( 0. امتیاز از 0 )

كسروی برای توجیه عرضه پاكدینی خود می‌نویسد:‌ «در جهان چنان كه باید دانشمندانی باشند كه با كوشش‌های خود به آگاهی‌های مردمان بیفزایند و مخترعانی باشند كه نرم‌افزارهایی برای زندگی بسازند...
مصاحبه شونده: استاد سيد هادي خسروشاهي

خلاصه كسروی برای توجیه عرضه پاكدینی خود می‌نویسد:‌ «در جهان چنان كه باید دانشمندانی باشند كه با كوشش‌های خود به آگاهی‌های مردمان بیفزایند و مخترعانی باشند كه نرم‌افزارهایی برای زندگی بسازند، همچنان باید گاهی مردان خدایی برخیزند و جهانیان را از رازهای نهان زندگانی آگاه سازند و راه آسایش و خرسندی را به آنها نشان بدهند و آئینی برای زیستن در میان آنان پدید آورند...»

پس از سخنرانی مستند محقق و پژوهشگر ارجمند آیت‌الله سید هادی خسروشاهی در آئین شصتمین سالروز شهادت سید ‌مجتبی نواب صفوی و یارانش، یكی از دانشجویان تاریخ پژوه در مكاتبه‌ای با استاد، پرسش هایی را درباره برخی فرازهای مبارزات جمعیت فدائیان اسلام مطرح ساخت. آنچه پیش روی دارید پاسخ‌های مكتوب ایشان به پرسش‌های این پژوهشگر جوان است كه به لحاظ اهمیت آن، تقدیم خوانندگان فرهیخته صفحه تاریخ می‌گردد. امید آنكه پژوهندگان تاریخ معاصر را مفید و مقبول آید.

 

آیا كسروی قبل از ادعای ضرورت برانگیختگی هم از اسلام و تشیع انتقاد می‌كرد؟ آیا دلیلی وجود دارد كه نشان دهد مراد او از برانگیختگی همان پیامبری و آوردن آئینی جدید به‌جای اسلام است؟

بسم‌الله‌‌الرحمن‌الرحیم. احمد كسروی قبل از انحراف یا به اصطلاح او «برانگیختگی» مدافع سرسخت اسلام و قرآن بود و حتی در این باره می‌نویسد:

«...سخنانی كه درباره خداشناسی می‌گویم كسانی آنها را دین نوینی پنداشته و به دشمنی با آن برخاسته‌اند... ولی این سخنان همه از اسلام است. خدا به من فیروزی داد كه آیات قرآن را می‌دانم و اسلام را چنان كه هست می‌شناسم و هر آنچه درباره خداشناسی می‌گویم جز گفته‌های قرآن نیست... .» (1)

ولی كسروی به‌تدریج و به بهانه برانداختن «پندارها» و «خرافات» حمله به اسلام و تشیع را آغاز و سرانجام آئین جدیدی را مطرح كرد كه «پاكدینی» نام گرفت. در واقع كسروی نخست با نیرنگ و خدعه از اسلام راستین! منهای خرافات دفاع می‌كرد و حتی خواستار وحدت ادیان و مذاهب در چارچوب «كلیت اسلام» شد و نوشت: «همه مذاهب، كیش‌ها و فرقه‌ها اختلافات را كنار بگذارند و متوجه اصول مشترك و كلی مذهب باشند و به كلیت اسلامی بودن به‌جای تفاوت‌های فرقه‌ای توجه كنند!» او بعد برای نفی فرق اسلامی می‌گوید: «این دین به مذاهب مختلف منشعب شده و اسلام اصلی به شكل مذاهب اصالت خود را از دست داده است. نخست باید دانست اسلام دو تاست، یكی آنكه بنیانگذارش آورده و در 1350 سال پیش بوده و یكی آنكه امروز میان مسلمانان روان است... باید این دو را از هم جدا در نظر گرفت.»

كسروی به بهانه ایجاد فرقه‌ها و نحله‌ها در اسلام بیان كرد که برای حفظ وحدت كشور! باید طرح جدیدی ریخت و آن را پایه و اساس قرار داد كه همان «پاكدینی» است و در این راستا به صراحت مدعی شد: ‌«مرا با خدا پیمانی است كه از پا ننشینم و این راه را به سر برم!» و بعد افزود:‌ «این سخن كه مسلمانان می‌گویند اسلام بازپسین دین است، بی‌مبناست!» و سپس نوشت:‌ «این خواست خداست كه هر چند وقت یك بار جنبش خدایی رخ دهد و یك راه رستگاری به روی جهانیان باز شود و گمراهی‌ها از میان بروند، لكن مسلمانان آن را با اسلام پایان یافته می‌شمارند و بی‌خردانه دست خدا را بسته می‌دانند!»

