( 0. امتیاز از 0 )

آشنایى من با امام موسى صدر از دورانى بود كه من دانشجو بودم در دانشگاه تهران، و آقاى صدر هم بموازات تحصیل در حوزه علمیه، دروس جدید را در دانشكده حقوق تهران مى گذراند. در آن زمان، ایران دوران پرهیجانى را مى گذراند. دوران ملى شدن صنعت نفت در ایران بود.

دكتر ابراهیم یزدى

سؤال: آقاى دكتر! مى توانید كمى از آشنائى مقدماتى تان با امام موسى صدر تعریف كنید؟... و اینكه چگونه این آشنائى استمرار یافت و چطور به مرحله همكارى در سطوح گوناگون رسید؟ 
جواب: دكتر یزدى:
بسم الله الرحمن الرحیم. مع التحیات و التشكرات! آشنایى من با امام موسى صدر از دورانى بود كه من دانشجو بودم در دانشگاه تهران، و آقاى صدر هم بموازات تحصیل در حوزه علمیه، دروس جدید را در دانشكده حقوق تهران مى گذراند. در آن زمان، ایران دوران پرهیجانى را مى گذراند. دوران ملى شدن صنعت نفت در ایران بود. دوران مبارزات ملت ایران بر علیه استعمار پیر انگلیس بود. مبارزات سیاسى همه جا حاكم بود و دانشگاههاى ما بسیار زنده و پرالتهاب بودند. همچنین دورانى بود كه حركت اسلامى هنوز در آن مراحل اولیه خود بود. در دانشگاه به عنوان نمونه، قدرت اول را كمونیستها داشتند. بعد هم به یك نسبتى بهایى ها قدرت داشتند. كه مورد پشتیبانى رژیم شاه بودند. بنابراین مسلمانها یك اقلیتى بودند و دانشجویانى كه تعهد اسلامى داشته باشند و بخواهند فعالیتى بكنند كم بودند. در آن دوران، انجمن اسلامى دانشجویان تأسیس شده بود كه ما در آن انجمن فعال بودیم، انجمن مجله اى براى خودش داشت بنام «فروغ علم» كه بعدها شد «گنج شایگان»، و علاوه بر این در تمام دانشگاه ما یكى دو تا استاد داشتیم كه اینها سرمشق ما دانشجویان جوان بودند، مثل مرحوم مهندس بازرگان، مثل آقاى دكتر سحابى كه خداوند انشاءالله حفظشان كند. اینها استادان مسلمان و متعهدى بودند كه ما دانشجویان چشممان به اینها بود. در دانشكده فنى، آقاى مهندس بازرگان آن زمان رئیس دانشكده بودند و یك اتاقى را درست كرده بودند به اندازه همین اطاق ما و بنام نمازخانه كه ما مى رفتیم و در آنجا نماز مى خواندیم. به دلیل جوّ ضددینى كه در دانشگاه درست شده بود، مسلمانهاى علاقمند به امور دینى سعى میكردند عقاید خود را ابراز نكنند و مى ترسیدند! بنابراین تأسیس این مسجد و فعالیت هاى انجمن اسلامى این سد را شكست.

در خارج از دانشگاه هم و در بین قشرهاى غیردانشجو، فعالیت اسلامى خیلى كم بود. آقاى دكتر شهاب پور بود كه انجمن تبلیغات اسلامى خودش را داشت و مجلاتى منتشر میكرد. اما هنوز در حوزه علمیه قم، چیزى كه جلب توجه طبقه جوان را بكند، نبود. آشنایى انجمن هاى دانشجویان با كسانى مثل امام موسى صدر و مرحوم دكتر بهشتى براى دانشجویان خیلى خوب بود، براى اینكه مى دیدند طلاب و روحانیون جوانى آمده اند توى دانشگاه و با دانشجویان حاضرند حرف بزنند! و یا دانشجویان با آنها محاوره داشته باشند. آشنایى ما از اینجا شروع شد.البته در مرحله بعد، در قم عده اى دور هم جمع شدند از این مدرسین و روحانیون جوان، مثل آقاى صدر و مثل دیگران، و اینها مجله «مكتب اسلام» را دایر كردند. آقاى صدر یكى از اعضاء هیئت تحریریه مجله مكتب اسلام بود و مقالاتى هم مى نوشت كه اگر الآن به آن مجلات مراجعه بفرمائید، مقالات آقاى صدر را مى بینیید. خوب طبیعى است كه در آن دوره، روحانیونى كه مى آمدند به طرف دانشگاه و یا دانشگاهى هایى كه مى آمدند به طرف روحانیون، چون جو سیاسى جو ملى بود و قضیه مبارزات ملى بر علیه انگستان مطرح بود، این روحانیون جوان هم مدافع طرفدارى از نهضت ملى را داشتند. و در وقایع آن زمان و 30ام تیر و قیام دوم بر علیه شاه، فعال بودند. به هر حال آشنایى ما با آقاى صدر از محیط دانشگاه بود و مراوداتى كه ما به عنوان دانشجویان و جوانان مسلمان با برخى از روحانیون جوان حوزه علمیه قم پیدا كردیم. این مراودات در واقع از آنجا شروع شد.

