ـ در رابطه با ابعاد شخصیت مرحوم آیت الله خسروشاهی، نحوه ارتباط و آشنایی خود با ایشان برایمان بفرمایید.
بنده و آقای خسروشاهی از نویسندگان مجله مکتب اسلام بودیم، از این رو با هم همکاری قلمی داشته و در جلسات آن مجله شرکت می کردیم. البته آشنایی ما به سال های بسیار دور بر می گردد. حتی قبل از مکتب اسلام نیز با هم ارتباط داشتیم. به خاطر اهل قلم بودن ایشان و بنده، در مدرسه فیضیه و دارالشفاء با هم رفت و آمد می کردیم. هم قلم بودنمان مربوط به روزنامه «وظیفه»، «ندای حق»، «مکتب اسلام» و «معارف دینی» می باشد.
معمولا در درس امام هم با هم بودیم. البته در درس های دیگر کمتر، ولی در درس امام بیشتر همراه بودیم. یک کتابی هم من و ایشان از سید قطب به نام «السلام العالمی و الاسلام» ترجمه و چاپ کردیم، ولی ساواک اجازه پخش آن را نداد تا این که پس از پیروزی انقلاب توانستیم آن کتاب را پخش کنیم. یکی از همکاری هایی که با ایشان داشتیم، در مورد مسئله نواب صفوی و فدائیان اسلام بود. وقتی که مرحوم نواب صفوی، فدائیان اسلام را تأسیس کرد تعدادی از نسل جوان، من، آقایان خسروشاهی، محمد جواد کرمانی، علی حجتی کرمانی، شیرازی، سید جعفر شبیری، رضا گلسرخی و بعضی از دیگر دوستان در این زمینه با یکدیگر هم فکر بوده و جلساتی با هم داشتیم.
انقلاب اسلامی از مهم ترین چیزهایی بود که ما را به هم نزدیک می کرد. زمانی که امام رضوان الله تعالی علیه، شالوده انقلاب اسلامی را می ریختند و سخنرانی هایی می کردند، یک عده نسل جوان ارادتمندشان شده بودند و ما هم که به درس امام رفته از شاگردان ایشان بودیم راه امام را ادامه می دادیم. وقتی به شهرستان ها می رفتیم، تبلیغ کرده و اطلاعیه ها و نوارهای سخنرانی امام را به مردم می رسانیدم. این یکی از کارهای بزرگ ما با هم بود.
در دوران انقلاب با افراد روشنفکر و انقلابی در تهران و خارج کشور رابطه برقرار کرده بودیم. گاهی آن ها به قم می آمدند گاهی نیز ما به خارج سفر می کردیم. در رأس همه این افراد، آقای خسروشاهی قرار داشت. من در میان رفیقان کسی مثل ایشان سراغ ندارم که با انقلابیون دنیا و سران آن ها ارتباط داشته باشد. ایشان نشریه و کتاب های آن ها را ترجمه و پخش می کرد و این یک کار بسیار بزرگ بود.
یکی از کارهای آن اوایل مربوط به زمانی است که گروهی از دانشگاهیان و عموم مردم به مناسبت اربعین آیت الله بروجردی رضوان الله علیه می خواستند یک راهپیمایی از مسجد امام تا سر مزار آیت الله بروجردی برگزار کنند. در میان آن ها سه نفر روحانی حضر داشتند. من، آقای خسروشاهی و آقای دین پرور که الان رئیس بنیاد نهج البلاغه است. ما در آن راهپیمایی با انقلابیونی که از تهران آمده بودند همکاری داشتیم.
آن زمان که در سخنرانی های امام شرکت می کردیم، منزل آقای خسروشاهی و آقای هاشمی رفسنجانی پشت خانه امام بود. ما هم به بهانه این که با آقای خسروشاهی و آقای هاشمی هم درس هستیم، به آنجا رفته و اطلاعات و نوارها را برای پخش کردن از آقای هاشمی می گرفتیم.بعد از پیروزی انقلاب هم آقای خسروشاهی در وزارت ارشاد نماینده امام بود و در این دوران نیز ما با هم همکاری و ارتباط داشتیم.
ـ ظاهرا حضرت عالی و آیت الله خسروشاهی در جریان اختلافات مجله مکتب اسلام و حسینیه ارشاد قرار داشتید و در جهت حل اختلافات فعالیت می کردید.
بله. گاهی در مجله مکتب اسلام، مسائلی پیش می آمد و من و آقای خسروشاهی نقش سفیر صلح را ایفا می کردیم. مرحوم دکتر شریعتی درباره دعای ندبه سخنرانی کرده بود و مضمون کلامش این بود که این دعا آن قدرها که آقایان دنبالش هستند اصالت ندارد.
آیت الله العظمی مکارم شیرازی که رئیس مجله مکتب اسلام بود هم در این باره سخنرانی و مقاله ای ارائه کرد که این بحث ها، بحث های رجالی و علمی می باشند و از این رو افرادی که در این زمینه ها اطلاعات درست ندارند نباید وارد این گونه مسائل شوند. این ماجرا سبب اختلافی میان مکتب اسلام و حسینیه ارشاد شد. من و آقای خسروشاهی البته بدون این که حضرت آیت الله مکارم اطلاع داشته باشد با یکدیگر تصمیم گرفتیم تا به دیدار آقای شریعتی در حسینیه ارشاد رفته و در این باره صحت کنیم و به ایشان بگوییم که دو قطب بزرگ مجله مکتب اسلام و حسینیه ارشاد علیه رژیم طاغوت هستند و باید از اختلاف میان آن ها جلوگیری کرد. چرا که سخنرانی ها و نوشته های این دو می تواند پایه های دشمن را متزلزل کند. حال اگر شما با یکدیگر درگیر شوید، دشمن از این فرصت استفاده خواهد کرد.
وقتی که ما تهران رفتیم، آقای شریعتی مشغول سخنرانی بود. ما هم نشستیم تا سخنرانی ایشان تمام شود. سپس با ایشان جلسه ای اختصاصی داشتیم که تا ساعت 12 شب طول کشید. ما گفتیم الان سخنرانی ها و نوشته های شما مفید است. در مجله مکتب اسلام هم که در رأس آن آیت الله مکارم، آیت الله سبحانی، آیت الله نوری، حجت الاسلام دوانی، آقای خسروشاهی، بنده و دیگران حضور داریم، مشغول چنین مسائل و مواردی هستیم؛ بنابراین صلاح نیست شما و مکتب اسلامی ها علیه یکدیگر حرف بزنید. بهتر است برای اسلام و پیشرفت انقلاب سکوت کنید.
شما فرزند محمدتقی شریعتی، آن مرد دانشمند و باسواد هستید. ما از آثار ایشان و همچنین از نوشته های شما استفاده می کنیم. این حرف ها را که به آقای شریعتی زدیم ایشان نفسی کشیدند و گفتند: آقای قربانی، ای کاش همه مثل شما صحبت کنند. بعضی ها به ما می گویند: شما ولایت را نچشیده اید؛ یعنی من فرزند آقای شیخ محمدتقی نیستم که این حرف را درباره ام می زنند.
ما هم گفتیم آن ها جاهل و نادان اند. حرف آن ها را ملاک قرار ندهید. اهل معنا شما را درک می کنند. خود نظام طاغوت می گوید خانه جوانان در ماه رمضان 500 نفر جمعیت داشته در حالی که حسینیه ارشاد، آقایان مطهری، بهشتی، شریعتی و امثال شما 30هزار جمعیت داشتند. این نتیجه زحمات شماست و دشمن هم به آن اعتراف می کند. دکتر شریعتی خیلی خوشحال شد. آن شب من و آقای خسروشاهی در حسینیه ارشاد ماندیم. در آن زمان آقای رضا اصفهانی که ایشان نیز از دوستان و هم درس های ما در درس کفایه بود، حسینیه ارشاد را اداره می کرد. به هر حال توانستیم اختلاف میان مکتب اسلام و حسینیه ارشاد را از بین ببریم.
ـ از فعالیت های انقلابی و مبارزاتی ایشان برایمان سخن بگویید.
ما در حوزه علمیه، در کارهای انقلابی کاملا همسو بودیم. با مرحوم نواب نیز ارتباط داشته و بعد از شهادت او نیز جلساتی را در قم، تهران و سایر شهرها با هم داشتیم. سخت ترین روزگار، روزگار طاغوت بود که این موارد جرم محسوب می شد، در حالی که در نظام جمهوری اسلامی مبارزه با ظلم ارزش است. خوب است به مناسبت این روزها که ایام شهادت شهید نواب است، ماجرایی را برایتان نقل کنم.
وقتی که شهید نواب صفوی از زندان آزاد شد، من به همراه آقای خسروشاهی، آقای گلسرخی و چند نفر دیگر برای دیدن ایشان به تهران رفتیم. در آن زمان من نزد یک نفر درس معالم می خواندم، وقتی متوجه شد که به دیدار نواب رفتم، درس معالمم را تعطیل کرد و گفت: شما به دیدن سید انگلیسی رفتید و من درس دادن به شما را حرام می دانم. زمانی که در حوزه کسی اجازه نداشت به دیدار یک فرد انقلابی برود که در اره خدا و حکومت اسلامی شهید شده است، امام خمینی حوزه علمیه و مدرسه فیضیه را به پادگان انقلاب تبدیل کردند. آن روزی که ساواکی ها به مدرسه فیضیه حمله کردند، ما از پشت بام مدرسه فیضیه به پشت بام مدرسه دارالشفاء رفتیم و وارد آنجا شدیم. من، آیت الله نوری، آقا شیخ علی اصغر مروارید و بعضی دیگر از دوستان در اتاقی گرد آمدیم و در را بستیم، برخی دیگر از رفقا از طبقه دوم مدرسه دارالشفاء به رودخانه پریدند و خود را نجات دادند. ما ماندیم و گفتیم هر چه می خواهد بشود، ساواک بالا نیامد و ما نیز نجات پیدا کردیم.
ـ لطفا در باب جایگاه علمی و حوزوی مرحوم آقای سید هادی خسروشاهی نیز توضیحاتی ارائه بفرمایید..
آقای خسروشاهی با من هم درس بود و با هم در درس امام شرکت می کردیم. ایشان فرد فاضلی بود، ولی انقلابیت ایشان به مسائل اجتهادی غلبه داشت. فردی اهل اطلاع بود و خیلی خوب منابع مسائل را می دانستند. زمانی که کتاب السلام العالمی را ترجمه می کردیم، در قسمت سد ذرایع، با این مواجه شدیم که سید قطب اختیارات زیادی برای حکومت اسلامی بیان کرده بود که حکومت اسلامی می تواند خیلی کارها را انجام دهد؛ آقای خسروشاهی خدمت امام رفت و این مسئله را عنوان کرد که حکومت اسلامی چقدر اجازه دارد در امور کشور مداخله کند. امام فرمودند که اگر صلاح بداند که عبای من بر دوشم زیاد است و برای صرفه جویی بخواهد آن را بردارد، حق دارد. این را در پاورقی اسلام و صلح جهانی آوردیم. آقای خسروشاهی ملا، فاضل و باسواد بود، منتهی فعالیت های مبارزاتی و اجتماعی برایش ارجحیت داشت، اما اگر می خواست در مسئله ای اجتهاد کند این قدرت را داشت و به قول آقایان علما، ملکه اجتهاد در ایشان وجود داشت. اخیرا کتابچه ای از ایشان منتشر شده جمعی از بزرگان برای ایشان امور حسبیه نوشته اند و چند نفر نیز به ایشان اجتهاد داده اند .
ـ مهم ترین ویژگی های آیت الله خسروشاهی از منظر جناب عالی کدامند؟
آگاهی و حرکت های انقلابی در دنیای اسلام و بشریت و همکاری با مبارزین انقلابی از مهم ترین خصوصیات ایشان است. همچنین قدرت قلم ایشان که بیش از 100 کتاب در مورد مسائل علمی، اجتماعی، اقتصادی، فقهی، تاریخی و به خصوص سیاسی نوشته اند، بی نظیر است. فکر نمی کنم که در میان طلاب و روحانیون هم دوره ایشان، کسی به این اندازه آگاهی داشت.
ـ به عنوان حسن ختام این گفتگو، اگر نکته ای در مورد آیت الله خسروشاهی باقی مانده، بفرمایید.
باید بگویم که رحلت ایشان برای من یک فاجعه بود. برای خودنمایی نمی گویم، بلکه به خاطر علاقه ای است که به ایشان داشتم و دارم. هم مقاله ای را که پسرشان خواست برایشان فرستادم و هم در قنوت هر نمازی وقتی این دعا را می خوانم: «رب اغفرلی و لوالدی و للمومنین»، مومنین را که می گویم، آقای خسروشاهی را در نظر می آورم، یعنی خدایا این دوستمان که از دستمان رفت را مشمول رحمت واسعه خود قرار ده. در مظان استجابت دعا، او را دعا می کنم. انشاءالله خداوند ما را مهمان پیغمبر و آقای خسروشاهی که فرزند پیغمبر است، بگرداند.