گفتگویی با استاد سید هادی خسروشاهی
در 14 اسفند ماه 1373، بمناسبت سالگرد رحلت سید جمال الدین اسدآبادی، روزنامه « همشهری » مصاحبهای با استاد سید هادی خسروشاهی داشت كه متن آن را در سه شماره منتشر ساخت ( شمارههای 643، 642،641، مورخ 18 تا 21/12/73). ولی متأسفانه مصاحبه منتشر شده چون از نوار پیاده شده بود، ظاهراً بدون ویراستاری لازم و حتی غلط گیری مطبعی، و با حذف قسمتهائی كه مفید هم بوده، به چاپ رسید كه موجب تعجب و تأسف اهل نظر گردید. اینك متن اصلاح شده همان سه قسمت چاپ شده، برای استفاده علاقمندان در فصلنامه نقل میگردد.
تاریخ و فرهنگ معاصر
اشاره: زندگی و فعالیتهای سید جمال الدین اسد آبادی، احیاگر اندیشههای اسلامی، پس از گذشت یكصد سال از شهادت ایشان همچنان در هالهای از ابهامات است. علیرغم نفوذی كه این مرد اسطورهای در حیات سیاسی مسلمین داشته است، ما همچنان از بخش اعظم فعالیتهایشان بی اطلاع هستیم. بسیاری از اسناد مربوط به فعالیتهای سید در مصر، تركیه، هندوستان و غیره هنوز به اطلاع عموم نرسیده است و میتوان گفت هنوز دانش ما از تفكر و زندگی سید جمال در مرحله نازلی بسر میبرد.
با این حال در این میانه، نام و یاد سید جمال با همت و پایمردی استادان بزرگواری چون مرحوم محیط طباطبایی و سید هادی خسروشاهی زنده نگاه داشته شده است.
استاد سید هادی خسروشاهی حدود چهل سال است كه در راه گردآوری، تدوین و چاپ كتابها و مجلات مربوط به سید فعالیت دارند. در سالگرد شهادت سید جمال الدین اسد آبادی، با ایشان گفتگویی در مورد زندگانی و تفكرات سید به عمل آمده است، كه مشروح آن از نظر خوانندگان گرامی میگذرد.
همشهری
همشهری: با تشكر از حضور شما در این مصاحبه، اولین سؤالی كه درباره سید جمال الدین اسد آبادی مطرح است،این است كه اوضاع بلاد اسلامی مقارن ظهور شخصیتی چون سید چگونه بود؟
استاد سید هادی خسروشاهی : در دو قرن اخیر، بلاد اسلامی دستخوش رویدادهای بزرگی بودهاند. به دنبال افول قدرت و شكوه اسلام، فساد دولتهای بظاهر اسلامی، جهل و نادانی تودههای مردم، سلطه و نفوذ قدرت های استعماری به همراه نفوذ فرهنگی، ضربههای سهمگینی به پیكره امت اسلامی وارد آورده است. به عنوان نمونه، با ضعف امپراتوری عثمانی، مصر در آغاز قرن نوزدهم میلادی به اشغال ناپلئون در آمد و الجزایر نیز در سال 1830 به تصرف استعمارگران درآمد. بنابراین و با توجه به سلطه استعماری انگلستان در كشورهائی مانند ایران و عراق، باید اذعان كرد كه تمامی بلاد اسلام زیر سلطه استعمارگران مسیحی غربی قرار گرفت. سلطهای كه در واقع استمرار همان جنگهای صلیبی قرون وسطا بود. بعد از تصرف مصر توسط ناپلئون و شكست مسلمانان و به دنبال آن ضعف خلافت عثمانی كه به عنوان مركز خلافت اسلامی شناخته میگردید، حركتهایی در پارهای از كشورها بوجود آمد. در سودان، محمد احمد سودانی به نام مهدی علیه سلطه انگلیسی ها قیام كرد و توفیقاتی بدست آورد. در كشورهای شمال آفریقا، علماء مبارزات مستمری را علیه استعمارگران انجام دادند. در این میان، سید جمال الدین اسد آبادی معروف به افغانی، معروفترین و با نفوذترین شخصیت مبارز اسلامی بود. سید با طرح شعار بازگشت به خویشتن، به ضرورت احیای اسلام و اتحاد امت اسلامی پرداخت. هدف سید از طرح این شعار، مبارزه با نفوذ استعمار و مقابله با امپریالیسم بود، هدفی كه در سراسر عمر خود آن را دنبال كرد. با توجه به نقشی كه سید در بیداری امتها و آگاه ساختن علما و مردم در بلاد اسلامی داشته است، باید او را پایه گذار حركت بیداری در جهان اسلام بدانیم. سید به هرجا كه میرفت، با زبان آن كشور آشنائی داشت و یا با زبان آنجا آشنا میگردید. وی مستقیماً با مردم سخن میگفت و یا به تدریس میپرداخت. بطور مثال، وی در الازهر به تدریس پرداخت و شاگردانی مثل شیخ محمد عبده را تربیت كرد. عبده بعداً مفتی مصر شد. سید با قدرت بیان، منطق قوی و شخصیت برجسته علمی كه داشت، براحتی در تمامی مجامع نفوذ میكرد. آگاهی و شناخت سید همراه با شجاعت، عدم توجه به زندگی مادی، نپذیرفتن هدایا و همراه با ارزشهای والای انسانی بود.
