( 0. 0 )

اشاره: استاد سیدهادی خسروشاهی(ره) نزدیک با آیت‌الله سیدمحمود طالقانی(ره) در ارتباط بوده و به‌واسطه آشنایی نزدیک و طولانی‌مدت با ایشان، هم خاطرات زیادی از ایشان و درباره ایشان و هم تحلیل‌هایی خواندنی درباره زندگی و عملکرد و اندیشه‌های ایشان دارد.

در «کتاب حدیث روزگار 4: خاطرات مستند سیدهادى خسروشاهى درباره ‌آیت‌الله سیدمحمود طالقانى» این دیدگاه‌ها به‌تفصیل بیان شده است که گزیده‌ای از مهمترین سؤالات و شبهات درباره زندگی و اندیشه‌های این عالم مجاهد و انقلابی در قالب پرسش و پاسخ - با استفاده از این کتاب- در اینجا می‌آید.

ـ سابقه آشنایى ‌جناب‌عالى با ‌آیت‌الله طالقانى چگونه است و از چه تاریخى آغاز می‌شود؟

سابقه آشنایى ذهنى من با ‌آیت‌الله طالقانى(ره) به سال‌هاى دوران نوجوانى، یعنى حدود سال 1330 برمى‌گردد. اخوى بزرگوارم، مرحوم ‌آیت‌الله سیّداحمد خسروشاهى، یکى از معاریف و افاضل حوزه علمیه قم در دوران ‌آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى، مؤسس حوزه، بودند و ‌به‌طور طبیعى با فضلاى هم‌دوره خود آشنایى داشتند. اخوى من علاوه بر درس حاج شیخ، در درس ‌آیت‌الله سید محمّدتقى خوانسارى(ره) هم شرکت می‌کرده و در واقع یکى از مریدان و شیفتگان ایشان بود. اتفاقاً ‌آیت‌الله طالقانى هم در درس آیت‌الله خوانسارى حضور می‌یافته و از همین‌جا با اخوى آشنا و دوست شده بودند. در جریانات نهضت ملى شدن نفت که نام ‌آیت‌الله طالقانى هم به‌نحوى مطرح بود، اخوى از ایشان تعریف و به‌نیکى یاد می‌کرد و می‌گفت که ایشان از طلاب باهوش و متین حوزه درس ‌آیت‌الله خوانسارى محسوب می‌شد و در همان ایام هم، خیلى پرجوش و خروش بود و از اوضاع ضددینى رژیم رضاخانى شکایت داشت. این آشنایى مقدماتى و ذهنى من بود تا اینکه در سال1332 براى ادامه تحصیل به قم آمدم. نخستین‌بار در مسجد هدایت [تهران] خدمت‌شان رسیدم. مسجد هدایت در خیابان اسلامبول و نزدیک خیابان لاله‌زار قرار داشت. این دو خیابان در آن دوران مرکز مشروب‌فروشى‌ها، سینماها و غیره بود. مسجد هدایت، مرکز تجمع پرشکوه شخصیت‌هاى اسلامى، نسل جوان، دانشجویان و ده‌ها انسان مسلمان از قشرهاى مختلف جامعه بود و مرکز و منشأ هدایت بسیارى از جوانان و کسانى که در جست‌وجوى حق و حقیقت بودند، محسوب می‌شد.

ـ شما غیر از مسجد هدایت در جلسات دیگرى هم که ‌آیت‌الله طالقانى شرکت می‌کردند، حضور داشتید؟

اتفاقاً هر جلسه و اجتماع مهم و مفیدى که تشکیل می‌شد، اگر من در تهران نبودم، ایشان به‌نحوى به من اطلاع می‌دادند و من از قم می‌آمدم و در آن جلسات حضور می‌یافتم. نمونه‌ها زیادند؛ مثلاً در سال 1338 و1340، به‌مناسبت جشن عیدفطر، در دبیرستان کمال و یا باز در جشن عیدفطر در گل‌شهر کرج و جاهاى دیگر، در جلسات عمومى انجمن اسلامى دانشجویان یا انجمن اسلامى مهندسین که در بعضى از دانشکده‌هاى دانشگاه تهران تشکیل می‌شد، باز در خدمت ایشان بودیم که شخصیت‌هاى دانشگاهى و دانشجویان بسیارى شرکت می‌کردند و گاهى مرحوم ‌آیت‌الله آیتى و شهید ‌آیت‌الله مطهرى هم حضور داشتند. یک بار هیئتى از دارالتقریب ‌بین‌المذاهب الاسلامیة از قاهره به تهران آمده بود. «رئیس وفد»، دکتر ابوالمجد نام داشت. قرار بود جلسه‌اى در منزل آقاى سیّد محمّدباقر حجازى در تجریش برگزار شود و من همراه ‌آیت‌الله طالقانى به آنجا رفتم.

