تحول قهری در كلیه قوانین بویژه قانون اسلام
دكتر جواد فلاتوری
اگر در سراسر جهان، یك قانون، یك دین، حكم فرما میبود، و اگر در این صورت بزرگان دنیا با تمام قوا در حفظ این قانون از تحریف و بهم خوردگی و فزایش و نقصان كوشیده، عموم افراد تبعیت صادقانه از آن را گردن نهاده، خود را به پیروی از جزئیترین احكام و مسائل این قانون مقید میساختند، باز به سختی میتوانستیم، بقاء و سلامتی همیشگی آن را ضمانت نمائیم . یعنی حق داشتیم پس از مدتی از یك طرف احكام انفرادی و شخصی آن را به پیرائیهائی كه بیشتر مولود خوش سلیقگی افراد است، مزین و آراسته «!» و از طرف دیگر به موجب ترقی و تعالی، یا تنزل و ركود افكار عمومی و به حكم تغییر و پیشرفت اوضاع مادی و بنا به نیازمندی ها و احتیاجات نوین و روزافزون جامعه و افراد و بطور خلاصه در اثر تحولاتی كه لازمه حیات بشری است اكثر قوانین اجتماعی آن را به كلی مسخ و دور افتاده و یا لااقل به لباس و قیافهای مخالف و غیر قیافه و لباس عصر پیدایش و زمان شادابی و طراوت و جوانی آن مشاهده نمائیم .
بدیهی است جایی كه سرنوشت قانون جهانی و خاتمه احكام مورد قبول عمومی چنین باشد و در صورتی كه با اهتمام بزرگان و دانشمندان و با توجه و تقدیس عموم افراد كار بدین وضع پایان یابد ، دیگر به هیچ عنوان نمیتوان : سلامتی قانونی را كه مانند قانون اسلام باید برای بقاء خود دائماً با دشمنان داخلی و خارجی در جنگ و ستیز باشد ! حفظ قانونی را كه مثل این قانون جز طایفه بخصوصی هواخواه و به غیر از عده معدودی بقاء آن را ضروری نمیدانند ! مصون بودن احكامی را كه همچون این احكام ( از همه گذشته ) تازه خود پیروان آن گاه به واسطة خودنمایی و اظهار حیات و ابراز روشنفكری و گاه به موجب مصالح ناقصی كه به نظرشان میرسیده پیرایههایی به آن بسته و تصرفاتی در آن نمودهاند ، محفوظ ماندن آن اساسی را كه نظیر این اساس غفلت یا تغافل و یا رقابت و لجاجت و همچشمی و بالاخره مردمداری و دنیا پرستی عدهای از زمامداران و مجریان و یا خدای نخواسته پارهای از دانشمندان طبقه هواخواه ، اكثر احكامش را فراموش شده و شیرازه حقایق آن را پاره و از هم گسیخته تحویل جامعه داده است !
به پای ماندن اصولی را كه همانند این اصول دشمنان خارجی به خاطر بهرهبرداری و استثمار خود مرتباً از همان آغاز طفولیتش به دسایس گوناگون و به فلسفه بافیها و یاوهسراییهای متفاوت ، بطور مستقیم و غیر مستقیم : هر زمان در آن دخالتهای ناروایی نموده و هر عصری به وسیله مناسب و به كمك عدهای نفعجوی بیوجدان در صدد پراكنده ساختن پیروان و بدبین نمودن دوستان و در نتیجه : بر سر از بین بردن اساس و شالوده آن بودهاند و بطور اجمال بقاء و از دست ندادن یك چنین قانون و اساس و اصولی را دیگر نمیتوان با چنین موانع سنگین و با در نظر داشتن تحولات مسلم و احتیاجات روز افزون اجتماع ، انتظار داشت. گو این كه آن قانون خالی از نقصان و برای هر عصری مناسب و بطور كلی احتیاجات و نیازمندیهایی را كه برای بشر طی قرون متمادی پیش خواهد آمد تعیین نموده باشد …
بلی تنها اگر دانشمندان منصف و با شهامت و وظیفهشناسی در هر عصری طبق مقتضیات آن عصر و با تحول فكر و دقت نظری كه خواهی نخواهی برای شخص آنان و محیط ایشان به وجود آمده، سر از نو، با دقت تمام كلیه احكام را مورد بررسی قرارداده، علاوه بر حك و اصلاح بدعت ها و پیرایههایی كه در این مدت خواه و ناخواه به آن قانون بسته شده قوانین مورد نیاز زمان خود را از زوایا و گوشههای فراموش شده آن دستور جامع، استخراج و در دسترس عمومی بگذارند؛ ممكن است روزنه امیدی حاكی از حیات جاوید، آمیخته با محبوبیت و تقدیس همگانی در جلو دیدگان پر از یاس مفتوح گردد، و گرنه باید انتظار سقوط حتمی آن را داشت.
