مجید فرخزادی
در آستانه بزرگداشت مرحوم حجتالاسلام و المسلمین استاد سیدهادی خسروشاهی که مقام معظم رهبری درپیام تسلیت خود به مناسبت درگذشت این عالم فرزانه، عمق تأثر خود را با بیان کلمات شیوای: «رفیق دیرین»، «عالم مجاهد»، «خستگی ناپذیر در تبلیغ» و «دارایانگیزه و همتی کم نظیر»، حق مطلب را دربارۀ مجاهدتهای ایشان ادا کردند، قرار است به همت والای «انجمن آثار و مفاخر فرهنگی»، مراسم بزرگداشتی بپاس خدمات ارزشمند این اندیشمند پرتلاش برگزار شود. شخصیتی که خود از دیر باز در پاسداشت نام و یاد مفاخر و رجال فرهنگی، دینی ـ سیاسی و شخصیتهای مبارز ایران اسلامی و دیگر کشورها که خدماتی به اسلام داشتند، همواره در صف اول بود تا حداقل نام آنان در گوشهای از صفحات بزرگ تاریخ ثبت و ضبط گردد و بر اثر مرور زمان به فراموشی سپرده نشود. اگر مقالات، یاداشتها و سخنرانیهای ایشان در این موضوعات جمعآوری و به چاپ برسد، بیاغراق میتوان گفت که دایرهالمعارفی خواهد بود که مداخل آن راهگشای سیرهنویسان و تاریخپژوهان تاریخ معاصر خواهد بود. بگذریم و بگذاریم؛ این وجیزه برشی از حساسترین مقطع زندگی سیاسی آن مرحوم پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی را مورد بررسی قرار خواهد داد تا با انصاف سیاسی ایشان در مواجهه با دو استاد خود در حوزۀ علمیۀ قم آشنا شده و از آن درس بیاموزیم.
با مطالعۀ تاریخ معاصر درخواهیم یافت که همواره پس از موفقیت نهضتهای ضد استکباری و ضد استعماری مسلمانان به رهبری علما و روحانیت، دشمنان اسلام بلافاصله با استفاده از تمام ظرفیتهای عوامل داخلی خود (نفوذیها) در صدد به شکست کشاندن این نهضتها برآمدند که نمونههای زیادی در مورد کشور عزیزمان وکشورهای دیگر در تاریخ ثبت و ضبط شده که شرح آن در این مقال که بنای آن به اختصار است نمیگنجد. ما به جهت موضوع بحث و بهعنوان مشت نمونه خروار، به ماجرای حزب خلق مسلمان که اتفاقاً مرحوم استاد خسروشاهی به جهت دلدادگی به مقام مرجعیت و حفظ قداست آن، خود را در متن طوفان این حزب قرار داد، اشاره میکنیم که آغاز و انجام آن پر از عبرتهای تاریخی است. فاعتبرویا اولیالباب. مرحوم خسروشاهی از ابتدای ورود به حوزۀ علمیۀ قم، به واسطۀ آقازادگیاش، در بیوت علما و مراجع بهخصوص آقای شریعتمداری و حاج آقا روح الله رفت آمد داشت (که خوشبختانه بیشتر این مراودات قبلاً به صورت پراکنده یا مصاحبه، مقاله یا سخنرانی مطرح شده بهصورت موضوعی در مجموعه خاطرات شفاهی ایشان یا به چاپ رسیده یا در دست آمادهسازی برای چاپ است).
با این پیشینه، آن مرحوم پس از پیروزی انقلاب اسلامی از پذیرش مسئولیتهای سیاسی، قضایی و فرهنگی که توسط سران نظام به او پیشنهاد شد امتناع کرد و رسالت فرهنگی ـ سیاسی و دینی خود برای تداوم نهال نورس انقلاب را در سنگری متفاوت از این پیشنهادات جستوجو کرد، لذا با توجه به ارادتی که به آقای شریعتمداری بهعنوان یکی از اساتید خود داشت و همچنین صیانت بیت ایشان از خطر نفوذ افراد فرصتطلب و در مسیر انقلاب اسلامی نگه داشتن آن ـ همچنان که در خاطرات و مصاحبههای خود به تفصیل آن را نگاشتهاند ـ بهعنوان وظیفه شرعی به این وادی پرتلاطم گام نهاد که البته برایش بیهزینه هم نبود. از یک طرف برخی از مریدان! آقای شریعتمداری، اتهامات پوچ و بیمنطقی را به ایشان نسبت داده و البته هنوز هم در مجالس عمومی و خصوصی آن را ابراز میدارند! و از طرف دیگر برخی از تندروهایی که در این عصر دایۀ نواندیشی دینی ـ سیاسی! شدهاند و گذشته تند و تیز خود را به دیگران نسبت میدهند!