ـ در مقطع حضور شما در حوزه علمیه قم، ارتباط طلاب، فضلا و بزرگان حوزه با مرحوم ‌آیت‌الله طالقانى تا چه میزان بود؟ در میان علماى حوزه کدامین ‌چهره‌ها ارتباط خود را با ایشان حفظ کرده بودند؟

در آن مقطع، زمانى که خروش مردم ایران براى بیرون راندن انگلیس و ملى کردن صنعت نفت به اوج رسیده بود، علماى معروف اکثر شهرهاى ایران و مراجع عظام قم، با توجه به نقشى که ‌آیت‌الله کاشانى در رهبرى آن نهضت داشت، به حمایت از نهضت ملى پرداختند که در طلیعه آنها: ‌آیت‌الله العظمی سیّدحسین بروجردى(ره)، ‌آیت‌الله العظمی سیّد محمّدتقى خوانسارى(ره) و حضرت ‌آیت‌الله سیّد صدرالدین(ره) صدر قرار داشتند... و روحانیون و علماى بزرگ و معروف تهران نیز هر کدام به‌نحوى در این حرکت عظیم مردمى، حضور عینى و ملموس داشتند. ‌آیت‌الله طالقانى از جمله این علماى معروف حاضر در صحنه بود و ‌به‌همین دلیل هم روابط صمیمانه خود با مراجع و علماى حوزه علمیه قم را نه‌تنها ادامه داد، بلکه آن را در راه اهداف مقدس نهضت، تحکیم بخشید.

البته همزمان، حضور فعال و مخلصانه رهبرى فدائیان اسلام در حوزه علمیه قم و هوادارى طلاب جوان از فعالیت‌هاى این جمعیت، ارتباط بعضى از فضلا را با ‌آیت‌الله طالقانى بیشتر و عمیق‌تر نمود؛ چون رهبرى و اعضاى این جمعیت با مرحوم طالقانى ارتباطى نزدیک و صمیمانه داشتند. از سوى دیگر شخصیت‌هاى برجسته‌اى چون آیات: شیخ مرتضى حائرى، سیّدرضا صدر، سیّدحسین بدلا، امام موسى‌صدر، مهدى حائرى یزدى، شیخ محمّد مفتح، سید محمد حسینى بهشتى(ره) و امثالهم، از چهره‌هاى معروف حوزوى بودند که با ‌آیت‌الله طالقانى روابط حسنه‌اى داشتند. پس از این مرحله و احساس ضرورت «روابط حوزه و دانشگاه»، بعضى از مراجع عظام وقت و نیز علماى طراز اوّل حوزه با ایشان روابطى صمیمانه‌تر و مؤثرترى برقرار کردند که در طلیعه آن‌ها، حضرات آیات: سیّد شهاب‌الدین مرعشى نجفى، علامه سیّد محمّدحسین طباطبایى، سیّدکاظم شریعتمدارى، سیداحمد زنجانى و شیخ مرتضى حائرى قرار داشتند؛ بنابراین باید گفت که در کل، روابط ‌آیت‌الله طالقانى با حوزه، همیشه برقرار بوده و علی‌رغم فراز و نشیب‌هایى، هیچ-وقت قطع نشده بود.

ـ ارتباط شما و برخى از دوستان هم‌فکرتان با ایشان، در سال‌هاى آغازین دهه 30، تا چه میزان زمینه‌ساز آشنایى طلاب و فضلاى حوزه با ‌اندیشه‌ها و مکتب تبلیغى ایشان شد؟

ارتباط بنده و عده بسیار قلیلى از دوستان هم‌فکر از طلاب جوان حوزه علمیه قم، در سال‌هاى نخستین دهه 30، در واقع سرآغاز ارتباط عملى طلاب و بعضى از فضلاى جوان با ‌اندیشه‌ها و روش‌هاى مکتب تبلیغى نوین ‌روشن‌فکران دینى بود. با شرکت در جلسات تفسیرى ‌آیت‌الله طالقانى در مسجد هدایت و نیز در مراسم جشن‌هاى مذهبى: عیدفطر، عیدقربان، عیدغدیر و دیگر اعیاد و مراسم مذهبى، کم‌کم با روش‌هاى تبلیغى جدید آشنا شدیم و آنها را به‌تدریج بین طلاب قم ترویج نمودیم. طلاب جوان حوزه علمیه هم، به‌تدریج آگاه شدند که نسل دیگرى هم با هویت دانشجو و جوان وجود دارد که نیاز به تبیین علمى و منطقى اصول و مبانى فکرى ـ عقیدتى ـ اسلامى دارند و تنها با اقامه مجالسى به‌نام مذهب و بیان احکام فقهى و یا «عزادارى‌هاى نامشروع» ـ مانند قمه‌زنى ـ نمی‌توان مشکلات فکرى آنان را برطرف کرد و به پرسش‌هاى گوناگون آنان پاسخ داد.

‌آیت‌الله طالقانى با دعوت از ما براى شرکت در اردوها و مجالس انجمن‌هاى اسلامى مهندسان، پزشکان و دانشجویان استقبال می‌کرد و در واقع ما را وارد «معرکه عملى» و «شناخت عینى مسائل نسل جوان» و «طُرُق علمى و منطقى برخورد با این نسل» می‌نمود و کم‌کم این اندیشه و تفکر در حوزه علمیه قم نفوذ کرد و رسوخ یافت و با «دست به قلم» شدن فضلا و طلاب، وارد مرحله جدید پیشرفت و توسعه گردید.

