نویسنده : سید هادی خسروشاهی
با کسروی آشنا شویم
سید احمد کسروی در مهرماه سال 1269 ش در محله حکم آباد تبریز، در یک خانواده روحانی به دنیا آمد. اجدادش همگی ملا و پیشنماز بودند... پدرش سید قاسم هم پیشنماز مسجد اجدادی خود در آن محله بود. کسروی دوازده ساله بود که پدرش درگذشت و او به مدرسه طالبیه تبریز رفت و به آموختن دروس طلبگی پرداخت و همانجا هم با شیخ محمد خیابانی آشنا شد که بعدها باعث پیوستن وی به حزب دمکرات شیخ گردید.
در سال 1289 ش که کسروی به 20 سالگی رسیده بود و به عنوان یکی از طلاب مدرسه دینی تبریز شناخته میشد، لباس روحانیت را پوشید و به پیشنمازی در مسجد پدری پرداخت و در همان زمان، به حفظ کامل قرآن مجید اقدام نمود و حافظ کل قرآن شد.
او در سال 1294 ش در مدرسه آمریکاییها در تبریز ـ مموریال اسکول ـ به تدریس زبان و ادبیات عربی پرداخت و خود نیز در آنجا زبان انگلیسی و اسپرانتو را یاد گرفت. در همین دوران با مبشران اجنبی و میسیونرهای مسیحی در مدرسه آمریکاییها درگیر شد و به علت دفاع از اسلام، کتک خورد و از مدرسه اخراج گردید.
در تیرماه 1295 ش کسروی از طریق جلفا به تفلیس و باکو رفت و به آموختن زبان روسی مشغول شد و در سال بعد به تبریز برگشت و به حزب دمکرات شیخ محمد خیابانی پیوست، اما دو سال بعد همراه چند نفر دیگر به علت تغییر نام حزب به نهضت آزادیستان از نهضت جدا شد و خود را گروه «انتقادیون»! نام نهادند.
یک سال بعد، یعنی در سال 1298 ش کسروی که به قول خودش فقه میدانست ولی از قانون آگاه نبود، به کارمندی اداره عدلیه تبریز درآمد و ده سال تمام در نقاط مختلف کشور و در پستهای گوناگون کارمند عدلیه بود.
چند سال بعد، وی به سفارش تیمورتاش وزیر دربار رضاخان، توسط داور، وزیر عدلیه وقت، پس از پذیرفتن و اجرای شرط داور که خلع لباس روحانیت بود، به عنوان دادستان تهران انتخاب شد و همزمان به علت چاپ و نشر چند اثر تاریخی، به عضویت انجمن آسیایی سلطنتی و انجمن جغرافیای آسیایی لندن و دو انجمن مشابه در آمریکا درآمد که همین امر اگر هم تأثیر مستقیم در تغییر روش و گزینش راه جدید نداشت، او را سخت مغرور ساخت. در این برهه او به آموختن زبان پهلوی در نزد پروفسور هرتسفلد و زبان ارمنی، در نزد یکی از ارامنه تهران اقدام نمود.
گفتنی است که از شاهکارهای کسروی در دوران کار وکالت عدلیه!، دفاع وی از سرپاس رکنالدین مختاری رئیس شهربانی رضاشاه و پزشک احمدی جلاد معروف رژیم پهلوی بود که توانست سرپاس مختاری را از جنایاتی که مرتکب شده بود تبرئه نماید و به جای اعدام، او به 8 سال زندان محکوم گردید.
کسروی که بی تردید از سران باندهای مافیایی رژیم رضاخان پهلوی کمک مالی میگرفت چاپخانهای خرید و از آذرماه سال 1312 ماهنامه پیمان را منتشر ساخت که انتشار آن نه سال تمام ادامه یافت و از بهمن ماه سال 1320 روزنامه پرچم را به طور یومیه منتشر کرد که بعدها به صورت هفتگی انتشار مییافت.
