چگونگی تأسیس حزب [1]

■ با توجه به روایات متناقض موجود، موضع دقیق آیت‌الله شریعتمداری نسبت به حزب خلق مسلمان چه بود و ایشان چه مقدار بر حزب نظارت داشت؟

موضع دقیق آیت‌الله شریعتمداری در قبال تأسیس حزب خلق مسلمان پس از پیشنهاد هیأت مؤسسین، که در نزد ایشان شخصیت­ های شناخته شده و عناصر صالحی بودند، کاملاً مثبت بود و در واقع می­توان گفت که ایشان پشتیبان کامل تأسیس یک حزب اسلامی نو و پویا بودند تا بتواند در صحنه سیاسی کشور تأثیر گذار باشد. می­دانیم که در آن برهه از زمان، بالغ بر 25 حزب و سازمان و گروه اسلامی به وجود آمده بودند که نشان‌دهنده نوعی آزادی و نیز توأم با نوعی عدم انسجام، حتی در میان جناح­ های اسلام‌گرا بود... و باز می ­دانیم که در همان دوران بیش از 42 سازمان و گروه و حزب چپ و سکولار و مارکسیست و کمونیست هم به وجود آمده بود که هر کدام هم برای خود نشریه یا روزنامه و ارگان داشتند و آزادانه منتشر می­شدند و در جذب نیرو­های جوان کاملاً فعال بودند.

در این بحران عملی، تأسیس یک حزب اسلام­گرای روشن‌اندیش توسط عناصر معروف به صلاح و تقوی و نیک ‌اندیشی، ضروری بود که با تلاش پی­گیر و کوشش مستمر هیأت مؤسسین، تحقق یافت و «حزب خلق مسلمان» به وجود آمد و به طور رسمی، اعلام موجودیت کرد و طبق توصیه رسمی و علنی آیت‌الله شریعتمداری در جلسه ­ای که با حضور اعضای هیأت مؤسسین در منزل ایشان در قم تشکیل شده بود، قرار شد که این حزب جدید، با احزاب اسلامی و ملی صادق، همکاری و تعاون داشته باشد و از چارچوب قوانین جدید جمهوری اسلامی خارج نشود و حتی معظم‌له در پاسخ به بنده که مطلبی را مطرح ساخته و گفتم: «اگر بعضی­ ها بخواهند زیر پوشش این حزب، ساز دیگری بزنند و مثلاً با مسائل مطرح‌شده از سوی آیت‌الله خمینی، نوعی مخالفت کنند چه باید کرد؟... چون در این صورت، به طور طبیعی، هیأت مؤسسین آمادگی همکاری با حزب را نخواهند داشت» به طور صریح و به وضوح گفتند: «مخالفت با آقای خمینی و اهداف ایشان حرام است».

این کلیات اندیشه و نوع پشتیبانی ایشان از «حزب خلق مسلمان» در آغاز تأسیس بود که البته در آن، نشانی از قصد دخالت خاص ایشان در امور حزب دیده نمی­شد و اعضای هیأت مؤسسین با استقلال تمام، آماده کار بودند و بی­ تردید از مشورت در موارد لازم هم غافل نبودند، ولی نه به آن معنی که ایشان مطلبی را دیکته نمایند و هیأت مؤسسین آن را اجرا کنند.

این واقعیت امر در آغاز تأسیس و پیدایش حزب بود و نیز تأیید کتبی آیت‌الله شریعتمداری از حزب خلق مسلمان، هم در پاسخ هیأت مؤسسین ـ پس از ارائه مرام‌نامه و اساسنامه ـ و هم در پاسخ علما یا مردم عادی بلاد دیگر به طور رسمی آمده که ما در اینجا به یکی دو نمونه از آنها اشاره می­ کنیم:

آیت‌الله شریعتمداری در آغاز امر، در پاسخ به نامه هیأت مؤسسین که از ایشان درخواست راهنمایی کرده و نوشته بودند: «... عناصر فرصت­ طلب با سوءاستفاده از آزادی اسلامی، دستجاتی تحت عناوین مختلف تشکیل داده و جوانان را به ایدئولوژی­ های ضد اسلامی دعوت می‌کنند، لذا تنی چند از افرادی که در طول دوران استبداد و خفقان رژیم منحوس پهلوی در اثر مبارزات مردانه خود بارها در زندان و تبعید گرفتار شده و انواع و اقسام شکنجه­ های روحی و جسمی برآنها وارد آمده و همواره جلوی زبان و قلمشان گرفته شده است، تصمیم گرفته‌اند که در کنار سایر احزاب و جمعیت­ های موجود اسلامی جمعیتی با مرام‌نامه پیوست تشکیل دهند و به کار ارشاد جوانان و تأیید کامل جمهوری اسلامی و آگاهی دادن به مردم مسلمان بپردازند.» چنین اظهار نظر کرده‌اند:

