پیوست شماره 3

«دستور مصدق در روز 27 مرداد»

برای شناخت حقیقت جریانات که به شکست نهضت ملی ایران و موفقیت کودتای امپریالیستی 28 مرداد منجر شد، باید از اطلاعات افراد مسئول در آن زمان، استفاده کرد... متهم ساختن یک فرد و سپس محکوم نمودن وی به اینکه عامل اصلی پیروزی کودتا بود، مشکلی را حل نمی‌کند و برای آیندگان نیز نمی‌تواند درس عبرتی باشد، در حالی که تاریخ‌نگاری برای آشنایی با گذشته و عبرت‌گیری برای آینده است.

خاطرات بعضی از مسئولین جبهه ملی در رابطه با تعطیل نمودن مجلس، رفراندوم و مسائل بعدی به خوبی نشان می‌دهد که در درون حاکمیت وقت چه می‌گذشته است... علیرغم مخالفت همگان با تعطیل مجلس، آقای مصدق با «لجبازی ویژه پیشوا»! آن را عملی می‌سازد و مصلحت‌اندیشی کسی را هم نمی‌پذیرد... سپس به نیروهای فعال جبهه ملی دستور عدم اقدام می‌دهد و سرانجام ارتش را در خارج گود نگه می‌دارد و بالأخره کودتا که موفق شد خود پیروزمندانه «فرار»! می‌کند.

آقای همایون کاتوزیان در مقدمه‌ای مفصل بر خاطرات خلیل ملکی، حقایقی را روشن می‌سازد:

«... با این وصف دلیل مصدق برای رفراندوم این نبود، در همان زمان علی زهری دولت را به ادعای اینکه برخی از متهمان پروندۀ قتل افشار طوس شکنجه شده‌اند استیضاح کرده بود. مصدق نگران شده بود که آن اکثریت ضعیفی که مکی را در شورای نظارت بر اندوختۀ اسکناس نماینده کرده بود، در جریان استیضاح زهری به دولت رأی اعتماد ندهد و آن را ساقط کند. حرف او این بود که: اکثریت بزرگی از این نمایندگان، کاندیدای نهضت ملی بوده و سپس راه خود را عوض کرده‌اند. اکنون اگر دولت به صورت ظاهرالصلاح و قانونی از کار برکنار شود صدبار بدتر از آن خواهد بود که با جبر و زور ساقط گردد؛ چون در صورت نخست نیروهای واقعی که در پس کار بودند مستور خواهند ماند و نهضت ملی ظاهراً با حربۀ خودش ـ یعنی دموکراسی و حکومت قانون ـ شکست خواهد خورد و در نتیجه امکان مقاومت بلافصل یا تجدید حیات آینده از او گرفته خواهد شد.

اشکال بزرگ این محاسبه در این بود که قیاس بین رأی دادن برای نمایندگی مکی در شورای نظارت و رأی دادن به استیضاح زهری از نوع قیاس مع‌الفارق بود. این دو مسئله اصلاً با هم نسبتی نداشتند و ممکن نبود که اکثریت مجلس به آن استیضاح رأی دهد، یعنی از دادن رأی اعتماد به دولت خودداری کند. دلیلش هم خیلی ساده است: با اینکه اکثریت بزرگی از نمایندگان ـ و از آن جمله بیشتر نمایندگان عضو فراکسیون نهضت ملی ـ با تصمیم مصدق به رفراندوم مخالف بودند، ولی وقتی این تصمیم اتخاذ و اعلام شد دو سوم کل نمایندگان مجلس استعفا دادند تا کار رفراندوم و بستن مجلس را برای دولت آسان‌تر سازند. اصلاً معلوم نیست چرا وقتی این عده استعفا دادند مصدق باز هم دست به رفراندوم زد، و بلافاصله مجلس را تعطیل نکرد و به انتخابات جدید نپرداخت. چون با بیست و چند نفر وکلای غیرمستعفی مجلس هیچگونه حد نصابی نداشت، و چاره‌ای جز انتخابات جدید نمی‌ماند. و این نکته‌ای است که تاکنون هیچ کس ـ و از جمله خود مصدق ـ نه اشاره‌ای به آن کرده و نه توضیحی درباره آن داده است.

