- مفخر شرق سید جمال الدین اسد آبادى و اقبال لاهورى
- کلبه شروق
- غلامرضا سعیدی
- سیدهادی خسروشاهی
- فارسی
- چاپ شده
- 2000 2000
- - - 92729- 964
- چاپ تهران / نوبت دوم
- 1380 ش/ 1422 هـ
- 1
مفخر شرق سید جمال الدین اسد آبادى و اقبال لاهورى
فهرست
سخنی درباره استاد سعیدی
پیشگفتار
مقدمه
مفخر شرق
حرکت اصلاحی سید جمال الدین در مصر
سید جمال الدین در هند
سید جمال الدین در پاریس
کوشش های دیگر سید جمال الدین در پاریس
سید در روسیه
سید در استانبول
دیدگاه ها و خاطره های اندیشمندان و صاحب نظران
خاطراتی از سید جمال الدین اسدآبادی
گفت و گویی با استاد سعیدی درباره سید جمال الدین اسدآبادی
متن گفت وگو
پیشگفتار
آشنایى و چند خاطره:
بحران در كشور حكم فرما بود و تبلیغات «توده ای ها» با ترجمه و نشر ادبیات ماركسیستى، نسل جوان را به سوى خود جلب و جذب مى كرد و در این میان، فقط چند نفرى از اندیشمندان مسلمان، قلم به دست گرفته و به نقد و بررسى ماركسیسم پرداخته بودند.
پرچم دار این گروه در حوزه علمیه قم استاد بزرگوار، علامه طباطبایى [1] بود و در تهران مرحوم، حجت الاسلام و المسلمین، حاج سراج انصارى [2] كه با نشر مجله ماهانه «مسلمین » و تألیف كتابی خاص درباره «ماتریالیسم»، پس از سال ها مبارزه فكرى با كسروی گرى، این بار به نبرد اندیشه مادی گرى آمده بود. حاج سراج، مؤسس «اتحادیه مسلمین ایران » بود. دكتر عبدالحسین كافى [3] هم دبیر كل این اتحادیه بود و كتاب او به نام «پس از كمونیسم، حكومت حق و عدالت»، غنى تر از دیگر كتاب ها، كمونیسم و ماتریالیسم را با تحلیل علمى، به نقد كشید.
سوّمین فرد، سیّد غلامرضا سعیدى بود كه با نشر رساله «كمونیزم و اخلاق» و سپس ترجمه و نشر كتاب برنامه انقلاب اسلامى از ابوالاعلى مودودى ، به اداى وظیفه در قبال رسالت اسلامى پرداخت.
حاج سراج و دكتر كافى را از قبل می شناختم. ولى سعیدى برایم ناآشنا بود. آدرس او را از برادران گرفتم و در بانك مركزى، به سراغش رفتم. طلبه اى نوجوان و ناآشنا با زبان فارسى! ... با مردى زبان دان و آگاه، بلند قامت و بانشاط، روبه رو شدم و چند دقیقه اى در دفتر كارش، با وى سخن گفتم. این آغاز آشنایى من با استاد، در سال 1330 بود ...
بعد از آن، دیدار با مرحوم سعیدى، هر چندى یك بار رخ می داد،
تا آن كه انتشار دوره دوم هفته نامه «وظیفه »- پس از سال 1336- آغاز شد ... روزى در «امیریه»- قلعه وزیر- در منزل مرحوم آیت اللَّه طالقانى بودم گفتند: می آیید به دیدن آقاى سیّد محمدباقر حجازى برویم؟ گفتم: بلى، چرا نه؟ ... «پدر» در طول راه از دوران طلبگى حجازى، در مدرسه فیضیه قم، در زمان خفقان رضاخانى، سخن مى گفت و پس از تشكیل جبهه مطبوعات ضد دیكتاتورى توسط وى، در تهران ... و در پایان افزود: مرد درویش مسلكى است البته با «سیّد ضیاءالدین» هم رفیق است، ولى خود فروخته نیست. رگ سیادت و طلبگى در او زنده است ...
