محمدرضا کائینی
خسروشاهی را میتوان از بسترسازان فرهنگی انقلاب اسلامی قلمداد کرد. چه اینکه تعداد آثاری که با یا بیمجوز و به صورت «جلد سفید» در تبیین اندیشههای اجتماعی و حکومتی اسلام نشر داد، فهرستی مطول را شکل میدهد. او بهرغم آنکه از ابواب جمعی «جبهه پرخاش» نبود و دستگیریهایش هم اندک بودند، اما با نیروهای انقلابی نیز در ارتباط تنگاتنگ بود که انتشار نشریه «بعثت» یکی از پیامدهای این ارتباط به شمار میرود
چه میتوان نگاشت در فرقت دانشی مردی که هنوز هجران او به باور ننشسته است؟ در این روزها از سر غفلت و عادت، بارها بر آن شدهام تا با وی تماسی بگیرم و به بهانه علایق مشترک در حوزه کتاب و مطبوعات، سخن را به درازا کشم و ساعتی در پرتو خاطرات شیرین و طنز کلامش بیاسایم. هم او که دقت در کوچکترین گوشههای نشریات و صفحاتی که زیرنظر این قلم نشر مییافت را، فرو نمینهاد و هماره پس از آغازین هم سخنی، رشته کلام را، بدان میرساند و به لطافت و هنر، منظر ایجابی یا سلبی خویش را درباره وی بیان میداشت و سخن خویش را با داستانی از خود یا دیگران درمیآمیخت و مخاطب را مشتاق ادامه انتقادات خویش در آتیه میساخت. بیتردید نگارنده در کنار تمامی حرمانهای خویش در این تیره سالی که به پایان رفت (سال ۱۳۹۸)، به تلخی از دست دادن یکی از شاخصترین پشتوانههای تلاش فرهنگی و مطبوعاتی خود دچار آمده است، فقدانی که بعید است تا جبران و تدارک شود، همانگونه که درباره دیگر اساتید و یاران رفته نیز روی داد، وتلک الایام نداولها بینالناس! سطوری که در پی میآید را، به مناسبت چهلم رحلت آیتالله سیدهادی خسروشاهی به قلم میآورم. امید میبرم که ذهن و حافظه اجازه دهد تا شمایی از سیره نظری و عملی آن فرزانه فقید را، آنگونه که خود دیده و تجربه کردهام، ترسیم کنم. این مقال در تبیین کارنامه نظری و عملی استاد به قلم آمده است. امید آنکه علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
درنگی در یک کارنامه نظری
سخن پایانی را همین آغاز بگویم که اندیشه و عمل سیدهادی خسروشاهی را نمیتوان ادامه سنت رایج حوزوی شمرد. او البته، عمده دروس رایج حوزه را خوانده بود و حتی چند اجازه اجتهاد نیز داشت، اما چندان بدان تکیه نمیکرد! خود میگفت: «کمتر کتاب درسی حوزوی را تا پایان پیش استاد خواندهام، معمولاً از نیمه فراگیری، آنها را با دوستان مباحثه کردم!». اگر بتوان تربیت یافتگان حوزوی را به دو بخش عالمان سنتی دینی و متفکران و مصلحان دینی تقسیم کرد، بیتردید خسروشاهی در میان طیف دوم جای دارد. هم موضوعاتی که برای آثار خویش انتخاب کرده، شاهدی است بر این مدعا و هم چهرههای محبوبش از قبیل: سیدجمال، طباطبایی، کاشانی، نواب، طالقانی، مطهری و موسی صدر و... الخ. وی اگرچه به عالمان سنتی حوزه احترام میگذاشت و با آنان نیز مراوده داشت، اما آورده آنان را برای حل مشکلات فکری و دینی جامعه کافی نمیشمرد و بر این باور بود که ایشان بیش از اکنون خویش، باید افق گشایی کنند. او در خلال گفتههای خود، گاه با بیان داستانهایی طنز از رفتار پدر و برخی نیاکان خویش- که همگی از عالمان پرآوازه، اما سنتی بودند- از این منظر خویش رونمایی میکرد. او بر این باور بود که فقهای ما بیشتر در محدوده فردیت ممحض گشتهاند و مقولات مرتبط با اجتماع و حکومت را کمتر مورد کنکاش قرار دادهاند. گاه میشد که از فقیهی نامدار سخن میگفت که مجلداتی فربه در باب نکاح و دماء ثلاثه و... الخ به حوزهها تقدیم داشته، اما در باب حکومت و تکالیف اجتماعی مردم در دوره غیبت، هیچ نگاشته است! هم از این روی بود که برخی آثار متفکران اهل سنت در این باب را احیاء کرد و در آن زمره، ترجمه آیتالله خامنهای از «المستقبل لهذا الدین» سیدقطب را، به مقدمهای تجلیلآمیز آراست و در سالیان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و به صورت پنهانی چاپ و منتشر ساخت. نگارنده به خاطر دارد که در چند سال قبل، هنگامی که اثر «حکومت و ولایت» - که مجموعهای تدوین شده از دیدگاههای آیتالله خامنهای در موضوع حکومت در اسلام بود- را به وی تقدیم کرد، وی را بسیار شادمان یافت، چه اینکه خلأ این دست آثار را به درازای دهها سال تکاپوی فرهنگی دریافته بود.
داوری استاد در باب جریانات فکری و عملی معاصر در جهان اسلام
شاید این بخش از مقال، فرصت مناسبی باشد برای تبیین قاعده کلان استاد خسروشاهی در داوری پیرامون جریانات فکری و سیاسی جهان اسلام. البته او خود هیچگاه به شکل دقیق به تبیین آن نپرداخت، اما آثار و کردار او ترسیمگر چنین نموداری است. او طبعاً به جریانات متحجر و بیاعتنا به مقتضیات زمان بیاعتقاد بود و آن را در شیعه و سنی ناکارآمد قلمداد میکرد، اما از روشنفکران و سیاسیون نیز، سکولاریسم را نمیپذیرفت. هم از این روی بود که مثلاً در جهان عرب، جمال عبدالناصر را تخطئه میکرد و در ایران دکتر محمد مصدق را. بر این باور بود که این دو، به سرکوب و قلع و قمع جنبش اسلامی مصر و ایران پرداختند. در این میان طیفی که مورد قبول وی بودند را، حوزویان و دانشگاهیانی تشکیل میدادند که در عصر حاضر و با لحاظ تمامی شرایط و مقتضیات آن، اسلام را مبنای عمل اجتماعی خویش قرار داده بودند. او در این میان، به اختلافات میان این دو با نظر اغماض مینگریست و سعی در نزدیکی ایشان داشت. هم از این روی بود که مثلاً در میان روحانیون، هم امام خمینی، آیتالله کاشانی، شهیدنواب صفوی، آیتالله طالقانی، آیتالله مطهری، آیتالله بهشتی، آیتالله خامنهای، آیتالله هاشمی رفسنجانی و... الخ را تحسین میکرد و هم در میان روشنفکران مهندس بازرگان، دکتر سحابی، محمد نخشب، دکتر چمران و... را و ایضاً در مقیاس بینالمللی چهرههایی چون: سیدجمالالدین اسدآبادی، محمد عبده، حسن البناء، بدیعالزمان نورسی، حسنالترابی، عباس مدنی، راشد الغنوشی، فتحی شقاقی و سیدحسن نصرالله را. با این همه و بهرغم تمامی همدلیهای خسروشاهی با این جریان و تلاش برای نشر افکار آنان در ایران و جهان اسلام، هیچ یک از آنان را مطلق نمیکرد و در صورت لزوم به نقد آنان میپرداخت. نمونه بارز آن، دیدگاه وی در باب عدم بلوغ سیاسی و حکومتی جمعیت اخوانالمسلمین بود. همه میدانستند که روابط اخوانی او، شش دهه درازا داشت و تقریباً در ایران، او معرف و حامی نخست این جمعیت به شمار میرفت. با این همه نگارنده به خاطر دارد که پس از شکست تجربه حاکمیت کوتاه اخوان در مصر بعد از سقوط مبارک، از وی شنید: «اینها نشان دادند که پس از این همه سال، هنوز توانایی فکری و عملی لازم را برای در دست گرفتن حکومت ندارند. این جماعت تصور کردند که با ایجاد رابطه مودتآمیز با امریکا و اسرائیل و تنازل از شعارهای پیشین خود، به دوام دولت خویش کمک میکنند، درحالیکه باید به ایران نزدیک میشدند و با کمک هم، به تشکیل جبههای قدرتمند میپرداختند». با این همه پس از شکست اخوان و زندانی شدن رهبران آن، باز هم تخریب این جریان را به صلاح جهان اسلام نمیدید و همچنان از آن دفاع میکرد. خاطرم است که در سال گذشته، یکی از خبرنگاران صفحه تاریخ روزنامه جوان در باب پیشینه اخوانالمسلمین، گفتوگویی با آقای خسرو معتضد انجام داد که وی طی آن، چیزی از سوابق و لواحق این جمعیت باقی نگذارد! خسروشاهی در پاسخ به او و البته به زبانی طنزآلود، ردیهای نوشت که در عداد خواندنیترین و آخرین مقالات اوست. در یکی از یادداشتها که در پی در گذشت او نشر یافت، دیدم که نویسنده ادعا کرده بود: خسروشاهی در هر حال و شرایطی، خویش را تابع اخوان و مرشد آن میدانست! از منظر این قلم، چنین ادعایی اغراقآمیز است. او به این جریان دینی و سیاسی نزدیکیهای فراوانی داشت، اما سرسپرده آن نبود و شاهد آن نیز، انتقاداتی بود که از رفتار چهرههای شاخص آنان، به ویژه پس از قدرت گرفتن در مصر انجام داد که نقدهای وی از سیاستهای دولت محمد مرسی، در زمره آن است.
