- کتاب خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی درباره حزب خلق مسلمان
-
آغاز هجمه و جریان فتنه
آغاز هجمه و جریان فتنه
در اوج بحران و گسترش فعالیتهای حزبی، ناگهان شخصی به نام آقای شیخ صادق خلخالی با نوشتن مقالهای تحت عنوان: «بهانهها را از دست خائنان باید گرفت»، در روزنامه اطلاعات مورخ 2/2/58 ، ضمن حمله به تأسیس حزب جدیدی به نام خلق مسلمان كه گویا «به هیچوجه صلاح و مصلحت رهبران و جامعه اسلامی ما نیست!، از حضرت مستطاب آیتالله العظمی شریعتمداری كه كاملاً حُسن نیت دارند، خواستند كه بهانهای به دست خائنان و ایادی و اوباش رژیم سابق داده نشود تا زیر پرچم حزب خلق مسلمان به سینهزنی بپردازند!»
این حمله بیموقع و یا حسابشده! باعث نفرت و انزجار مردم ساده و مسلمانی گردید كه با حُسننیت به دنبال حزب اسلامی جدید، قصد فعالیت در راستای اهداف نظام اسلامی داشتند و با تصور اینكه هدف نویسنده مقاله، ایجاد نظامی تكصدا و خفهكردن دیگران است و یا مقاله نوعی اهانت به آیتالله شریعتمداری است، به پا خاستند و تظاهرات و راهپیماییهای اعتراضآمیز همه جا را فرا گرفت.
متأسفانه همزمان با راهپیماییهای بزرگ در تبریز و به عنوان پشتیبانی از آیتالله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان، ناگهان در یك اقدام كاملاً مشكوك در پشت بام منزل آیتالله شریعتمداری در قم، نگهبانی به نام «علی رضایی» با شلیك گلولهای كشته شد كه موجب تحریك و خشم بیشتر مریدان و مقلّدان ایشان در قم و سپس آذربایجان گردید.
وقتی از تبریز به من خبر داده شد كه مقدمه یك تظاهرات وسیع و راهپیماییهای سراسری در آذربایجان فراهم شده و عناصر و سازمانهای ضد انقلاب، مردم را به شركت در این تظاهرات تشویق میكنند، بلافاصله به دیدار آیتالله شریعتمداری رفتم و چون ایشان ظاهراً همچنان به صداقت من اعتماد داشتند، از ایشان خواستم كه طی اعلامیهای، این راهپیماییها را منع و تحریم كنند تا دشمن مشترك سوءاستفاده نكند... ایشان با تأثر از كشته شدن بیدلیل یك نگهبان كه روی عقیده و ایمان به نگهبانی، آن هم در پشت بام منزل شخصی ایشان، میپرداخت، گفتند: «من كه دعوت به انجام تظاهرات نكردهام تا آن را لغو كنم. این قبیل اعمال، عكسالعملهایی دارد كه طبیعی است.» من توضیح دادم كه كسی موافق این اعمال نیست و این جنایت، در تاریكی شب رخ داده و اصولاً معلوم نیست كه از طرف چه كسی یا چه گروهی صورت گرفته است و بهطور طبیعی از پایین كوچه نمیتوان به قلب یك فرد در پشت بام شلیك كرد، پس این هدفگیری در تاریكی شب، اجرای توطئهای بوده که از محلی خاص و برای هدف خاصی صورت گرفته است و باید از واكنشها جلوگیری به عمل آید.
ایشان گفتند: «من فكر میكنم، تا فردا ببینم چه میشود!»
من در اثر معاشرت درازمدت با ایشان، میدانستم وقتی آیتالله شریعتمداری مسألهای را به «فكر كردن»! موكول میكند، آن كار انجام نخواهد شد و به منزل برگشتم تا ببینم خدا چه میخواهد.
در این بین آقای دكتر ابراهیم یزدی به من زنگ زد كه شبانه برای امر مهمی از طرف هیأت دولت به قم آمده و میخواهد با آیتالله شریعتمداری ملاقات كند و دفتر ایشان میگوید كه: «دیر وقت است، فردا بیایید!...». از منزل خارج شدم و به سرعت خودم را به درب منزل آیتالله شریعتمداری رساندم. دكتر یزدی در کوچه قدم میزد... با اندرونی منزل آیتالله شریعتمداری تماس گرفتم و بالأخره، قرار شد همراه دكتر یزدی به داخل «اندرونی» برویم، چون دیروقت بود و ایشان به «بیرونی» نمیآمدند، در اتاق دم در ورودی اندرونی نشستیم و من قبل از آمدن آیتالله شریعتمداری به آقای دكتر یزدی گفتم كه اگر ما امشب نتوانیم از ایشان اعلامیهای در منع تظاهرات بگیریم، یقیناً فردا هرگز این امر عملی نخواهد شد و تصریح كردم كه چون آقای سید حسن شریعتمداری در تهران است و شب برمیگردد، به یقین روی اهدافی كه دارد، مانع از صدور بیانیه خواهد شد.
در این هنگام آیتالله شریعتمداری وارد اتاق شد و دكتر یزدی شرحی از وخیم بودن اوضاع و تحركات ضد انقلاب را گزارش داد و از طرف دولت خواستار صدور بیانیهای شد، اما آیتالله شریعتمداری باز موضوع را به «فردا» موكول كرد!. من و آقای دكتر یزدی بر ضرورت صدور شبانه بیانیه تأكید كردیم و ایشان سرانجام به من گفتند: «شما یك چیزی بنویسید تا من ببینم و امضا كنم.» من بلافاصله در یك صفحه کاغذ کوچک، بیانیهای ملایم در ضرورت جلوگیری از اقداماتی كه موجب سوءاستفاده دشمن و «امپریالیسم» میگردد، نوشتم و به ایشان دادم. آیتالله شریعتمداری چند جمله یا كلمه را اصلاح نموده یا تغییر دادند و به کلمة «امپریالیسم» هم اعتراض نکردند ولی به من گفتند یك سطر به آخر آن با خط خودم اضافه كنم تا ایشان امضا كنند و آن جمله این بود: «البته هر وقت ضرورت شد، خود ما دستور تظاهرات و راهپیمایی را خواهیم داد»، که بعد از اضافه کردن آن، ایشان بیانیه را امضا نمودند... من پس از امضا و فیالمجلس، متن آن را پاكنویس كرده و به آقای دكتر یزدی دادم كه شبانه در رادیو و تلویزیون پخش گردید و طبق معمول! اصل نسخه را برای «آرشیو» خود، نگه داشتم.
متن آن بیانیه با دستخط من و جملات اصلاح شده با خط آیتالله شریعتمداری و امضای ایشان، به قرار زیر بود:
بسمه تعالی
واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا
ملت مسلمان ایران!
مردم قهرمان آذربایجان!
برادران عزیز شهرستان قم!
طبق اطلاعات واصله، قرار بوده است كه در تبریز و بعضی دیگر از شهرستانها، تظاهراتی به عنوان پشتیبانی از ما راه بیندازند، ولی با توجه به اینكه در چنین شرایط حساس و بحرانی كه مملكت نیازمند به آرامش و اتحاد كلمه میباشد و ممكن است این گونه تظاهرات توسط عناصر مزدور وابسته به امپریالیسم، مورد سوءاستفاده قرار گیرد و منجر به حوادث نامطلوب و غیرقابل جبرانی شود، بدین وسیله از عموم مردم متدین سراسر ایران میخواهیم كه از هرگونه راهپیمایی و تظاهرات خودداری نموده و اجازه ندهند كه دشمنان اسلام از فرصت سوءاستفاده كنند.
و البته هر وقت ضروری شد، خود ما دستور تظاهرات و راهپیمایی را خواهیم داد.
سید كاظم شریعتمداری
16 محرم الحرام 1400 هجری ـ قم
بدین ترتیب غائله خوابید اما توطئه و فتنهانگیزی ادامه داشت...
■ نگهبانی كه در پشت بام منزل آیتالله شریعتمداری كشته شد، كه بود و چه سمتی داشت؟
مرحوم علی رضایی، پاسدار یا نگهبان منزل آیتالله شریعتمداری، را من میشناختم. او حدود سی سال داشت و یك كارگر آذری و دارای همسر و فرزند بود. روزها قالیبافی میكرد و بعضی از شبها اوقات فراغت خود را با قصد قربت و خدمت، به نگهبانی در منزل ایشان میگذراند که شبانه در پشت بام منزل ایشان به شهادت رسید. تشییع جنازه مفصلی از او به عمل آمد و حجتالاسلام آقای حاج سید حمید ملكی نماز میت را در صحن حضرت معصومه3 اقامه نمود. تشییعكنندگان كه به هزاران نفر میرسیدند، پیكر او را با شعارهای تندی بدرقه كردند. آقای كاظم سراج انصاری، مسئول روابط عمومی حزب خلق مسلمان در استان خراسان و از اقوام مرحوم حاج سراج انصاری، اداره مراسم را به عهده داشت. یكی از شعارهایی كه همشهریان من به زبان تركی میدادند چنین بود: «آیتالله هه برنا چیزجانی قوربان ایلروخ، گر اونا توهین اولا، دنیانی ویران ایلروخ»، این جان ناچیز را فدای آیتالله میكنیم. اگر به او توهین شود، دنیا را ویران میكنیم؟!