كسروی پس از آنكه این برانگیختگی‌ها را «جنبش خدایی» می‌نامد، به‌طور صریح دوره اسلامگرایی را مانند بعضی از معاصران ما خاتمه یافته می‌داند و سرانجام مدعی می‌شود: «پاكدینی با آنكه پایه آن اسلام است، ولی این پاكدینی جانشین اسلام و طبق خواست خدا و لذا آئین اوست» و برای توجیه عرضه پاكدینی خود می‌نویسد:‌ «در جهان چنان كه باید دانشمندانی باشند كه با كوشش‌های خود به آگاهی‌های مردمان بیفزایند و مخترعانی باشند كه نرم‌افزارهایی برای زندگی بسازند، همچنان باید گاهی مردان خدایی برخیزند و جهانیان را از رازهای نهان زندگانی آگاه سازند و راه آسایش و خرسندی را به آنها نشان بدهند و آئینی برای زیستن در میان آنان پدید آورند.»

در این باره او كتاب «ورجاوند بنیاد» ـ بنیاد خدایی مقدس ـ خود را در سه جلد منتشر كرد كه در بالای صفحه اول آن شعار «خدا با ماست» را با خط درشتی می‌آورد و در ذیل صفحه بعد می‌نویسد: «این كتاب بنیاد پاكدینی است.» و سپس فصولی در هر مجلد با شماره آیاتی می‌آورد كه گویا احكام! پاكدینی است و در پاورقی‌ها هم زندها یا «تفسیر» آن احكام را می‌آورد. ما چون قصد بسط این مسئله را در این بحث نداریم، همین مقدار بسنده می‌كنیم و می‌پرسیم آیا این ادعاها و این اعلام برانگیختگی و بستن پیمان با خدا و آوردن پاكدینی به عنوان جانشین اسلام ادعاهای پیغمبری و آوردن یك دین جدید نیست؟


در مورد مسئله ارتداد و چگونگی و احكام مربوط به آن توضیحاتی را بفرمایید.

هدف از سخنرانی كوتاه بنده، بررسی مسئله ارتداد و حكم آن نبود و این مسئله در كتب فقهی جدید و قدیم، تجزیه و تحلیل شده و حقایق مربوط به آن و كیفیت ارتداد و قبول یا عدم قبول «توبه» به‌طور كامل تبیین شده است و نیازی به ورود ما در آن موضوع نیست، اما نقل یك حدیث از امام صادق(ع) می‌تواند بیانگر نوع كیفر كسانی باشد كه نبوت پیامبر را انكار و تكذیب می‌كنند. در این حدیث به هر كسی كه توان اقدام داشته باشد، اجازه داده شده است این حكم را اجرا كند و شاید همین حدیث مبنای حكم امام درباره «اقدام هر كس كه توان دارد» در مورد سلمان رشدی باشد.

امام صادق(ع) می‌فرمایند:‌ «كلُّ مُسْلِمٍ بَینَ مُسْلِمَینِ ارْتَدَّ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ جَحَدَ رَسُولَ الله (ص) نُبُوَّتَهُ وَ كذَّبَهُ فَإِنَّ دَمَهُ مُبَاحٌ لِمَنْ سَمِعَ ذَلِك مِنْهُ»، (2) آیا كسروی و سلمان رشدی در این دایره از انحراف و گمراهی قرار ندارند؟!


آیا این نوع اقدامات مقبول همه مراجع، از جمله امام خمینی هم بوده است و هیچ‌كدام موضع منفی نسبت به آن نداشته‌اند؟

برای روشن شدن دیدگاه‌های بعضی از علما و مراجع معاصر در این باره و نظریات فقهی، منفی یا مثبت آنان درباره «ترور» مراجعه شود به كتاب «خشونت قانونی» تألیف كاظم مقدم، جلد اول، فصل دهم، صفحات 407 تا 490، ناشر مؤسسه چاپ و نشر عروج، سال 1390 (این كتاب تحقیقی به عنوان گزیده تاریخ معاصر ایران، از سلطنت محمدرضا پهلوی تا ترور منصور و پیروزی انقلاب اسلامی در دو مجلد جمعاً 1500 صفحه چاپ و منتشر شده است.)

