همراه و هم سفر

■ آیا امام صدر را در سفر به کشورهای دیگر هم ملاقات کردید؟

چرا، غیر از این سفرها یک بار هم من ایشان را در مکه مکرمه زیارت کردم که مهمان دولت سعودی بودند و خیلی از ایشان تجلیل و احترام می‌کردند. ولی خب، ایشان روش طلبگی‌شان همیشه ادامه داشت، چه در مسجدالحرام و چه در هتلی که اقامت داشتند. البته آنجا خیلی امکان دیدار و صحبت و گعده و از این حرف‌ها نبود.

ایشان را در دو سه کنفرانس اندیشه اسلامی هم که در الجزایر تشکیل می‌شد، ملاقات کردم. خب، در طول این چند روزِ کنفرانس که گاهی اوقات یک هفته بود و گاهی هم بیشتر، تمام شبانه‌روز را با هم بودیم، چه در جلسات مؤتمر و چه در جلسات استراحت. ایشان خیلی مایل بودند که در کنارشان باشم. البته دو سه نفری هم از لبنان همراه ایشان آمده بودند، منتهی ایشان محبت می‌کردند و خیلی تمایل داشتند که من هم در کنارشان باشم. خب، من هم با اشتیاق کامل در خدمتشان بودم.

در این کنفرانس‌ها ایشان واقعاً، به قول شخصیت‌های عربی و شیوخ الأزهر، نجم مؤتمر (ستاره کنفرانس) بودند. هر بحثی مطرح می‌شد، در تمامی زمینه‌های علمی، فلسفی، اقتصادی، اجتماعی، فقهی، ادبی، اصولی و کلاً هر مسئله‌ای که به تناسب در کنفرانس مطرح می‌شد، ایشان در آن تدخل می‌کردند.

تعقیبی درخواست می‌کردند و پشت تریبون می‌رفتند. بر تمامی کسانی که سخنرانی می‌کردند و مقاله‌ای ارائه می‌دادند از نظر بحث و محتوای مطالب، سر بودند. ایشان در واقع سرآمد و برتر بودند. یکی دو بار که من همراهشان بودم ـ خانم زینب الغزالی وشیخ محمد ابوزهره (از مصر) و آقای دکتر سید جعفر شهیدی هم بودند ـ ایشان دو سه تا تعقیب که بیان کردند، آمدند و کنار من نشستند و آهسته گفتند: «آقای خسروشاهی، یک موقعی خیال نکنید که من می‌خواهم پُز بدهم. فقط هدفم این است که این‌ها بدانند که یک بچه طلبه قمی و نجفی هم یک چیزهایی می‌فهمد.» ولی واقعاً چیزهایی که ایشان می‌فهمید، خیلی برتر از چیزهایی بود که شیوخ برجسته الأزهر مثل شیخ بیصار،[1] شیخ محمد غزالی، شیخ محمد ابوزهره و دیگران مطرح می‌کردند.

یکی از جریان‌های جالب در کنفرانس شهر «تیزی اوزو»[2] این بود که شب‌ها بعد از پایان مؤتمر و شام، در باغ هتل می‌نشستیم. شیوخ الأزهر بودند. امام موسی صدر بود. گاهی اوقات دکتر شهیدی بود و گاهی هم بقیه شخصیت‌های تونسی و الجزایری و... بودند. علمای شیعه و سنی جمع می‌شدند. یک بار جمعی از دانشجویان الجزایری مقیم پاریس آمدند و درباره ازدواج موقت و متعه سؤال کردند. امام موسی صدر لبخندی زد و گفت: سماحة العلامة السید ‌هادی من علماء قم موجود! با وجود ایشان من در این موضوع حرفی نمی‌زنم. در واقع، شاید می‌خواستند مرا امتحان کنند و یا چون مسئله اختلافی بود و ایشان همیشه با این شیوخ در مجمع البحوث الاسلامی قاهره و جاهای دیگر بودند، نمی‌خواستند که خودشان مستقیماً وارد این بحث بشوند.

به هر حال، من به آن برادران دانشجوی الجزایری گفتم که در مورد اصل تشریع نکاح موقتو جواز آن در اسلام جای تردید نیست. و فلسفه تشریع هم آن بود که در یکی از جنگ‌ها که مسلمین برای جهاد فی سبیل‌الله همراه با رسول‌الله می‌رفتند، بعد از چند روز که از زن و بچه خودشان دور شده بودند، آمدند پیش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و از وضعشان شکایت و نیازشان به زن را مطرح کردند. البته آن زمان، مثل زمان ما، به ظاهر مطرح کردن این مسائل قبحی نداشت. مسائل جنسی یکی از مسائل مورد نیاز و غریزی انسان است و چگونگی برطرف کردن این نیاز توسط یک مسلمان باید همراه کسب راهنمایی از حاکم شرع باشد و خب، چه کسی بهتر از خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله؟ در هر صورت، در آن زمان و با آن شرایط و ظروف خاص، استمتاع موقت تجویز شد، و در آیه شریفه هم هست که: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً...»؛[3] یعنی وقتی که استمتاع به عمل آمد، پاداش و مزد آن‌ها را باید داد.

خب، طبیعی است که انسان در مورد همسر دائمی خود به خاطر استمتاع، مزد و پاداشی خاص نمی‌دهد. در ازدواج دائم و در زندگی مشترک اصلاً مفهومی ندارد که انسان به خاطر استمتاع چیزی بپردازد. پس این برای ازدواج موقت بوده که به شرایط خاص آن زمان مربوط است.

من به این دانشجویان الجزایری گفتم پس، اصل تشریع جای شبهه و اشکالی ندارد و آن ضرورتی که در آن زمان بوده، الآن برای شما به مراتب بیشتر هست؛ چرا که آن جنگ‌ها موقت بود و تازه مسلمین هم برای جهاد فی سبیل‌الله و کشتن دشمن و یا شهید شدن می‌رفتند. از طرفی، نیاز غریزی‌شان آن‌ها را وادار به پرسش کرد و این حکم نازل شد. شما که در غرب و اروپا زندگی می‌کنید و می‌خواهید پنج سال و یا ده سال دوران دانشجویی خود را سپری کنید، به طور طبیعی باید این غریزه خود را ارضا کنید و این دو راه دارد: راه مشروع و راه نامشروع. بنابراین، شما که مسلمان هستید باید از راه مشروع استفاده کنید که همان ازدواج موقت یا متعه است.