با انتشار بخش اول کتاب آیین، کسروی به اصطلاح مورخ و پژوهشگر، به شکل یک فعال اجتماعی درآمد و به تدریج دهها رساله، تحت عناوین گوناگون، بر ضد اسلام و تشیع منتشر ساخت که هیچگونه برخوردی از سوی دولت در مقابل آن به عمل نیامد و این درست در دورانی اتفاق افتاد که هرگونه فعالیت دینی در ایران ممنوع بود.
کسروی در این چرخش بنیادین و دگرگونی فکری عجیب، ادعای «برانگیختگی» کرد و مدعی شد که میخواهد با پاکسازی دین از خرافات، زمینه رشد «آئین پاکدینی» را فراهم سازد.
یکی از کارهای فکری و اصلی او تألیف و نشرکتاب «ورجاوند بنیاد» ـ بنیاد قدسی یا خدایی ـ بود که در سه جلد منتشر کرد و به جای عنوان ساختن «سوره» و «آیه» هر فصلی از کتاب را با شمارهگذاری مشخص ساخت که به قول خود او، همراه با زندهایی ـ تفسیرهایی ـ درباره مطالب مطرح شده بود. در بالای صفحه اول کتاب جمله «خدا با ماست» و در قسمت پایین صفحه، جمله «این کتاب بنیاد پاکدینی است»، به چشم میخورد. تاریخ چاپ اول مجلدات این کتاب به سالهای 1321 تا 1323 بر میگردد.
علائم و معجزات! برانگیختگی کسروی چه بود؟
خود کسروی در دفترچه یکم آذر 1322، صفحه 14 مینویسد: «پس از آنکه از عدلیه خارج شدم در حال خود دگرگونیهایی یافته و از مردم رمیده شده و کمتر سخن گفتم و در اثر این دگرگونی سهشهایی بسیار نصیبم گردید و مثلاً با گریه یک بچه، اشکهای من هم جاری میشد و گوشتهای دکان قصابی گویی با من سخن میگفتند و بالاخره یک روز در خیابان سیروس، سرچشمه، پنجاه ـ شصت گنجشکی را که در قفسها بودند خریدم و همه را آزاد کردم که ناگهان آمیغها در جلوی چشمم نمایان گردید!
بدین ترتیب کسروی احساس برانگیختگی در خود میکند و در مجله پیمان سال نخست، شماره 12، صفحه 11 مینویسد: «بر همچو منی آسانست که به سخنانی درباره دین بیاغازم و گروهی را به دنبال خود بیندازم ولی آیا چه سودی از این کار خواهم داشت، جز اینکه گروهی را در بیابان گمراهی سرگردان گردانم و دردی بر دردهای مسلمانان بیفزایم؟!»
اما به تدریج، گویا سهشهایش تندتر و تیزتر شده و آمیغها بر او روشنتر گشته و با نشر کتابی در پیرامون اسلام و شیعیگری، دردی بر دردهای مسلمانان افزوده و گروهی را گمراه ساخته است.
کسروی با اینکه بارها در آثار خود، پاکی و راستگویی «آن پاک مرد عرب» ـ پیامبر اسلام ـ اقرار دارد ولی این بار به اصل اسلام تاخته و آن را ناسازگار با آمال دانسته و همه مسلمانان را گمراه خوانده و مانند بعضیها! صریحاً دوران اسلامگرایی را پایانیافته تلقی نموده است.
و سپس با نشر کتاب شیعیگری، حملات خود را بر ضد مبانی تشیع تندتر کرده و ائمه هدی را عناصری خدانشناس و... نامیده و از هیچ نوع یاوهگویی درباره مقدسات اسلام و تشیع خودداری نکرده است.
اشاره شد که کسروی برای اثبات برانگیختگی خود، پس از سهشها! به دنبال آزادسازی گنجشکها، ورجاوند بنیاد را در سه جلد منتشر ساخت. برای شناخت محتوای این کتاب، ما فقط سطوری از فصل 9 و 19 و 20 آن را نقل میکنیم تا آمیغها آنطور که هست روشن گردد.
وی نخست به مسئله شناخت یک برانگیخته میپردازد و میگوید:
«فصل 9ـ یک برانگیخته را چگونه توان شناخت؟...
میگویند: یک برانگیخته را چگونه توان شناخت؟...
می گویم: دیگر چیزها را چگونه میشناسید؟... برانگیختگی نه چیزیست که دروغبردار باشد. یک برانگیخته باید همه با نادانیها نبردد، همه از آمیغها سخن راند، باید گامی بهوس یا بسهش برندارد، پروای هیچ کسی نکند، به پاس این و آن، از گفته خود بازنگردد. یک برانگیخته باید خردها را به تکان آورد و آموزگار آنها باشد. این کارها جز با نیروی خدایی نتواند بود، و آنکه به دروغ برخیزد چه زود باشد که درماند و رسوا گردد.»
و طبق نوشته خود او، چون به دروغ برخیزد، زود رسوا میگردد و چنین نیز شد!
وی در کتاب «ورجاوند بنیاد» که گویا دارای احکام زندگی است، آیاتی آورده که به حکم همان بافتههای خود محکوم به اعدام است و باید او را کشت. کسروی نخست درباره بزهکاران مینویسد:
«فصل 19ـ باید ببزندگان نبخشایید
در بزهها به جاست که گماردهای از سوی توده باشد و بزندگان را دنبال کند و کیفر تلبد. به جاست که در بزههای بزرگ پروا بیشتر باشد و دادگاههای والاتری برپا گردد. به جاست به هر بزنده نماینده هکانیده، و آزادی سخن داده شود. اینها بتوده و آسایش آن پروا داشتن، و به دادگری ارج نهادنست.
باید ببزندگان نبخشایید و آنان را سربار توده نگردانید.
بزه اگر از هوس یا از سهش برخاسته باید با زندان، و اگر با بدی و پستی توأم بوده باید با زدن کیفر داد. آنکه نیکی نپذیرد بایدش کشت. آدمی با نیکی ارجمند است.»
بدین ترتیب، اگر کسی بعد از محاکمه و کتک خوردن، باز به جرم خود ادامه داد، بار دوم! باید او را کشت!
کسروی سرانجام در فصل 20 کتاب بنیاد قدسی خود چنین فتوا میدهد:
«فصل 20ـ باید کشنده را کشت
باید کشنده را کشت. با این کشتن از کشتنهای بسیار جلو توان گرفت.
همچنان کسی که با توده خود ناراستی و بدخواهی کرده باید او را کشت. کسی که با پسری به کاری زشت برخاسته، باید او را کشت.
به بدآموز و گمراهگردان، و همچنان به فالگیر و جادوگر و هر کسی که لاف از کارهای نبودنی میزند، باید کهرایید که اگر بازنگشتند باید کشت.
به چامهگویی که به هجو پرداخته و به نویسندهای که دشنام نوشته و به نگارندهای که کسی را به حالی زشت نگاشته، باید کیفرهای سختی داد و در بار دوم کشت.
باید به دشنامگو کیفری سخت داد. باید دروغ و دغل را از هرگونه که باشد و در هر کاری که باشد بزه شناخت و بیکیفر نگذاشت.»
در اینجا باید پرسید: آیا کسروی خود مرتکب همه این بزهها و پلیدیها و دروغها نشد؟ و آیا طبق فتوای خود او، نباید او را کشت؟
البته چنانچه اشاره شد طرح و برنامه کسرویگری دامنه وسیعتری داشت و شامل تمامی امور کشور، پس از حذف دوران اسلامگرایی و برقراری پاکدینی در کشور میگردید... او نخست سازمان یا «باهماد آزادگان» را تشکیل داده و هواداران خود را «پاکدینان» نامید که این پاکدینان وظیفه داشتند گروههایی را در همه نقاط کشور آماده سازند تا کار دولت را یکسره سازند و بر همه امور مسلط گردند.
او حتی پا را فراتر از این گذاشته و برای نبردهای بزرگ آینده، پیشنهاد تشکیل گروه «رزمندگان» را میدهد تا بتوانند در نبردهای بزرگ آینده، فعال باشند.
نامهای با دستخط خود کسروی که به پاکدینان تبریز نوشته، در اختیار ما میباشد که در آن چنین آمده است:
« نامه به یکی از آزادگان در تبریز، 16 آذرماه 1321
پس از درود؛ چند نامه ای از شما رسیده. بسیار خوشنودم که نیروهای جوانی خود را در این راه ورجاوند خدایی به کار میبرید. از جانشینتان در تهران، آقای ژیلا نیز خوشنودیم. جوان باغیرتی است. گفتارتان درباره شرق و غرب و جنوب و شمال به چاپ خواهد رسید. ولی چون گفتارهای دیگری فراوان فرستاده شده باید اینها را به چاپ رسانیم و یکباره از زبان سخنی آغازیم.
از آقای ضیا نیز نامههایی داشتم. برخی را پاسخ نوشته ام و برخی مانده. دربارۀ منوچهر عدل رفتار بخردانه کرده اند. نمیدانم با آقای اسلامی و فروتن و دیگران تا چه اندازه نزدیکند.
آقای رحیمی خوب کار میکنند. آنچه دربارۀ یک دسته از جوانان برای اجرا نوشته اند به جاست. باید کسانی را در تهران و تبریز برگزینیم که نامشان «رزمندگان» گذاریم و رزمهای بزرگی را که در آینده به یاری خدا خواهیم داشت از اکنون با دست آنان آغاز کنیم. در این باره در تبریز هم گفتگو کنید.
از آقای امینی نامههایی رسیده که اکنون پاسخش را با دست شما میفرستم.
دربارۀ پیمان که تلگراف کرده اید امیدمندم شمارۀ نهم به زودی فرستاده شود. با چاپخانۀ تابان اندک گفتگویی داریم که به پایان میرسد. به آقای اسلامی درود مرا برسانید. اگر نشانها به دست آمده یکی را بفرستند. در اینجا میخواهیم جای بهتری برای روزنامه و باهماد پیدا کنیم. کسروی»
و در همین رابطه، او در فصل آخر کتاب «دین و جهان» صفحه 63 مینویسد: «هر انقلابی، نخست از سخن آغاز شده و این سخن است که زمینه پیدایش انقلاب را فراهم میسازد» و سپس اندیشه پنهانی خود را در جملاتی کوتاه بیان میکند و مینویسد:
«... راه اینست و ما نیز آن را گرفته ایم و پیش میرویم و نزدیک است آن روزیکه یک گام دیگر نیز برداریم و رشته کارها را به دست گرفته آیین خود را از هر باره روان گردانیم»، که این در اوایل سال 23 است ولی در بهمن ماه همان سال، در دفترچه بهمن ماه صفحه آخر به پاکدینان! چنین پیام میدهد: «در ایران باید بکوشیم و سال آینده 1324 را یک سال برجسته در تاریخ خود گردانیم و این سال نبرد ما با دولتها است...» و سپس وعده میدهد که به یاری خدا در سال 1324 گامهای برجستهای خواهد برداشت.
واکنش امام خمینی (ره)
... در اوج بحران حملات بیدینان به اسلام و تشیع و همزمان با نشر کتاب اسرار هزارساله حکمی زاده در قم و کتابهای کسروی در تهران، امام خمینی (ره) درباره کسروی مطلبی را مینویسند که نشاندهنده نظریهشان درباره نوع برخورد با این «پیغمبر افیونی» است که مطالبی با لغت اجنه مینویسد.