«23/12/1357

بسمه تعالی

با توجه به دستورات اسلامی در مورد آزادی ­های فردی و اجتماعی در یک جامعه اسلامی، جای هیچ­گونه تردیدی نیست که افراد مسلمان فعال و مؤمن نیز می ­توانند با استفاده از فرصت­ هایی که جمهوری اسلامی ایران در اختیار همگان قرار می­ دهد، با تشکل به فعالیت­ های خود ادامه دهند و در این راه با احزاب و گروه­ های اسلامی دیگر نیز همکاری و همفکری کامل و نزدیک داشته باشند که هدف همه آنها خدمت به اسلام و مسلمین است. از این جهت تأسیس حزب اسلامی به وسیله آقایان، به نام حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران با مرام‌نامه ارسالی، مورد تأیید کامل اینجانبمی­باشد و عضویت در آن حزب و سایر احزاب اسلامی که زیر نظر جامعه روحانیت فعالیت دارند نه تنها بلامانع بلکه یک وظیفه اسلامی و ملی است. از خداوند متعال توفیق همه احزاب اسلامی را در راه برقراری جمهوری اسلامی خواستار است. سید کاظم شریعتمداری»

البته پس از اعلام موجودیت و آغاز فعالیت رسمی حزب، به طور طبیعی و در گوشه و کنار، مخالفت ­هایی به عمل آمد... بعضی ­ها به تصور اینکه این حزب، برای مقابله با «حزب جمهوری اسلامی» تأسیس شده به «نق»! زدن مشغول شدند... عده ­ای هم که با اصل «تحزب» مخالف بودند، به اصطلاح خود از دیدگاه مذهبی، اشکال ‌تـراشی نمودنـد و گـروه ­های چـپ­ نما هم آن را حـزب فئودال­ ها و سرمایه‌داران! نامیدند و در این میان، ناگهان جناب شیخ صادق خلخالی، مانند احمد رشیدی مطلق!، مطلب مقاله مانندی را در روزنامه اطلاعات منتشر ساخت و ضمن اهانت به آیت‌الله شریعتمداری به شخصیت ­های حزبی و خود حزب هم تا می­توانست! تاخت و حمله کرد و آنها را عوامل بیگانه! خواند. نشر این مقاله باعث پیدایش نگرانی­ هایی در بین مقلدان آیت‌الله شریعتمداری و هواداران حزب در اغلب بلاد ـ  به ویژه در شهرهای آذربایجان غربی و شرقی ـ شد و احتمال داشت واکنش­های تندی به وجود آید که آیت‌الله شریعتمداری خود در پاسخ به نامه مردم شهرستان خلخال، ضمن دعوت مردم به آرامش، بار دیگر حزب را مورد تأیید قرار داد.

متن این نامه که به شکل اعلامیه ­ای در سراسر ایران پخش و موجب آرامش مردم گردید، چنین بود:

«14/ج 1/  99

بسمه تعالی

اهالی محترم شهرستان خلخال و حومه

با ابلاغ سلام و تحیات از اینکه به حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران، که مورد اعتماد ما بوده و برای تحکیم مبانی اسلامی و تقویت حکومت جمهوری اسلامی تشکیل و برقرار کرده ­اند، اظهار تمایل نموده و عده ­ای عضویت آن را پذیرفته­ اید، خوشحال شدیم. متأسفانه اظهار نمودند که بعضاً کسانی نسبت به حزب مزبور اظهار مخالفت و اشکال­ تراشی می­کنند، ما آن اشخاص را نصیحت می­کنیم که به عناصر ضد انقلاب و دسیسه­ های آنان کمک و یاری نکنند و باعث اختلاف و دودستگی نشوند. در جایی که احزاب سیاسی و حتی احزاب ضد مذهب، آزادانه مشغول کارهای خودشان هستند، چرا برای حزب اسلامی مشکل ایجاد می­ کنند؟ البته در صورت ادامه این کارها، ما هم به وظیفه شرعی خود عمل کرده و اعلامیه مناسب حال آنان خواهیم داد. همه مؤمنین در هر کاری باید خدا را در نظر بگیرند.

سید کاظم شریعتمداری»

■ مفاد اساسنامه حزب خلق مسلمان را چه مباحثی تشکیل می ­داد؟

مفاد مرام‌نامه ـ به عنوان مقدمه اساسنامه ـ و خود اساسنامه، در واقع کلیاتی درباره چگونگی تشکیلات سازمانی حزب و ضرورت ایجاد یک جامعه اسلامی ایده‌آل و مترقی مطابق با زمان و تشکیل نظامی در راستای تحقق اهداف انسانی، با اجرای احکام شرعی و مراعات حقوق و آزادی همه افراد جامعه در پرتوی حکومت قانون بود...

مرام‌نامه و اساسنامه، در راستای برداشت­ های صحیح از اسلام راستین تنظیم شده بود و به طور جد و قاطع، پشتیبانی آن از مبانی اساسی جمهوری اسلامی اعلام شده بود.

نقل متن یا محتوای اساسنامه، در یک گفتگوی کوتاه، مقدور نیست ولی در یک جمله می­توان گفت: مبانی فکری مطرح شده در مرام‌نامه و اساسنامه، همان تحقق آرمان­های والا و ارزشی مکتب اسلام بود که می­بایست از طرق قانونی و با ایجاد یک تشکّل حزبی نیرومند، در عملی ساختن آن کوشا باشیم و با تعاون و همکاری با دیگران، از نفوذ و سلطه مجدد دشمنان جلوگیری کنیم... این هدف کلی مطرح شده در مرام‌نامه و اساسنامه بود که متن کامل هر دو را در کتاب: «تاریخ پیدایش و سقوط حزب خلق مسلمان» که هنوز چاپ نشده است، آورده­ ام.