ـ بعضی‌ها مدعى هستند که ‌آیت‌الله طالقانى در فقه و اصول صاحب‌نظر نبودند و فقط تفسیر قرآن بلد بودند؛ یعنى در جرگه علما و مجتهدین محسوب نمی‌شدند. نظر شما در این‌باره چیست؟

اولاً: ‌آیت‌الله طالقانى به‌گفته اخوى بنده، از فضلاى طلاب دوره نخست حوزه علمیه قم بودند. در آن دوران، اغلب یا همه طلاب به درجه اجتهاد رسیدند یا هر کدام در شهرى و استانى از مشاهیر شدند و به تدریس پرداختند.

ثانیاً: ایشان بیش از دوازده سال در حوزه قم درس خوانده بودند و اگر کسى در این مدت نسبتاً طولانى به جایى نرسد، طبعاً بیشتر هم در حوزه بماند، اثر ندارد؛ چون فقط در حوزه ماندن سواد نمی‌آورد! مانند عینک که هیچ‌وقت سواد نمی‌آورد!

ثالثاً: تفسیر قرآن کار ساده و آسانى نیست و بدون شناخت مسایل اسلامى و آشنایى با علوم، ادبیات عربى، موازین فقهى و علوم دینى دیگر، نمی‌توان وارد عرصه تفسیر قرآن شد.

رابعاً: البته در آن دوران «قرآن مهجور» بود و اگر کسى به تفسیر آن می‌پرداخت، متهم به کم‌سوادى و عدم فقاهت می‌شد؛ ‌همان‌طور که در همین حوزه علمیه قم، بعدها که استاد بزرگوار ما مرحوم علامه طباطبایى به تدریس و تفسیر قرآن در مدرسه حجتیه پرداخت و به تألیف تفسیر گران‌سنگ المیزان اقدام کرد، متهم به‌ بى‌سوادى شد! به هر حال اگر علامه طباطبایى در حوزه قم پیشگام این امر بود، ‌آیت‌الله طالقانى هم در تهران طلیعه‌دار آن بود.

ـ برخى از افراد در ضمن خاطرات و تحلیل‌هاى خود درباره ‌آیت‌الله طالقانى، درصدد القاى این نکته‌اند که ایشان در دوران طلبگى مورد توجه مراجع وقت نبوده‌اند و پس از خروج از حوزه و فعالیت در تهران هم، از وجاهت روحانى و حوزوى خویش فاصله گرفته بودند! این تحلیل را تا چه میزان واقع‌بینانه می‌بینید؟

اولاً: بنابر گفته خود ‌آیت‌الله طالقانى ایشان با مرحوم ‌آیت‌الله حائرى یزدى، مؤسس حوزه، رابطه نزدیکى داشته است.

ثانیاً: با مراجع ثلاثه بعدى نیز، نه‌تنها در ارتباط بوده؛ بلکه مورد توجه آنان قرار داشته است. مرحوم ‌آیت‌الله حاج‌آقا مجتبى عراقى که از اصحاب خاص مرحوم ‌آیت‌الله‌العظمی بروجردى(ره) بود و بعداً مدیریت مدرسه فیضیه و سپس اداره مؤسسه دارالتبلیغ اسلامى را به عهده داشت، روزى در دفتر خود در «دارالتبلیغ»، براى اینجانب نقل و تعریف کرد: «...آقاى طالقانى هم مورد توجه مراجع وقت و هم از همان آغاز طلبگى پرجوش و خروش بود. شبى ‌آیت‌الله سیّد محمّدتقى خوانسارى به من گفتند: آقاى طالقانى از سفر آمده و من می‌خواهم به دیدن ایشان بروم؛ ‌به‌همین منظور شب بعد، پس از نماز مغرب و عشا به دیدن ایشان در حجره‌اش در مدرسه فیضیه رفتیم... و ایشان با شور و حرارت، مطالبى را درباره ادامه توطئه‌هاى رضاخان براى ‌آیت‌الله خوانسارى نقل کرد که نشان‌دهنده عرق دینى و رگ سیادت و شجاعت وى بود..» و البته همین نوع از دیدار، خود نشانه‌اى از توجه مراجع وقت، به آقاى طالقانى است.

از سوى دیگر، ‌آیت‌الله طالقانى پس از تحصیل در قم و نجف و ترک حوزه علمیه، به تهران هجرت کرد و به تألیف، تبلیغ، تعلیم و تفسیر قرآن مجید پرداخت... متأسفانه در آن دوران، اشتغال به امورى مانند تشکیل جلسه تفسیر قرآن مجید و یا نوشتن مقالات در مطبوعات اسلامى و تألیف و نشر کتب به زبان روز، در میان خواص بى‌بصیرت، نوعى تقابل با «وجاهت روحانى» محسوب می‌شد و روى همین برداشت، برخى روش ایشان را دورى از وجاهت حوزوى و روحانى تلقى کرده‌اند.

