در بیت آیت‌ الله ‌بروجردی

... یکی از شگفتی‌های زندگی نخستین سیدجلال آشتیانی، حضور او در بیت مرجع بزرگ وقت آیت‌الله بروجردی است. این حضور، در آن سن و سال، چنان پررنگ بود که انصافاً تعجب‌انگیز است که چگونه یک طلبه جوان آشتیانی در نزد مرجع بزرگ شیعه، آن اندازه‌ دارای تقرّب و اعتبار می‌شود که بعضی از مسائل مربوط به حوزه و حتی مسائل سیاسی را نیز با آن طلبه، مطرح می‌کند و یا با او مشورت می‌نماید و عقل و درک او را می‌ستاید؟

اما مرحوم آشتیانی هرگز از این درجه قرب و نزدیکی خود به آیت‌الله بروجردی با آب و تاب یاد نکرد ـ در حالی که به آن افتخار می‌نمود ـ زیرا همین یک موضوع به تنهایی هم کافی بود تا برای او امتیازاتی خاص به بار بیاورد، ولی او به دنبال «امتیازات» نبود.‌

شاید تنها موردی که او از این موضوع یاد نموده، در قضیه روشن نمودن مسأله استمرار تدریس اسفار توسط علامه سیدمحمدحسین ‌طباطبائی بود. برخلاف مشهور که گفته و نوشته شده است علامه طباطبائی مجبور شد درس اسفار خود را به امر آیت‌الله بروجردی تعطیل کند و اگر چنین نکند شهریه طلبه‌هایی که در آن درس حضور می‌یافتند قطع خواهد شد! استاد آشتیانی به عنوان کسی که هر روز در بیت آیت‌الله حضور داشت و هر روز در ردیف اول پای منبر و درس خارج او می‌نشست، این موضوع را نفی می‌کند و در مصاحبه‌ای می‌گوید:

‌‌«آیت‌الله بروجردی  ـ روحی فداه ـ هر روز دست برشانه‌های من می‌نهاد و بر منبر ـ درس ـ جلوس می‌نمود. از دیگر سو ایشان می‌دانست که من به درس اسفار می‌روم؛ ولی هرگز از این موضوع نهی نکرد و تنها فرمود که آقای طباطبائی به تکلیف شرعی خودشان عمل کنند و من این موضوع را به علامه منتقل نمودم. ایشان نیز که مشغول نگارش تفسیر المیزان بود، درس اسفار را به درسی خصوصی تبدیل کرد، والا آیت‌الله بروجردی هرگز این درس را تعطیل نکرد و هرگز شهریه‌ احدی قطع نشد، برخلاف آنچه  ـ یکی از دوستان ـ نوشته است.»‌

از دیگر موارد قابل اشاره در خصوص روابط سیدجلال‌الدین آشتیانی جوان و آیت‌الله‌ بروجردی، مسأله بهائیان ایران می‌باشد. زمانی که تبلیغات بهائیت اوج گرفت و با یک سلسله حرکات تبلیغاتی باعث کنش‌ها و واکنش‌ها در سطح کشور گردید، آیت‌الله بروجردی تحت فشار قرار گرفت و تا حد فتوا دادن برای مبارزه با آنان پیش رفت. اینجا بود که نظر مشاور جوان خود را خواستار شد. آشتیانی بدون درنگ پاسخی می‌دهد و آیت‌الله به فکر فرو می‌رود و این تعبیر را بر زبان می‌آورد: تو از همه این حضرات بیشتر می‌فهمی.[1]

 ‌به این ترتیب می‌‌توان حدس زد که آیت‌الله بروجردی به عنوان مرجعی دوراندیش، در جبین این دانش‌آموخته جوان، نوری می‌‌دید که سبب می‌‌شد در بسیاری از مسائل حوزوی و عومی با او مشورت نماید و این امر عجیب و فوق‌العاده، باید مورد توجه و دقت قرار گیرد. در این خصوص خاطرات و مستندات فراوانی وجود دارد که شاید در جای دیگر به آن بپردازیم؛ چه، استاد آشتیانی به صورت طبیعی رابطی بود بین آیت‌الله بروجردی و اغلب کسانی که به نحوی از انحا با بیت آن جناب که بیت اول مرجعیت محسوب می‌‌شد، می‌‌خواستند در تماس باشند.