همه این مسائل توانسته بود از سید، رهبر فكری آزادیخواهی بسازد كه توانایی پاشیدن بذر آگاهی و بیداری را در بین امتها داشته باشد. بهمین دلیل است كه در یك قرن اخیر، هر كجا نشانهای از مبارزه و حركت اسلامی میبینیم، نقش مستقیم یا غیر مستقیم او را مشاهده میكنیم.
با توجه به نقش فعال و توانای سید در ایجاد جنبش اسلامی معاصر، شما درك ایشان از جنبش اسلامی را معلول چه عواملی میدانید. چرا او شعار« بازگشت به خویشتن » را مطرح كرد؟
درك سید از جنبش اسلامی، معلول شناخت وی از اسلام بود. سید، سابقه تحصیلی درخشانی در ایران و نجف اشرف داشته است. این سابقه تحصیلی، فردی را تربیت میكند كه شناخت عمیقی از اسلام خواهد داشت. شناخت توام با اجتهاد، نه شناخت همراه با جمود فكری و یا وابستگیهای سنتی به افكار پیشینیان. وی بعد از تحصیل مقدماتی در ایران به نجف رفته و در محضر عالم بزرگوار شیخ مرتضی انصاری با اسلام اصیل آشنا شده بود. ثمره اینشناخت آن بود كه وی به تفسیر قرآن و احكام جهادی آن پرداخت. در نوشتههایی كه از او بجا مانده، از جمله رساله نیچریه، وی با بیان فلسفی خود و با تكیه بر قرآن و حدیث سعی دارد كه به گسترش تفكر اسلامی كمك كند. اسلام عامل اصلی حركت سید در راستای اهداف او بود. از نظر سید، اسلام بصورت ظاهری باقی مانده بود. او شاهد آن بودكه اسلام راستین حاكم نیست و میدانست كه انجام یك سلسله اعمال فردی حاكی از حاكمیت اسلام نیست.
درك وی از اسلام مجموعهای بود كه به همه مسائل جامعه نظر داشت و از همین رو، او در مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی گام نهاد.