استاد و داوری درباره جریانات دخیل در مشروطیت ایران
نگاه وی به تحولات تاریخ معاصر ایران نیز، مدخلی به شناخت دنیای فکری اوست. اگر مبدأ این تحولات را از مشروطه بدین سو بدانیم، احتمالاً بتوانیم با بررسی ترتیبی دیدگاههای استاد خسروشاهی درباره آنها، به نتیجهای واقعی دست یابیم.
در آثار او، عناوین چندانی در باب مشروطه وجود ندارد. جز بررسی موردی حیات تنی چند از چهرههای دخیل در آن، از جمله شیخ محمدخیابانی و ثقهالاسلام تبریزی که هر دو در دهه اخیر نشر یافت. استاد بابیگری سیدجمال واعظ اصفهانی را نیز قبول نداشت که در این فقره، با وی همدل نبودم و در همین باره، زمینه چالش وی با برخی صاحبنظران را در صفحه تاریخ روزنامه جوان فراهم کردم. او پس از این اقتراح، وعده داد که دراینباره، کسی در قم مشغول تهیه تحقیقی است که در پی آن عرض کردم: در خدمت دوستتان هم خواهیم بود، چون دستمان از شاهد و سند پر است! با این همه پدر و پدر بزرگ وی، جملگی در عداد «مشروعهخواهان» شاخص تبریز بودند و با شهیدشیخ فضلالله نوری در تهران همدلی داشتند. شاید یکی از توفیقات این قلم در دوره مراوده با او، گفتوشنودی مبسوط با وی در باب مشروطیت در تبریز باشد که نخست در شاهد یاران یادمان شهیدشیخ فضلالله نوری منتشر شد و سپس در هیئت یکی از مجلدات حدیث روزگار درآمد. او بهرغم خوشبینی به علمای مشروطهخواه، از جریان تاریخی جعل و تحریف علیه مشروعهخواهان گلهمند بود و آن را در چند فقره از جمله یکی از کنگرههای نکوداشت مرحوم علی ابوالحسنی (منذر) - که به دعوت این قلم در آن سخن گفت- ابراز کرد. یکی از مصادیق اعتراض وی به اینگونه تاریخسازیها، نقدِ او به انتشار گفتوگویی مطول با آخوند خراسانی در تخطئه حکومت دینی و مشروعهخواهی است که در سالیان اخیر و توسط آقای اکبر ثبوت نشر یافت. (قابل ذکر است که در حال حاضر از این جزوه، چند نمونه وجود دارد که در نسخههای آخر، آخوند تنها درباره هدفمندی یارانهها و برجام و سیاستهای منطقهای ترامپ سخن نگفته است!) او خود برای این قلم نقل کرد که در حاشیه یک ضیافت افطاری در یک ماه رمضان، آقای ثبوت را دیده و درباره انتشار این جزوه غیرواقعی به وی خرده گرفته است.
استاد و داوری درباره جریانات دخیل در نهضت ملی ایران
درباره نهضت ملی اما، خسروشاهی مرزبندیهایی کاملاً روشن داشت. او همانگونه که اشارت رفت از منتقدان جدی دکتر مصدق بود، تا جایی که محبوب خویش طالقانی را نیز به دلیل جانبداری از مصدق، از انتقاد بینصیب نگذارد و تجلیلهای وی از مصدق و ایضاً برگزاری مراسم ترحیم برای جمال عبدالناصر را، «اشتباهاتی بزرگ از مردی بزرگ» قلمداد میکرد! شاید اثر «نقدی بر تاریخنگاری ۲۸ مرداد» - که شامل یکی از گفتگوهای این قلم با وی به انضمام یک مصاحبه قدیمی است- بتواند به نیکی منظر وی را دراینباره عیان سازد. در میان آثار وی، دهها محاجه قلمی با ملیگرایان در نقد رفتار دکتر مصدق با جریان اسلامی نهضت ملی وجود دارد که در صورت تجمیع، به کتابی قطور مبدل خواهد شد. به خاطر دارم هنگامی که خبر تغییر نام خیایان نفتِ تهران به دکتر مصدق منتشر شد، او طی یادداشتی که در اختیار این قلم نهاد که در رسانهها منتشر شود، نوشت: «آقایان ملیگرا سالها به گوش ملت خواندهاند که مصدق گفت: خدا لعنت کند کسی را که خیابانی را به نام من کند یا از من مجسمهای بسازد، حال من از اعضای شورای شهر میخواهم به خاطر اینکه مشمول لعن و نفرین پیشوا نشوند، از این کار صرفنظر کنند!» (نقل به مضمون).
از سوی دیگر نقش پررنگ خسروشاهی در احیای خاطره آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی و شهیدسیدمجتبی نواب صفوی، فصلی شاخص در تاریخنگاریهای اوست. وی بر حسب اقرار خویش، مسیر زندگی خود را پس از دیدار و گفتگو با کاشانی انتخاب کرده بود. او در آن جلسه از آیتالله شنیده بود: «بیسوات! مشکل ملل مسلمان و شیعه کمبود رساله نیست، جهل و بیخبری عوام الناس و استعمار انگلستان است...». علاوه بر این، رهبر روحانی نهضت ملی در آن دیدار، گلایه خود را از بیتوجهی طلاب و متدینین به تاریخنگاری معاصر و اینکه سیاهه کار ما را، نهایتاً دشمنان و مخالفانمان به قلم میآورند، تکرار کرده بود! این کلمات هماره در گوش خسروشاهی بود و به دفعات و با مقالات و مصاحبهها و جوابیههای خویش، به دفاع از آن روحانی مجاهد میپرداخت. اولین مصاف قلمی او دراینباره، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با علیاصغر صدر حاج سیدجوادی و در نشریه «جنبش» وی روی داد که نهایتاً واپسین پاسخ وی، در آن مطبوعه چاپ نشد! (برای خواندن این مناظره خواندنی، به شماره ۶ تاریخ و فرهنگ معاصر ویژهنامه آیتالله کاشانی بنگرید). واپسین اثر او در این فقره نیز، یکی از مجلدات حدیث روزگار است که در اواخر حیاتش روانه بازار نشر شد.
او پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در شرایطی که بسیاری از مخالفان، نام و تاریخچه فدائیان اسلام را رهسپار دیار نیستی و فراموشی میخواستند، در زنده شدن خاطره ایشان نقش اساسی داشت، اما چیزی که شاید کمتر کسی از آن باخبر باشد، آن است که او چندان نواب و یاران اصلیاش را از نزدیک درک نکرده بود و دورادور هوادار یا به قول خودش «سمپات» ایشان شده بود. بیشک چهرههایی چون: شیخ غلامرضاگلسرخی، شیخ فضلالله محلاتی، شیخ علی اصغر مروارید، شیخ جعفر جوادی شجونی، شیخ محمد جوادحجتی کرمانی و... الخ، بیش از وی با رهبر فدائیان اسلام مرتبط بودند. به هر روی، او به هر ترتیب که دلداده این جنبش اسلامی معاصر شده بود، به آنان خدماتی شایان نمود. از منظر این قلم، گذشته از تمامی کتب متنوعی که درباره ایشان به رشته تحریر درآورد، یکی از آخرین آنان، اهمیتی بسزا دارد: «مبانی فقهی- فکری مبارزات فدائیان اسلام». این جزوه که ویراسته سخنان وی در مراسم شصتمین سالروز شهادت رهبر فدائیان اسلام و یارانش بود- که نگارنده وی را به سخنرانی در آن آیین دعوت کرد - نشان میدهد که از منظر وی، این جمعیت در کنش و واکنشهای خویش، کاملاً به موازین پیش گفته فقهای شیعه پایبند بوده و هرگز از آن عدول نکردهاند. در باب دیدگاه خسروشاهی درباره فدائیان اسلام و تلاش مستمر وی برای تبیین اندیشه و عمل ایشان، میتوان فراوان سخن گفت که این قلم به همین قدر بسنده میکند.
استاد و داوری درباره جریانات دخیل در انقلاب اسلامی ایران
اما در دوران انقلاب اسلامی، خسروشاهی را میتوان از بسترسازان فرهنگی آن قلمداد کرد. چه اینکه تعداد آثاری که با یا بیمجوز و به صورت «جلد سفید» در تبیین اندیشههای اجتماعی و حکومتی اسلام نشر داد، فهرستی مطول را شکل میدهد. او بهرغم آنکه از ابواب جمعی «جبهه پرخاش» نبود و دستگیریهایش هم اندک بودند و حتی با دارالتبلیغ اسلامی نیز همکاری نزدیک داشت، اما با نیروهای انقلابی نیز در ارتباط تنگاتنگ بود که انتشار نشریه «بعثت» یکی از پیامدهای این ارتباط به شمار میرود. به موازات پیشرفت نهضت اسلامی، یکی از دغدغههای وی، کمبود آثاری بود که از سوی اسلامگرایان نشر مییافت و اینکه آثار چپ یا سکولار، جایگزین آن در شبکه رسمی یا غیررسمی نشر شود. هم از این روی و در پوشش «نشر نذیر» - که وجود خارجی نداشت - و با نام مستعار «ابورشاد»، بر بسیاری از آثار اندیشمندان اسلامی مقدمه نوشت و آنها را منتشر ساخت. او دغدغه نشر آثار اندیشمندان مسلمان را در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چه در دوران نمایندگی امام در وزارت ارشاد، چه در دوران حضور در واتیکان و انتشار دهها عنوان کتاب و تأسیس مجلهالعالم، چه دوران حضور در مصر و چه در دورهای که مسئولیت رسمی نداشت و در مؤسسه تحتنظر خویش در قم تحت عنوان «مرکز بررسیهای اسلامی» و انتشارات «کلبه شروق» فعالیت میکرد، تداوم بخشید. گو اینکه وی در فعالیتهای فرهنگی، سعی داشت تا خود چندان سخن نگوید یا سخن خویش را از زبان دیگر اندیشمندان و آثار آنان بگوید. این رویکرد، نمادی از تواضع اخلاقی و خصلت فرهنگبانی او بود که در دیگران کمتر یافت میشود.
طبیعی بود که او که عمری دل در گرو بسط اندیشههای حکومتی اسلام و نشر آن داشت، به نظام جمهوری اسلامی به دیده فرزند خویش بنگرد. فرزندی که گاه میتواند بر راه صواب مشی کند و گاه نکند! او طبعاً رویکردهای تأییدی خویش از نظام را بیشتر علنی میکرد و رویکردهای انتقادی را کمتر و بیشتر این دومین را، با مسئولان طراز اول کشور در میان میگذارد. از وی شنیدم که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از امام خمینی خواسته بود که در دیدارها، بتواند سخنان خود را صریح و بیپردهپوشی با ایشان در میان بگذارد. او در ادامه نقل میکرد: در یکی از دیدارها و برای محکمکاری، به امام عرض کردم: خاطرتان هست که از جنابعالی خواستم تا بتوانم در دیدارها، راحت با جنابعالی صحبت کنم؟ امام فرمودند: بله. گفتم: ممکن است برخی اطرافیان و اعضای دفتر این رفتار را نپسندند! امام پرسیدند: کسی دراینباره چیزی به شما گفته است؟ گفتم: خیر. گفتند: پس این تصور شخصی شماست و کسی دراینباره منعی ندارد!... از آنچه بدان اشاره رفت، میتوان چنین نتیجه گرفت که خسروشاهی تا پایان حیات، به «جمهوری اسلامی» التزام نظری و عملی داشت. درباره جنبه عملی این التزام، در بخش بعدی سخن خواهیم گفت.