ایشان در کتاب «کشف اسرار» ضمن انتقاد از «کتاب ننگین با آن اسم شرمآور که گویی با لغت جن نوشته شده و آمیغ و آخشیجها و صدها کلمات وحشی» مینویسند: «... همکیشان دیندار ما، برادران پاک ما، دوستان پارسی زبان ما، جوانان غیرتمند ما، هموطنان آبرومند ما، این اوراق ننگین، این شالودههای نفاق، این برگرداندن به مجوسیت، این ناسزاها به مقدسات مذهبی را بخوانید و در صدد چاره جویی برآیید. با یک جوشش ملی، با یک جنبش دینی، با یک غیرت ناموسی، با یک عصبیت وطنی، با یک اراده قوی، با یک مشت آهنین، باید تخم این ناپاکان بی آبرو را از زمین براندازید. اینها ودیعههای خدایی را دستخوشت هوی و هوس خود میکنند. اینها کتابهای دینی شما را که با خونهای پاک شهدای فضیلت به دست شما رسیده آتش میزنند، اینها عید آتش زدن کتاب دارند. هان آبرومندانه از جای برخیزید تا بر شما چیره نشوند» (کشف اسرار، صفحه 74، چاپ قم، انتشارات آزادی، 1358) البته این لحن خاص و افشاگرانه امام خمینی با توجه به هجمههایی بود که در آن دوران از سوی عناصر مشکوکی آغاز شده بود.
اما امام، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ضمن انتقاد از روش کسروی نقطه مثبت او را یادآوری نموده و او را تاریخنویس مینامد: «... دورکردن مردم از ادعیه و کتب دعا که یک وقتی آتش میزدند، در روز آتش سوزی کتابهای عرفانی و دعا... اینها تأثیر دعا را در نفوس نمیدانند... دعا را نباید از بین جمعیت بیرون برد... این یک مطلب غیرصحیحی است که به اسم اینکه «قرآن باید بیاید میدان»، آن چیزی که «راه» هست برای قرآن، از دست داد... اینها وسوسههایی از شئون شیطان است... دعا و حدیث را اگر استثنا کنیم، قرآن هم رفته است... آن قدر معارف در ادعیه ائمه ـ علیهم السلام ـ هست و مردم را دارند از آن جدا میکنند ـ که احصا نمیتوان کرد ـ لسان قرآن است ادعیه ... اگر بگوییم ما کاری با ادعیه نداریم و در آتش سوزی، کتاب دعا را بسوزانیم، کتاب عرفا را بسوزانیم، از باب اینست که نمیدانند... وقتی انسان از حد خودش پایش را بالاتر گذاشت، در اشتباه میافتد. کسروی یک آدمی بود تاریخنویس، اطلاعات تاریخیاش هم خوب بود. قلمش هم خوب بود اما غرور پیدا کرد رسید به آنجایی که گفت من هم پیغمبرم... ادعیه را هم کنار گذاشت پیغمبری را پایین آورده در حد خودش. نمیتوانست برسد به بالا آن را آورده بود پایین! ادعیه و قرآن و اینها همه با همند. این عرفا و شعرای عارف مسلک و فلاسفه، همه یک مطلب میگویند. تعبیرات مختلف است. زبانها مختلف است زبان شعر یک زبانی است. حافظ زبان خاصی دارد و همان مسائل را میگویند که آنها میگویند اما با یک زبان دیگری. نباید از این برکات، مردم را دور کرد» (تفسیر سوره حمد، چاپ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، صفحات: 148 و 149 و 189 و 190).
به نظر من این عادلانهترین و منصفانهترین شهادتی است که شخصیتی چون امام خمینی (ره) درباره احمد کسروی بیان کرده اند: «مورخ بود» دچار غرور شد و به کج راهه رفت و خود را «برانگیخته» نامید و قبلاً هم هشدار داده بود که مردم باید «با یک مشت آهنین، تخم این ناپاکان بی آبرو را از زمین براندازند...»!
در پایان این بخش، بی مناسبت نیست که نمونههایی چند از صدها واژه جعلی کسروی را که امام آن را «لغت جن و کلمات وحشی» مینامد، نقل کنیم تا اهمیت هشدار امام در آن برهه، به «پارسی زبانان» روشن تر گردد.