روز بعد امام خمینی(ره) برای جلوگیری از گسترش فتنه، همراه حاج سیداحمد آقا، خود به منزل آیتالله شریعتمداری آمدند و من در موقع ورود ایشان، در آنجا حضور داشتم. و چون ملاقات خصوصی بود، من در آن شركت نداشتم و از مذاكرات هم مطلع نشدم، ولی اعلامیهای كه امام همان وقت صادر كردند، حاكی از نگرانی ایشان از توسعه فتنه بود كه با این بیانیه از این امر جلوگیری كردند.
متن اعلامیه امام خطاب به ملت ایران چنین بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت شریف و مبارز ایران ایدهم الله تعالی
در این موقع حساس كه كشور عزیز و اسلام بزرگ روبهرو با آمریكای خونخوار است و لازم است همه قشرها با هم هماهنگ و همصدا در مقابل دشمن بزرگ بایستند و فرصت به دست عمال اجانب و ریشههای گندیده طرفداران رژیم سابق ندهند؛ معالأسف گاهی شنیده میشود كه اشخاص بیخبر از عمق مسائل، تحت تأثیر بدخواهان، غائله به پا میكنند و خدای نخواسته موجب اختلاف و شكاف میشوند. من اكیداً از همه ملت شریف میخواهم كه از مطالبی كه باعث اختلاف و بهرهبرداری دشمن است، احتراز كنید و به مراجع عظیمالشأن و علمای اعلام احترام گذارید.
برادران! بدانید فاجعهای كه در منزل حضرت آیتالله شریعتمداری پیش آمد، به دست توطئهگران است كه باید محكوم شود و توجه داشته باشند كه این نحو امور را توطئهگران تكرار نكنند.
من از همه قشرهای جوان دانشگاهی و مدارس علوم دینیه و روشنفكران و دانشمندان و نویسندگان، عاجزانه استدعا میكنم در این وقت حساس از هر گونه اختلاف دست برداشته و دشمن بزرگ را هدف قرار دهند. من امروز این امر را تكلیف شرعی الهی و وظیفه ملی میدانم.
از خداوند تعالی وحدت كلمه ملت و عظمت اسلام و مراجع عالیقدر و پیروزی ملت مسلمان را خواستارم.
روحالله الموسوی الخمینی
16 محرم الحرام 1400، 15 آذر ماه 1358
■ پس از اعلامیه آیتالله شریعتمداری و بیانیه حضرت امام، آیا غائله پایان یافت و یا دشمنان برای رسیدن به اهداف خود، به اجرای توطئههای دیگری پرداختند؟
البته قابل پیشبینی بود كه توطئهها ادامه یابد و برای جلوگیری از نتایج آن، هیأتی از شورای انقلاب با عضویت آقایان: آیتالله مهدوی كنی، مهندس بازرگان، اكبر هاشمی رفسنجانی، احمد خمینی و دكتر یدالله سحابی، به قم آمدند و پس از مذاكرات طولانی، به نتایج مثبتی رسیدند و قرار شد به تدریج اجرایی شود، ولی متأسفانه همانهایی كه من میترسیدم از صدور اعلامیه دادن آیتالله شریعتمداری جلوگیری كنند و ما در غیاب آنها، آن اعلامیه را شبانه از ایشان گرفتیم و در رادیو و تلویزیون پخش شد، به توطئه ادامه دادند. نخست اعلام كردند كه این اعلامیه قبل از شهادت نگهبان بیت آیتالله شریعتمداری بوده است سپس گفتند چون توافقات به عمل آمده اجرا نمیشود، تظاهرات باید ادامه یابد.
■ اصولاً چه شد كه جنابعالی و دیگر اعضای هیأت مؤسس حزب، ناگهان تصمیم به استعفا و اعلام انحلال حزب گرفتید؟
هیأت مؤسس به اضافه افرادی كه بعداً به آن مُلحق شده و شورای مركزی حزب را تشكیل داده بودند، مشغول فعالیتهای رسمی و علنی و قانونی خود بودند و جلسات هفتگی و فوقالعاده شورای مركزی، بهطور مرتب تشكیل میگردید. كمیته مركزی و اعضای حزب در تهران و شهرستانها، برای شركت در رفراندوم قانون اساسی بهشدت فعال بودند و مقدمات گزینش كاندیداهای انتخاباتی فراهم میشد و در شورای حزب مورد بحث و بررسی قرار میگرفت؛ دیدگاهها و بیانیهها و نظریات مراجع عظام، بهطور یكسان مورد توجه شورا و شعب حزب در شهرستانها قرار داشت؛ هفتهنامه «خلق مسلمان» ارگان رسمی حزب، بهطور مرتب با محتوایی كاملاً اسلامی ـ انقلابی و وحدتطلبانه زیر نظر اینجانب منتشر میگردید و شخصیتها و عناصر برجستهای در آن مقاله مینوشتند و مردم را به شركت در برنامههای مربوط به تثبیت نظام اسلامی، از جمله تشكیل مجلس خبرگان دعوت میكردند.
گزارش بزرگداشت سالروز شهادت نواب صفوی در مشهد كه با حضور مراجع عظام مشهد مانند: آیتالله شیرازی، آیتالله قمی، آیتالله آقا میرزا جواد تهرانی و نمایندگان آیتالله میلانی و علمای دیگر، از طرف حزب در مسجد گوهرشاد تشكیل شده بود و مرحوم شیخ رضا گلسرخی و اینجانب در آن مراسم، سخنرانی کردیم، بهطور كامل در روزنامه منعكس گردید...
...كارها بهطور طبیعی پیش رفت كه ناگهان عناصر نفوذی مشكوك، در جلسات حزب دیده شدند و همگامی و همكاری بعضی از عناصر جوان حزب با آنها، موجب نگرانی شد و بهرغم تذكرها و هشدارها نه تنها این وضع ادامه یافت، بلكه دامنه وسیعتری به خود گرفت و سرانجام باز در كمال ناباوری و بدون اطلاع مسئولین اصلی حزب و هیأت مؤسس و شورای مركزی، ناگهان به نام حزب در بعضی از روزنامهها، بیانیهای منتشر گردید كه حزب خلق مسلمان در انتخابات مجلس خبرگان شركت نمیكند! و باید مجلس مؤسسان تشكیل گردد.
از سوی دیگر باز ناگهان در شماره 6 روزنامه، بدون اطلاع اینجانب كه سردبیر و مدیر مسئول موقت آن بودم... به جای عكس آیتالله كاشانی و شهید نواب صفوی، ـ به تناسب مقالات آن ـ عكسی برای بزرگداشت دكتر مصدق! چاپ شد و مطالب آماده شده شماره 7 روزنامه از صفحات بسته شده آن، در چاپخانه خارج و مقالات دیگری از عناصری جدید، در آن جای گرفت.
مثلاً یك مقاله در دفاع از روزنامه «آیندگان» و یك نامه سرگشاده از «كانون وكلا» در روزنامه درج شد و یا پاسخ آیتالله شریعتمداری به نامه یا تلگراف: فریدون آدمیت، ناصر پاكدامن، شكرالله پاكنژاد، باقر پرهام، علیاصغر حاج سیدجوادی، اسماعیل خوئی، غلامحسین ساعدی، محمدعلی سپانلو، منوچهر هزارخانی، محسن یلفانی و اعضای اتحاد برای آزادی، اتحاد چپ، اتحاد ملی زنان، جامعه سوسیالیستها، جبهه ملی دموكراتیك، جمعیت كُردهای مركز، جمعیت همبستگی ملی، كانون نویسندگان ایران، نهضت رادیكال، كمیته دفاع از زندانیان سیاسی و... باز بدون اطلاع ما، در روزنامه خلق مسلمان چاپ شد و سخنرانی آقای حسن نزیه تحت عنوان «نخواهیم گذاشت انقلاب ما را منحرف كنند» و «مصدق رهبر مبارزات ملت ایران علیه استعمار بود» و همچنین متن سخنرانی «یكی از اعضاء؟ حزب خلق مسلمان» در همان شماره درج شد كه باز گویا اجازه نخواهند داد كه فرصتطلبان جامعه را به سوی استبداد بكشانند!