همه شیوخ الأزهر گوش می‌کردند. دقیقاً یادم هست که شیخ محمد بیصار رئیس وقت دانشگاه الأزهر، شیخ محمد ابوزهره، شیخ حبیب المستاوی از علمای تونس، شیخ محمد غزالی، امام موسی صدر و دو، سه نفر دیگر هم بودند که الآن اسم بقیه یادم نیست. وقتی صحبتم به اینجا رسید، شیخ محمد ابوزهره ـ که آن زمان پیرمردی 70 ساله بود ـ ناگهان خروشید! و با لحن خاص خود گفت: «ولکن المتعة حرامٌ عند اهل السنه»؛ یعنی ازدواج موقت نزد اهل سنت حرام است. من خطاب به دانشجویان گفتم: «علاوه بر رساله‌ای که شیخ حسن الباقوری ـ از شیوخ الأزهر و وزیر اوقاف دوران ناصر ـ در جواز متعه نوشته و در مصر به چاپ رسیده و نشان‌دهنده این است که همه فقهای اهل سنت متعه را حرام نمی‌دانند، همچنین، شیخ ما، محمد ابوزهره ـ که خود عضو مجمع تقریب بین المذاهب الإسلامیه در قاهره هستند ـ می‌دانند که استادشان، شیخ محمود شلتوت، رئیس سابق الأزهر فتوا داده است که در مسائل فقهی، مذهب جعفری هم مثل مذاهب اربعه دیگر است.[4] یجوز التّعبد بمذهب الشیعه؛ یعنی مجاز است که انسان در مسائل مختلف به مذهب شیعه رجوع کند. لذا در این مسئله شما می‌توانید از فقه شیعه تبعیت کنید، به ویژه که مسئله دایر بین حرام و عمل واجب یا مستحب است.»

دانشجوها خیلی خوشحال شدند از اینکه طبق فتوای شیخ محمود شلتوت می‌توانند به رأی شیعه عمل کنند. شیخ ابوزهره هم که جواب منطقی نداشت، خواست به اصطلاح مرا هو کند و خطاب به من گفت: «یا شیخ! هل تردید أن تجِّرنی إلی الشیعه بالمتعه؟»؛ یعنی آیا می‌خواهی مرا با تشویق به نکاح موقت به سوی شیعه بخوانی؟ من به ایشان گفتم: «لا، ابداً یا شیخ. من هرگز چنین قصدی ندارم؛ برای اینکه اولاً، دوران استمتاع شما گذشته است ـ که همه خندیدند ـ ثانیاً، أرید أن تبقی شیخاً سنیاً ازهریّاًتُؤلِّف کتاب الإمام الصادق؛ یعنی من مایلم که شما همین طور شیخ سنی أزهری باقی بمانید تا وقتی کتاب امام صادق را نوشتید بگوییم که این کتاب را یک شیخ سنی دربارۀ رئیس فقه مذهب جعفری تألیف کرده است.»[5]

در اینجا شیخ حبیب المستاوی ـ از علمای تونس ـ گفت: «در فقه ما هم ازدواج موقت هست، به شرط آنکه به زنی که طرف قرار شما است، نیّت خود را اعلام نکنید.» یعنی شما می‌خواهید با یک خانم یک ساعت، یک روز، یک سال و یا به مدت هر چه که نیت‌تان هست، ازدواج کنید و با او باشید، ولی قصد ازدواج دائم ندارید، اگر به او نیت خودتان را اعلان نکنید، اشکالی ندارد و عقد باطل نیست و استمتاع هم لابد حرام نیست. من پرسیدم: «واقعاً چنین چیزی در فقه شما وجود دارد؟» ایشان جواب دادند: «بله، در بعضی از کتب فقهی ما هست.» من زود کاغذی را درآوردم و همین سؤال را نوشتم و خواستم که ایشان جواب را بنویسند و ایشان هم نوشتند. من اصل نوشته را دارم که به خط ایشان هست.[6]

در اینجا شیخ محمد غزالی خیلی ناراحت شد و گفت: «والله المتعة عند الشیعه، افضل عندی ألف مره من هذه الخدیعه»؛ به خدا ازدواج موقت در نزد شیعه پیش من هزار بار برتر و بهتر است از نیرنگی که شما می‌گویید و بعضی از فقهای ما جایز دانسته‌اند. بعد، توضیح داد که:«شیعهاز اول به طرف قرار خود، یعنی زنش، می‌گوید که من یک روز با شما هستم و یا یک ماه یا یک سال و او هم که زن عاقله و بالغه‌ای است، خودش می‌تواند تصمیم بگیرد که آیا من با ازدواج یک ساله موافقت بکنم و یا بروم دنبال ازدواج دائم و همسری پیدا کنم که همیشه با من باشد. پس اغفالی در کار نیست. اما آن کسی که اعلام نمی‌کند تا چه مدتی با شما هستم و در نیت خود یک سال و یا یک روز را در نظر می‌گیرد، در واقع، به نحوی طرف را اغفال می‌کند و بعد از ازدواج و کامیابی به وی می‌گوید به سلامت، من می‌خواستم همان یک روز را با شما ازدواج کنم.»

بعد از این تأیید، اغلب آقایان ساکت شدند و دیدند که به قول شیخ محمد غزالی، این ازدواج موقتِ نزد شیعه خیلی بهتر است. من هم به دانشجویان توصیه کردم که در این زمینه به فقه شیعه عمل کنند، اگر ثوابی داشت مال آن‌ها و اگر اشکالی داشت در یوم‌الجزا، مال فقهای ما باشد. خب، این جلسه مباحثه ما با علمای اهل تسنن با سن بالا ـ در حالی که بنده در سن جوانی بودم ـ خیلی برای امام صدر جالب بود و وقتی از جا بلند شدیم و آن‌ها رفتند، ایشان دستی بر پشت من زد و گفت: «احسنت، آقای خسروشاهی واقعاً ما را سربلند کردی و راستی جای شما لبنان است نه قم، چرا پیش ما نمی‌آیی؟»

خب، البته این تشویق ایشان بود ولی من حس می‌کردم که توفیق الهی بود که هم عربی حرف زدن من در آنجا تقویت شد و توانستم با این‌ها بحث کنم و هم مطلب را از جنبه فقهی مورد بررسی قرار دادم. البته، بحث ما مفصل‌تر بود و من به طور اجمال و خلاصه آن را بیان کردم.