■ گردانندگان اصلی و تئوریسین‌ها و حامیان مالی حزب چه کسانی بودند؟ و اصولاً چه صنف و قشرهایی از مردم در حزب ثبت‌نام می‌کردند؟

این سؤال در واقع شامل چند موضوع است که به طور خلاصه به آنها اشاره می­کنم:

الف: گردانندگان اصلی و یا به قول شما تئوریسین­ های حزب، همان عناصر اصلی هیأت مؤسسین بودند و البته کلمه «تئوریسین»! به مفهوم مصطلح آن، درباره هیچ یک از آن­ها صدق نمی­کرد!

ب: حزب در آغاز هزینه زیادی نداشت. همه اعضای هیأت مؤسسین، داوطلبانه کار می­کردند و حقوقی به هیچ وجه دریافت نمی­شد. بعضی از آنها مانند آقایان: حاج کریم انصارین، حاج هاشم شبستری‌زاده، حاج موسی شیخ‌زادگان، از بازاریان معروف و تقریباً افراد ثروتمندی بودند و در مراحل نخستین، خودشان یا افرادی توسط آنها، هزینه­ های جاری حزب را تأمین می­کردند... و در مواقع دیگر، مهندس سید حسن شریعتمداری، فرزند آیت ‌الله شریعتمداری، پرداخت هزینه ­ها را به عهده می­گرفت که قاعدتاً از والد خود دریافت می­کرده است و در کل با توجه به شرایط حاکم بر اوضاع آغاز پیروزی انقلاب و عدم توجه افراد به مادیات، اشکالی در این زمینه مطرح نبود. هیأت مالی حزب، از دوستان بازاری که به نام برخی از آنها اشاره کردم، تشکیل شده بود و البته اینجانب به طور مطلق، در امور مالی آن دخالتی نداشتم و هزینه چاپ روزنامه «خلق مسلمان» هم که بنده سردبیر آن بودم، به عهده هیأت مالی حزب بود که به طور مستقیم با چاپخانه در تماس بودند.

ج: حزب در آغاز مانند بقیه سازمان ­های سیاسی، با استقبال عظیم مردمی روبرو شد و علاوه بر تهران ـ مرکزـ از استان­ها و شهرستان­ها هم درخواست برای تأسیس واحدهای حزبی و همکاری بسیار زیاد بود. در بین این افراد، از همه صنف ­ها و قشرها اعم از روحانی، روشنفکر، استاد دانشگاه و حوزه، نویسنده، بازاری، کارگر و کسبه دیده می­شدند... و چون در اوایل، حزب دارای تشکیلات لازم برای نام­نویسی و سازمان­دهی و تفکیک مشاغل اعضا نبود، نمی­توان به طور دقیق گفت که چه قشرهایی از مردم در اکثریت قرار داشتند.

■ چرا حزب در ابتدای کار با تشکیل نظام جمهوری اسلامی موافقت کرد و مردم را به رأی دادن به این نظام تشویق نمود اما در ادامه راه با قانون اساسی مخالفت کرد؟

مؤسسین حزب خلق مسلمان، طی نشست­های رسمی خود، خواستار شرکت در انتخابات برای تشکیل نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک امر واجب از لحاظ شرعی و یک امر ضروری از لحاظ ملی بودند و به همین دلیل در بیانیه رسمی خود، شرکت کامل و همه جانبه حزب را در انتخابات قانون اساسی اعلام کرده و حتی یک نفر هم در رأی‌گیری کمیته مرکزی حزب ـ اعضای مؤسسین ـ مخالفتی ابراز ننمود و به همین دلیل بیانیه رسمی صادر گردید... البته بعدها عوامل «نفوذی» به اخلال پرداخته و ابراز مخالفت کردند و حتی بیانیه رسمی حزب را، بدون آنکه صلاحیتی داشته باشند، ملغی اعلام نمودند که با اعتراض و مخالفت شدید مؤسسین روبرو گردید.

■ دلایل مخالفت حزب خلق مسلمان با قانون اساسی چه بود؟

حزب خلق مسلمان رسمی و قانونی و اصلی، هرگز با همه‌ پرسی قانون اساسی جدید دوران انقلاب، مخالفتی نداشت، بلکه به شدت از آن دفاع و پشتیبانی می­نمود... اما عوامل نفوذی، پس از چند ماه در یک کودتای کودکانه چپ­ گرایانه! به مخالفت با قانون اساسی پرداختند و حتی اعلامیه­ ای به اسم «حزب» صادر کردند که همراه «جبهه ملی» و «سکولارها» و «چپ‌گراها»، برای مخالفت با همه ‌پرسی قانون اساسی جدید در تظاهرات خیابانی! شرکت خواهند کرد... که داستان آن طولانی است...

پس در کل: حزب با قانون اساسی مخالف نبود، بلکه کودتاچیان چپ ‌نما که می­خواستند سیطره خود را بر حزب حاکم سازند با آن به مخالفت برخاستند... و همین امر، یکی از دلایل اصلی استعفا و اعلام انحلال حزب از طرف مؤسسین اصلی بود که این نیز داستان مفصل دیگری دارد... و من در کتاب خود به آن پرداخته ­ام.

