خلاصه: البته در آن روزها، مثل امروز جناحبندی به مفهوم متعارف آن وجود نداشت و بین طلاب و فضلا، وحدت، برادری و دوستی وجود داشت، به همین دلیل تنها ملاك رژیم برای تبعید افراد، ضدیت و مخالفت با رژیم بود و كاری به جناح و گروه نداشت، به همین دلیل به جرم شركت در تظاهرات، امضای اعلامیههای حوزوی، قیام علیه امنیت كشور و بر هم زدن نظم عمومی، افراد را تبعید میكرد...
اشاره: حجتالاسلام والمسلمین سید های خسروشاهی از جمله فضلای حوزه علمیه قم بود که متعاقبِ قیام 19 دی ماه 1356در قم، دستگیر و به انارک نائین تبعید شد. او در آن تبعیدگاه، با چهرههایی چون آیت الله سید مرتضی پسندیده برادر فقید امام خمینی و آیت الله ناصر مکارم شیرازی انس و مراوده ای نزدیک پیدا کرد. استاد خسروشاهی در گفت و شنودی که پیش روی دارید، شمه ای از خاطرات این دستگیری و تبعید را بیان داشته است. امید آنکه مقبول افتد. «خبرگزاری فارس»
پس از سخنرانی افشاگرانه حضرت امام علیه کاپیتولاسیون و تبعید ایشان به ترکیه، سایر علما هم به نقاط مختلف تبعید شدند. تحلیل خود را از انگیزه رژیم برای این اقدام بفرمایید؟
پس از تبعید حضرت امام به ترکیه، در گوشه و کنار کشور اعتراضاتی صورت گرفتند و رژیم از بیم آنکه این اعتراضات گسترش پیدا نکنند، به اقدامی پیش دستانه دست زد و روحانیونی را که منشاء این جنبشها میدانست به گوشه و کنار ایران تبعید کرد، از جمله در سال 1345 در حوزه علمیه قم افرادی چون آقایان: اشراقی، گرامی، جعفری گیلانی، احمد کلانتر و... را به نقاط بد آب و هوا تبعید کرد. البته دوره تبعید آنها چندان طولانی نبود و بین چهار ماه تا یک سال بود، اما از سال 1345 به بعد علما و شخصیتهای برجستهتری چون: آیتالله منتظری، آیتالله سید صادق روحانی، آیتالله قاضی طباطبایی، آیتالله ربانی شیرازی و... را به زابل، بافق، سراوان، چابهار و... تبعید کرد.
به نظر بنده هدف رژیم از این نوع اقدامات، ترساندن روحانیون و مردم و جلوگیری از گسترش اعتراضات مردمی در شهرهای مختلف بود، اما «از قضا سرکنگبین صفرا فزود!» چون هر یک از این آقایانی که تبعید شدند، در آن مناطق به نشر اندیشههای نهضت امام در میان مردم پرداختند و هر یک به نحوی، سر منشاء حرکت در منطقهای شدند و مردم را با اهداف اصلی نهضت آشنا کردند. بهطوری که بسیاری از آنان که نهضت روحانیت خبر نداشتند، با روشنگریهای علمای تبعیدی به نهضت پیوستند تا در 19 دی سال 1356، که تظاهرات وسیعی توسط طلاب حوزه علمیه قم و مردم در قم به وقوع پیوست و عده زیادی توسط عمال رژیم به شهادت رسیدند، تبعیدها دامنه وسیعتری پیدا کرد.
جنابعالی شاهد قیام 19 دی سال 1356 درقم بودید.شنیدن روایت این قیام از زبان شما، در این بخش از گفت وگو برای ما مغتنم است؟
محل درگیری، چهار راه بیمارستان یا ارم، در خیابان صفاییه بود. منزل بنده در اول کوچه ممتاز و متصل به این خیابان بود. من بین مردم و طلاب تظاهرکننده رفتم و به راهپیمایی پرداختیم، ولی هنوز چند صد متر بیشتر نرفته بودیم که تیراندازی شروع شد و مردم پراکنده شدند. من هم از کوچه ثبت در خیابان صفاییه و از یک راه فرعی، به خانه برگشتم. بعدها گفته شد که آن رویداد پنج شهید و دهها مجروح داشته است.
