آغاز نهضت فلسفی‌

... چیزی نگذشت که مرحله‌ای دیگر از زندگی استاد آشتیانی آغاز شد که از آن می‌توان به دوران تحقق شکوفایی پژوهش‌های استاد تعبیر کرد. با آغاز این مرحله، وی تحقیقات عمیق خویش در تاریخ فلسفه اسلامی را آغاز نمود و به جستجو در اعماق متون ناشناخته و کم‌شناخته شده، همت گماشت. استاد با نظر به ضرورتی که احساس می‌کرد و از روی دانش و مطالعات گسترده‌ای که داشت، احیای آثار حکمای الهی ایران را پس از تدریس،‌ در اولویت کارهای پژوهشی خود قرار داد و با همتی والا شروع به کار نمود. بخش‌هایی از این کار سترگ با همکاری پروفسور هانری کربن همراه بود، و در واقع آن دو به صورت تنگاتنگ با همدیگر همکاری می‌نمودند. وقتی مجلدات نخستین این حرکت بزرگ علمی ـ فلسفی منتشر شد، اعجاب و تحسین همگان را برانگیخت. انتشار آن‌ها با مقدمه پروفسور هانری کربن، گامی بود در جهت معرفی و نشر فلسفه اشراق ـ اسلامی در ممالک غربی که آثار مثبت و جالب و ارزشمندی در پی داشت.

بسیاری از آگاهان بر این عقیده‌اند که انتشار این کتاب‌ها زمینه را برای بسط آشنایی دوستداران فلسفه الهی و خصوصاً فلسفه اشراقی در دنیا مهیا نمود. در این میان، به این واقعیت باید اشاره کرد که زحمت اصلی کار، خصوصاً به لحاظ شناسایی نسخ خطی و تطبیق میان نسخ و همچنین رفع مشکلاتی که در جریان کار وجود داشت و خصوصاً گره‌گشایی از محتوای متون، عمدتاً بر دوش استاد آشتیانی بود که بی‌تردید کار دشواری بود، ولی مرحلة اجرایی که بخش اساسی دیگری بود، به عهده پرفسور کربن بود که متأسفانه با درگذشت وی، تمام بار این کار بزرگ بر دوش استاد آشتیانی افتاد و او توانست بخش عمده این مجموعه را به سامان برساند. گرچه همه‌ مجموعه به‌طور کامل چاپ و منتشر نگردید.

در کنار احیای تراث و آثار و مآثر فلسفی که با عنوان «منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران» منتشر شد و داخل و خارج مورد استقبال اصحاب حکمت قرار گرفت، استاد به پژوهش در زمینه‌های مهم دیگر و احیا و شرح و تفسیر و تعلیقه زدن بر آثار بسیار معروف و یا مخطوط نیز همت گماشت که از آن جمله می‌توان به تصحیح شرح فصوص الحکم جندی و مقدمه قیصری اشاره کرد. استاد آشتیانی در این اثر بزرگ و ارزشمند، بسیاری از نکات ناگفته را روشن و تبیین نموده و دیدگاه‌های مکاتب مختلف عرفان اسلامی را بر هم‌دیگر عرضه نموده و به داوری پرداخته است. باید گفت: تسلط استاد آشتیانی در فلسفه‌ و عرفان به وی اجازه می‌داد که مجهولات و معضلات کوچک و بزرگ دنیای فلسفه را به مدد استدلال‌هایی نو و قلمی روان، برای جویندگان راه حقیقت روشن کند.

در این‌جا باید اشاره کرد که علی‌رغم قابلیت والای استاد در ادبیات عرب و توانایی بی‌تردید در تألیف به زبان عربی، ‌او تنها به زبان فارسی نوشت؛ چه، او معتقد بود که لازم است زبان فارسی را که قابلیت‌های فراوانی در زمینه ارائه و بیان معارف حکمی و فلسفی دارد، تقویت نموده و در جهان گسترش داد و از همه ظرفیت‌های آن بهره برد.

دلیل دیگری که استاد آشتیانی را به امر فلسفه وامی‌داشت، اهتمام خاص او برای تربیت دانشمندان جوان کشور بود. استاد آشتیانی نسبت به مهجور ماندن علوم عقلی و معارف عالی حساسیتی ویژه داشت؛ بنابراین یکی از وظایف خود را تربیت طلاب و دانشجویانی می‌دانست که بتوانند در قلمرو این مسائل به مرحله جدید و حدی قابل قبول برسند.

جالب است که حجم بسیار زیادی از گفتارهای عمومی و نوعاً انتقادی او در خصوص نحوه گزینش دانشجوهای فلسفه و عرفان در دانشگاه‌ها است. استاد آشتیانی از اینکه تنها برخی از استعدادهای خاص به دنیای فلسفه رهنمون می‌شدند و استعدادهای توانمند به رشته‌های صنعتی و فنی اختصاص می‌یافتند، آشکارا ناخرسند بود و ناخرسندی خود را به بهانه‌های گوناگون اعلام می‌داشت و با وجود عدم اجابت به خواست عقلانی وی، هرگز ناامید نشد و دست‌ از کار نکشید.