البته نیازى به توضیح نیست که ‌آیت‌الله طالقانى مانند یک آخوند سنتى مرسوم عمل نمی‌کرد؛ یعنى او فقط به اقامه نماز جماعت و بیان چند مسئله شرعى و فقهى در مسجد و انعقاد جلسات مذهبى مرسوم اکتفا نمی‌نمود؛ بلکه برداشت او از اسلام، یک برداشت جامع بود که تعالیم آن شامل همه زمینه‌هاى زندگى انسان می‌شد؛ روى همین اصل و براى تبیین حقایق، به نوشتن مقالات در مطبوعات اسلامى درباره مسائل مذهبى، اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى و سیاسى اقدام نمود و حتى براى مدتى در رادیو تهران نیز به ایراد سخنرانى پرداخت و جلساتى هم براى اساتید دانشگاه و دانشجویان تشکیل داد.

‌آیت‌الله طالقانى‌ بى‌شک عالمى مجتهد و در مسائل فقهى صاحب‌نظر بوده؛ اما با توجه به اهدافى که داشت که در طلیعه آنها «بیدارسازى توده مردم» بود، نمی‌خواست فقط در مسائل فرعى فقهى مستغرق شود و اظهار نظر کند؛ چون در این زمینه به‌اصطلاح «من به الکفایه» بود و نیازى احساس نمی‌شد. ‌آیت‌الله طالقانى به تحقیق درباره مسائل مورد نیاز مردم پرداخت و براى آگاه‌سازى عموم، به آموزش مفاهیم قرآن و تفسیر آیات الهى اقدام کرد و نسلى را بیدار و آگاه ساخت؛ در واقع در اوج سلطه ظلمت و تاریکى و استبداد، نهضت بیدارى اسلامى را پایه‌گذارى کرد که استمرار آن، پیروزى انقلاب اسلامى بود.

ـ در دوران گرفتارى و محاکمه ‌آیت‌الله طالقانى در دادگاه نظامى، آیا ارتباطى با ایشان داشتید یا به‌علت شرایط حاکم، به ارتباط خود ادامه ندادید؟

در ایام محاکمه، حضور عده‌اى معدود در جلسات دادگاه مجاز بود و من و مرحوم على حجتى کرمانى براى اینکه نوبت به ما برسد، صبح زود جلوى در دادستانى ارتش و محل محاکمه می‌رفتیم تا بتوانیم در سالن کوچک دادگاه حضور پیدا کنیم و بدین‌ترتیب ایشان را ملاقات می‌کردیم؛ البته من در همان ایام براى دفاع از ‌آیت‌الله طالقانى و همراهان و همرزمان ایشان به مراجع عظام مراجعه می‌کردم تا نامه یا تلگرافى به آقایان ارسال کنند و خوشبختانه بعضى از مراجع تقلید وقت در تاریخ 20/6/42، تلگرافى که متن آن توسط ‌آیت‌الله میلانى تهیه شده بود، به زندان قصر مخابره کردند؛ البته مخابره رسمى تلگراف در واقع براى این بود که دستگاه حاکم از پشتیبانى مراجع مطلع گردد.

ـ این تلگراف در موضع دستگاه حاکم تأثیرى گذاشت یا به آن توجهى نکردند؟

ظاهراً توجهى نکردند... و چنان مغرور و سرمست قدرت پوشالى خود بودند که حتى بر فشار و تضییقات افزودند و ‌به‌همین دلیل در ملاقاتى دیگر، تقریباً یکى دو ماه بعد، ‌آیت‌الله طالقانى به من گفتند که اگر بقیه آقایان هم تلگراف یا نامه‌اى می‌فرستادند و منتشر هم می‌شد، شاید بهتر بود!

به دنبال این «تذکار»، من به مشهد رفتم و نامه‌اى از حضرت ‌آیت‌الله میلانى گرفتم و بعد به قم برگشتم و ضمن ارائه متن نامه ‌آیت‌الله میلانى به مراجع وقت قم، از آنها هم خواستار شدم که در نامه‌اى مستقل، دفاع قوى‌تر و صریح‌ترى بنویسند که خوشبختانه همه آقایان مراجع و آیات عظام: نجفى مرعشى، شریعتمدارى، سیداحمد زنجانى، محمدصادق روحانى، شیخ مرتضى حائرى و سیّدرضا صدر، به درخواست حقیر پاسخ مثبت دادند و هر کدام نامه مستقل و جداگانه‌اى نوشتند.

ـ ولى ظاهراً علماى سنتى در گرفتارى‌هاى ایشان، واکنشى از خود نشان نمی‌دادند و از ایشان پشتیبانى نمی‌کردند.

به‌نظرم این امر کلیت ندارد. بعضى از شخصیت‌ها و علماى برجسته سنتى، در موارد بسیارى از ایشان پشتیبانى می‌کردند و علاوه بر مراجع عظام قم و مشهد که به‌هنگام محاکمه ‌آیت‌الله طالقانى، طى نامه‌هایى از ایشان حمایت کردند؛ حتى شخصیت وارسته و معروفى مانند مرحوم ‌آیت‌الله حاج شیخ احمد آشتیانى، در موقع تبعید ‌آیت‌الله طالقانى در سال1350، طى نامه اعتراض‌آمیزى به مقامات رسمى انتظامى ـ امنیتى، خواستار رفع گرفتارى ایشان شد.