در سال‌های 1330 به بعد که مسئله ملی شدن صنعت نفت پیش آمد، این موضوع بی‌گمان علاوه ‌بر دو قطب تعیین کننده: مذهبی ـ ملی که در آیت‌الله کاشانی از یک سو و دکتر مصدق از سوی دیگر تبلور یافته بود، دارای هوادارانی هم بود که لزوماً طرفدار سرسخت یکی از دو قطب نبودند، بلکه به صورت طبیعی یکی را بر دیگری ترجیح می‌‌دادند. این موضوع زمانی حاد شد که میان رهبران نهضت شکاف و دو دستگی پیش آمد و بدین ترتیب اصحاب!، دیدگاه خود را آشکار نمودند... و استاد آشتیانی در این دوره می‌‌کوشید نقشی «آشتی‌دهنده» ایفا کند و از بروز تنش تا حد ممکن جلوگیری نماید که متأسفانه به علت لجاجت‌ها و خودبزرگ‌بینی‌های یکی از طرفین ـ حاکم ـ که مرحوم آیت‌الله ‌طالقانی در سخنرانی احمدآباد به آن‌ها اشاره کرد، به نتیجه مطلوب نرسید و سرانجام هم همین اختلافات موجب شکست نهضت گردید.

... استاد آشتیانی پس از ارتحال آیت‌الله بروجردی با توجه به شرایط سخت زندگی، مانند مرحوم آیت‌الله مطهری، آیت‌الله بهشتی، آیت الله مفتح و فضلای دیگر هم، به تدریج به فکر حضور در عرصه‌های تدریس دانشگاهی افتاد. فراگیری دروس فقه و اصول از محضر آیت‌الله بروجردی، وی را از حضور در درس خارج دیگران بی‌نیاز کرده بود؛ ولی تنها چیزی که وی را به ماندگاری در حوزه علمیه قم تشویق می‌‌کرد، حضور علامه سیدمحمدحسین طباطبائی بود...

برخورد با علامه طباطبائی که از سال‌ها قبل آغاز شده و به حضور همزمان در دروس مختلف او منتهی شده بود، عاملی بود که سبب می‌‌شد او همچنان در قم بماند و از حضور آن حکیم بزرگ استفاده کند. کتاب‌هایی که استاد آشتیانی در محضر مرحوم علامه آموخت، عبارتند از: جلد دوم «کفایه‌‌الاصول» آخوند خراسانی ـ استاد خود علامه طباطبائی در نجف اشرف ـ و «شفا»ی بوعلی سینا و «اسفار» حکیم ملاصدرا ... و همچنین درس تفسیر قرآن، که بحث‌های اصلی آن دروس، در تفسیر ارزشمند و جاوید المیزان در 20 جلد آمده است.

دکتر سیدحسین نصر نقل می‌کند که پس از آشنایی با علامه طباطبائی و حضور در حلقه درسی وی، استاد آشتیانی به عمق فلسفه و عرفان اسلامی پی برد و این امر را جدی‌تر گرفت. همین موضوع کافی بود تا استاد آشتیانی در کنار علامه طباطبائی بودن را افتخاری بزرگ محسوب نموده و همگام با آن جناب، علاوه بر حوزه علمیه، در جلساتی که وی با اندیشمندان غربی نظیر هانری کربن در تهران داشت، شرکت بجوید.

حضور استاد آشتیانی در این مجامع علمی ـ فلسفی، طلیعه‌ای بود که شکوفایی هرچه بیشتر وی را نوید دهد و در همین جلسات بود که وی با برخی از روشنفکران و عالمان دانشگاهی و عمدتاً تحصیل‌کرده غرب، آشنایی یافت و به لحاظ نظام فکری متینی که بر اثر کثرت اطلاع از زوایای فلسفه اسلامی به دست آورده بود و همچنین توانایی و ممارست در شرح و بسط مسائل فلسفی و عرفانی، جهان‌شناسانی چون ابن‌عربی و حکیم ملاصدرا، مورد توجه و استقبال کسانی چون، هانری کربن و دانشمندان ایرانی، چون دکتر نصر و دکتر داریوش شایگان و دیگران واقع شود.