یک موضوع جالبی هم در روز بعد اتفاق افتاد که نقل آن بی‌مناسبت نیست. در ساعت استراحت کنفرانس ـ جلسات کنفرانس صبح شروع می‌شد و تا ساعت ده ادامه می‌یافت و سپس، تا ده و نیم استراحت بود و بعد، جلسه تا وقت نماز ادامه می‌یافت ـ من با امام موسی صدر یک طرف نشسته بودیم و شیخ محمد غزالی و شیخ محمد ابوزهره و شیخ بیصار در طرف دیگر. یک حالت مستطیل مانند بود. یک زن فرانسوی با ظاهری غربیّه، یعنی موی بور و چشم آبی و بدون حجاب، آمد و یک عکس تکی از من گرفت، یک عکس تکی هم از امام موسی و یک عکس دوتایی هم از ما گرفت و بعد به زبان فرانسه یک چیزی به من گفت که متوجه نشدم. امام موسی صدر گفتند: «ایشان وقت مصاحبه از شما می‌خواهند برای روزنامۀ فیگارو» یا یکی از روزنامه‌های دیگر فرانسه. من عذرخواهی کردم که فرانسه نمی‌دانم و اگر به ترکی! بتوانند مصاحبه کنند من حاضرم. آقایان خندیدند و بعد من به امام موسی صدر گفتم: «خب، این قضیه دیگر به عهده حضرت‌عالی است. بحث با شیوخ مال ما بود و این مصاحبه مال شما» ایشان هم با خنده گفتند: «آقای خسروشاهی کارهای مشکل را به من ارجاع می‌دهند، باشد من می‌پذیرم.»[7]

وقت مصاحبه‌ای گذاشته شد و این خانم رفت.

شیخ ابوزهره به من گفت: «یا شیخ عندی سؤال؛ من سؤالی دارم. به چه دلیلی این خانم جوان آمد و از شما و امام موسی عکس گرفت و از ما نگرفت؟ با شما صحبت کرد، ولی با ما صحبت نکرد؟» من هم بلافاصله به شوخی گفتم: «یا شیخ، این جوابش روشن است. لأنکم تحرمون المتعه و نحن نجوزها و هی تحب المتعه؛ شما ازدواج موقت را حرام می‌دانید ولی ما جایز می‌دانیم و این خانم هم جوان است و شوهر ندارد و دنبال ازدواج موقت است، خب طبیعی است که سراغ ما بیاید.» همه زدند زیر خنده و آقای صدر هم گفت: شوخی بسیار به جایی بود.

حالا شاید نقل این مسئله برای برخی از دوستان امروزی ما خوشایند نباشد که ما چرا آنجا شوخی کردیم و می‌بایستی قیافه می‌گرفتیم و تُرش می‌کردیم. ولی ما این شوخی را آن زمان کردیم و به نظر خود من هم بسیار به جا بود که امام موسی صدر هم تأیید فرمودند و شیخ ابوزهره هم تصدیق کردند که حق با شماست.

در کنفرانس‌های الجزایر معمولاً یک روز مهمان‌ها را می‌بردند تا از مناطق مقاومت در برابر استعمارگران فرانسوی بازدید کنند. امام صدر شبی به من گفتند: «فردا آقایان می‌خواهند بروند به کوه‌های کنستانتین و از صبح تا غروب در آنجا باشند. آفتاب هم می‌زند و من فکر نمی‌کنم که شما آمادگی داشته باشید تا در زیر آفتاب سوزان الجزایر از جبال بربر دیدن کنید.»

گفتم: «بلی، همین طور هست.»

ایشان گفتند: «من فردا می‌خواهم به دیدن مالک بن نبی بروم که نزدیکی‌های پایتخت زندگی می‌کند.»

کنفرانس در شهر تیزی اوزو بود که حدود 120 کیلومتر از پایتخت الجزایر فاصله داشت. مالک بن نبی در 20 الی 40 کیلومتری پایتخت زندگی می‌کرد. گفتم: «چشم، من خودم ماشین دارم و می‌آیم.»

چون آن سال همه مهمان‌ها یک ماشین اختصاصی با راننده در اختیار داشتند، مثلاً اگر 200 مهمان بود، 200 دستگاه هم ماشین بود.

امام صدر گفتند: «فردا همه ماشین‌ها در استراحت‌اند و همه با اتوبوس می‌روند. راننده فردا سراغ شما نخواهد آمد. من قبلاً برای خودم ماشین آماده کرده‌ام.» گفتم: «چشم، من صبح در خدمت شما هستم.» صبح ایشان با ماشین خود آمدند، یک آقایی هم همراه ایشان بود که لبنانی بودند. راننده بوقی زد و من هم سوار شدم و سفر خوبی را در خدمت ایشان شروع کردیم.

مالک بن نبی اطلاع قبلی داشت و ما یک سر به منزل ایشان رفتیم. صبح زود، حدود ساعت هشت و نیم بود، و تا نزدیکی‌های ظهر منزل ایشان بودیم. امام موسی صدر بیشتر بحث‌های علمی و فلسفی و اجتماعی با آقای مالک بن نبی داشتند، من هم یکی دو تا سؤال راجع به کتاب‌هایشان داشتم که چرا آن‌ها را به زبان فرانسه نوشته‌اند و به عربی چیزی ننوشته‌اند؟ با اینکه همه این کتاب‌ها اسلامی و ضد غربی است. ایشان گفتند که یکی از آثار استعمار این است که من به زبان خودم یعنی زبان عربی نمی‌توانم بنویسم، برای همین است که با حرکت تعریب موافقم. و بعد از آن ـ در دوران بومدین که خود مدتی در الأزهر درس طلبگی خوانده بود ـ یک حرکت تعریبی در الجزایر راه افتاد که اول، آموزش زبان عربی بود و بعد، زبان فرانسوی و یا هر دو هم‌زمان. به هر حال، جلسه پرباری بود که ما، هم مالک بن نبی را دیدیم و هم از بحث‌های ایشان و امام موسی صدر استفاده کردیم و تا نزدیکی‌های ظهر هم این دیدار ادامه داشت.