در این كتاب با استناد به اقوال شاهدان و خاطرات شخصیت‌های مختلف، موضع منفی امام خمینی(ره) درباره اقدام به ترور، به‌ویژه در جریان درخواست فتوا یا حكم برای ترور حسنعلی منصور تبیین شده و اصولاً امام خمینی هیچ‌وقت اجازه كتبی یا شفاهی برای اقدام به این نوع عملیات نداده و همواره مراجعان را از آن نهی كرده كه مشروح آن در كتاب‌های مربوط به ایشان آمده است.


در سخنرانی خود در مراسم بزرگداشت نواب صفوی در مورد ترورهای زمان پیامبر اسلام(ص) به چند نمونه اشاره كرده‌اید كه ما در این مقوله اطلاعاتی نداریم. آیا می‌توانید دلایل، چگونگی و منابع خبری آن را توضیح دهید؟

البته در این زمینه، اگر به كتب معتبر تاریخی و كتاب‌هایی كه درباره سیره پیامبر اكرم(ص) نوشته شده است مراجعه كنید، مطلب كاملاً روشن می‌شود. من در سخنرانی خود به بعضی از آن منابع و كتاب‌های تاریخی اشاره كرده‌ام و این البته یك روش متداول و مستمر همراه با مخفی‌كاری نبوده است، بلكه در دفاع از نظام نوپای اسلام كه مورد تهاجم و توطئه دشمنان یهودی و بعضی از سران قبایل عرب جاهلی قرار گرفته بود، احكامی از طرف پیامبر(ص) صادر و توسط عناصر داوطلب اجرا شده است. بی‌مناسبت نیست در اینجا توضیح آیت‌الله خامنه‌ای را درباره اعدام‌های انقلابی دوران پیامبر نقل كنیم:«‌آن روزی كه پیامبر(ص) دستور داد آن افراد را ترور كنند در گوش كسی نگفت، علناً گفت: هر كس هند را پیدا كرد او را بكشد. هر كس فلان بن فلان را پیدا كرد او را بكشد. امام« قدس سره» گفت: هر كس سلمان رشدی را پیدا كرد بكشد. امروز هم رهبری اگر طبق احكام اسلام یك جا تكلیفش اقتضا كند، علنی خواهد گفت مخفیانه و در گوشی نیست.» (3)

پس اقدام به این امر هنگام ضرورت و برای دفع شر دشمن و به حكم حاكم شرع، امری كاملاً مشروع و قانونی است.


جنابعالی در سخنرانی خود اشاره كردید زنده‌یاد نواب صفوی در دوران حكومت آقای دكتر مصدق 20 ماه در زندان به سر برد. دلیل بازداشت و زندانی شدن ایشان چه بود؟

مسئولان به اصطلاح قضایی آن دوران، به دستور آقای شمس‌الدین امیرعلایی وزیر كشور كابینه آقای دكتر مصدق، حكم غیر قابل اجرای دوران قبلی را درباره اتهام «تحریك مردم برای تخریب مشروب‌فروشی در ساری» اجرایی كرد و ایشان را بازداشت كردند و به زندان بردند. این اقدام ظالمانه و ناجوانمردانه - كه بدون تردید با انگیزه سیاسی برای حذف فدائیان اسلام و ایجاد اختلاف بین آنها و آیت‌الله كاشانی بود-  بیش از 20 ماه طول كشید و همین امر باعث رنجش شدید شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام از دولت موقت و آیت‌الله كاشانی شد، چون ایشان را به تعبیر شهید نواب، گرداننده حكومت فعلی می‌دانستند. شهید نواب صفوی سابقه این داستان را در بازجویی «طائفی» بازپرس شعبه 27 بیان می‌كند و با خط خود در بخش 14 پاسخ‌ها چنین می‌نویسد: «14 ـ در حكومت‌های جابر سابق سفری به ساری كردم، سه شب منبر رفتم؛ مردم را به سوی حق و خدا دعوت كردم، پرونده‌ای غیاباً برایم ساختند، حكم غیر قابل اجرا نیست تا وقتی كه مراحل بعدی قانونی را طی كند برایم ساختند. آن حكومت‌های جابر در این باب بسیار نانجیبی كردند و اما حكم را اجرا نكردند و موفق به اجرای آن نشدند و در آن هم قید «قابل اجرا نیست» را گذاشتند، اما این حكومت فعلی كه عنوانش از آن جهت نام یافت و مردمی را به دنبال خود انداخت كه خود را مبارزه با حكومت‌های ین سلف معرفی كرده بود، حكم غیر قابل اجرای جابرین سلف را در حقم اجرا و تمام سخنان خود را كه مبنی بر آزادی‌خواهی است تكذیب كرد و بعد از سه ماه كه در زندان بودم، خواستند همان حكم را به رؤیتم برسانند كه امضا نكردم و در آن نوشته بود صریحاً قابل اجرا نیست و تا مراحل بعدی از اجرای آن خودداری شود.

عجبا آقایان متظاهر به جنگ با پیشینیان سلف حكم غیر قابل اجرای آنها را اجرا كردند و حائری شاه باغ، دادستان كل وقت آن سید بزرگواری كه زیر بار مظالم دستوری حكومت وقت نرفت و بالصراحه نوشت حكم مذكور نافذ نیست و بازداشت نواب صفوی مجوز قانونی ندارد، با تمام سوابق خدمت قضایی‌اش به خدمتش خاتمه دادند.»


در مورد اظهار پشیمانی مرحوم نواب صفوی از مخالفت با حكومت آقای دكتر مصدق یا اظهار ندامت آقای محمد مهدی عبدخدایی از اقدام خود، اگر توضیح بیشتری ارائه كنید ممنون خواهیم بود.

چگونگی امر در مورد شهید نواب صفوی را قبلاً توضیح داده‌ام و خلاصه آن این بود كه شهید نواب صفوی برای مبارزه با رژیم كودتایی در جلسه نهضت مقاومت ملی در منزل آیت‌الله زنجانی، برای همكاری اظهار آمادگی كرد و این به مفهوم پشیمانی از مخالفت با حكومت دیكتاتوری و به ظاهر قانونی آقای مصدق نبود. البته این مطلب در روزنامه شرق از قول برادر ارجمند، آقای محمدمهدی جعفری نقل شده است و اتفاقاً اخیراً در اسفند ماه سال 1394 در جلسه یادبود درگذشت مرحوم سیدمحمدصادق طباطبایی در سالن مركز فرهنگی شهر كتاب تهران، در دیدار كوتاهی با ایشان این موضوع را پرسیدم كه پاسخ دادند: مطلب ذكرشده صحیح نیست و كلمه پشیمانی را در مصاحبه به كار نبرده‌ام و اگر در روزنامه چنین آمده، بی‌تردید، به‌طور اشتباهی از سوی خبرنگار نقل شده است.

اما در مورد به اصطلاح «ندامت» آقای محمدمهدی عبدخدایی از شلیك به دكتر فاطمی و اینكه می‌گوید؛ ‌ای كاش به این كار اقدام نمی‌كرد! این ادعا نیز صحت ندارد، بلكه آنچه آقای عبدخدایی چندی پیش در مصاحبه‌ای مطرح ساخت این بود كه: از اینكه با اقدام خود موجب ناراحتی خانواده دكتر فاطمی شده‌ام، ناراحت بودم و چندی قبل كه همسر وی از امریكا به تهران آمد، به دیدارش رفتم و از اینكه موجب ناراحتی او و فرزندانش شده‌ام، عذرخواهی كردم و نامبرده هم با گشاده‌رویی، ادب و احترام از من استقبال كرد.

خود آقای عبدخدایی به من گفت: امروز روحیه‌ام و پس از 70 سال كار، تلاش و كوشش آمادگی كشتن یك موش را هم ندارد، ولی اگر به همان سن و سال و روحیه سال 1332 برگردم و ظلم و ستمی را كه به رهبرم شهید نواب صفوی و دیگر برادران فدائیان اسلام در زندان آقایان ملی‌گرا روا رفت را شاهد باشم، بی‌تردید همان كاری را انجام می‌دهم كه قبلاً به آن اقدام كرده بودم!

برای اینكه این مطلب ـ كه جنبه تاریخی دارد ـ مستندتر باشد، بی‌مناسبت نیست كه خلاصه‌ای از مصاحبه وی را با روزنامه شرق نقل كنیم: آقای عبدخدایی نخست درباره موضعگیری‌های دكتر فاطمی اشاراتی دارد و می‌گوید:«رابط شاه با دكتر مصدق، دكتر فاطمی بود. عكس فاطمی را كه شعبان بی‌مخ محافظ وی است، دارم. دكتر شایگان بعد از انقلاب گفت: مصدق معتقد بود باید با شاه كنار بیاید و ائتلاف كند و به همین دلیل دست ثریا را هم می‌بوسد. نشان همایونی شاه برای دكتر فاطمی هم موجود است. در مصاحبه آقای شاه‌حسینی آمده كه افراط‌كاری دكتر فاطمی به علت آن است كه فكر می‌كند دیگر شاه رفته است و علیه شاه تند می‌شود. البته قبل از آن فاطمی برای خوشایند شاه، در سال 1330 می‌نویسد: جلسه آینده فدائیان در لندن تشكیل می‌شود! البته همان فدائیانی كه صفیر گلوله آنها اینها را به مجلس برده و نفت را ملی كرده است. دكتر فاطمی 26 مرداد سال 1332 با دكتر فاطمی 20 مرداد سال 1330 دو دكتر فاطمی متفاوت است.»

خبرنگار شرق می‌پرسد: اگر دوباره با اندیشه و تجربه امروز به آن سال‌ها باز گردید باز هم دست به اقدام برای كشتن فاطمی می‌زنید؟ عبدخدایی بلافاصله و قاطعانه می‌گوید: بله. از اندیشه گذشته خود پشیمان نیستم و صحت هم دارد، اما اصولاً گلوله به دكتر فاطمی نخورد! شما به موزه وزارت خارجه بروید. كیف دكتر فاطمی هست كه گلوله به كیف چرمی خورده و از یك طرف رفته و از سوی دیگر بیرون نیامده و خود گلوله هم در قوطی كارت ویزیت گیر كرده و تمیز تمیز است!خبرنگار پرسید اینكه می‌گویند دكترفاطمی تا آخر عمر از آن سوء‌قصد رنج می‌برده، درست است؟ عبدخدایی پاسخ داد:‌«‌الان اسناد و مستندات هست. گزارش مأمور هم هست كه می‌گوید؛ دكتر فاطمی سالم است! دكترها كه می‌آیند، خود را به بیماری می‌زند! افسانه‌ای ساخته‌اند كه روده‌های دكتر فاطمی را جمع كردند و در ملحفه ریختند! این را به هر پزشكی بگویید می‌خندد.» (4)

... و اینجانب شخصاً كیف چرم چهار لایه دیپلماتیك آقای دكتر فاطمی را - كه در مركز اسناد وزارت امور خارجه نگهداری می‌شود-  دیده‌ام كه گلوله نتوانسته است از چهار لایه چرم عبور كند و لذا در همان لایه چهارم گیر كرده و داخل كیف افتاده و مانده است!

عجیب‌تر آنكه در عكس‌هایی كه موجود است و چاپ هم شده است، وقتی آقای دكتر شایگان و آقای حسین مكی به عنوان نخستین عیادت‌كنندگان از دكتر فاطمی به بیمارستان می‌روند، آقای دكتر فاطمی روی تخت دراز كشیده است و صحبت می‌كند و ورقه‌ای را مطالعه می‌كند، ولی از لوله اكسیژن خبری نیست و حتی یك سرم هم به او وصل نشده است و معلوم نیست كه ایشان چگونه گلوله خورده‌ كه از یك طرف روده‌هایش به بیرون ریخته‌اند! و ازسوی دیگر مجروحی است كه حتی به اكسیژن و سرم هم نیاز ندارد! ای كاش كسی پیدا شود و اسناد بیمارستانی و وزارتی مربوط به دكتر فاطمی را منتشر سازد تا حقایق آنطور كه هست روشن شود، ان‌شاءالله.

پی‌نوشت:

1- ماهنامه پیمان، سال یکم، شماره 13، ص 10 و 13.

2- وسائل الشیعه، ج 18، ص 545.

3- «حرف دل»؛ مجموعه بیانات آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1379، ص 37 (به نقل از: اسلام و مسأله ترور، مرتضی شیرودی، ماهنامه «رواق اندیشه»، شماره 18، 1382).

4- روزنامه «شرق»، مصاحبه با محمدمهدی عبدخدایی.

به مطلب امتیاز دهید :
( 0. امتیاز از 0 )
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر