محمد رضا حكیمی
شاعر بزرگ و بلندآوازه عراقی ، محمد مهدی الجواهری ، در قصیدهای بلند ( 74 بیت ) و با صلابت ، كه از نظر وزن و روی ، به استقبال یكی از قصاید معروف ابوالعلای معری 27 سروده است ، عظمتهای سید جمال الدین را یاد كرده است . من در اینجا چند بیت از این قصیده را ، با گردانیده پارسی آن ابیات ، از نظر خوانندگان میگذرانیم :
هُویتَ لِنُصــرهِ الـــحُق اِلــسهادا فَلولا المـوتُ لم تُطِقِ الرْقـــادا
و لولا المـــوتُ لم تَتُركً جِهادا فللْتَ به الطُــغاهُ و لا جُــــلادا
و ان كان الـــــحِدادْ یـَــرْد میتاً وتبـــــلُغُ منه ثاكِله مْــــرادا
فاِن الشرقُ بین غَــــدٍ و اَمــــس علیك بذلهِ لَبـــسُ الــــــحِدادا
تَرفّــــــع ایها النجــم المْسجی ! و زد فـی داره اشـــــرف اتقادا !
و دْر بـــــالفكر فی خَلد اللـیالی و جْل فی الكونــرأیا مْستـــعادا !
فإن الموتَ اقــــــصر قید بــــاع بان یغتال فـــــــكراً و اعتقــاداً
* جمالَ الدین ، یــــا روحـاً علیاً ! تنزلَ بالرســــــالةِ ثم عــــادا
تَجشمًتَ المهـــالك فی عسوفٍ تجشمه ســـــواكُ فما استقــادا
طریقْ الخالدین ، فمن تَحامــــی مصائرُهم تحامــــــاهْ و حـــادا
كثیرْ الرعبِ بالشلــــاءِ ، غطــتْ مغاوره الجماجِمْ و الوهــــــادا
جماجم رائدی شَــرفٍ و حـــقٍ تَهاووا فی مجاهِلِه ارتیــــــادا
و اشباحْ الضحایــــــا فی طُــواه علی السارین تحتــشدْ احتشــادا
و فوقُ طروسِهِ خُـــطت سطــور دم الاحــــــرارِ كان له مــدادا
شقَقت فجـــــاجُه لم تخش تیها و مذابــه ، و لیــلاً ، وُانفرادا
لانــــك حامل ما لا یْــــــوازی بــقوته : العــقیده و الفوادا
و انت ازدُدت مــــن سْم زُعاف تذَوقه سواكُ فـــما استــــزادا
نصال المستـــبِد یری انكشافــــا عمایــَــــته ، و عثــرته سدادا
اذا استَحلی غوایــته و اَصــــغی الی المْتــَــــزلّفینُ لـــه تمادی
خَشِیت الله عــــن علم ، و حق ، اذا لم تخش فـــــی الحق العبادا
و لم تَنُزل علــــی اهواءطــــاغ و لا عُمــــا تـــرید لمـا ارادا
و لم تجِـــدِ الامــانی و المنایا مبُررُه عن الحــــــق ارتـــدادا
و لــم ارُفِی الرجال كمْستمــــد مـــن الحق اعتزازاً و اعـــتدادا
و كان مْعسكَران : الظلم یطـــغی و مظــــلوم ، فلم تقِفِ الحیـــادا
و لـــم تحتج ان البُغی جیـــــش و ان الزاحفـــینُ له فُــــرادی
و اَن الامــــــر مرهـــــون بوقت یْنادی حیــــن یأزف لاینـــادی
معاذیر بها ادُرعـَـــــت نفـــوس ضِعاف ترهبْ الكـــرب الشدادا
* جمالَ الدین ! كنت و كان شرق و كانت شرعــــــه تَهُب الجهادا
و كانت جنه فـــی ظــــل سیف حُمُی الفرد الذمــــار به و ذادا
و ایمان یقود الـــــــــناس طوعاً الی الغَمُرات فـــــتوی و اجتهادا
و ناس لاالحضــــاره دنــــستهْم ولا طالوا مع الطمــــع امـــتدادا
و كانت "عروه الوثقـی" تُزَجی28 لمنقسمین حْبــــاً و اتــــــحادا
گردانیده :
ـ تو عاشقانه در راه یاری حق ، خواب و آرامش خویش به یكسوی افكندی ، اگر خواب مرگ نرسیده بود ، تو یك لحظه غنودن نمییارستی ! ـ اگر خواب مرگ تو را نربوده بود ، یك دم از جهاد نمیآسودی ، و از آن پیكار كه تجاوزكاران را با آن هزیمت میدادی نمیگسستی . ـ اگر جامه سیاه سوك ، مردهای را زنده كند ـ و اگر با سیاه پوشیدن ، فرزندِ مادرِ فرزند مردهای باز گردد ـ سرتاسر شرق ، میان دیروز و فردا ، جامه سیاه زبونی و خواری بر تن كرده است تا تو ـ ای فرزن بزرگ شرق ـ بازگردی!