همه کسانی که به نحوی با استاد ارتباط داشتند، می‌دانند که او در زمینه تربیت دانشجویان و طلاب و دارندگان استعداد، از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کرد. رمز بسیاری از دوستی‌ها و رفاقت‌های او با اهل فلسفه و دوستداران حکمت و حتی اهل قلم به‌طور کلی، در این نکته نهفته بود که همواره دنبال استعدادهای فعال می‌گشت که در نفس جوان‌ها پنهان بود. بی‌جهت نبود که او هرگز کسی را از خود دور نمی‌کرد و نسبت به رفاقت و مهربانی با طلاب و دانشجویان کمال اهتمام را داشت. کم نبودند جوان‌ها و دانشجویان و طلابی که هرگز به لحاظ علمی و فلسفی و عرفانی در حد شاگردی او نبودند، ولی آشتیانی به گرمی از آن‌ها استقبال می‌نمود و دستشان را با محبت و صمیمیت می‌فشرد و آنان را به تحصیل علوم عقلی و نقلی تشویق می‌کرد.

حضور او در دانشگاه مشهد کافی بود تا مشعل فلسفه را در آن خطه خاص، شعله‌ور نگاه دارد. برای این منظور او در کنار حضور علمی در دانشگاه، تدریس در حوزه‌های علمیه مختلف مشهد را هم ادامه داد و تا پایان عمر و چند سال پیش از ارتحال، هرگز درس و بحث حوزوی را ترک ننمود. هدف والای آشتیانی روشن نگاه داشتن مشعل حکمت در حوزه‌ها بود و برای این هدف والا از هر وسیله‌ای کمک می‌گرفت. ارتباط او با جریآن‌های رسمی حکمت و فلسفه، نشان دهنده علاقه او به حرکت‌های فکری بود و اگر نیز در مواردی در رابطه با بسط و توسعه فلسفه به خواسته‌های رجال مرتبط با حکومت، پاسخ مثبت می‌داد ـ که در شأن او نبود ـ علت شاگرد پروری و احترام به کاروانیان دانش بود، وگرنه او چه نیازی داشت که با مجله‌ای تازه نفس و یا گمنام که فاقد شهرت بود، همکاری نماید و ده‌ها صفحه مطلب در آن بنویسد؛ و یا همکاری با فلان مقام رسمی را، در زمینه‌های علمی ـ فلسفی بپذیرد؟ بلندنظری، در کنار وسعت روح و سعه صدر، سبب شده بود که نسبت به آنچه در پیرامونش می‌گذشت، بی‌اعتنا نباشد. نقدها و تحلیل‌هایی که از او در خصوص اشخاص و جریآن‌ها برجای مانده است،‌ به خودی خود نشان‌دهنده این واقعیت تواند بود که استاد فقید همواره از جولان فکری و تحرّک عقلی و نشاط علمی برخوردار بود.

البته تأمل در اظهار نظرهای او در خصوص مسائل گوناگون نشان‌دهنده موضوع مهم دیگری هم هست و آن این‌که استاد همواره به رشد جامعه و تکاپوی همه جانبه می‌اندیشید و می‌کوشید تا به هر مقداری که می‌تواند، دَین خود را در سازندگی عناصر مفید ادا کند.

شرح و بسط و تبیین این موضوع نیازمند نگارش مقاله‌ای جداگانه است و به تنهایی می‌تواند بخش مهمی از حیات و هویت این فیلسوف بی‌همتای معاصر را برای همگان روشن نماید، چه گفته شده است که مجالس عمومی او و گفتگوهای آزادش «درس خارج رجال» بود!

سهم او در ایجاد حرکت در بدنه فکر فلسفی معاصر در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها، در داخل و خارج، علاوه بر کارهای ارزشمندی که انجام داد و امروز در آثار و نوشته‌هایش قابل مشاهده است، در حمایت‌ها و ارشادها و مساعدت‌هایی قابل مشاهده است که در خصوص همه دارندگان استعداد و قابلیت به انجام رساند. این سهم بیش از آن است که در این اجمال به آن پرداخته شود؛ چه، به گواه آنچه در این مدت زمان کوتاه پس از فقدانش بر زبآن‌ها آمده و بر خامه‌ها جریان یافته است، آشتیانی پس از علامه طباطبائی و آیت‌الله رفیعی قزوینی، به عنوان «پدر حکمت و فلسفه معاصر در ایران» توانست یکی از عمیق‌ترین و پایدارترین جریان‌های روشنگرانه را به حرکت در بیاورد.

