نوشتۀ سعید الشهابی
ترجمۀ میثم صفری
نام «سیدهادی خسروشاهی» را بیش از پنجاه سال پیش شنیدم. عکسی را دیدم که ایشان را در جمع شماری از شخصیتهای بحرینیِ مقیم لندن در سال 1968 نشان میداد. وی در آن سال بهعنوان نمایندۀ مرحوم شریعتمداری جهت اطلاع از اوضاع دانشجویان مسلمان در اروپا، به لندن آمده بود. جوانان دانشجو از عراق، ایران، بحرین و برخی از شیعیان خُوجه، «انجمن جوانان مسلمان» را در سال 1967 بهعنوان نخستین تشکل دانشجویی مسلمانان شیعه در پایتخت بریتانیا تأسیس کرده بودند. این تشکل در دورانی که آگاهی دینی رواج نداشت، نخستین فعالیت دانشجویی اسلامی در آن کشور بهشمار میرفت.
من آن روز، جوان عمّامۀ مشکی بهسر در میان جمعی از دانشجویان بحرینی را نشناختم. سالهای متوالی گذشت تا اینکه خداوند متعال مقدر فرمود و در آغاز سال 1983م با یکدیگر ملاقاتی داشتیم. در آن زمان ایشان سفیر جمهوری اسلامی در واتیکان بود و جهت پیگیری تأسیس یک پروژۀ فرهنگی و مطبوعاتی به لندن آمده بود. آن بازۀ زمانی مهیّای چنین فعالیتی بود. بیداری اسلامی تنها از چهار سال پیش، یعنی از آغاز انقلاب اسلامی در ایران، در قوس صعود و در حال گسترش در مناطق مختلف دنیا قرار داشت. در آن روزها بهشدت مشغول دو کار بودم: اول ادامۀ دوره تحقیقاتی پسادکتری در دانشگاه سیتی لندن که کمتر از دو سال پیش تحصیلات تکمیلی خود را در آن به پایان رسانده بودم. من در ماه ژوئن سال 1981م از پایاننامۀ دکترای خود دفاع کرده بودم. استاد راهنما از من خواست تا این پژوهش خود را ادامه دهم. دو مقالۀ پژوهشی آکادمیک نوشتم که در مجلات تخصصی چاپ شدند. کار دوم من ریاست انجمن جوانان مسلمان بود که فعالیت آن یک سال و نیم قبل به ساختمان جدید در منطقۀ «بیکر استریت» منتقل شده بود. در آن روز جوّ عمومی، شور انقلابی و حماسی و رشد صعودی اسلامگرایان در مناطق زیادی از دنیا بود. شرایط و حوادث جنگ میان عراق و ایران ـ که در سپتامبر 1980 (شهریور 1359) آغاز شده بود ـ رو به وخامت گذاشته بود. در جهان عرب، اسلامگرایان که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران احساس شور و شعف غیر منتظرهای داشتند، صدای خود را به مطالبۀ تغییر و تحول در کشورهای خود بلند کرده بودند. برخی از آنها دستگیر و محاکمه و زندانها مملو از آنها شده بودند. مرحوم خسروشاهی در آن زمان در اوج جوانی خود، مشغول مطالعه، نویسندگی و برقراری ارتباط با فعالان مسلمان در کشورهای مختلف بود. منصب ایشان در واتیکان رم، این زمینه را برایش فراهم کرد تا پلهای ارتباطی را با کسانی گسترش دهد که شور و شوق زایدالوصفی نسبت به پروژۀ اسلامی مورد نظر وی داشتند. با توجه به رابطۀ ایشان با سیدمحمد خاتمی، وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران، راههای فراوانی جهت ایجاد ارتباط فرهنگی و فکری با سازمانها و جنبشهای اسلامی در برابر ایشان گشوده شد. در نتیجه، روابط مرحوم خسروشاهی با اندیشمندان، نویسندگان و علمای دینی همچون: مرحوم شیخ محمد غزّالی عمیقتر شد. حضور سید در کنفرانس سالانۀ اندیشۀ اسلامی الجزائر نیز فرصت مغتنمی برای ایشان بهوجود آورد تا روابط و مناسبات خود با دانشمندان و متفکران اسلامی را استحکام بخشیده و در شرایطی که نگاههای دنیا معطوف به اسلامگرایان بود، دریچهای را جهت اطلاع از تحولات جدید اندیشۀ اسلامی در منطقۀ غرب آسیا بگشاید. در نتیجه ایشان از احترام و قدرشناسی ویژهای در محافل اسلامی عربی برخوردار شد. دیدگاه، روابط و فرهنگ عمومی او حاوی ویژگیهای نژاد خالص عرب بود. زبان عربی فصیحش با زبان فارسی در هم آمیخته بود و تأثیر تلاش شخصی او برای ارتباط با طرف مقابل را بهخوبی آشکار میکرد.