در «سه راه امین حضور»، به دفتر روزنامه «وظیفه» رسیده بودیم. مرحوم حجازى بود و سیّد غلامرضا سعیدى. ظهر براى نهار، همان جا ماندیم و آیت اللَّه طالقانى به من گفت: شاید فعلًا روزنامه «وظیفه» در تهران، تنها نشریه اى باشد كه می توان در آن چیزى نوشت، اگر مایلید همكارى كنید. آقاى سعیدى گفت:
«اللَّه اكبر! جان گرگان و سگان از هم جداست. متحد جان هاى شیران خداست.»
و مرحوم حجازى، درویشانه، دعوت به همكارى قلمى كرد و افزود كه ظهرها، همیشه «دیزى طلبگى» بار است!.
از آن تاریخ، نگارنده نیز به جرگه نویسندگان وظیفه پیوستم [4] و دیدار ما با مرحوم سعیدى هر بار كه از قم به تهران می آمدم، در دفتروظیفه تكرار می شد، ولى همكارى ما با وى، سال ها بعد، در قم، شكل وسیع ترى به خود گرفت و حتّى دفتر كار ما و ایشان، یكى بود و روزانه، حداقل سه ساعت با هم كار مى كردیم و بیشتر به امر نوشتن و ترجمه مشغول بودیم و به نامه هاى وارده از سراسر دنیا، پاسخ می دادیم و ...
در آن دوران، هفته نامه اى از پاكستان به دستم می رسید به نام «یانگ پاكستان»- پاكستان جوان- و در آن مقالاتى بود درباره مسیحی گرى، و من از استاد سعیدى خواستم كه آن مقالات را ترجمه كنیم تا چاپ شود، چرا كه در آن دوران، مبشران مسیحى، همراه مستشاران غربى، در ایران «اطراق» كرده بودند و به نشر «انجیل» و دروس مسیحی گرى در میان نسل جوان مشغول بودند! ...
با اشتیاق و سرعت، آن مقالات را ترجمه كردیم و آن را تحت عنوان: «غذایى فكرى براى مسیحیان» بدون ذكر نام مترجم در ده ها هزار نسخه از قم چاپ و در سراسر ایران، پاكستان، افغانستان و هند توزیع كردیم كه بى شك در خنثى كردن تبلیغات مسیحی گرى پدران روحانى غربى! .... تأثیر بسیار داشت. البته در این جا باید یادآور شوم كه استاد سعیدى در آن ایام چند رساله درباره مسائل اسلامى ترجمه نمود كه بدون ذكر نام وى منتشر شد و امیدواریم كه در ضمن مجموعه آثار وى منتشر گردد.
یك سفر هم با استاد سعیدى همراه هیأت علمى حسینیه ارشاد (مركب از شهید مطهرى، محمد تقى شریعتى، شاه چراغى، على شریعتى، صدر بلاغى، سعیدى) به حج رفتیم كه این سفر، در راه نشر اندیشه اسلامى و ایجاد وحدت بین مسلمین و تقریب بین مذاهب اسلامى، بسیار پربار بود ... طبیعى است كه خاطرات من از مرحوم سعیدى، در طول سى سال- از 1330 تا 1360- بسیار زیاد باشد، امّا نقل همه آنها، وقت و فرصتى را لازم دارد كه متأسفانه فعلًا فاقد آن هستم، ولى نقل چند خاطره بى مناسبت نخواهد بود.