بعداً كودتاى 28 مرداد كه پیش آمد و آن فشارهاى سیاسى و اجتماعى، ما دیگر از ایشان هم بى خبر شدیم تا اینكه یك وقت خبر پیدا كردیم كه ایشان به دعوت مردم لبنان، به لبنان رفته اند. مطلع شدیم كه ایشان به لبنان رفتند و در آنجا مستقر شده اند، اما اطلاعى نداشتیم كه چكار میكنند؟ تا اینكه در سال 1963 میلادى ـ 1342 شمسى ـ بنده به لبنان رفتم. ما یك برنامه هایى در مصر داشتیم و آموزش جنگهاى چریكى داشتیم، پایگاهى داشتیم با تعلیمات و اینها. ما این پایگاه را مى خواستیم به لبنان منتقل كنیم و به همین علت من به لبنان آمدم. طبیعى بود كه اولین جایى كه بروم شهر صور بود و خدمت آقاى صدر. آن موقع آقاى صدر هنوز به بیروت نیامده بودند و منزل و محل اقامت ایشان و فعالیت ایشان در خود صور بود. ما به آنجا رفتیم و بعد هم خانم و بچه ها آمدند و خانواده ما با خانواده ایشان دوست و صمیمى شدند و رفت و آمد بیشتر بوجود آمد.

این دوران تازه اى از روابط ما و فعالیت هاى ما و همكارى هاى ما با هم بود. من در اینجا با یك عالم جوان پركار پرانرژى روبرو شدم كه بكلى با روحانیون دیگرى كه دیده بودم و آشنا بودم فرق داشت. بسیارى از روحانیون ما در آن دوره، از اوضاع زمانشان بى اطلاع بودند، عالم به زمان خود نبودند، اما آقاى صدر را من دیدم كه كاملاً عالم به زمانش هست و زمان خودش را مى فهمید. این یك مطلب. دوم اینكه سعه صدر و ذهن باز ایشان خیلى چشمگیر بود. خیلى از روحانیون ما در گذشته ـ و بعضاً در حال حاضر ـ باریك اندیش هستند، وسعت دید ندارند یا فقط به شیعه فكر میكنند و یا فقط به اجتهاد فكر میكنند. اما آقاى صدر در عین حال كه یك عالم وارد و مسلط بود، سعه صدر هم داشت. در همان سفر اولى كه رفتم، یك روز ایشان به من گفتند برویم به روستاهاى جنوب! با هم به جنوب رفتیم. من دیدم كه ایشان به همان دهى كه مسیحیان هستند مى رفت و با مسیحیان همانطور با لطف و مرحمت برخورد میكرد كه با شیعیان. و این براى یك عالم ربانى آنهم در لبنان خیلى مهم بود. این اولین بارى بود كه من ایشان را در لبنان دیدم و ایشان بعد از تجدید خاطرات، برنامه هایش را توضیح داد كه مى خواهد چكار بكند؟ گفتند كه تمام مناطق شیعه نشین لبنان را با آن فولكسواگنى كه داشتند، همه را رفته اند و دیده اند. دقیق از نزدیك با هر یك از این دهات آشنا بود. این براى یك رهبر خیلى مهم است. استنباط و فكرش از این دهات ذهنى نبود. از مسایل و مشكلات شیعیان لبنان یك درك عینى داشت، اطلاعات دست اول عینى داشت. ما با هم خیلى صحبت كردیم. ایشان براى من توضیح داد و خود من هم مطالعه كردم كه شیعیان لبنان از نظر جمعیت بالاترین هستند، ولى از نظر موقعیت اقتصادى درجه سوم! از نظر قدرت سیاسى درجه سوم. این زمانى بود كه حتى شیعیان لبنان سازمانى نداشتند كه مثلاً یتیمان و آوارگان شیعه را خودشان نگهدارى كنند. من مدارس مختلف را در لبنان دیدم، علاوه بر تشكیلاتى كه مسیحیان داشتند، برادران اهل تسنن براى خودشان سازمان داشتند و مسایل اجتماعى خودشان را خود اداره میكردند. اما شیعیان هیچ چیزى نداشتند بطوریكه ایتام شیعه را به كلیساها میدادند و این یك مشكلاتى ایجاد كرده بود.