در مورد زندگانی پرجنب و جوش سید، این سؤال همیشه پیش میآید كه وی در عرصه عملی قوی تر و موفق تر از عرصه فكری و اندیشه بوده است. آیا این نظر صحیح است؟
سید در عرصه اندیشه پویا و فعال بود. در آن زمان مشكلات جهان اسلام، پیدایش خرافات در مذاهب گوناگون اسلامی، پیدایش تفكر مادیگری در شبه قاره هند، پیدایش اندیشههای ضد فلسفی، ضد اشراق و ضد عرفان در مصر، تحكیم پایههای جمود فكری در مقر خلافت عثمانی در استانبول و تحكیم پایههای استبداد سیاسی در ایران بود. درآن شرایط، متفكرین در مقابله با این مشكلات به چند دسته تقسیم میشدند. گروهی معتقد به استفاده از تمدن غرب بودند، افرادی مثل « طهطاوی » در مصر یا « شبلی شمیل » در سوریه خواهان آن بودند كه با استفاده از تمدن غرب باید ضعفها و مشكلات را برطرف ساخت. گروه دیگر مثل « مصطفی كمال وسعد زغلول » به ناسیونالیسم پرداخته و خواستار و هوادار پان عربیسم، شدند. گروه دیگری كه سید رهبری آن را بعهده داشت با طرح اندیشه بازگشت به خویشتن، خواستار تغییر بنیادی جامعه و برگشت به سمت اسلام اصیل گردیدند. وی مقابله با نفود استعمار و مبارزه با استبداد داخلی را چاره این كار میدانست. سید در مبارزهاش به بررسی مسائل فكری و عقیدتی و سیاسی میپرداخت. مخاطبین او عمدتاً تودهها بودند ولی زمانی كه به آنها دسترسی نداشت، ناچار خطابهاش را با شخصیتهای سیاسی و علماء مطرح میكرد؛ و اینها نیز مشكلاتی برای او پیش میآوردند. بار اول كه سید درباره صنعت، علم و اسلام در استانبول صحبت كرد، با تكفیر خود توسط شیخ الاسلام فهمی افندی مواجه شد و خلیفه هم محترمانه عذر سید را خواست! البته سید به طرح مسائل فكری جهان اسلام میپرداخت، ولی نه به آن صورتی كه اكنون و در نیم قرن اخیر معمول شده است، یعنی بررسی سیستماتیك. سید به این شیوه مسائل فكری و فلسفی را تكمیل نمیكرد و اصولاً نیازی هم به این كار نبود. چرا كه جو فكری آن موقع اینگونه نبود. سید جمال از نظر قدرت علمی و اطلاعاتی در اوج قرار داشت. هر موقع مشكلی پیش میآمد سید پاسخگوی آن بود. نمونه آن را در مباحثه سید با ارنست رنان میبینیم. مراجعه به آثار باقی مانده از سید مانند رساله نیچریه، تفسیر مفسر و یا مقالات دیگری كه به عربی در « العروةالوثقی » نگاشته، نشان دهنده آگاهی و حساسیت سید نسبت به مسائل فكری و عقیدتی بوده است.
چرا سید جمال الدین اسد آبادی از خلافت عثمانی دفاع كرد؟
خلافت عثمانی در دوران سید و پیش از آن، تبلور وحدت اسلامی بشمار میرفت. برداشتی كه ما از سلاطینعثمانی داریم - بعلت درگیریهایی كه میان شیعه با خلافت عثمانی در جریان بود - با برداشتهای متفكران جهان اسلامتفاوت بسیاری دارد. در دنیای معاصر هم اندیشمندانی از جهان اسلام در فكر احیای خلافت اسلامی حتی از نوععثمانی آن هستند، چون معتقدند خلافت عثمانی به عنوان سنگری در مقابل سلطه استعمار اروپائیان عمل میكرد.حتی آخرین خلیفه بیمار عثمانی، سلطان عبدالحمید، حاضر نشد سرزمین فلسطین را در مقابل دهها میلیون لیرهاسترلینگ به سرمایه داران صهیونیستی بفروشد و مردم فلسطین را از فروش زمینهایشان به صهیونیستها منع كرد. اگرسید در دفاع از خلافت عثمانی، نقشی داشته باشد، من فكر نمیكنم این نقش زیاد باشد. وی گاهی كه از خلافت دفاعمیكند، این به دلیل برداشتهای آن دوران است. وی ارتباطاتی با دربار عثمانی داشته و در راستای اطلاح ساختارخلافت میكوشیده است. در خاطرات « سلطان عبد الحمید » كه به زبان تركی استانبولی چاپ شده و بعد به عربیترجمه شده است، سلطان میگوید: « سید جمال الدین خواستار وحدت جهان شیعه و سنی بود و حرفهای خوبیدراین زمینه زد و من خوشم آمد وگفتم او در این زمینه مكاتباتی بكند. » در تاریخ آمده كه سید در این زمینه بیش ازسیصد نامه به اطراف و اكناف بلاد اسلامی نوشت. نوشتن سیصد نامه شاید اغراق به نظر آید چرا كه ما بایستی چندنامه از این سیصد نامه را در اختیار میداشتیم؟ به هر حال سید تلاش میكرد از جریان وحدت اسلامی، نه برای تثبیتحاكمیت موجود، بلكه در راستای اصلاح حاكمیت و استفاده بهینه از نیروها در راستای اهداف خود، استفاده بكند.
اهداف سیاسی سید در مبارزاتش چه بود و چرا سید در مبارزاتش به سمت مبارزه با استعمار و استبداد داخلی توأماُ میپردازد؟
سید در زندگی پر فراز و نشیب خود متحمل رنجها و مشقات زیادی گردید. انگلیسی ها وی را از هند اخراج كردند. در ایران، ناصرالدین شاه با آن وضعیت ناهنجار، وی را از ایران تبعید كرد. خلیفه عثمانی، سید را از استانبول بیرون راند تا موجب خوشحالی شیوخ ارتجاعی دربار گردد. در مصر نیز به دستور خدیو مصر و به اشاره یا دستور مقامات استعماری انگلستان، اخراج گردید. پذیرفتن این آوارگی ها بدون شك ناشی از انگیزه درونی و به خاطر اهداف والای انسانی و در راه رهائی انسان ها بود. تحمل همه این مصائب در شناخت و تعهد سید از اسلام بود. دردهایی كه وی دركل جوامع اسلامی آن روز تشخیص داد - كه متأسفانه هم اكنون در اغلب بلاد اسلامی مشاهده میشود - شامل نفوذ استعمار غربی و امپریالیزم و سپس استبداد و حكام محلی بود كه با توسل به ناآگاهی و جهل تودههای مسلمان صورت میگرفت. مردم در این میان از نعمت خواندن و نوشتن هم محروم بودند و نه تنها از پیشرفتهای علمی جهان بی اطلاع بودند، بلكه درگیر عقاید خرافی بدور از اسلام واقعی بودند. تفرقه و جدایی میان مسلمانان به عناوین مختلف بر آنان حكومت میكرد. در درون كشورهایی مثل ایران دعواهایی مثل شیخی و متشرع، مطرح بود. سید همه اینها را میدید و به طرق گوناگون به اصلاح میپرداخت و سعی در گسترش حركت آزادی خواهانه خود داشت.
سید در مقابل چه باید میكرد؟ بنظر او نخست باید با استبداد حاكمان زورگوی مبارزه میشد. این مبارزه را هم باید روشنفكران و علما انجام میدادند. روشنفكران متاسفانه اغلب در جناح قدرت و یا حزب حاكم بودند و علما هم به دلیل سوء تعبیری كه از مبانی اسلامی به عمل میآوردند، اغلب در مسائل سیاسی دخالت نمیكردند. نخستین مسئله سید این بود كه علما را وارد میدان سازد و حقایق را بر آنها روشن بكند. راه اساسی این مبارزه آن بود كه سید تحركی در محافل مذهبی بوجود بیاورد. سید میگفت اسلام منهای سیاست معنا ندارد. هدف دراین بود كه علما با درك این موضوع مردم را آگاه سازند. این مسئله، یعنی ارتباط سیاست با دین را سید به عنوان یك واجب شرعی هم مطرح كرد. لذا ورود یك فرد به فعالیتهای سیاسی، بُعد مذهبی هم پیدا میكرد. اگر مردم و علما طبق وظایف شرعی باید در مسئله جاری مملكت خود دخالت مینمودند، خواهی نخواهی با فساد و عوامل آن آشنا میشدند و با آنها مبارزه میكردند.نتیجه این مبارزه طرد حكومت استبدادی و مستبدین بود. نمونهای از نتایج اقدامات سید را ما در ترور ناصرالدین شاه میبینیم. میرزا رضا، یكی از مریدان سید به منظور ریشهكن كردن فساد به ترور ناصرالدین شاه میپردازد. وقتی از میرزا رضای كرمانی بازجویی به عمل میآید، كه اگر نخست وزیر به تو ظلم كرده بود، تو چرا شاه شهید! (ناصرالدین شاه) را ترور كردی؟ میرزا رضا در جواب میگوید: « من دیدم اگر نخست وزیر را اعدام كنم. تغییری در مملكت ایجادنمیشود، برای اینكه ظالمی كه حاكم است، شخص دیگری را نصب میكند. برای ریشهكن كردن منشاء فساد، اصل و ریشه فساد را زدم. » سید مردم را به اسلام نخستین بدور از خرافات دعوت میكرد. در این زمینه، نخست قرآن را مطرح میكند و اینكه باید در بین مردم رواج پیدا بكند. از سوی دیگر، وی مردم را دعوت به فراگرفتنعلم و دانش می كرد. سید در خطابهها و نوشتههای خود همیشه مردم را دعوت میكرد كه از علوم و فنون جدید آگاهشده و خود را همتای مردم عصر خودشان پیش ببرند. مسئله شناساندن اسلام راستین، مسئله اساسی برای سید بود. احیای اسلام به عنوان دین علم و عمل، مبارزه با جهل و خرافات، دین امر به معروف و نهی از منكر، دین عزّت وسربلندی. وقتی شخصی در این دین پرورش یافت زیر بار حكام مستبد نمیتواند زندگی بكند. سید در مبارزه بااستعمار متوجه همه جهات آن و بویژه متوجه تهاجم فرهنگی آن بود.
چرا سید به چارچوب های فراتر از چارچوب های ملی مینگریست؟
سید اسلام را به مثابه یك ایدئولوژی جهان شمول و فراگیر میشناخت. بنابراین وقتی كه یك ایدئولوژی مطرح میشود تنها یك هویت سیاسی بر آن نمیتوان قائل شد. او به اسلام به عنوان یك اندیشه كامل، كه دارای هویتی جامع الاطراف است معتقد بود. اگر سید اسلام را فراتر از چارچوب های ملی میشناخت، ناشی از درك صحیح او از واقعیت اسلام بود.
چرا كوشش های سید در ایران ناكام ماند و چرا علیرغم زندگی پربار سیاسی وی در مصر، تركیه و سایر كشورها، او نتوانست در ایران كاری انجام بدهد؟
من معتقد نیستم كه كوشش های وی در ایران ناكام ماند. اگر عدم نتیجهگیری سریع در كوشش های او را ناكامی بدانیم،باید این را به فعالیت هایش در دیگر كشورها هم اطلاق بكنیم. چون در تركیه و یا جاهای دیگر هم بلافاصله، آزادی و استقلال بدست نیامد. اما در دراز مدت میبینیم در آن كشورها، آثار حركت فكری، اجتماعی سید به ظهور رسید. در ایران نیز نتایج مثبت در درازمدت بدست آمد. بر طبق گفته مرحوم استاد محیط طباطبایی « اگر سید در ایران نبود و با مقامات مهم تماس نمیگرفت، نهضت مشروطیت و آزادی خواهی به این صورت بوجود نمیآمد. » مرحوم محیط درجایی دیگر مینویسد: « سید جمال در ایران عامل ظهور تحولی شد و ملت ایران را به راهی رهبری كرد كه پس از آن درپیچ و خم های آن، ملت ما به سوی زندگانی بهتر كام برمی دارند » مرحوم محیط در مجموعه مقالات خویش دربارهسید جمال، طی مقالهای در چگونگی پیدایش مكتب مشروطه در ایران مینویسد: « نمیتوان مطلب را بدون ذكر سیدجمال الدین اسد آبادی و میزان تأثیری كه در جان و ایمان بخشید، باقی گذارد. مسافرت سه ماهه او در سال 1303 قمری به تهران و برخورداری از آزادی معاشرت با همه طبقات جامعه در برانگیختن روحیه خاموش و بیدار ساختناحساسات خفته طبقات مردم تأثیر فوق العادهای داشت. » مرحوم محیط چنین نتیجه گیری میكنند كه سقوط استبداد و پیدایش مشروطیت در ایران از آثار و نتایج كار مرحوم سید جمال الدین بوده است.
با توجه به رشد جنبش اسلامی معاصر و گسترش آن در اكثر كشورهای اسلامی، شما تأثیر عقاید و تفكرات سید را در این جنبش چگونه ارزیابی میكنید؟
جنبش اسلامی معاصر، در حال حاضر و هم قبل از زمان حال، از میراث فكری و علمی سید به طور مطلق بهرهمندشده است. در بلاد عربی این راه توسط شاگردان سید نظیر شیخ محمد عبده و سپس رشید رضا، در زمینههای سیاسی و به طور كلی اصلاحی ادامه پیدا كرد. بعد از دوره اولیه، اخوان المسلمین در مصر از سید متأثر بودهاند. مرحوم شیخ « حسن البناء » مؤسس جنبش اخوان در كتاب « مذكرات الدعوة » كه كتاب خاطرات اوست و چگونگی پیدایشحركت اخوان را توضیح میدهد، مینویسد: « من راه اصلاحی - انقلابی سید و شیخ محمد عبده را ادامه میدهم وحركت ما جامع راه آنها است. » در كشورهای دیگر هم كه جنبش اسلامی قوت گرفته، باز میتوان ردپای سید را دراندیشهها و الگوهای مبارزاتی او، پیدا كرد.
در حال حاضر تحلیلی در مورد جنبش های اسلامی وجود دارد كه این جنبش ها را بنیادگرا یا اصولیگرا مینامد. آیا این وجه را میتوان به همه این جنبش ها نسبت داد؟ تعریف خود شما از بنیادگرایی و رابطه آن با جنبش اسلامی چیست؟
كلمه بنیادگرا و اصولیگرا كه در مطبوعات ما هم به چشم میخورد، ترجمه كلمه Fundamentalism است كه غربی ها درباره حركتهای اسلامی عصر ما به كار میبرند. برداشت من از اصولیگرا و بنیادگرا برداشتی واقعی است. به این معنی كه حركتهای معاصر خواهان بازگشت به اسلام ناب و راستین هستند تا كشورهای خود را طبق روش اسلامی اداره كنند و غرب زدگی و شرق زدگی و خرافات را از مذهب جدا سازند، و نهایتاً بكوشند تا اسلام واقعی را به مردم عرضهبكنند.
غربی ها كه گاهی كلمه بنیادگرا را به كار میبردند، مرادشان از استفاده از این كلمات بیان این حقیقت، یعنی مسئله بازگشت به خویشتن نیست. آنها خواهان آناند تا یك چهره ارتجاعی برای اسلام معاصر ترسیم كنند. و لذا میبینیم كهآنها توسط امپریالیسم خبری، مسئله تروریسم، عدم امنیت و مسائلی از این قبیل را به مسلمین نسبت میدهند، ولیحقایق و واقعیتهای تاریخی نشان دهنده این است كه چه كسانی تروریست هستند و چه كسانی به بنیادگرایی بازگشتهاند؟ این خود غربی ها هستند كه در پوشش دیگری، جنگهای صلیبی را از نو آغاز كردهاند. شما در بوسنی و هرزگوین و چچن و الجزایر، شاهد سركوب و قتل و عام مسلمانها و حركتهای اسلامی هستید. غرب از بكارگیری اینكلمه (بنیادگرا) مفهوم حقیقی و واقعی آن را در نظر نگرفته، بلكه خواسته با تحریف در بكارگیری این كلمه، به اهدافسیاسی شوم خود برسد.
البته جنبش های اسلامی را در دنیای اسلام به مفهوم واقعی بینادگرا میتوان نامید. اغلب این جنبشها نگاه به حقیقت خویشتن دارند و خواستار بازگشت به خویشتن خویش هستند. و شكی نیست انقلاب اسلامی ایران نقش اساسی را دربه وجود آمدن تحرك در همه زمینهها داشته است.
در مجموعه عظیمی كه آن را جنبش اسلامی میدانیم، روندها و گرایش های مختلفی وجود دارد، چگونه میتوان یك تقسیم بندی عام و گسترده ازاین گرایش ها داشت؟
جنبشهای اسلامی در هر كشوری گرایش خاص خود را دارند، ولی در كلیت همه حركتهای اسلامی معاصر یكسان عمل میكنند و در مورد چگونگی پیاده كردن اهداف، مطابق شرایط زمانی و مكانی برخورد میكنند. مثلاً در الجزایر میبینیم، از آنجائی كه امكان بقدرت رسیدن از طریق انتخابات پیش بینی میگردید، حركت اسلامی در آنجا تن به شركت در انتخابات داد. و وقتی این حركت در انتخابات پیروز شد، دشمن برای اینكه تجربه ایران را تكرار نكند، به سركوب حركت پرداخت. البته حركت اسلامی الجزایر در آینده قطعاً به پیروزی خواهد رسید و حاكمیت نظامی و میلیتاریسم موجود الجزایر از آنجائی كه پایگاه مردمی ندارد، نخواهد توانست جلوی این حركت را بگیرد. مردم مسلمان الجزایر در نبرد 130 ساله شان با استعمار و امپریالیزم فرانسه نشان دادهاند كه با جهاد آشنایی دارند و این ملترا نمیتوان با زور، قتل عام و غیره، سركوب كرد.
در سودان حركت اسلامی با تاكتیكهای خوبی پیش رفت تا جاییكه به قدرت رسید.
سودان در حال حاضر میتواند نقش مؤثری در گسترش حركت اسلامی در كل آفریقا داشته باشد. به خاطر همین،سودان بعد از جمهوری اسلامی ایران، مورد خشم و غضب امپریالیزم قرار گرفته است.
به نظر میرسد مسلمانان در نقاط مختلف جهان، بتدریج به یك احساس مشترك نزدیك میشوند، شما اوج گیری این احساس را چگونه ارزیابی میكنید؟
دنیای صنعتی غرب با كشورهای اسلامی، همیشه روابط گرگ و میش داشته است. غربی ها متأسفانه هنوز با همان اندیشههای مالیخولیایی قدیمی زندگی میكنند. فرانسه نمیتواند بپذیرد در الجزایر مردمی وجود دارند كه نمیخواهند زیر بار سلطه باشند. آنها نمیتوانند بپذیرند در ایران، حاكمیت با قرآن، مردم و اسلام است. این است كه توطئههایی را به منظور ساقط كردن حكومتهای مستقل دنبال میكنند.
در تحلیل از بنیادگرایی شما متذكر شدید، جنبش اسلامی اساساً بنیادگرا است. با این حال تفاوت هایی بین بنیادگرایی وهابی و شیعی وجود دارد، نظر شما چیست؟
واقعیت این است كه تضادی بنیادی بین بنیادگرایی وهابی و شیعی وجود دارد. طبیعتاً در این میان، پیروزی از اسلام راستین خواهد بود كه در تشیع علوی تبلور یافته است. وهابیت در عمل نشان داده كه یك اندیشه بظاهراسلامی و در واقع كاملاً ارتجاعی است. احكام و مسائل آنها، چیزهایی نیست كه مورد قبول انسانهای روشن، آزاد وعاقل باشد. در عربستان، گردن مفسد و دست دزد را میزنند! ولی در واقع دزد اصلی همچنان در صدارت باقی است و این كشور اسلامی، یعنی جزیرةالعرب را به پایگاه امپریالیزم تبدیل میكند.
در درون عربستان نیز مخلفتهایی با وهابیت حاكم وجود دارد. در قیام « عبدالله جهیمان » و یارانش در 1400 ه ق افراداین حركت، حاكمیت را بطور مطلق قبول نداشتند و حتی آن را ضد وهابیت معرفی میكردند. الان نهضتهای اصلاحطلبانه در میان علمای برجسته جزیرةالعرب بوجود آمده و آنها خواستار لغو برنامههای رژیم سلطنتی هستند. درمقابل، « علمای سلطه » و « فقهای شرطه » وجود دارند كه به جواز تمامی خواستههای حاكمیت، فتوا میدهند. شیوخ مرتجع تا آخرین مرحله، مطیع حكام خود هستند و این حكام نیز مطیع امریكا.
با این ترتیب، معتقدم برای بنیادگرایی وهابی نمیتوان آیندهای روشن تصور كرد. وهابی ها گرچه ممكن است از لحاظ ظاهری تحركاتی داشته باشند، ولی در نهایت با بیداری جوانان و علماء در كشورهای اسلامی، این بنیادگرایی دوامی نخواهد یافت. كما اینكه تا كنون نیز نتوانستهاند از جوامع بسته خودشان خارج بشوند، مگر اینكه در جهت اجرایاوامر بیگانگان باشد.