اسلام و موجبات تحول آن
به شهادت « بدون تردید » تاریخ، دین اسلام هنگامی كه دوران رشد و نمو خود را میپیمود و تا وقتی كه مسلمین همه پیشروی یك پیشوا و تمامی فرمانبرداری یك قانون را بر خود لازم میدانستند ، به قسمی پیشروی مینمود و به نوعی در اعماق قلوب جایگیر میشد كه اگر دست كم، نیم قرن دیگر آن طور ادامه مییافت، بیگمان جهانگیر شده نامسلمانی باقی نمیگذاشت . ولی افسوس ! اوضاع دگرگون شد . آن پیشرفت عجیب در چنگال اختلافات خانمانسوز ركود یافت .
وحی الهی رفته رفته تأثیر اولیه خود را از دست داد جذبات ملكوتی پیغمبر اكرم، از خاطرها رفت، دین صورت یك امر بسیار عادی را به خود گرفت. قساوت بر قلوب مستولی گشت . زمامداران هر سران اسلامی دستور پروردگار را : « نزاع مكنید كه بددلی بار آورده و نیروی شما از چنگتان برود .» 1 زیر پا نهاده و هر یك به موجب محكومیتی كه در مقابل خودخواهی و خودسری و امیال سودپرستانه و ریاستمآبانه خود داشتند، به جان یكدیگر افتادند. دانشمندان نیز این گفته خدا را : « خدای دادههای خود را از هیچ ملتی نگیرد؛ مگر اینكه آنان روش خداپسندانه خود را تغییر دهند » 2 فراموش نموده عموماً یا به واسطه اسارت در زیر پنجه زهرآگین ترس و كم دلی و یا از نظر تسلیم در پیشگاه خواب و بیحالی و یا « به عبارت اعتذار آمیز دیگر » در اثر مساعد نبودن محیط و مخالفت نمودن عدهای دور از حقیقت، به كلی دامن خود را از آلوده نمودن به اقدامات مصلحانه اساسی ! یكسو زده و در نتیجه به موجب این آیه كه : « دادار جهان تا دادگران خیراندیش و مصلح در میان جمعیتی باشند آنان را هلاك نكند » 3 توده مسلمین را به حال حیرت و بیعلاقگی به دین در دامان هلاكت و نیستی و زوال افكندند .
در مقابل ؟! در مقابل استثمار طلبان و نفع جویان بیدار ، پس از شكستهای پیاپی به پیروی تنی چند از مصلحین دلسوز، در زیر سایه یك نهضت و تحول دینی و به حمایت یك جنبش سیاسی و بر سر كار آوردن یك نظام اساسی، ابتدا خود را ازخطر سیاه مسلمین رهانیده سرانجام از راه ایجاد دوئیتها و نقاضتها و دشمنیهای خونین ( كه هر روز به شكلی سرو كله خود را از دریچه تعصبات خشك و خانمانبرانداز نمودار میكرد )و بر گردن مسلمین سوار و آن بیچارگان را فرسنگها در پس دژ پولادین « اختلافات ، بیحالیها ، كژرویها ، واماندگیها ، سستیها ، زهد « ! » از ترقی و پیشرفت ، قدس «! » از هنر و صنعت ، تقوای «! » از كار و كوشش و رنج و زحمت ، غوطهوری در دریای سرگردانی و ندانمكاری ، قناعت به نیمخورد دیگران « به عنوان آسایش خواهی و راحت طلبی » حاتمبخشی ذخایر و ثروت خویش « به نام آقایی و جوانمردی » ( و به عقیده واقعی ) به نام گردن انداختن طناب بردگی و بندگی ، باقی گذاشتند .
اما آنها ، آنهایی كه چشمان خوابآلود ما بهترین موقعیت را به دستشان میداد ، آنهایی كه به این صیحه آسمانی ؛ « ای بشر ! ای انسان ! ای مسلمان ! بهره و نصیب ویژه خود را از دنیا كه در آن زیست میكنی بگیر و حق مسلم خود را فراموش منما »4 گوش عمل فراداده از فراموشكاری ما بهترین استفاده را میبردند . ( همین اشخاص ) جانب انصاف را نگاه داشته ، گاهی در اثر قدردانی كامل از این گنج بیرنج و زمانی به نام شكرگذاری ، از این نعمتی كه ( به عقیده صحیح ) خداوند از روی استحقاق ـ ( استحقاقی كه نتیجه سالها كوشش و از جان گذشتگی آنان و ثمره قرنها پشت پا زدن به حقوق اجتماعی و راحتطلبی ماها میباشد ) ، به ایشان مرحمت فرموده بود ، با هم سازش و طبق مصالح روز این غذای مطبوع و خوش خور را به یكدیگر تعارف و هر یك خالصانه پیش قدم بودن و پیش دستی گرفتن دیگری را درخواست مینمودند( و تا چنین باشیم مینمایند و خواهند نمود ! ) مسلمین ؟ مسلمین درست همان موقعیتی را كه پیغمبراكرم امت خود را از آن میترسانید ، یافتند .