تصمیم به رفراندوم فقط به دلایل بالا غلط نبود بلکه بزرگ‌ترین دلیل بر ضد آن ـ که در همان زمان بسیاری از مشاوران و دوستان و هواخواهان مصدق به او گفتند ـ این بودکه در دورۀ فترت مجلس بیم کودتا می‌رفت. هیچ معلوم نیست که اگر در حوادث سی‌ام تیر مجلسی نبود که نمایندگان نهضت ملی در آن بست بنشینند نتیجۀ کار به نفع این نهضت تمام می‌شد. تازه، مرداد 32 و تیر 31 با یکدیگر فرق زیادی داشت، یکی اینکه یک جناح از سران و هواخواهان نهضت ـ که در سی‌ام تیر نقش عمده‌ای ایفا کرد ـ اینک در برابر آن قرار گرفته بود. دولتی که یک پشتیبان خارجی نداشت و دو قدرت عظیم جهانی با آن مخالف بودند، که شاه با آن دشمن بود، که اکثریت سران ارتش و اکثریت سران مذهبی و روحانی کشور دیگر با آن موافق نبودند، و بانفوذترین طبقات اجتماعی کشور انهدام آن را آرزو می‌کردند، نمی‌بایست که تنها نهاد عمدۀ اجتماعی ـ یعنی مجلس ـ را که اختیار آن هنوز در دست خودش بود با دست خودش از میان بردارد. مطابق شهادت دکتر غلامحسین صدیقی ـ در نامه‌ای که به نگارنده مرقوم داشته‌اند ـ مرحوم سید محمود نریمان بلافاصله پس از 28 مرداد در زندان به ایشان گفته بود: تاریخ ما را به خاطر این اشتباه نخواهد بخشید.»

در هر حال، اغلب رجال و شخصیت‌های ملی و از آن جمله دکتر صدیقی، دکتر سنجابی و دکتر شایگان دلایل مخالفت خود را با بستن مجلس، شخصاً به مصدق ابراز کردند و کمترین نتیجه‌ای نگرفتند. خلیل ملکی نیز به همین دلایل بستن مجلس را کاری خطرناک می‌دانست و نهایت سعی خود را به کار برد که مصدق را از این تصمیم منصرف سازد. آنچه اینک در اینجا نقل می‌کنیم عین مطالبی است که دکترکریم سنجابی در ملاقاتی در منزل مسکونی سابق خود، واقع در محلۀ دروازه شمیران، در سال 1339 برای نویسندۀ این سطور شرح داده است:

«در آن زمان، آقای ملکی که از مخالفت من (دکتر سنجابی) و داریوش فروهر با بستن مجلس باخبر بود، به من تلفن زد و پیشنهاد کرد که ما سه تن ـ سنجابی، ملکی و فروهر ـ به عنوان نمایندگان احزاب هوادار نهضت ملی ـ «ایران»، «نیروی سوم» و «ملت ایران» ـ به دیدار دکتر مصدق برویم و از جانب این احزاب با بستن مجلس مخالفت کنیم. ما هم پذیرفتیم و هر سه تن متفقاً به ملاقات دکتر مصدق شتافتیم. در این ملاقات ما (سنجابی و فروهر) میدان را به ملکی سپردیم که از جانب ما نیز دلایل مخالفت با بستن مجلس را عرضه سازد و دکتر مصدق را از تصمیم خود منصرف کند. اما مصدق این نظر را نپذیرفت و روی دلایل خود برای بستن مجلس تأکید کرد. بالأخره، آقای ملکی، با همان تندی خاصی که در او سراغ دارید، از جا برخاست و گفت: آقای دکتر مصدق! این راهی را که شما می‌روید به جهنم است، ولی ما تا جهنم به دنبال شما خواهیم آمد. در اینجا، ما نیز برخاستیم و هر سه نفر پس از خداحافظی با مصدق جلسه را ترک کردیم.»

شاه و هم‌دستان داخلی و خارجی او از بستن مجلس سوءاستفاده کردند و شب هنگام 24 مرداد 1332، پس از دزدیدن دکتر حسین فاطمی (وزیر خارجه)، مهندس حق‌شناس (وزیر راه)، مهندس زیرک‌زاده (نماینده مجلس) و محبوس ساختن آنان در کاخ شاه، فرمانی به دست سرهنگ دوم نصیری (فرماندۀ گارد سلطنتی) دادند که نیمه شب، پس از محاصرۀ محل با نیروهای نظامی و از جمله چند تانک، به دکتر مصدق تسلیم کند. این فرمان، فرمان عزل دکتر مصدق بود و همزمان، سرلشکر بازنشسته فضل‌الله زاهدی به نخست وزیری «منصوب» شده بود... بر اثر کشف ـ و سپس شکست ـ کودتا، شاه که در کلاردشت، در کنار دریای خزر، در انتظار نتیجه بود، با ثریا به بغداد فرار کرد و از آنجا نیز به رم رفت. تودۀ مردم، که بر اثر خبر شکست کودتا به هیجان آمده بودند دو سه روز تمام به خیابان‌ها ریختند، مجسمه‌های شاه و رضاشاه را از میدان‌های شهر پایین کشیدند و خواهی نخواهی نظم شهر را نیز بر هم زدند. در این میان، زاهدی، کیم روزولت ـ نمایندۀ سازمان جاسوسی آمریکا ـ و عوامل و نیروهای ارتجاعی داخلی نیز متفقاً درصدد بودند که نقشۀ اضطراری را، که برای شکست احتمالی کودتای اولی در نظر گرفته شده بود، به اجرا گذارند.[1]