حوالی ظهر که بیرون آمدیم، آقای صدر گفتند: «من به دکتر نورالدین آل‌علی، وابسته فرهنگی ایران در الجزایر، خبر داده‌ام که به منزل ایشان می‌رویم، اگر دوست دارید شما هم بیایید.»

من گفتم: «هتل هست و ناهار هم آماده است.»

ایشان گفتند: «نه، از هتل خسته شده‌ام. برویم و یک کمی در آنجا طلبه‌ای بنشینیم و صحبت کنیم.»

نورالدین خودش سابقه طلبگی داشت. پدر و خانواده ایشان همه از علما بودند و خودش تحصیلات امروزی داشت و وابسته فرهنگی
آن زمانِ ایران در الجزایر بود. خانمش هم الجزایری بود.

به هر حال، همراه آقای صدر به منزل دکتر نورالدین آل‌علی رفتیم. اتفاقاً یک اتاقی داشت که در آن به جای مبل یا فرش، حصیر انداخته بود. امام موسی صدر گفتند که من خیلی علاقه دارم روی حصیر بنشینم. یاد قم افتاده‌ام و خیلی وقت است که روی حصیر ننشسته‌ام. در آنجا نشستیم تا وقت ناهار برسد. مدتی فاصله بود تا ناهار آماده شود.

امام صدر به من گفتند: «خب، شما که بحث به این خوبی با شیوخ الأزهر راجع به ازدواج موقت داشتید و خوب هم دفاع کردید، من هم یک سؤال فقهی دیگر دارم: نظر شما به عنوان یک عالم قمی در مورد موسیقی چیست؟ شما موسیقی را حلال می‌دانید یا حرام؟»

ایشان این مطلب را با لحن شوخی و جدی، هر دو، و با لبخند همیشگی مطرح کردند. فهمیدم که مولانا خود، موسیقی را جایز می‌داند و احتمالاً هم می‌خواهد یک نواری را گوش کند و اول می‌خواهد یک استمزاجی بکند که آیا ما جزء افراد فقه پویا هستیم یا جزء افراد فقه بسته؟

خب، من هم به شوخی گفتم: «موسیقی به نظر من دو نوع است: یک موسیقی حلال داریم و یک موسیقی حرام.»

ایشان با خنده گفتند: «خوب این تقسیم‌بندی چگونه است؟»

گفتم: «اگر ویگن[8] بخواند، هیچ تردیدی نیست که گوش دادن به آن حرام است! چون اصلاً به جای تسلی و آرامش روحی، آزار روحی به انسان می‌دهد و بنابراین، حرام است.» بعد ایشان گفتند: «خب، نوع حلالش چطوری است؟» من هم گفتم: «نوع حلالش مثلاً آن سرودی است که یکی از خوانندگان لبنانی درباره قدس خوانده است: «یا قدس یا مدینة الصلاة...»؛ ‌ای قدس، ‌ای شهر نماز، که هم آرامش‌بخش است و هم بالأخره انسان را به یک نکته‌ای و یک محتوایی توجه می‌دهد. بنابراین، آن یکی حرام و این یکی حلال است. «ملهی عن الله» هم نیست؛ چون آن نوعی از موسیقی در اسلام حرام است که ملهی عن الله باشد یا مُطرب باشد و یک سری شرایطی داشته باشد که در فقه مطرح است، «اختلاط الرجال بالنساء» باشد و اگر انسان صرفاً به یک نی، ساز سولو، و تاری گوش بدهد، به نظر من اشکالی نباید داشته باشد.

بعد ایشان گفتند که شاهد مثالی بیاورید که این تقسیم‌بندی را تأیید کند.

گفتم: «مانعی ندارد. در اولین کتاب فقهی که می‌خوانیم، یعنی شرح لمعه، آمده که «هُدی للإبل»؛ یعنی نی زدن برای راه رفتن شتر و نخوابیدن ساربان و شتربان اشکالی ندارد. در سابق مسافرت‌ها با شتر بود. وقتی که شتربان این نی را می‌زند، خودش هم گوش می‌کند. چوب پنبه که در گوشش فرو نمی‌کند؟! کسانی هم که در کجاوه نشسته‌اند و عازم حج یا سفر دیگر هستند نیز، این را می‌شنوند و لابد گوش‌های خود را نمی‌گیرند. قاعدتاً آهنگی که برای شتر حلال باشد، برای انسان نیز حلال خواهد بود.»

ایشان پذیرفتند و گفتند: «استدلال خوبی است. اما برای اینکه ما بدانیم جناب عالی در مرحله پراتیک نیز مانند تئوری بوده و مرد عمل هستید نه مرد حرف، از آقای آل‌علی خواهش می‌کنیم تا اگر نوار یا قدس یا مدینة الصلاة فیروز را دارند، بیاورند تا به اتفاق آقای خسروشاهی گوش بدهیم و بعداً یک نوار ایرانی که من می‌خواهم، بیاورند.» آقای نورالدین آل‌علی نوار را آورد و مشترکاً گوش دادیم. من اخیراً در تلویزیون جمهوری اسلامی ایران هم دیدم که بخش‌هایی از این سرود را به مناسبت روز قدس پخش می‌کنند. بعد از آن آقای صدر یک نوار موسیقی سنتی ایرانی خواستند و آن را گوش دادند. من هم مستمع بودم. این خاطره را هم از ایشان و در الجزیره در منزل آقای نورالدین آل‌علی داریم.