ظاهراً تبعیدیها از همه جناحهای حوزوی بودهاند. اینطورنیست؟
البته در آن روزها، مثل امروز جناحبندی به مفهوم متعارف آن وجود نداشت و بین طلاب و فضلا، وحدت، برادری و دوستی وجود داشت، به همین دلیل تنها ملاک رژیم برای تبعید افراد، ضدیت و مخالفت با رژیم بود و کاری به جناح و گروه نداشت، به همین دلیل به جرم شرکت در تظاهرات، امضای اعلامیههای حوزوی، قیام علیه امنیت کشور و بر هم زدن نظم عمومی، افراد را تبعید میکرد.
بار اولی بود که دستگیر و تبعید شدید؟
خیر، قبلاً هم چندین بار دستگیرو زندانی شده بودم و به همین دلیل، این بار هم اسم مرا در لیست تبعیدیها قرار دادند.
چگونه و در کجا دستگیر و به کجا تبعید شدید؟
بنده دریکی از آن روزها، در معیت مرحوم آیتالله حاج شیخ مرتضی حائری و مرحوم آقای سید ابوالفضل موسوی تبریزی عازم تهران شدیم. آیتالله حائری در جنوب تهران پیاده شدند و به منزل یکی از اقوامشان رفتند و من همراه آقای موسوی به منزل حاج شیخ مهدی واعظ عبایی در خیابان شاپور- که محل تجمع علما و وعاظ آذربایجانی مقیم تهران بود- رفتیم. مشغول صرف ناهار بودیم که یکی از دوستان خبر آورد: آیتالله پسندیده و چند نفر دیگر را در قم دستگیر و تبعید کردهاند. بنده در آن لحظه فکر نمیکردم در لیست تبعیدیها باشم، ولی وقتی به قم برگشتم، معاون ساواک قم - که خانهاش روبروی خانه ما بود - تلفن زد و گفت: «همراه مأمورین دم در منزلتان به شهربانی بروید، به فکر فرار هم نباشید، چون خانهتان در محاصره مأموران است!» گفتم: «جناب! من کی فرار کردهام که این دفعه دوم باشد؟» از خانه بیرون آمدم. یک جیپ شهربانی و یک پیکان منتظرم بودند و مرا به شهربانی در خیابان باجک بردند. آنجا بود که فهمیدم من یکی از مسئولین اصلی آشوبهای قم بوده و خودم خبر نداشتهام! و به این جرم مرا به انارک یزد تبعید کردند. البته قبل از من چند تن از روحانیون و وعاظ قم دستگیر و تبعید شده بودند و دستگیری بنده در واقع برای تکمیل لیست آنها بوده است.
به چند سال تبعید محکوم شدید؟
سه سال. موقعی که مأموران مرا به شهربانی قم بردند، محمدی معاون کامکار رئیس اداره آگاهی شهربانی قم، حکم تبعید را- که به قول خودش مصوبه شورای امنیت شهر بود- در مقابلم گذاشت. امضا کردم و او با خشم گفت: «این دیگر چه جور امضا کردن است؟ باید مثل آقای پسندیده امضا میکردی!» پرسیدم: «مگر ایشان چه شکلی امضا کرده است؟» امضا را به من نشان داد و دیدم ایشان کنار امضا نوشته است: «به رأی صادره اعتراض دارم!» متوجه شدم محمدی خواست با این عتاب،مرا متوجه چه چیزی کرد و من هم در کنار امضا، این عبارت را نوشتم و به رأی صادره اعتراض کردم!