■ موضع و نظر بقیه مراجع و علمای اسلام آن زمان نسبت به حزب چه بود؟

مراجع و علمای دیگر، نوعاً در این قبیل مسائل دخالت مستقیم نداشتند. در مورد حزب جمهوری اسلامی یا حزب خلق مسلمان اول نیز همین روش را داشتند، یعنی نه تأیید رسمی کردند و نه موضع منفی گرفتند... البته به طور استثناء درباره حزب خلق مسلمان، شخصیت­های برجسته‌ای از علمای بلاد و یکی از مراجع شهر مشهد مقدس، مرحوم آیت‌الله سید عبدالله شیرازی، به طور مکتوب از حزب پشتیبانی کردند و این البته ناشی از برداشت و موضع­گیری کلی آنها در مورد دخالت مستقیم درباره مسائل سیاسی روز بود.

یا مثلاً در تبریز، مرحوم آیت‌الله آقا میرزا عبدالحمید شربیانی از علما و فقهای معروف، طی اعلامیه ­ای، پشتیبانی و تأیید خود را از حزب خلق مسلمان اعلام داشت. علاوه بر اینها، البته اعلامیه‌هایی هم از طرف بعضی دیگر از علمای بلاد صادر و منتشر گردید که نقل همه آنها در این گفتگو ضرورتی ندارد.

■ علت مخالفت امام (ره) با حزب و فعالیت ­های آن چه بود؟

در آغاز کار، من با مرحوم حجت الاسلام والمسلمین شیخ رضا گلسرخی، به خدمت امام رسیدیم و مسئله تأسیس حزب جدید را مطرح ساختیم... ایشان گفتند: اگر صلاح باشد با همین حزب جدید ـ مرادشان حزب جمهوری اسلامی بود ـ همکاری کنید.

آقای گلسرخی توضیح داد که هدف ما آن است افرادی را که به هر دلیل آمادگی همکاری با آن حزب را ندارند، جذب کنیم و در همان راستا فعالیت داشته باشیم و در واقع هدف ما یکی خواهد بود.

امام اظهار نظر منفی نکردند و گفتند: شما به تکلیف خودتان که تشخیص می­دهید عمل کنید... و ما هم در آن برهه، تکلیف خود را در تأسیس حزبی جدید، دیدیم...

بعد از اعلام رسمی موجودیت حزب، آن هم با نام «حزب خلق مسلمان» امام در دیداری به من فرمودند: بهتر است که شما «جمهوری اسلامی» را هم بر اول آن اضافه کنید تا با این حزب­های خلق الساعه، حزب خلق کُرد، حزب خلق عرب و غیره، تشابه نداشته باشد.

امام بعدها در یکی از بیانات خود به این نکته اشاره کرده و گفتند: «آقایی ـ سلمه الله ـ نزد من آمد و من گفتم نام حزب را اصلاح کنند...»

در مراحل بعدی، یعنی پس از استعفای همه اعضای هیأت مؤسسین و اعلام انحلال رسمی حزب، کودکان چپ‌گرانمای کودتاچی، با استفاده از همان نام به فعالیت­های مشکوکی دست زدند و کار به جایی رسید که در تبریز، مراکز دولتی را به نام حزب، اشغال کردند و در بعضی از شهرهای منطقه، اختلالاتی را به وجود آوردند که سرانجام امام مخالفت رسمی خود را اعلام نمود که باز داستان آن مفصل بوده و در جای خود آمده است.

به طور منصفانه باید گفت که امام از اول برای جلوگیری از تشتت و اختلاف، تمایلی به تأسیس حزب جدیدی نداشتند ولی پس از توضیحات ما، موضوع را به تشخیص و نوع احساس تکلیف خودمان واگذار کردند... که ما هم در آن برهه، آن را تکلیف خود دانستیم...

■ مقدم مراغه ­ای در حزب خلق مسلمان دقیقاً چه نقشی را ایفا می­کرد؟

اصولاً آقای مقدم مراغه‌ای یا آقای حسن نزیه و امثال این­ها، هیچ‌گونه دخالتی در تأسیس و یا فعالیت حزب اصلی نداشتند و حتی در دوران ما، هیچکدام از آنها در جلسات عمومی حزب هم شرکت نمی­کردند... ولی پس از کودتای کودکانه چپ‌گرانما و عدم حضور حتی یک نفر از اعضای هیأت مؤسسین در جلسات به اصطلاح «عمومی حزب»!، آنها و افراد مشابه به آنها، گویا در جلسات حزب حضور می ­یافته ­اند و یا حتی سخنرانی هم می­کرده ­اند، ولی در همان دوران، آنها عضو حزب خلق مسلمان پس از کودتا هم نبودند بلکه با توجه به اصل ناسیونالیسم ترکی! به حزب می ­آمدند و ناگهان این قبیل عناصر از طرف حزب برای شرکت در انتخابات مجلس خبرگان، کاندیدا شدند که باز ربطی به حزب اصلی، که منحل اعلام شده بود، نداشت...