آقاى صدر برنامه هایش را براى من توضیح دادند و گفتند كه مى خواهند مجلس اعلاى شیعه را درست بكنند، مدارس فنى مى خواهند درست بكنند، مى خواهند مراكز پزشكى درست بكنند. ما هم گفتیم كه بسیار خوب است و اگر كارى از دست ما برمى آید در خدمت حاضر هستیم. اولین طرحى كه ایشان دادند، مدرسه فنى جبل عامل بود. با هم رفتیم و ساختمان در دست احداث آنرا دیدیم. ایشان گفتند كه من یك مهندس مى خواهم كه هم مسلمان باشد و هم این فداكارى را داشته باشد كه بیاید اینجا و در كنار این اردوگاههاى فلسطینى در این خاك و غبار بتواند دوام بیاورد. من آقاى دكتر چمران رحمة الله علیه را درنظر داشتم. آقاى دكتر چمران با ما به مصر آمده بود ولى بعد برگشته بود به آمریكا. به آقاى صدر پیشنهاد كردیم و خود ایشان هم از طریق تهران و از طریق دوستان و آقاى مهندس بازرگان استفسار كرده بود و آنها هم تائید كرده بودند و گفته بودند كه اگر آقاى چمران بیایند، خیلى مفید است و فرد خوبى است. این بود كه من برگشتم به آمریكا، با مرحوم دكتر چمران صحبت كردم و ایشان آماده بودند. مرحوم دكتر چمران هم آمد به لبنان، و در جنوب لبنان در آن مدرسه مستقر شد. خود استقرار مرحوم دكتر چمران در جنوب لبنان سبب شد تا من سالى دو بار به لبنان بیایم و هر بار هم كه میآمدم، طبیعى بود كه با آقاى صدر و دوستان بنشینم و صحبت بكنیم و تبادل فكرى داشته باشیم. ایشان مجلس اعلاى شیعه را براى من توضیح داد كه این است و چكار داریم مى كنیم. لایحه اش را به مجلس فرستاده بودند تا اینكه در آنجا تصویب شد و ایشان هم به بیروت آمدند. بعداً كه ما مى آمدیم، دیگر به بیروت مى رفتیم. در آن منطقه حازمیه و آنجا خدمت ایشان مى رسیدیم. در مورد مدرسه هم مسائلى بود كه گاه بگاه كه ما مى رفتیم، ایشان مشورت میكرد.

سؤال: فعالیت هاى دیگر ایشان پس از تأسیس مجلس ومدرسه فنى، چگونه بود؟
جواب:
 در مرحله دوم ایشان مى خواستند بیمارستانى را دایر بكنند. راجع به آن با من مفصل صحبت كردند. یك زمینى رانزدیك فرودگاه گرفته بودند كه مرا بردند و آن زمین را نشان دادند. بعد پرسیدند كه اگر ما اینجا را درست بكنیم آیا من خودم آمادگى دارم كه بیایم آنجا یا نه؟ گفتم من قطعاً مى آیم. براى اینكه آنجا درست شود، هم روسها حاضر بودند به ایشان وام بدهند،هم در ایران خود شاه خیلى دنبال آن بود كه وامى بدهد تا آنجا را بسازند. اما ایشان تردید داشت. با هم در این زمینه مشورت میكردیم. آیا تا چه اندازه ایشان مى توانند از این امكانات دولت ایران استفاده بكنند؟ یكى از مسائلى كه ایشان روى آن خیلى حساس بود و هر وقت ما مى رفتیم در مورد آن مشورت میكردند همین رابطه با دولت ایران بود. البته ایشان دیدش و سیاستش در برخورد با حكومت ایران به گونه اى بود كه بعضى از دوستان جوان تند و تیز ما آن را نمى پسندیدند، ولى ما ایشان را قبول داشتیم و درست مى گفتند. مثال مى زنم. وقتى در ایران عده اى از علماء را گرفتند و فشار بود، خوب ایشان از طریق بعضى از مقامات خاورمیانه فشار آورد كه شاه دست بردارد و مؤثر هم بود. ایشان از یك طرف به انقلاب ایران عمیقاً اعتقاد داشت و متعهد بود. اما در عین حال یك دیپلمات بسیار برجسته اى بود. تشخیص میداد كه براى رسیدن به برخى از اهداف گاهى اوقات باید برخى از عملیات دیپلماتیك هم صورت بگیرد. بعضى از دوستان جوان ما نمى فهمیدند درحالیكه كار مهم و حساس بود.

مسأله دیگرى كه خیلى ایشان را ناراحت میكرد، روابط با فلسطینى ها بود. به تعبیرى كه خود ایشان در یكى از جلسات گفتند، شیعیان لبنان محروم در وطن هستند، در حالیكه فلسطینى ها محروم از وطن هستند. رابطه شیعیان جنوب لبنان با فلسطینى ها، یك مسأله بسیار حساس و ظریف بود و ایشان در این مورد مشورت میكرد و صحبت میكردیم كه چگونه در بین این رقابت هاى دولتهاى عربى با هم، با توجه به اینكه گروههاى فلسطینى هم با همدیگر رقابت دارند و هر كدام ساز خودشان را مى زنند، رهبرى شیعیان باید عمل كند كه هم بتواند منافع درازمدت شیعیان لبنان را حفظ كند و هم بتواند از حقوق فلسطینى ها دفاع نماید؟! تا اینكه قرار شد در جنوب لبنان، شیعیان خودشان از زمین خود دفاع كنند، بنابراین اول حركت المحرومین درست شد كه طیف گسترده اى را از مسلمانان و مسیحى دربرمیگرفت. ایشان با ما صحبت كردند و منشور را به ما نشان دادند و این سعه صدر را داشتند كه اگر بخواهند مسلمانها به طور عام و شیعیان بطور خاص در لبنان جایگاه پیدا كنند، نه تنها مى بایستى رهبرى شیعه، مدافع و سخنگوى شیعه باشد، بلكه باید مدافع همه محرومین لبنان باشد. این منجر به آن میثاقى شد كه همه در صور جمع شدند و آن سوگند را خوردند. این نقطه عطفى بود. برادران لبنانى همه اطلاع دارند كه تمامى روحانیون سرشناس مسیحى لبنان از این حركت ایشان استقبال كردند، و این براى شیعه و براى مسلمانها یك توفیق بزرگى بود. بعد صحبت این بود كه شیعیان باید در مقابل قواى مهاجم اسرائیلى از سرزمین خود دفاع بكنند. نباید دفاع از سرزمینهاى خود را به عهده فلسطینى ها و یا دولت لبنان بگذارند. در مرحله بعد افواج مقاومت لبنانى و یا «أمل» تأسیس شد و هر موقع كه به لبنان مى رفتیم ـ در كلاسهایى كه در خود مدرسه تشكیل میشد، یعنى كلاسهاى آموزش كادرهاى حركت المحرومین و امل و خود مرحوم دكتر چمران درس میداد ـ براى من هم كلاسهایى را گذاشته بودند كه آنجا درس مى دادم.

سؤال:در مراحل بعدى، بویژه پس از آغاز جنگ داخلى لبنان، روابط شما چگونه بود؟
جواب:
 روابط ما با امام موسى صدر، بعد از شروع جنگ داخلى لبنان وارد مرحله تازه اى شد. هنگامیكه جنگ شد، به درخواست ایشان ما به لبنان آمدیم، در همان حازمیه، و به اتفاق برخى از دوستان به محله شیاح رفتیم كه محله اى شیعه نشین بود، همه آنرا در اثر بمباران خراب كرده بودند. در آن سفر دو سه مطلب عنوان شد. یك دفاع از این ظلم مضاعفى كه به شیعیان جنوب لبنان میشد، دفاع به صورت تبلیغ اهداف آنها، كه شیعیان لبنان به دنبال سلطه طائفى نیستند و بلكه دنبال حق مساوى با بقیه شهروندان لبنانى هستند. دوم كمكهاى بهداشتى و پزشكى ـ مالى به شیعیان لبنان بود. ایشان یك شهركى در جنوب بیروت درست كرده بودند و از ما درخواست طبیب كردند. گفتند كه ما اینجا طبیب نداریم و گرفتار هستیم و طبیب مسلمان و متعهد نیاز داریم. ما هم با یك عده از پزشكان ایرانى مسلمان، متعهد صحبت كردیم، از جمله آقاى دكتر جلیل ضرابى، كه به بیروت آمد و با اسم مستعار دكتر حسن وفا. دكتر وفا در واقع همان دكتر ضرابى بود كه بنا به دلایل امنیتى ما اسم واقعى او را آنجا مطرح نكردیم ولى آقاى صدر اسم واقعى او را میدانستند. ایشان از پزشكان بسیار خوب ما بود و از قدیمى هاى انجمن هاى اسلامى دانشجویان و عضو نهضت آزادى ایران. بنابراین به درخواست ما ایشان آمدند و اصلاً خانواده و همه چیز را از آمریكا برداشتند و آوردند و در بیروت مستقر شدند. مدتى در آنجا بودند تا آستانه پیروزى انقلاب اسلامى ایران.

نوع دیگر همكارى به روابطى برمیگردد كه شیعیان لبنان آرام آرام با انقلاب اسلامى ایران پیدا كردند. در واقعه 15 خرداد، علماء لبنان از حركت علماء ایران دفاع كردند، نامه هایى نوشتند و به رژیم اعتراض كردند. خوب اینها همه با همت و پشتكار شخص آقاى صدر بود. بعد از اینكه مرحوم امام از تركیه به نجف منتقل شدند، روزنامه هایى در لبنان شروع كردند و برخى مطالب را در مورد انقلاب ایران نوشتند كه مطلوب نبود. آن موقع من در لبنان بودم. با كمك آقاى صدر ما با برخى از روزنامه ها آشنا شدیم، با بعضى از محافل عربى آشنا شدیم و براى آنها توضیح دادیم كه وضعیت انقلاب اسلامى ایران چگونه است و آنها حق ندارند همان حرفهایى را كه شاه در مورد مسلمانها مى زند، همان حرفها را بزنند. این خودش سبب شد تا ما ارتباطاتى با جنبش فلسطین پیدا كردیم. ارتباطاتى با مبارزین لبنانى اعم از شیعه و سنى پیدا كردیم. به این ترتیب توانستیم تا دیدگاههاى اسلامى در مورد ایران را منعكس نمائیم.
نكته دیگرى كه ایشان نقش داشتند، بهبود مناسبات بین علماء برجسته و مراجع در نجف بود. در نجف بین بعضى از علماء برجسته ما، اطرافیان یك سرى كدورتهایى را ایجاد كرده بودند. ایشان در ایجاد تفاهم بین امام خمینى و مرحوم آیت الله العظمى سیدمحمدباقر صدرنقش مؤثر داشتند. در سفرهایى كه من به بیروت مى آمدم و از آنجا به نجف مى رفتم، ایشان مكاتباتى با مرحوم سیدمحمدباقر صدر داشت كه من نامه ها را مى بردم و درهمین چهارچوب جلساتى را با شهیدصدر داشتیم، براى اینكه جلوى برخى از تحریكات اطرافیان دو طرف را بگیریم و الحمدلله... موفق هم بود.

سؤال:آخرین دیدار شما با ایشان كى بود؟
جواب:
آخرین بارى كه بنده در حازمیه ایشان را دیدم، شاید چند ماه قبل از پیروزى انقلاب بود. ایشان براى كنفرانسى مى خواستند به اتفاق مرحوم دكتر چمران به الجزایر بروند. مجموعاً در میان كشورهاى عربى، روابط ایشان با الجزایرى ها خیلى خوب بود. ایشان در این امر خیلى موفق بود كه از فشار الجزایر بر مسلمانهاى آنجا بكاهد. مقامات الجزایرى براى ایشان احترام بسیار فوق العاده اى قایل بودند. با سوریه هم روابطشان بسیار نزدیك بود. به همین دلیل هم هنگامیكه در مسأله دكتر شریعتى در لندن آن حادثه پیشآمد كرد، دولت ایران مى خواست جنازه را به ایران بیاورد، ما و دوستان دكتر شریعتى در اروپا و آمریكا تلاش كردیم تا جنازه مرحوم شریعتى را تحویل ایران ندهند. وقتى جنازه را تحویل گرفتیم، مهمترین سؤال این بود كه خوب جنازه را كجا ببریم و در كجا دفن كنیم؟ دو نظر بود، یكى اینكه ببریم به عراق و یكى اینكه ببریم به سوریه. مرحوم شریعتى یك عشق و علاقه مخصوص به حضرت زینب سلام الله علیها داشتند. بنابراین، این یك ملاحظه بود. ملاحظه دیگر این بود كه ما به دولت عراق اعتماد نداشتیم و مى ترسیدیم كه اگر جنازه را به بغداد ببریم، دولت عراق آنرا تحویل ایران بدهد. نكات دیگرى هم بود كه نهایتاً تصمیم گرفتیم جنازه را به دمشق و به زینبیه ببریم. خوب امام موسى صدر در اینجا براى ما نقش كلیدى داشتند. به محض اینكه من از لندن با ایشان صحبت كردم، ایشان گفتند كه تمام كارها را انجام میدهند و انجام هم دادند، بطوریكه وقتى ما وارد فرودگاه دمشق شدیم، دولت سوریه تمام مساعدتها را انجام داد. با شركت هواپیمایى خودشان جنازه را بردیم و بعد هم محلى را در زینبیه در اختیار گذاشتند و جنازه در آنجا دفن شد و خیلى ها براى تشییع آمدند. نقش امام موسى صدر در مراسم دفن دكتر شریعتى در دمشق، و بعد هم نقش ایشان در مراسم اربعین آن مرحوم در بیروت، خیلى مؤثر بود. اینها در واقع بخشى از این ارتباطات ما بود، در سطوح مختلف همكارى داشتیم. ایشان با علماء مختلف در داخل ایران هم ارتباط داشتند و به آنها كمك میكردند. كمكهایى كه ایشان از طریق روابطشان با دولت عربستان به شیعیان آنجاارائه نمودند، هم موارد دیگرى بشمار مى روند. در واقع امام موسى صدر خودشان را به لبنان و شیعیان آنجا محدود نكرده بودند. خودشان را موظف میدانستند كه از حقوق و منافع همه مسلمانها و بطریق اولى شیعیان، در هر كجا دفاع بكنند. ایشان در بهبود وضع شیعیان عربستان سعودى و حجاز نقش تعیین كننده داشت، هر وقت به بیروت مى رفتیم ایشان براى ما تعریف میكرد، ایشان خیلى فعال بود و این فعالیت ها مؤثر هم بود.

در مورد سفر آخرشان به لیبى، هنگامیكه ما از قصد ایشان مطلع شدیم نگران شدیم. آقاى دكتر چمران را من یادم هست كه زنگ زد و گفت كه بله، جریان از این قرار است؟ خوب ما طبیعى است مخالفت كردیم و گفتیم كه اقلاً همه تان با هم نروید، براى اینكه اگر توطئه باشد همه نباید از بین بروند. ما اصلاً مخالف این سفر بودیم، ولى خوب ایشان قانع شده بودند كه رفتنشان به لیبى مفید است و شاید بتواند بعضى از مشكلات را حل بكند و این حوادث اتفاق افتاد. زمانیكه خبر ناپدید شدن ایشان در لیبى را به من اطلاع دادند، ما در جلوى كاخ سفید آمریكا نزدیك هزار نفر از دانشجویان را آورده بودیم كه به كشتار مردم در 17 شهریور اعتراض بكنیم. در آنجا بود كه یكى از دوستان آمد و این خبر را به من داد. آقاى دكتر صادق طباطبایى كه آن موقع در بوخوم آلمان بود این اطلاع را داده بودند و گفته بودند كه شما اقداماتى بكنید.

سؤال:در مورد روابط امام موسى صدر با رهبرى انقلاب اسلامى و اصولاً اینكه آیا ایشان نقشى در انقلاب اسلامى ایران داشتند یا نه؟ توضیحى بفرمائید؟
جواب: 
در مسأله روابط ایشان با نهضت امام خمینى، از همان زمان 15 خرداد سال 1342 و دستگیرى امام خمینى و بعد تبعید ایشان، آقاى صدر در لبنان به عنوان یكى از بزرگترین تجمعات شیعیان در خارج از ایران و به عنوان یك رهبر برجسته شیعه، در دفاع از امام خمینى و انقلاب ایران و تلاش براى كمك به انقلاب ایران نقش داشتند. در بسیج علماى لبنان براى حمایت از جنبش داخلى ایران و امضاهایى كه جمع آورى شده بود، ایشان یك حضور فعال داشت. ایشان خودشان مستقیماً در این اعتراضات شركت داشتند. در فشار به دولت تركیه براى پایان دادن به تبعید امام خمینى در تركیه و بورسا، ایشان نقش عمده و مؤثرى داشتند. بنابراین در این انقلاب هم ایشان از روز اول، هم از جهت فكرى موافق آن بودند و هم حمایت كردند و به آن معتقد بودند. در مراحل بعدى هم این كمكها ادامه داشت. به عنوان نمونه، در اولین مصاحبه اى كه امام خمینى با روزنامه لوموند انجام دادند، كسى كه در برنامه ریزى آن مصاحبه نقش داشت، شخص امام موسى صدر بود. براى اینكه لوسین جورج، خبرنگار روزنامه لوموند در بیروت، كسى بود كه با یك خانم شیعه لبنانى ازدواج كرده بود و بعد مسلمان شده بود و در خدمت آقاى صدر آورده بود. در عین حال خبرنگار لوموند هم بود. آقاى صدر قرار گذاشتند كه لوسین جورج به عنوان یك شهروند ساده لبنانى بى سروصدا با آقاى قطب زاده به عراق بروند و در نجف با آقاى خمینى مصاحبه را انجام بدهند، بدون اینكه دولت عراق متوجه بشود. آن مصاحبه زمانى انجام گرفت كه آقاى خمینى هنوز در نجف بودند. این اولین بارى بود كه یك روزنامه معتبر و معروف غربى مصاحبه اى از یك رهبرى مثل امام خمینى چاپ میكرد و بدون سانسور، عیناً چاپ كرد. این یك تأثیر بسیار گسترده اى براى انقلاب اسلامى ایران داشت و آقاى صدر در این مسأله نقش عمده را داشتند.

علاوه بر این افراد زیادى از ایران به لبنان مى آمدند تا آموزش نظامى ببینند. هنگامیكه ما برنامه هایى خودمان را از قاهره به لبنان منتقل كردیم، خوب میدانستیم كه با پلیس لبنان مشكل خواهیم داشت. آن موقع معروف بود و میگفتند كه 75 درصد پلیس لبنان براى خارجى ها كار میكند، 25 درصد باقى مانده آن هم براى لبنان كار نمى كند! امیدوارم پلیس لبنان از این حرف من ناراحت نشود. معلوم بود كه اگر یك گروهى بخواهد در لبنان كارى انجام دهد، بدون برخوردارى از حمایت افراد ذى نفوذ امكان ندارد. این شخص امام موسى صدر بود كه این امكانات را به گروههاى ایرانى میداد تا در جنوب لبنان بتوانند حضور داشته باشند و فعالیت كنند. حمایت هاى متعددى را ایشان انجام دادند. مواردى بود كه كسانى را پلیس لبنان بازداشت كرد و تا فرودگاه هم بردند كه به ایران تحویل دهند، اما دخالت شخص امام موسى صدر سبب نجات اینها شد. بنابراین ایشان در مبارزات مردم ایران هم حضور داشتند، هم سهم داشتند و هم به گردن انقلاب ایران حق دارند.

اما در مورد روابط با نهضت آزادى باید بگویم كه، ایشان از نزدیكان مرحوم آیة الله طالقانى بودند و هم مرحوم مهندس بازرگان و آقاى دكتر سحابى. هر وقت به ایران میآمدند با این بزرگواران دیدار داشتند. از هر امكانى، در ایجاد رابطه با اینها استفاده میكردند. بنابراین آقاى صدر باافكار و اندیشه هاى حركت اسلامى روشنفكران ایران آشنایى نزدیك داشتند و به آن اعتقاد داشتند. از جنبش احیاء دینى یا جنبش نوگرائى كه آقاى مهندس بازرگان یكى از پایه گذاران آن در ایران بودند، آقاى صدر حمایت میكردند. علاوه بر این، در خارج از كشور، بعد از سالهاى 1964 كه رهبران نهضت آزادى را در داخل گرفتند و زندان انداختند و محاكمه كردند، وقتى نهضت آزادى در خارج از كشور سازمان داده شد، مرحوم دكتر چمران بود، مرحوم شریعتى بود، صادق قطب زاده بود، من بودم و دیگران. ولى وقتى دكتر شریعتى به ایران بازگشت، هسته مركزى در خارج از كشور سه نفر بودیم: دكتر چمران، صادق قطب زاده و من. هر سه ما روابط بسیار نزدیكى با امام موسى صدر داشتیم، و هر سه مسائل انقلاب ایران و در مورد مسائل دانشجویان ایرانى در اروپا و آمریكا، در مورد روابط انقلاب ایران با جنبش فلسطین، در مورد روابط انقلاب ایران با جنبش شیعیان لبنان و در مورد تمامى این مسائل در آن جلسات چهار نفرى بحث و گفتگو میكردیم. بعدها هم كه آقاى دكتر ضرابى، یا دكتر حسن وفا در لبنان، به آن جا آمد، ایشان هم در جلسات ما حضور پیدا میكرد. بنابراین یك رابطه بسیار نزدیكى بین نهضت و شخص ایشان برقرار بود، هم در سطح نظرخواهى، هم درسطح برنامه ریزى و تصمیم گیرى، هم در سطح حمایت ایشان از فعالیت هاى نهضت در جنوب لبنان. همه فعالیت هاى ما در جنوب لبنان با اطلاع و با تصویب و با حمایت ایشان بود والا ما نمى توانستیم برنامه هاى آموزش نظامى خودمان را در آن منطقه به اجرا بگذاریم. تا آنجایى كه من اطلاع دارم، رابطه بسیار نزدیكى بین ایشان و شخص امام خمینى وجود داشت. درجریان درگذشت مرحوم آقا سیدمصطفى خمینى، هنگامیكه آقاى حاج سیداحمد خمینى به نجف آمد، اولین سفر به خارج از نجف ایشان به لبنان بود. در جلسه اى كه ایشان با امام موسى صدر داشت، هم مرحوم دكتر چمران حضور داشت و هم من. آنجا راجع به اینكه انقلاب اسلامى چگونه باید عالمگیر شود؟ و چگونه باید توسعه پیدا كند و ما چگونه مى توانیم اهداف اصلى آن را به پیش ببریم؟ به بحث و گفتگو نشستیم و با هم یك توافق هایى را انجام دادیم.

یك بخشى از این مسائل مربوط به چگونگى تعمیق روابط آقاى صدر و آقاى خمینى بود. تا آن موقع هم رابطه بین این دو تن خیلى خوب بود اما با آمدن احمدآقا یك شخصى پیدا شد كه بتواند این روابط را بیش از پیش تعمیق ببخشد. شاید تا آن زمان امام خمینى فقط در ایران شناخته شده بودند و در میان شیعیان خارج ایران خیلى شناخته شده نبودند. بعد از اینكه انقلاب اسلامى معروفیت جهانى پیدا كرد، امام خمینى در سطح جهان شناخته شدند. به عنوان نمونه در میان شیعیان كویتى و یا بحرینى، خوب آقاى صدر ارتباطات بسیار گسترده اى داشتند. در آن جلسه در این مورد نیز صحبت گردید تا ترتیباتى داده شود كه شیعیان آن سامان نیز نسبت به این مسائل حساس شوند و آشنا و آگاه شوند. تبلیغات سوء زیادى بر علیه شیعیان لبنان میشد. مثلاً همه اطلاع دارند كه در یك برهه زمانى خاص، برخى از كشورهاى عربى و گروههاى وابسته به آنها در لبنان اینگونه القاء كردند كه گویى شیعیان لبنان با فلسطینى ها مخالف هستند و تبلیغ میكردند كه شیعیان لبنان بر علیه آوارگان فلسطینى در جنوب لبنان هستند. اینطور تلاش میشد تا رابطه بین شیعیان لبنان و سوریه به هم بخورد. در این سفر ایشان آقاى حاج سیداحمد خمینى و مرحوم دكتر چمران را برداشتند و با خود به جنوب لبنان بردند، در آنجا به مرز جنگ و در واقع به خط مقدم نبرد رفتند، درجایى كه جوانان مسلح امل با جوانان فلسطینى در یك سنگر و در كنار هم قرار گرفته بودند و با اسرائیلى ها مى جنگیدند. این بازدیدها براى خنثى كردن بسیارى از تبلیغات مؤثر بود و عملاً نشان داد كه این تبلیغات دروغ است و شیعیان لبنان در كنار آوارگان در جنوب ایستاده اند، مى جنگند. بعد از آن دیدار احمدآقا از جنوب، ابرهاى شك و تردید ناچیزى كه وجود داشتند كاملاً از بین رفتند.

سؤال:آیا پیامى و سخنى براى شیعیان و مردم جنوب لبنان دارید؟
جواب: 
شكراً جزیلاً یا سیدى! من كمتر از آن هستم كه بخواهم به مردم شجاع و قهرمان جنوب لبنان پیامى بدهم. تنها چیزى كه مى توانم بگویم آن است كه همه كسانى كه با ظلم و ستم مبارزه میكنند و به چنین مبارزه اى معتقد هستند، به شجاعت و شهامت برادران مسلمان در جنوب لبنان افتخار میكنند. امام موسى صدر، یك شخص نبود، ایشان یك آرمان بود. او یك فكر بود. اگر كسى معتقد به اشخاص باشد، اشخاصى مى آیند و مى روند، مثل همه كه آمدند و رفتند. مهم این است كه اگر كسى معتقد به امام موسى صدر باشد، تمامى كسانى كه به او عشق مىورزند، باید راه او را ادامه دهند. راه او راه یك اسلام روشن بود. راه او مبارزه بر علیه دشمن متجاوز بود، در عین حال كه داراى سعه صدر نیز بود. راه او همكارى با همه كسانى بود كه آماده باشند براى یك لبنان مستقل و دمكراتیك مبارزه كنند. دلایل بسیار زیادى داشت كه چرا دوستان ما در لبنان به یك حكومت دمكراتیك معتقد هستند. امام موسى صدر در این مورد بسیار تیزبین بود. امام موسى صدر الغاء طائفه گرى را در لبنان مى خواست و راه حل اساسى مشكل لبنان را ایجاد یك حكومت دمكراتیك و بدون درنظر گرفتن وابستگى هاى طائفى میدانست. من جز دعاى خیر براى همه لبنانى ها، اعم از مسیحى و شیعه و سنى، سربلندى و عظمت و استقلال و آزادى و صلح و آبادى براى آنها، آرزوى دیگرى از خداوند بزرگ ندارم. اگر مردم لبنان و برادران لبنانى ما و خصوصاً مسلمانها به این اهداف برسند، من مطمئن هستم امام موسى صدر هر كجا كه باشد خوشحال خواهد بود. این بزرگترین هدیه براى آن بزرگوار خواهد بود. توفیق همه را از خداوند مى خواهم. خیلى ممنون ومتشكر. طیبكم الله! (1)
تهران ـ آذر ماه 74

--------------------------------------------------------------------------------

1- این گفتگو توسط آقاى شرف الدین انجام پذیرفته و نخست در این ویژه نامه منتشر میگردد... البته ما از دو سال پیش چندین بار بطور حضورى یا تلفنى از آقاى دكتر یزدى خواسته بودیم كه خاطرات خودشان را درباره امام موسى صدر مرقوم دارند تا دراین ویژه نامه منتشر گردد... اما گویا ایشان هم مانند بقیه برادران دچار «خط و خطوط»! شده اند و بجاى اجابت خواست دوستان چهل ساله! به پاسخ دوستان جدید لبنانى! پرداخته اند!..
البته براى ما مهم آن بود كه خاطرات ایشان در این مجموعه چاپ شود و خوشبختانه این امر توسط برادران لبنانى انجام شد و قبل از نشر در لبنان، نخست نصیب علاقمندان ایرانى گردید.
در اینجا بى مناسبت نخواهد بود كه بطور مكتوب و مطبوع! از ایشان بخواهیم كه پاسخ سئوال ما را درباره كمك مصر عبدالناصر به دوستان نهضت آزادى، كه اخیراً به عنوان: كمك به امام و انقلاب اسلامى ایران!، از طرف همكاران عبدالناصر مطرح شده است (و ما اسناد آن را باز دو سال قبل به آقاى دكتر یزدى تحویل داده ایم) مرقوم دارند تا به عنوان یك «توضیح تاریخى» در «تاریخ و فرهنگ معاصر» بیاوریم.  «تاریخ و فرهنگ معاصر»

به مطلب امتیاز دهید :
( 0. امتیاز از 0 )
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر