( 0. 0 )

با سلام و احترام، در شماره مورخ ۱۰ تیرماه ۹۸ آن جریده شریفه، مصاحبه‌ ای از دوست قدیمی جناب آقای خسرو معتضد، مورخ و محقق دوران قاجار و عصر پهلوی، درباره اخوان‌ المسلمین درج شده بود که موجب تعجب و تأسف گردید و در آن اطلاعاتی ارائه شده بود که متأسفانه عاری از صحت بود و در اینجا فقط فهرست‌ وار به بعضی از آن‌ ها اشاره می‌ شود

نویسنده: استاد سید هادی خسروشاهی

 

مدیر مسئول محترم جریده شریفه «جوان» حفظه‌ الله
 
با سلام و احترام، در شماره مورخ ۱۰ تیرماه ۹۸ آن جریده شریفه، مصاحبه‌ ای از دوست قدیمی جناب آقای خسرو معتضد، مورخ و محقق دوران قاجار و عصر پهلوی، درباره اخوان‌ المسلمین درج شده بود که موجب تعجب و تأسف گردید و در آن اطلاعاتی ارائه شده بود که متأسفانه عاری از صحت بود و در اینجا فقط فهرست‌ وار به بعضی از آن‌ ها اشاره می‌ شود:
 
۱- نهضت اخوان تحت تأثیر اندیشه‌ های سید قطب و محمد الغزالی به وجود نیامد، بلکه این دو بزرگوار، سال‌ ها پس از تشکیل سازمان یا جمعیت توسط شهید حسن‌ البنا، به آن پیوستند و از اعضای آن به شمار می‌ رفتند.


 
۲- اخوان‌ المسلمین چند تن از رجال مصر و لبنان را به اتهام طرفداری از انگلیس نکشته بودند، بلکه فقط احمد ماهر توسط یکی از عناصر خودسر وابسته اخوان‌ المسلمین کشته شد که شهید حسن‌ البنا پس از آن، با انتشار اعلامیه‌ ای تحت عنوان: لیسوا اخوانا و لا مسلمین - نه اخوان هستند و نه مسلمان - این اقدام را تقبیح و محکوم کرد، ولی عجیب آنجاست که آقای معتضد چند نفر؟ از رجال و نخست وزیران مصر و لبنان را مقتول اخوان می‌ نامد، بدون آنکه بتواند نامی از آن‌ ها به میان آورد، چون کسی جز ماهر کشته نشده است!


 
۳- حسن‌ البنا در سال ۱۹۴۹ به دار آویخته نشد، بلکه پس از ترور احمد ماهر پاشا، به دستور شاه فاروق و توسط پلیس امنیت (!) مصر، شبانه وقتی پس از دیدار با رهبران «جمعیهٔ الشبان المسلمین» - جمعیت جوانان مسلمان - به دفتر خود در ساختمان مرکزی اخوان در قاهره، می‌رفت در وسط خیابان ترور شد و مردم او را به بیمارستان بردند، ولی به علت دستور پلیس امنیت، از معالجه او در بیمارستان خودداری به عمل آمد و حسن‌ البنا به علت خونریزی شدید به شهادت رسید.


 
۴- معنی اخوان‌ المسلمین «برادری مسلمانان» نیست. به عربی برادری مسلمانان «اخوة المسلمین» می‌ شود، نه اخوان المسلمین... معنی آن همان «برادران مسلمانان» است.


 
۵- این جمعیت هرگز افکار افراطی و تندرو نداشته است و اگر مبارزه مسلحانه علیه نیرو‌های اشغالگر انگلیسی، تندروی نام دارد (!) بلی آن‌ ها تندرو بودند! و نعم الامر، و الف تحیة و سلام بر تندروان!


 
۶- آیت‌ الله کاشانی روابط حسنه‌ ای با اخوان داشت و با شهید حسن‌ البنا در مراسم حج دیدار داشته است و پس از شهادت حسن‌ البنا، داماد او به نام دکتر سعید رمضان در سفری به ایران از آیت‌ الله کاشانی می‌ خواهد که رهبری اخوان را بپذیرد، ولی آیت‌ الله کاشانی به علت دوری از مصر و عدم امکان رهبری از راه دور، آن را نمی‌ پذیرد، نه آنکه «بعداً»! متوجه بشوند که این‌ ها «بسیار تندرو» (!) هستند.


 
۷- آقای معتضد می‌ فرمایند: «در ایران هم شبیه این گروه را داشتیم. فرقان از جمله گروه‌های تندرو اسلامی در کشور بود»!

یک بار دیگر جمله فوق را بخوانید. در ایران هم فرقه‌ ای مانند فرقان (!) شبیه اخوان بوده‌ اند؟ جلّ الخالق و المورخ! آیا این جمله نیازی به توضیح دارد؟ یک فرقه کور و مزدور تروریستی مانند فرقان (!) شبیه اخوان بودند؟ نه آقای معتضد کمی در بیان مطالب دقت بفرمایید. لابد می‌ خواستید از برادران فدائیان اسلام نام ببرید که جرأت نکردید و رفتید سراغ فرقان!...


 
۸ـ اخوان مانند خوارج تمام گروه‌ ها و حکومت‌ های جهان اسلام غیر از خود را فاسد می‌ دانستند و می‌ گفتند: حکومت خوب یعنی حکومت معاویه»!... این ادعا نشان می‌ دهد که متأسفانه آقای معتضد کوچک‌ ترین اطلاعی از اهداف و برنامه‌ های اخوان‌ المسلمین ندارند و حداقل اگر کتاب: «العداله الاجتماعیه فی الاسلام»: «عدالت اجتماعی در اسلام» تألیف شهید سید قطب را می‌ خواندند، متوجه می‌ شدند که آن‌ ها علاوه بر ردّ حکومت معاویه، حتی خلافت خلیفه سوم را هم به علت میدان دادن به معاویه، زیر سؤال برده‌ اند... این کتاب به فارسی ترجمه شده و بار‌ها در «قم» به چاپ رسیده است. این روش که همه را کافر و فاسد بدانند (!) روش گروه‌ های سلفی- تکفیری است که اخوان‌ المسلمین را هم «مرتد» و «خارج از دین»!نامیده‌ اند.


 
۹- ادعای جالب دیگر: «عبدالسلام محمد عارف رئیس‌ جمهور مصر که آدم بسیار مرتجعی بود، مورد حمایت این جمعیت بود». البته همه می‌ دانیم که عبدالسلام عارف، پیش از کشته شدن و روی کار آمدن برادرش عبدالرحمن عارف، رئیس‌ جمهور عراق بود و فرق بین «مصر» و «عراق» ظاهراً بر همگان روشن است و این آدم گویا بسیار مرتجع (!)، چون در دوران زندان رژیم عراق، تفسیر ۳۰ جلدی «فی ظلال‌ القرآن» سید را خوانده بود، به او علاقمند شده بود و پس از صدور حکم زندان ابد برای «سید قطب»، از سرهنگ ناصر درخواست نمود که او را آزاد کند و به عراق بفرستد و سرهنگ این درخواست را به‌ ظاهر پذیرفت و سید آزاد شد...، اما پس از چندی به علت تألیف کتاب «معالم فی الطریق» و بهانه اینکه توطئه‌ ای برای «ترور» (!) ناصر در کار است، سید قطب را اعدام کرد.


 
۱۰- آقای معتضد مدعی می‌ شوند که: «قرار بود وقتی علیه دولت محمد نجیب کودتا شد، اخوان‌ المسلمین بر سر کار بیاید، اما سفیر آمریکا در قاهره گفت به جای این آدم‌ های مرتجع و تندرو از افسران «ضبّاط الحرّ» استفاده کنیم و به همین دلیل، عبدالناصر، عبدالحکیم عامر، انور سادات و علی الشافعی را بر اخوان ترجیح دادند...»


 
البته نگارنده این سطور اولاً نمی‌ داند که این قرار (!) آمریکا را چه کسی به اطلاع نویسنده محترم رسانده است؟ و ثانیاً جمله «ضبّاط الحرّ» غلط است و «الضبّاط الأحرار» - افسران آزاد - صحیح است و ثالثاًعلی‌ الشافعی در بین آن‌ ها وجود نداشت، بلکه حسین‌ الشافعی بود که بعد‌ها ۱۴ سال تمام، معاون اول ریاست جمهوری دوره سرهنگ ناصر بود و چند ماه قبل از فوت ناگهانی ناصر، به دستور آمریکایی‌ها، جناب سرهنگ ناصر، سرهنگ محمد انور سادات را به جای او برگزید! (این نکته‌ ای است که خود سرهنگ حسین‌ الشافعی در گفت‌ و گویی مفصل در قاهره به اینجانب گفت و من همان وقت متن کامل این گفتگو را در قاهره چاپ و منتشر ساختم و ترجمه فارسی آن را هم علاوه بر روزنامه اطلاعات، در کتاب «اخوان‌ المسلمین چه می‌ گویند و چه می‌ خواهند؟» چاپ قم، بوستان کتاب، آورده‌ ام که امید است آقای معتضد به آن مراجعه کنند.) (۱)