در اینکه این جریان به فلسفه دیرپای اسلامی و خصوصاً آخرین نمود آن «حکمت متعالیه» تعلق داشت تردیدی نیست، موضوع این است که با وجود استاد آشتیانی، هرگز بهانه هایی برای بی‌اعتنایی و کم‌اعتنایی به این فلسفه ژرف، وجود نداشت و حضور او کافی بود تا کسی درخصوص حقانیت این حکمت تردیدی به خود راه ندهد و این نقش را هرگز نمی‌توان دست کم گرفت؛ زیرا مردی پشت آن ایستاده بودکه با اخلاص کامل چندین دهه از مراحل زندگی خود را بر سر آن نهاد و تا پای جان کوشید و توانست در زمینه تعلیم ناس و احیای نفوس و سپس تحقیق و تصحیح متون فلسفی ـ عرفانی اصیل و شناساندن فیلسوفان زبده، یکی از گام‌های بلند این مسیر را بردارد.‌‌ یعنی: در احیای نفوس و تربیت عناصر مفید و ارجمند و همکاری با فرهیختگان دگراندیش، برای جلب و جذب آن‌ها به سوی معنویت محض، پیشگام باشد. ‌

یکی از این شخصیت‌های فرهنگی درباره تاثیر معنوی آشتیانی در زندگی علمی وی چنین می‌نویسد:

«سید جلال‌الدین آشتیانی، شاگرد علامه طباطبائی و قزوینی بود. هرگز از تحسین فضایل فکری و والای قزوینی فرو نمی‌گذاشت و او را بزرگترین فیلسوف معاصر و ملاصدرای زمانه ما می‌دانست. رابطه من با آشتیانی بسیار روان بود. از آنجاکه فاصله سنی‌مان چندان زیاد نبود، می‌توانستیم رابطه‌ای صمیمانه و رفیقانه داشته باشیم. هرازگاه در مشهد به دیدارش می‌شتافتم. در دانشگاه مشهد استاد فلسفه بود. هر بار نیز که به پایتخت می‌آمد، با یکدیگر دیدار می‌کردیم و یک بار هم در خانه من اقامت کرد.

به یاد دارم که در آن دوران درباره روابط هند و اسلام کار می‌کردم و باید فصوص‌الحکم ابن عربی را می‌خواندم و می‌فهمیدم. آشتیانی در درک اعماق باورنکردنی این اثر عمده عرفان نظری، به من یاری‌ها داد. منظماً در خانه یکی از دوستان به دیدارش می‌رفتم. چای می‌نوشیدیم، گپ می‌زدیم، و سپس وقتی به قسمت‌های دشوار کتاب می‌رسیدیم، او آن‌ها را به فارسی برمی‌گرداند و همزمان چنان تفسیرهای عالمانه‌ای به آن‌ها می‌افزود که معانی‌شان را در همه ابعاد می‌گسترد. استادی و احاطه او حیرت‌انگیز بود. همه کنج و کنارهای سنت را ـ از فلسفه ابن‌سینا تا سنت اشراق و تا مکتب ملاصدرا ـ خوب می‌شناخت. همچنین در متون فلسفی گمنامی که هنوز به شکل نسخه خطی بودند، تبحری عمیق داشت. از آن گذشته برده کار بود. تفسیرها، انتشارات، تصحیح و تنقیح متون پیچیده، پشت سر هم از قلم او صادر می‌شدند.

هنگامی که کربن طرح عظیم خود را برای تدوین تذکره‌ای از فیلسوفان ایرانی از قرن یازدهم هجری تا زمان معاصر درافکند، از آشتیانی دعوت به همکاری کرد. آشتیانی همه وقت و همت خود را وقف این کار کرد و اگر پُرکاری‌اش نبود، این طرح هرگز به انجام نمی‌رسید. اگرچه مرگ کربن این طرح را متوقف کرد، بافت کلی اثر به پایان رسیده بود. دو جلد از کتاب منتشر شده، جلد سوم به پایان رسیده، و جلد چهارم در دست انجام بود.

از برکت این دیدارهای استثنایی و این دوستی‌های سرشار از عصاره حکمت قدیم ایران، در گذار سالیان خود را از معنویت کشورم می‌انباشتم. باید بگویم که کار من از مقوله اسلام‌شناسی نبود؛ چنان که امروز خود را هندشناس نمی‌دانم. آنچه در این دیدارها برایم ارزش داشت، روح و نفس و همدمی این بزرگان بود که آن را به من می‌دمیدند. هیچ آرزویی جز فهمیدن نداشتم.»[1]

و این، البته یک نمونه بود.

 


[1] . کتاب «زیر آسمان‌های جهان»، داریوش شایگان، چاپ سوم، نشرفرزان، تهران، 1386، ص 74.