نمونههایی چند از واژههای ساختگی کسروی:
آبخست ـ (adxodt) جزیره، خشکی میان آب
آخشیج ـ ضد، نقیض
آدمیگری ـ انسانیت؛
آغازیدن ـ شروع کردن، شروع شدن؛
آغالانیدن ـ تحریک کردن، بشورش داشتن؛
آکندن ـ پر کردن؛
آمیغ ـ حقیقت، راست؛
آهیختن ـ کشیدن و بیرون آوردن؛
آیفت ـ حاجت، نیاز؛
ازانا ـ ازاننده، مالک؛
استردن ـ (ostordun) پاک کردن، محو کردن؛
انگاریدن ـ (انگاشتن) فرض کردن؛
باشندگان ـ موجودات، حاضران (حضار)؛
باهماد ـ (bahunad) (بر وزن باسواد) جمعیت، حزب، (دسته ای که با هم اندیشه و آرمان یکی کرده برای رسیدن به هدف متحد شده باشند)؛
برآغالانیدن ـ تحریک کردن و بروی کسی برخاستن و هایهوی و دشمنی کردن؛
بزیدن ـ (bezidun) بزه کردن؛
بندواژه ـ حرف (اصطلاح دستوری)؛
بنیاد ـ اساس؛
بیوسیدن ـ منتظر بودن؛
پاد آواز ـ انعکاس صدا؛
پافه ـ اجاره؛
پایندان ـ ضامن، کفیل؛
پرک ـ parg (بر وزن برگ) اجازه، اذن؛
پسادست ـ نسیه؛
پهل ـ (pehug) (بر وزن جگر) شک؛
توزیدن ـ تحصیل کردن، به دست آوردن؛
چبود ـ (chebood) ماهیت؛
دژ آگاه ـ وحشی، فرهنگ نادیده؛
رادی ـ سخاوت، کرم؛
رزماد ـ ruzmad دسته رزمنده؛
زابیدن ـ اتصاف؛
زند ـ شرح، تفسیر؛
سات ـ صفحه؛
سافیدن ـ رأی دادن؛
سترسنده ـ محسوس شده؛
ستهیدن ـ لجاجت کردن (ستیزیدن که سپس در همین معنی به کار برده شده در ستتر است)؛
سکالاد ـ sokalad هیئت مشورت، شورا، کنگره؛
سمرد ـ sumurd (بر وزن نبرد) وهم، خیال؛
سهش ـ احساس؛
شاویدن ـ شکایت کردن؛
شلپه ـ شیرینی؛
فراهمیدن ـ اجتماع کردن؛
فرهیدن ـ وحی کردن؛
فوکا ـ جماد؛
فهلان ـ مشغول؛
کاچال ـ اثاث خانه؛
کراد ـ curad هیئت اجرائیه، کمیته مرکزی؛
کرفه کاری ـ کار ثواب کردن؛
کوشاد ـ هیئتی که برای کوشیدن گرد آمده اند؛
گساریدن ـ مصرف کردن؛
مادینه ـ مؤنث؛
مرغوا ـ چیزی را به فال بد گرفتن؛
نوشاک ـ آنچه نوشیده شود؛
نویساچ ـ افزار نوشتن (قلم مداد و مانند اینها)؛
نهش ـ قرار، شرط؛
نیوشیدن ـ گوش کردن؛
ورجاوند ـ مقدس؛
هات ـ حق؛
هکانیدن ـ تعیین کردن، معین گردانیدن؛
یوفاناک ـ آنچه مبادله میکنند؛
یوفه ـ عوض، بدل؛
البته مقالات و کتابهای احمد کسروی مالامال از این قبیل واژههای وحشی جعلی و غیرمأنوس است و او سرانجام، به علت کثرت لغات جعلی خود مجبور شد واژه نامه مستقلی منتشر سازد و از پاکدینان! بخواهد که آن لغات را قبل از مطالعه آثار وی، یاد بگیرند!...
ادامه دارد...