 
۱۱ـ آقای محمد مرسی با بورسیه دولتی مصر در آمریکا به تحصیل مشغول بود و فرزندانش هم در آن دوران و به دلیل اقامت پدر در آمریکا به دنیا آمدند که آقای معتضد آن را با کنایه و طعنه دو بار تکرار می‌ کند... و آمریکایی‌ ها هم او را در آب نمک نخوابانده بودند که رئیس حزب آزادی و عدالت بشود، بلکه او عضو مکتب ارشاد الاخوان‌ المسلمین بود و پس از تأسیس حزب، توسط اخوان به ریاست آن انتخاب شد... اگر اخوان به قول شما مانند «منافقین»، وابسته به آمریکا بودند، چرا در لیست تروریست‌ ها قرار گرفتند و چرا منافقین از آن لیست حذف شدند؟


 
اتهام زدن به گروه‌ های اسلامی، کار آسانی است که مورد پسند دشمنان اسلام، چون آمریکا و اسرائیل و مزدوران آن‌ ها در منطقه، به‌ ویژه رهبری ارتجاع عربی، بنی‌ سعود هم هست، اما از نویسنده محترمی مثل آقای معتضد انتظار نمی‌ رفت که با استفاده از منابع فضای مجازی بیگانه‌ ها - که نقل کلمات یا نام‌ های افراد با حروف لاتین در مطلب ایشان، نشان‌ دهنده آن است ـ به نشر مطالبی بپردازند که از آغاز بی‌ اساس است تا پایان!


 
۱۲- آقای معتضد، مرگ محمد مرسی را هم خیلی عادی و طبیعی می‌ داند و می‌ نامد، ولی هنوز کمیته تحقیقی تشکیل نشده و پاسخی به پرسش‌ ها در این زمینه داده نشده و این ادعا نمی‌ تواند مقرون به صحت باشد. آقای محمد مرسی بیش از پنج سال در زندان انفرادی ژنرال آدم‌ خوار، بدون وسایل و لوازم مورد نیاز یک زندانی، حتی ممنوع بودن از دارو‌های مورد استفاده او، زندانی ژنرال کودتاچی بود و وقتی برای محاکمه درباره جاسوسی او برای قطر (!) به قفس آورده می‌ شود و در آنجا بر زمین می‌ افتد، نه تنها زندان بانان همراه و هیئت منصفه (!) و قضات دادگاه که ناظر بر صحنه بودند، برای نجات او اقدامی نمی‌ کنند بلکه حدود نیم ساعت آقای مرسی در کف قفس می‌ ماند تا آمبولانس بیاید و او را به بیمارستانی ببرد که رژیم انتخاب می‌ کند و در آنجا اعلام می‌ شود که او درگذشته است (!) و ما خوب به یاد می‌ آوریم که وقتی جناب ژنرال حسنی مبارک، ارباب ژنرال سیسی، در همین قفس بدحال شد، او را بلافاصله و با هلی‌ کوپتر به بیمارستان ارتش بردند و معالجه کردند... و بعد هم در محاکمه‌ ای قلابی (!) از همه اتهامات تبرئه شد و آزاد گردید و از همه امکانات بهره‌ مند شد، ولی آقای مرسی و ده‌ ها نفر دیگر از اعضا و رهبران اخوان یا توسط ژنرال سیسی اعدام شدند یا در قفس مردند و یا هنوز در زندان‌ ها به سر می‌ برند و یا از دیار خود فرار کرده‌ اند.


 
از عدل و انصاف نیست که در داوری‌ های تاریخی، آن هم بدون داشتن اطلاعات کافی و مدارک لازم، حقیقت فدای مصلحت روز (!) گردد و ناگهان محمد مرسی عضو مکتب ارشاد اخوان و رئیس‌ جمهوری قانونی و منتخب مردم مصر که به اتهام جاسوسی برای حماس (!)، جاسوسی برای قطر (!)، جاسوسی برای ایران (!) و... مورد محاکمه قرار می‌ گیرد و در نتیجه عملکرد برنامه ریزی شده دولت کودتائی مصر به قتل می‌ رسد، مدعی شویم که او به مرگ طبیعی درگذشته و تازه مزدور آمریکا هم بوده، ولی البته معلوم نیست که مزدور رسمی دیگر آمریکا، چرا او را به قتل رسانده است؟


 
۱۳- آقای معتضد مدعی می‌ شود که مرسی به گروه «عربستان‌ المحتله» (!)، دفتری در قاهره داده بود و ژنرال سیسی آمد و همه آن‌ ها را از قاهره بیرون کرد و اعضای آن گروه در رژه برادران سرباز ما در اهواز به آن‌ ها حمله کردند و عده‌ ای را به شهادت رساندند!


 
البته محاکمه این جنایتکاران هنوز به پایان نرسیده و دادگاه وابستگی آن‌ ها را به هیچ گروهی اعلام نکرده است، ولی مورخ محترم ما پیشاپیش اعلام می‌ کند که آن‌ ها عضو عربستان‌ المحتله (!) بوده‌اند. البته گروهی هم به این نام تاکنون اعلام موجودیت نکرده است.


 
۱۴- آقای معتضد برای حسن ختام (!) می‌ فرماید که «مرسی به ایران آمد، هیچ اسمی از تشیع نیاورد و تماماً از اهل تسنن گفت و از ۱۲ امام صحبت نکرد.» آیا ایشان بهتر نیست که به همان تاریخ دوران قجر و عصر پهلوی بپردازد؟


 
اصولاً و ظاهراً بر این حسن ختام نباید چیزی افزود، ولی می‌ توان پرسید که مگر قرار بود در یک کنفرانس سیاسی جهانی، یک رئیس‌ جمهور سنی از تشیع دفاع کند و از ۱۲ امام شیعیان سخن بگوید؟
 
در اینجا مانند بعضی از خودی (!)‌ها فقط باید گفت: «اَللهُمَّ عَجّل لِوَلیک الفَرَج!»

 

وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
سید هادی خسروشاهی
۹۸/۴/۱۱ ـ تهران

 



پی نوشت:
 
(1) در بخشی از مقدمه این اثر نوانتشار و در تبیین پیشینه نویسنده در انتشار آثار مربوط به اخوان‌ المسلمین آمده است: «کتاب اخوان‌ المسلمین بزرگ‌ ترین حرکت اسلامی معاصر، تألیف دکتر اسحق موسی الحسینی، یکی از آثاری بود که توسط مؤسسه اطلاعات بار‌ها به شکل کتابی مستقل در ۳۸۰ صفحه منتشر شده است. کتاب جمعیت اخوان‌ المسلمین از آغاز تا امروز تألیف پروفسور ریچارد میشل، استاد تاریخ دانشگاه میشیگان آمریکا که زیر نظر بعضی از مسئولان رسمی و اصلی اخوان‌ المسلمین مصر به عربی ترجمه و منتشر شده است، یکی دیگر از آثاری بود که توفیق ترجمه آن نصیب اینجانب گردید و از سوی مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وابسته به وزارت امور خارجه، در دو جلد - جلد اول در ۴۶۰ صفحه و جلد دوم در ۳۹۲ صفحه - منتشر گردید که دوباره بازچاپ یافته است. اما آنچه در کتاب حاضر می‌ خوانید، درواقع مجموعه‌ ای از مقالاتی است که در سالیان پیشین - و پسین - توسط اینجانب ترجمه یا نگارش یافته و نخست در بعضی از جراید یا مجلات تهران، منتشر شده و اکنون به شکل کتابی مستقل، در اختیار قرار گیرد. آنچه در این کتاب جمع‌ آوری شده، در واقع بررسی‌ ها و تحلیل‌ هایی است که درباره اندیشه، اهداف، رهبری و تاریخ اخوان نگارش یافته و چگونگی هدف اصلی رهبری شهید حسن‌ البنا و دیگران را نشان می‌ دهد. روابط اخوانی (!) اینجانب از نیم قرن پیش با عده‌ ای از رهبران اصلی اخوان که مرشد نامیده می‌ شوند آغاز می شود و با مرشدانی از جمله: شیخ عبدالفتاح عمر التلمسانی، شیخ محمد حامد ابوالنصر، شیخ مصطفی مشهور، شیخ مأمون الهضیبی و سپس شیخ محمد مهدی عاکف و بعضی از اعضای اصلی عضو مکتب الارشاد سازمان، مانند: بانو زینب الغزالی، صالح ابو رقیق، مهندس یوسف ندا، دکتر سعید رمضان، دکتر عبدالمنعم ابوالفتوح، شیخ محمد الغزالی، دکتر عصام العریان، دکتر حبیب عزت و غیرهم استمرار یافت و اقامت سه ساله اخیر در قاهره به عنوان رئیس نهاد دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران در مصر، به اینجانب این فرصت و امکان را داد که اطلاعات مستندتر و دقیق‌ تر و وسیع‌ تری را از چگونگی تشکیلات جمعیت، سازماندهی و اداره آن در طول ۸۰ سالی که از تأسیس آن می‌ گذرد، به دست آورم که سعی کرده‌ ام بخش‌ هایی از آن را در این مجموعه و تحت عنوان اخوان‌ المسلمین چه می‌ گویند و چه می‌ خواهند؟ تقدیم علاقه‌ مندان بنمایم. البته باید یادآور شوم که بین مطالب و بحث‌ ها و مقالات مندرج در این مجموعه، چون هرکدام به مناسبتی و در تاریخ خاصی نوشته شده، شاید انسجام کامل، وجود نداشته باشند ولی در کل، از لحاظ محتوا می‌ توان گفت که اطلاعات مستند ارزشمندی را در بردارد و برای اهل تحقیق و تاریخ معاصر مفید تواند بود!»

به مطلب امتیاز دهید :
( 0. 0 )
Review Count : 0 Review

Change the CAPTCHA code