ـ ای ستاره پر فروغ روی در نقاب خاك نهفته ، یكی برآی ! و در میان هالههای شرف و بزرگی همواره بدرخش ! ـ یكی برآی و بدرخش ، و در ذهن و ضمیر روزگار فكر بیافرین ، و در پهنه جهان، اندیشههای نو پراكن . ـ براستی ، دست مرگ كوتاهتر و ناتوانتر از آن است كه بتواند افكار پاك و عقاید راسین مردان حق را نابود سازد .
* ـ ای جمال الدین ! ای روح بلند و بلند جای ، كه از جهان برین ، برای ادای رسالت خویش ، فرود آمدی ، و سپس بر فراز افلاك شدی و به جهان مینویان پیوستی ! ـ تو ـ برای نجات شرق ـ راههای هلاكتآفرین دشوارگذر را با رنج بسیار پیمودی، راهی كه جز تو كسی دیگر نتوانست پیمود . ـ راه تو راه جاودانان بود ، همانان كه هر كس از سرانجام ایشان خویشتن دور داشت ، آن سرانجام ها نیز او را از خود دور داشتند ، تا ( هر كوتاه همت و حقیر جانی) ، به آستان آن جاودانگیها راه نیابد.
ـ راهی پر هراس ، كه در گامگام آن پیكر آزادگان افتاده است ، و نشیب و فرازهای آن را جمجمهها فروپوشیدهاند ، ـ جمجمههای خواهندگان شرف و آزادگی و حق ، همانان كه برای طلب حق ، خویشتن پیوسته بدین راههای پر مخاطره بینشان درافكندند . در پیچ و خم این راه مرد طلب ، اشباح قربانیان صف كشیدهاند ، و شب هنگام ، در برابر دیدگان عابران به حركت در میآیند . راهی كه بر همه صفحهها و تابلوهای آن ، علائم و خطوط راهنمایی ، با خون آزادگان نوشته شده است .
ـ تو این راهها و سنگلاخها را بشكافتی و پیش رفتی ، بیآنكه بیمی به دل آری از سرگردانی در هامونهای بینشان ، از گرگزارها ، از شبها و سیاهیها و از تنهاییها . ـ چرا ؟ چون وجود تو بار چیزی را حمل میكرد كه هیچ نیرویی تاب برابری با آن ندارد : بار ایمان استوار و دل پاك روشن . ـ تو آن زهر كشندهای را كه دیگران تاچشیدند به دور افكندند ، بسیار نوش جان كردی .
ـ آن زهر جانگیر ، درگیری با مستبدان و خودكامگان بود ، همانان كه كوردلیها و غلطرویهای خود را اصلاحات و روشنبینی میپندارند ، و خیانتهای خود را خدمت وانمود میكنند و دروغ ها و لغزش های خویش را كردار و گفتار راست و درست میشناسانند . ـ آنان هنگامی كه تباهكاری ها و گمراهی هایشان در دهانشان مزه میكند ، و هنگامی كه به سخنان چاپلوسان و متملقان اطراف خویش گوش فرا میدهند ، جری میگردند و در تباهی و گمراهی بیشتر میرانند .