■ آیا حزب فعالیت­ های مسلحانه هم داشت؟

حزب خلق مسلمان نخستین، هرگز قصد فعالیت مسلحانه نداشت و در آن دوران، هیچ اقدام مسلحانه­ ای هم از طرف حزب در هیچ کجای ایران رخ نداد اما پس از کودتای کودکان چپ‌گرانما، در قم و تبریز و بعضی از شهرهای آذربایجان، اقدامات مسلحانه ­ای به نام حزب انجام گرفت که حوادث آن را جرائد منتشره در آن دوران ثبت و ضبط کرده ­اند... علاقمندان به تفصیل می­توانند به روزنامه­ های آن برهه از تاریخ انقلاب، مراجعه نمایند.

از بارزترین نمونه این اقدامات، قیام مسلحانه در تبریز و اشغال چند روزه مراکز دولتی و سازمان صدا و سیمای تبریز و کشته شدن عده ­ای بی­ گناه بود که عناصر مشکوک و نفوذی، به نام حزب، مرتکب آن جنایات شدند.

■ چه عواملی باعث به اشغال درآمدن صدا و سیمای آذربایجان توسط حزب شد و انگیزه آنان از این اقدام چه بود؟ آیا نیروهای مردمی هم در این مسأله نقش داشتند؟

عامل اصلی و انگیزه­ درونی از به اشغال درآوردن مرکز صدا و سیما در آذربایجان، توسط عناصر وابسته به حزب، در واقع نوعی قدرت‌نمایی کودکانه، در قبال مرکزیت نظام اسلامی بود که گویا مانند فرقه دموکرات آذربایجان در زمان سید جعفر پیشه­وری، خواستار خودمختاری آذربایجان و بعداً «استقلال»! آن بودند.

بخشی از نیروهای مردمی و حتی متدین در تبریز، در این حوادث شرکت داشتند که حضور آنها ناشی از احترامی بود که برای مرجعیت مورد اعتقاد خود قائل بودند. یعنی با نشر اکاذیب در مورد مضروب شدن مرجع تقلید در قم و اهانت به ایشان و غیره، مردم متدین و مقلدان ایشان را تحریک کردند که عده ­ای از روی اعتقاد ولی ناآگاهانه در آن شرکت نمودند، ولی بعدها که حقایق را فهمیدند از اقدام خود پشیمان شدند. غفر الله لنا و لهم.

■ حزب خلق مسلمان چه جایگاهی در میان توده­ های مردم آذربایجان داشت و آیا در گرایش مردم به حزب، از آغاز تا پایان فعالیت آن، تغییری حاصل شد یا خیر؟

همانطور که اشاره کردم «حزب خلق مسلمان» در میان توده مردم مؤمن آذری، به مثابه پایگاه سیاسی آیت‌الله شریعتمداری تلقی شد و گرایش توده­ ای مردم ناشی از گرایش عقیدتی ـ مذهبی بود و به همین دلیل در میان مقلدین ایشان که در آذربایجان اکثریت با ایشان بود، از جایگاه ویژه ­ای برخوردار شد و در آغاز تقریباً مردم با توجه به شرایط خاص به وجود آمده از پیروزی انقلاب، به آن پیوستند.

البته این پیوستگی، به صورت تشکیلاتی و سازمان‌یافته ـ مانند حزب توده و غیره ـ نبود، بلکه مردم به طور خودجوش و به عنوان ادای تکلیف دینی، در جلسات و تظاهرات و میتینگ ­های حزب شرکت می­کردند... ولی این گرایش با توجه به عملکرد کودتاچیان حزب دوم! به ویژه پس از حوادث تبریز و همکاری گروه­ های سکولار و چپ با حزب، فروکش کرده و مردم عادی و متدین، به طور کلی از حزب دور شدند.

■ میزان نفوذ حزب خلق مسلمان در میان مراکز مهم دولتی، یا اماکن مدیریتی کشور تا چه اندازه بود؟

اعضای وابسته به حزب، به عنوان عضو حزب در مراکز دولتی حضور نیافته بودند و نقش اساسی در مراکز مدیریتی کشور نداشتند... اگر عناصری به مقام استانداری یا فرمانداری و یا پست­ های دیگر در آذربایجان غربی و شرقی رسیده بودند، برای حفظ آن پست و مقام، به ظاهر وفادار به حزب بودند ولی در باطن علاقه ­ای به حزب نداشتند بلکه آن را سکوی پرتاب به مقام تلقی می­کردند.

البته این تعداد از افراد بسیار کم و انگشت‌شمار بودند و پس از انحلال و سقوط حزب، به طور طبیعی کنار گذاشته شدند که ضرورتی ندارد نامی از آنها برده شود.

■ شما در ابتدای تشکیل حزب، بنا بر چه اصولی حاضر به فعالیت در این جمعیت شدید؟ پس از مدتی که بعضی از اعضای هیأت مؤسسان حزب استعفا دادند، تعدادی از اعضای اولیه همچنان اصرار بر ادامه فعالیت داشتند، مانند دکتر علیزاده، حسین منتظر حقیقی و حسین بشارت. اختلاف نظر این افراد با دیگران و از جمله خود شما بر سر چه مسائلی بود؟

انگیزه اصلی اینجانب از شرکت در تأسیس حزب ـ همانطور که قبلاً اشاره کردم ـ همان انجام مسئولیت و تکلیفی بود که در آغاز پیروزی انقلاب اغلب دوستان آن را لازم می‌دانستند و هر کدام در حزب و یا سازمان و یا نهادی به فعالیت پرداختند و چنانکه همه می‌دانیم، نیت­ ها در آن دوران، بدون چشم‌داشت به مادیات، خالص و برای خدا بود و بعدها که مسائل رنگ دیگری یافت، مراحل سقوط احزاب و افراد آغاز گشت...

در ابتدای تأسیس حزب، اسامی هیأت مؤسسین اصلی آن رسماً اعلام شده و در جرائد چاپ شد و در میــان آنها، نــام کسانی که شما ذکر کرده ­اید دیده نمی­شود. یعنی هیچ یک از آقایان دکتر علیزاده، حسین منتظر حقیقی، حسین بشارت و امثال آنها، عضو اصلی و رسمی حزب نبودند بلکه پس از آغاز فعالیت گسترده حزب، هر کدام از آنها، با انگیزه خاص خود، به حزب آمدند و بعضی­ ها در جلسات عمومی شرکــت نمودند و بعضـی هم به عنوان عضوی جدید در کمیته مرکزی ـ نه هیأت مؤسسین که دارای اختیارات ویژه از جمله انحلال حزب بودند ـ به شمار آمدند.

اما اختلاف ما ـ و همه اعضای هیأت مؤسسین حزب ـ ناشی از کج‌روی و تک‌روی یکی دو نفر از عوامل مشکوک و نفوذی بود که حتی بدون مشورت با مسئولین حزبی، به نام حزب اعلامیه می­دادند و در تظاهرات ضد انقلابی‌ها شرکت می­کردند و با آنها جلسه مشترک می‌گذاشتند که در نهایت، پس از مذاکرات و تذکرات و نصایح و عدم تأثیر در اتخاذ راه ­های منطقی و روش ­های اسلامی، سرانجام مجبور به استعفا و اعلام انحلال حزب شدیم...

نوع عملکرد این کودکان چپ‌گرانمای نفوذی، در نوع همکاری آنها در مسئله فتنه آذربایجان با سازمان­ هایی چون فرقان!، فدائیان خلق، کُردهای به اصـطلاح دموکرات و غیرهم بـه وضـوح دیـده می­شود که کاملاً با اصل و اساس حزب در تضاد کامل بود و وقتی تذکرات ما سودمند واقع نشد، راه دیگری جز استعفا و اعلام انحلال حزب برای ما باقی نمانده بود...

■ بورژواهای آذری در آذربایجان تا چه اندازه در پیشبرد حرکت­های حزب نقش داشتند؟

در کـل، ستـون اصلـی حزب خلق مسلمان در تهران و آذربایجان و حتی مشهد مقدس را آذری­ های مقلد آیت‌الله شریعتمداری تشکیل می‌دادند که اغلب با انگیزه ­های دینی و تبعیت از مرجعیت بود و در این مرحله فرقی بین خرده بورژواها و پرولتاریای آذری وجود نداشت، همه شریک بودند و همکار و یکرنگ و چگونگی امر در آغاز انقلاب بر همگان روشن بود.

البته اینها در مراحل اولیه تشکیل حزب و گسترده­ تر شدن فعالیت‌های آن در بلاد ـ به ویژه آذربایجان غربی و شرقی ـ نقش تأثیرگذاری داشتند ولی در مراحل بعدی، اغلب آنها کنار رفتند و صحنه در واقع به چند عامل نفوذی کودتاچی واگذار شد!

■ آیا میزان فعالیت حزب در تبریز و اردبیل و ارومیه به یک اندازه بود و آیا رهبران حزب در این شهرها از یک خط فکری مشترک پیروی می­کردند؟

میزان فعالیت حزب پس از مرکز، بیشتر در آذربایجان شرقی و غربی و سپس مشهد بود. نوع فعالیت­ها با توجه به شرایط زمان و مکان، که توسط کادرهای وابسته به حزب تعیین می­شد، انجام می­گرفت و مسئولین شاخه ­های شهرستانها، اغلب از روحانیون و وعاظ وابسته به مرجعیت و از میان طلاب و فضلای قم انتخاب می­شدند و رهبران ویژه­ای در کار نبود. در واقع خط فکری همه شعبه ­ها و شاخه ­های حزب مشترک بوده و همه از مرکز پیروی میکردند... ولی با توجه به شرایطی که پیش آمد، اغلب کادرها و مسئولین مربوطه کنار رفتند و دیگر در اواخر، یعنی در دوره فتنه حزب، فعالیتی در راستای آشوبگری و غوغاسالاری نداشتند...

■ آیا حزب خلق مسلمان گرایشات تند قومیت‌محور نیز داشت یا مصالح ملی را مقدم می­شمرد؟

در حزب خلق مسلمان راستین نخستین، هرگز گرایشی به قومیت‌محوری وجود نداشت بلکه حتی اندیشه گرایش فرامرزی و در واقع انترناسیونالیستی اسلامی حاکم بود و این البته تضادی با حق تقدم مصالح ملی و میهنی نداشت...