موقعی که به انارک رفتم، قضیه را برای آیتالله پسندیده تعریف کردم و ایشان گفتند: «اگر آن جمله را نمینوشتید، یعنی محکومیت خود را پذیرفته بودید و بعداً هم حق اعتراض نداشتید!» آیتالله پسندیده به من که تنها بودم، اجازه ندادند منزل دیگری برای خود تهیه کنم و در واقع با ایشان همخانه شدم. البته آقای کلانتر و آقای ضیغمی خانههای دیگری گرفتند.
چه مدت با آیت الله پسندیده هم خانه بودید؟
من و آقای پسندیده، دو ماه و اندی با هم زندگی کردیم و بعد ایشان به علت بیماری، به اطراف اصفهان منتقل شدند. در آن مدت به اندازه یک قرن خاطره و تاریخ –که مورد علاقه من است- از ایشان شنیدم. حافظه بسیار عجیب و نیرومندی داشتند و همه افراد، رویدادها و مکانها را، با ذکر جزئیات به یاد میآوردند که برایم واقعاً غنیمت بود. من بیشتر از هر چیزی، علاقمند به شناخت تاریخچه خاندان ایشان بودم- که در واقع خاندان حضرت امام بود- و ایشان نکاتی را نقل میکردند که بیشک، کسی جز ایشان از آنها خبر نداشت. من به دلیل علاقه به مسائل تاریخی و سیاسی، در زمینههای مختلف از ایشان سئوال و با دقت پاسخهای ایشان را یادداشت میکردم.
در تبعید چه محدودیتهایی را اعمال میکردند؟
یکی از دشواریهای قضیه این بود که همه تبعیدیها باید هر روز به ژاندارمری میرفتند و دفتری را امضا میکردند، ولی ما نمیرفتیم و به احترام آیتالله پسندیده - که پیرمرد 85 سالهای بودند - دفتر را برایمان میآوردند و ما امضا میکردیم! برخلاف شایعه ممنوعیت ملاقات، کسی مانعی ایجاد نمیکرد و هر کسی که برای دیدن ما میآمد، میتوانست با همه تبعیدیها ملاقات کند.
کدامیک از مشاهیر برای دیدار شما آمدند؟
علما، بازاریان و شخصیتهای برجستهای چون آیات: صدوقی، خاتمی، کفعمی، طاهری گرگانی، سبحانی، مسعودی، محفوظی و آقایان: مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی و بازاریان قم، خمین، اصفهان، یزد، نایین و... که برای دیدار با آیتالله پسندیده میآمدند و با سایر تبعیدیها هم دیدار میکردند. مرحوم بازرگان 50 هزار تومان پول آورده بود که بین آقایان تبعیدی تقسیم شود. من گفتم:« وضع مالی ما خوب است، اجازه بدهید این پول را بین فقرای شهر تقسیم کنیم». ایشان گفت:« پس به عنوان هدیه آقایان تبعیدی بین آنها تقسیم کنید نه به نام من!».
ذکر این نکته را هم لازم میدانم که در آن زمان، چون برای تبلیغ و آموزش قرآن انتظار پول، پست و مقامی نبود، اغلب دوستان با خلوص تمام این کار را انجام میدادند، از جمله آقای مجید انصاری -که در آن زمان طلبه نوجوانی بود- در گرمای مهلک انارک آمد و مدتی ماند و به بچهها تعلیم قرآن داد.
اوقات آقایان تبعیدی در انارک، چگونه میگذشت؟
هر کسی به تناسب اشتغالات قبلی خود، به کاری مشغول بود. آیتالله پسندیده غالباً مطالعه میکرد و یا با کسانی که برای دیدار ایشان میآمدند و یا وجوهاتی را میآوردند، ملاقات میکردند. البته صبحها پس از خواندن نماز و زیارت عاشورا، یک ساعتی پیادهروی میکردند. آیتالله مکارم شیرازی که از مهاباد به آنجا تبعید شده بودند و بنده مکرر مزاحمشان میشدم، مشغول تکمیل تفسیر قرآن و مباحث فقهی ـ اصولی بودند. بنده هم داشتم ترجمه پنج جلدی کتاب «امام علی: صدای عدالت انسانی» تألیف جرج جرداق را انجام میدادم. در واقع فراغتی نداشتیم که احساس غربت کنیم و کارهایی را که در قم انجام میدادیم، پیگیری میکردیم. دوستان واعظ هم شبهای جمعه یا در مناسبتها، در مساجد انارک سخنرانی میکردند یا وقت خود را به دید و بازدید میگذراندند.
واکنش مراجع و بهویژه امام و طلاب و فضلای حوزهها، به این تبعیدها چه بود؟
واکنشهای گوناگون بودند و از کمکهای مادی گرفته تا همکاریهای معنوی و نوشتن نامههای خصوصی به مراجع یا نشر اعلامیهها در دفاع از تبعیدشدگان و اهداف آنها را شامل میشد. طلاب قم و نجف با انتشار بیانیههای متعدد، در باره رژیم شاه به افشاگری میپرداختند و اسامی تبعیدشدگان و محل تبعید آنان را به اطلاع مردم میرساندند و از آنها میخواستند به ملاقات تبعیدشدگان بروند. به عنوان نمونه در اعلامیهای که با امضای «حوزه علمیه قم» در باره ضرورت دیدار با تبعیدشدگان منتشر شده، آمده بود: «چرا رژیم ضد اسلامی، روحانیون مبارز را تبعید میکند؟» و سپس پاسخ داده بود: «برای اینکه از شهر و دیار خود دور باشند و در جاهایی که مردم با آنها بیگانه هستند به سر برند تا به گمان باطل رژیم نتوانند مسئولیتهای اسلامی خود را انجام دهند....» در بخش دیگری از اعلامیه آمده بود: «وظیفه ماست که نقشه دولت را نقش بر آب کنیم... و با ترتیب دادن اردوها و مسافرتهای جمعی به تبعیدگاهها، از تبعیدشدگان دیدن کنیم و از نظرات آنها آگاه شویم و آنها را از رویدادهای کشور آگاه و اهداف آنان را برای مردم آن منطقه روشن کنیم»
اشاره کردید در تبعید، با حضرت آیتالله مکارم شیرازی مصاحبت داشتید. ایشان در باره نحوه تبعید خود چه میگفتند؟
ایشان در مطلبی تحت عنوان «هفت ماه در تبعید» که در روزنامه کیهان 4 آبان سال 1357 چاپ شد، ماجرای تبعید خود را به تفصیل نوشتهاند که بخشهایی از آن را عیناً نقل میکنم: « روز 18 دی ماه سال 1356، روز پر هیجانی در قم گذشت و همه مراجع قول دادند برای رفع این توهین، اقدام کنند. روز بعد کار بالاتر گرفت و سیل جمعیت افزونتر شد. آن روز برنامه این بود که به خانههای اساتید حوزه علمیه بروند و چنین شد، از جمله سراغ اینجانب در مدرسه امیرالمؤمنین(ع) آمدند. داخل و خارج مدرسه و خیابان از جمعیت موج میزد و من در سخنرانی کوتاهی که کردم، نخست از یکپارچگی و وحدت جمعیت و مشت محکمی که مردم بر دهان نویسنده مقاله و همفکران او زده بودند، تشکر کردم و گفتم: شما با این کار نشان دادید اینگونه هتاکیها بعد از این بدون جواب نخواهند ماند و به این ارزانی که آنها گمان میبرند، تمام نخواهد شد. سپس اضافه کردم اگربه بزرگ قوم اینچنین هتاکی کنند، چه احترامی برای دیگران میماند؟ اگر باید بمیریم همه با هم بمیریم و اگر بناست زنده بمانیم همه با هم زنده بمانیم.
مأموران امنیتی قم برای تبرئه خود از این خشونت و کشتار بیسابقه، طبق معمول دست به کار پروندهسازی شدند و طبق رأی کمیسیون امنیت اجتماعی -که زیر نظر فرماندار و چهار تن دیگر از رؤسای ادارات تشکیل شد- اینجانب و شش نفر دیگر از آقایان در حوزه علمیه قم و چند نفر از تجار محترم بازار را،از محرکین اصلی این حادثه معرفی و حکم تبعید سه ساله (حداکثر تبعید) را برای همه صادر کردند. رئیس ساواک قم هنگامی که در اتاقش به من اعلام کرد باید به تبعیدگاه بروم گفتم: «ای کاش آن کسی که این حکم را صادر کرده اینجا بود تا با او سخن میگفتم» بیتأمل گفت: «آن کس منم! بفرمایید.» در آنجا بود که مفهوم کمیسیون امنیت اجتماعی را فهمیدم! گفت: «به هر حال مطلب از اینها گذشته است، بفرمایید»... سرانجام پس از حدود 50 ساعت راه پیمون، به بند چابهار در مرز پاکستان و در ساحل دریای عمان یعنی دورترین نقطه کشور خسته، کوفته و بیمارگونه رسیدیم! در طول راه کراراً به یاد منشور جهانی اعلامیه حقوق بشر ـ و روز و هفتهای که در سال بدان اختصاص دادهاند ـ بودم. .. مردم چابهار مانند سایر نقاط کشور از نظر مذهبی نیز، محرومیت شدید دارند و باید اعتراف کنم اگر مرا به آنجا نفرستاده بودند، به پای خودم نمیرفتم و چه خوب شد که رفتم و از نزدیک دیدم و مسئولیتها را درک کردم. یکی از اهالی میگفت: ما باید خدا را شکر گوییم و به آنها که شما را اینجا فرستادند دعا کنیم والا ما کجا و این برنامهها کجا؟»
ساواک بنا به دلایل نامعلومی، محل تبعید آیتالله مکارم را تغییر داد و پس از مدتی ایشان را به شهر مهاباد منتقل کرد. آیتالله مکارم در این باره مینویسند: «50 روز در چابهار گذشت. اواخر اسفند بود و هوا به سرعت رو به گرمی میرفت. بدنها عرقسوز شده بود. نگران فرا رسیدن بهار و تابستان بودیم که ناگهان فرمان حرکت به سوی مهاباد در شمالغربی کشور صادر شد! با دو مأمور یکی شیعه و دیگری سنی یکی مسلسل به دست و دیگری با اسلحه کمری یکی حرفزن و دیگری تیرانداز ماهر با مقدار زیادی فشنگ اضافی این فاصله 3 هزار و 200 کیلومتری را در مدتی قریب به یک هفته پشت سر گذاشتیم و در میان برف و سرما وارد مهاباد شدیم!خاطرات تلخ و شیرین این شهر پربرکت را، با تمام اهمیتی که دارد، برای رعایت کوتاهی سخن رها میکنم و به سراغ سومین تبعیدگاه یعنی شهر کویری انارک از توابع نایین میروم.
یک روز رئیس اطلاعات شهربانی مهاباد به منزل آمد که نامهای از قم آمده و مثل اینکه مشکل پایان یافته است و شما باید به شهربانی بیایید، اما در شهربانی گفتند: شما باید همین الان به سوی انارک نایین حرکت کنید و حتی حق بازگشت به منزل و روشن ساختن وضع همسر و فرزند را هم ـ که نزد ما بودند ـ ندارید! تا خواستم مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر را یادآور شوم، دو مأمور مسلح با دو قبضه مسلسل را در برابر خود دیدم! این شهرک همانگونه که از نامش پیداست، تعداد کمی درخت انار دارد و دیگر از آب و آبادی خبری نیست و کویر پهناور مرکزی از چهار سو، آن را احاطه کرده است. چند کوچه پهن آسفالتی دارد- که از ناچاری نام خیابان را بر آن گذاردهاند- و همه آنها به بیابان برهوت خشک و سوزانی منتهی میشود. دلخوشی ما در آن شهر علاوه بر محبت مردم و دوستان فراوانی که از اصفهان، یزد، نایین، کاشان و سایر نقاط به دیدن ما میآمدند، این بود که آیتالله پسندیده برادر ارجمند و محترم امام خمینی و چند نفر دیگر از دوستان، در آنجا تبعید بودند. آنها را قبلاً به عنوان تبعیدی به آنجا آورده بودند و از مصاحبت ایشان لذت میبردیم.
دو سه ماهی در آنجا گذشت که یک روز خبر آوردند جای شما عوض شده است و باید فردا به تبعیدگاه چهارم، جیرفت حرکت کنید. مأمورین و ماشین آمادهاند. با خاطرهای که از زمستان آنجا در ذهن داشتم میدانستم منطقهای میان کرمان و بندرعباس و گرم و سوزان است و رفتن به آنجا آن هم در وسط ماه مبارک رمضان و روزه گرفتن به هیچوجه کار آسانی نیست. به علاوه معنی ندارد خاموش بنشینیم و مانند توپ فوتبال هر روز به سویی پرتاب شویم. فوراً راننده را خبر کردم و شبانه از انارک از بیراهه به قم آمدم. اتفاقاً مقارن همین اوضاع ایام دگرگون شد و انقلاب شتاب گرفت و به ثمر نشست و همه زندانیان سیاسی و تبعیدیها آزاد شدند و جباران و سردمداران یا فرار کردند یا به زندان افتادند یا اعدام شدند.سرانجام این درس بزرگ را فهمیدم که زندان عناصر انقلابی را پختهتر، آگاهتر و مقاومتر میکند و تبعیدیها ندای انقلاب را به نقاط دور و نزدیک میرسانند».
آزادی شما در رسانهها چه انعکاسی داشت؟
بنده وقتی آزاد شدم، مرحوم بابایی خبرنگار روزنامه کیهان در قم با من آشنا بود و به ملاقات من آمد و با من مصاحبه کوتاهی را انجام داد که در کیهان 9 شهریور سال 1357 چاپ شد. در آن مصاحبه آمده بود که هفت تن از روحانیون سرشناس حوزه علمیه قم که از مدتها قبل به نقاط مختلف کشور تبعید شده بودند، طی سه روز گذشته آزاد شدند و به قم بازگشتند و سپس اسامی آیتالله پسندیده، آیتالله مکارم شیرازی و بنده را ذکر کرده و از قول بنده نوشته بود: «گفتند از نه ماه پیش گروهی از علما و اساتید حوزه علمیه قم به اتهامات واهی به نقاط بد آب و هوای کشور تبعید شدند. کاری ندارم که اصلاً قانون کمیسیون امنیت اجتماعی برخلاف قانون اساسی کشور است، ولی طبق همین قانون باید پرونده افراد تبعیدی خارج از نوبت رسیدگی شود، در حالی که در چند ماه گذشته مقامات دادگستری از تشکیل دادگاه خودداری ورزیدند و عملاً حکم ظالمانهای را که چند مأمور در باره عدهای از روحانیون روا داشته بودند تأیید کردند، جالب است که در رأی کمیسیون امنیت اجتماعی مأمور مدعی، قاضی و مجری یکی است و این نشان میدهد تا چه حدی حقوق انسانی هر متهمی پایمال میشود، زیرا حتی بدون بازجویی و با حکم غیابی چند مأمور افراد را تبعید میکنند. هم اکنون بیش از 50 عالم روحانی و واعظ در تبعیدگاههای بد آب و هوای کشور به سر میبرند. برای احیای دموکراسی باید به این نوع اقدامات پایان داده و حکومت قانون برقرار شود.»