ـ اما تو ! با علم و ایمان از خدای میترسیدی . پس سزاوار همین بود كه تو در راه خدا ، از بندگان ضعیف خدا نترسی ! تو به هواها و هوس های آن طاغی متجاوز ، روی موافق نشان ندادی و به ملاحظه او ، روی از اهداف پاك خویش بر نتافتی ! ـ تو رسیدن به آرزوها ( شهرت ، مقام ، ریاست ، آسایش ) را ، همچنین ترس از مرگ و قتل را ، برای رها كردن مبارزه و حقطلبی ، بهانه قرار ندادی .
ـ من در میان مردان ، كسی ندیدهام كه از نظر شخصیت و شكوه و اعتماد به نفس، چون مردانی باشد كه متكی به حقند و شخصیتشان از حق مایه میگیرد . ـ در برابر تو ، دو جبهه مشخص پدیدار بود : جبهه ظالم متجاوز و جبهه مظلوم بیپناه ، تو در چنین روزگاری ، سكوت و بیطرفی اختیار نكردی .
ـ تو اینگونه عذر نتراشیدی كه ستمگر سپاهی نیرومند دارد ، ما در برابر او قدرتی نداریم و تنها خواهیم ماند . ـ تو نگفتی هر كار وقتی دارد ، باید وقت آن برسد ، نمیتوان وقت را آفرید . ـ آری ، اینها عذرها و بهانههایی است كه مردم ضعیفالنفس بیشخصیت زبون ، كه از كارزار مردانه میهراسند ، میتراشند تا خود را در پناه آن ، توجیه كنند .
* ـ ای جمال الدین ! تو بودی و سرتاسر شرق ، و دین اسلام كه امر به جهاد میداد ، ـ و بهشتی كه در زیر سایه شمشیرها بود ، شمشیری كه هر كس ، با آن ، پیمان و ناموس و حقوق و شرف خویش را نگاهبانی میكرد و از پذیرفتن ستم و خواری سرباز میزد ، ـ و ایمانی بود كه مردم را راهبری میكرد و فتوی میداد تا در راه حق و شرف ، خویشتن به درون پهنههای مرگبار مبارزات درافكنند.
ـ و مردمی بودند كه تمدن غرب آنان را پلید و ملوث نساخته بود ، و اینهمه در كام طمعهای دور و دراز نیفتاده بودند . ـ و درفش راستین روشنگر ، مجله " عروة الوثقی " بود ، كه میتوانست بآسانی ، به دست دو همگام انتشار یابد ، كه در دوستی و یگانگی همپیمان بودند ... 29
تهران ـ آبانماه 1372
یادداشتها
1. زمینه جامعه شناسی ، تالیف : اگبرن ( W.F.Ogburn ) و نیمكف ( M.F.Nimkoff ) ، اقتباس امیر حسین آریانپور ، ( تهران : انتشارات دهخدا ، 1350 ) ص 183 . 2. برای ماخذ این مسائل ، رجوع كنید به طبری و مسعودی و ابن اثیر و ابوالفدا و جاحظ و از متاخرین گیرشمن و كریستسن سن ، و كتابهای ارزنده كارنامه اسلام از عبدالحسین زرینكوب ، خدمات متقابل اسلام و ایران از مرتضی مطهری ، علم و تمدن در اسلام از سید حسین نصر ، ترجمه احمد آرام ، و ماخذ مشابه . 3. و تا آنجا در ترویج علم و تحصیل كوشید كه قرآن كریم گفت : " هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون ـ آیادانشمندان و بیدانشان همسانند؟ " و در سخنان اسلامی آمد : " النظر الی وجه العالم عباده : نگاه به صورت دانشمندان عبادت است " و " النظر الی باب العالم عباده : نگاه كردن به در خانه دانشمند، خیره شدن به محل سكنای یك دانشمند عبادت است " . و این سخن امام زین العابدین : " اطلبوا العلم و لو بسفك المهج و خوض اللجج : دانش را بجویید اگر چه خونتان در راه آن ریخته شود و بر سر گردابهای مرگبار سفر كنید " یا این روایت پیامبر به نقل امام صادق : " اكثر الناس قیمه اكثرهم علماً : قیمت آن كس در اجتماع انسانی بیشتر است كه دانشش بیشتر است " و دهها امثال این تعلیم.