ولی بعدها، و در دوره حزب دوم انحرافی، کم کم صحبت از قومیت‌گرایی ترکی و اهتمام به قومیت­های دیگر، به میان آمد و حتی در مصاحبه­ ای گفته شد که فعلاً به «نوعی فدرالیسم» باور داریم و صحبت خودمختاری! از نوع فرقه دموکرات آذربایجان ـ دوره پیشه‌وری ـ مطرح نیست ولی در باطن امر، عناصر نفوذی، هوادار سرسخت قومیت‌گرایی شده بودند و ادعاهایی نیز در تقسیم مسئولیت­های کشوری و لشکری داشتند که به یاری خدا، با فروکش کردن فتنه، این مسائل نیز از میان رفت.

■ ماهیت فعالیت­های این حزب بیشتر تئوریک و اعتراض به قوانین بود یا جنبه سیاسی هم داشت؟

ماهیت فعالیت‌های حزب در آغاز، بیشتر جنبه تئوریک و باور به اعتقادات داشت اما بعد، ماده 110 قانون اساسی بهانه ­ای برای اعتراضات در مورد قوانین و مصوبات و تشکیل مجلس خبرگان ـ به جای مجلس مؤسسان که در آغاز انقلاب مطرح شده بود ـ گردید... و سرانجام با تحریک عوامل نفوذی، جنبه سیاسی امر بر همه چیز سیطره یافت و باز سخن از حزب به اصطلاح «دموکراتیک»! خلق مسلمان به میان آمد که البته اوج نگرفت و با خاموش شدن اصل فتنه، این نوع اندیشه نیز متروک گردید...

■ آیا این احتمال را می­دهید که هنوز در شهرهای آذری‌زبان از بازماندگان حزب خلق مسلمان به فعالیت مشغول باشند؟

احتمال فعالیت بازماندگان حزب خلق مسلمان در شهرهای آذربایجان، به طور مطلق وجود ندارد؛ زیرا وقتی که رهبری و کمیته مرکزی و شعبه‌های فعال در بلاد، به طور کلی از بین رفته باشند، معقول نیست که چند نفر بازمانده ­ای که قاعدتاً، حال و حوصله آنها هم شامل مرور زمان شده است، به فکر فعالیت خاصی باشند.

البته در خارج از کشور نخست پس از اعلام انحلال حزب، دو نفر از عوامل نفوذی فراری! در محافل سیاسی ضد انقلاب، سخن از «حزب خلق مسلمان» به میان آوردند... ولی باز با مرور زمان، چون افسانه‌بودن وجود حزب روشن گردید، آنها هم نام حزب را از خود دور کرده و به عنوان «فعال سیاسی» خود را مطرح ساختند که البته نتیجه فعالیت آنها، مانند بقیه وابستگان فسیل‌شده سیاسی دیگر جریان­ها، «صفر» بود و کسانی که پس از فرار از ایران وعده داده بودند «سه ماهه» بر می‌گردند! دیگر امیدی به بازگشت ندارند؛ چرا که این سه ماه، سه سال شد و بعد به سی سال رسید و اکنون از آن هم عبور کرده و به چهل سالگی می­رسد!

■ بعضی‌ها مدعی شده‌اند که حزب خلق مسلمان از کمک­های مالی خارجی برخوردار بوده است، این ادعا تا چه حدی می‌تواند درست باشد؟

این ادعا پس از نشر گزارش­ های سفارت آمریکا ـ لانه جاسوسی ـ مطرح شد؛ چرا که در یکی از گزارش‌های موجود در لانه جاسوسی آمده بود که گویا آیت­ الله ­شریعتمداری توسط دو نفر ـ یکی سناتور انتصابی شاه و دیگری افسر اطلاعاتی بازنشسته ساواک ـ کمک پنج میلیون دلاری از آمریکا درخواست کرده است!

البته ما می­دانیم که آمریکایی‌ها در جریان کودتای خائنانه 28 مرداد، طبق نوشته یک آمریکایی در کتاب «آژاکس، یا کودتای 28 مرداد»، مدعی شدند مبلغ ده هزار دلار به آیت‌الله کاشانی داده‌اند تا با کودتا همکاری کند... یعنی آیت‌الله کاشانی مبلغ 70  هزار تومان می­گیرد تا با کودتاچیان همکاری کند؟!

بعدها، محمدرضا شاه پهلوی و سپس وزیر امنیت او، سرلشکر پاکروان، مدعی شدند که جمال عبدالناصر، رئیس جمهوری وقت مصر، مبلغ 150 هزار دلار برای امام خمینی فرستاده است!.

و این پرداخت تساعدی مبلغ ادامه می­ یابد تا اینکه یکی از اوباش شاه به نام دکتر هوشنگ نهاوندیان در کتاب اخیر خود: «خمینی در پاریس» مدعی می­شود که آمریکایی‌ها، توسط آقایان: بنی صدر، دکتر یزدی، قطب‌زاده و سلامتیان، مبلغ 150 میلیون دلار کمک رسانده و برای انقلاب هزینه کرده ­اند... که بی­ تردید کذب محض و دروغ خالص است؛ زیرا اگر همچو مبلغی توسط آمریکایی‌ها هزینه شده بود، اسناد بانکی تحویل و تحول را صد بار منتشر می­ ساختند...