1. در نخستین برخوردها با استاد سعیدى، از وى پرسیدم كه در آن بحران غرب گرایى روشن فكر جماعت ایرانى، انگیزه گرایش شما به اسلام، غیر از تربیت خانوادگى، چه بود؟
گفت: «اللَّه اكبر! اتفاقاً سؤال پرمعنایى است. من در اثر مطالعات زیاد و مختلف، كم كم به «غرب پسندى» دچار شدم، به ویژه كه فتواى «تقی زاده » هم از اروپا تازه رسیده بود كه: «ایرانى باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً، فرنگى مآب شود!» آن آمادگى ذهنى و این فتوا! ما را دربست به سوى فرنگى مآبى سوق مى داد كه سروش غیبى از «محمد اقبال لاهورى »، هشدار خود را به گوش ما رسانید و راه گشاى ما به سوى نور شد. اقبال در شعرى، تمدن مادى اروپا را سزاوار شرقیان مسلمان نمی دانست و آن را نارسا، فرسوده و بیماری زا می دانست و به همین دلیل می گوید:
بیا كه ساز فرنگ از نوا درافتادست |
درون پرده او نغمه نیست، فریادست |
|
زمانه كه نه بتان را هزار بار آرست |
من از حرم نگذشتم كه پخته بنیاد است |
|
این هشدار، در دل من نشست و به سوى خویشتن خویش، برگشتم و فهمیدم كه به قول مرحوم اقبال، فرنگ خود از درمان خود ناتوان است، پس چگونه مى تواند ما مسلمانان را با داشتن بنیادى استوار،درمان كند؟
از من اى باد صباگوى به داناى فرنگ |
عقل تا بال گشوده است گرفتارتر است |
|
عجب آن نیست كه اعجاز مسیحا دارد |
عجب اینست كه بیمار تو، بیمارتر است |
|
این بود كه پس از سفر هند، و آشنایى بیشتر با افكار و اندیشه هاى سیّد جمال الدین و اقبال لاهورى، راه خود را در میان گمراهی ها، به یارى خدا، انتخاب كردم و البته پیش از آن هم، به لطف الهى، خیلى دور از حقیقت نبودم! ...
2. روزى سیّد ضیاءالدین به من گفت: شاه پس از دیدار با ظاهر شاه ، از او شنیده است كه آثار فارسى شما در افغانستان خوانندگان زیادى دارد و مایل است شما را ببیند و من در بادى امر، این دیدار را پذیرفتم، ولى روزى كه «سیّد ضیاءالدین» به من خبر داد كه در فلان تاریخ باید به دیدار شاه برویم، ناگهان جرقه اى در روحم زد و با خود گفتم: مرا با شاه چه كار؟ پست و مقام دنیا كه نمی خواهم، آخرت هم كه به دست او نیست و تازه به اصطلاح «شرفیاب»! شدم، باید به او تعظیم كنم و آن وقت در پیش جدم، شرمسار خواهم شد كه سعیدى، در برابر ناسیّدى به تعظیم پرداختى؟ و شعر اقبال باز به دادم رسید كه:
آدم از بی بصرى بندگى آدم كرد |
گوهرى داشت ولى نذر قباد و جم كرد |
|
یعنى از خوى غلامى ز سگان پست تر است |
من ندیدم كه سگى پیش سگى سر خم كرد |
|
بر خود نهیب زدم، گوهر سیادت را نذر قباد و جم نمى كنم و به سیّد ضیاءالدین اطلاع دادم كه از شرفیابى معذورم، و نرفتم ...
3. وقتى كتاب «خطر جهود براى ایران و جهان اسلام» را نوشتم و چاپ شد، توسط ساواك تحت تعقیب قرار گرفتم، «اسداللَّه علم» كه در مدرسه «شوكتیه» بیرجند، چند صباحى شاگرد من بود، به سراغم آمد و از من خواست كه دیگر درباره خطر جهود! حرفى نزنم و من به او گفتم: من انتظار داشتم كه در كشورم آزادانه بتوانم از خطراتى كه ما را تهدید مى كند، سخن بگویم و اگر امیر شوكت الملك بود، شاید چنین شرطى به من پیشنهاد نمی كرد. و علم شرمسار شد و گفت: مشكلات ما را كه مى دانید؟ ...
4. در دورانى كه با مؤسسه انتشاراتى «بعثت » با برادر گرامى و سخنور نامى، جناب فخرالدین حجازى همكارى داشتم، آقاى سعیدى كتاب «فریاد فلسطین» را داد كه چاپ شود البته در آن شرایط، چاپ آن آسان نبود، ولى بالاخره چاپ شد ... مدتى گذشت و به خواست بعضى از یاران، ترجمه «24 ساعت آخر زندگى جمال عبدالناصر!» از استاد رسید كه طبعاً من موافق آن نبودم ... و معتقد بودم كه زندگى گذشته «ناصر» چه بود كه 24 ساعت آخرش چه باشد؟ امّا كتاب چاپ شد و ما هم از مؤسسه بعثت دور شدیم ...
این در سال 1350 بود.
چند ماه بعد، مطلع شدم كه ناشرى در قم می خواهد این كتاب را تجدید چاپ كند، به آقاى سعیدى گفتم: «حیف است كه شما یك عمر با زورگویان مبارزه كنید و آن وقت شرح حال ناصر را ترجمه و چاپ كنید؟ ...». گفت: «كارى است كه شده و بالاخره او هم شخصى بود و در مصر نقشى داشته است ...». گفتم:«بلى! نقشى در سركوبى حركت اسلامى در جهان عرب و به ویژه مصر، نقشى در احیاى جاهلیت عربى در قرن بیستم و مباشرتى مستقیم در اعدام شخصیت هایى چون سیّد قطب ...». آقاى سعیدى گفت:«حیف! حق است».
این را به نحوى در مقدمه یادآور خواهم شد و در مقدمه چاپ دوم كتاب، چنین آمد:
«... نكته اى كه به اقتضاى عقیده و مسلكى كه دارم ناگزیر از بیان آن هستم، این است ژنرال نجیب رهبر اول كودتا با جمعیت اخوان المسلمین مساعد و موافق بود، پس از بركنارى نجیب از كار رهبرى، جمال عبدالناصر با برنامه هاى اخوان روى مساعد نشان نداد و بدبختانه رابطه دو قطب صورت نامطلوبى به خود گرفت و افراد ممتازى از این جمعیت دچار رنج و مشقتى فراوان شدند تا جایى كه شخصیت علمى كم نظیرى مانند سیّد قطب قربانى این اختلاف شد و در نتیجه این عمل، دامن جمال عبدالناصر، بدبختانه ملوث شد و همه مجامع اسلامى را متأثر نمود ...»
5. در مورد روابط استاد با «كسروى »، روزى تعریف می كرد:
«من در 1312، در روزنامه «شفق سرخ» مقالاتى بر ضد اروپایى گرى به قلم «احمد كسروى» خواندم كه بسیار برایم جالب بود. از بیرجند نامه اى به وى نوشتم و تأكید نمودم كه براى نشر این قبیل اندیشه ها، باید نشریه یا مجله اى مستقل منتشر گردد. كسروى در پاسخ، ضمن ارسال یكى دو تا از كتاب هایش، نوشت كه به زودى مجله «پیمان» را منتشر خواهد ساخت و از من هم دعوت به همكارى كرد.
پیمان در سال 1313 منتشر شد و من هم مقالاتى در زمینه هاى اسلامى، ترجمه و به آن می فرستادم كه چاپ مى شد، تا آن كه من به تهران آمدم و او عاشقانه از اسلام صحبت می كرد و یك بار هم مرا براى افطار دعوت كرد ...
امّا وقتى دو سال بعد، انحرافاتى در مجله پیمان و پرچم و نشریات وى دیدم، روزى به سراغ وى رفتم و پس از مباحثاتى كه دیدم تأثیرى ندارد، به او اخطار كردم كه «هذا فراق بینى و بینك»! و از او جدا شدم».
كسروى دچار «خود گنده بینى» شد ... عضویت در انجمن علمى سلطنتى لندن، انجمن پطروگراد و انجمن علمى واشنگتن، او را سخت مغرور كرد. شذوذاتى هم خود داشت كه دچار آن انحراف بزرگ شد و آن ظلم را بر اسلام و تشیع روا داشت و خداوند بیامرزد نواب صفوى را كه جواب مردانه به او داد و او را از سر راه اسلام برداشت ... چون واقعاً راه دیگرى براى اصلاح باقى نمانده بود.
چقدر مرحوم حاج سراج انصارى و خود مرحوم نواب و دیگران با او بحث كردند، فایده نداشت و اگر كسروى مانده بود، در افساد نسل جوان نقش خاصى را ایفا مى كرد كه خوشبختانه چنین نشد و یك گلوله نواب، بیشتر از مباحثات اثر داشت ...
***
مرحوم استاد سعیدى، بى شك در گسترش اندیشه و فرهنگ اسلامى، در نیم قرن اخیر، نقش خاصى را به عهده داشت. او علاوه بر كتاب ها و مقالات بی شمارى كه در مجلات و جراید مذهبى می نوشت:
(آیین اسلام، پرچم اسلام، نداى حق، مسلمین، نور دانش، مكتب اسلام، وظیفه، مكتب تشیع، فروغ علم، پیكار اندیشه، گنج شایگان و ...) در تمامى فعّالیّت هاى فرهنگى- اجتماعى- سیاسى،حضور عینى داشت. در جلسات «مسجد هدایت »، «حسینیه ارشاد»، «انجمن هاى اسلامى دانشجویان، مهندسى، پزشكان»، در دیگر مراكز فرهنگى تهران، قم، مشهد، بیرجند، هر گامى كه می توانست بردارد، پیشگام بود و خستگى ناپذیر، به كار و كوشش می پرداخت.
اگر دوستان و یا بستگان آن مرحوم، همتى كنند و مجموعه مقالات استاد را به ویژه در روزنامه وظیفه- جمع آورى كنند، و به چاپ برسانند، خود چندین مجلّد كتاب قطور خواهد شد ... و اى كاش، این شیوه نیك جهان عرب، كه «مجموعه آثار» اندیشمندان و نویسندگان خود را، براى استفاده و آگاهى نسل هاى آینده، در چندین مجلّد، چاپ و منتشر می سازند، در ایران اسلامى نیز عملى شود و مثلًا، مجموعه آثار:
استاد سعیدى، علامه طباطبایى، استاد محیط طباطبایى، شهید استاد مطهرى، عبدالكریم سروش، آیت اللَّه طالقانى، شهید بهشتى، مهندس مهدى بازرگان، محمدرضا حكیمى و دیگر بزرگان علم و پیشگامان نشر فرهنگ اسلامى، در ایران چاپ و در اختیار علاقمندان قرار گیرد ... چون متأسفانه، با مرور زمان، حتّى نام كتاب هاى این گروه از بزرگان، به فراموشى سپرده مى شود ... تا آن جا كه مثلًا پس از درگذشت مرحوم سعیدى، بعضى از مطبوعات، حتّى نتوانستند اسامى كامل آثار استاد را ذكر كنند.
البته خود استاد در مصاحبه اى با «كیهان فرهنگى»- مهرماه 64- شماره 7 تعداد آنها را 60 جلد اعلام می كند و آقاى دكتر شهیدى، در مصاحبه اى مجموع آثار او را حدود 35 جلد گفتند و دوست ناشناخته اى، آنها را بالغ بر 90 جلد نوشته اند؟ ... و این در واقع نوعى نقص و عیب در «رجال شناسى معاصر» است كه ما هنوز، از تعداد قطعى آثار یك شخصیت اسلامى، كه تازه به چهلمین روز درگذشت او رسیده ایم، آگاهى قطعى نداریم ... و به هر حال، من در این جا فقط به ذكر نام آن قسمت از آثار استاد سعیدى می پردازم كه نسخه اى از آن در كتابخانه ام موجود است ... به امید آن كه، مؤسسه اى، نهادى یا ارگانى فرهنگى، به جمع آورى و نشر مجدد دوره كامل این آثار بپردازد:[5]
فهرست آثار استاد سعیدى:
1- اسلام و طب جدید (عبدالعزیز اسماعیل پاشا)
2- كمونیزم و اخلاق
3- خطر جهود براى ایران و جهان اسلام
4- برنامه انقلاب اسلامى (مودودى)
5- اسلام و جاهلیت (مودودى)
6- جنگ و صلح در اسلام (مجید خدّورى)
7- رسول اكرم در میدان جنگ (پروفسور حمیداللَّه)
8- پاكستان
9- مسأله كشمیر
10- متجاوز كیست؟
11- قائد اعظم، محمدعلى جناح (هكتور بولیتو)
12- عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن- كتاب برگزیده سال 38- (جان دیون پورت)
13- اقبال شناسى- هنر و اندیشه دكتر اقبال لاهورى
14- مبادى اسلام و فلسفه احكام (مودودى)
15- زندگانى حضرت محمد (ص)
16- فلسفه و تربیت (پروفسور احسان اللَّه)
17- عایشه همسر پیغمبر (نبیا ابوت)
18- منشور جهانى اسلام (دكتر محمد رفیع الدین)
19- ماجراى سقیفه (استاد مظفر)
20- داستان هایى از زندگانى پیامبر (ممتاز احد)
21- فرد و اجتماع (محمد قطب)
22- جلوه حق در اندونزى
23- عمار و یاسز (صدرالدین شرف الدین)
24- اول اخلاق ما بعد تمدن آنها (مودودى)
25- پیمان جوانمردان
26- وظیفه روشن فكران و دگرگونى ایدئولوژى ها
27- فریاد فلسطین (پانزدهمین نشریه مؤسسه بعثت 1350)!
28- منشور نهضت اسلام (مریم جمیله)
29- جمال عبدالناصر (محمد حسین هیكل)
30- فلسفه اقبال
31- الجزایر پیروز
32- مسائل اسلامى (شامل چند رساله كه بدون ذكر نام استاد منتشر شده است.)
33- بزرگ ترین مرد تاریخ
34- پیشرفت اسلام
35- انگیزیسیون یا محكمه تفتیش عقاید
36- ناسیونالیسم و انتر ناسیونالیسم
37- مبانى اخلاقى براى جنبش اسلامى
38- اسلام و غرب
39- توطئه خاورشناسان
40- مصاحبه (مجموعه گفتگوى محمود حكیمى با استاد)
41- شالوده علوم جدید در اسلام
42- جاذبه اسلام (مریم جمیله)
43- سیّد جمال الدین، مفخر شرق (همین كتاب)
البته همان طور كه ملاحظه مى فرمایید، اغلب این آثار «ترجمه» است ولى باید یادآور شد كه براى استاد سعیدى لقب «مؤلف» بودن مهم نبود، بلكه نشر اندیشه اسلامى، ولو از قلم و بیان دیگران، براى او هدف بود و در «اولویت» قرار داشت. و بعضى از رساله هاى فوق، نخست در مجله «فروغ علم» یا «مكتب تشیع» درج شده بود كه بعداً به طور مستقل به چاپ رسید.
در پایان این «یادواره»؟ و یا مقدمه آخرین اثر مرحوم سعیدی اشاره به این نكته ضرورى است كه آخرین كتاب استاد «زندگینامه مفخر شرق: سیّد جمال الدین اسدآبادى»، تاكنون به چاپ نرسیده و تنها نسخه آن با خط خود استاد، در نزد نگارنده موجود بود كه هم اكنون براى نخستین بار به دست چاپ سپرده مى شود.
پیدایش اندیشه نوشتن آن، از درخواست اینجانب براى اخذ مقاله اى از ایشان، براى جلد دوم «یادنامه سیّد جمال الدین اسدآبادى » (جلد اول آن در سال 1354 توسط دارالعلم قم چاپ شد) ناشى شد و استاد، بحث مفصل «احمد امین » را، ترجمه كرده و به من تحویل دادند تا پس از تكمیل و تنقیح، در یادنامه و یا به طور مستقل منتشر سازم.
متأسفانه به علت كثرت كار، از سال 1354 تاكنون، این اثر در «بایگانى»! اینجانب باقى ماند، و درگذشت ایشان، سبب شد كه به تصحیح و تكمیل آن بپردازم و به یارى حق همراه مطالب دیگرى از ایشان، در این رابطه، یك جا به شكل كتاب مستقلى منتشر می گردد.[6]
استاد سعیدى در 1274 شمسى در اطراف «بیرجند» به دنیا آمد و پس از 94 سال زندگى توأم با پرهیزكارى و ایمان و علم و عمل، در 22 آذرماه 1367، در تهران به رحمت خدا پیوست.
رحمةاللَّه علیه رحمة واسعه و حشره اللَّه مع الصدیقین و الشهداء و الصالحین.
سیّد هادى خسروشاهى
حوزه علمیه قم
30/ 10/ 67
[1] . بحث درباره نقش مرحوم علامه طباطبایى، در ایجاد تحول علمى- فلسفى، در حوزه علمیه قم، نیازمند فرصت دیگرى است.
[2] . مرحوم حاج سراج انصارى در تمامى حركت هاى سیاسى، اجتماعى و فرهنگى دوران خود، حضور داشت و تشكیل« اتحادیه مسلمین ایران» و نشر مجله« مسلمین» در راستاى اهداف اسلامى، به ویژه دفاع از مظلومین و مسلمانان دیگر بلاد اسلامى، بخشى از فعّالیت هاى ایشان بود. سه كتاب معروف او تحت عنوان:« شیعه چه می گوید»،« نبرد با بى دینى» و« دین چیست و براى چیست؟» در پاسخ كسرویگرى، در زمان خود نقش و تأثیر بسزایى داشت. هر سه كتاب فوق، پس از تجدید نظر و تكمیل و اضافاتى از اینجانب، چندین بار در تبریز توسط انتشارات هاشمى منتشر شده است.
آخرین كتاب مرحوم حاج سراج،« ماتریالیسم یا منشأ فساد» بود كه جلد اول آن منتشر شد و بخشى از جلد دوم، در مجله مسلمین، دوره جدید درج گردید كه متأسفانه با فوت ناگهانى وى، ناتمام ماند.
[3] ( 1). دكتر عبدالحسین كافى، علاوه بر آشنایى با علوم اسلامى و تألیف كتاب هایى در این رابطه، یكى از متخصصین معروف قلب در ایران و رییس بخش قلب در بیمارستان جم بود. متأسفانه ایشان نیز در مهرماه سال 1367 درگذشت.
[4] ( 1). نویسندگان نخستین این دوره از روزنامه« وظیفه» عبارت بودند از: مرحوم آیت اللَّه حاج میرزا خلیل كمره اى، محمد جناب زاده، شریف الدین رحمانى، دكتر سیّد جعفر شهیدى، سیّد غلامرضا سعیدى، على دوانى، حیدرعلى قلمداران و بعدها، اینجانب و برادران گرامى: على و محمدجواد حجتى كرمانى و ابوذر بیدار، محمد مجتهد شبسترى، عباس على عمید زنجانى، زین العابدین قربانى و دیگر دوستان، به جمع نویسندگان آن پیوستند.
[5] . خوشبختانه كلبه شروق پذیرفت كه مجموعه آثار استاد سعیدى را به تدریج منتشر سازد. هم اكنون نخستین جلد این مجموعه شامل تمامى مطلبى كه مرحوم سعیدى درباره سیّد جمال الدین اسدآبادى نوشته و ترجمه كرده است. پس از تجدید نظر كامل توسط اینجناب در اختیار علاقمندان قرار مى گیرد و جلد دوم كه شامل مجموعه كتاب ها و مقالات استاد سعیدى درباره زندگى و اندیشه اقبال لاهورى است، با مقدمه و بازبینى را قم این سطور به زودى از سوى دفتر نشر ضمیه همین كتاب منتشر خواهد شد.
براى تكمیل و تنظیم بقیه آثار استاد سعیدى دوستان دیگرى باید همت كنند تا نشر مجموعه آثار ادامه یابد ...
[6] . مرحوم استاد سعیدى، مطالب را از جلد پنجم« فیض الخاطر» ترجمه كرده است، و البته این بحث استاد احمد امین، بعدها در كتاب فید وى« زعماء الاصلاح فى العصر الحدیث» چاپ قاهره- سال 1965 م- از صفحه 59 تا 120، نقل شده است.
در بازبینى و تكمیل ترجمه استاد، گاهى به اصل مراجعه كردم و در پاره اى موارد، دیدم كه مرحوم سعیدى، مطلب را، براى گریز از توضیح و اضافات، به طور مخلص ترجمه كرده است و من نیز به همان دلیل، از افزودن ترجمه آن قسمت ها، خوددارى كردم
بخش بعدى كتاب- خاطرات- باز تاكنون چاپ نشده است. ولى« گفتگو با استاد» قبلًا در كتاب« یادنامه سیّد جمال الدین اسدآبادى»- جلد اول، چاپ قم 1354- و كتاب« مصاحبه» درج شده كه براى تكمیل بحث، به نقل آن اقدام شد.
بخش كوتاه« خاطراتى چند ...». در 50 سال پیش، ضمیمه ترجمه دو نامه از سیّد جمال الدین اسدآبادى، چاپ شده بود كه به تناسب موضوع و به علت در دسترس نبودن آن رساله به نقل آن مبادرت كردیم.
دو نامه مزبور، توسط استاد دكتر سیّد جعفر شهیدى، در آن زمان ترجمه و توسط انتشارات« حافظ» منتشر شده است كه نسخه اى از آن در كتابخانه اینجانب موجود است.