علی‌رغم تلمّذ در محضر استادانی چون امام خمینی، علامه طباطبائی، میرزا مهدی آشتیانی و... علامه جلال‌الدین باز خود را بی‌نیاز از استاد ندیده و با حادثه‌ای که حادثه ویژه زندگی‌اش بود، روبرو می‌شود و سر از قزوین درمی‌آورد! و در درس فیلسوفی ناشناخته حضور به هم می‌رساند. این فیلسوف بزرگ کسی جز مرحوم آیت‌الله علامه سیدابوالحسن رفیعی قزوینی نبود که از سال‌ها قبل در قزوین رحل اقامت افکنده و از علوم و معارف اسلامی تنها به تدریس فقه و اصول بسنده می‌‌کرد. حضور آشتیانی جوان کافی بود تا علامه رفیعی دیگر بار برسر ذوق بیاید و تشنگان فلسفه و معارف عمیق عرفانی را سیراب کند.

‌دکتر ابراهیمی دینانی به این نکته اشاره کرده و می‌گوید: مرحوم رفیعی زیربار تدریس معقولات نمی‌رفت، تا استاد آشتیانی به علت مشکلات معاش به تهران آمد و پا پیش نهاد و واسطه این امر شد و این مقدمه‌ای برای کشف حکیم بزرگی بود که مقام فلسفی او ـ خصوصاً در تدریس اسفار ـ تا آن روز برای کسی روشن نشده بود.‌

* * *

... با تصویب شدن قانونی که به دانش‌آموختگان حوزوی اجازه می‌‌داد در دانشگاه‌ها به تدریس مشغول شوند، استاد آشتیانی به علت مشکلات زندگی فردی و با تشویق دوستانش، حاضر شد مقام استادی دانشگاه را بپذیرد. او تمایل داشت در دانشگاه تهران به این مهم مشغول شود و برای همین منظور با زنده‌یاد فروزانفر نیز ملاقات نمود و او را به شگفتی واداشت. با وجود این، مسائلی پیش آمد که جلال‌الدین نتوانست علی‌رغم میل باطنی خود وارد دانشگاه تهران بشود[2] و به طور اجبار به دانشگاه مشهد روی آورد و تا سالیان متمادی در آن‌جا به تدریس پرداخت... البته زمانی که وی قصد تدریس در دانشگاه را داشت با مانع جدیدی به اصطلاح قانونی! روبه‌رو شد و آن اینکه: چون ایشان دارای اثر علمی مکتوب نیست، نمی‌تواند در دانشگاه تدریس کند!

یا للعجب! استاد آشتیانی؟، هم باید «امتحان» بدهد و هم رساله‌ای «تألیف» و ارائه نماید تا آقایان! اجازه بدهند که او تدریس کند، ولی استاد با سلاح علم و فلسفه به میدان آمد و پس از شنیدن طرح جدید ناشی از عدم معرفت مسئولان دانشگاهی و فرهنگی آن زمان با منزلت علمی وی، در عرض بیست روز کتاب: هستی از نظر فلسفه و عرفان را که یکی از عمیق‌ترین مباحث فلسفی است، به رشته تحریر درآورد که با تقریظ آیت‌الله  رفیعی، به زیور طبع آراسته شد.

متن آن تقریظ، چنین است:

بسم‌الله وله الحمد/ کتاب مستطاب «هستی از نظر فلسفه و عرفان» که از افکار عالیه جناب مستطاب قدوة‌العلماء الراسخین و سیدالحکماء المتألهین آقای سید جلال‌الدین آشتیانی‌ دامت افاضاته‌ تراوش نموده و به قلم بلاغت شیم معظم‌له نگارش یافته، مورد مطالعه حقیر قرار گرفت. پس از تأمل و تدبر در مطالب و محتویات آن بر هر شخص هوشمند و بصیر معلوم خواهد شد که کتاب مزبور بهترین کتابی است که در مباحث راجعه به وجود، نوشته شده است؛ چه آنکه اکثر مباحث مشکله و معضله را به تحقیق والا با بهترین اسلوب به مرحله وضوح رسانیده و جمیع نکات معنویه و صوریه را به کار برده‌اند و در مقام ردّ اوهام قاصرین دقیقه‌ای از ذکر حقیقت مطلب فروگذار ننموده‌اند؛ لهذا بر طالبین معارف حقیقیه لازم است که کتاب مزبور را قدردانی نموده و در استفاده از تحقیقات آن غفلت نفرمایند و هم از جناب مؤلف آن، تقدیر و توقیر را به نحو کمال مراعات نمایند.

الاحقر ابوالحسن الحسینی القزوینی عفی‌عنه،[3]

محرم 1380 قمری‌

* * *

البته علامه قزوینی، همزمان، اجازه اجتهاد جالب توجهی هم برای استاد جلال‌الدین صادر کرده‌اند که در نوع خود کم‌نظیر است و متن آن چنین است:

بسم‌الله الرحمن الرحیم/ الحمدلله الذی أنزل علی عبده الکتاب و آتاه الحکمة و فصل‌الخطاب منه البدو و الیه المأب و صلی‌الله علی رسوله و خاتم ‌انبیائه محمد و آله الاطیاب، و بعد: فالذی یهم بیانه ولاینبغی سره و کتمانه انّ جناب‌ العالم الفاضل النحریر و المحقق المتأله الخبیر عماد الفقهاء والمجتهدین و سید‌الحکما و المتألهین المولی‌ السید جلال‌الدین الآشتیانی بلغه‌الله سبحانه الی أقصی کرائم الامال و فضائل الامانی ممن کرع و ارتوی فی ‌العلم و الحکمة‌ و تضلع بالفضل و غایة ‌المعرفه‌ قرء علی الاساتذه مافی عصره فی ‌المعقول و المنقول و المعارف الیقینیه‌ و الاصول العقلیه‌ و الفقه و الاصول حتی بلغ نهایة المأمول و قرء علی برهة‌ من دهره فی‌علم الفقة و المعارف الحکمیة‌ و العلوم الحقیقیة سیما کثیراً من معضلات مباحث‌الاسفار عظم‌الله قدر مصنفه العلامة و جدّ و اجتهد فی ‌استخراج حقایق العلوم العقلیة و النقلیة و دقائقها و استنباط رموزها و اسرارها حتی أن صار بحمدالله عالماً نحریراً و محققاً خرّیتاً ماهرا عریقاً فهنئیاً لجنابه تلک العطیة الکبری و النعمة‌ العظمی و اوصیه و نفسی الخاطئه بمراعات التقوی و اقتفاء آثار الائمه الطاهرین صلوات ‌الله و سلامه علیهم اجمعین، فهم ‌الهداة الی‌الله والادّلاء الی مرضاته کماهو المشهود من جنابه سلّمه‌الله تعالی و ان لاینسانی من ‌الدعا فی‌ الخلوات و مظان اجابة الدّعوات و الله سبحانه هو الولی للخیرات و رافع الدرجات. حرره بیمنیاه الداثرة‌. الاحقر ابوالحسن الحسینی القزوینی ‌

فی شهر محرم عام 1380 هـ[4]

با نقل این سند تاریخی، به قلم شخصیتی چون آیت‌الله  رفیعی ـ استاد امام خمینی ـ درباره استاد جلال‌الدین آشتیانی، ظاهراً دیگر نیازی به هیچ‌گونه توضیح درباره مقام علمی او، در منقول و معقول، نخواهد بود!...

 


[1] . رجوع شود به مصاحبه استاد با کیهان فرهنگی، شهریور 64، شماره 6، مسلسل 18، با حضور آقایان: بهاءالدین خرمشاهی، دکتر غلامرضا‌ اعوانی، دکتر جلال‌الدین مجتبوی و دیگران

[2] . مراجعه شود به نامه استاد در مجله «اطلاعات حکمت و معرفت»، شماره اول، سال دوم، 1386.

[3] . متن اصلی و دستخط آیت‌الله قزوینی در آخرین بحث نقل شده است.

[4] . متن دستخط در بخش آخر کتاب نقل شده است.