آیت الله شیخ محمد واعظ زاده خراسانى
اشاره :
در ملاقاتى كه در محل مجمع دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه با استاد محترم آیت الله جناب آقاى واعظ زاده خراسانى داشتیم، ایشان ابتدا سابقه روابط دوستانه خود را با امام موسى صدر به صورت فشرده و فهرست وار برشمردند و سپس فرمودند كه مطالب مفصلى را در سال 3ـ1352 درخصوص امام موسى صدر به رشته تحریر درآورده اند. این مطالب در قالب سفرنامه اى بود كه بعد از مسافرت یكساله به كشورهاى عربى از جمله لبنان، تهیه گردید. البته این نوشته در آن زمان به دلیل مخالفت مدیریت دانشگاه مشهد چاپ نگردید. استاد وعده دادند كه بخش هایى از نوشته مذكور را به همراه مطالب جدیدتر جهت استفاده در این ویژه نامه، دراختیار ما قرار دهند. همكار ما ضمن تشكر از محبتهاى استاد، خواهش نموده بود كه چون توفیق این ملاقات نصیب گردیده، بخشى از خاطرات خود را با امام موسى صدر بیان نمایند.
مطالبى كه در زیر خواهد آمد، حاصل گفتگویى كوتاه با استاد واعظ زاده درمورد امام موسى صدر است. بخش اول این مطالب به قلم خود ایشان به رشته نگارش درآمده كه قبلاً از نظر خوانندگان گرامى گذشت. "تاریخ و فرهنگ معاصر"
پرسش: استاد، خواهشمندیم برخى از خاطرات خود را با امام موسى صدر برایمان تعریف فرمایید:
پاسخ: یكى از خاطرات من، مربوط به سفرى است كه به قاهره داشتم. در قاهره نزد دكتر محمد محمدالفحام رئیس آن وقت دانشگاه ازهر رفته بودیم. در آنجا به مناسبتى صحبت از امام موسى صدر شد. هر سال كه مجمع البحوث الاسلامیه ازهر كنگره داشت امام موسى صدر را دعوت مى كردند و ایشان هم شركت مى نمود. تعبیر آقاى فحام در مورد آقاى صدر این بود كه «و زاده بسطة فى العلم و الجسم» (یعنى خداوند به ایشان هم بسط علمى داده و هم بسط جسمى). معلومات آقاى صدر آنها را جلب كرده بود، با اینكه ایشان تا آخر هم كه عربى صحبت مى كرد، لهجه شان لهجه ایرانى بود و تغییرى نیافته بود. موقعیت آقاى صدر چنین بود. نكته دیگر نقش ایشان در خود لبنان است. اینكه ایشان چه كرد تا موقعیت شیعه را اینگونه ارتقا داد خیلى قابل بحث است. من در آن مقاله اى كه نوشتم و نگذاشتند منتشر شود، مقدارى این مسئله را باز كرده ام. این مقاله در سال 53-52 نوشته شده است. من یك سفر علمى یكساله كردم و بعد برگشتم و خاطراتم را نوشتم و قبلاً آن را بشما داده ام.
آقاى صدر خیلى صبور و بردبار بود. اصلاً كاملاً روشن بود كه با دیگران فرق دارد. خیلى تحمل مى كرد، خوش اخلاق بود، خوش برخورد بود، خیل منصف بود، حقایق را زود مى پذیرفت، مطالب را خوب بیان مى كرد و خیلى هم هوشیار و زیرك بود. حالا من یك نمونه را مثال مى زنم. ایشان با مصر و عبدالناصر رابطه نداشت. یكى از بزرگان و دانشمندان شیعه در لبنان، آقاى حسن الامین نویسنده دایرة المعارف شیعى، براى من نقل مى كرد ـ و البته او هم درباره هوشیارى و زیركى آقاى صدر اعجاب داشت ـ كه ایشان مى خواست با عبدالناصر آشنا شود. خوب این كار كه ابتدا به ساكن نمى شود. خبردار شد كه در لبنان یك روزنامه نویس پیر و قدیمى هست كه مسیحى است و حالا بازنشسته شده و از رفقاى قدیمى حسنین هیكل است. حسنین هیكل هم عقل منفصل عبدالناصر بود. پس با او رفیق شد و او را برداشت و به مصر برد. این پیرمرد هم رفت و او را به حسنین هیكل معرفى كرد. حسنین هیكل هم آن گونه كه مدّنظر آقاى صدر بود; ایشان را با عبدالناصر آشنا كرد. خوب این مقدمه آشنایى بود. بعد از این دیگر ایشان نیاز به واسطه نداشت. عبدالناصر یكباره درمقابل یك هیكل زیبا و قشنگ و رشیدتر از خودش و خوش بیان و عالم قرار گرفت. فورى جلب شد. بعداً انور سادات هم به همین شكل جلب شده بود. در قاهره كسى كه با ایشان خیلى خصوصیت داشت براى من تعریف كرد كه انور سادات چنان به ایشان جلب شده بود كه قبل از جنگ اخیرش و در زمانى كه خود را آماده مى كرد، وقتى كه آقاى صدر آمد، از ایشان خواهش كرد كه در كنار كانال سوئز براى لشكریان مصرى صحبت كند. امام موسى رفت و براى ارتشیان صحبت كرد و روحیه آنها را حسابى علیه اسرائیل تقویت نمود.
خوب این كارها از هركس برنمى آید. حال فرض كنید بنده وسایل را هم جور كنم، ولى وقتى مرا دید كه نمى توانم او را جلب كنم، نمى شود. باید همه لوازم در او باشد كه وقتى كه به طرف رسید بتواند خود را نشان دهد و بیشتر از آنچه هست بتواند خود را نشان دهد، و ایشان این قدرت را داشت. به نظر من حقیقتاً ما نظیر ایشان را نداریم و نظیر آن شرایط را نداریم و خسارت بسیار بزرگى را ما متحمل شدیم. البته من نمى دانم كه اگر ایشان مى ماند و یا آزاد بود كه بعد از انقلاب باشد، روابطش با ایران و انقلاب چگونه بود؟ این را نمى دانم و الآن نمى توانم داورى كنم، چون ایشان رعین حال آنطور آدم انقلابى نبود. آدمى بود كه مسائل مختلف را درنظر مى گرفت و مناسبات را درنظر داشت و من ایشان را آدمى نمى دیدم كه با آمریكا به این داغى دربیفتد، شاید این كار را نمى كرد براى اینكه ایشان با مسیحیان لبنان رفیق بود و آنها هم براى ایشان احترام قائل بودند، از آنها كار مى كشید و آنها هم از ایشان كار مى كشیدند. آن جوّ به ایشان اجازه نمى داد كه آن طور قیافه انقلابى بگیرد و به غرب هجوم نماید. سفرهایى به غرب كرد، سفرى به شوروى كرد كه در كاخ كرملین از ایشان پذیرایى شد و همینها هم مقدارى شاه ایران را خوش نیامده بود، چرا كه خیال مى كرد ایشان باید در مشت او باشد! در حالى كه ایشان چنین نبود. آقاى صدر آدمى بود كه سعى مى كرد همیشه كارها را با مسالمت انجام دهد; كار را صحیح انجام دهد ولى با مسالمت. تند نبود و هجوم نمى كرد، براى اینكه مى دانست كه احتیاج دارد به اینها و باید كه از اینها استفاده كند. تیمور بختیار وقتى از ایران فرار كرده بود، مدتها در لبنان بود. شاه ایران از رئیس جمهور لبنان خواسته بود كه او را تحویل دهد. براى من در لبنان نقل شد كه رئیس جمهور از امام موسى پرسیده بود كه ما بختیار را تحویل بدهیم یا نه؟ و امام موسى هم گفته بود كه تحویلش ندهید. خیلى ماهرانه كار مى كرد. من هیچوقت اعجاب خودم را نسبت به موضع ایشان پنهان نمى كنم. شاید گاهى ایشان اقداماتى مى كرد كه یك آدم انقلابى نپسندد، ولى مآلا مى دید كه امام موسى برخلاف رفتار نكرده است و بالاخره به جایى كه حقش بود منتهى شده است.
پرسش: میزان تحصیلات حوزوى آقاى صدر تا چه حد بود؟
پاسخ: ایشان خیلى بااستعداد بودند و درسهاى حوزه را خوب خوانده بودند. من در سال 39 به مشهد آمدم و ایشان آنوقت در قم درس رسائل مى گفت و شاگردان زیادى داشت كه همه تعریف مى كردند. مدتى هم به نجف رفته بودند كه نمى دانم چند سال طول كشید و بعداً به قم برگشتند، البته قبل از رفتن به نجف در قم تحصیل مى كردند. نظر من این است كه در حدى كه یك مجتهد باید درس بخواند، ایشان درس خوانده و در جلسات درس حاضر شده و مطالعاتش هم خوب بود. البته خودش كمى ناراحت بود كه گرفتار كارهاى مختلف شده است و نمى تواند درست مطالعه كند و درست بنویسد. به من فرمود كه مى خواهم كارها را مقدارى كمتر كنم و بنشینم و مشغول تألیف بشوم. ایشان اگر مشغول تألیف مى شد خیلى موفق مى بود. در هر حال ایشان از هیچ یك از آقایانى كه با ایشان هم دوره بودند كمتر نبود، منتها وقتى كه به لبنان رفت دیگر نمى توانست به آن صورت اشتغال علمى داشته باشد. ایشان براى پرداختن به كارهاى علمى، باید در حوزه مى ماند و شروع مى كرد به تدریس و تحقیق. اگر چنین مى شد و در حوزه مى ماند از خیلی ها برجسته تر مى شد. ایشان صاحب نظر بود، چیز فهم بود و قطعاً مجتهد بود. استعداد اجتهاد مطلق را داشت و به اندازه لازم هم درس خوانده بود.
پرسش: چه شد كه امام موسى صدر و دوستانشان از مكتب اسلام جدا شدند؟
پاسخ: اصل مكتب اسلام را آقاى شریعتمدارى تأسیس كرده بودند. ایشان یك عده مرید تبریزى ساكن تهران داشت كه آدم هاى روشنى بودند و پول مى دادند و گاهى هم مى آمدند و ما آنها را مى دیدیم. آقاى شریعتمدارى یك گروه نه نفرى یا ده نفرى را انتخاب كردند كه یكى از آنها بنده بودم، آقاى موسوى اردبیلى، آقاى مجدالدین محلاّتى، امام موسى صدر، آقاى سبحانى، آقاى دوانى، آقاى میرزاحسین نورى، آقاى مكارم و آقاى سیدمرتضى جزایرى هم بودند. ما اول یك سالى را مقاله مى نوشتیم و مى خواندیم، گاهى هم خود ایشان حضور پیدا مى كردند و بعد قرار شد كه مجله منتشر بشود و مقالات كمى زیر و رو شد و هركس رشته اى را به عهده گرفت. من رشته فتوحات مسلمین را به عهده گرفتم، امام موسى صدر اقتصاد اسلامى را مى نوشت كه خیلى هم دقیق بود. بعد كم كم صحبت این شد كه مجله امتیاز لازم دارد و هنوز صحبتش مطرح بود كه یك وقت ما خبردار شدیم یكى از دوستان به اسم خودش تقاضاى امتیاز كرده است، بدون اینكه در جلسه توافقى شده باشد. خوب، قهراً بعضى از فضلا كه حالا اسم نمى برم گفتند كه این درست نیست و آمدند و امام موسى را در حقیقت مطرح كردند و امام موسى امتیاز دیگرى را تقاضا كرد. آن شخصى كه آن زمان مسئول بود و حالا نمى دانم كه زنده است یا نه، مرتضى مدرسى چهاردهى بود كه با امام موسى رفیق بود و كار آن یكى را متوقف كرد و امتیاز ایشان را داد. بعد كم كم معلوم شد كه خود آقاى شریعتمدارى تمایلش این است كه فقط زیرنظر خودش باشد و دوستان هم هرچه كه تلاش كردند، ایشان زیربار نرفت. ماهم یكمرتبه تصمیم گرفتیم و شش نفر در كیهان استعفا دادیم. این شش نفر عبارت بودند از: آقاى موسى صدر، آقاى موسوى اردبیلى، بنده، آقاى مرتضى جزایرى و آقاى مجدالدین محلاتى. ما اعلان كردیم كه از این به بعد جزو هیئت تحریریه مكتب اسلام نیستیم. خوب، البته طبیعى است كه بگومگوهاى زیادى شد. ما كنار رفتیم و خوب آنها هم مجله را اداره كردند. آنها مقاومت كردند ولى مكتب اسلام بعد از آن دیگر آن وجهه قبلى را نداشت، ولى خوب كار خودش را ادامه داد. ما كه جدا شدیم، دوست عزیزمان آقاى خسروشاهى در یكى از روزنامه ها كه الآن نمى دانم كدام بود، پرچم اسلام بود و یا...، مقاله اى نوشتند و جداشدن ما را توجیه كردند. ماهم به چند جهت تحمل كردیم. اولاً ما دیگر ول كرده بودیم و به مشهد رفته بودیم و دیگر مهم نبود كه ایشان چیزى بنویسد یا ننویسد. بعد هم مى گفتیم كه ایشان یك سید بزرگوارى است كه نشاطى دارد و براى اسلام فعالیت مى كند خوش سیما است و روحى با صفا دارد، و همه اینها باهم باعث شد كه ما سكوت كردیم و گفتیم كه عیب ندارد. البته من نسبت به آقاى خسروشاهى الان هم همین نوع تحسین و اعجاب را دارم و لطف ایشان همیشه بوده و خواهد بود و حق ایشان هم باید ادا شود.
پرسش: استاد، اگر در یك جمله بخواهید شخصیت امام موسى صدر را ترسیم نمایید، چه خواهید گفت؟
پاسخ: من عقیده ام این است كه آیت الله امام موسى صدر، كه البته آن وقت آقاموسى صدر نامیده مى شد، یكى از روحانیون كم نظیر بود و شاید هم از بعضى جهات بى نظیر. و اگر مى ماندند و به همان صورت موفقیت مى داشتند، یك شخصیت برجسته اسلامى مى شدند. البته نه یك شخصیت انقلابى برجسته، بلكه یك مصلح اجتماعى اسلامى مى شد و شاید آثار علمى او خیلى زیاد مى بود و در هر زمینه اى كه چیز مى نوشت حرف تازه داشت و ابتكار تازه داشت. به نظر من این گونه مى آید.
(تهران ـ 1374)