ـ آیا ‌آیت‌الله طالقانى با علماى سنّتى تهران هم روابطى داشتند؟

‌آیت‌الله طالقانى مورد احترام همه علماى تهران بودند و حتى کسانى که با روش سیاسى ایشان موافق نبودند، احترام ایشان را نگه می‌داشتند و البته خود ایشان هم در محافل علمایى «سنتى» زیاد حضور نمی‌یافتند؛ ولى بودند کسانى از علماى غیرسیاسى که با ‌آیت‌الله طالقانى الفت خاصى داشتند. یکى از این علما، مرحوم ‌آیت‌الله کمره‌اى بود. ‌آیت‌الله حاج میرزاخلیل کمره‌اى مرد ملا و باسواد و پُرکارى بود و ده‌ها کتاب مفصل و پرحجم و پرمحتوا در زمینه‌هاى مختلف، ‌به‌ویژه «نهج‌البلاغه» نوشته است. ایشان در عین حال که از علماى «سنتى» بود، در کنفرانس‌هاى اسلامى در بلاد عربى و غیره شرکت می‌کرد. من خوب ‌به‌خاطر دارم که مرحوم ‌آیت‌الله طالقانى، همراه ایشان در بعضى از روزهاى پنجشنبه یا جمعه به منزل مرحوم حاج موسى ابریشمچى (از مریدان مرحوم پدر من و عضو هیئت مدیره مجله مکتب اسلام) می‌رفتند، ‌آیت‌الله کمره‌اى یک بحث تفسیرى یا ‌نهج‌البلاغه‌اى را مطرح می‌ساختند و ‌آیت‌الله طالقانى هم، مانند بقیه به سخنان ‌آیت‌الله کمره‌اى گوش می‌دادند و گاهى به درخواست وى، توضیحاتى بر گفته‌هاى ایشان می‌افزودند.

ـ شما که در جلسات متعدد تفسیرى مرحوم طالقانى شرکت می‌کردید، اندیشه سیاسى ـ اجتماعى ایشان را حول چه محورى از آموزش‌هاى قرآنى ارزیابى می‌کنید؟

اندیشه ‌آیت‌الله طالقانى به‌تمام معنى «قرآنى» بود و ایشان درباره همه مفاهیم مطرح‌شده در قرآن و درباره اهمّ مسائل اجتماعى، سیاسى، فردى و... سخن می‌گفت؛ اما چندواژه قرآنى که در واقع داراى مفاهیم خاصى هستند، همواره مورد تذکار و تأکید ‌آیت‌الله طالقانى بود. این مفاهیم را می‌توان در چندواژه تشکیل‌دهنده اندیشه ایشان، خلاصه کرد: «توحید»، «بعثت»، «قسط»، «طاغوت» و «شورا». در تفسیر و توضیح هر پنج واژه به‌وضوح می‌بینیم که هم در سخنرانى‌ها و هم در جلسات تفسیرى و هم در تفسیر پرتوى از قرآن، تلاشى جدى دارند. به نظر من علت اینکه امام خمینى(ره) پس از مطالعه تفسیر «پرتوى از قرآن» به‌گفته برادر عزیز، جناب آقاى سیدمحمود دعایى، به فرزند خود «آقا مصطفى» توصیه نمودند که حتماً تفسیر پرتوى از قرآن را مطالعه کنند، دارا بودن همین ویژگى‌هاست.

ـ مقدارى هم به پیشینه و منش سیاسى ‌آیت‌الله طالقانى بپردازیم. در مقطع آشنایى شما با مرحوم طالقانى، نگاه ایشان به جریانات دخیل در نهضت ملى ایران چگونه بود؟ این سؤال از آن روى طرح می‌شود که عده‌اى ارتباط و علاقه ایشان در آن دوران را منحصر به شخص دکتر مصدق می‌دانند.

در جریان نهضت ملى ایران، نگاه ‌آیت‌الله طالقانى به «هدف» بود، نه به «شخص»؛ یعنى هدف ایشان و بقیه علما و مردم مسلمان ایران را بیرون راندن استعمار انگلیس، ملى شدن صنعت نفت و دور ساختن ایادى استبداد از حکومت و دولت، تشکیل می‌داد و در همین رابطه می‌بینیم که ایشان ‌به‌طور همزمان با ‌آیت‌الله کاشانى، رهبرى فدائیان اسلام، دکتر مصدق و دیگر یاران نهضت، روابط صمیمانه و عملى داشت. اگر تصور شود که ‌آیت‌الله طالقانى علاقه شخصى به دکتر مصدق داشت و فقط ‌به‌همین دلیل در نهضت ملى شرکت می‌کرد، چنین ذهنیتى‌ بى‌پایه است. مگر آقاى دکتر مصدق جز همکارى در امر نهضت ملى، چه مزایایى داشت و یا در تاریخ زندگى سیاسى و اجتماعى قبلى خود، چه افتخاراتى را آفریده بود که مورد توجه ویژه ایشان قرار گرفته باشد؟ سوابق ادارى دکتر مصدق و چگونگى همکارى عملى وى با رژیم رضاخانى، البته بر همگان روشن است و سابقه درخشانى محسوب نمی‌شود. حتى در امر نهضت ملى هم ایشان نخست پا به میدان نمی‌گذاشت و حداقل در آن مقطع، حتى مخالف طرح ملى شدن نفت در مجلس بود؛ البته وقتى که نهضت ملى با پشتیبانى مردم و روحانیت و در رأس آنها ‌آیت‌الله کاشانى پا گرفت، آقاى دکتر مصدق به آن پیوست و به‌علت کبر سن و توافق جناح‌هاى مختلف ملى‌گرا در مورد ایشان و تأیید ‌آیت‌الله کاشانى و حتى فدائیان اسلام، به نخست‌وزیرى رسید.

ـ به‌طور مشخص آیا معتقد هستید که ‌آیت‌الله طالقانى «ملى‌گرا» و یا به‌اصطلاح «مصدقى» بود؟

بدون تردید ‌آیت‌الله طالقانى یک رهبر اجتماعى ـ سیاسى اسلام‌گرا به مفهوم واقعى کلمه بود. اسلام‌گرایى او «دکان دو نبش» براى «عوام‌فریبى» و یا «مکتبى تکسّبى» نبود؛ بلکه سید طالقان از عمق ذات و درون وجدان، هوادار اسلام راستین به دور از خرافات، تحریف‌ها و بدعت‌ها بود.

طالقانى هرگز «ملى‌گرا» به مفهوم مصطلح و امروزى آن نبود. اگر ملى‌گرایى به‌معنى میهن‌دوستى و خدمت به مردم و اقدام در راه آزادى آنان باشد، او یک رهبر اجتماعى «ملى‌گراى» واقعى و تمام‌عیار بود؛ ولى ملى‌گرایى به مفهوم هوادارى از ناسیونالیسم کور، ملت‌پرستى و «ایرانى‌گرى»، هرگز با منطق، باور، زندگى و عملکرد وى سازگار نیست. کسى که جهان اسلام را وطن خود می‌داند و ملت‌هاى مسلمان را برادران خود می‌شمارد، نمی‌تواند در چهارچوب تنگ و تاریک ملى‌گرایى قومى، محدود بماند!

در مورد «مصدقى بودن» ایشان هم، شاید همین نکته اساسى، صادق باشد؛ یعنى ایشان هرگز به دنبال «شخص-پرستى» نبود؛ اگر روزگارى از دکتر مصدق ‌به‌خاطر همراهى وى با نهضت ملى، پشتیبانى می‌نمود، همزمان از ‌آیت‌الله کاشانى و فدائیان اسلام هم به‌شدت دفاع می‌کرد و همکارى آنها را براى پیروزى قطعى نهضت ضرورى می‌دانست و در همین راستا، بارها و بارها تلاش نمود که بین آنها وحدت و سازش ایجاد کند؛ اما ‌همان‌طور که خود می‌گفت، به‌محض اینکه گام مثبتى برمى‌داشت، ناگهان ورق برمى‌گشت و ایادى نفاق در هر دو طرف که فقط به دنبال منافع شخصى خود بودند، جریان را عوض می‌کردند و مخالفت‌ها از نو آغاز می‌گشت تا اینکه سرانجام این اختلافات به دشمنى تبدیل شد و باعث سقوط هر دو طرف گردید.

ـ ارتباط و همکارى ایشان با فدائیان اسلام تا چه حد بود و چه ماهیتى داشت؟ این سؤال از آن روى طرح می‌شود که عده‌اى مدعى شده‌اند، این ارتباط صرفاً جهت دستگیرى و کمک به عده‌اى مظلوم، بدون موافقت با موضع‌گیرى آنان بوده است.

روابط ‌آیت‌الله طالقانى با فدائیان اسلام ماهیت عمیقاً عقیدتى دارد. روحیه ایشان در واقع همان روحیه فدائیان اسلامى بود و عملکرد ‌آیت‌الله طالقانى در دوره طلبگى و سلطنت رضاخان و پس از آن، می‌تواند نشان‌دهنده چگونگى اندیشه و تفکر ایشان باشد. البته ممکن است نوع همکارى و ارتباط ‌آیت‌الله طالقانى با توجه به شرایط و مسائل روز، در تغییر باشد؛ اما در اصل، موافقت کامل با رهبرى فدائیان اسلام وجود داشت و کمک و پناه دادن و یارى رساندن به عده‌اى که مورد ستم و ظلم قرار گرفته بودند، نشان‌دهنده بخشى از این ارتباط و همکارى بود. طبیعى است که انسان اگر با یک سازمان یا یک خط مشى موافق نباشد، دلیلى ندارد که با آن همکارى کند و از رهبرى و اعضاى آن حمایت به‌عمل آورد.

