حاضر شدیم. آقا موسى صدر تا زمانى كه قم بودند به درس خارج مرحوم آقاى داماد مى آمدند. البته به درس آقاى بروجردى هم تا بودند مى آمدند، هم درس فقه ایشان و هم درس اصول.
حاج آقا موسى صدرمسلماً مجتهد بودند. من الآن نمى خواهم ایشان را با دیگران مقایسه بكنم. ایشان درمیان تمام كسانى كه الآن شاید رساله داشته باشند سرآمد بود. البته مرحوم شهید بهشتى هم همین طور بود. هردو مثل هم بودند. آنها سرعت انتقالشان خیلى خوب بود. در درس آقاى داماد تقریباً صحبت كننده و اشكال كننده به مطالبى كه ایشان عنوان مى كرد، مرحوم آقاى بهشتى بود و حاج آقاموسى صدر. البته دیگران هم بودند، ولى بیشتر این دوتن فعال بودند. من واقعاً نمى توانم بگویم كه كدامشان بهتر بودند. هردو آنها خوب بودند و هر دو هم یكدیگر را قبول داشتند. البته آن مى گفت: تو بهتر از منى و دیگرى مى گفت: تو بهتر از منى. ولى من مى گویم هر دو آنها خوب بودند. آنها از نظر استعداد و سرعت انتقال خیلى خیلى خوب بودند، اگرچه از نظر مطالعات بیرون ممكن است به دلیل اشتغالاتى كه داشتند، مطالعات دیگران قدرى بیشتر بوده باشد چرا كه فراغت داشتند و اینها نداشتند. ولى سرعت انتقال و حافظه و استعداد هیچ كدام آنها به پاى آقاى صدر یا آقاى بهشتى نمى رسید. اینها خیلى جلوتر از ما بودند. یادم هست كه برخورد مختصرى هم بین آقاى صدر و مرحوم آقاى داماد درخصوص برخى مطالب غیردرسى مثل قضیه فداییان اسلام و یا شمس قنات آبادى و... شده بود كه الآن بیشتر از این نمى توانم در این مورد صحبت بكنم. در هر صورت ایشان مسلماً مجتهد بودند.
آقاى صدر دركنار دروس حوزه، درس دانشگاهش را هم تمام كرد و معلومات غیرحوزه اى خود را تكمیل نمود، كما اینكه شهید بهشتى هم همین كار را كرد. به یاد دارم همان موقعى كه ایشان به لبنان رفت و در زمانى كه اوضاع و احوال اینجا سخت دگرگون شده بود، صحبت از این بود كه هر طور هست حاج آقاموسى را به ایران بیاورند، چون آینده خیلى خوبى دارد و مى تواند خدمت كند.
حاج آقاموسى صدر بسیار بسیار مرد جذابى بود كه با هركس كه مى نشست، از نظر اخلاقى او را مجذوب مى كرد. واقعاً اینطور بود. بسیار خلیق بود. از نظر خانوادگى قدرى شرح دادم كه پدران و اجدادش چگونه بودند. ایشان واقعاً از هرجهت ممتاز بود. از نظر مادرى، مرحوم آیت الله قمى، ـ كسى كه آن همه مبارزه و مجاهدت داشت ـ جدّ مادرى آقاموسى بود. از نظر خانواده عیالش هم همین طور بود. او هم نوه مرحوم آقاى حاج میرزاخلیل و دختر آقاى شیخ عزیزالله خلیلى بود. مرحوم حاج میرزاحسین حاج میرزا خلیل از پایه گذاران نهضت مشروطیت بودند كه خیلى عظمت داشتند و همتراز كسانى چون مرحوم سید محمد كاظم یزدى بودند.
آقاموسى در لبنان كه بود از نظر سیاسى خیلى ترقى كرد. ایشان در مسائل سیاسى خیلى وارد بودند. مى خواستند ایشان را به جاى آقاى شرف الدین بگذارند، در حالى كه ایشان بهتر از مرحوم شرف الدین هم شد. یعنى آن قدر در آنجا به اصطلاح خودمان مرید پیدا كرد و مردم مجذوب او شدند كه واقعاً همین الآن وقتى نام او را مى برند، همه اشك شوق از چشمشان جارى مى شود. چنین محبوبیتى داشت. ایشان آن قدر بالا رفت تا یك چنین برنامه اى را برایش بهوجود آوردند و ماهم امیدواریم كه ان شاءالله ایشان باقى باشد. و چشم ماهم به دیدار ایشان ان شاءالله روشن بشود.
ما تقریباً جنبه برادرى باهم داشتیم و خیلى رفاقتمان نزدیك بود. من روزى ایشان را به منزل دعوت كردم. آن موقع هنوز عیال نداشتم. ایشان بود و برادرش على آقاى صدر كه البته در سلك روحانیت نیستند و یكى دونفر دیگر از رفقا هم بودند. یادم هست كه آن روز براى ناهار پلوى كشمش و خرما درست كرده بودم. این غذا خیلى در نظر ایشان مطبوع واقع شده بود. از آن وقت به بعد هر موقع مى رسید مى گفت یاالله آقا مهدى! باید پلوى كشمش و خرما را براى ما راه بیندازى! ایشان از لبنان هم كه آمد ایران، دوسه بار به منزل ما آمد كه یك مرتبه هم مرحوم آقاى عبادى داماد ایشان، حضرت آیت الله سلطانى، جناب آقاى صادقى ـ آقا على اكبر صادقى داماد دیگر ایشان و فرزند مرحوم آیت الله صادقى ـ حضور داشتند.
خاطره اى دارم كه مربوط به عمامه گذاشتن خودم مى شود. آن روز در منزلمان آقایان را دعوت كردیم. مرحوم آیت الله صدر بود، مرحوم آیت الله خوانسارى بود، مرحوم آقاى حجت البته نبودند، امام خمینى بود، مرحوم آیت الله سیداحمد زنجانى پدر حاج آقا موسى زنجانى بود. اینها همه بودند و عمامه را مرحوم آیت الله صدر بر سر من گذاشت. خاطره دیگرى كه دارم آن است كه حاج آقاموسى براى من جهت گرفتن همسر اقدام كرد. ایشان رفتند خواستگارى و در مجلسى هم كه براى عقد گرفته بودیم، مرحوم آیت الله صدر، مرحوم آیت الله خوانسارى و مرحوم آیت الله زنجانى بودند و صیغه عقد ازدواج ما را آیت الله صدر و آیت الله خوانسارى خواندند. این اقدام را هم حاج آقاموسى صدر براى من كردند و این همسر را هم از ایشان داریم.
قم ـ زمستان 1372