4. اشاره به داستان معروف شاهنامه . نیز رجوع شود به ایران در زمان ساسانیان . 5. در ذكر نام این بزرگان هیچگونه ترتیبی رعایت نشده است . 6. انحطاط و سقوط امپراطوری روم :تالیف ادوارد گیبون (Edward Gibbon ) ترجمه ابوالقاسم طاهری ، ( چاپ جیبی ) ، ص 303 . 7. درباره این شخصیت علمی و اختراعات به ثبت رسیده او ( 66 اختراع ) و اختراعات دیگر او ( بیش از 96 اختراع عمومی ) رجوع شود به كتاب فلاسفه شیعه ، تالیف : شیخ عبدالله نعمه ، سید جعفر غضبان ، ص 337 به بعد . 8. نوسازی جامعه ، تالیف : مایرون وینر (Myron Weiner ) ، ترجمه رحمت الله مقدم مراغهای ، ( انتشارات فرانكلین ، 1350 ) ، ص 47 .
9. از مقدمه ایرانشهر ، بر كتاب شرح حال و آثار سید جمال الدین اسدآبادی ، تالیف میرزا لطف الله اسدآبادی ، ( قم : دار الفكر ) . 10. میتوان در این قسمت ، از باب مثال مرحوم دكتر محمد معین را نام برد، رحمه الله علیه . 11. نقش سید جمال الدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین ، ص 282 . 12. همان كتاب ، بخش نامههای سید جمال الدین ، ص 179 به بعد . 13. همان كتاب ، بخش نامهها ، ص 195 . 14. رجوع شود به ماخذ مربوط . 15. الاعلام ، تالیف : خیرالدین زركلی ، چاپ سوم ، ( بیروت ) ، ج 7 ، ص37 .
16. " مردم سید مرحوم را از بزرگترین فلاسفه و نوابغ و بزرگان شمردهاند و شك نیست كه سید در مسائل سیاسی و اجتماعی دارای غریزه كامل و افكار عالی و اطلاعات رسایی بوده ... ما سید را مردی بسیار عالی مقام و عالم و خدمتگزار بشر ( به اعتبار امروز ) میشماریم ... " ( رجوع شود به بهار و ادب فارسی ، مقاله سید جمال الدین ، ج2 ، ص 321 به بعد ) . 17. رجوع به ترجمه دكتر سید جعفر شهیدی از این دو نامه ، در كتاب نامهها و اسناد سیاسی سید جمال الدین اسدآبادی ، تحقیق و جمعآوری از سید هادی خسروشاهی ( چاپ سوم ) . 18. نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین ، چاپ اول ، ص 137 ـ 136 . 19. نقباء البشر فی القرن الرابع عشر ـ از طبقات اعلام الشیعه ، چاپ نجف ، المطبعه العلمیه 1373 هـ . ق ، ص 310 به بعد . 20. عبدالرحیم محمد علی ، شیخ الباحیثن آغا بزرگ الطهرانی ، چاپ نجف مطبعه النعمان / 1390 هـ . ق ، ص 14 . 21. العروه الوثقی ، مقدمه ، ص 36 . 22. همان كتاب .
23. سوره الرعد ( 3 ) ، آیه 11 . 24. تراث الانسانیه ، مقاله استاد طاهر الجبلاوی ، ج 1 ، صص 830 ـ 829 و 833 ـ 832 ، ( مصر : وزاره الثقافه و الارشاد القومی ) . 25. الاعلام ، ج 6 ، ص 361 . 26. مقالات جمالیه ، صص 168 ـ 166 ، ( تهران : كلاله خاور ، 1312 ش ) . 27. مقصود این قصیده معری است : اَریُ العُنقاءَ تَكبْرً اَن تُصادا فَعانِد مُن تُطیقْ لهً عــــِنادا 28. دیوان الجواهری ، چاپ چهارم ، ( دمشق : مطبعه الجمهوریه ) ج 1 ، صص 106 ـ 95 . 29. با نقل مطالبی از كتاب بیدارگران اقالیم قبله ، این مقاله تكمیل شد .