شهید نواب صفوى به دعوت شهید سید قطب براى شرکت در کنفرانس فلسطین ـ قدس ـ به اردن رفته بود و از آنجا به دعوت اخوان‌المسلمین، راهى مصر شد که با آثار مثبت فراوانى ‌به‌ویژه در امر تقریب بین مذاهب اسلامى همراه بود و به‌هنگام مراجعت از این سفر، ‌آیت‌الله طالقانى شخصاً براى استقبال از وى به فرودگاه مهرآباد رفت... آیا این امر نشان‌دهنده علاقه و ارتباط قلبى و معنوى بین این دو مجاهد بزرگ نیست؟ استقبال از شهید نواب صفوى، در فرودگاه، آیا از روى دلسوزى و کمک به یک مسلمان ستم‌دیده است یا تأیید او در کارهایى است که انجام می‌دهد؟

‌آیت‌الله طالقانى در سال‌هاى پیش از آغاز مبارزه رسمى و علنى براى ملى شدن صنعت نفت، چون شهید نواب صفوى تحت تعقیب مأموران رژیم و ژنرال رزم‌آرا بود، وى را به طالقان فرستاد و در یکى از روستاهاى آن پناه داد تا از شرّ مأموران در امان باشد و بعدها، پس از کودتاى 28 مرداد و ماجراى ترور ناموفق حسین علاء ـ نخست وزیر شاه ـ شهید نواب صفوى و یارانش را در منزل خود در کوچه قلعه وزیر پناه داد و این امر، در آن شرایط سخت و بحرانى و پس از سرکوب نهضت ملى و اعدام‌ها، به‌خوبى نشان می‌دهد که ‌آیت‌الله طالقانى روى عقیده و ایمان و با تکیه بر اصول و مبانى، از فدائیان اسلام حمایت می‌کرده است، نه به‌عنوان «ترحّم» بر عده‌اى مظلوم!...

البته ‌آیت‌الله طالقانى این بار نیز «تبعات» اقدام خود را پذیرا شده بود... و این نکات هرگز از سوى رژیم شاه به فراموشى سپرده نشد و چگونگى آن در حکم زندان ده ساله دادگاه نظامى شاه، به‌روشنى نمود یافت...

ـ آیا ‌آیت‌الله طالقانى با رهبران حرکت‌هاى اسلامى مثل اخوان المسلمین ارتباط داشت و یا در کنفرانس‌هایى که در بعضى از کشورهاى اسلامى برپا می‌شد، شرکت می‌کرد؟

‌آیت‌الله طالقانى‌ بى‌شک با برخى از رهبران حرکت‌هاى اسلامى آن دوران، در بلاد عربى و پاکستان ارتباط داشت و ارسال دعوت‌نامه براى شرکت در مؤتمر قدس، با امضاى دکتر سعید رمضان، از رهبران اخوان المسلمین مصر و داماد شهید شیخ حسن البناء، نشان می‌دهد که ایشان رابطه و یا حداقل آشنایى با این افراد داشته است. ‌آیت‌الله طالقانى یک بار در کنفرانس یا کنگره جهانى «شعوب‌المسلمین» در پاکستان که در سال1331 در کراچى منعقد گردید، به‌عنوان نماینده ‌آیت‌الله کاشانى شرکت نمود و سخنرانى جامعى درباره مشکلات جهان اسلام و علل عقب‌ماندگى مسلمانان ایراد کرد. ‌آیت‌الله طالقانى باز در یک سفر دو ماهه به کشورهاى عراق، سوریه، لبنان و عربستان، ضمن دیدار با شخصیت‌هاى اسلامى این کشورها، به‌تناسب سخنرانى‌هایى نیز ایراد نمود که در کتاب سفرنامه حج به آن اشاره دارد.

ـ نقش ‌آیت‌الله طالقانى را در انقلاب چگونه ارزیابى می‌کنید؟

‌آیت‌الله طالقانى از سالیان پیش، در راه آماده‌سازى مردم و جوانان، ‌به‌ویژه دانشجویان و عناصر دانشگاهى، با استفاده از امکانات موجود، از جمله مسجد هدایت و جلسات تفسیر قرآن و یا سخنرانى در انجمن‌هاى اسلامى دانشجویان، مهندسین، پزشکان و مراسم مذهبى در دانشگاه‌ها، تلاش خستگى‌ناپذیرى داشت. در فعالیت‌ها و سازمان‌دهى سیاسى نیز، هدف اصلى او، مبارزه با استعمار و استبداد و در واقع سرنگونى رژیم فاسد و جایگزینى نظام الهى و قرآنى بود. سطر سطر تاریخ زندگى و مبارزات او، شاهد صادق این مدعاست. ‌به‌همین دلیل بود که امام خمینى(ره)، ‌آیت‌الله طالقانى را براى اداره شوراى انقلاب برگزید و ایشان بدون ‌هیچ‌گونه تظاهرى، به انجام وظایف محوله پرداخت و اتفاقاً این موقعیت ایشان، بر دستگاه نیز پوشیده نماند و باقى‌ماندگان سران رژیم هم، از قبیل شاپور بختیار یا سپهبد رحیمى با تحبیب یا تهدید، درصدد جلب توجه ایشان به‌نفع خود بودند که البته ‌آیت‌الله طالقانى، در مقابل آنها ایستاد و همچنان به انقلاب و رهبر آن وفادار ماند.