در بررسی کارنامه فرهنگی ـ سیاسی مرحوم استاد خسروشاهی درخواهیم یافت که ایشان دأب پاسخگویی به دو طرف را نداشت، چون پس از ماجراهای حزب خلق مسلمان که خدمت امام خمینی رسیده بود، امام به ایشان فرموده بود: «جنابعالی به تکلیف خود عمل کردهاید و عندالله مأجورید. نگران جوسازیها و اتهامات نباشید. اینها زود گذر است و قابل اعتنا نیست...» (درباره حزب خلق مسلمان، ص ۷۶) لذا او با خدا معامله کرده بود ولی در یک مورد، سکوت را جایز ندانست و برای ثبت در تاریخ، دردمندانه در پاسخ به اتهامات بیاساس مندرج در ضمیمه فرهنگی هنری روزنامه جمهوری اسلامی به نام صحیفه (شماره ۳۶) درباره عضویتش در حزب خلق مسلمان مینویسد: «... اگر مراد شما از سوابق!، عضویت اینجانب در حزب خلق مسلمان باشد، این کذب محض و یک دروغ کامل است. من هرگز عضو حزب نبودم... بلکه یکی از مؤسسین اصلی و سخنگوی رسمی و سردبیر روزنامه در چند شماره نخستین بودهام!
البته ما در مورد اقدام خود، با عدهای از برادران عزیز که بعضی از آنها هنوز مسئولیتهای عمده دارند و بعضی نیز شهید شدهاند، مشورت کردیم و برای ادای وظیفه در قبال انقلاب اسلامی و پیروزی آن و افشای ضد انقلاب، در اسفند ماه ۱۳۵۷ مانند دیگران، با شرکت عدهای از شخصیتهای معروف، به تشکیل حزب پرداختیم... با این هدف، من در تأسیس حزب شرکت کردم و از اواخر اسفند تا اواسط مرداد ۱۳۵۸ فعالانه در راه ایجاد وحدت و هماهنگی بین سازمانها و احزاب و خنثی نمودن کوششهای ضد انقلاب کوشیدم و در این رابطه، با شهید بهشتی، شهید باهنر و آیتالله موسوی اردبیلی در محل حزب جمهوری اسلامی ملاقات و مذاکراتی بهعمل آوردم (مراجعه به روزنامه کیهان ۱۸ مرداد ماه ۵۸) ولی وقتی در عمل، حزب خلق مسلمان ماهیت اصلی خود را از دست داد و راه دیگری پیش گرفت، به وظیفه اسلامیخود در افشای آن پرداختم ... و بهعنوان سخنگوی رسمیحزب، استعفای دسته جمعی مؤسسین و انحلال خلق مسلمان را اعلام کردم. همین امر که در آن ایام، با توجه به شرایط خاص موجود، نیازمند یک شجاعت و شهامت واقعاً اسلامی بود و با پذیرفتن همه عوارض و تبعات جنبی آن، عملی شد... » ر.ک: درباره خاطرات مکتوب، ص ۱۵۸-۱۶۲).
اکنون با این مقدمه به نقش مؤثر و اثرگذار مرحوم خسروشاهی در یکی از مقاطع حساس انقلاب اسلامی از لسان و قلم ایشان میپردازیم:
ماجرای تأسیس حزب خلق مسلمان
استاد خسروشاهی در این باره مینویسد: «با توجه به شرایط سیاسی خاص پس از پیروزی انقلاب و برای جلوگیری از هرگونه تفرقه و کار خارج از چارچوب قانون به پیشنهاد آیتالله شریعتمداری، اینجانب همراه مرحوم شیخ غلامرضا گلسرخی در قم به خدمت امام خمینی رسیدیم و موضوع تأسیس حزب را با ایشان در میان گذاشتیم... اما پس از آغاز فعالیتها، انحراف خاصی توسط بعضی از عناصر نفوذی و مشکوک که اصولاً عضو حزب نبودند... به وجود آمد که نشان از توطئهای گسترده داشت... علیرغم همه سعی و تلاش ما متاسفانه سرانجام چپنمایی کودکانه و همکاری غیرمعقول و نامشروع ـ عناصر مشکوک ـ با سازمانهای سکولار و چپ قلابی ادامه یافت...». (ر.ک: درباره حزب خلق مسلمان، ص ۸).
مقابله با انحراف حزب از اصول انقلاب
در ماجرای انحراف حزب خلق مسلمان، ایشان مینویسد: «اینجانب همراه مرحوم گلسرخی و حاج کریم انصاری به قم رفتیم و موضوع انحراف حزب از مسیر اصلی را با آیتالله شریعتمداری در میان گذاشتیم» (همان، ص ۵۱). بعد از عدم توجه به این هشدارهای جدی و دلسوزانه، مرحوم خسروشاهی برای خنثی کردن اقدامات حسن شریعتمداری و افراد چپگرای وابسته به اردوگاه غرب که با نفوذ در بیت آقای شریعتمداری، سعی داشتند به نام اسلام و مرجعیت شیعه!، اتحاد مردم مسلمان ایران را در آغازین روزهای بهار آزادی با رنگ و لعاب قومیت و ناسیونالستی به بیراهه بکشانند، وارد میدان مبارزه شد.
استعفای دسته جمعی و انحلال حزب
شاید بتوان گفت استاد خسروشاهی یکتنه در مقابل این جریان نفوذی ایستاد و وقتی دید آنان اقدامات توطئهگرایانهای مثل تحریم انتخابات خبرگان و ... را دنبال میکنند با شجاعت تمام زمینۀ انحلال حزب خلق مسلمان را به صورت رسانهای کلید زد. ایشان مینویسد: «... تصمیم به استعفای دسته جمعی و اعلام انحلال حزب گرفتیم و آن را با شجاعت و شهامت تمام و بهرغم مشکلاتی که میدانستیم برای ما ایجاد خواهد کرد و کاملاً قابل پیشبینی بود، عملی ساختیم». (همان، ص ۵۱). این اقدام انقلابی جرقهای شد که طومار دشمنان در کمین نشسته را به دست توانای مردم غیور آذربایجان و سایر بلاد به یأس و ناامیدی مبدل ساخت و امروز میبینیم آن مدعیان دروغین اسلام و ایران و مرجعیت! در منجلاب خودساخته غرب به دریوزگی افتاده و برای تأمین گذران زندگی مجبورند سرسپردگی خود را هر از چند گاهی علیه ایران و اسلام نشخوار کنند!
مقابله با انحرافات سیدحسن شریعتمداری و رفقا!
انحرافات سیاسی حسن شریعتمداری و رفقای سیاسیاش! پس از پیروزی انقلاب اسلامی که بهپای پدرش نوشته میشد، مرحوم استاد خسروشاهی را وادار کرد برای ادای حق استادی آقای شریعتمداری نسبت به خود و همچنین صیانت از مقام مرجعیت با اقدامات انحرافی حسن شریعتمداری به مقابله برخیزد. این مقابله چندان راحت نمینمود و فراز و نشیبها و ترکشهایی هم برای استاد داشت، اما او به خاطر حفاظت از انقلابی که خونبهای هزاران شهید گلگون کفن بود، به میدان آمد. ایشان در این باره مینویسد: «... من با صراحت تمام "به آیتالله شریعتمداری" هشدار دادم که این چندمین بار است ما تخلفات آقای سیدحسن شریعتمداری، فرزند حضرتعالی و رفیق وی آقای منتظر حقیقی را به اطلاع جنابعالی میرسانیم و متأسفانه آنها به راست یا دروغ مدعی هستند که جنابعالی موافق روش آنها هستید... آیتالله شریعتمداری، طبق معمول باز ما را به آرامش و صبر و بردباری و نصیحت کردن «بچهها»! دعوت کردند...». (همان، ص ۵۱).
حسن شریعتمداری که بهعنوان یکی از رهبران اپوزسیون! علیه جمهوری اسلامی در آلمان سنگر گرفته! در مصاحبهای به تاریخ 24/6/1388 با تلویزیون بیبیسی در این باره گفت: «شما اگر همه مقالات "روزنامه ارگان حزب خلق مسلمان" را بخوانید، [میبینید] ما دنبال دموکراسی هستیم، دنبال جدایی نهاد دین از نهاد دولت هستیم و آن را علناً تبلیغ میکنیم؛ هر چند متأسفانه در مرامنامه خود، به علت وجود پارهای از اشخاص مثل سیدهادی خسروشاهی که آمده و جزء هیأتمؤسس شده و بعد با [شهید آیتالله] بهشتی و دیگران شروع به ارتباط و انشعاب کردند و ضربه بزرگی به حزب زدند، نتوانستیم. آن روز هم پای خود را در یک کفش کردند که در نظام جمهوری اسلامی نمیتوان جدایی دین از دولت را تبلیغ کرد و ما باید به جمهوری اسلامی متعهد باشیم» (همان، ص ۵۷).
البته در همان زمان دکتر علیزاده، دبیرکل حزب خلق مسلمان! در مصاحبه مطبوعاتی در تبریز، مرحوم خسرو شاهی را «عامل نفوذی حزب جمهوری اسلامی» نامید و روزنامه خلق مسلمان در دورۀ جدید و در نخستین شمارۀ خود تحت عنوان: «کشف اسرار توطئه علیه حزب خلق مسلمان» نوشت: آقای سیدهادی خسروشاهی وابستگی خود به حزب جمهوری اسلامی را در آخرین جلسه شرکت خود که حدود دوماه و نیم قبل میباشد اعلام کرد که برای اخلال در تصمیمات حزب به نفع حزب جمهوری اسلامی، خود را با هواداران واقعی اهداف این حزب مخلوط نموده بود. (روزنامه خلق مسلمان، شماره یک، دوره جدید، ۲۰ مرداد ۱۳۵۸) (ر.ک: درباره خاطرات مکتوب، ص ۱۶۲). استاد خسروشاهی در پاسخ به اباطیل حسن شریعتمداری با کنایه میگوید: «این موجب تعجب است که ایشان این اقدام را "پا توی کفش کردن" مینامد! یعنی واقعاً ایشان تا این مرحله پرت بود که میخواست یک حزب سکولار را زیر نظر مرجعیت سامان دهد!؟ همین نوع تحلیلها و برداشتهای "دیمی" یا "آبکی" و در واقع "کودکانه" بود که سرنوشت مرجعیت و حزب و خود را به آن نتیجه رساند!» (درباره حزب خلق مسلمان، ص ۵۸).
آقای شریعتمداری و بحث ولایت فقیه
حسن شریعتمداری که در تاریخ 19/6/1388 از طرف مجریان بنگاه خبرپراکنی روباه پیر استعمار در برنامهای با عنوان: «اعلام عید فطر؛ نزاع مذهبی یا سیاسی»، مفتخر به لقب «یک پژوهشگر علوم دینی!» میشود، هر از چندگاهی در گفتوگو با شبکههای معاند خارج از کشور، محملاتی زیادی بیان میکند، از جمله در مصاحبه با شبکه تلویزیونی صدای امریکا به تاریخ 25/5/1388 میگوید: «مرحوم پدر من یک منتقد اصولی این نظام بود و با ادله فقهی، شرعی، سیاسی و انسانی میگفت که مجلس خبرگان غلط است و ولایت فقیه نافی حقوق اساسی مردم است و اصل۱۱۰ مغایر با حاکمیت ملی است!». استاد خسروشاهی در پاسخ به این سیاهنماییهای نخنما میگوید: «به نظر من "او" فاقد صلاحیت لازم برای اظهارنظر در امور دینی است. ایشان وقتی از دیدگاه پدر خود در مسأله ولایت فقیه آگاهی ندارد و مانند ما سالیانی متمادی پای درس ایشان ننشسته است، چگونه مدعی میشود که پدر من مخالف ولایت فقیه بود؟ من برای اینکه با دلیل و مدرک و سند اثبات کنم که ایشان در این زمینهها آگاهی ندارد، قبل از آنکه نظریه فقهی قدیم و جدید آیتالله شریعتمداری را درباره ولایت فقیه بیاورم، نخست شاهدی از ساواک میآورم...».
در اینجا استاد سندی از ساواک، در مورد اظهارات آقای شریعتمداری در درس خارج خود در مبحث ولایت که گفتهاند: «دین از سیاست جدا نیست و در ممالک اسلامی حکومت حق پیشوایان دین است» را عیناً آورده و سپس ترجمۀ گفتوگوی خود با آقای شریعتمداری که مرحوم آیتالله تسخیری آن را تعریب کرده بودند و در زمان حیات آقای شریعتمداری در فصلنامه الهادی ـ وابسته به دارالتبلیغ ـ شماره۴، جمادی الثانی۱۳۹۲، ص ۹ به بعد در مورد ولایت فقیه به چاپ رسیده را عیناً آورده و تأکید میکند: «این گفتوگو را که ما خود آن را انجام دادیم و در زمان حیات آیتالله شریعتمداری منتشر گردید و فرزند ایشان یا دیگران نمیتوانند آن را انکار یا تکذیب کنند، در واقع منعکسکننده نظرات آیتالله شریعتمداری درباره ولایت فقیه است و بررسی و مطالعه آن بهخوبی روشن خواهد ساخت که نظریه ایشان در این مسأله، با آنچه که در قانون اساسی به آن پرداخته شده، کاملاً هماهنگ است و اگر بعداً در ایشان «تبدل رأی» حاصل شده، آن را در جایی ذکر نکردهاند و بنابراین استحباباً باید گفت که نظریه ایشان همان است که در مصاحبه ذکر شده است، بهویژه که درخواست آیتالله شریعتمداری پس از پیروزی انقلاب در مورد دخالت یا نظارت در امور آذربایجان و در تعیین استاندار و فرماندار و امامجمعه و...، ناشی از همین اندیشه ولایی است وگرنه چه توجیهی وجود دارد که ایشان در این زمینهها بخواهند مستقیماً دخالت کنند...».