آقای همایون کاتوزیان، سپس درباره کودتای 28 مرداد و سکوت و عدم مداخله گروه‌های ضد شاه، می‌نویسد:

«... در آن روز فقط چند واحد ارتشی فعالانه و با نقشه قبلی از ابتدا در کودتا دخالت داشتند. دیگران در پادگان‌ها و خانه‌هایشان نشستند و نه از ستاد ارتش و نه از حزب توده، که شبکه نظامی وسیع و منظمی داشت، دستوری دریافت نکردند. فقط سرتیپ دفتری که از جانب مصدق به ریاست شهربانی منصوب شده بود، علی‌رغم خویشاوندی خود با مصدق، نیروهای خود را در اختیار دشمن گذاشت!

روز بیست و هفتم مرداد مصدق به ملکی تلفن زد و از او خواست که اعضای «نیروی سوم» را در روز بعد مرخص کند و به آنان جداً توصیه نماید که از شرکت در تظاهرات خیابانی ـ تا چه رسد به تشکیل تظاهرات خیابانی ـ پرهیز کنند و در نتیجه، بخشی از اعضای «نیروی سوم» در آن روز تاریخی در انتظار دستور تشکیلاتی در خانه‌هایشان بودند...»[2]

و به نظر ما رهبری جبهه ملی، نه در آن زمان و نه بعد از کودتا، هرگز اهل مبارزه نبودند... آنها بیشتر «معامله‌گر» بودند و روش‌های بعدی آنان تا پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن، به خوبی ثابت کرد که خط مشی آقایان، جز سازش و جز «محبوب القلوب بودن» ـ همان خصلتی که آیت‌الله کاشانی در نامه‌اش به مصدق به آن تصریح می‌کند ـ چیز دیگری نبوده و یا نمی‌توانسته است که باشد.

خلیل ملکی در یک نامه مشروح به دکتر مصدق، ضمن گزارش دیدار دوم خود با شاه که «مانند ملاقات اول با اطلاع و مشورت آن جناب در گذشته صورت گرفته بود»؟! از سران جبهه ملی به شدت انتقاد کرده و سپس به نکته‌ای اشاره می‌کند که مرحوم آیت‌الله کاشانی در آخرین نامه خود به دکتر مصدق، آن را به صراحت اعلام می‌دارد. ملکی می‌نویسد:

«... من این مطلب را به آقایان اطلاع دادم ولی در آن روزها بازار منفی‌بافی مطلق رواج داشت و رهبران نهضت، مانند موارد گذشته حتی عوام فریب هم نبودند، بلکه فریفته تمام و کمال عوام بودند. متأسفانه سران جبهه ملی در عمل نشان دادند که مردانی نیستند که در جریان‌های سیاسی آگاهانه دخالت کنند و با تدبیر و موقع‌شناسی از فرصت‌ها استفاده کنند. آنها نشان دادند که هدفشان محبوب القلوب بودن صرف است نه اقدام و خدمت اجتماعی که محبوبیت تاریخی بیاورد. آنان در سنگر راحت منفی‌بافی موضع گرفتند...»[3]

 


[1]. مقدمه آقای کاتوزیان بر «خاطرات سیاسی» خلیل ملکی، چاپ دوم، تهران، 1368، صص 103 ـ 101.

[2]. مقدمه آقای کاتوزیان بر «خاطرات سیاسی» خلیل ملکی، چاپ سوم، لندن، 1362، صفحه 105 (چاپ دوم، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1368، صفحه 104)

[3]. خاطرات سیاسی خلیل ملکی، نامه به دکتر مصدق، چاپ سوم، اروپا، صفحه 475 (چاپ دوم تهران، 1368، ص 421) این کتاب با اضافاتی در مقدمه، از آقای کاتویان، اخیراً توسط شرکت انتشار تهران تجدید چاپ شده است.