و اصولاً این نوع اتهامات ناشی از عدم درک ماهیت مرجعیت شیعه است و مدعیان نمی ­فهمند که حوزه ­های علمیه و مراجع تقلید شیعه، توسط مقلدان بی‌شمار خود، به طور مرتب ـ و سالانه ـ تأمین مالی می­شوند و نیازی به کمک دیگران ندارند.

و می­دانیم که اخیراً در همین راستای «جعل حدیث» و نشر اکاذیب بی بی سی خبیث انگلیس خبیث، با استناد به سندی مجهول که هنوز پیدا نشده است، مدعی شده که امام اصولاً از همان آغاز، و در دوران حصر خانگی که هیچ کس با او حق ملاقات نداشت با آمریکا ارتباط داشته است! و البته توضیح نمی­دهد که وقتی امام در حصر خانگی با کسی ملاقات ندارد، چگونه با آمریکا ارتباط برقرار می­کند؟

پس اگر سازمان سیا می­تواند پس از 35 سال برای اثبات رابطه امام با آمریکا، سندی جعل کند، به راحتی می­تواند در لانه جاسوسی خود در تهران هم گزارش جعلی بسازد. جالب آن که ناشران این اکاذیب و مدعیان این اتهام، می­گویند که آیت‌الله شریعتمداری در همان دوران، میلیاردها تومان از وجوهات شرعیه را در اختیار داشته است و سپس مدعی می­شوند که گویا ایشان خواستار کمک 5 میلیون دلاری برای حزب شده است! یعنی مبلغی معادل 35 میلیون تومان!

این حدیث جعلی گویا توسط سید مرتضی موسوی تبریزی، سناتور انتصابی شاه و یک افسر اطلاعاتی بازنشسته ساواک به سفارت آمریکا ابلاغ شده و سفارت هم آن را به مرکز گزارش کرده است! حالا خود در صحت و سقم حدیث! داوری کنید.

اصولاً جعل این قبیل گزارش­ها در سفارت­های آمریکا، امر غیر مقدوری نیست...، کاغذ و قلم دست دشمن است و آنها هرچه می‌خواهند می­نویسند و گزارش تهیه می­کنند و این قبیل گزارش­ها در اسناد ساواک هم درباره افراد به وفور به چشم می­خورد که در اینجا ضرورتی ندارد به آن بپردازیم.

به هر حال آنچه که مسلم می‌باشد این است که حزب خلق مسلمان در آغاز، از هیچ مقامی کمک مالی درخواست و دریافت نکرده است و گزارش­های جعلی نباید مورد اعتنا و استناد قرار گیرد.

■ آیا جنابعالی در قبول این اسناد تردید دارید؟

اصولاً باید بین «سند» و «گزارش» فرق گذاشت. نمی­توان هر گزارشی را که هر کس تهیه کرد، به عنوان سند پذیرفت. اگر مکتوب یا دستخط شخصیتی، در جایی به دست آید و صحت انتساب آن دستخط توسط کارشناسان تأیید گردد، این می­شود «سند»، اما اگر گزارشی، به نفع یا به ضرر کسی، از طرف شخص و نهادی مطرح شود، طبق دستور صریح قرآن مجید، باید درباره آن تحقیق گردد و پس از «تبیین» صحت آن را می­توان پذیرفت:

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ» ای اهل ایمان! اگر فاسقی، خبری برای شما آورد درباره آن تحقیق کنید تا مبادا از روی نادانی درباره گروهی داوری کنید و بعد به خاطر کاری که انجام داده ­اید، پشیمان و نادم گردید. [2]

تردیدی نیست که راویان گزارش­های لانه جاسوسی، ساواک، سیا، موساد و غیره، افرادی «ثقه» و «مؤمن» و «مورد اعتماد» نیستند، بلکه فساقی هستند که گزارش­های آنها نیاز قطعی به «تبیّن» دارد.

در همین رابطه امام راحل در وصیت­نامه­ ای نوشتند اگر کسی درباره من ادعایی کرد و یا دستخطی ارائه نمود، در صحت آن تحقیق کنید و اگر با دستخط من مطابق نباشد، آن را معتبر ندانید و برای تشخیص، از کارشناسان خط نظرخواهی کنید...

و به همین دلیل هم مرحوم آیت‌الله شهید دکتر سید محمد بهشتی، در همان ایام نشر گزارش­های لانه جاسوسی در تلویزیون ایران، پیشنهاد داد به همان مقدار زمان که نشر گزارش­ها وقت می­گیرد، به افرادی که نام آنها مطرح شده است، وقت داده شود تا دیدگاه یا دفاع خود را بیان کنند... ولی متأسفانه این پیشنهاد شرعی، اخلاقی، انسانی و عقلی در آن شرایط و التهاب انقلاب، در عمل به جایی نرسید. در صورتی که از هر جنبه ­ای که موضوع را بررسی کنیم، عملی شدن پیشنهاد شهید بهشتی، یک ضرورت شرعی بود.

البته اگر این قبیل گزارش ­های اهالی فسق با قرائن و دلایل دیگری تأیید شود، می­توان به آنها استناد نمود وگرنه نمی­توان صحت آنها را تأیید کرد و به قول علمای قدیم: والله العالم

 


1. گفت‌وگویی با ماهنامه «نسیم بیداری»، چاپ تهران.

[2] . سوره حجرات، آیه 6.