ـ پس از پیروزى انقلاب عده‌اى می‌خواستند از ایشان، رهبرى موازى با امام بسازند و در این زمینه، بسیار هم فعال بودند. موضع خود ایشان چگونه بود؟

روابط ‌آیت‌الله طالقانى با امام خمینى(ره) به دوران طلبگى و تلمذ در محضر ‌آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى، مؤسس حوزه علمیه قم برمى‌گردد؛ یعنى آشنایى، از آن دوران آغاز می‌شود. ‌آیت‌الله طالقانى در این زمینه کاملاً آگاهانه عمل می‌کرد. او هرگز به عناصرى که می‌خواستند، ایشان را در مقابل امام قرار دهند، اجازه نداد که با مطرح ساختن پدر طالقانى از شخصیت ایشان سوءاستفاده کنند. به‌خوبى ‌به‌خاطر دارم که در روزهاى بحرانى پس از انقلاب، چند نفر از رهبرى سازمان مجاهدین، خدمت ایشان آمده بودند و شکوه و ناله داشتند که با ما بدرفتاری می‌شود و شما باید موضع بگیرید و اقدامى چنین و چنان به‌عمل آورید. ‌آیت‌الله طالقانى پس از آنکه سخنان آنها را گوش داد، با خشم و ناراحتى فرمود: «من چندین بار شما را نصیحت کرده‌ام و باز می‌گویم، شما می‌خواهید با سرنوشت انقلاب بازى کنید؟ من رهبرى امام را ‌به‌طور مطلق قبول دارم. شما باید خودتان را اصلاح کنید و با انقلاب همراه شوید. باید خودتان را با انقلاب تطبیق کنید؛ نه آنکه بخواهید ثمره تلاش رهبرى و یک ملت را مصادره و همه چیز را به‌نام خود ثبت کنید که در این صورت شکست خواهید خورد.»

علاوه بر این ‌آیت‌الله طالقانى در مصاحبه‌ها و سخنرانى‌هاى خود صریحاً وفادارى خود را به رهبرى انقلاب اعلام کردند و حتى یک بار گفتند: «من هر وقت در خود احساس ضعف و ناامیدى می‌کنم، خدمت امام خمینى(ره) می‌روم و نیروى تازه‌اى می‌گیرم و به راه ادامه می‌دهم.» البته در مورد دستگیرى فرزندشان ـ مجتبى طالقانى ـ رنجشى پیش آمد و آن هم نه ‌به‌خاطر اینکه «فرزند» ایشان دستگیر شده است؛ بلکه به نحوه بازداشت بدون حکم و تشخیص یک مقام قضایى، اعتراض داشتند...؛ ولى دشمنان خواستند این رنجش را بزرگ و ایشان را از امام جدا کنند. عنوان «پدر طالقانى»! را عَلَم کردند و به‌کار «رهبرسازى» در برابر امام مشغول شدند که ‌آیت‌الله طالقانى براى جلوگیرى از هرگونه فتنه‌اى، غائله را پایان داد و به قم رفت و خدمت امام رسید و در مدرسه فیضیه، سخنانى گفت که نشان‌دهنده خنثى شدن توطئه رهبرسازان از پدر طالقانى بود!

و باز ‌به‌خاطر دارم که در آخرین نماز جمعه‌اى که به امامت ایشان اقامه شد، وعده دادند که درباره ماهیت رهبران گروهک‌هایى که دستشان پینه نبسته و دم از خلق و کارگر می‌زنند و نقش تخریبى آنان در جلوگیرى از وحدت انقلابى مردم و پیشرفت انقلاب، مطالبى را بیان کنند و شاید هم همین اخطار، یکى از دلایل رحلت مشکوک ایشان بود؛ وگرنه چگونه می‌توان باور کرد، شخصیتى چون ‌آیت‌الله طالقانى در آن شرایط بحرانى در خانه‌اى بدون آب و برق و تلفن، بدون نگهبان و آشنا، تنها بماند و پس از ملاقات با سفیر شوروى و تسلیم نامه! از طرف وى (که البته این نامه هرگز و اصلاً پیدا نشد؟!) ، دچار عارضه قلبى شود و به‌جاى انتقال فورى به بیمارستان، دوستانى بااخلاص، دنبال دستگاه اکسیژن بروند و تازه وقتى دستگاه را با پاى پیاده به محل می‌آورند، معلوم می‌شود که خالى از اکسیژن بوده و ‌آیت‌الله طالقانى هم به رحمت حق پیوسته است.

به هر حال ‌آیت‌الله طالقانى، مالک‌اشتر انقلاب و ابوذر امام بود و از ارکان اصلى انقلاب اسلامى به‌شمار می‌رفت و‌ بى‌تردید با رحلت ایشان «ثلمه‌اى» بر اسلام و انقلاب وارد آمد که با هیچ چیزى قابل جبران نبود.

ـ پس از این همه نزدیکى و دیدار و ملاقات، اینک از پس سال‌ها، تصویرى که از ایشان در ذهن دارید، چگونه است؟

‌آیت‌الله طالقانى عالمى بود وارسته، معلم قرآن، خدوم، مهربان، پاک،‌ بى‌ادعا، فروتن، آزادمنش، زمان‌شناس،‌ بى‌اعتنا به زخارف دنیا و در یک کلام، اهل‌التقوى والمعرفة.

به مطلب امتیاز دهید :
( 0. 0 )
Review Count : 0 Review

Change the CAPTCHA code