این مسئله مربوط به چهل سال پیش می‌شود و من تا زمان حلال شدن موسیقی در دوران جمهوری اسلامی ایران، یعنی مرزبندی بین موسیقی حلال و موسیقی مطرب و حرام، این خاطره را، به غیر از آقای علی حجتی کرمانی و یکی دو نفر دیگر از خواص دوستان، نقل نکرده بودم؛ زیرا برداشت‌ها متأسفانه برداشت‌های متشرعانه‌ای نبود که آدم بتواند این قبیل مسائل را مطرح کند. انسان یا تکفیر می‌شد و یا تفسیق و یا هر دو. البته موضوع برای من شخصاً مهم نبود؛ چون نه پیش‌نماز بودم و نه می‌خواستم بشوم، ولی حفظ مقام امام موسی صدر برای من واجب بود و لذا، از نقل این قصه و خاطره در سطح عموم خودداری می‌کردم.

در اینجا بی‌مناسبت نیست که خاطره دیگری پیرامون موسیقی درحوادث قیام 15 خرداد نقل کنم. در آن ماجرا عده‌ای دستگیر و یک عده‌ای هم مخفی شدند که من نیز جزء گروه دوم بودم. یکی دو روز در منزل یکی از دوستان در قم بودم و احساس کردم صاحب‌خانه آرامش ندارد. از طرفی، می‌دانستم که خانواده یکی از طلبه‌های همشهری به تبریز رفته‌اند و ایشان تنهاست. من رادیویی را که داشتم برداشتم و به منزل ایشان رفتم. خب، ایشان هم استقبال کردند و اتاقی به ما دادند. از رادیو هم بیشتر برای اخبار استفاده می‌کردم و ایشان هیچ اعتراضی نداشتند. ایشان ظهرها برای نماز جماعت می‌رفتند. رادیو ایران، آن ایام قبل از اخبار چند دقیقه‌ای ساز سولو داشت. ساز سولو یا ساز تنها، سازی است که همراه با هیچ نوع آواز و صوتی نیست. گاهی نی بود، گاهی سه تار بود و بنا به تشخیص بنده یک موسیقی حلال بود که گه‌گاهی آن را گوش می‌کردم.

یک روز میزبان محترم ظاهراً به نماز نرفته بودند و دیدند که به اصطلاح، یک سر و صدایی از درون اتاق من می‌آید. در را باز کردند و داخل آمدند و با لحن ترکی غلیظی گفتند: «آقا این چیست؟»

گفتم: «آقا این ساز سولو است.»

با ناراحتی گفت: «ساز سولو چیست؟»

گفتم: «ساز سولو همانی است که می‌شنوید، یک نی است.»

گفت: «آقا این حرام است.»

گفتم: «خب، جناب عالی اگر این را حرام می‌دانید، من آن را حلال می‌دانم. این همانی است که برای شتر می‌زنند. در لمعه خواندیم که این برای شتر اشکال ندارد، شما هم فرض کنید که بنده
شتربان هستم.»

گفت: «آقا آن جزء موارد خاص است.»

گفتم: «در روایت چنین قیدی وجود ندارد و بنده احساس می‌کنم که اگر برای راه رفتن شتر، نی زدن اشکالی نداشته باشد، برای آرامش بنده هم ـ که فعلاً مخفی زندگی می‌کنم ـ گوش دادن به نی به طریق اولی اشکالی نخواهد داشت.»

بعد، ایشان گفتند: «در اینجا نمی‌شود.»

من هم همان وقت رادیو را خاموش کردم و راه افتادم که بروم. ایشان هم دیدند که خیلی جدی هستم، نگذاشتند بروم. یکی دو روز ماندم و دیدم که زندگی مخفی هم خیلی ثمری ندارد و در نتیجه، منزل ایشان را ترک کردم و به تهران رفتم. در هر صورت، این هم خاطره‌ای بود از تجویز موسیقی غیر مُطرب، قبل از پیروزی
انقلاب اسلامی... .

یکی دو سفر دیگر هم در الجزایر خدمت امام موسی صدر بودیم که یکی در «تمنراست» بود که در منتهی‌الیه جنوب صحرای الجزایر در نزدیکی مرز لیبی قرار دارد. آن سال آقای محمد مجتهد شبستریهم از آلمان آمده بودند و خدمتشان بودیم. آنجا هم از محضرشان استفاده کردیم. یک سفر دیگر هم باز در خود پایتخت الجزایر بود که خدمت امام موسی صدر بودیم و در ملاقات با هواری بومدین[9] ایشان هم تشریف داشتند. به هر حال، در کنفرانس‌هایی که ایشان شرکت می‌کردند و سخنرانی‌های آن هم در مجموعه ملتقی الفکر الاسلامی چاپ گردیده است، صحبت‌هایشان بسیار پربار و برای همه قابل استفاده بود.

■ امام موسی صدر چند بار در کنفرانس ملتقی الفکر الاسلامی در الجزایر شرکت کردند؟ به غیر از کنفرانس هفتم در سال 1973 که سخنرانی ایشان با عنوان «روح تشریع در اسلام» به صورت کتاب چاپ شده، در کدام همایش‌ها و در چه سال‌هایی شرکت کرده‌اند؟ آیا گاهی برای حضور، و نه سخنرانی، شرکت می‌کردند؟

کنفرانس «ملتقی الفکر الاسلامی» همه ساله، به نظرم حدود بیست سال، با شرکت ده‌ها نفر از شخصیت‌های علمی، فرهنگی و سیاسی کشورهای مختلف جهان در الجزایر منعقد می‌شد. بنده جمعاً در هفت کنفرانس، قبل و بعد از انقلاب اسلامی ایران، شرکت داشتم. این کنفرانس‌ها هر سال در یک استان کشور، برای آشنا ساختن مردم آن استان با مفاهیم اسلامی و آشنایی و دیدار با علمای بزرگ جهان اسلام، برگزار می‌شد. در دو سه کنفرانس از شخصیت‌های غیر مسلمان، نوعاً مسیحی، هم دعوت به عمل آمده بود و شرکت و سخنرانی داشتند. اما در بیشتر اجلاس‌ها فقط شخصیت‌های مسلمان حضور و سخنرانی داشتند.

بنده امام موسی صدر را نخست در کنفرانس هفتم که در شهر«تیزی اوزو»، منطقه بربرها و اباضیّه، برگزار شده بود دیدم که سخنرانی معروف خود را درباره «روح تشریع و قانون‌گذاری در اسلام» ایراد کرد و مورد استقبال کم‌نظیر علما و حضار، بالغ بر هزار نفر، قرار گرفت. و البته، چون جلسات علمی بود بحث و نقاش بین سخنرانان و علمای شرکت‌کننده برگزار می‌شد. در همان سال، سخنرانی ایشان با تدخلات بعضی از علمای حاضر، برای تأیید یا تصحیح و نقد، مطرح شد که خوشبختانه، مجموعه آنها همراه ترجمه متن سخنرانی ایشان، اخیراً از سوی مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، در تهران به چاپ رسیده است.

در کنفرانس دومی که من ایشان را زیارت کردم، در زمان بحران جنگ داخلی لبنان بود که در خارج به عنوان حنگ مسلمانان با مسیحیان معرفی می‌شد. ایشان آن سال هم دعوت داشتند و اسمشان هم در فهرست سخنرانان چاپ شده بود. یک مسیحی لبنانی همراه ایشان به الجزایر آمده بود و قصد داشت درباره مسئله جنگ داخلی لبنان سخنرانی کند و شهادت دهد که جنگ داخلی لبنان در واقع، یک جنگ سیاسی است، نه جنگ طائفه‌ای بین مسلمانان و مسیحیان. متأسفانه نامبرده از سوی دولت الجزایر دعوت نشده بود. آن سال به علت شدت اعتراض‌ها به رفتار جنگ‌طلبانه مسیحیان لبنان از هیچ کشوری هیچ مسیحی‌ای دعوت نشده بود و آقای وزیر، مولود قاسم، فکر می‌کرد که حضور یک مسیحی از لبنان و سخنرانی وی مورد اعتراض علمای مسلمان شرکت‌کننده قرار خواهد گرفت که بار منفی برای کنفرانس ایجاد می‌کند. به همین دلیل پس از وصول و ورود امام موسی و آن شخص، وزیر از امام صدر خواست که میهمان ناخوانده را به لبنان برگرداند و امام نپذیرفت.

آقای مولود قاسم، مرحوم سید جعفر شهیدی و اینجانب را برای مشورت به دفتر خود دعوت کرد و از ما خواست که از امام موسی صدر بخواهیم که میهمان مسیحی را به لبنان برگرداند. ما در هتل محل اقامت امام موسی صدر به دیدار ایشان رفتیم. پس از مذاکراتی ایشان حاضر نشدند که از میهمان همراه عذرخواهی کنند و او را برگردانند و به ما گفتند بهترین راه آن است که من همراه ایشان به پایتخت برگردم و چون همۀ میهمانان از حضور ایشان آگاه شده بودند، ترجیح دادند که ما بگوییم ایشان به علت کسالتی که پیدا کردند به پایتخت برگشته‌اند. ما نیز چنین کردیم تا عکس‌العمل نامناسبی رخ ندهد. البته ایشان در آن سفر با رئیس جمهور الجزایر، که به نظرم هنوز آقای بومدین بود، ملاقات کردند و روزنامه‌ها خبر آن را منتشر ساختند.

ایشان چند روزی در الجزایر ماندند و وقتی ما با آقای دکتر شهیدی به پایتخت آمدیم، از اوضاع کنفرانس و واکنش به شرکت نکردنشان جویا شدند. ما توضیح دادیم که الحمدالله این بازگشت اثر منفی نداشته و جز وزیر و ما، کسی از علت اصلی غیبت آگاه نشد. حتی آن مسیحی لبنانی هم از علت اصلی بازگشت امام موسی صدر به پایتخت آگاه نشد.

اگر در کنفرانس‌های دیگر هم ایشان شرکت کرده باشند بنده، چون حضور نداشتم، از آن مطلع نیستم.

■ از شرکت کنندگان در کنفرانس‌های الجزایر چه کسانی زنده هستند؟

مولود قاسم، محمد الفاسی (وزیر)، شیخ محمد ابوزهره، روژه گارودی (اندیشمند برجسته فرانسوی)، محمد ارکون (اسلام‌شناس فرانسوی)، عبدالعزیز کامل (اندیشمند مصری)، انور الجندی (ادیب و متفکر مصری) و ده‌ها شخصیت دیگر که متأسفانه اغلب آن‌ها اکنون زنده نیستند. ولی شخصیت‌هایی چون عباس مدنی، رهبر بعدی جبهۀ نجات اسلامی الجزایر و شیخ راشد الغنوشی، رهبر حرکت اسلامی النهضة تونس، محمد مجتهد شبستری (رئیس وقت مرکز اسلامی‌ هامبورگ) رشید بن عیسی (استاد دانشگاه از الجزایر)، صادق المهدی (نخست وزیر سابق سودان)، دکتر عمار طالبی (از اندیشمندان الجزایری) و چند نفر دیگر از کسانی که در آن دوران جوان‌تر بودند، زنده هستند.

■ درباره مالک بن نبی توضیح دهید. رابطه امام با او از کجا آغاز شده بود؟

مالک بن نبی از شخصیت‌های اسلام‌گرای معروف الجزایری است که در سال 1905 میلادی در شهر قسنطینه به دنیا آمد و پس از تحصیلات مقدماتی به پاریس رفت. او یکی از شاگردان برجسته عبدالحمید بن بادیس، عالم بزرگ و معروف الجزایر بود و مدتی در قاهره به سر برد و به مطالعات اسلامی خود ادامه داد و پس از پیروزی انقلاب الجزایر به کشور خود بازگشت و به تدریس و تحقیق و تألیف پرداخت. بیشترین آثار فکری ـ فلسفی او به زبان فرانسوی است که توسط دانشمندانی چون عبدالصبور شاهین به عربی ترجمه شده و در جهان عرب انتشار یافته است.

بسیاری از تحلیل‌گران مسائل اجتماعی جهان معاصر و ارزیابانِ نقش شخصیت‌های اسلام‌گرا، مالک بن نبی را در ردیف شخصیت‌هایی چون شیخ محمد رشید رضا (اندیشمند لبنانی‌الاصل و شاگرد محمد عبده)، بن بادیس (مؤسس جمعیت العلماء و المسلمین الجزایر) و اقبال لاهوری (اندیشمند برجسته پاکستانی) می‌دانند. او خود را وابسته به حرکت اسلامی جمعیة العلماء المسلمین می‌دانست و شاگردان زیادی را از کشورهای مغرب عربی آموزش داد و تربیت کرد. او مشکل اصلی مسلمانان را دوری آنان از تمدن واقعی می‌دانست و در آثار خود بیشتر به موضوع تمدن و معنی و مفهوم آن می‌پرداخت. از کتاب‌های او می‌توان به«الظاهرة القرآنیة» اشاره نمود که شادروان علی حجتی کرمانی آن را ترجمه نموده و تحت عنوان «پدیدۀ قرآنی» منتشر گردیده است، همچنین کتاب «شبکة العلاقات الاجتماعیة» با عنوان «شبکۀ روابط اجتماعی» توسط جواد صالحی و کتاب «الإسلام و الدیمقراطیه»تحت عنوان «دمکراسی در اسلام» ترجمه و منتشر شده است.

برادر دانشمند ما جناب دکتر صادق آئینه‌وند هم کتاب «مالک بن نبی، مفکراً اصلاحیاً» تألیف دکتر اسعد السحمرانی را تحت عنوان مالک بن نبی، اندیشمند مصلح منتشر ساخته که تحلیلی جامع را از اندیشه و برنامه‌های اصلاحی او در بر دارد.[10]

اشاره کردم که مالک بن نبی استاد بسیاری از جوانان کشورهای عربی است و آثار او هم که بعدها به عربی ترجمه شد، نقش بسزایی در احیای تفکر اسلامی در بلاد مختلف داشت. راشد الغنوشی، رهبر کنونی حرکة النهضة تونس، که از شاگردان او بود، به من گفت که مالک در واقع، یک علامه است و در الجزایر مردم و حکومت احترام خاصی برای او قایل بودند. او متأسفانه عربی را به زحمت و یا با لهجه الجزایری صحبت می‌کرد و برای همین، در مذاکره و مباحثه با امام موسی صدر گاهی به ترجمه مطالب او توسط یکی از شاگردان او نیاز می‌شد.

لهجه‌های مختلف الجزایری‌ها باعث شد که احمد بن بلا، نخستین رئیس جمهوری الجزایر ـ که در ژنو  به دیدارش رفته بودم و گاهی جملات او نامفهوم بود ـ به من بگوید: «من وقتی در دوران جهاد علیه نیروهای اشغالگر فرانسوی در قاهره با عبدالناصر ملاقات داشتم، یک مترجم همراه من بود تا کلمات نامفهوم مرا برای ایشان ترجمه کند.»

به هر حال، دیدار و گفت‌وگوی امام موسی صدر که شاید چند ساعت طول کشید و بیشتر درباره مسائل فلسفی، فکری و تمدنی دور می‌زد، برای مالک بن نبی خیلی جالب بود و در پایان جلسه با احترام کامل برای بدرقه امام صدر تا دم در خانه خود بیرون آمد و با اشاره به همراهان، از جمله حقیر، گفت: «قدر این رجل بی‌نظیر را بدانید.»

■ جایگاه امام در این کنفرانس‌ها و دیدارها چگونه بود؟

جایگاه امام موسی صدر در این کنفرانس‌ها بسیار شاخص و برجسته بود؛ چون ایشان در همه و یا اغلب مباحثی که اساتید مطرح می‌کردند، تدخلاتی داشتند و اشکالات یا ایضاحات ارزشمندی را عنوان می‌کردند که مورد شگفتی حضار و شرکت‌کنندگان در مؤتمر قرار می‌گرفت. در یکی دو مؤتمری که بنده هم حضور داشتم، به ایشان لقب «نجم المؤتمر» ـ ستاره کنفرانس ـ دادند که در مطبوعات الجزایر هم با این عنوان اخبار و مصاحبه‌های ایشان درج می‌شد.

همان طور که گفتم وقتی در الجزایر، همراه ایشان به ملاقات مرحوم «مالک بن نبی» رفتیم، حدود دو ساعت در زمینه‌های مختلف با امام موسی صدر «مباحثه» کردند و در پایان و موقع خداحافظی، مرحوم مالک بن نبی به من گفت: «قدر امام را بدانید. در عصر ما شخصیت‌هایی مثل ایشان نادر است. قد وجدت فی کلماته ما لم اجدها فی کتب الفلاسفه القدامی؛ من در بیانات ایشان چیزهایی یافتم که در کتاب‌های فلاسفه پیشین نیست.» همان طور که گفتیم مالک بن نبی در واقع، یکی از ایدئولوگ‌های فرهیختۀ عصر ما بود و گواهی وی دارای ارزش خاص است.

■ امام در مجمع البحوث الاسلامیه در قاهره هم عضو بودند. آیا همیشه در این مجمع سخنرانی داشتند؟

مجمع البحوث الاسلامیه قاهره که وابسته به مشیخة الأزهر است، همه ساله یک مؤتمر عام دارد که اعضای اصلی و شخصیت‌های فرهیختۀ غیر عضو از جهان اسلام در آن شرکت می‌کنند و اغلب آن‌ها برنامۀ سخنرانی دارند. در سالی که بنده به هنگام عبور از قاهره در آنجا بودم امام موسی صدر هم آمده بودند و به من گفتند که برنامه سخنرانی دارند.

البته، می‌دانیم که مشیخة الأزهر شامل مقر شیخ الأزهر، مجمع البحوث الاسلامیه و جامعة الأزهر می‌شود و جامعة الأزهر همان دانشگاه معروف است که دانشکده‌های مختلف با بیش از دویست هزار طلبه و دانشجو از مصر و سراسر جهان اسلام دارد.

■ از خاطرات حاشیه‌ای این کنفرانس‌ها و ملاقات با مسئولان آن کشورها و یا تأثیر حضور امام در مسئله تقریب بین مذاهب بیشتر بفرمایید.

دید و بازدیدهای جنبی و یا به اصطلاح، مسائل حاشیه‌ای این مؤتمرات شاید از جهاتی از اصل جلسات رسمی مفیدتر و مؤثرتر بود که به برخی از آن‌ها اشاره کردم. در واقع، دیدارها و گفت‌وگوهای غیررسمی و دوستانه و برادرانه در روشن ساختن اذهان علمای مذاهب اسلامی و مردم دیگر کارساز بود و در واقع، گام‌های ارزشمندی در راستای تقریب بین مذاهب برداشته می‌شد؛ چون به طور شفاف، مسائل «مختلف فیه» مطرح می‌شد و به شکل علمی و دور از تعصب و یا تشریفات جلسه علنی به گفت‌وگو می‌پرداختند و حقایق عقاید طرفین روشن می‌شد.

در اثر همین گفت‌وگوها و برخوردها بود که من می‌دیدم شیوخ بزرگ الأزهر مانند شیخ محمد ابوزهره، شیخ محمد غزالی، شیخ بیصار و دکتر عبدالعزیز کامل، امام موسی صدر را با همان لقب «سماحة الإمام موسی الصدر» مورد خطاب قرار می‌دادند و به مقام شامخ علمی وی احترام می‌گذاشتند.

■ در برخی اسناد آمده است که گویا دارالتبلیغ در نظر داشته مجمعی از علمای شیعه و سنی را با همکاری امام صدر در لبنان تشکیل دهد. آیا چنین موضوعی را به خاطر دارید؟

تا آنجا که یادم هست این موضوع پیشنهاد ایشان بود. به نظرم در یکی از نامه‌ها مطرح کردند که آیت‌الله آقای شریعتمداری این کار را انجام دهد. من هم موضوع را به آقای شریعتمداری گفتم. بعد هم به امام موسی صدر نوشتم که اگر شما می‌توانید بیایید اینجا و یا من بیایم بیروت تا در مورد چگونگی آن به جمع‌بندی برسیم. پیشنهادِ تشکیل مجمع العلما بود که متأسفانه به نتیجه نرسید. در این راستا حتی برنامه‌ای داشتند برای تشکیل حوزه علمیه‌ای در لبنان که طلاب شیعه و سنی از نقاط مختلف دنیا در آنجا تحصیل کنند.[11]

■ رابطه امام با دکتر نورالدین آل‌علی، رایزن فرهنگی ایران در الجزایر چگونه بود؟ چه صحبت‌هایی شد؟ آیا درباره ایران هم صحبتی به میان آمد؟

از سابقه آشنایی امام موسی صدر با آقای نورالدین آل‌علی خبر ندارم. من در الجزایر ـ آن هم توسط امام موسی صدر که پیشنهاد کردند به دیدار ایشان برویم ـ با ایشان آشنا شدم. در آن ایام آقای دکتر آل‌علی، که از یک خاندان روحانی بود، به عنوان وابسته فرهنگی ایران در الجزایر مشغول فعالیت بود. جوانی فاضل و روشن و آشنا با ادبیات عرب بود. بعدها به ایران آمد و الحمدالله هم اکنون در قید حیات است و مشغول تحقیق و پژوهش‌های تاریخی و فرهنگی است. از ایشان مقالات متعددی در نشریات وزین کشور چاپ شده و دو کتاب پُرارج «اسلام در غرب» و «تاریخ اسلام در اروپای غربی» چاپ دانشگاه تهران، از آثار ایشان است.

 


[1]. عبدالرحمن بیصار شیخ و رئیس سابق الأزهر بود که مدتی وزیر اوقاف مصر هم شد.

[2]. درباره این کنفرانس من گزارشی پس از مراجعت نوشتم که در رمضان 1393 قمری در مجله الهادی منتشر شد. متن آن را در بخش اسناد همین کتاب ببینید.

[3]. سوره نساء، آیه 24.

[4]. شیخ محمود شلتوت این فتوا را پس از تعاملات و مکاتباتی که میان او و آیت‌الله بروجردی انجام شد، صادر کرد.

[5]. وی تألیفاتی در فقه مذاهب و از جمله فقه جعفری دارد. کتاب او درباره امام صادق علیه السلام به فارسی هم ترجمه شده و با مقدمه‌ای از اینجانب در تهران به چاپ رسیده است.

[6]. متن این سؤال و جواب را که به خط حقیر و مرحوم شیخ حبیب مستاوی، از علمای تونس، است در ملحقات همین کتاب می‌آورم. در ذیل همان، امام موسی صدر هم دیدگاه فقه مالکی را به خط خودشان نوشته است که چگونگی اطلاع ایشان از فقه مذاهب اهل سنت را نشان می‌دهد.

[7]. از جلسه که آمدیم بیرون، من به شوخی شعر حافظ را با مختصری تغییر برایشان خواندم:

جام می ‌و صحبت پیران هر یک به کسی دادند/ در دایره قسمت اوضاع چنین باشد

آقای صدر بلافاصله با خنده‌ای شیرین، بیت دیگر همان غزل حافظ را، با مختصری تغییر چنین خواندند:

غم‌ناک نباید بود از قسمت ایام ‌ای دوست/ شاید که چو وابینی خیر تو درین باشد

این حاضرجوابی و حضور ذهن ایشان بسیار جالب بود.

[8]. ویگن، یک خوانندة ارمنی بود در رژیم سابق و نمی‌دانم چه آهنگی می‌خواند، آهنگ جاز بود و یا نوع دیگر، با یک صدای بلند و نخراشیده‌ای که انگار در داخل بلندگو فریاد می‌کشید که غربی‌ها هم از این آهنگ‌ها زیاد دارند.

[9]. رئیس جمهور وقت الجزایر که از چهره‌های انقلابی و مبارز این کشور بود و رابطه نزدیکی هم با امام موسی صدر داشت.

[10]. این کتاب را دفتر نشر فرهنگ اسلامی تهران منتشر کرده است.

[11]. امام موسی صدر با تأسیس معهد الدراسات در صور موفق به تأسیس حوزه علمیه‌ای شد که طلاب شیعه و سنی از داخل و خارج لبنان در آن به تحصیل می‌پرداختند.