■ پس در واقع مسأله انتخابات خبرگان باعث استعفای جنابعالی و دوستان حزبی گردید؟
البته اشاره كردم كه انحرافات عدیدهای در رفتار و گفتار بعضی از منسوبین به حزب مشاهده میشد كه اغلب حمل بر صحت! میكردیم و نصیحت!... ولی در مسأله انتخابات خبرگان، این انحراف به اوج رسید. در حالی كه آقای دكتر احمد علیزاده، دبیركل موقت حزب كه در تبریز همراه مقدم مراغهای مشغول ماجراهای انتخابات بودند، ناگهان اعلامیهای، آن هم حتی نه به امضای نامبرده، بلكه به امضای «از طرف!» وی، در جراید منتشر گردید كه اگر انتخابات طبق درخواست حزب به تأخیر نیفتد، حزب در آن شركت نخواهد كرد.
متأسفانه این اعلامیه، باز بدون اطلاع هیأت مؤسس، آن هم «از طرف» دبیركل! منتشر گردید كه در واقع آغاز اپوزیسیون بازی عناصر نفوذی مشكوك بود. جالب بود كه چپروی كودكانه! دوستان باعث گردید كه آنها، به نام حزب خلق مسلمان، با احزاب چپ و كمونیستی و ملیگرا و سکولار، همراه و همگام شوند و در كنار احزاب و گروههای عجیب و غریب جدید الولاده زیر قرار بگیرند: جبهه ملی، حزب ایران، جبهه دموكراتیك ملی، حزب جمهوریخواه، حزب پان ایرانیست، حزب كمونیست كارگران و دهقانان ایران، جمعیت بیداری زنان، گروه چریكی اشرف دهقان، اتحاد برای آزادی، حزب آزادیخواه ایران، حزب راه آینده، حزب آزادگان، حزب ملت ایران، جمعیت زنان مبارز، جمعیت آزادی و اتحاد برای رهایی كارگر، گروه سیاسی راه نو، حزب جمهوری فدراتیو خلقهای ایران و امثال اینها از گروههای چپنمای قلابی، كه اغلب آنها هم دارای چند عضو بیشتر نبودند.
این نوع موضعگیری، دیگر ناشی از انحراف یا كجاندیشی نبود كه حمل بر صحت شود، بلكه خیانتی آشكار بر ضد انقلاب اسلامی و برخلاف اصول و مرامنامه مصوب حزب خلق مسلمان بود. به همین دلیل، به علت ضیق وقت چون فقط دو روز به انتخابات مانده بود، من مجبور شدم كه با چند نفر از اعضای هیأت مؤسس و یا عضو شورای مركزی، تلفنی تماس بگیرم و موافقت آنها را برای امضای موافق، جلب كنم و نظریه حزب را دائر بر شركت در انتخابات، برخلاف اعلامیه «از طرف!» دبیركل، اعلام كنم.
البته وزارت كشور كه در آن زمان مسئولیت آن به عهده دولت موقت و برادرمان آقای هاشم صباغیان بود، طی نامه رسمی كه تسلیم دفتر حزب گردیده بود، پیشنهاد حزب را در مورد به تأخیر افتادن سه هفتهای انتخابات رد کرده و غیرعملی خوانده بود. در نامه وزارت كشور به حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران آمده بود:
«طبق موازین قانون انتخابات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی و آییننامههای مربوطه، انتخابات در تاریخ 12 مرداد انجام خواهد شد و تغییر این تاریخ احتیاج به مجوز قانونی و تصویب شورای انقلاب دارد.»
البته عناصر نفوذی به نام «حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران» طی نامهای خطاب به دولت كه رونوشت آن در مطبوعات مخالف منتشر شد، باز به دلیل «عدم امكانات لازم جهت برگزاری انتخابات آزاد و نبود فضای مناسب برای تبلیغات آزاد» تقاضا كرده بود دولت انتخابات را به مدت سه هفته به تعویق اندازد و هشدار داده بود! که اگر چنانچه دولت با تعویق انتخابات موافقت نكند، این حزب (؟) از شركت در انتخابات خودداری خواهد كرد! ولی به دنبال رد تقاضای حزب جمهوری خلق مسلمان ایران توسط وزارت كشور، ما بلافاصله نظر مثبت حزب را برای شركت در انتخابات اعلام كردیم و خبر آن در روزنامه «اطلاعات» چنین آمد:
«به دنبال نشر نامهای درباره لزوم به تعویق انداختن انتخابات به امضای دبیركل حزب، امروز اطلاعیهای از طرف مؤسسین حزب به دست ما رسید كه متن آن چنین است: اطلاعیه اخیر منتشره در جراید درباره احتمال عدم شركت حزب جمهوری خلق مسلمان در انتخابات مجلس خبرگان به امضای «از طرف دبیر كل» بدون اطلاع و تصویب هیأت مؤسسین بوده و فاقد ارزش قانونی است و ما بدین وسیله اعلام میداریم كه مانند همه مردم مسلمان و متعهد ایران و به پیروی از دستور مراجع عظام و به عنوان یك مسئولیت سرنوشتساز، روز جمعه در انتخابات مجلس خبرگان به كاندیداهای مسلمان و متعهد و مبارز رأی خواهیم داد.
از طرف هیأت مؤسسین: سید غلامرضا سعیدی، سید هادی خسروشاهی، محمد فیروزآبادی، دكتر علمیه، كریم انصارین.
تهران 10/ 5/58 »
بدین ترتیب عمق توطئه در رابطه با سلطهطلبی عناصر نفوذی مشكوك و دور زدن هیأت مؤسس و اعضای شورای مركزی و اعلام یكجانبه تحریم انتخابات! آن هم از طرف دبیركل، موجب گردید كه اینجانب پس از كسب اجازه تلفنی از چند نفر از اعضای شورا كه امكان ملاقات حضوری با آنها مقدور نبود؛ شبانه و یك روز مانده به وقت انتخابات، شخصاً همراه با مرحوم حاج کریم انصارین، به دفتر روزنامههای اطلاعات و كیهان مراجعه و نظریه موافقت حزب را برای شركت در انتخابات اعلام نمایم كه هر دو روزنامه، خبر شركت حزب در انتخابات را در صفحه اول روزنامه ـ مورخ 11/ 5/58 ـ چاپ كردند، اما توطئهگران ساكت ننشستند و طی بیانیهای ضمن تكذیب خبر شركت حزب در انتخابات، امضاكنندگان بیانیه را متهم به جعل امضا و نشر اكاذیب نمودند!
... این بود كه اینجانب همراه مرحوم حاج شیخ رضا گلسرخی و مرحوم حاج كریم انصارین به قم رفتیم و موضوع انحراف حزب از مسیر اصلی را با آیتالله شریعتمداری در میان گذاشتیم و من با صراحت تمام هشدار دادم: این چندمینبار است كه ما تخلّفات آقای سید حسن شریعتمداری، فرزند حضرتعالی و رفیق وی آقای حسین منتظر حقیقی را به اطلاع جنابعالی میرسانیم و متأسفانه آنها به راست یا دروغ، مدعی هستند كه جنابعالی موافق روش آنها هستید... و این البته اشكالی ندارد، نظر جنابعالی محترم است، ولی همانطور كه من در نخستین جلسه مشورتی در حضور جنابعالی و اعضای اصلی هیأت مؤسس عرض كردم كه در صورت انحراف حزب، ما استعفا خواهیم داد، حضرتعالی فرمودید كه «مخالفت با نظام جدید و آقای خمینی حرام است...» و ما امروز میبینیم که این دوستان مرتكب این عمل حرام میشوند و ما چارهای جز استعفا و اعلام انحلال حزب نداریم.
آیتالله شریعتمداری، طبق معمول باز ما را به آرامش و صبر و بردباری و نصیحت كردن «بچهها»! دعوت كردند... ولی ما چون یقین داشتیم كه ادامه این روش، یعنی «نصیحت كردن!»، نتیجه مثبتی در پی نخواهد داشت، تصمیم به استعفای دستهجمعی و اعلام انحلال حزب گرفتیم و آن را با شجاعت و شهامت تمام، و بهرغم مشكلاتی كه میدانستیم برای ما ایجاد خواهد كرد و كاملاً قابل پیشبینی بود، عملی ساختیم.
■ گویا پیش از این اقدام جمعی، شما نخست بهطور انفرادی استعفای خود را بهطور كتبی اعلام داشته بودید.
به دنبال روشن شدن توطئه عناصر معاند بر ضد انقلاب نوپای اسلامی و همكاری عملی با ملیگراهای سکولار و چپنماهای خلقی و سرانجام تحریم انتخابات! آن هم به نام حزب و عدم توجه به هشدارها و اخطارهای اكثریت قریب به اتفاق هیأت مؤسسین، سرانجام اینجانب استعفای مكتوب خود را به هیأت مؤسسین حزب و رونوشت آن را به آیتالله شریعتمداری تسلیم كردم.
متن استعفانامه شخصی من كه اصل نسخه آن همچنان محفوظ است، بدین قرار بود:
«باسمه تعالی
هیأت محترم مؤسسین حزب خلق مسلمان
به دنبال انحراف كامل بخشی از اعضای حزب خلق مسلمان از مسیر اصلی و راه رهبری انقلاب اسلامی و مرجعیت شیعه و اعلام تحریم انتخابات مجلس خبرگان از سوی عناصر مشكوكی كه حتی سمت رسمی در حزب ندارند و برخلاف دستور و نظر صریح مراجع عظام قم و مشهد و دیگر بلاد است و در واقع یك عمل كاملاً ارتجاعی و ضد انقلابی از سوی یك حزب اسلامی به شمار میرود و از آنجا كه اخطارها و تذكارهای مكرر به مقام مرجعیت و نصیحت برادرانه به عناصر بخش انحرافی، به نتیجه مطلوب نرسید، اینجانب رسماً از همه سمتهای خود در حزب ـ عضو هیأت مؤسس، عضو كمیته مركزی، سخنگوی رسمی حزب و مسئول روزنامه ارگان ـ استعفا میدهم و در ضمن به اطلاع مردم مسلمان ایران میرسانم اكثریت قریب به اتفاق هیأت مؤسسین مورد اعتماد مرجعیت، عملاً استعفا دادهاند و به همین دلیل، ما مسئولیت اقدامات و یا اعلامیههای بعدی را به هیچوجه نمیپذیریم و آنها را ناشی از تصمیم و تصویب هیأت مؤسسین نمیدانیم. والله غالب علی امره
سید هادی خسروشاهی ـ تهران
* رونوشت: حضرت آیتالله العظمی آقای شریعتمداری(دام بقائه)»
پس از تسلیم این متن به شورای مرکزی حزب در تهران و آیتالله شریعتمداری در قم، بنا به درخواست معظم له «برای جلوگیری از تشتّت و افتراق» از نشر آن در جراید، خودداری كردم، ولی متأسفانه عناصر نفوذی مشكوك و غیرمسئول در حزب، با سوءاستفاده از شرایط، به روشهای انحرافی خود ادامه دادند و حتی بدون پروا، در یك مصاحبه به اصطلاح مطبوعاتی، اینجانب را مورد حمله و تهمت و افترا قرار دادند كه گویا به صلاحدید مسئولین «حزب جمهوری اسلامی» از جمله شهید بهشتی، تصمیم به «تخریب» حزب گرفتهام! این بود كه اینجانب در اطلاعیه مشروح مندرج در روزنامههای كیهان مورخ 18 و اطلاعات مورخ 22 مرداد 1358 به بیان حقیقت و اعلام استعفای همه اعضای هیأت مؤسس و انحلال حزب پرداختم.
البته من آخرین اتمام حجت را هم به خدمت آیتالله شریعتمداری ابلاغ كرده بودم، اما متأسفانه توجهی به آن خیرخواهی نشد و به همین دلیل، راه خود را بهرغم مشكلاتی كه میدانستم پیش خواهد آمد، جدا كردم.
مرحوم حجتالاسلام والمسلمین علی دوانی مورخ معاصر هم در مورد استعفای من و علل آن در كتاب خاطرات خود چنین مینویسد:
«... كار حزب خلق مسلمان به جایی رسید كه حسن شریعتمداری با مقدم مراغهای و شخصی به نام علیزاده و اشخاصی از قبیل آنها، به نام پدرش در آذربایجان سروصدا به راه انداخته بودند و چون كار خیلی بالا گرفت، آقای خسروشاهی اعلام كرد من استعفا دادهام و به افشاگری علیه حزب پرداخت. افراد حزب خلق مسلمان در آذربایجان و خود قم باعث درگیریهایی شدند كه اگر جلوی آن را نمیگرفتند، جمهوری اسلامی صدمه سختی میدید و دشمنانی كه آن روزها در كمین نشسته بودند تا با ایجاد اختلاف انقلاب اسلامی و زحمات امام خمینی را از درون متلاشی كنند، كاملاً موفق میشدند.»[1]
البته همانطور كه استاد دوانی اشاره میكنند، انحراف و توطئه حزب خلق مسلمان برای انقلاب اسلامی بسیار خطرناك بود و به همین دلیل خود امام خمینی هم به اهمیت استعفا و انحلال حزب در یك سخنرانی اشاره میكنند و میگویند:
«اینها گفتند جمهوری خلق مسلمان، آنها میگویند جمهوری مثلاً كُرد، جمهوریاش مطلق است. آمد یك آقایی اینجا (سلمهالله)، من به ایشان گفتم: این همان است كه كمونیستها میخواهند... شما هم کمونیستید؟ گفت: نه، گفتم: «اسلام» را پهلویش بگذارید. گفتند جمهوری اسلامی خلق مسلمان... (بعد) تمام این آقایانی كه آن وقت این جمهوری اسلامی خلق مسلمان را تأسیس كردند، همه با هم كنار رفتند. چرا نگفتید كه اینها چرا كنار رفتند؟ آنهایی كه جرأت نكردند بگویند، (آیا) از سرنیزهها ترسیدند؟ از قلمها ترسیدند؟ چرا نگفتند كه به چه علت یك دسته ملا و اهل علم كنار رفتند و گفتند كه نه، ما این را نمیخواهیم. یك دسته دیگر آمدند، در صورتی كه آنها انحلالش را اعلام كردند. یك دسته آمدند دوباره درست كردند و با تفنگ و بساط ریختند و تلویزیون را گرفتند و استانداری (تبریز) را گرفتند. قیام كردند بر ضد حكومت اسلام.... آنهایی که متصل به اینها شدند چریکهای خلق بودند. همانهایی که کمونیست هستند، اینها آمریکایی هستند با صورت کمونیستی... اینها کمونیست نیستند...»[2]
در این بیانات، امام خمینی علاوه بر اشاره به ماجرای نام حزب که در آغاز امر به ما تذکر داده بودند، درباره استعفای «یک دسته ملا و اهل علم» و اعلام «انحلال» حزب توسط آنها هم نکاتی را یادآور شدهاند.
■ سید حسن شریعتمداری و حسین منتظر حقیقی در مقالات یا مصاحبههای خود، در مورد مسأله حزب، بیشتر به جنابعالی حمله میكنند، علت این امر چیست؟
اینها هر دو، به صراحت اعلام داشتهاند که عامل اصلی انحلال و شکست حزب، بنده بودهام ... و البته این حملات و گاهی اتهامات، از همان زمان استعفا و اعلام انحلال حزب آغاز گردید و پس از سفر آقایان به خارج از كشور به بهانههای مختلف ادامه یافت.
آقای حسین منتظر حقیقی، رفیق بزم و رزم! آقای سید حسن شریعتمداری، به بهانه افشای اینجانب درباره مسأله دریافت سلاحهای «پادگان باغشاه» سابق، در مصاحبهای، به نشر همان مطالب کذب قبلی خود در مجله «چشمانداز ایرانِ» آقای لطفالله میثمی پرداخت و سپس در توضیح همان مطلب، مقالهای نوشت و به روزنامه «اعتماد» فرستاد كه گویا چاپ نكردند و او در نشریه اینترنتی: «جنبش سوسیالیستی ـ سازمان سوسیالیست ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق!» تحت عنوان «اطلاعیه»، آنچه را كه درباره اینجانب میتوانست درفشانی! کند، تحت عنوان: «یكی از روحانیون جناح تمامیتخواه رژیم جمهوری اسلامی» نوشت، ولی متأسفانه مانند رفیق شفیق خود، از جاده عدل و انصاف خارج شد و از ابراز حقیقت و راستگویی به دور افتاد. من در اینجا قصد پاسخگویی به ایشان را ندارم، اما در مورد رفیق ایشان، بیمناسبت نخواهد بود كه كمی به تفصیل بپردازم.
آقای سید حسن شریعتمداری در مصاحبهای با تلویزیون بی.بی.سی، در تاریخ 24/6/88 كه به طور اتفاقی آن شب من خود بیننده و ناظر آن بودم، در اینباره میگوید:
«البته امروز این حزب وجود ندارد. ما تنها حزبی بودیم كه مقالات روزنامه خود را بعد از انقلاب چاپ كردیم. شما اگر همه مقالات را بخوانید، ما دنبال دموكراسی هستیم، دنبال جدایی نهاد دین از نهاد دولت هستیم و آن را علناً تبلیغ میكنیم؛ هرچند متأسفانه در مرامنامه خود، به علت وجود پارهای از اشخاص مثل سید هادی خسروشاهی كه آمده و جزو هیأت مؤسس شده و بعد با بهشتی و دیگران شروع به ارتباط و انشعاب كردند و ضربه بزرگی به حزب زدند، نتوانستیم. آن روز هم دو پای خود را در یك كفش كردند كه در نظام جمهوری اسلامی نمیتوان جدایی دین از دولت را تبلیغ كرد و ما باید به جمهوری اسلامی متعهد باشیم و مرامنامه را عوض كردند، ولی عده زیادی از كوشندگان در مقابل این مرامنامه ایستادند و همه شمارههای نشریات چاپشده نشان میدهد كه ما همیشه دموكراسی را تبلیغ كردهایم.»
آقای سید حسن شریعتمداری میگوید كه ما انشعاب كردیم، در صورتی كه چنین نبود و اگر موضوع، مسأله «انشعاب» بود، باید به كار تشكیلاتی و حزبی خود ادامه میدادیم و اگر مدعی توافق دین و سیاست شدیم، این روی موازین عقیدتی ما بود. تعهد ما به جمهوری اسلامی برای آن بود كه سالیان متمادی در راه آن مبارزه كرده و زندان رفته و تبعید شده بودیم و بهطور طبیعی نمیتوانستیم مرامنامه چپگرایانه سکولاریستی كودكانهای را بپذیریم و این بود كه متن مرامنامه حزب را من نوشتم و البته پس از تصویب هیأت مؤسسین، در مقدمه اساسنامه چاپ شد.
این موجب تعجب است كه ایشان این اقدام را «پا توی یك كفش كردن» مینامد! یعنی واقعاً ایشان تا این حد از مرحله پرت بود كه میخواست یك حزب سكولار! را زیر نظر مرجعیت سامان دهد؟ همین نوع تحلیلها و برداشتهای «دیمی» یا «آبكی» و در واقع «کودکانه» بود كه سرنوشت مرجعیت و حزب و خود را به آن نتیجه رساند!
نكتهای كه در اینجا ضرورت دارد به آن اشاره كنم این است كه آقای سید حسن شریعتمداری، برخلاف اخلاق و رفتار مرحوم پدر خود كه همیشه با مخالفان هم مؤدبانه برخورد میكرد، در مصاحبههای خود ضمن ذكر نام امام خمینی، آیتالله شهید بهشتی و دیگران، حتی از ذكر كلمه «آقا» هم مضایقه دارد و این دور از ادب اسلامی ـ اخلاقی ـ انسانی و حتی روش صحیح سیاسی است. درست است كه به كار بردن كلمه «آقا» از سوی ایشان در مقابل اسم آن افراد، ارزشی ندارد و مسأله قابل بحثی نیست، اما نشاندهنده نوعی «بیادبی» است.
من دقیقاً به یاد دارم كه پس از حادثه 15 خرداد و قتلعام مردم در قم، تهران، ورامین و شهرستانها، مأموران رژیم شاه عده بیشماری از اساتید و فضلا و طلاب حوزه علمیه قم را دستگیر کرده و به تهران بردند. من كه همراه مرحوم علی حجتی كرمانی، پس از خروج از صحن حضرت معصومه3 همراه تظاهركنندگان، در روی پل آهنی با رگبار بیرحمانه مسلسل دژخیمان شاه روبهرو شدیم، ضمن عقبنشینی! ضروری، از كوچه مرحوم آیتالله نجفی مرعشی و بعد كوچه ارگ و كوچه آیتالله سید احمد زنجانی، خود را به «یخچال قاضی» و منزل مسكونی خود رساندیم. تازه رسیده بودیم كه آقای شیخ غلامرضا زنجانی (غفرالله له) ـ پیشکار آیتالله شریعتمداری ـ كه در همان منطقه سكونت داشت، به منزل ما آمد و اعلام كرد كه شما هم تحت تعقیب هستید و صلاح نیست بیرون بروید!. من ضمن تشكر از ایشان موضوع را به آقای حجتی گفتم و ایشان گفت: «حالا چند روزی بمانیم تا ببینیم خدا چه میخواهد؟» اما چند ساعتی نگذشته بود كه یكی از خدمه معمّم آیتالله شریعتمداری به نام «آقا سید جواد» به درب منزل ما آمد و گفت: «آقا با شما كار دارد.» من موضوع هشدار آقای زنجانی را یادآور شدم، ولی او اصرار كرد كه چون «آقا» فرمودهاند و كار مهمی دارند، شما بیایید با من برویم؛ مأمورین درب منزل ایشان هم چون از كماندوهای اعزامی از تهران هستند، شما را نمیشناسند.
به هرحال همراه آقا سید جواد به منزل آیتالله شریعتمداری رفتم. ایشان تنها، در اتاق كوچك بیرونی نشسته و ورقهای در دستشان بود كه به من دادند و گفتند: «شما این را یك مروری بكنید و ببینید اشكالی در نوشتار نباشد، چون میخواهیم هرچه زودتر آن را منتشر سازیم.» ورقه را گرفتم. همان اعلامیه معروف ایشان در اعتراض به دستگیری امام و قتلعام مردم بود.
من ضمن اصلاح یا تكمیل چند كلمه یا جمله، كلمات «آقا» و «تیمسار» را در جلوی نام رئیس سازمان امنیت، سرتیپ پاكروان كه اعلامیه خطاب به او بود، خط زدم و پس از آن، ورقه را به ایشان مسترد كردم. معظمله به دقت اصلاحات مرا مطالعه كردند تا به خط خوردن كلمات آقا و تیمسار در جلوی نام آقای پاكروان رسیدند و با تعجب پرسیدند: «چرا این دو كلمه را حذف كردید؟» گفتم: «آقا! این جناب! دیروز در پیام رادیویی خود، آقای خمینی را متهم به خیانت كرد و آن وقت جنابعالی او را با القاب و احترام مورد خطاب قرار میدهید؟» آیتالله شریعتمداری كه سخت از اوضاع متأثر بودند، با لبخند تلخی گفتند: «خب اگر او بیادبی كرد، ما هم باید بیادب باشیم؟ اگر كلمه «تیمسار» احترام است، آن را حذف كنید، ولی «آقا» را بنویسید.» من هم گفتم: «حضرتعالی خود زحمت آن را بكشید!» و ایشان خود کلمه آقا را اضافه کردند.
این ادب پدر بود در برابر دشمن و این ادب فرزند است در مقابل دوستان مخالف و در مهدِ گویا دموكراسی؛ آلمان غربی!...
البته اشاره كنم كه متأسفانه به علت بحران شدید حاكم بر قم، پس از دستگیری امام و قتلعام مردم و اعلام حكومت نظامی و عجله در امور، استنساخ آن اعلامیه 11 مادهای كه همان وقتها چاپ و در سطح وسیعی در سراسر ایران توزیع گردید، مقدور نشد تا نسخه استنساخی را به چاپخانه بفرستم و طبق معمول، اصل را برای خود نگه دارم... روشی كه آن را تقریباً در همه موارد ممكن، انجام داده بودم...
■ در بعضی از گزارشهای ساواك آمده كه جنابعالی اعلامیههای بعضی از مراجع را تهیه و تنظیم میكردید، این گزارشها تا چه حد صحت دارد؟
البته این گزارش ساواك بیشتر مربوط به اعلامیههای آیتالله حاج سید محمدصادق روحانی(دام بقائه العالی) میباشد كه ساواک مدعی است آنها را من نوشتهام، ولی این گزارشها صحت ندارند. البته من در اصلاح بعضی عبارات یا به اصطلاح امروزیها در ویرایش بعضی از اعلامیههای معظمله هم دخالت داشتم، ولی اصل اعلامیهها از خود ایشان بود و گاهی هم مرحوم آقا شیخ محمد تهرانی كه از علاقمندان ایشان بود، در این زمینه همكاری میكردند. آیتالله شریعتمداری هم تا آنجا كه من اطلاع دارم، پس از نوشتن اعلامیههای خود، آنها را به اشخاصی كه اهل قلم بودند، و اكنون از مراجع عظام قم هستند، میدانند تا آنها بازنگری کنند و یا اینجانب اقدام میكردم. یك مورد آن را كه خیلی مهم است و به خاطر دارم، در اینجا نقل میكنم.
اشاره كردم كه آیتالله شریعتمداری اعلامیه معروف و روشنگر خود را درباره اهداف نهضت روحانیت در 10 ماده تنظیم نموده بودند و مرا خواستند كه آن را مرور كنم. پس از مرور، در حالی كه بغض گلویم را گرفته بود، با حالت گریه به ایشان گفتم: «آقا! با اتهاماتی كه اینها مطرح كردهاند و حضرتعالی هم به آنها در این اعلامیه اشاره كردهاید، بعید نیست كه دولت خیال كند حاج آقا ـ مرادم امام بود ـ تنهاست و این هدفها و خواستها مربوط به شخص ایشان است و علما و مراجع دیگر موافق نیستند و بعد یك دادگاه نظامی تشكیل بدهند و خیال كنند كه ایشان هم موقعیت شهید نواب صفوی را در میان روحانیون دارد، آن وقت دیگر هیچ كاری نمیشود كرد.»
آیتالله شریعتمداری ضمن دلداری من، با بیان اینکه انشاءالله كار به آنجاها نمیرسد و ما ساكت نمینشینیم، پرسیدند: «پیشنهاد شما چیست؟» گفتم: «مقصودم آن بود كه در اعلامیه، مادهای اضافه كنید كه نشان دهد مراجع در این اهداف همراه حاج آقا هستند و ایشان تنها نیستند.» ایشان گفتند: «بسیار خوب» و سپس با خط خود مادهای بر آن مواد دهگانه اضافه كردند و باز به صلاحدید خودشان، آن را ماده اول قرار دادند كه بدین قرار بود:
«1ـ حضرت آیتالله خمینی تنها نیستند و اعتراضات شرعی و قانونی معظمله به دولت، مورد تأیید علمای شیعه و ملت مسلمان ایران و جهان است!» و بعد پرسیدند: «آیا این خوب است؟» من گفتم: «بسیار خوب است.» به همین دلیل بود كه نخستین اعلامیه ایشان پس از دستگیری امام، 11 مادهای شد... آن وقت من خداحافظی كردم و آقا سید جواد كه در بیرون منتظرم بود، مرا به منزلم در «یخچال قاضی» رساند و خود برگشت.
در سال 57 كه من این داستان را در تبعیدگاه انارك برای برادر بزرگ امام، مرحوم آیتالله سید مرتضی پسندیده، نقل كردم، ایشان گفتند: «اتفاقاً حدس شما درست بوده و شاه میخواسته با تشكیل دادگاهی، امام را اعدام كند.»
آقای سید حسن شریعتمداری در مصاحبه با تلویزیون فارسی صدای آمریكا و در پاسخ مجری برنامه هم میگوید: «مرحوم پدر من یك منتقد اصولی این نظام بود و با ادلّه فقهی، شرعی، سیاسی و انسانی میگفت كه مجلس خبرگان غلط است و ولایت فقیه نافی حقوق اساسی مردم است و اصل 110 مغایر با حاكمیت ملی است!»[3] كه حقیقت ماجرا در مورد عقیده آیتالله شریعتمداری در مسأله ولایت فقیه اینطور نیست و آقای سید حسن شریعتمداری كه در 19 شهریور ماه 1388 در مسأله «اعلام عید فطر؛ نزاع مذهبی یا سیاسی» با بی.بی.سی فارسی مصاحبه میكند و از سوی مجری برنامه، به عنوان یك «پژوهشگر علوم دینی» معرفی میشود، به نظر من فاقد صلاحیت لازم برای اظهارنظر در امور دینی است. ایشان وقتی از دیدگاه پدر خود در مسأله ولایت فقیه آگاهی ندارد و مانند ما سالیانی متمادی پای درس ایشان ننشسته است، چگونه مدعی میشود كه «پدر من مخالف ولایت فقیه بود»؟ من برای اینكه با دلیل و مدرك و سند اثبات كنم كه ایشان در این زمینهها آگاهی ندارد، قبل از آنکه نظریه فقهی قدیم و جدید آیتالله شریعتمداری را درباره ولایت فقیه نقل كنم، نخست شاهدی از ساواك میآورم كه در گزارشی به مركز آن را منعكس كرده است و سند آن اخیراً در كتاب «آیتالله شریعتمداری به روایت اسناد ساواك» از سوی مركز اسناد انقلاب اسلامی ـ 1388 ـ منتشر شده است:
«خیلی محرمانه ـ گزارش خبر
از: 316
به: 21
شماره گزارش: 3147/21
تاریخ گزارش: 19/7/48
موضوع: آیتالله شریعتمداری
در روز دوشنبه 14/7/48 آیتالله شریعتمداری در تدریس درس خارج خود به طلاب علوم دینی در مسجد اعظم از مبحث ولایت شروع كرده است، لذا در مباحثه ساعت 8 بامداد امروز سهشنبه سخن را چنین آغاز كرده است: آیا در اسلام، ولایت توأم با حكومت است؟ یا حكومت موضوعی است سوا و به قول امروزیها آیا سیاست از دیانت جداست؟ آیا پیغمبر اسلام در ضمن رسالت و دعوت، حكومت و سلطنتی هم داشت؟ و بهطور كلی آیا در ممالك اسلامی سلطنت با اولیاء دین است یا نه؟ در پاسخ همه این سؤالات باید گفت: بلی، یعنی دین از سیاست جدا نیست و در ممالك اسلامی حكومت حق پیشوایان دین است، منتهی روی چه محدودیتی نتوانستند تاكنون به این موضوع جامه عمل بپوشانند، بحثی است جداگانه. روی گفتار قبلی میبینیم قسمت اعظم فقه اسلامی را احكامی از قبیل: قصاص، بیع، تجارت، ازدواج، طلاق و... تشكیل میدهند. حالا پیغمبر اسلام توانست در زمان خود رسالت را با حكومت و سلطنت وفق دهد، ولی بعد از ایشان جانشینان وی روی حسابهای دیگری نتوانستند بر مسند حكومت تكیه زنند، بهطوریكه امروزه ما هم نمیتوانیم چنین كاری را انجام دهیم، ولی این دلیل بر این نیست كه این حق بر ما مسلم نیست.
نظریه منبع: به عقیده من شریعتمداری در این گفتارش غَرَضی نداشته است.
نظریه رهبر عملیات: مفاد گزارش صحیح است. ارم
نظریه امنیت داخلی: مفاد گزارش صحیح است. روحانی
آقای... گزارش ارزیابی شود. در گزارش روزانه درج شد، 22/7 در پرونده شریعتمداری بایگانی شود.»
این متن گزارش ساواک است و به خوبی نشان میدهد که «حکومت، حق پیشوایان دین است»!
■ ظاهراً جنابعالی مصاحبهای در این زمینه با ایشان داشتهاید و آن را قبلاً در مجلهای عربی منتشر نمودهاید.
در سال 1392 هـ.، مسئول انتشارات دارالتبلیغ اسلامی قم بودم. پس از پیشنهاد اینجانب و تصویب آیتالله شریعتمداری، نخستین مجله یا فصلنامه عربی با سردبیری حقیر، از حوزه علمیه قم تحت عنوان «الهادی» منتشر گردید. اتفاقاً آن ایام مصادف شده بود با اخراج طلاب و فضلای ایرانیالاصل از عراق كه البته اغلب آنها به قم آمده بودند و با همكاری بعضی از آنها، مجله را منتشر كردیم كه اسامی بعضی از نویسندگان نخستین مقالات آن عبارت بود از حضرات آقایان: شیخ محمدجواد مغنیه، سید محمد بحرالعلوم، سید مهدی حسینی روحانی، سید حسن امین، سید مرتضی مرتضی، شیخ محمدعلی تسخیری، سید مصطفی جمالالدین، سید احمد حسینی اشكوری، شیخ سلمان هادی، سید هادی خسروشاهی و...
در آغاز هر شماره این مجله بخشی را تحت عنوان «آیتالله السید شریعتمداری یتحدث بصراحه» چاپ میكردیم كه متن گفتوگوی مجله با ایشان درباره مسائل روز بود... اتفاقاً مصاحبهای با آیتالله شریعتمداری درباره «ولایت فقیه» انجام دادیم كه آیتالله شیخ محمدعلی تسخیری كه تازه از نجف اشرف «فرار» كرده و به «قم» آمده بود و با مجله همكاری داشت، آن را تعریب كردند و در شماره چهارم سال اول همان فصلنامه، مورخ جمادیالاولی 1392 هـ، ص 9 و به بعد درج گردید.
این گفتوگو كه ما خود آن را انجام دادیم و در زمان حیات آیتالله شریعتمداری منتشر گردید، و فرزند ایشان یا دیگران نمیتوانند آن را انكار یا تكذیب كنند، در واقع منعكسكننده نظرات آیتالله شریعتمداری درباره «ولایت فقیه» است و بررسی و مطالعه آن به خوبی روشن خواهد ساخت كه نظریه ایشان در این مسأله، با آنچه كه در قانون اساسی به آن پرداخته شده، كاملاً هماهنگ است و اگر بعداً در ایشان «تبدل رأی» حاصل شده، آن را در جایی ذكر نكردهاند و بنابراین استصحاباً باید گفت كه نظریه ایشان همان است كه در مصاحبه ذكر شده است، بهویژه كه درخواست آیتالله شریعتمداری پس از پیروزی انقلاب در مورد دخالت یا نظارت در امور آذربایجان و در تعیین استاندار و فرماندار و امام جمعه و غیره، ناشی از همین اندیشه ولایی است وگرنه چه توجیهی وجود دارد كه ایشان در این زمینهها بخواهند مستقیماً دخالت کنند؟
اتفاقاً من همین مسأله را پس از مخالفت ایشان با اصل 110 قانون اساسی شخصاً با ایشان در میان گذاشتم و با توجه به اعتمادی كه به من داشتند و توجهی كه به حرفهای من میكردند، گفتم: «اگر جنابعالی معتقد به اصل 110 نیستید، پس چرا شما میتوانید در تعیین مسئولین آذربایجان و امور دیگر آن منطقه دخالت كنید و من نمیتوانم؟ اگر ملاك عمل، آذربایجانی بودن باشد، بنده هم آذربایجانی هستم!» ایشان با سماحت و گشادهرویی همیشگی و بدون واكنش منفی نسبت به طرز سؤال صریح و بیپرده بنده، با لبخندی گفتند: «من منكر ولایت فقیه نیستم، ولی میگویم ماده 110 با ماده 6 و 56 قانون اساسی در تضادی آشكار است و بعدها مشكل ایجاد میكند. اگر آقایان فكر میكنند من نظرم مخالفت با ولایت فقیه است، ماده 6 و 56 را تغییر دهند!» كه البته بنده همان وقت، با اجازه خود ایشان، موضوع را به بعضی از مسئولین مربوطه منعكس كردم.
به هرحال نظریه آیتالله شریعتمداری درباره ولایت فقیه ـ در پاسخ به سئوال ما ـ همانطور كه در مجله «الهادی» آمده، به قرار زیر است:
«■ آیا وظیفه دینی فقیه و حاكم اسلامی منحصر به فتوا دادن است یا دایره وسیعتری را شامل میشود؟
حاكم شرع در نظر شیعه نائب امام (علیه السلام) و مسئول انجام وظایف امام است. امام حقایق دین را بیان میكند و مردم را به راه راست میبرد و حاكم مطلق در تمامی شئون دینی و دنیوی آنهاست. به عبارت روشنتر: امام (علیه السلام) همان وظیفهای را انجام میدهد كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) انجام میداد و حاكم شرع ـ فقیه ـ چنانكه گفتیم، نایب امام (علیه السلام) در همه چیزهایی است كه امام به انجام آنها میپردازد. جای تردید نیست كه پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) بر مردم حكومت داشتند و امور آنان را اداره میكردند و البته ایشان به علت شرایطی كه مسلمانان در مكه با آن روبهرو بودند، نمیتوانستند حكومت عدل اسلامی را تشكیل دهند، ولی پس از هجرت به مدینه و پیدایش امنیت بر آن حضرت و یارانش، برای نخستین بار حكومت عدل اسلامی را تأسیس كردند و در این حكومت همه خصلتها و بنیادهای یك حكومت خدایی در روی زمین، وجود داشت. مضامین آیاتی كه در قرآن كریم هست و پس از هجرت پیامبر نازل شده، شامل احكام جزایی، قضایی و سیاسی است و به موازات آن، كلیه پیوندهای لازم در زندگی خانوادگی و حقوقی انسانها، مانند آیات مربوط به: دزدی، زنا، زندگی زناشویی، ارث، جهاد، صلح، بازرگانی، جزیه و غیره... نیز مراعات شده است.
در اینجا این مسأله مطرح میشود كه آیا دستور جهاد و فرمان جنگ میتواند از جانب غیرحاكم صادر شود و آیا معقول است كه قرارداد صلح و عقدنامه و غیره، از طرف كسانی غیر از دولت امضا گردد؟ و آیا ممكن است كه حدود اسلامی از جانب یك حكومت نیرومند اجرا نشود و آیا اجرای امر به معروف و نهی از منكر، جز از راه قدرت ممكن و مقدور است؟
پس پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) همه این احكام آسمانی را در پرتوی یك حكومت اسلامی اجرا كردند و همین طور است وظیفه و مقام امام (علیه السلام) كه هر وقت امكانات مساعد شد و قدرت بر نظارت بر امور ملت را پیدا كرد، به آن اقدام نمود. چون اساس عقیده ما جاودانه بودن دستور اسلامی در تمام شرایط و امكانات است، بر همه مسلمانان ضروری است كه هرگونه كوششی را در راه تحقق اهداف عالیه اسلامی انجام دهند، ولو آنكه در زمان غیبت امام (علیه السلام) باشد، برای آنكه احكام اسلامی تعطیلبردار نیست، پس باید حكومت اسلامی به وجود آید و قانون اساسی آن، در پرتوی قوانین اسلامی تنظیم شود.
از این گفتار دو چیز روشن میشود:
1ـ تشكیل حكومت یكی از مسائل اساسی اسلامی است و بین دین و سیاست نمیتوان جدایی افكند، مگر آنكه سیاست به معنی حقّهبازی باشد، یا مراد از دین، اسلام راستین نباشد.
2ـ مسئول این حكومت و كسی كه در رأس آن قرار میگیرد، باید حتماً فقیه و حاكم شرع باشد و یا كسی باشد كه از طرف فقیه منصوب میگردد؛ برای اینكه هیچ كسی را نمیتوان یافت كه بهتر از یك مجتهد جامعالشرایط به معنی واقعی كلمه، آشنا به مبانی اسلامی باشد. به اضافه اینكه اخبار ما، ولایت فقیه را ثابت میكند. جای شگفتی است كه بعضی از مردم خیال میكنند كه پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) حاكم نبود و حكومت یك مسأله اساسی اسلامی نیست! غلط بودن این توهم از آنچه كه ما گفتیم، كاملاً روشن میگردد؛ چرا كه احكام اسلامی منحصر به نماز و روزه و اخلاق و عبادات نیست، بلكه احكام اجتماعی فراوانی در اسلام وجود دارد كه اجرای آنها بدون یك حكومت نیرومند و صالح امكانپذیر نیست و متأسفانه گروهی از مسلمانان از این نكته مهم كه حكومت یك وظیفه دینی است، غفلت كردند و دچار زیانهای جبرانناپذیری شدند...
جای شگفتی است كه مسأله وظیفه دینی بودن حكومت، به آن مفهومی كه ما گفتیم، در اغلب كتب شیعه مطرح نشده است. شاید علت این امر آن باشد كه در قرون سیاه حكومت بنیامیه و بنیعباس، به آنها امكان مطرح ساختن این مسائل داده نشده است.
باز جای تعجب است كه عدهای وظیفه فقیه و حاكم شرع را در فتوا و قضاوت منحصر بدانند و در غیر این امور، ولایتی بر آن قائل نشوند، این گروه باید به این سؤالات پاسخ دهند: وظیفه مسلمانان در زمان غیبت چیست؟ آیا اجرای احكام اسلام جزو وظایف آنها نیست؟ آیا حفظ امنیت بلاد اسلامی تكلیف شرعی آنها نیست؟ آیا وظیفه آنها مبارزه با نیرنگهای استعمار و نگهبانی از استقلال كشورهای اسلامی نیست؟
از نقطه نظر عقلی و نقلی جای تردید نیست كه هرگز نباید اجازه داد كه سهلانگاری و هرج و مرج در صفوف ملل اسلامی رخنه كند، كما اینكه نباید به رهبری و ایدئولوژی خارج از چارچوب رهبری اسلامی و عقیده اسلامی در سرزمینهای اسلام، تكیه كرد. و آیا در اسلام كسی آشناتر از حاكم شرع و مجتهد به معنی صحیح كلمه به این مسائل وجود دارد؟»[4]
این ترجمه کامل و دقیق پاسخ ایشان به سؤالات ما بود.
... علاوه بر مطلب فوق، آیتالله شریعتمداری در درس خارج «بیع و خیارات» كه اینجانب نیز در بیشتر جلسات آن حضور داشتم، نظریه خود را در مورد ولایت فقیه همانند نظریه علامه حلی در «تذكره» و مرحوم نراقی در «عوائد الایام» بیان كردند و معتقد بودند كه فقیه و مجتهد جامعالشرایط، نایب امام معصوم (علیه السلام) و مسئول رهبری و زعامت مردم و بلاد در دوره غیبت است.
آیتالله شریعتمداری با شفافیت در درس خارج كه آقای سید حسن شریعتمداری یک روز هم در آن حضور نداشت، ولایت فقیه را تبیین میكند و آن را میپذیرد. طبق آنچه كه تقریرات این دروس ـ كه اخیراً در 7 جلد در حوزه علمیه قم تحت عنوان «تحقیق و تقریرات فی البیع و الخیارات» منتشر شده است ـ تصریح دارد اكثر خطابات تازه در مدینه منوره، مربوط به حكومت اسلامی و ریاست و رهبری آن است، مانند مسأله: قضا، اقامه حدود، جهاد، موضوع امر به معروف و نهی از منكر و امثال اینها كه همه مربوط به امام است، نه از این جهت كه آنها پیامبر و یا امام هستند، بلكه برای اینکه تصدی این امور از وظایف رسالت انبیاء و ائمه و حكومت اسلامی است؛ یعنی همانطور كه در زمان حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امام (علیه السلام) متصدی این امور آنها هستند، در زمان عدم حضور آنها، از وظایف فقیه جامع الشرایط فتوی است.[5]
البته ایشان دایره ولایت فقیه را مطلق نمیدانند و در صفحه 127 همان كتاب، ضمن تأكید بر اصل ولایت فقیه میگویند:
«... فالادلة تدل علی ان الامام عند حضوره، فهو المجری لها و عند فقده تكون مجاری الامور بید العلماء بالله و الدلیل الذی یثبت ولایة الحاكم، یثبت ولایة الفقیه ایضاً من دون فرق بینها فی الدلالة علی الولایة المشروعة بدلیل: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم و قوله علیه السلام: مجاری الامور بید العلماء.»
و بعد در پایان بحث خود میافزایند:
«... فولایة الامام مطلقه و اما ولایة الحاكم فكانت مخصوصة بالامور التی كانت ضروری الوقوع حتی فی صورة عدم الحاكم.»
البته در این بحث روشن نمیكنند كه در صورت غیبت امام ـ مانند عصر ما ـ در اموری كه «ضروری الوقوع» است، چه كسی حق حاكمیت دارد؟ و چه كسی باصلاحیتتر از ولی فقیه در اداره این امور است؟
... سرانجام ایشان در بحث «قضاء» كه ظاهراً همزمان با پیروزی انقلاب مطرح شده است، دایره صلاحیت تصرفات ولیفقیه را تنگتر نموده و آن را محدود به امور حسبیه میدانند.[6] به هر حال باید قبول كرد كه آیتالله شریعتمداری به «ولایت فقیه» اعتقاد داشتند و متأسفانه فرزند ایشان از این امر غافلند!
■ در مدت زمانی که شما در حزب فعال بودید، خدمت امام خمینی میرسیدید یا نه؟ و آیا تذکر خاصی در رابطه با حزب ندادند؟
چرا، ولی البته شرایط ملاقات با امام خمینی با ملاقاتهای آزاد دوران قم و قبل از انقلاب یکسان نبود و به طور طبیعی، نیاز به تعیین وقت قبلی داشت و انصاف هم نبود که در آن ازدحام و شلوغی ملاقاتها، ما هم هر روز مزاحم بشویم... من در آن حضور چند ماههام در حزب خلق مسلمان، یکی دو بار بیشتر خدمت امام نرسیدم... یک بار در اوایل فعالیت حزب و پس از اعلام نام «حزب خلق مسلمان» بود که در دیداری، ایشان با لبخندی ملیح و شاید به صورت استفهام استنکاری، گفتند: آیا حزب شما هم کمونیستی است؟ بنده گفتم: بلی! ضد کمونیستی است! ایشان فرمودند: پس چرا مانند چپیهای ظاهری مانند خلق کرد و خلق عرب، نام حزب، فقط «خلق مسلمان» است؟ بنده پرسیدم که: به نظر حضرتعالی چگونه باید باشد؟ گفتند: «جمهوری اسلامی» را حتماً بر آن اضافه کنید تا تشابهی با احزاب کمونیستی نباشد که البته آنها هم کمونیست واقعی نیستند...
این بود که علیرغم اعلام رسمی نام حزب، «جمهوری اسلامی» را بر آن افزودیم که بعضیها گفتند برای رقابت با «حزب جمهوری اسلامی» است، در حالی که چنین نبود، بلکه اضافه کردن آن، برای اجرای نظریه امام بود...
امام خمینی (ره)، در بیانات 16/9/58، درباره احزاب سیاسی چپ قلابی و حزب خلق مسلمان، به این نکته تصریح دارند و حتی اشاره میکنند که «آمد یک آقایی اینجا، سلّمه الله، من به ایشان گفتم: این همانست که کمونیستها میخواهند» و باز میگویند: «اگر من نبودم [اسم] جمهوری اسلامی رویش نمیگذاشتند»...
■ پس از استعفا از حزب آیا خدمت امام رسیدید؟
بله، من پس از این حوادث و استعفا و اعلام انحلال حزب، از تهران به قم برگشتم و چند روز بعد خدمت امام رسیدم و به ایشان گفتم: «بنده همانطور كه در آغاز تأسیس حزب خدمت حضرتعالی رسیدم و عرض كردم، هدف ما جذب افراد و نیروهایی بود كه به هر دلیلی آماده همكاری با حزب جمهوری اسلامی نبودند. پس از چند ماه وقتی روشن شد كه افرادی به نام حزب، راه انحرافی در پیش گرفتهاند و قصد مخالفت با اصل نظام و انقلاب را دارند، لذا همراه بقیه دوستان بیرون آمدم و استعفای دستهجمعی و انحلال حزب را اعلام كردیم».
امام در چند جمله كوتاه كه دقیقاً یادم هست فرمودند: «جنابعالی به تكلیف خود عمل كردهاید و عندالله مأجورید. نگران جوسازیها و اتهامات نباشید. اینها زودگذر است و قابل اعتنا نیست. خداوند سبحان خود ناظر بر همه امور است، وفقكم الله.»
■ بعد از ماجرای حزب و بازگشت به قم، به چه كاری مشغول شدید؟
بنده مانند گذشته در قم به «كار طلبگی!» مشغول شدم... اما چندی بعد، یك روز موقع ظهر، یكی از دوستان به من زنگ زد كه امروز اخبار رادیو را حتماً گوش كنید و هیچ توضیحی هم نداد. من كه حساس شده بودم، «حتماً!» به اخبار ساعت 2 رادیوی ایران گوش كردم و ناگهان شنیدم كه طبق حكم رسمی امام خمینی(ره)، به نمایندگی معظمله در وزارت ارشاد ملی منصوب شدهام. البته این حكم و این خبر ارزشمندترین و زیباترین حكم و خبری بود كه در طول عمرم شنیده بودم.
به هرحال حدود دو سال در وزارت ارشاد بودم و بعد راهی دیار غرب و «واتیكان» شدم... و اكنون هم كماكان به «كار طلبگی» خود مشغول هستم؛ چون اصولاً طلبگی با بازنشستگی میانهای ندارد و خدا را سپاس که این توفیق را به ما طلبهها عطا فرموده است! و هذا من فضل الله یعطیه من یشاء من عباده.
[1]. مفاخر اسلام، تألیف علی دوانی، جلد سیزدهم، چاپ مركز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه 168. این مطلب در كتاب خاطرات ایشان به نام «نقد عمر» نیز آمده است.
[2]. رجوع شود به كتاب: احزاب و گروههای سیاسی از دیدگاه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، خلاصه بیانات امام در تاریخ 26/9/1358، صفحه 634 و 635.
[3]. شبكه تلویزیون صدای آمریكا، تاریخ 25/5/1388.
[4]. مجله الهادی، نشریه دارالتبلیغ اسلامی، سال اول، شماره 4، صفحه 9 و به بعد، مورخ جمادی الاول 1392 هـ.، چاپ قم.
[5] . البیع و الخیارات، تقریر و تألیف آیتالله شیخ حسین حقانی زنجانی، ج 4، ص 78.
[6] . كتاب القضاء، تقریر شیخ حسین حقانی زنجانی، مخطوط، صفحه 11 و 24.