آیتالله خسروشاهی یکی از رهبران و پیشگامان پروژۀ وحدت اسلامی بود. این پروژه متأثر از پروژۀ دارالتقریب قاهره است که با حمایت و پشتیبانی آیتالله العظمیبروجردی پایهریزی شده بود. مرحوم خسروشاهی با علامه شیخ محمدتقی قمی در ارتباط بود. نام شیخ محمدتقی قمی ارتباط تنگاتنگی با پروژۀ تقریب اسلامی قاهره داشت. نتیجۀ ارتباط سید با علامه، ارتباط مستمر با فرهنگ عربی و مصری بود. سید با علمای الأزهر و شخصیتهای برجستۀ اخوانالمسلمین نیز مرتبط بود. هنگام انتقال مرحوم شیخ عمر تلمسانی، رهبر اخوانالمسلمین مصر، به سوئیس جهت معالجه در سال 1986، مرحوم خسروشاهی به ملاقات او رفت تا سلام مسئولان ایرانی را به او ابلاغ کند. در آن روز ایشان سفیر جمهوری اسلامی در واتیکان بود. او بارها با پاپ ملاقات کرده و در گفتوگوها با مسیحیان شرکت کرده بود.
مرحوم خسروشاهی ارتباطاتی با شخصیتهای برجستۀ اخوانالمسلمین در اروپا؛ از جمله: استادیوسف ندا و مرحوم ابراهیم صلاحالدین، از اعضای رده بالای جماعت اخوانالمسلمین، داشت. در آن روزها، سید با آنها پیرامون جنگ عراق و ایران و راههای مقابله با تبلیغات فرقهای و مذهبی تبادل اندیشه و برنامه میکرد. در سال 1989 با آمدن شیخ راشد غنوشی به لندن، سید به ملاقات او رفته و به او خوشآمد گفت. سید در طی سفرهای مکرر خود به پایتخت بریتانیا، با این افراد تبادل افکار بسیاری داشت.
با توجه به فعالیتهای سیاسی و روابط مستحکم و صمیمی ایشان با شخصیتهای برجستۀ اسلامگرا، او در معرض هجوم مقامات امنیتی و رسانهای غرب قرار گرفت.در سال 1985 نشریۀ ساندی تایمز وی را به پشتیبانی از تروریسم و تأمین مالی آن متهم کرد. او دادخواست قضایی داد و دادگاه نشریه را به پرداخت خسارت نقدی به ایشان محکوم کرد. مرحوم خسروشاهی به ضرورت مقابله با رسانههای تبلیغاتی غربی اعتقاد داشت. این رسانهها با زدن شخصیتهای برجستۀ پروژۀ وحدت اسلامی یا متهم کردن آنها به تندروی و تروریسم، نابودی این پروژه را نشانه گرفته بودند.
من سید را به هنگام سفرش به لندن، عاشق بیقرار رسانههای عربی دیده بودم. رویهاش این بود که به خیابان اِجور لندن رفته و روزنامهها و مجلات عربی میخرید تا پوششهای رسانهای آنها را بهویژه در مورد حوادث مرتبط با جنگ عراق و ایران و همچنین جنبشهای اسلامی پیگیری کند.
سید علیرغم منصب رسمیخود بهعنوان سفیر واتیکان در رُم و سپس رئیس نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در مصر، با برخی مخالفان حکومت جمهوری اسلامیهمچون: امیر طاهری و علی نوری زاده، علیرغم مواضع آنها بر ضد جمهوری اسلامی، ارتباط داشت. او روحانی آگاه، آزاداندیش و روشنفکر و شیفتۀ مباحث فکری بود. ایشان مروّج پروژۀ مترقی طرح شده از سوی سیدجمالالدین افغانی بوده و چهار جلد کتاب پیرامون زندگیاش چاپ و منتشر کرده است. سید بر کاربرد لقب خانوادگی «اسدآبادی» برای سید جمال اصرار داشت. هدفش از این کار تأکید بر ولادت وی در شهر اسدآباد ایران و وابستگی او به ایران و نه افغانستان بود.
شخصیت مرحوم خسروشاهی آمیختهای از محافظهکاری و اصلاحطلبی بود. روابط ایشان با شخصیتهای برجستۀ انقلاب از جوانی بسیار محکم و مداوم بود. پس از انقلاب نیز این روابط از طریق پُست سفارت و سپس عضویت در مرکز سیاسی وابسته به وزارت امور خارجه، متشکل از سفیران و دیپلماتهای بازنشسته، استمرار یافت. با قدرت از نظام جمهوری اسلامی دفاع میکرد و عاشق امام خمینی بود. ایشان برای مقام معظم رهبری نیز احترام ویژهای قائل بود و روابط حسنه و طولانی با ایشان داشت.
در سفر سید به لندن در فوریه 1983، مرحوم خسروشاهی با گروهی از فعالان آن زمان، از جمله: دکتر لیث کبه، دکتر عبد الفلاح سودانی و شخصیتهای دیگری؛ مانند: دکتر محمد اقبال آساریا و دکتر علی پایا نشستی داشت. در این نشست آنها با هم بر سر تأسیس یک پروژۀ مطبوعاتی و رسانهای اسلامی، برای نخستین بار در دنیا، به توافق رسیدند. بعد از دیدارها و نشستهای متعدد قرار بر تأسیس پروژۀ فرهنگی و رسانهای شد که نخستین کار از این نوع، در دوران بیداری اسلامی بود. پس از یکسال انتشار سه مجله به صورت منظم آغاز شد: مجلۀ هفتگی العالم به زبان عربی، مجلۀ ماهنامۀ آفریکنایونتس (رویدادهای آفریقا) به زبان انگلیسی و مجلۀ افکار. انتشار این مجلات آغاز پروژۀ مطبوعاتی گستردهای بود که تا سال 1999 ادامه یافت.گویا مرحوم خسروشاهی آرزویی را محقق کرده بود که زیاد در پی آن بود: چاپ نشریات مدرن اسلامی مشابه نشریات مدرن غیر اسلامی. مجلۀ العالم در فوریۀ 1984 و دو مجلۀ دیگر هم پس از آن چاپ شدند. در آن نشست لندن همچنین با هم توافق کردند تا کتابخانهای را با هدف ترویج کتابهای اسلامی و گردآوری مقالات و مطالب چاپی با موضوعات گوناگون و متنوع برای خوانندگان و پژوهشگران افتتاح کنند. «کتابخانۀ الهدی» با بنایی اسلامی ساخته شد و به کتابهای دانشگاهی و فکری و ترویج فرهنگ اسلامی اهتمام داشت. موقعیت این کتابخانه نزدیک کتابفروشی بریتانیایی مشهور فویلز (Foyles) قرار داشت. مرحوم خسروشاهی با فعالیت شبانهروزی و خستگیناپذیر میان دفتر نشریۀ العالم و کتابخانۀ الهدی در حال رفت و آمد بود. او با ما پیرامون پیشرفت پروژه و افقهای پیش روی آن بحث و گفتوگو میکرد. ما روزهای سختی را با هم شریک بودیم؛ بهویژه شرایط سخت مالی که خیلی، اوقات همۀ ما را تلخ میکرد. با بالا رفتن سن سید، عوارض طبیعی کهولت سن پدیدار شد. اول از دردهای شدید در شکمش شروع شد و سپس عصا به دست گرفت تا در راه رفتن بر آن تکیه کند. با سادگی تمام رفت و آمد میکرد. سوار اتوبوس میشد و لباس عربی میپوشید و کلاه خاصِ خودش را بر سر میگذاشت. دوست نداشت زحمت خود را بر دوش دیگران بگذارد. تا جایی که در توانش بود به کارگران کمک میکرد. از طریق ارتباطات شخصی خود با سید مطلع شدم که بهدنبال ساخت کتابخانۀ اسلامی بزرگی در شهر قم است. با همین هدف مبلغی پول را بهصورت رسمی در بریتانیا سرمایهگذاری کرده بود. پس از مدتی آن مبلغ را برای ساخت کتابخانۀ امام علی
ـ علیهالسلام ـ در منطقۀ پردیسان قم هزینه کرد. هر زمان که به قم برای دیدار او میآمدم من را به سَرِ زمین کتابخانه میبرد تا پیشرفت کار در آنجا را به من نشان بدهد و میگفت: «تو با من در این کار شریک هستی». پس از تکمیل ساخت کتابخانه بسیاری از کتابها و مجلاتی که عمر خودش را برای جمعآوری آنها صرف کرده بود را به ساختمان جدید منتقل کرد. او شروع به دستهبندی کتابها و ثبت مشخصات آنها در فهرست عمومی کتابخانه کرده بود.
در سفرهای خود به لندن، آن مرحوم به دیدار با شخصیتهای برجستۀ اسلامی فعال آنجا، از جمله: دکتر کلیم صدیقی (متوفّای 1996م) اصرار و تأکید فراوان داشت. بهیاد میآورم که یک روز با دکتر کلیم صدیقی در سفر به جمهوری اسلامی جهت شرکت در یک کنفرانس با هم بودیم. مرحوم خسروشاهی ما را جهت صرف وعدۀ ناهار به منزل خودشان دعوت کرد. در حیاط منزل ایشان درخت میوۀ ازگیل یا زالزالک بود. دکتر کلیم صدیقی یکی از میوهها را چید و در دهان گذاشت و جوید. آن میوه هنوز نارس بود و با خوردنش دهانش به هم کشیده شد. در طول زمانی که آنجا بودیم از گَس شدن دهان و خشکی آن شکایت میکرد. میزبان آمد و با تمام ترفندهای ایرانی هر کار کرد نتوانست حواسش را از این قضیه پرت کند و مشکل را حل کند! از آن به بعد هر وقت با دکتر صدیقی ملاقات میکردم یادش به آن میوۀ نارس میافتاد که حالش را بد کرده بود و میگفت: «ولی میزبانی نیکوی سید از شدت بدی طعم آن میوۀ نارس کم کرد!»
کم هستند مردانی که آثار شفافی را پس از ارتحال خود از دنیا بر جای میگذارند؛ و کمتر از آنها کسانی هستند که پس از مرگ پروژههای انسانی یا ایمانی یا فرهنگی و یا معرفتی از خود به یادگار میگذارند. اما آیتالله مرحوم سیدهادی خرمشاهی پس از عمری که آن را در دنیای نویسندگی و نشر کُتُب و مشارکت در تأسیس یکی از مهمترین پروژههای مطبوعاتی و رسانهای مرتبط با اعتلای اسلام صرف کرده بود، یاد نیکویی از خود به یادگار گذاشت. او یکی از شخصیتهای برجستۀ «اسلام سیاسی» و یکی از ستونهای مستحکم بنای تقریب مذاهب اسلامی و دست ایرانی بلندی بود که با صداقت و عشق به سمت طرف مقابل عربزبان و علما، اندیشمندان، فعالان و نویسندگان آنها دراز شده بود. خدا رحمتش کند! چه مرد بزرگی بود.